در پرتو ولايت

استاد محمد تقى مصباح يزدى

- ۱ -


پيشگفتار

«ولايت» يكى از اركان اصلى و آموزه هاى اساسى دين مبين اسلام، و بلكه به تعبيرى، اصلى ترين و اساسى ترين آموزه آن است. روايات متعددى وارد شده كه «اسلام» را بر «پنج پايه» استوار دانسته و از ميان آنها «ولايت» را مهم ترين ركن برشمرده است؛ از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام) چنين نقل شده است: بُنِىَ الاِْسْلامُ عَلَى خَمْس عَلَى الصَّلوةِ وَالزَّكوةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلايَةِ وَلَمْ يُنْادَ بِشَىْء كَما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ؛ (1) اسلام بر پنج پايه استوار گرديده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت؛ و آن چنان كه به ولايت فراخوانده شده، به هيچ چيز ديگرى فراخوانده نشده است. اين قبيل روايات به روشنى اهميت فوق العاده و ويژه مسأله «ولايت» را بيان مى دارد.

از سوى ديگر، هم چنان كه در برخى روايات تصريح شده، مقصود از اين ولايت، «ولايت اهل بيت (عليهم السلام)» و در رأس آنها «ولايت اميرالمؤمنين على (عليه السلام)» است. آنچه در اين ميان مهم است توجه به اين نكته اساسى است كه «ولايت اهل بيت (عليهم السلام)» مراتب و شؤون مختلفى دارد و آنچه كه در رواياتْ ركن اسلام، آن هم مهم ترين ركن آن، دانسته شده، اعتقاد به ولايت و پذيرش آن با جميع مراتب و شؤونش مى باشد. هم چنان كه برخى پنداشته اند، نبايد تصور كرد كه مقصود از اين «ولايت» صِرف «محبت» و «مودّت» اهل بيت (عليهم السلام) است؛ بلكه در مورد ولايت اهل بيت (عليهم السلام) غير از محبت، شؤون و مسايل ديگرى نيز مطرح است كه قطعاً يكى از مهم ترين و اساسى ترين آنها مسأله «رهبرى» آن بزرگواران پس از پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه وآله) است.

اتفاقاً آنچه هم در سقيفه نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و پس از آن در موارد ديگر نسبت به ساير ائمه (عليهم السلام) مورد مناقشه قرار گرفت، نه مسأله مودّت و محبت آنان، كه مسأله رهبرى آن بزرگواران بود.

از اين رو نبايد هم چون برخى ساده انديشان پنداشت كه اين همه تأكيدها و اصرارها در مسأله «ولايت اهل بيت (عليهم السلام)» صرفاً به موضوع «مودّت» و «محبت» اشاره دارد، بلكه قطعاً مسايل مختلف ديگر، و از جمله مسأله رهبرى و آنچه كه امروزه به نام «حكومت» و «سياست» ناميده مى شود نيز مد نظر بوده است. متأسفانه بايد اذعان كرد كه اين بعد مهم از مسأله ولايت اهل بيت (عليهم السلام) آن چنان كه شايسته و بايسته است مورد توجه قرار نمى گيرد.

نيز بايد توجه داشت كه آنچه به عنوان «ولايت فقيه» و فقها در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام) مطرح مى شود و در واقع استمرار همان ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و مرتبه اى از همان چيزى است كه درباره آن فرموده اند: وَلَمْ يُنْادَ بِشَىْء كَما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ. امروزه نيز مسأله «ولايت» هم چنان به عنوان اساسى ترين ركن اسلام مطرح است و اگر مسلمانان به آن توجه و به درستى به مقتضاى آن عمل نمايند بسيارى از مشكلاتى كه گريبان گير امت اسلامى است مرتفع خواهد شد.

كتابى كه پيش رو داريد گفتارهايى از استاد فرزانه حضرت آيت الله مصباح يزدى ـ دام ظله ـ درباره مسأله «ولايت» است. در اين گفتارها جناب استاد برخى از ابعاد اين موضوع، به ويژه بعد سياسى آن را مورد توجه قرار داده اند و با تحليل هايى موشكافانه ـ كه از ويژگى هاى مباحث ايشان است ـ برخى نكات ناگفته را در اين زمينه بيان كرده اند.

