شرح غررالحكم و دررالكلم ، جلد دوم

جمال الدين محمد خوانسارى‏

- ۱۸ -


2981 اسوأ الخلائق التّحلّى بالرّذائل. بدترين خصلتها آراستگى است بر ذايل، «رذايل» مقابل فضايل است يعنى صفات و اعمالى كه باعث پستى مرتبه اين كس باشد و استعمال لفظ «آراستگى» در آن بر سبيل تهكّم و استهزاء است چنانكه در قرآن مجيد فرموده: بشارت ده ايشان را بعذابى دردناك.

2982 احسن الشّيم شرف الهمم. بهترين خويها برترى همّتهاست يعنى همّتهاى بلند و جمعيّت آن باعتبار تعدّد آن است بتعدّد اشخاص يا بتعدّد مطالب و مقاصد.

2983 افضل الكرم اتمام النّعم. افزونترين كرم تمام كردن نعمتهاست يعنى هرگاه كسى نعمتى بكسى داده باشد كه ناتمامى داشته تمام كردن آن بهتر است از انشاى نعمت دادن بديگرى چنانكه‏ قبل از اين نيز مذكور شد.

2984 اوفر البرّ صلة الرّحم. افرون‏ترين نيكوئى پيوند كردن با خويش است و بجا آوردن صله او يعنى اجر و ثواب آن وافرتر و بيشتر از ساير نيكوئيهاست.

2985 اكبر الحمق الاغراق فى المدح و الذّم. بزرگترين كم خردى اغراق در ستايش و نكوهش است، يعنى بسيار كشيدن در آنها يا غرق ساختن خود در آنها، و «بودن اين خوى بزرگترين كم خردى» باعتبار اين است كه مبالغه زياد در مدح يا ذمّ بى‏گزاف و دروغ نشود با آنكه بر هر يك از آنها بعضى مفاسد ديگر نيز مترتّب مى‏شود كه بر خردمند پوشيده نيست خصوصا در ذمّ.

2986 اشرف المروءة حسن الاخوّة. برترين مروّت يعنى مردى يا آدميّت نيكوئى برادرى است يعنى نيكو بجا آوردن شرايط برادرى با مؤمنان.

2987 افضل الادب حفظ المروّة. افزونترين ادب نگاهدارى مروّت است يعنى لوازم مردى يا آدميّت.

2988 اعقل النّاس اعذر هم للنّاس. خردمندترين مردم معذور دارنده‏ترين ايشان است مر مردم را يعنى كسى است كه معذور دارد كسى را كه گناهى نسبت باو كرده باشد و در صدد انتقام در نيايد يا اگر عذرى گويد قبول كند.

2989 افضل النّاس انفعهم للنّاس. افزونترين مردم نفع رساننده‏ترين ايشان است بمردم.

2990 اسعد النّاس العاقل المؤمن. نيكبخت‏ترين مردم عاقل مؤمن است.

2991 افضل النّاس السّخىّ الموقن. افزونترين مردمان صاحب جود يقين دارنده است يعنى به آن چه بايد دانست و يقين بآن حاصل كرد.

2992 افضل الايمان حسن الايقان. افزونترين ايمان نيكوئى يقين داشتن است يعنى اين است كه كسى آنچه را اعتقاد بآن بايد كرد يقين نيكو بآن داشته باشد يعنى جزم بآن كند از روى دليل و برهان كه راه زوال بآن بسبب شكّى يا شبهه نباشد، و بنا بر قولى كه اعمال هم در ايمان معتبر است ممكن است كه مراد اين باشد كه افضل اجزاى ايمان يقين نيكوست و آن عمده‏تر از اعمال است.

2993 افضل الشّرف بذل الاحسان. افزونترين شرف و برترى عطاى احسان است يعنى چيزى كه احسان بآن شود.

2994 احسن شي‏ء الورع. نيكوترين چيزى پرهيزگاريست.

2995 اسوأ شي‏ء الطّمع. بدترين چيزى طمع است، زيرا كه طمع اين كس را خفيف و خوار كند و باعث بديهاى بسيار شود.

2996 انفع المواعظ ما ردع. سودمندترين موعظه‏ها و پندها آن است كه بازدارد يعنى بازدارد كسى را از منكرى، پس كسى كه موعظه بكسى كند بايد كه ملاحظه اين معنى كند پس اگر داند كه موعظه بنرمى و مهربانى اثر آن بيشتر است چنان كند، و اگر بيند كه تأثير موعظه بتندى و درشتى بيشتر است اختيار آن كند، و ممكن است كه مراد بآن موعظه كسى باشد كه خود عمل بآن كند زيرا كه موعظه چنين كسى اثر كند و بازدارد مردم را از معاصى، و كسى كه خود عمل بآن نكند موعظه او را چندان اثرى نباشد چنانكه قبل از اين مذكور شد.

2997 احسن ملا بس الدّين الحياء. بهترين پوششهاى دين شرم است يعنى بهترين امورى كه همراهند با ديندارى و بمنزله جامه‏اند از براى آن شرم است، زيرا كه شرم از خدا مانع از نافرمانى و عصيان او شود و اين كمال ديندارى است بلكه شرم از خلق نيز مانع بسيارى از گناهان شود و چه امر ديگر چنين نفعى بر آن مترتّب مى‏شود و ممكن است كه اطلاق «پوشش» بر آن باعتبار آن نيز باشد كه بمنزله جامه مى‏پوشاند اين كس را و نمى‏گذارد كه رسوا گردد چه رسوائى عريانيى است معنوى.

