زندگانى امام على الهادى عليه السلام

باقر شريف قرشى

- ۸ -


((خداوند متعال درخواست پيامبرش را درباره تو پذيرفت و به او دستور داد سرورى تو را بر امت اعلام كند تا مرتبه بلندت را نشان دهد و حقيقت وجودت را آشكار سازد و اباطيل و ياوه ها را خنثى و نابود كند و راه هر گونه عذرى را ببندد، امّا هنگامى كه پيامبر از فتنه انديشناك گشت و بر تو از منافقان بيمناك شد خدايش پروردگار جهانيان به او وحى كرد:
((اى رسول ! آنچه را بر تو از پروردگارت نازل شده به همگان ابلاغ كن و اگر چنين نكنى رسالت خدايى را به پايان نرسانده اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند)).
پيامبر نيز خستگى راه را به جان خريد و در گرماى سوزان نيمه روز بيابان بپا خاست ، خطاب كرد، به گوش همگان رساند، ابلاغ كرد سپس از همه پرسيد و گفت : آيا وظيفه ام را انجام داده ام ؟
و همگان پاسخ دادند: آرى به خدا.
و حضرت فرمود: خدايا شاهد باش . سپس گفت : آيا من سزاوارتر از مؤ منان به خودشان نيستم ؟
پاسخ دادند: آرى (هستى ). و پيامبر دستت را گرفت و گفت : ((هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست ، پروردگارا! دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن ، يارانش را يارى كن و خوار كنندگانش را خوار نما، پس تنها گروه اندكى به آنچه خدا درباره تو نازل ساخته بود ايمان آوردند و اكثر آنان دچار زيان و خسارت گشتند...)).
روز غدير بخش گسست ناپذير رسالت اسلام است و زندگى اسلامى در هيچ حال از آن بى نياز نيست و پيامبر اكرم به وسيله همين روز است كه رهبرى روحى و تاريخى امت را پس از خود تضمين كرده است و مسلمانان را بازيچه امواج فتنه ها قرار نداده است بلكه براى آنان رهبرى تعيين كرد و همگان در روز غدير با او به عنوان امام و حاكم بيعت كردند و خداوند با اين آيه اين بيعت را امضا كرد:
(( ((اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا)). )) (265)
((امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم به تماميت خود رسيد و پسنديدم براى شما دين اسلام را)).
6 - امام هادى - عليه السلام - رنج و مصائب جدش اميرالمؤ منين را در اين زيارت يادآور شده و خطاب به ايشان مى فرمايد:
(( ((ثم محنتك يوم صفين و قد رفعت المصاحف حيلة و مكرا، فاعرض الشك ، و عزف الحق ، و اتبع الظن ، اشبهت محنة هارون اذ امره موسى على قومه فتفرقوا عنه ، و هارون ينادى بهم ، و يقول : يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعونى و اطيعوا امرى قالوا نبرح عليه عاكفين حتّى يرجع الينا موسى ...)). )) (266)
((اندوه و رنج تو در جنگ صفين آن هنگام كه قرآن ها به مكر و فريب بر سر نيزه رفت و شك فراگير شد و حق را به بازى گرفتند و به پيروى از گمان و پندارها پرداختند همانند رنج و اندوه هارون بود كه موسى او را بر قوم بنى اسرائيل امير ساخت ليكن آنان را از گردش ، پراكنده شدند و او آنان را ندا در داد:
((اى قوم من ! شما به وسيله اين گوساله امتحان شده ايد و پروردگار شما خداى رحمان است پس مرا پيروى كنيد و دستورم را بكار بنديد امّا آنان گفتند: ما همچنان به پرستش آن مداومت خواهيم كرد تا موسى به سوى ما باز گردد)).
