حرف الف بر وزن «افعل»
از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز اعلى حضرت أمير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام
در حرف الف بر وزن
«افعل» و تعبير ميكنند از آن بالف تعظيم اينست كه فرموده:
2830 اعقلكم اطوعكم. عاقلتر شما اطاعت كنندهتر شماست يعنى فرمانهاى حق تعالى را.
2831 اعلمكم اخوفكم. داناتر شما ترسناكتر شماست يعنى از حق تعالى.
2832 احزمكم ازهدكم. دور انديشتر شما زاهدتر شماست يعنى ترك كنندهتر مر دنيا را و
بىرغبتتر در آن.
2833 احياكم احلمكم. شرم دارتر شما بردبارتر شماست.
2834 اغناكم اقنعكم. توانگرتر شما قناعت كنندهتر شماست.
2835 اشقاكم احرصكم. بدبختتر شما حريصتر شماست، زيرا كه حرص زياد باعث تعب و رنج
در دنيا و عذاب و عقاب در آخرت مىشود و اين نهايت بدبختى است.
2836 ابرّكم اتقاكم. نيكوكارتر شما پرهيزگارتر شماست.
2837 اعفّكم احياكم. عفيفتر شما شرمناكتر شماست يعنى هر كه از شما شرم او از خدا و
خلق بيشتر باشد عفيفتر باشد، و «عفيف» چنانكه قبل از اين مذكور شد كسى است كه خود
را نگاهدارد از آنچه حلال نباشد بر او.
2838 انجحكم اصدقكم. فيروزمندتر شما يعنى بسعادت دنيوى و اخروى راستگوتر شماست.
2839 اكيسكم اورعكم. زيركتر شما پرهيزگارتر شماست.
2840 اسمحكم اربحكم. صاحب جودتر شما سودمندتر شماست.
2841 اخسركم اظلمكم. زيانكارتر شما ستم كنندهتر شماست.
2842 اخوفكم اعرفكم. ترسناكتر شما شناساتر شماست يعنى داناتر بمعارف الهيّه.
2843 اغنى الغنى العقل. توانگرتر توانگرى عقل است يعنى عقل توانگرئى است كه
توانگرئى زيادتر از آن نباشد چه هر كه را عقل باشد همه چيز باشد و بىنياز شود از
ديگران.
2844 اعظم المصائب الجهل. بزرگترين مصيبتها نادانى است زيرا كه سبب انواع مصائب
دنيوى و اخروى گردد.
2845 اصدق شيء الاجل. راستتر چيزى مرگ است يعنى چيزى راستتر از آن نباشد.
2846 اكذب شيء الامل. دروغتر چيزى اميدست يعنى چيزى از آن دروغتر نباشد، و مراد
اين است كه بسيار كمست كه اميد راست شود يا مراد اين است كه دروغگوتر چيزى اميد است
چه اكثر وعدهاى او دروغ است و راست نمىشود.
2847 احسن شيء الخلق. بهتر چيزى خوى نيكوست.
2848 اقبح شيء الخرق. زشتتر چيزى خرق است يعنى درشتى و بدخوئى يا حماقت و ابلهى.
2849 افقر الفقر الحمق. درويشتر درويشى حماقت است (يعنى كم عقلى) زيرا كه كم عقل
هر چند صاحب چيز باشد در اندك وقتى خود را پريشان و محتاج گرداند در دنيا، و «بودن
كم عقلى عظيمتر سببى از براى فقر و درويشى در آخرت» خود ظاهر است.
2850 اجلّ شيء الصّدق. بزرگتر چيزى راستى است.
2851 افضل شيء الرّفق. افزونتر چيزى نرمى است يعنى نرمى و هموارى و مهربانى كردن
با مردم.
2852 اكيس الكيس التّقوى. زيركتر زيركى پرهيزگارى است.
2853 اهلك شيء الهوى. تباهتر و فاسدتر چيزى هوى و خواهش است.
2854 أوحش الوحشة العجب. وحشىتر وحشتى خودبينى است يعنى هيچ صفتى زياده از خودبينى
باعث وحشت مردم از اين كس نمىشود، و «وحشت» مقابل انس و آرام گرفتن است و ظاهر است
كه صاحب عجب و خودبينى ديگران را در نظر او وقعى نباشد و رعايت ايشان را چنانكه
بايد نكند و اين باعث اين مىشود كه مردم از او رم كنند و دورى گزينند و باو انس و
آرام نگيرند، و «وحشت» بمعنى همّ و اندوه نيز آمده است و بنا بر اين ممكن است كه
مراد اين باشد كه: هيچ صفتى زياده از آن باعث اندوه در آن نشأه نشود بلكه بنا بر
معنى اوّل نيز ممكن است مراد وحشت صاحب آن باشد در قبر و در آن نشأه.
2855 اقبح الخلائق الكذب. زشتترين خويها دروغگوئيست.
2856 افضل من طلب التّوبة ترك الذّنب. افزونتر از طلب كردن توبه ترك گناه است.
2857 اقبح البذل السّرف. زشتترين عطا و دهش اسراف است يعنى خرج كردن زياده از
اندازه.
2858 ادوأ الدّاء الصّلف. بدترين درد صلف است، و «صلف» اين است كه كسى از روى تكبّر
دعوى كياست و زيركى كند زياد بر آنچه داشته باشد، و دور نيست كه در مطلق لاف زدن در
هر باب نيز مستعمل شود، و بمعنى اين نيز آمده كه كسى بسيار وعدها كند كه وفا نكند
به آنها و بجاى نياورد، و بمعنى اين نيز آمده كه گران باشد بر مردم و محفوظ نباشند
از او، و همه اين معانى در اين كلام محتمل است.