2998 افضل الطاعات الزّهد فى الدّنيا. افزونترين فرمانبرداريها بى‏رغبتى در دنياست، زيرا كه آن سرمايه ترك بسيارى از گناهان است.

2999 اعظم الخطايا حبّ الدّنيا. بزرگترين خطاها دوستى دنياست، زيرا كه آن منشأ بسيارى از گناهان شود.

3000 احسن افعال المقتدر العفو. نيكوترين كردارهاى توانا عفو است يعنى در گذشتن از گناهان و تقصيرات مردم نسبت باو با وجود قدرت او بر انتقام.

3001 افضل العقل مجانبة اللّهو. افزونترين عقل دورى گزيدن است از بازى يعنى هر كارى كه عبث باشد و نفعى بر آن مترتّب نشود.

3002 اجمل افعال ذوى القدرة الانعام. زيباترين كردارهاى صاحبان مكنت و توانائى نعمت بخشيدن است.

3003 اقبح افعال المقتدر الانتقام. زشت‏ترين كارهاى توانا انتقام كشيدن است.

3004 اعظم الوزر منع قبول العذر. بزرگترين گناه قبول عذر نكردن است يعنى اين كه كسى كه تقصيرى كرده باشد بسبب عذرى عذر او قبول نشود و با وجود آن او را بسبب آن تقصير آزار كنند.

3005 اقبح الغدر اذاعة السّرّ. زشت‏ترين بى‏وفائى فاش كردن سرّ است.

3006 ازين الشّيم الحلم و العفاف. آراسته‏ترين خصلتها بردبارى است و عفّت يعنى ترك آنچه حلال نباشد.

3007 افحش البغى البغى على الالّاف. زشت‏ترين بغى يعنى ستم يا سربلندى كردن بغى بر جمعى است كه الفت داشته‏ باشند با اين كس يعنى دوستان و مصاحبان او.

3008 افضل الملوك اعفّهم نفسا. افزونترين پادشاهان عفيف‏ترين ايشان است بحسب نفس، يعنى پادشاهى است كه عفّت نفس او بيشتر باشد، و مراد به «عفّت» چنانكه مكرّر مذكور شد ترك چيزى است كه حلال نباشد.

3009 اشرف المؤمنين اكترهم كيسا. برترين مؤمنان بيشترين ايشان است بحسب زيركى، يعنى كسى است كه زيركى او بيشتر باشد از ديگران.

3010 اقبح شي‏ء جور الولاة. قبيح‏ترين چيزى ستم فرمانفرمايان است، زيرا كه نصب ايشان از براى حراست و نگهبانى رعيّت است و دفع ظلم و ستم از ايشان پس ستم كردن ايشان خود كمال قباحت دارد، و ايضا غالب اين است كه حاكم و فرمانفرما محتاج بستم نيست پس از آن راه نيز ستم او قبيح‏تر نمايد از ستم كردن ديگران.

3011 افظع شي‏ء ظلم القضاة. ظاهر اين است كه «افظع» بفاء و ظاى نقطه‏دار باشد يعنى رسواتر چيزى ستم قاضيان است باين كه خلاف شرع حكم كنند، زيرا كه كسى كه خود را از اهل شرع داند و منصوب باشد از براى اجراى احكام شرع و ترويج آنها ظلم او و حكم كردن او برخلاف شرع نهايت رسوائى دارد و در اكثر نسخه‏ها بقاف و طاى بى‏نقطه است بمعنى برنده‏تر و بنا بر اين ممكن است كه مراد اين باشد كه ستم ايشان قطع كننده‏تر و برنده‏تر است مر رحمت و لطف حق تعالى را، بلكه بسا باشد كه باعث نزول عذاب او گردد، يا اين كه برنده‏تر است دلهاى مردم را و بيشتر اثر ميكند در آنها از ظلم ديگران.

3012 افضل الكنوز حرّ يدّخر. افزونترين گنجها آزاده مردى است كه ذخيره كرده شود يعنى آزاده مردى كه كسى احسانى باو كرده باشد و او را دوست خود گردانيده باشد تا ذخيره باشد براى او از براى روز نيك و بد.

3013 احسن السّمعة شكر ينشر. نيكوترين سمعه شكرى است كه پراكنده شود، «سمعه» بضمّ سين يا فتح آن و سكون ميم يا فتح هر دو كارى است كه كرده شود از براى اين كه كسى بشنود آن را، و اين معنى در اكثر طاعات و عبادات بد است و باعث بطلان آن عبادت مى‏شود و در غير آنها قصورى ندارد و اگر در شنيدن آن مصلحت شرعى باشد نيكو خواهد بود، مثل اين كه تصدّقات را بر وجهى مى‏دهد كه ديگران بشنوند تا باعث رغبت ايشان نيز بشود بدادن آنها، و بهترين آنچه سمعه در آن جايز است شكر كسى است كه نعمتى باين كس داده باشد زيرا كه شنواندن شكر او بمردم عمده افراد در اداى شكر اوست كه عقلا و شرعا مستحسن است.

