حجّ پيغمبر(ص)

كاظم مديرشانه چى

- ۱ -


حج پيش از اسلام

حج يعنى قصد اماكن مقدسه از دير زمان در ميان اقوام سامى رايج و جزو شعائر بوده است. واژه «حج» از لغات سامى است كه از ماده حك گرفته شده و در عبرانى به «حك» تعبير شده است. حج در ميان اقوام عرب نيز مرسوم بوده است. منتهى حج به محل خاصى كه تمام عرب بدانجا روند منحصر نمى شده بلكه طبق نوشته «كلبى» قبيله «ازد» به عنوان حج به مكه مى رفتند و «قريش» به قصد زيارت بت «عزى» حج مى كردند و قبيله «مذحج» حجشان بت «يغوث» بوده و قبائل «لحم» و «قضاعه» و «جذام» و اعراب ساكن شام به محل «اقيصر» حج مى نمودند. در موسم هاى حج مردم در مكان هاى مقدس گرد مى آمدند و با زينتى هر چه تمامتر مراسم مخصوص زيارتگاه را انجام مى دادند و هر كس به اندازه توان خويش هديه اى تقديم مى كرد و شتر يا گوسفندى قربانى مى نمود كه گوشت آن به مصرف سدنه و متوليان زيارتگاه و همچنين به مستمندان مى رسيد.

حج كعبه

از آن زمان كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) به دستور خداوند، با كمك پسرش اسماعيل و هميارى مردم، كعبه را ساخت، اين خانه يكى از مراكز حج و زيارتگاههاى قوم عرب گرديد. خداوند در اين باره مى فرمايد:

{ وَاِذْبَوَّأْنا لاِِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ اَنْ لا تُشْرِك بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطَّائفِينَ وَ الْقَائمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُود }

«يادآور هنگامى را كه ما ابراهيم را در جاى بيت الحرام تمكين داديم تا با من هيچ شريك نگيرد و دستور داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و قائمان و ركوع و سجود كنندگان پاك دارد.»

از كيفيت حج قبل از اسلام و تغييراتى كه طى مدت تشريع حج از جانب ابراهيم تا زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رخ داده، اطلاعى دقيق و به تفصيل در دست نيست ولى به اجمال مى دانيم كه احترام به خانه كعبه و عمل حج در موسم خاصى و زيارت و طواف كعبه در تمام دوره سال، قبل از اسلام نيز رايج بوده است. خداوند مى فرمايد:

{ جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْىَ وَالْقَلائِدَ }

«خداوند كعبه را بيت الحرام قرار داد، براى بپا داشتن ايمان مردم و حفظ مصالح خلق و ماه حرام را براى آسايش از جنگ، و نيز قربانى را با علامت يا بدون علامت، براى مردم برقرار داشت.»

عمل حج در ماه ذيحجه انجام مى شده، ليكن طواف خانه، اختصاص به وقت معين نداشته است. در اسلام نيز وقت حج طبق كتاب و سنت به همان زمانِ مقررِ در سابق، باقى ماند و عمره در تمام سال، مشروع و مستحب گرديد.

حج، چنانكه در قرآن است، در ماههاى خاصى معين شده { اَلْحَجُّ اَشْهُرٌ مَعْلُومات... } و در سنت مقرر شده كه احرام به قصد عمره حج (عمره تمتّع) را مى توان حتى از ماه شوال انجام داد ولى اعمال مخصوص حج از نهم ذيحجه آغاز مى شود. چگونگى حج و پاره اى از تغييراتى كه در اسلام صورت گرفت، ضمن بازگويى اعمال عمره و حج اسلامى معلوم مى گردد.

كيفيت اجمالى حج در اسلام

در اسلام حج به سه نوع تقسيم شده است و حاجى به قول مذاهب اربعه اهل سنت، در انتخاب هر نوع آن مخيّر است ولى به عقيده شيعه (اماميه) اهل مكه مى بايست حج «قِران» يا «اِفراد» بجا آورند و اهل آفاق و ساكنان غير حرم فقط يك نوع حج كه «حج تمتع» است انجام مى دهند.