پوشيده نيست كه علاج اين در دنيا بر دو معنى اوّل ظاهر است، و همچنين بنا بر معنى
آخر، زيرا كه گرانى بر مردم نمىشود مگر بسبب صفاتى چند ذميمه يا افعالى ناشايسته،
پس علاج آن سلب آنهاست از خود.
2859 أشرف الخلائق الوفاء. برترين خويها وفاست يعنى بعهدها و پيمانها و وعدها.
2860 أعظم البلاء انقطاع الرّجاء. بزرگترين بلا بريده شدن امّيد است، ممكن است مراد
بريده شدن امّيد از در گاه حق تعالى باشد باين كه كارى چند كند كه ديگر از آن درگاه
اميدى نداشته باشد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه بريدن اميد از آن درگاه بدترين
بلاها و گناهان است بلكه هر چند آدمى گنه كار و بدكردار باشد بايد كه قطع اميد از
آن درگاه نكند كه آن از همه گناهان او بدتر است چنانكه از احاديث ديگر مستفاد
مىشود، و ممكن است كه مراد بريدن اميدى باشد كه در وقت مرگ و معاينه احوال آخرت
حاصل مىشود چه بعد از آن ديگر اميد بر قبول توبه نيست و آن بزرگترين بلاها است، پس
بايد كه آدمى تأخير توبه و انابت از گناهان خود ننمايد كه مبادا ناگاه اميد او از
قبول توبه بريده شود هر چند اميد عفو و بخشايش باشد، و ممكن است كه مراد بريدن اميد
مردم باشد از اين كس و از خير و احسان او در جمعى كه مردم توقّع
خير و احسان از ايشان داشته باشند مثل پادشاهان، و «بودن اين بزرگترين بلاها»
باعتبار اين باشد كه با وجود قبح اين معنى و خسران و زيان در آخرت در دنيا نيز منشأ
ضررها گردد بلكه بسا باشد كه مردم بزودى در صدد دفع او در آيند و او را هلاك كنند
يا از آن مرتبه بيندازند.
2861 أعقل النّاس من أطاع العقلاء. خردمندترين مردم كسى است كه فرمانبردارى كند
خردمندان را.
2862 أغنى النّاس القانع. توانگرترين مردم كسى است كه قناعت كند زيرا كه چنين كسى
محتاج بديگرى نشود و هيچ توانگرى چنين نباشد.
2863 أفقر النّاس الطّامع. محتاجترين مردم كسى است كه طمعكار باشد.
2864 افضل العقل الرّشاد. افزونترين عقل راه يافتن است يا رسيدن بحق يعنى عقلى است
كه باعث آن شود و عقل و زيركى در امور ديگر چندان ثمره ندارد.
2865 احسن القول السّداد. بهترين گفتار قولى است كه راست و درست باشد.
2866 اكرم الحسب الخلق. گرامىترين حسب خوى نيكوست، و «حسب» چنانكه مكرّر مذكور شد
چيزى است كه باعث مزيّت اين كس باشد و بآن افتخار توان نمود.
2867 اكبر البرّ الرّفق. بزرگترين صله و احسان نرمى و مهربانى است.
2868 افضل الدّين اليقين. افزونترين دين يقين است يعنى باحوال مبدأ و معاد، چه ظاهر
است كه اصل دين اعتقاد و يقين به آنهاست، و اعمال بنا بر مشهور چنانكه مكرّر مذكور
شد از جمله فروع است، و اخلال به آنها هر چند باعث فسق شود ضررى باصل دين نرساند و
بر تقديرى كه آنها هم در دين معتبر باشد ظاهرست كه عقايد عمدهتر از آنهاست.
2869 افضل السّعادة استقامة الدّين. افزونترين نيك بختى راستى و درستى دين است.
2870 أفضل الايمان الاحسان. افزونتر ايمان يعنى اعمال مؤمن احسان است.
2871 اقبح الشّيم العدوان. زشتترين خصلتها ستمكارى است.
2872 افضل العبادة الزّهادة. افزونترين عبادت بىرغبتى در دنياست.
2873 افضل العبادة غلبة العادة. افزونترين عبادت غالب شدن عادت است يعنى عبادتى است
كه اين كس عادت غالبى بآن كرده باشد و اكثر اوقات آن را در وقت آن بجاى آورد نه
آنچه گاهى كرده شود و عادت بآن نكرده باشد، و ممكن است كه مراد بغلبه عادت تسلّط بر
خو و خصلت باشد و اين كه ترك عادت تواند كرد تا اگر خوى بدى داشته باشد آن را از
خود زايل كند يا بمقتضاى آن عمل نكند.
2874 اضرّ شيء الشّرك. زيان رسانتر چيزى شرك است يعنى شريك قرار دادن از براى خدا
و ظاهر
اين است كه مراد بآن در اينجا مطلق كفر است بنا بر اين كه كسى نيست كه انكار مطلق
خدا و مبدأ موجودات كند پس كفر منحصر در اين است كه يا شريكى از براى او قرار دهد
يا غير خدا را خدا داند و اين نيز در حقيقت شرك است زيرا كه خدا خود در واقع باشد
پس كسى كه ديگرى را خدا داند در حقيقت او را با خدا شريك كرده.