3014 اعدل الخلق اقضاهم بالحقّ. عادلترين خلق حكم كننده‏ترين ايشان است بحقّ، يعنى هر كه حكم براستى او بيشتر باشد از ديگرى، او عادل‏تر است از او، هر چند طاعات و عبادات ديگر او زياده باشد از اين.

3015 اصدق القول ما طابق الحقّ. راستترين گفتار آن است كه مطابق باشد با حقّ يعنى موافق باشد با واقع در جميع كيفيّات و خصوصيّات و اصلا زياد و كمى در آن نباشد.

3016 افضل الزّهد اخفاء الزّهد. افزونترين زهد پنهان داشتن زهد است، مراد به «زهد» ترك دنيا و بى‏رغبتى در آن است يا تقوى و پرهيزگارى، و بر هر تقدير پنهان داشتن آن افضل زهدى است.

3017 احسن المروءة حفظ الودّ. بهترين مردى يا آدميّت نگاهدارى دوستى است يعنى رعايت لوازم و شرايط آن است.

3018 افضل الامانة الوفاء بالعهد. افزونترين امانت وفا كردن بعهد است يعنى عهدى كه با خدا كرده باشد و همچنين با خلق نيز.

3019 افضل الجود بذل الموجود. افزونترين بخشش عطاى يافت شده است يعنى بخشش چيزى است كه داشته باشد هر چه باشد خواه كم و خواه زياد و خواه خوب و خواه بد، و اين افضل است از اين كه او را انتظار فرمايد تا چيز خوب يا زياد تحصيل كند و بدهد، يا مراد اين است كه بهترين جود اين است كه آدمى اگر چيزى داشته باشد بدهد نه اين كه قرض كند يا از كسى بگيرد و بدهد.

3020 افضل الصّدق الوفاء بالعهود. افزونترين راستگوئى وفا كردن است بعهدها يعنى عهدها كه با خداى كرده باشد و همچنين با خلق نيز.

3021 انفع الدّواء ترك المنى. سودمندترين دواء گذشتن از آرزوهاست يعنى دواى امراض روحانى.

3022 اقرب الآراء من النّهى ابعدها من الهوى. نزديكترين رايها و انديشه‏ها بعقل دورترين آنهاست از هوى و خواهش، يعنى هرگاه رائى موافق خواهش صاحب راى نباشد و آن را ترجيح دهد اين نشان نزديكى آن رأى است بعقل، بخلاف اين كه ترجيح رائى دهد كه موافق خواهش او باشد چه دور نيست كه ترجيح آن از راه عقل نباشد بلكه باعتبار غلبه خواهش او باشد و ميل نفس بجانب آن چنانكه مشهورست كه: دوستى تو چيزى را نابينا مى‏گرداند و گنگ مى‏سازد.

3023 احسن الاحسان مواساة الاخوان. بهترين احسان مواسات برادران است، و «مواسات با كسى» چنانكه مذكور شد بخشش چيزى است باو يا مخصوص اين است كه از قدر كفاف خود باشد نه از آنچه زايد باشد بر آن، يا برابر دانستن اوست با خود و ترجيح ندادن خود بر او.

3024 افضل العدد ثقات الاخوان. افزونترين آماده كرده شده‏ها برادران معتمدند يعنى افزونترين چيزها كه تهيّه شود و آماده كرده شود از براى روز نيك و بد برادران و دوستانى است كه اعتماد بر ايشان باشد، زيرا كه چنين برادران امداد و اعانت اين كس در وقت احتياج زياده از هر چيز كنند.

3025 انفع الذّخائر صالح الاعمال. سودمندترين پس اندوخته‏ها كردارهاى نيكوست.

3026 احسن المقال ما صدّقه الفعال. بهترين گفتار آنست كه تصديق كند آن را كردار، يعنى گوينده آن عمل كند بآن.