تو نيز هنگامى كه مصاحف به بالا رفت گفتى : اى قوم ! شما به وسيله اينها فريفته شده ايد و اين امتحانى است براى شما ليكن آنان عصيان ورزيدند و دستور تو را اطاعت نكردند و تقاضاى نصب ((حكم )) از سوى تو نمودند و تو از اينكار خوددارى كردى و از اعمالشان به خداوند پناه جستى و ابراز انزجار نمودى و كار را به خودشان واگذاشتى .
همينكه حقيقت رخ نمود و تباهى و باطل روسياه شد و آنان به خطا و كجروى خويش اعتراف كردند و پس از آن اختلاف نموده گناه تحكيم و پيامد آن را كه خود مرتكب شده بودند به گردن تو انداختند و تو را مسؤ ول خطايى دانستند كه آنان را از آن نهى كرده بودى و آنان با طيب خاطر بدان تن داده بودند و حال آنكه همواره بر راه درست و با بصيرتى خدايى عمل كرده بودى و آنان در بيراهه هاى گمراهى سرگردان بودند و آنقدر بر نفاق خويش پافشارى كردند و در وادى ضلالت بسر بردند كه خداوند كيفر اعمالشان را در همين دنيا داد و با شمشيرت معاندينت را نابود ساخت و به شقاوت ابدى محكوم نمود و با حجت تو سعادتمندان را زنده كرد و هدايت كرد پس صلوات خدا بر تو در آغاز و انجام كار و در تمام حركات و سكناتت باد هيچ مدح كننده اى بر كمالت احاطه پيدا نخواهد كرد و دشمن نيز از درك عمق فضيلت و بزرگيت ناتوان خواهد بود...)).
يكى از بزرگترين مشكلات و بحران هايى كه امام اميرالمؤ منين را محاصره نمود، نيرنگ بر سر نيزه كردن قرآن ها بود كه تمامى پيروزى هاى درخشان لشكر امام را كه در آستانه شكست دادن كامل نيروى سركش و حق ستيز معاويه و كسب پيروزى نهايى بود بر باد داد!
حيله معاويه و دعوت به ((حكميت )) در گروهى از ابلهان كه از شعور دينى برخوردار نبودند و حقيقت اسلام را درك نكرده بودند كارگر شد و آنان از اطاعت فرمانده خود سر پيچيدند و بناى سركشى گذاشتند و شمشيرهاى خود را در برابر امام به گردش درآوردند و از ايشان خواستند دعوت معاويه را بپذيرد و الا تن به كارزار دهد، امام نيز ناگزير شد موافقت خود را اعلام نمايد و جنگ را متوقف سازد و بدين گونه دوره حكومت حق و عدالت به پايان رسيد و معاويه پيروز شد و ظلم ، ستم و استبداد را فراگير ساخت .
همينكه ترفند معاويه براى آن ساده لوحان و افراد نادان روشن شد شتابان نزد حضرت امير رفته از او خواستند بخاطر پذيرش صلح با معاويه توبه كند! و به گناه نكرده اعتراف نمايد. امام از پذيرفتن خواسته آنان خوددارى كرد زيرا در زندگى سراسر نور و ايمانش ، كمترين غبار شكى نبود چه برسد به گناه و حيات امام چيزى نبود جز خدمتى صادقانه به اسلام و مسلمين .
امتناع امام آنان را به جبهه گيرى ، جدا شدن از مسلمانان ، تشكيل خيمه و خرگاه ، حمله به مردم بى دفاع ، تخريب و عمليات ايذايى و نهايتا به جنگ واداشت و واقعه نهروان پيش آمد كه سختى ها و مشكلات فراوانى براى مسلمانان ببار آورد و بذر فتنه و شقاق را در جامعه اسلامى افشاند.
بحث از زيارت غديريه امام را كه از زيباترين ، اصيل ترين ، بديع ترين و پربارترين زيارات است در همين جا به پايان مى بريم .