2875 ايسر الرّياء الشّرك. سهلترين ريا شرك است، «ريا» چنانكه مكرّر مذكور شد اين
است كه عبادتى از براى ديدن كسى غير خدا كرده شود يا ديدن او نيز منظور باشد و مراد
اين است كه ريا هر چند سهل و اندك باشد بمنزله شرك بخداست زيرا كه در حقيقت آن كس
را كه ريا از براى او كرده شريك با حق تعالى نموده.
2876 اقبح شيء الافك. زشت ترين چيزى «افك» است يعنى دروغ يا بهتان بر كسى.
2877 اسعد النّاس العاقل. نيك بخت ترين مردم كسى است كه عاقل باشد.
2878 افضل الملوك العادل. افزونترين پادشاهان پادشاهى است كه عادل باشد يعنى ظلم
نكند و دادگر باشد.
2879 اهلك شيء الطّمع. تباهتر چيزى طمع است.
2880 املك شيء الورع. مالكتر چيزى پرهيزگاريست زيرا كه آن باعث اين مىشود كه
صاحب آن مالك سعادت دنيوى و اخروى باشد پس گويا آن مالك آنهاست، و ممكن است مراد به
«أملك» پادشاهتر باشد و مراد اين باشد كه پرهيزگارى بزرگترين پادشاهى است و بر
سبيل مبالغه آن را پادشاهتر چيزى فرموده باشند.
2881 افضل النّعم العقل. افزونترين نعمتها عقل و خردمندى است.
2882 اسوأ السّقم الجهل. بدترين بيمارى نادانى است كه آن بيمارئى است روحانى بدتر
از بيماريهاى جسمانى و ساير بيماريهاى روحانى نيز، و در بعضى نسخهها بدل «السقم»
«القسم» است و بنا بر اين معنى اين است كه: بدترين قسمتها نادانى است يعنى آن
بدترين چيزى است كه نصيب و قسمت كسى شود.
2883 اسنى المواهب العدل. بلندترين يا روشنترين موهبتها يعنى صفاتى كه باين كس
بخشيده شده باشد عدل است، و «عدل» چنانكه مكرّر مذكور شد گاهى در مقابل فسق مستعمل
مىشود و مراد بآن اين است كه آدمى گناه كبيره و اصرار بر صغيره نكند، و گاهى در
پادشاهان و حكّام استعمال شود و مراد بآن اين است كه خود ظلم و ستم نكند و داد
مظلوم از ظالم بخواهد، و در اين كلام هر يك از آنها احتمال دارد.
2884 اضرّ شيء الحمق. زيان رسانندهتر چيزى حماقت و كم خردى است.
2885 أسوء شيء الخرق. بدترين چيزى درشتى و بدخوئى است.
2886 افضل العدد الاستظهار. بهترين آماده كرده شدهها استظهار است يعنى اين كه كسى
احتياط كرده باشد در اطاعت و فرمانبردارى حق تعالى و قوى باشد پشت او بسبب آن.
2887 افضل التّوسّل الاستغفار. افزونترين توسّل يعنى متوسّل شدن بخدا و او را وسيله
خود كردن طلب آمرزش است از او، و در بعضى نسخهها «التّوصل» بصاد است و حاصل آن هم
همان است زيرا كه توصّل بمعنى پيوند جستن است.
2888 افضل السّخاء الايثار. افزونترين جود بخشش چيزى است با وجود احتياج خود بآن.
2889 انفع شيء الورع. سودمندترين چيزى پرهيزگارى است.
2890 أضرّ شيء الّطمع. زيانكارتر چيزى طمع است.
2891 أفضل الّذخر الهدى. افزونتر پس اندوخته هدى است يعنى راه يافتن يا رسيدن بحقّ.
2892 أوقى جنّة التّقوى. نگاهدارندهتر سپرى تقوى است يعنى ترس از خدا با
پرهيزگارى، زيرا كه آن نگاه مىدارد آدمى را از بلاهاى اخروى و اكثر اوقات از
بلاهاى دنيوى نيز، و
سپر ديگر چنين كجاست.
2893 اسعد النّاس العاقل. نيكبخترين مردم كسى است كه عاقل باشد، زيرا كه عاقل كارى
نكند كه باعث زيان و خسران اخروى او باشد و اين كمال نيكبختى است بلكه اكثر اوقات
عقل سبب نيكبختى دنيوى نيز گردد.
2894 أشقى النّاس الجاهل. بدبخترين مردم جاهل است، چه جهل و نادانى سبب بدبختى آخرت
گردد و اين نهايت بدبختى است و گاهى سبب زيان و خسران دنيوى نيز گردد.
2895 أحسن اللّباس الورع. نيكوترين پوشش پرهيزگارى است، زيرا كه نفع هر جامه بيش از
اين نيست كه دفع گرما و سرما كند و يا باعث فى الجمله زينتى گردد و در اندك وقتى
چركن و كهنه و مندرس گردد و پرهيزگارى جامهايست كه دفع جميع آفات اخروى كند و
بسيارى از دنيوى نيز و باعث جمال و زينت اين كس در دنيا و آخرت گردد و هرگز چركن و
كهنه و مندرس نشود بلكه هر چند بماند نوتر و زيباتر گردد.
2896 أقبح الشّيم الطّمع. زشتترين خويها طمع است، زيرا كه باعث خفّت و ذلّت در
دنيا و آخرت گردد.
2897 أفضل الصّبر التّصبّر. افزونترين شكيبائى خود را بر شكيبائى داشتن است يعنى
صبر كسى است كه صبر بر او دشوار باشد با وجود اين خود را بر صبر بدارد و صبر كند.