3027 افضل الورع حسن الظّنّ. افزونترين پرهيزگارى نيكوئى گمان است يعنى نيكوئى گمان بحق تعالى و اميد زياد بعفو و بخشايش و تفضّل او داشتن چنانكه روايت شده بسند صحيح از حضرت امام ثامن ضامن صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده: «نيكو گردان گمان خود را بخدا پس بدرستى كه خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد كه: من نزد گمان بنده مؤمن خودم بمن، اگر خيرى را پس خيرى را، و اگر شرّى را پس شرّى را، يعنى اگر گمان داشته باشد بمن خيرى را پس خواهد يافت خيرى را، و اگر گمان داشته باشد شرّى را خواهد يافت آن را. و روايت شده از حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه و سلامه عليه كه نقل فرموده از حضرت رسالت پناهى صلّى الله عليه وآله كه: فرموده كه خداى تبارك و تعالى فرموده: اعتماد نكنند كار كنندگان از براى من بر اعمال خود كه ميكنند آنها را از براى ثواب من، پس بدرستى كه ايشان اگر بذل طاقت كنند و تعب فرمايند نفسهاى خود را تمام عمرهاى خود در عبادت من، خواهند بود تقصير كننده و غير رسندگان در عبادت خود بكنه عبادت من در آنچه طلب ميكنند نزد من از كريمى من و نعمت در بهشتهاى من و بلند درجات بلند مرتبه در همسايگى من، و ليكن برحمت من پس بايد كه اعتماد كنند، و تفضّل مرا پس بايد اميد دارند، و بسوى نيكوئى گمان بمن پس بايد كه آرام گيرند، پس بدرستى كه رحمت من نزد اين در مى‏يابد ايشان را و از من مى‏رسد بايشان خشنودى من و آمرزش من مى‏پوشاند ايشان را در گذشتن من پس بدرستى كه منم من خداى بسيار مهربان بخشاينده و باين ناميده شده‏ام. و روايت شده نيز از آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده يافتيم: در كتاب حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه بدرستى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود و حال آنكه بر منبر خود بود: قسم بكسى كه نيست خدائى مگر او بخشيده نشده است هيچ مؤمنى هرگز خير دنيا و آخرت را مگر بسبب نيكوئى گمان او بخدا و اميدوارى او مر او را و نيكوئى خوى او و باز ايستادن از غيبت كردن مؤمنان، و قسم بكسى كه نيست خدائى مگر او، عذاب نمى‏كند خدا هيچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار مگر بسبب بدى گمان او بخدا و كوتاهى از اميد او و بدى خوى او و غيبت كردن او مر مؤمنان را، و قسم بكسى كه‏ نيست خدائى مگر او نيكو نمى‏شود گمان بنده مؤمن بخدا مگر اين كه بوده باشد خدا نزد گمان بنده مؤمن خود، از براى اين كه خدا كريم است، بدست اوست همه خيرات، شرم مى‏دارد از اين كه بنده مؤمن او بتحقيق نيكو كرده باشد باو گمان را بعد از آن او خلف نمايد گمان او را و اميد او را، پس نيكو كنيد بخدا گمان را و رغبت كنيد بسوى او.

3028 افضل العطاء ترك المنّ. افزونترين بخشش ترك منّت گذاشتن است يعنى عطائى است كه منّتى گذاشته نشود بر آن.

3029 اقرب القرب مودّات القلوب. نزديكترين نزديكى دوستيهاى دلهاست.

3030 افضل الصّبر الصّبر عن المحبوب. افزونترين صبر صبر از دوست داشته شده است يعنى صبر از چيزى كه اين كس دوست دارد آن را و خواهش آن داشته باشد، و باعتبار اين كه حرام باشد يا دغدغه داشته باشد صبر كند از آن و مرتكب آن نگردد.

3031 ابعد البعد تنائى القلوب. دورترين دورى دورى دلهاست از يكديگر.

3032 اطهر النّاس اعراقا احسنهم اخلاقا. پاكترين مردم بحسب ريشه‏ها يعنى بحسب اصلها و نژادها نيكوترين ايشان است از روى خويها.

3033 احسن النّاس ذماما احسنهم اسلاما. نيكوترين مردم بحسب حقّ و حرمت، بهترين ايشان است بحسب مسلمانى، يعنى‏ هر كه مسلمانى او بهتر باشد باعتبار علم يا عمل يا هر دو حقّ و حرمت او نيكوتر باشد و رعايت آن بيشتر بايد كرد، يا اين كه هر كه رعايت حقّ و حرمت مردم نيكوتر كند مسلمانى او نيكوتر باشد.

3034 افضل العبادة عفّة البطن و الفرج. افزونترين عبادت عفّت شكم و فرج است يعنى باز ايستادن آنها از آنچه حلال نباشد.

3035 اضيق ما يكون الحرج اقرب ما يكون الفرج. تنگ‏ترين بودن تنگى نزديك‏ترين بودن گشايش است، يا معنى اين است كه: تنگ‏ترين آنچه ميباشد در آن تنگى نزديكترين آن است كه ميباشد در آن گشايش، و بر هر تقدير مراد اين است كه: كار كه بر كسى بسيار تنگ شد نزديك شده بگشايش.

3036 اجلّ النّاس من وضع نفسه. بزرگترين مردم كسيست كه پست كند نفس خود را يعنى فروتنى كند با خدا و خلق.

3037 اقوى النّاس من قوى على نفسه. قويترين مردم كسى است كه قوى باشد بر نفس خود يعنى مسلّط باشد بر او و او را در فرمان خود دارد و تابع هوا و هوس او نباشد.

3038 افضل الغنى ماصين به العرض. افزونترين توانگرى آن است كه نگاهداشته شود بآن عرض يعنى هرگاه ضرور شود بذل مال كند از براى اين كه عرض او محفوظ ماند.

3039 انفع المال ما قضى به الفرض. سودمندترين مال آن است كه گزارده شود بآن آنچه واجب باشد بر اين كس‏ يعنى از حقوق حق تعالى و مردم.

3040 ازكى المال ما اشترى به الآخرة. پاكيزه‏ترين مال يافزايش كننده ترين آن آنست كه خريده شود بآن آخرت.

3041 اسرع شي‏ء عقوبة اليمين الفاجرة شتابانتر چيزى بحسب عقاب قسم دروغ است يعنى عقاب آن زودتر از هر گناهى مى‏شود بلكه اكثر اين است كه در دنيا نيز جزاى آن داده مى‏شود.

3042 احسن شكر النّعم الانعام بها. بهترين شكر نعمتها نعمت دادن است به آنها.