در حج تمتع، حاجى پس از انجام عمل عمره «مُحِلّ» مى شود و در فاصله اى كه تا احرام مجدّد براى حج وجود دارد از چيزهايى كه بر محرم حرام است متمتع مى گردد، ولى در دو قسم ديگرِ حج كه قِران و اِفراد است، از آغاز احرام، از ميقات تا پايان عمل حج موظف است از محرمات احرام پرهيز نمايد.

در دو قسم ديگرِ حج (افراد و قران) اعمال حج پيش از عمره به جا آورده مى شود و پس از انجام تمامى مناسك حج لازم است حاجى عمره مفرده اى به جا آورد. حج قران و افراد مانند يكديگر است و فقط در قران لازم است قربانى را از هنگام احرام همراه بياورند.

پس از ورود به مكه، هفت بار دور خانه كعبه طواف مى كند و سپس دو ركعت نماز طواف بجا مى آورد و آنگاه فاصله بين دو كوه مجاور مسجدالحرام; صفا و مروه را هفت مرتبه مى پيمايد كه اين عمل را «سعى» نامند و در پايان سعى با كوتاه كردن مقدارى از موى سر يا صورت و يا گرفتن ناخن از احرام خارج مى شود.

اعمال مخصوص حج (به طور اجمال و بر طبق مذهب اماميه) بدين گونه است: كسى كه حج قِران يا اِفراد بجا مى آورد:

1 ـ از ميقات محرم مى شود و كسى كه عمره تمتع را بجا آورده و قصد دارد مناسك حج را انجام دهد، از مكه احرام مى پوشد و اين عمل معمولا در هشتم ذيحجه انجام مى شود.

2 ـ آنگاه به عرفات مى رود; چنانكه از زوال روز نهم در عرفات كه بيابانى در 24 كيلومترى مكه است وقوف مى كند.

3 ـ پس از غروب آفتاب به مزدلفه
يا مشعر كه در 12 كيلومترى مكه و بر سر راه مكه به عرفات است مراجعت مى نمايد (اين عمل را افاضه عرفات نامند ) و از طلوع فجر تا سرزدن خورشيد در آنجا وقوف مى كند و آنگاه به منا كه در 6 كيلومترى مسجدالحرام و سر راه عرفات است مى آيد (اين عمل را افاضه از مشعر نامند).

4 ـ در منا، جمره عقبه را كه يكى از سه جمره اى است و به فواصلى از يكديگر در منا قرار گرفته، با هفت ريگ «رَمْى» مى كند.

5 ـ آنگاه قربانى مى كند.

6 ـ و در آخر سر مى تراشد و با اين كار از احرام خارج مى شود.

7 ـ سپس به مكه مراجعت كرده و هفت بار طواف حج بجا مى آورد.

8 ـ و دو ركعت نماز طواف مى گزارد.

9 ـ و سعى بين صفا و مروه مى كند.

10 ـ و پس از انجام اين عمل، به منا باز مى گردد.

11 ـ و شب يازدهم و دوازدهم را در آنجا بيتوته مى كند.

12 ـ و روز يازدهم و دوازدهم هر سه جمره را رمى مى كند.

13ـ و بعد از ظهر همان روز يا روز بعد (كه بودن آن روز اختيارى است) به مكه باز مى گردد و با اين عمل (طبق مذاهب اهل سنت) حجش تمام مى شود ليكن به عقيده اماميه مى بايست:

14 ـ طواف ديگرى بگزارد.

15 ـ و نماز طواف بجا آورد (بدون سعى صفا و مروه) و با اين عمل (كه طواف نساء ناميده مى شود) تمام محرمات احرام (و از جمله استمتاعات جنسى) بر وى حلال و ضمناً حجش تمام مى شود.

تفاوتهاى بين حج جاهليت و حج اسلام

1 ـ چنانكه مى بينيم، اولين عمل عمره يا حج، احرام از ميقات است كه در جاهليت ميقاتى مقرر نبوده است.

در كتاب شريف كافى روايات متعددى است كه مواقيت معين را رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تعيين و احرام از آنجا را واجب كرد.