2898 أقبح الخلق التّكبّر. زشتترين خوى تكبّر است زيرا كه سبب خشم خدا و دشمنى خلق
گردد و
اصلا نفعى بر آن مترتّب نشود.
2899 اشجع النّاس اسخاهم. دليرترين مردم صاحب جودترين ايشان است يعنى دليرى بر جود
و سخاوت اكمل دليريهاست، و ممكن است كه واقع چنين باشد كه هر كه دليرتر باشد صاحب
جودتر باشد يا بر عكس.
2900 اعقل النّاس احياهم. عاقلترين مردم شرمناكترين ايشان است، زيرا كه شرم از
خداى عزّ و جلّ مانع از جميع معاصى و گناهان گردد و شرم از خلق نيز منع بسيارى از
آنها كند پس هر كه عاقلتر باشد شرم او بيشتر باشد.
2901 اعظم الّشرف التّواضع. بزرگترين شرف و برترى فروتنى است يعنى در درگاه الهى و
با خلق نيز.
2902 افضل الذّخر الصنائع. افزونترين پس اندوخته احسانهاست يعنى احسانها كه آدمى
بمردم كرده باشد و ذخيره باشد از براى آخرت بلكه از براى دنيا نيز.
2903 افضل الشرف الادب. افزونترين شرف و بلندى مرتبه ادب است.
2904 افضل الملك ملك الغضب. افزونترين ملكى كه آدمى مالك آن باشد ملك خشم است يعنى
اين كه مالك خشم خود باشد و مسلّط باشد بر آن و تواند فرو خورد آن را.
2905 أفضل الايمان الامانة. افزونتر ايمان يعنى صفات و افعال مؤمن امانت است يعنى
امين بودن و خيانت نكردن در اموال مردم و همچنين در آنچه سپرده شود باين كس از اسرار يا مطّلع شود بر
آن از خطاها و لغزشها و عيوب ايشان، و «امانت در آنها» فاش نكردن آنها و اظهار
نكردن بكسى است.
2906 أقبح الاخلاق الخيانة. زشتترين خصلتها خيانت است كه مقابل امانت باشد بتفصيلى
كه در فقره سابق مذكور شد.
2907 افضل العبادة الفكر. افزونترين عبادت فكر است يعنى فكر در آنچه سبب رستگارى
اين كس شود در آخرت از علوم دينيّه.
2908 اقوى عدد الشّدائد الصّبر. محكمترين آماده شده از براى سختيها صبر است، زيرا
كه صبر بر مصيبت و سختى باعث اين شود كه آن آسان گذرد و مانع شود از نزول مصيبت و
سختى ديگر.
2909 امقت النّاس العيّاب. دشمن داشتهترين مردم عيبجو است يعنى دشمنى خداى عزّ و
جلّ و خلق با او زياده باشد از ساير جمعى كه دشمن دارند ايشان را.
2910 اذلّ النّاس المرتاب. خوارترين مردم مرتاب است يعنى كسى كه بىصبر باشد و جزع
كند در مصيبتها و سختيها، چه اين معنى باعث خوارى در دنيا و آخرت گردد، و ممكن است
كه مراد بآن شكّ كننده باشد يعنى كسى كه شكّ داشته باشد در دين خود و تحصيل يقين
نكرده باشد.
2911 الام النّاس المغتاب. دردناكترين مردم غيبت كننده است يعنى درد و الم او در
آن نشأه زياده باشد
از ساير گنهكاران، و ممكن است كه مراد اين باشد كه نكوهيدهترين مردم و ملامت كرده
شدهترين ايشان غيبت كننده است.
2912 أقبح العىّ الضّجر. زشتترين عاجز شدن دلتنگى است يعنى عاجز شدن از چيزى است
بسبب دلتنگى و قلق در غم و اندوه، پس آدمى بايد كه آنچه از غم و اندوه بر فوت مطالب
پوچ دنيوى باشد راه آن بخود ندهد و در آنها بىباك باشد، و آنچه غير آن باشد خود را
در هر باب به آن چه مناسب آن باشد مثل تذكّر آنچه وارد شده از اجر و ثواب صبر در
مصائب و نوائب، و همچنين اميد فرج و گشايشى از جانب حق تعالى و مانند اينها تسلّى
دهد و چندان دلتنگ نشود كه بسبب آن عاجز گردد از آنچه بايد بآن پرداخت از امور دنيا
و آخرت، زيرا كه چنين عجزى زشتترين عجزهاست بسبب اين كه آدمى در آن معذور نيست
بخلاف ساير عجزها كه سبب عذر مىتواند بود.
2913 اسوأ القول الهذر. بدترين گفتار هرزه گوئى است يعنى هر كلامى كه نفعى بر آن
بحسب آخرت يا دنيا مترتّب نشود.
2914 احسن الكرم الايثار. بهترين جود برگزيدن است بر خود يعنى بخشش چيزى بكسى با
وجود احتياج خود بآن، و ممكن است مراد اين باشد كه: بهترين آنچه سبب شرف و گرامى
بودن مىشود جود و بخشش است.