داستان هائى از پيامبران
امام هادى - عليه السلام - براى يكى از ياران خود برخى از داستان هاى پيامبران از جمله چند مورد زير را نقل فرمود:
نوح و ابليس :
حضرت امام هادى - عليه السلام - گفتگوى پر نكته اى از نوح - عليه السلام - با ابليس بدين شرح نقل فرمود:
((ابليس نزد نوح آمد و گفت : تو را بر گردن من حقى عظيم است پس از من نصيحت و پندى بخواه كه به تو خيانت نخواهم ورزيد.
حضرت نوح پرسش از او را كراهت داشت كه وحى الهى فرود آمد و خداوند از او خواست سؤ ال كند.
نوح گفت : خودت سخن بگو.
ابليس گفت : اگر از بنى آدم كسى را بخيل يا حريص و آزمند و يا حسود و يا زورگو ببينيم ، او را همچون توپ به بازى مى گيريم و به هر سو بخواهيم ميرانيم و اگر همه اين خصلت ها در او جمع باشد او را شيطان مريد (شيطان رانده از درگاه الهى ) مى ناميم .
نوح او پرسيد: آن حق بزرگى كه بر گردنت دارم چيست ؟
ابليس پاسخ داد: تو بر اهل زمين نفرين كردى و آنان را به دوزخ فرستادى و بدينسان من آسوده گشتم و اگر نفرين تو نبود بايستى روزگار درازى صرف گمراه كردن آنان كنم )).(267)
امام ياران خود را با بيان اين تمثيل بر آن مى دارد تا از اين صفات كه انحطاط آدمى را در پى دارد پاك كنند و از سقوط در گنداب رذايل بپرهيزند.
موسى و خدا:
امام - عليه السلام - مناجات و گفتگويى را كه ميان موساى نبى و خداوند متعال رخ داده بود بدين مضمون نقل فرمود:
((موسى گفت : پروردگارا! پاداش آنكه بخاطر شرم از تو خيانت را ترك مى كند چيست ؟
خداوند فرمود: ايمنى و سلامت در روز قيامت پاداش اوست .
موسى گفت : پاداش آنكه اهل طاعت و پيروانت را دوست مى دارد چيست ؟
خداوند فرمود: آتشم را از تن او دور كرده و دوزخ را بر او حرام خواهم كرد.
موسى گفت : كيفر آنكه مؤ منى را به عمد بكشد چيست ؟
خداوند فرمود: در روز قيامت به او نگاه نخواهم كرد و از لغزش هايش در نخواهم گذشت .
موسى گفت : پروردگارا! پاداش آنكه مردم را برنجاند و به آنان نيكى رساند چيست ؟
خداوند متعال فرمود: روز قيامت آتش دوزخ به او مى گويد: مرا بر تو راهى نيست (و تو در امانى ))).(268)
امام - عليه السلام - اين داستان و غير آن را براى ياران خود نقل مى كرد تا آنان را به معالى اخلاق رهنمون سازد و درسى باشد كه از آن پند گيرند و طريقه اولياى الهى را پيشه خود سازند.
حكمت عيسى (ع ):
امام براى ياران خود سخن حكيمانه زير را از قول عيسى (( - على نبينا و عليه السلام - )) نقل فرمود:
((اگر كسى از شما با دست راست انفاق كرد دست چپ خود را با خبر نسازد و اگر نماز خواند آن را پنهانى بجاى آورد)).(269)
خداوند متعال شايسته مى داند كه عمل نيك مؤ من در خفا و پنهانى صورت گيرد و از تظاهر و نمايش در امور خير، خوددارى كند و با پخش خبر نيكى خود نسبت به برادر مؤ منى ، اجر خود را ضايع نسازد.
مؤ من بايد هنگام نيكى و انفاق پاداش خود را از خداوند متعال بخواهد و از خودنمايى بپرهيزد.