3043 احسن من ملابسة الدّنيا رفضها. نيكوترست از پوشيدن دنيا ترك آن، و مراد به «پوشيدن دنيا» فرا گرفتن آن است و با خود داشتن آن مانند با خود داشتن جامه، و در بعضى نسخه‏ها «ملابس» بدل «ملابسه» است و بنا بر اين ترجمه اين است كه: نيكوتر است از پوششهاى دنيا ترك آن، و در بعضى نسخه‏ها «أحسن ملابس الدّنيا» است بى‏لفظ «من» و بنا بر اين ترجمه اين است كه: بهترين پوششهاى دنيا ترك آن است.

3044 اصعب المرام طلب ما فى ايدى اللّئام. سخت‏ترين طلبى يا مطلبى طلب كردن چيزى است كه در دستهاى لئيمان باشد يعنى بخيلان يا مردم پست مرتبه فرومايه.

3045 اشرف الصّنائع اصطناع الكرام. برترين احسانها احسان كريمان است يعنى مردم با جود و سخاوت يا گرامى‏ بلند مرتبه يعنى احسانى كه ايشان كنند يا احسان كردن بايشان.

3046 اهنأ الاقسام القناعة و صحّة الاجسام. گواراترين قسمتها و بخششها قناعت است و تندرستى بدنها، يعنى اين دو نصيب گواراترين نصيبهاست.

3047 اقدر النّاس على الصّواب من لم يغضب. تواناترين مردم بر راست روى كسى است كه خشمگين نگشته باشد.

3048 املك النّاس لسداد الرّأى كلّ مجرّب. مالك‏ترين مردم مر درستى راى و انديشه را هر آزمايش كننده‏ايست يعنى كسانى‏اند كه تجربه‏ها و آزمايشها كرده باشند.

3049 اجلّ المعروف ما صنع الى اهله. بزرگترين احسان آن است كه كرده شده باشد بأهل آن يعنى بكسى كه اهليّت آن داشته باشد و سزاوار آن باشد.

3050 اطيب المال ما اكتسب من حلّه. لذيزترين مال يافزايش كننده‏ترين آن آنست كه كسب كرده شده باشد از ممرّ حلال آن.

3051 افضل من اكتساب الحسنات اجتناب السّيّئات. افزونتر است از كسب كردن نيكوئيها دورى گزيدن از بديها.

3052 اوّل الحكمة ترك اللّذّات و آخرها مقت الفانيات. اوّل حكمت يعنى دانائى درست ترك لذّتهاست، و آخر آن دشمن داشتن چيزهاى فانيست يعنى اوّل آن اين است كه ترك لذّتهاى دنيا كند و خود را بدارد بر آن هر چند خواهش آنها داشته باشد، و آخر آن اين است كه اين معنى حالى او شود بمرتبه كه دشمن گردد با آنها، و ممكن است كه مراد اين باشد كه «اوّل آن ترك لذّتهاست» يعنى ساختن به آن چه نصيب او شده و سعى نكردن از براى خواهشهاى زياد بر آن، و آخر آن اين است كه دشمن گردد با مطلق امور دنيوى كه فانى و زايل است خواه حاصل باشد از براى او و خواه نباشد و خواهشى نباشد او را بغير نعمتهاى أخروى كه باقى و پاينده است.

3053 اكثر النّاس املا اقلّهم للموت ذكرا. بيشترين مردم بحسب اميد كمترين ايشان است بحسب ياد كردن مرگ يعنى هر كه ياد مرگ كمتر كند اميد و آرزوى او بيشتر باشد.

3054 اطول النّاس املا اسوئهم عملا. درازترين مردم بحسب اميد بدترين ايشان است بحسب كردار يعنى درازى اميد از همه كردارهاى بد بدتر است، يا اين كه كردارهاى بد منشأ آن مى‏شود، پس هر كه كردار او بدتر باشد اميد او در دنيا درازتر باشد، يا اين كه آن منشأ كردارهاى بد مى‏شود، پس هر كه اميد او درازتر باشد كردار بد او بيشتر باشد.

3055 احبّ العباد الى اللّه تعالى المتاسّى بنبيّه صلّى الله عليه وآله و المقتصّ اثره. دوست‏ترين مردم بسوى خدا كه-  بلند مرتبه است-  اقتدا كننده است پيغمبر خود-  رحمت كند خدا بر او و آل او-  و رونده باشد از پى او.

3056 اولى النّاس بالانبياء اعلمهم بما جاءوا به. اولاى مردمان بپيغمبران داناتر ايشان است به آن چه آورده‏اند پيغمبران آن را، يعنى سزاوارترين مردمان بجانشينى و نيابت پيغمبران و بتصرّف در شرايع ايشان بترويج آنها و اجراى احكام آنها كسى است از ايشان كه عالم‏تر باشد از ديگران‏ بشرايع ايشان، و از اينجا معلوم مى‏شود كه امام بايد كه اعلم باشد از تمامى رعيّت چنانكه مذهب شيعه است.

3057 اقرب النّاس من الانبياء اعملهم بما امروا به. نزديكترين مردم بپيغمبران عمل كننده‏ترين ايشان است به آن چه امر كرده‏اند پيغمبران بآن.

3058 احسن النّاس عيشا من عاش النّاس فى فضله. نيكوترين مردم بحسب زندگانى كسى است كه زندگانى كنند مردم در افزونى او يعنى در آنچه زياد آيد از مال او يا بر مؤنث او و عيال او.