2915 احمق الحمق الاغترار. احمق حماقت فريب خوردن است يعنى از دنيا باين كه فريب آن
خورد و مشغول سعى از براى آن شود و در سعى از براى آخرت تكاهل كند يا بسبب دنيا
دارى يا جهت ديگر فريب خورد و عجب و تكبّرى از آن بهم رساند و بسبب آن فروتنى كه
بايد نسبت بدرگاه حق تعالى يا مردم نكند و پوشيده نيست كه «احمق حماقت» بر سبيل
مجاز است، زيرا كه حماقت بمعنى كم عقلى است و أحمق كم عقل است يا كم عقلتر بنا بر
اين كه «افعل تفضيل» باشد چنانكه مؤلّف فهميده بدليل اين كه در باب الف تعظيم
آورده، و ظاهر است كه كم عقلى كم عقل يا كم عقلتر نيست پس مراد اين است كه نهايت
كم عقلى فريب خوردن است و اطلاق «احمق حماقت» بر آن اشاره است باين كه آن چنان كم
عقلى است كه گويا شخصى شده كم عقل يا كم عقلتر كه كم عقلى يا زيادتى كم عقلى از او
انتزاع مىشود مثل اين كه مىگويند: «رأيت من زيد اسدا- ديدم از زيد شيرى را» و
غرض مبالغه در شجاعت اوست كه گويا آن قدر شجاع است كه شيرى از او انتزاع مىتوان
كرد، و ممكن است كه «احمق» بصيغه تفضيل مجازا بمعنى اكثر يا اعظم مستعمل شده باشد
از قبيل استعمال لفظ در يك جزء معنى آن
2916 أفضل السّبل الرّشد. افزونترين راهها راه يافتن بحقّ است.
2917 الأم الخلق الحقد. نكوهيدهترين خوى و سرزنش كرده شدهترين آن كينه است.
2918 أطيب العيش القناعة. راحتترين زندگانى قناعت است.
2919 اشرف الأعمال الّطاعة. بلندترين كردارها فرمانبردارى است يعنى فرمانبردارى حق
تعالى.
2920 اقرب شيء الاجل. نزديكترين چيزى مرگ است چون هر چه آمدنى است نزديك است زيرا
كه زمان متناهى بزودى منتهى گردد خصوصا مرگ كه نهايت دورى آن سهل است و آدمى از آن غافل است و انتظار آن ندارد پس زمان آن هر چند دور باشد چندان ننمايد
بلكه هر وقتى كه در رسد گويا ناگاه آمده است پس بآن اعتبار فرمودهاند كه:
نزديكترين چيزى است، و ممكن است كه نزديكترى آن باعتبار اين باشد كه يقين بآمدن
آن قوىتر از يقين بآمدن هر چيزست پس گوئيا نزديكتر از هر چيز است و قوّت يقين بآن
بمنزله نزديكترى آن است، يا مراد اين باشد كه نزديكتر از هر چيز تواند بود و هر
لمحه احتمال آن باشد چنانكه در فقره بعد كه فرمودهاند.
2921 ابعد شيء الامل. دورتر چيزى اميد است، مراد اين است كه دورتر چيزى تواند بود
زيرا كه صاحب اميد گاهى چندان اميدهاى دراز از براى خود قرار دهد كه هيچ زمانى وفا
به آنها نتواند كرد پس هر چه دور باشد اميد دورتر از آن تواند بود.
2922 اوّل الزّهد التّزهّد. اوّل ترك دنيا و بىرغبتى در آن خود را بر آن داشتن است
يعنى آدمى در اوّل بايد كه خود را بر آن دارد و آن را بر خود بندد تا رفته رفته
ملكه او شود و اين معنى در او راسخ گردد.
2923 اوّل العقل التّودّد. اوّل عقل دوستى كردن است يعنى اوّل كارى كه عاقل كند اين
است كه با مردم دوستى كند زيرا كه مصالح دنيوى و اخروى آن زياده از هر كارى است، و
پوشيده نيست كه ذكر اوّل در اين باب باعتبار اين است كه «اوّل» افعل تفضيل است و
اصل آن «اوال» است پس قلب شده همزه بواو و ادغام شده و او در واو و اصل معنى آن
پناه برندهتر است و هر چيزى را كه اوّل در امرى گويند باعتبار اين است كه آن پيشتر
پناه برده بآن امر و فرا گرفته آن را و بعد از آن ديگرى پناه برده بآن و فرا گرفته
آن را پس آن پناه برندهتر باشد بآن.
2924 اشرف الشّرف العلم. بلندترين شرف و بلندى مرتبه علم است.
2925 اقبح السّير الظّلم. زشتترين روشها و طريقهها ظلم است.
2926 اعجل الخير ثوابا البرّ. شتابانتر خير بحسب ثواب احسان است يعنى ثواب و عوض
احسان بمردم زودتر از ثواب هر كار خيرى باين كس رسد بلكه بسيار است كه در دنيا نيز
عوض آن را يابد.
2927 اشدّ شيء عقابا الشّرّ. سختترين چيزى بحسب عقاب و بازخواست شرّ است يعنى بدى
كردن با مردم.
2928 اعجل شيء صرعة البغى. شتابانتر چيزى بحسب افتادن بغى است يعنى ظلم يا
سربلندى كردن، و مراد اين است كه بغى زودتر از هر صفت ذميمه و كردار ناشايستى صاحب
خود را در هلاكت يا خوارى و مذلّت اندازد.
2929 اسوء شيء عاقبة الغىّ. بدترين چيزى بحسب عاقبت و انجام كار گمراهى است.
2930 احسن المكارم الجود. بهترين مكرمتها جود و سخاوت است، و «مكرمت» صفتى را گويند
كه باعث گرامى بودن و بلندى مرتبه اين كس گردد.
2931 اسوء النّاس عيشا الحسود. بدترين مردم بحسب زندگانى حسود است، زيرا كه هميشه
خود را بعبث در غم و اندوه دارد.