لازم به ذكر است كه ده گفتار اول اين كتاب حاصل چند سخنرانى است كه استاد در چند جلسه متوالى و در ايام ماه مبارك رمضان ايراد داشته اند، اما هفت گفتار ديگر، كه آنها را با عنوان «گفتارهاى ضميمه» آورده ايم، تك سخنرانى هايى از جناب استاد است كه چون با موضوع اين كتاب تناسب داشته، آنها را نيز در همين مجموعه گردآورى كرده ايم.

اميد است چاپ و انتشار اين اثر كه با هدف تبيين و ترويج هرچه بيشتر ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و گسترش و اعتلاى فرهنگ اصيل اسلامى صورت مى پذيرد، مورد قبول و عنايت حضرت احديت و حضرات اهل بيت معصومين (عليهم السلام)، به ويژه امام عصر ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ قرار گيرد.

مركز انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه الله)

گفتار اول : انواع فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام)

فضايل اكتسابى و غير اكتسابى اميرالمؤمنين (عليه السلام):

گرچه بحث پيرامون شخصيت بزرگ مردى هم چون اميرمؤمنان (عليه السلام) كارى بس دشوار است، لكن در حد توان، نگاهى گذرا به زوايايى از وجود اين نمونه كامل «خليفة الله» خواهيم داشت تا از اين رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بيفزاييم

فضايل و مناقب اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به اندازه اى است كه يكى از بزرگان در پاسخ به سؤالى در مورد آن حضرت، گفت:

«چه بگويم درباره كسى كه دشمنانش از روى حسد و كينه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفى كردند و در عين حال فضايل او عالم را پر كرده است.» اين جا است كه بايد گفت:

كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست *** كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم

فضايل آن حضرت (عليه السلام) به گونه اى است كه نه تنها شيعيان، بلكه پيروان مذاهب و اديان مختلف درباره آن به بحث و بررسى پرداخته و در اين زمينه كتاب هاى فراوانى به رشته تحرير در آورده و قصايد و غزلياتى زيبا سروده اند. شايد در طول تاريخ، فردى ديگر را نتوان يافت كه مانند اميرالمؤمنين (عليه السلام) از چنين محبوبيتى در ميان اديان، فِرَق و ملل گوناگون برخوردار باشد.

در يك تقسيم، فضايل و مناقب حضرت امير (عليه السلام) را مى توان به دو دسته تقسيم كرد:

الف) فضايل غير اكتسابى؛

ب) فضايل اكتسابى.

فضايل غير اكتسابى نيز خود به دو قسمت تقسيم مى شوند: فضايل غير مؤثر در شخصيت آن حضرت و فضايل مؤثر در شخصيت ايشان.

فضايل غير اكتسابى و غير مؤثر در شخصيت حضرت على (عليه السلام)

مقصود از فضايل غير اكتسابى فضايلى است كه آن بزرگوار، خود نقشى در كسب يا ايجاد آنها نداشته و كاملا غير اختيارى بوده است. از اين دسته برخى ـ گرچه براى آن حضرت شرف و افتخار محسوب مى شوند ـ تأثيرى در شكل گيرى شخصيت ايشان نداشته است. تولد آن حضرت (عليه السلام) در كعبه معظّمه نمونه بارز چنين فضايلى است. از زمان خلقت حضرت آدم ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ تا پايان خلقت انسان، شخص ديگرى را نمى توان يافت كه از چنين فضيلتى برخوردار باشد. خداوند اين ويژگى را تنها براى اميرالمؤمنين، على (عليه السلام)، قرار داده است. با وجود تلاش هاى فراوانى كه براى تشكيك در مورد اين واقعه بى نظير و محو آثار آن انجام گرفته، اما دوست و دشمن آن را در كتب تاريخ خود ثبت كرده اند. به شهادت قطعى تاريخ، شخص ديگرى غير از آن حضرت به عنوان «مولود كعبه» شناخته نشده است.