3059 افضل الملوك سجيّة من عمّ النّاس بعدله. افزونترين پادشاهان بحسب خو و خصلت كسى است كه فرا گرفته باشد.

همه مردمان را بعدل خود يعنى عدل و دادگرى او شامل همه مردم باشد.

3060 اولى النّاس بالعفو اقدر هم على العقوبة. اولاى مردم بعفو و در گذشتن تواناترين ايشان است بر باز خواست يعنى هر كه تواناتر باشد بر انتقام و بازخواست سزاوار ترست بشكرانه آن باين كه عفو كند و بازخواست نكند.

3061 ابصر النّاس من ابصر عيوبه و اقلع عن ذنوبه. بيناترين مردم كسى است كه ببيند عيبهاى خود را و باز ايستد از گناهان خود.

3062 اولى النّاس بالنّوال اغناهم عن السّؤال. اولاى مردمان ببخشش يعنى باين كه عطا كند يا باين كه عطا باو شود بى‏نياز ترين ايشان است از سؤال يعنى از اين كه طلب كند.

3063 افضل النّوال ما وصل قبل السّؤال. افزونتر بخشش آن است كه برسد پيش از طلب و خواستن.

3064 اولى النّاس بالرّحمة المحتاج اليها. اولاى مردم بلطف و مهربانى كسى است كه محتاج باشد بآن، و ممكن است مراد ظاهر آن باشد و ممكن است كه مراد اين باشد كه كسى كه خود گنه كار و محتاج باشد برحمت اولاست باين كه رحمت كند بر كسى كه گناهى نسبت باو كرده باشد تا ببركت اين رحمت شود بر او نيز و بخشيده شود گناه و تقصير او خواه در درگاه حق تعالى باشد و خواه نسبت بديگرى.

3065 افضل الاعمال ما اكرهت النّفوس عليها. افزونتر طاعات آنهاست كه اكراه كرده شود نفسها بر آنها يعنى نفسها خواهش آنها نداشته باشند و اين كس از براى رضاى حق تعالى جبر كند و بزور بدارد نفس خود را بر آن.

3066 احق النّاس بالاسعاف طالب العفو. سزاوارتر مردمان ببر آوردن حاجت او طلب كننده عفو است يعنى كسى است كه تقصير كرده باشد و طلب عفو و در گذشتن از آن كند او سزاوارتر است بروا كردن حاجت او از آنانكه مطالب ديگر داشته باشند.

3067 ابعد النّاس عن الصّلاح المستهتر باللّهو. دورترين مردم از صلاح كسى است كه حريص باشد ببازى يعنى او دورترين مردم است از اين كه حال او بصلاح آيد و فاسد و تباه نباشد.

3068 احقّ من بررت من لا يغفل برّك. سزاوارتر كسى كه نيكوئى كنى باو كسى است كه غافل نباشد از نيكوئى تو، يعنى شكر آن را بجا آورد يا اين كه او نيز نيكوئى كند بتو و غافل نشود از آن.

3069 احقّ من شكرت من لا يمنع مزيدك. سزاوارتر كسى كه شكر كنى او را كسى است كه منع نكند زيادتى ترا يعنى هر چند شكر او بكنى او زياد كند نعمت ترا، و «منع نكند زيادتى ترا» يعنى زياد كردن نعمت را از براى تو، و ممكن است مراد خصوص حق تعالى باشد كه هر چند آدمى شكر او بكند نعمت او را زياد كند و در هيچ مرتبه نايستد از زيادتى و منع نكند آن را، و ديگران را اين معنى مقدور نيست، و ممكن است كه مراد به «كسى كه منع نكند زيادتى ترا» اين باشد كه عطائى كه باو بكنى شكر تو كند تا باعث زيادتى تو شود يعنى باعث اين شود كه تو عطاى او را زياد كنى يا نعمت تو زياد شود بسبب زياد كردن عطا، بخلاف كسى كه شكر نكند و اين باعث اين شود كه تو عطاى او را زياد نكنى پس گويا مانع شده از زيادتى تو يعنى زياد كردن تو يا زياد شدن نعمت تو و مراد به «شكر كردن چنين كسى» جزاى شكر او دادن است بزياد كردن نعمت او و دانستن قدر او و احسان او و نشر آن و مانند اينها.

3070 احقّ من ذكرت من لا ينساك. سزاوارتر كسى كه ياد كنى او را كسى است كه فراموش نكند ترا.

3071 اولى من احببت من لا يقلاك. سزاوارتر كسى كه دوست دارى كسى است كه ترك نكند ترا يعنى هميشه الفت و مصاحبت كند با تو و ترك نكند ترا.

3072 ارضى النّاس من كانت اخلاقه رضيّة. خشنودترين مردم كسى است كه بوده باشد خويهاى او پسنديده، يعنى كسى كه خويها و خصلتهاى او پسنديده باشد راضى‏ترين مردم است بوضع و حال خود و كم اندوهگين و غمگين گردد بخلاف بد خو كه اكثر اوقات راضى نباشد باحوال و اوضاع خود و شكوه كند و مكدّر و غمگين باشد، و ممكن است كه «افعل تفضيل» در اينجا بمعنى مفعول باشد نه فاعل مانند «اشهر» هر چند بمعنى فاعل اشهر است و بنا بر اين معنى اين است كه مرضّى‏ترين مردم نزد حق تعالى كسى است كه خويها و خصلتهاى او پسنديده باشد.