2 ـ بيشتر محرمات احرام توسط پيغمبر تشريع شده است. آرى لباس احرام كه در اسلام ضمن دو جامه ندوخته (براى مردها) تعيين شده است در جاهليت به شرحى كه خواهيم گفت فقط هنگام طواف، آنهم نه بگونه اسلامى بلكه با لباس خاصى كه از ناحيه اهل مكه تأمين مى شده، صورت مى پذيرفته است. «آلوسى» احرام را از عادات عرب مى شمارد:

«اِنَّهُمْ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ وَيَعْتَمِرُونَ وَيُحْرِمُونَ وَيَمْسَحُونَ الْحَجَرَ وَيَسْعَوْنَ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ وكانوا يُلبونَ وَكانُوا يَقِفُونَ الْمَواقِفَ كُلَّها وَكانُوا يَهْدُونَ الْهَدْىَ وَيَرْمُونَ الْجِمار» .

3 ـ وقوف به عرفات و افاضه به مشعر الحرام مخصوص غير اهل حرم بوده است و قريش و طوائف مجاور حرم يا وابسته به قريش از اين كار معاف بوده اند ولى در اسلام طبق دستور قرآن، افاضه از عرفات الزامى است: { ثُمَّ اَفيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النَّاسُ } .

4 ـ در جاهليت مى بايست حاجيان از غذاى اهل حرم استفاده كنند و غذاى «حِلّ» روا نبوده است ولى در اسلام اين ممنوعيت برداشته شده: { قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ }

5 ـ به هنگام جاهليت استراحت زير چادرهاى غير چرمى روا نبوده است، ولى اين عمل در اسلام بلامانع است.

6 ـ كشك ساختن و استفاده از تفت دادنى (سرخ كردنى) با روغن جايز نبوده است.

7 ـ در صفا و مروه دو بت تعبيه شده بود كه مردم دور آنها طواف مى كردند و آنها را مسح مى نمودند و معمولا در آنجا به ذبح قربانى مى پرداختند.

8 ـ اصولا قسمتى از مناسك اسلامى، نسبت به تمام حاجيان اجرا نمى شده است و به خصوص قريش براى خود امتيازاتى قائل بودند و خود را از بعضى مناسك معاف مى دانستند; امتيازات مزبور به عنوان «حُمْس» در تاريخ ثبت شده است.

حُمْس

اصل اين ماده به معناى شدت و تصلّب است. در تاج العروس آمده :

«اصل ماده حمس به معناى شدت در امرى است، چون تشدد در دين و حمس لقب قريش و كسانى بوده است كه از قريش متولد شده باشند يا از كنانه و جديله باشند (كه در حرم ساكن بوده اند)... و كسانى كه در جاهليت پيرو آنها بوده اند.»

سپس مى افزايد: «حمس» براى قريش، كنانه، جديله و پيروان آنها در جاهليت لقب شده بود. در نامگذارى آنان به حمس اين وجه ها را آورده اند:

1 ـ از آن جهت كه ايشان در دين و شجاعت متصلّب بوده و شدت به خرج مى دادند.

2 ـ به واسطه التجاى آنان به حمساء; زيرا كعبه را از آن رو كه با سنگهاى سفيد مايل به سياه بنا شده بود «حمساء» مى گفتند.

3 ـ از آن رو كه قريش در حرم شريف نزول كرده بودند (چرا كه در آن روزگار حرم و يا كعبه را حمساء مى گفتند).

4 ـ از اين جهت كه قريش در ايام منا، كه محرم بودند از در خانه وارد نمى شدند، بلكه از ديوار به خانه فرود مى آمدند و در اين ايام از غذاهاى سرخ كردنى با روغن يا كشك استفاده نمى كردند.

آنگاه به نقل از «ابوالهِيْثَم» اضافه مى كند كه حمس ساكنان حرم بودند كه در موسم حج به عرفات نمى رفتند و فقط در مزدلفه (مشعر) وقوف مى كردند و مى گفتند:

«ما اَهلُ الله هستيم و نبايد از خانه خارج شويم».

سپس گروههايى كه اهل حرم نبودند ولى در اينگونه اعمال به قريش ملحق شده بودند و از آن جمله «بنى عامِر» را نام مى برد; زيرا بنى عامر مادرشان «مجد» دختر «تَيْم بن مُرَّه» از قريش بوده است.

«خُزاعه» نيز جزو حمس بودند; زيرا پيشتر در حرم سكنى داشتند و بعدها از آنجا به يمن مهاجرت كرده بودند.