اين فضيلتى است كه به حضرت على (عليه السلام) اختصاص دارد. هيچ يك از پيامبران، ائمه (عليهم السلام) و اولياى خدا ـ حتى شخص رسول الله (صلّى الله عليه وآله) ـ در اين شرافت با آن حضرت شريك نيستند و از چنين فضيلتى برخوردار نشده اند. البته اين فضيلتى است كه خود آن حضرت در كسب آن نقشى نداشته و خداوند آن را به ايشان عطا فرموده است. هم چنين اين فضيلت به گونه اى نيست كه كسى بتواند از آن تقليد كند يا توقع داشته باشد كه نصيب او يا فرزندش شود. اين فضيلتِ اختصاصى، موهبتى از طرف خداى متعال براى شخص حضرت على (عليه السلام) است. البته ما نمى دانيم خداوند بر اساس چه حكمتى اين فضيلت را از ميان تمام انبيا و اوليا به آن حضرت اختصاص داده است. ترديدى نيست كه مقام پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) بالاتر است، اما چه حكمتى اقتضا كرد كه خداوند اين فضيلت را حتى براى ايشان نيز قرار نداد، خدا خود بهتر مى داند.

در اين جا اشاره به اين نكته لازم است كه اصولا كرامت هايى كه خداى متعال در اين عالم به بعضى از اولياى خود عطا مى فرمايد بر اساس مصلحت هاى خاصى است و لزوماً نشانه برترى صاحب آن كرامت بر تمام انسان ها نيست. مثلا حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) پس از تولد، در گهواره لب به سخن گشود. هنگامى كه مردم اطراف گهواره او جمع شدند، نسبتى ناروا به حضرت مريم (عليها السلام) داده و گفتند: ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا؛ (2) در خانواده شما فردى نبود كه چنين كارهاى ناپسندى از او سر زده باشد، چگونه در حالى كه هنوز شوهر نكرده اى اين طفل را آورده اى؟ حضرت مريم به امر الهى با اشاره به گهواره به مردم فهماند كه از خود طفل بپرسيد. آنها با تعجب گفتند:

كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا؛ (3) چگونه با طفلى كه تازه متولد شده است گفتگو كنيم؟!

در اين حال حضرت عيسى (عليه السلام) در گهواره به سخن در آمد و گفت:

إِنِّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا؛ (4) من بنده خدا هستم، خدا مرا پيامبر قرار داده و به من كتاب عطا كرده است.

اين فضيلت در بين همه پيامبران مخصوص حضرت عيسى (عليه السلام) است و ساير پيامبران از آن بهره اى ندارند. حتى رسول مكرّم اسلام (صلّى الله عليه وآله) نيز اين فضيلت را نداشت؛ لكن مصلحتى وجود داشت كه اين فضيلت بايد در مورد حضرت عيسى (عليه السلام) ظهور پيدا كند.

در مورد اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز همين گونه است. فضيلت تولد در خانه كعبه به اين معنا نيست كه ايشان از پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) افضل هستند. مصلحت چنين اقتضا مى كرد كه برترى على (عليه السلام) بر ديگران، قبل از تولد ثابت شود تا توجه همه مردم به او معطوف شود و آن حضرت تا روز قيامت شاخصى در ميان همه انسان ها باشد. با بروز چنين فضيلتى براى آن حضرت، اگر كسى در جستجوى حق باشد او را راهنمايى كرده اند كه دلش بايد به كدام جهت تمايل پيدا كند. از آن جا كه حضرت على (عليه السلام) مى بايست بعد از پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) بار رسالت آن حضرت را به منزل برساند و الگوى كاملى از حكومت اسلامى را ارائه كند، حكمت الهى اقتضا مى كرد كه آن بزرگوار از آغاز تولد به گونه اى باشد كه مورد توجه قرار گيرد و همه مردم بدانند او تافته اى جدا بافته است.

در روايات، درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) چنين آمده است كه مَثَل على (عليه السلام) در ميان مردم، مَثَل ملكه زنبور عسل نسبت به ساير زنبورها است؛ گرچه همه زنبورها از يك جنس هستند، اما ملكه با ديگر زنبورها تفاوت دارد. همه زنبورها به طفيل ملكه به وجود مى آيند و همه خدمت گزار او هستند.

در هر صورت، دسته اى از فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) به طور كامل مواهبى هستند كه از جانب خداى متعال به آن حضرت عطا شده است. بعضى از اين فضيلت ها نيز تنها به حضرت على (عليه السلام) اختصاص دارد و هيچ كس از ابتدا تا پايان دنيا در آنها شريك نبوده و نيست.