3073 اعقل النّاس ابعدهم عن كلّ دنيّة. عاقلترين مردم دورترين ايشان است از هر صفت پست مرتبه.

3074 اقوى النّاس من غلب هواه. قوى‏ترين مردم كسى است كه غلبه كند بر خواهش خود يعنى مسلّط باشد بر آن و تابع آن نباشد.

3075 اكيس النّاس من رفض دنياه. زيركترين مردم كسى است كه ترك كند دنياى خود را يعنى حريص بر آن و بر سعى از براى آن نباشد.

3076 اربح النّاس من اشترى بالدّنيا الآخرة. سودمندترين مردم كسى است كه بخرد بدنيا آخرت را يعنى باين كه از دنيائى كه داشته باشد قدرى صرف آخرت كند و بآن آخرت را بخرد يا از حرام بلكه مشتبهات دنيا نيز بگذرد از براى آخرت يا از سر سعى از براى دنيا بگذرد از براى سعى در آخرت.

3077 اخسر النّاس من رضى الدّنيا عوضا عن الآخرة. زيانكارترين مردم كسى است كه راضى شود بدنيا بعوض از آخرت.

3078 افضل القلوب قلب حشى بالفهم. افزونترين دلها دلى است كه پر شده باشد بفهم و دريافت.

3079 اعلم النّاس المستهتر بالعلم. داناترين مردم كسى است كه حريص باشد بعلم يعنى هركه حرص او در تحصيل علوم بيشتر باشد داناتر گردد، يا هر كه داناتر باشد حرص او در تحصيل علم زيادتر باشد زيرا كه علوم را انتهائى نباشد و هر چند كسى داناتر باشد لذّت علم را بيشتر يافته پس حرص او بر تحصيل علوم ديگر بيشتر باشد از كسى كه در آن مرتبه نباشد.

3080 اعجز النّاس من عجز عن الدّعاء. عاجزترين مردم كسى است كه عاجز باشد از دعاء يعنى در مطلبى كه داشته باشد بدعا متوسّل نشود، و ممكن است كه كنايه از اين باشد كه مطلب او مطلبى باشد كه دعا از براى آن نتواند كرد باعتبار اين كه نامشروع باشد.

3081 اعظم المصائب و الشّقاء الوله بالدّنيا. بزرگترين مصيبتها و بدبختى حيران شدن بدنياست يعنى محبّت زياد بآن داشتن.

3082 اصل قوّة القلب التّوكّل على اللّه. اصل و بيخ قوّت و نيروى دل توكّل بر خداست، هر كه در هر باب توكّل بر او كند دل را قوى دارد كه آنچه خير اوست پيش او آيد، يا مراد اين است كه دليرانه در آن كار تواند كوشيد چه اصل قوّت را بدست آورده، و پوشيده نيست كه «اصل» بر وزن «افعل» نيست و همزه آن اصلى است و الف تعظيم نيست پس ذكر فقرات مصدّره بآن در اين باب اصلا مناسب نيست مگر اين كه گوئيم كه اصل آن «اءصل» باشد و تخفيف داده شده باشد افعل تفضيل از «اصل» بمعنى [ثبت‏] و «رسخ» يعنى ثابت‏تر و راسخ‏تر، و بعد از آن بيخ و ته هر چيز را «اصل» گويند باعتبار اين كه ثابت‏تر و راسخ‏تر باشد از فروع و بالاى آن ليكن سندى از براى اين از كتب لغت ظاهر نمى‏شود.

3083 اصل صلاح القلب اشتغاله بذكر اللّه. اصل صلاح دل و فاسد و تباه نبودن آن مشغول بودن آنست بياد خدا.

3084 اصل الصّبر حسن اليقين باللّه. اصل صبر نيكوئى يقين است بخدا يعنى اين كه آدمى را يقين نيكو باشد بعدل حق تعالى، زيرا كه اين يقين صبر را سهل و آسان ميكند زيرا كه با وجود آن داند كه هر مصيبتى كه باو برسد از جانب حق تعالى خير او در آن بوده و از جانب ديگران حق تعالى تلافى آن را بر وجه احسن خواهد كرد و با وجود اين علم صبر چندان دشوار نباشد.

3085 اصل الرّضا حسن الثقّة باللّه. اصل خشنودى نيكوئى اعتماد است بخدا، زيرا كه هر كه اعتماد او نيكو باشد بر او داند كه آنچه حق تعالى نصيب و قسمت او كرده در دنيا خير او در آن بوده پس در هر باب راضى و خشنود بآن باشد.

3086 اصل الزّهد حسن الرّغبة فيما عند اللّه. اصل زهد و بى‏رغبتى در دنيا نيكوئى رغبت است در آنچه نزد خداست، زيرا كه هر كه را رغبت نيكو باشد بآن آسان باشد بر او ترك آنچه را مانع باشد از آن و ظاهر است كه رغبت در دنيا و حرص در آن مانع از آن گردد پس ترك آن خواهد نمود.