2932 اشدّ القلوب غلّا قلب الحقود. سختترين دلها بحسب غشّ و ناصافى دل صاحب كينه
است، و ممكن است كه «غلّا» بضمّ غين خوانده شود يعنى بحسب تشنگى يا شدّت آن، يا
گرمى اندرون و سوزش آن.
2933 انفع العلم ما عمل به. سودمندترين علم آنست كه عمل كرده شود بآن، و مراد علمى
است كه متعلّق بعمل باشد مثل علم فقه و حكمت عملى، و در علمى كه متعلّق بعمل نباشد
مثل حكمت نظرى و كلام كه غرض از آنها معرفت احوال مبدأ و معاد است و عملى در آنها
منظور نيست ممكن است كه مراد به «عمل كردن در آنها» اين باشد كه عمل شود بمقتضاى
آنچه مستفاد مىشود از آنها، مثلا هر گاه از آنها عظمت و بزرگوارى حق تعالى ظاهر
شود پس اطاعت و فرمانبردارى او نمايند، و هر گاه حشر و نشر و حساب و كتاب و ثواب و
عقاب بر اعمال معلوم گردد عمل كنند به آن چه باعث رستگارى در آن نشأه باشد و بر اين
قياس.
2934 افضل العمل ما اخلص فيه. افزونترين عمل آن است كه اخلاص ورزيده شود در آن،
يعنى خالص باشد در آن نيّت و از براى محض رضا و خوشنودى حق تعالى و امتثال فرمان او
باشد و آميخته بغرضى ديگر نباشد حتّى بطمع در بهشت و قصد خلاصى از جهنّم هر چند
آميختگى بآن باعتقاد فقير چنانكه مشهور است ميانه علماء ضرر بصحّت عبادت ندارد بلكه
آميخته نساختن بآن اولى و افضل است چنانكه از بعضى احاديث ظاهر مىشود.
2935 افضل المعرفة الانسان نفسه. افزونترين معرفت شناخت آدمى است نفس خود را، زيرا
كه بشناخت نفس و
احوال او پى ببسيارى از احوال مبدأ و معاد مىتوان برد، و ايضا از آن معلوم مىشود
كه خلق آن عبث نيست بلكه غرض از آن عبادت و بندگى است تا بسعادت ابدى و نيكبختى
سرمدى سرافراز گردد، و اين معنى باعث جدّ و جهد او در طاعات و عبادات شود تا آنچه
غرض اصلى است از خلق آن بعمل آيد، و ظاهر است كه هيچ معرفتى و علمى فوائد آن در اين
مرتبه نباشد.
2936 اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه. بزرگترين جهل و نادانى جهل آدمى است بكار
خود و اين كه نداند كه از براى چه كار خلق شده است و غرض از آن چيست زيرا كه هرگاه
كسى جاهل بآن باشد مشغول شود بلهو و لعب يا سعى در مهمّات و مطالب پوچ دنيوى تا اين
كه اجل در رسد و «خسر الدّنيا و الاخرة» برود.
2937 اعقل الانسان محسن خائف. عاقلترين آدمى نيكوكاريست ترسناك يعنى ترسناك از عذاب
حق تعالى و خالف از آن.
2938 اجهل النّاس مسىء مستأنف. نادانترين مردم گناهكاريست از سر گيرنده يعنى كسى
كه گناهى كرده باشد و پشيمان نباشد و باز اعاده كند آن را يعنى همان گناه را يا اصل
گناه را هر چند گناه ديگر باشد از غير جنس گناه سابق بر قياس آنچه قبل از اين مذكور
شد كه در «اصرار» كه آن را كبيره مىدانند هر چند بر گناه صغيره باشد دو مذهب است:
يكى اين كه گناهى كرده باشد و باز اعاده مثل آن گناه كند يا عزم بر آن داشته باشد.
و مذهب ديگر اين كه كردن گناه ديگر از غير آن جنس نيز، و همچنين عزم بر آن موجب اصرار
است.
2939 أسوء الصّدق النّميمة. بدترين كلام راست سخن چينى است، يعنى سخن راستى است كه
سخن چين نقل كند.
2940 افظع الغشّ غشّ الائمّة. رسواترين غشّ و ناصافى غشّ امامان است يعنى غشّ كردن
و ناصاف بودن با ايشان.
2941 اعظم الخيانة خيانة الامّة. بزرگترين خيانت خيانت امّت است، يعنى خيانت با
امّت و «امّت» بمعنى امام باشد، و بنا بر اين اين فقره بمنزله تأكيد فقره سابق است
و همچنين مردى را كه جامع خيرات باشد امّت گويند و بنا بر اين اعمّ از آن است و
طايفه از هر قبيله را نيز گويند و بنا بر اين بزرگترى اين خيانت باعتبار اين است كه
با جمعى است و بمعنى جمعى كه پيغمبرى بر ايشان نازل شده باشد نيز مشهور است، و بنا
بر اين ممكن است كه مراد خيانتى باشد كه نسبت بتمام امّت مسلمانان باشد و ضرر آن
بهمه ايشان برسد مانند خيانتى كه جمعى كردند در وضع احاديث از براى ترويج مذاهب
باطله، و ممكن است بنا بر اين معنى مراد خيانت امّت باشد با پيغمبر و امام خود، و
بمنزله تأكيد فقره سابق باشد.
2942 اقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه. زشتترين راستى ستايش كردن مرد است بر نفس
خود، زيرا كه آن هرگاه راست باشد زشتترين راستى است، و پوشيده نيست كه لفظ «اقبح»
در اين فقره و «اسوء» در فقره قبل از اين كه در باب نميمه بود اشاره است باين كه
راستى كه در نميمه گفته شود بدتر است از آنچه در ستايش خود گفته شود.