بيان مطالبى از اين قبيل درباره آن حضرت، براى اين است كه ما بدانيم خداوند چه گوهر گران بهايى آفريده و اين شخصيت بلند مرتبه تا چه حد نزد خداوند عزيز است؛ تا در يابيم كه رهبرى او براى انسان ها به اندازه اى اهميت دارد كه خداوند تولد او را نيز به گونه اى ديگر قرار داده است.

اما بسيارى از مردم ـ حتى كسانى كه در زمان آن حضرت زندگى كرده و فضايل آن حضرت را از پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) شنيده بودند ـ چون دل روشنى نداشتند، نمى توانستند برترى حضرت على (عليه السلام) بر سايرين را درك كنند. آنان تصور مى كردند آن حضرت نيز فردى مثل ديگران است و در نهايت، اندكى با افراد ديگر تفاوت دارد. چشم آنان از ديدن خورشيد حقيقت ناتوان بود.

فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛ (5) در حقيقت، چشم ها كور نيست ليكن دل هايى كه در سينه ها است كور است.

متأسفانه امروزه نيز حتى در ميان كسانى كه خود را پيرو حضرت على (عليه السلام) مى دانند چنين نادانى ها و ضعف معرفت هايى وجود دارد و ديده مى شود كه عده اى بين اميرالمؤمنين (عليه السلام) و سايرين تفاوت چندانى قايل نمى شوند.

در روزگار ما كه انواع شبهه هاى شيطانى رواج يافته است، در بعضى مجالس ـ حتى در دانشگاه ها، مدارس و سخنرانى هاى عمومى ـ گاهى برخى بى شرمانه ابراز مى كنند كه شخصيت هايى كه براى پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) و ائمه (عليهم السلام) درست شده، افسانه و اسطوره است و واقعيت ندارد. مى گويند، آنها نيز مثل ساير مردم بوده اند. حتى گاهى اعتراض مى كنند كه چرا براى نام آنها صلوات مى فرستيد و به آنها سلام مى كنيد!

ما در مقابل اين قبيل افراد سخنى نداريم جز اين كه بگوييم:

وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛ (6) و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود. آرى، فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللّهُ؛ (7) پس آن كس را كه خدا گمراه كرده، چه كسى هدايت مى كند؟

اما به هر حال بايد به شبهاتى كه القا مى شود توجه كرد و براى اين كه نوجوانان و جوانان ما تحت تأثير آنها قرار نگيرند، بايد پاسخى روشن به آنها ارائه كرد.

فضايل غير اكتسابى و مؤثر در شخصيت حضرت على (عليه السلام)

دسته دوم از فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) با اين كه منشأ الهى دارد، لكن در زندگى و كيفيت شكل گرفتن رفتارها، سيره و سنّت آن حضرت تأثير دارد. تولد در خانه كعبه، شخصيت حضرت على (عليه السلام) را تغيير نمى دهد و تنها، كرامت و شرافتى الهى است تا مردم متوجه شوند كه اين انسان با ساير انسان ها تفاوت دارد. لكن برخى موهبت هاى خدادادى و غير اكتسابى كه به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و انبيا و اولياى ديگر عطا شده است، در شكل گرفتن شخصيت، زندگى، اعمال، سيرت و سنّت آن بزرگواران تأثير داشته است؛ موهبت هايى مثل درك و فهم، دلِ بيدار و روح با صفا. البته ما نمى دانيم حقيقت اين مواهب چه بوده است، اما آثار آنها را درك مى كنيم. ما نمى توانيم آن نورانيت دل و صفاى باطن را درك كنيم؛ ولى قراين و آثار فراوانى از آن بزرگواران نقل شده كه تعبيرى ندارد جز اين كه بگوييم اين آثار در نتيجه نورانيت قلب و صفاى روح ايشان بوده است و وجود اين بزرگواران «وجودى نورانى» است. اين تعبير در قرآن و نيز در روايات بى شمارى از طريق سنّى و شيعه آمده است. بر اساس روايات، پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) وجودى نورانى دارند و قبل از اين كه در اين عالم به صورت وجود جسمانى ظاهر شوند، خداوند متعال نور آنها را خلق كرده است. (8) البته ما حقيقت اين تعابير را درك نمى كنيم و نمى دانيم كه آيا نور ايشان از جنس نورى است كه ما به چشم مى بينيم يا نورى ديگر است؟ البته بعيد است از جنس اين نور باشد. همين قدر مى دانيم كه اين بزرگواران حقيقتى بسيار متعالى، شريف و مقدس هستند و ما عنوانى پاك تر و ارزنده تر از «نور» نداريم كه در مورد آنها به كار بريم؛ همان طور كه درباره خداوند مى گوييم: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (9)، و لفظ مناسب ديگرى نداريم كه بتوانيم با آن، رابطه خدا با عالم هستى را توضيح دهيم. خداوند مى فرمايد: «خدا نور آسمان ها و زمين است» و در روايات آمده است كه خداوند از نور خود نور واحدى را آفريد كه بعد از خلقت حضرت آدم (عليه السلام) در صلب او قرار داده شد. (10) در اين جا نيز ما نمى توانيم مفهوم قرار گرفتن نور در صلب حضرت آدم (عليه السلام) را درك كنيم؛ اما روايات زيادى وجود دارد كه بسيارى از آنها را اهل تسنن نيز نقل كرده اند و در آنها چنين تعبيراتى نقل شده است. بر حسب روايات، اين نور از صلبى به صلب ديگر منتقل مى شد تا زمانى كه به صلب عبدالمطلب رسيد. در اين مرحله نيمى از اين نور در صلب عبدالله قرار گرفت كه از آن پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) آفريده شد و نيم ديگر آن در صلب ابوطالب قرار داده شد و از آن اميرالمؤمنين (عليه السلام) آفريده شد؛ يعنى تا آن زمان اين دو نور اتحاد داشتند و نور واحد بودند. (11)