در «تاريخ اسلام» دكتر فياض (ص 61 و 62 چاپ سوم) آمده: در عصر عبدالمطلب طايفه قريش، در نتيجه بازرگانى، متموّل شده و در مكه نفوذ كامل پيدا كرده بودند و حادثه اصحاب فيل نيز بر حشمتشان افزوده بود.

آنان مى گفتند كه ما اولاد ابراهيم و اهل حرم و حرمت و واليان خانه و ساكن مكه هستيم، هيچ يك از عرب حق و منزلت ما را ندارد. در مراسم حج امتيازاتى براى خود و منسوبان خود نسبت به ديگر حاجى ها قائل شده بودند. استفاده كنندگان از اين امتيازات را حمس مى ناميدند. از جمله اين امتيازات يكى تَرك وقوف و افاضه عرفات بود كه مى گفتند ما اهل حرم نبايد غير حرم را محترم بداريم. ديگر اين كه اهل حمس در حال احرام اجازه كشك ساختن و غذا با روغن پختن را ندارند. همچنين در چادر پشمى نبايد داخل شوند و سايبان جز از چرم نداشته باشند.

قانون كرده بودند كه هيچ حاجى حق خوردن غذايى كه از خارج حرم آمده باشد ندارد و هر حاجى اولين طواف خود را بايد در جامه اى انجام دهد كه از حمس گرفته باشد و اگر چنين جامه اى پيدا نكند بايد لخت و عور طواف كند! براى آنها فقط يك پيراهن مجاز بود و اگر احياناً كسى مايل بود در لباس خود طواف كند، بايد پس از فراغ از طواف آن جامه را به دور اندازد و عرب آن را «لقى» مى ناميد.

ياقوت حِمَوى در «معجم البُلدان» مى نويسد كه اهل حمس، بز يا ماده گاو نگه نمى داشتند و كرك نمى رشتند و به خانه يا چادرى كه از مو يا گِل ساخته شده بود داخل نمى شدند و فقط در خيمه هاى چرمىِ سرخ سكونت مى گزيدند.

استاد رشيد جميلى مى نويسد : در جاهليت، عرب به سه گروه تقسيم مى شدند:

1 ـ «حلّه» و آنان طواف كعبه را در حال عريان انجام مى دادند.

2 ـ گروهى ديگر با لباس شخصى طواف مى كردند كه آنان را حمس مى ناميدند.

3 ـ طايفه اى كه به «طَلْس» معروف بودند. اينان در مراسم طواف بين رسوم حله و حمس جمع مى كردند; به اين معنا كه احرام را چون حله بجا مى آوردند ولى عريان به دور خانه نمى گشتند و نيز از حمس لباس به عاريه نمى گرفتند و از در خانه ها داخل مى شدند و بدعت زنده به گور كردن دختران را نيز انجام نمى دادند و در وقوف عرفات چون حلّه شركت مى كردند و خلاصه مانند حله حج مى گزاردند.

ياقوت در معجم البلدان (درباره ديگر عادات قريش) مى نويسد: قريش از هر قبيله اى كه مايل بودند دختر خواستگارى مى كردند ولى اگر قبيله ديگرى مى خواست از آنان دختر بگيرد با وى شرط مى كردند كه بايد چون حمس عمل كند و عقيده داشتند كه براى آنان بواسطه شرفشان روا نيست به كسى كه در رسوم آنان همانند نباشد دختر دهند.

قرآن كريم به عادات آنان نسبت به عدم افاضه از عرفات در اين آيه اشاره مى كند: { ثُمَّ اَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا الله اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيم } و در رابطه با عريان طواف كردن حله مى فرمايد: { يا بَنِى آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد }

اكنون كه سخن از امتيازات قريش و رسوم آنان در مورد حج به ميان آمد، مناسب است درباره يكى ديگر از رسوم جاهليت كه در اسلام نسخ گرديد نيز به اجمال سخن بگوييم و آن موضوع «نَسىء»; يعنى تأخير اوقات حج است:

نسـىء

اساس گاه شمارى عرب، بر حسب سير منازل، قمر در آسمان بوده است كه از رؤيت هلال تا هلالِ ماه ديگر را «شهر» مى گفتند و دوازده مال قمرى يك سال را تشكيل مى داد. آغاز سال را، چنانكه در اسلام نيز مرسوم است، محرم و آخرين ماه را ذيحجه مى گرفتند و براى هر يك از ماهها نام مخصوص بوده است: محرم، صفر و... از اين دوازده ماه، چهار ماه حرام بوده; سه ماه پيوسته (ذيقعده، ذيحجه، محرم) و يك ماه مجزا (رجب). چون هر ماه 29 روز و چند ساعت است قهراً يكسال قمرى از يكسال شمسى حدود ده يا يازده روز كمتر است كه تقريباً هر سه سال يك ماه بين گاه شمارى شمسى و قمرى تفاوت پيدا مى شود.