2943 افضل الجهاد مجاهدة المرء نفسه. افزونتر جهاد جهاد كردن مرد است با خود، يعنى
از براى داشتن او بر طاعات و منع از معاصى.
2944 اربح البضائع اصطناع الصّنائع. سودمندترين سرمايهها احسان كردن احسانهاست
يعنى بمردم.
2945 أفضل الذّخائر حسن الصّنائع. افزونترين پس اندوختهها نيكوئى احسانهاست يعنى
احسانهاى نيكو كه بمردم كرده شود.
2946 احسن الصّنائع ما وافق الشّرائع. بهترين احسانها آن است كه موافق باشد با
دينها يعنى بر شرايطى باشد كه در دينها از براى احسان شرط شده مثل اين كه چيزى كه
دهد چيز حرامى نباشد و از براى اعانت بر اثمى نباشد و اسراف در دادن نشود بعنوانى
كه خود را محتاج كند و ضرر باحوال او رسد.
2947 افضل العقل الادب. افزونترين عقل ادب است يعنى اين كه رعايت ادب كند يعنى
آدابى كه در شرع از براى هر چيز مقرّر شده و همچنين آدابى كه در ميان مردم مستحسن
شمارند.
2948 اكره المكاره فيما لا يحتسب. ناخوشترين مكروهات در چيزيست كه طلب اجرى در آن
نشود مثل مصيبتى كه جزع شود در آن و صبر نشود، يا مكروهى كه اين كس خود باعث وقوع
آن شود چه اين قسم مكروهات با وجود ناخوشى آنها اميد عوض از براى آن نيست بخلاف مكروهاتى
كه اميد اجر و ثواب در آنها باشد چه آن اميد جبر ناخوشى آنها كند و با وجود آن
چندان ناخوش نباشد.
2949 اشرف حسب حسن ادب. بلندترين حسبى نيكوئى ادب است يعنى اين كه رعايت ادبى را
نيكو بكند يا ادب نيكوست كه بجا آورد، و «حسب» چنانكه مكرّر مذكور شد امرى است كه
آن را از مفاخر اين كس شمارند.
2950 احضر النّاس جوابا من لم يغضب. حاضر جوابترين مردم كسى است كه خشمناك نشود،
زيرا كه چنين كسى مىتواند از روى بصيرت و تأمّل جواب گويد سخنى را كه باو گويند از
اعتراض و غير آن، بخلاف كسى كه غضب و خشم بر او غالب شود كه او نتواند جواب معقول
گفت.
2951 اشرف الغنى ترك المنى. بلندترين توانگرى ترك آرزوهاست، زيرا كه كسى كه ترك
آرزوها كند بىنياز گردد از مردم زياده از هر توانگرى.
2952 امنع حصون الدّين التّقوى. منيعترين حصارهاى دين پرهيزگارى است يعنى منع
پرهيزگارى از آفات و رخنه در دين زياده است از منع هر حصارى از حصارهاى آن.
2953 افضل المال ما استرقّ به الاحرار. افزونترين مال آن است كه بنده گردانيده شود
بآن آزادگان، يعنى آنچه بآزادگان احسان كنند و ايشان را بسبب آن بمنزله بنده خود
نمايند بحكم اين كه «آدمى بنده احسان است».
2954 افضل البرّ ما اصيب به الابرار. افزونترين نيكوئى آن است كه رسانيده شود آن
بنيكوكاران.
2955 افضل الاموال ما استرقّ به الرّجال. افزونترين مالها آن است كه بنده گردانيده
شود بآن مردان، اين همان مضمون فقره سابق سابق است و تغيير در بعضى الفاظ آن شده.
2956 ازكى المال ما اكتسب من حلّه. پاكيزهترين مال يا فزايش كنندهترين آن آن است
كه كسب كرده شود از [ممرّ] حلال آن.
2957 افضل البرّ ما اصيب به اهله. افزونترين نيكوئى آن است كه رسيده شود باهل آن
يعنى بجمعى كه اهليّت آن داشته باشند و سزاوار آن باشند.
2958 افضل العمل ما اريد به وجه اللّه. افزونترين عمل آن است كه خواسته شده باشد
بآن راه خدا و خوشنودى او.
2959 افضل المعروف اغاثة الملهوف. افزونترين نيكوئى فرياد رسيدن ستم ديده است يا
مضطرّ بيچاره.
2960 احقّ النّاس ان يونس به الودود المألوف. سزاوارترين مردم باين كه خو گرفته شود
باو دوستى است كه الفت گرفته شده باشد باو.
2961 اوفر القسم صحّة الجسم. فراوانترين نصيب تندرستى است، يعنى آن نصيبى است از
نعمتها عمدهتر و عظيمتر از هر نصيبى.
2962 ابعد الهمم اقربها من الكرم. دورترين مقاصد نزديكترين آنهاست بكرم، مراد به
«دورترين» بلندترين است چه هر چه بلندتر باشد گوئيا راه رسيدن انديشه بآن دورتر
باشد، و مراد به «كرم» جود و بخشش است يا هر چه باعث شرف و گرامى بودن اين كس گردد.
2963 اشدّ المصائب سوء الخلف. سختترين مصيبتها بدى فرزندى است كه از اين كس
بازماند.
2964 اهنى العيش اطّراح الكلف. گواراترين زندگانى انداختن كلفتهاست يعنى خرجهاى
زياد كه باعث كلفت و مشقّت اين كس مىشود.