البته ما و حتى افرادى بزرگ تر از ما از درك حقيقت اين نور عاجزيم و نمى توانيم توصيف كامل و بيان روشنى از آن ارائه دهيم. اين نور اختصاص به بزرگانى هم چون پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و پس از آنها نيز ساير ائمه اطهار (عليهم السلام) و فاطمه زهرا (عليها السلام) دارد. اين حقيقت نورانى به گونه اى است كه حتى زمانى كه اين بزرگواران در شكم مادر بودند، بيش از من و شما كمالِ عقل و قدرت درك و فهم داشتند. ممكن است عده اى از امكان اين امر تعجب كنند؛ اما اين مسأله هيچ تعجبى ندارد. شبيه اين مسأله در مورد غير اين بزرگواران نيز نمونه دارد؛ مثلا، در شرايط عادى چندين سال وقت لازم است تا شخصى تندرست و سالم، تحت تربيت مربى و استادى قوى بتواند رياضيات عالى را فرا بگيرد؛ حال اگر به شما بگويند، طفلى سه ساله در فلان كشور رياضيات عالى را مى داند، عكس العمل شما در برابر اين خبر چگونه خواهد بود؟ تحقق چنين امرى محال نيست، گرچه بسيار كم و به ندرت اتفاق مى افتد. اگر در مورد طفل سه ساله چنين چيزى ممكن است، آيا در مورد كودك دو ساله ممكن نيست؟ اگر در شرايطى، سن يادگيرى چنين مطالبى از بيست سالگى به سه سالگى تنزل پيدا كند، تنزل آن به دو سال نيز ممكن است. اگر وجود چنين توانى براى طفل دو ساله امكان داشته باشد، آيا براى كودك يك ساله چطور؟ و بالأخره چه مانعى وجود دارد كه طفلى هنگام تولد چنين استعداد سرشارى داشته باشد؟

پس اين مسأله محال نيست، لكن چون ما نظاير آن را نديده ايم و به ندرت چنين مواردى يافت مى شود، باور كردن آن تا حدودى مشكل است. اما هنگامى كه نمونه هاى كوچك ترى از آن را در سطحى پايين تر و به صورتى محدودتر ببينيم، متوجه مى شويم كه موارد برتر آن نيز ممكن است. (12) پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه وآله)، ائمه اطهار (عليهم السلام) و فاطمه زهرا (عليها السلام) به گونه اى بودند كه قبل از تولد و در شكم مادر بيش از فيلسوفان ما قادر به درك مطالب بودند. اين بزرگواران حتى قبل از تولد تسبيح خدا مى گفتند و هنگامى كه متولد مى شدند و به اين عالم قدم مى گذاشتند، به سجده مى افتادند. طبعاً درك حقيقت اين عوالم و مقام ها، براى انسان هاى عادى نظير ما ميسّر نيست.