3087 اصل الايمان حسن التّسليم لامر اللّه. اصل ايمان نيكوئى خشنود بودن است بامر خدا يعنى به آن چه فرمان حق تعالى باشد يا آنچه كار او باشد يعنى اعتقاد اين داشتن كه آنچه امر بآن ميكند يا آنچه ميكند خير محض است و يكسر موحيف و جورى در آن نباشد چه هر كه را اين اعتقاد باشد راضى و خشنود باشد بجميع فرمانهاى او يا كارهاى او، و اين معنى اصل ايمان است، و ممكن است كه معنى اين باشد كه اصل ايمان نيكوئى اطاعت و انقياد است مر فرمان خدا را، و بنا بر اين مراد به «اصل» فايده و ثمره عمده است كه مجازا آن را اصل فرموده‏اند از براى مبالغه در وجوب رعايت آن.

3088 اصل الاخلاص الياس ممّا فى ايدى النّاس. اصل اخلاص يعنى خالص گردانيدن طاعات و عبادات از براى حق تعالى و آميخته نساختن بغرض ديگر نوميدى است از آنچه در دستهاى مردم است چه هر كه را اميدى به آنها نباشد ظاهر است كه آنچه كند خالص باشد از براى حق تعالى.

3089 احمق النّاس من ظنّ انّه اعقل النّاس. كم عقل ترين مردم كسى است كه گمان كند كه عاقل‏ترين مردم است.

3090 افضل النّاس من شغلته معايبه عن عيوب النّاس. افزونترين مردم كسى است كه مشغول سازد او را عيبهاى او از عيبهاى مردم يعنى چنان در فكر عيبهاى خود و اصلاح آنها باشد كه اصلا نپردازد بعيبهاى ديگران و ذكر آنها.

3091 افضل النّاس من جاهد هواه. افزونترين مردم كسى است كه جنگ كند با خواهش خود و تابع آن نگردد.

3092 احزم النّاس من استهان بامر دنياه. دور انديش‏ترين مردم كسى است كه خوار شمارد كار دنياى خود را.

3093 اصل العقل الفكر و ثمرته السّلامة. اصل عقل فكر كردن است و ميوه آن سلامتى است يعنى از آفات آخرت از دنيا نيز.

3094 اصل الشّره الّطمع و ثمرته الملامة. اصل حرص طمع است و ميوه آن سرزنش كرده شدن.

3095 اصل العزم الحزم و ثمرته الظّفر. اصل عزم دور انديشى است و ميوه آن فيروزى است مراد به «عزم» اراده كردن چيزى است بعنوان قطع و جزم يا جدّ كردن در كارى و مراد به «بودن اصل آن دور انديشى» اين است كه عمده در آن دورانديشى است يعنى اين كه بعد از دور انديشى باشد و ملاحظه مصالح و مفاسد آن تا هر گاه ظاهر شود بر او وجود مصلحت و عدم مفسده عزم بر آن كند و ظاهر است كه ميوه اين معنى فيروزى است در دنيا و آخرت به آن چه خير و صلاح او باشد.

3096 اولى النّاس بالحذر اسلمهم عن الغير. اولاى مردم بحذر كردن سالمترين ايشان است از تغيّرات و تبدّلات يعنى حوادث و مصائب، زيرا كه اين معنى مظنّه اين است كه از راه استدراج باشد و حق تعالى او را واگذاشته باشد تا يك بار در دنيا يا آخرت مؤاخذه نمايد پس چنين كسى اولاست باين كه كمال حذر كند از عصيان و نافرمانى حق تعالى تا اين كه ايمن گردد از اين احتمال، و ايضا شكر حق تعالى و نعمتها كه باو داده و تغيير نداده بعمل آيد.

3097 اصل الورع تجنّب الآثام و التّنزّه عن الحرام. اصل پرهيزگارى دورى گزيدن از گناهان و پاكيزگى از حرام است، ظاهر اين است كه مراد به «گناه و حرام» شامل ترك واجبات نيز باشد و مراد اين باشد كه‏ عمده در پرهيزگارى اين است كه گناه و حرامى نكند و كردن سنّتها و اجتناب از مكروهات باعث زيادتى قدر و رتبه آن گردد و در اصل آن ضرور نيست، و ممكن است كه مراد بگناه و حرام فعل محرّمات باشد و شامل ترك واجبات نباشد و بنا بر اين «بودن آن عمده در پرهيزگارى» باعتبار اين است كه اجتناب از آنها مشكل‏ترست از اجتناب از ترك واجبات، و كم است كسى كه اجتناب از آنها كند و ترك واجبات نمايد بخلاف عكس آن.

3098 اصل السّلامة من الزّلل الفكر قبل الفعل و الرّويّة قبل الكلام. اصل سلامتى از لغزشها فكرست پيش از كردن كار و تأمّل كردن پيش از گفتن سخن.

3099 اصل الزّهد اليقين و ثمرته السّعادة. اصل بى‏رغبتى در دنيا يقين است و ميوه آن نيكبختى است، و «بودن يقين اصل آن» باعتبار اين است كه كسى را كه يقين بأحوال مبدأ و معاد باشد داند كه دنيا پيش آخرت هيچ قدر ندارد و داند نيز كه قدرى از آن بى‏سعى و طلب البتّه مى‏رسد و در قدرى از آن حرص و سعى زياد اصلا سودى ندارد چنانكه مكرّر تحقيق آن شد و ظاهر است كه اين معنى باعث بى رغبتى در دنيا گردد.