2965 اكبر البلاء فقر النّفس. بزرگترين بلا درويشى نفس است يعنى تهيدستى او از
اعمال صالحه و ذخيره آخرت.
2966 اعظم ملك ملك النّفس. بهترين خداوندى خداوندى نفس است يعنى اين كه كسى مالك
نفس خود باشد و مسلّط بر آن، و باز دارد او را از نافرمانى و عصيان.
2967 اعلى مراتب الكرم الايثار. بلندترين پايههاى كرم ايثار است، و مراد به «كرم»
امرى است كه باعث شرف و گرامى بودن اين كس باشد، و به «ايثار» جود و بخشش، يا مراد
به «كرم» جود و بخشش است و به «ايثار» برگزيدن ديگرى بر خود و بخشش چيزى باو در حال
احتياج خود بآن.
2968 اكبر الاوزار تزكية الاشرار. بزرگترين گناهان پاكيزه گردانيدن بدان است يعنى
حكم بخوبى و پاكيزگى ايشان كردن و مدح و ثناى ايشان گفتن.
2969 اصعب السّياسات نقل العادات. دشوارترين سياستها نقل كردن عادتهاست يعنى
بازداشتن و برگردانيدن خود يا كسى از صفت يا فعلى كه عادت بآن كرده باشد، و مراد به
«سياست» امر و نهى كردن است و تعليم كسى آنچه را صلاح حال او باشد در زندگانى خواه
امرى باشد كه متعلّق بخصوص او باشد يا از براى معاشرت و اجتماع با جمعى كه با او
باشند در يك خانه يا يك شهر ضرور يا نافع باشد.
2970 افضل الّطاعات هجر اللّذات. افزونترين طاعتها دورى گزيدن لذّتهاست، زيرا كه
سرمايه همه معاصى و گناهان پيروى خواهشها و لذّتهاست.
2971 الام البغى عند القدرة. نكوهيدهترين ستم نزد قدرت و توانائى است، يعنى ستمى
است كه كسى بكند در وقت توانائى و عدم احتياج بآن.
2972 احسن الجود عفو بعد مقدرة. بهترين بخشش در گذشتن است يعنى از گناه كسى بعد از
قدرت يعنى قدرت بر انتقام از او.
2973 انفع الكنوز محبّة القلوب. سودمندترين گنجها دوستى دلهاست يعنى اين كه دلها
اين كس را دوست دارند، زيرا كه اين معنى سبب سعادت دنيوى و اخروى گردد بلكه نشان
ايمان و عمل صالح است چنانكه حق تعالى در قرآن مجيد فرموده: إِنَّ الَّذِينَ
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا بدرستى كه
آنانكه ايمان آوردهاند و كردهاند عملهاى صالح را بزودى مىگرداند از براى ايشان
خداى مهربان دوستيى را يعنى دوستى مردم
ايشان را، و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه
روايت شده
كه: سبب نزول اين آيه اين بود كه امير المؤمنين عليه السّلام
نشسته بود پيش رسول خدا صلّى
الله عليه وآله پس فرمود باو آن
حضرت كه: بگو اى على «اللّهمّ اجعل لى فى قلوب المؤمنين ودّا- خداوندا بگردان از
براى من در دلهاى مؤمنان دوستيى را» پس فرستاد خدا اين آيه را و كافى است شاهد بر
فضيلت و برترى اين معنى اين كه رسول خدا صلّى
الله عليه وآله امر كرده امير
المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه
را بسؤال و
طلب آن از درگاه حق تعالى.
2974 اعادة الاعتذار تذكير بالذّنوب. اعاده كردن عذر گفتن بياد آوردن گناهان است
يعنى هرگاه كسى گناهى نسبت بكسى كرده باشد و عذر آن را خواسته باشد ديگر اعاده آن
عذر نكند زيرا كه باعث اين مىشود كه آن گناه را يك بار ديگر بخاطر آن كس آورد.
و مخفى نيست عدم مناسبت اين فقره در اين باب باعتبار عدم تصدير آن بالف تعظيم كه
عبارت از «أفعل تفضيل» باشد.
2975 افضل الصّبر عند مرّ الفجيعة. افزونترين صبر نزد تلخ مصيبت است يعنى صبرى است
كه آدمى بر مصيبت تلخى بكند.
2976 افضل من الصّنيعة مزيّة الصّنيعة. افزونتر است از احسان مزيّت احسان يعنى
زياده و برتر است از آنچه آدمى احسان ميكند مزيّت و شرفى كه حاصل مىشود او را بسبب
آن احسان.
2977 احسن العدل نصرة المظلوم. بهترين دادگرى يارى كردن ستم كرده شده است.
2978 اعظم اللّؤم حمد المذموم. بزرگترين نكوهيدگى و پستى مرتبه ستايش كردن نكوهيده
مذمّت كرده شده است.
2979 انفذ السّهام دعوة المظلوم. روان شوندهترين تيرها دعاى ستم كرده شده است يعنى
تير نفرين مظلوم روان شوندهتر و گذر كنندهتر از هر تيريست.
2980 اقوى الوسائل حسن الفضائل. قوىترين وسيلهها و دست آويزها نيكوئى فضايل است
يعنى قوىترين وسيله از براى اين كس بر آمدن حاجات در درگاه حق تعالى بلكه نزد مردم
نيز فضايل نيكوست يعنى امورى چند از صفات و اعمال كه باعث برترى و فزونى مرتبه او
باشد.