حرام قرار دادن اين ماهها نيز به اين انگيزه بوده كه طوائف مختلف بتوانند با اطمينان و آرامشِ خاطر به سفر زيارتى ـ تجارتى حج بروند; زيرا موسم حج، فصل مبادلات تجارى و بازرگانى اعراب و نيز كنگره هاى ادبى بوده است.

از آنجا كه از دير زمان در ماه ذيحجه حج مى گزاردند و اين ماه در گاه شمارى قمرى از فصلى به فصل ديگر تغيير مى يافت و اين تغيير براى زائران كعبه خسارت به دنبال داشت، اين فكر به وجود آمد كه با نوعى عمل كبيسه، اين نقصان را جبران كنند. از اين رو مقرر داشتند كه هر سه سال يكبار ماه صفر را (به جاى ماه محرم) آغاز سال نو قرار دهند كه در نتيجه، موسم حج در همه سال، به وقت معينى مى افتاد و اين عمل را «نَسىء» مى ناميدند.

در مفردات راغب آمده: نسىء ، كه عرب انجام مى داد. از ماده «نسأ» به معناى «تأخير وقت» آمده و آن عبارت بود از تأخير بعضى ماههاى حرام به ماه ديگر.

بنا به محاسبه ابوريحان بيرونى، عرب حجاز ومكه، از دويست سال پيش از هجرت، در تقويمشان اين كار را اعمال مى كرده اند. و چون اين كار احتياج به محاسبه و آگاهيهاى نجومى داشت، توليت اين كار را به عهده مردى از قبيله كِنانه گذاشتند كه در عصر خود از دانش رياضى و نجومى آگاهى و مهارت داشت و او را «نسأه» يا «قلمس» ناميدند و ظاهراً اين منصب در بنى حارِث بن كِنانه مدتها باقى بود.

استاد نبئى مى نويسد : دو سالِ اعراب، روى هم بيست و پنج ماه مى شد و همواره هر دو سال كار قلمس تعيين و اعلام ماه اول سال بود تا اين كه يك دوره بيست و چهار ساله تمام مى شد و بعد از يكدوره كامل و سير ماه، حجّ اعراب در ماههاى ديگرِ سال به ذى حجه حقيقى بر مى گشت و به قول ابومعشر بلخى، عرب در هر بيست و چهار سال قمرى، نُه ماه قمرى كبيسه مى گرفتند.

«محاضرات تاريخ الأمم الإسلاميه» از كتاب «نتايج الافهام فى تقويم العرب قبل الاسلام» نقل مى كند كه نسىء، تأخير محرّم به صفر همان سال تا سال آتيه بوده است، نه در هر سه سال يكسال كبيسه نمودن، كه ابومعشر بلخى هِيَوى گفته و ابوريحان بيرونى و مسعودى از وى پيروى نموده اند.

ولى استاد رشيدالجميلى اين نظريه را مردود دانسته و گفته است كه گروهى از محققان معتقدند كه نسىء همان اضافه كردن يكماه در سه سال قمرى است كه به منظور تطابق سال شمسى و قمرى انجام مى شده است.

به هر حال سرانجام عمل «نسىء» به دستور قرآن در اسلام ممنوع گرديد:

{ اِنَّما النَّسىءُ زِيادَةُ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونِهُ عاماً وَيُحَرِّمونَهُ عاماً لِيُوا طِئُوا عِدَّةَ ما حَرَّم اللهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللهُ... }

و در آيه قبل از اين آمده است:

{ اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنى عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمُ... }

گفته اند اين آيه زمانى نازل شد كه ذيحجه در وقت واقعى خود قرار يافته بود و از آن زمان، موسمِ حج در اوقات و فصول سال دوران يافت و در اين نيز حكمتى است كه براى بيان آن مجالى وسيعتر مى طلبد.