گوشه اى از تاريخ اسلام
امام هادى - عليه السلام - بعضى از حوادث مهم صدر اسلام و دوران اموى را براى ياران خود نقل مى نمود از جمله حوادثى را كه حضرت بيان كردند ماجراى شهادت قنبر غلام اميرالمؤ منين به دست جنايتكار اموى حجاج بن يوسف ثقفى بود. اين ماجرا با هم مى خوانيم :
((حضرت فرمود: هنگامى كه قنبر بر حجاج بن يوسف وارد شد آن طاغوت فرياد كشيد: براى على بن ابى طالب چكارى مى كردى ؟
- كمك مى كردم تا وضو بگيرد.
- هنگامى كه از وضو گرفتن فارغ مى گشت چه مى گفت ؟
- اين آيه را مى خواند:
(( ((فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم اءبواب كل شى ء حتّى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد للّه رب العالمين )). ))
((پس چون آنچه به آنها تذكر داده شد همه را فراموش كردند ما همه ابواب هر نعمت را (براى اتمام حجت ) بر روى آنها گشوديم تا به نعمتى كه به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند، ناگاه آنها را به كيفر اعمالشان گرفتار ساختيم آنگاه خوار و نااميد گرديدند پس به كيفر ستمگرى ريشه ظالمان كنده شد و ستايش خداى را كه پروردگار جهانيان است )).(270)
گمان مى كنم آيه را به ما تفسير و تاءويل مى كرد!
- آرى .
- اگر گردنت را بزنم چه مى شود؟
- من به سعادت مى رسم و تو بدبخت مى شوى .
و آن جنايتكار دستور داد تا گردن قنبر اين بنده صالح خدا را بزنند!(271)
فضيلت پيامبر و على (ع )
امام هادى - عليه السلام - از تلاش هاى پيامبر و على براى اصلاح امت و رنج هايى كه در اين راه كشيدند تجليل به عمل آورد و فداكارى هاى آنان را غير قابل جبران خوانده و گفت :
((يكى از نشانه هاى بزرگداشت جلال و عظمت خداوند، برترى و مقدم داشتن و خويشاوندى محمّد و على ، پدران دينى تو بر خويشاوندى پدر تنى است . و از نمونه هاى خوار شمردن جلال خداوند مقدم شمردن خويشاوند پدر تنى بر خويشاوندى پدران دينى اين امت ، محمّد (( - صلى اللّه عليه و آله - )) و على - عليه السلام - است ...)).(272)
حضرت امام هادى در همين زمينه فرمود:
((هر كس پدران دينى او يعنى محمّد (( - صلى اللّه عليه و آله - )) و على - عليه السلام - نزدش گرامى تر و ارجمندتر از والدين نسبى اش نباشد بكلى از خدا دور بوده و خدا را بر او تفضل و عنايتى نيست )).(273)
پيامبر و على بيش از پدرانمان بر ما و امت اسلامى حق دارند و از حقوق ويژه اى برخوردارند زيرا آنان هستند كه ما را به اسلام و سعادت دنيا و آخرت رهنمون شدند و خداوند متعال به وسيله آنان ما را از تيرگى جاهليت و خفت و خوارى آن خارج ساخت و به قله افتخار و شرف و كرامت انسانى رساند لذا همواره حق پدران دينى بر گردن ماست .
فضيلت علما در زمان غيبت
امام هادى - عليه السلام - به ستايش از فضل علماى زمان غيبت نوه بزرگوار خود امام منتظر و موعود امم پرداخته و مى گويد:
(( ((لولا من يبقى بعد غيبة قائمكم - عليه السلام - من العلماء الداعين اليه ، و الدالين عليه ، و الذابين عن دينه يحجج ، و المنقذين لضعفاء عباد اللّه من شباك ابليس ، و مردته ، و من فخاخ النواصب لما بقى احد الا ارتد عن دين اللّه ، و لكنهم الذين يمسكون ازمة قلوب ضعفاء الشيعة ، كما يمسك صاحب السفينة سكانها، اولئك هم الافضلون عنداللّه عزوجل ...)). ))
((اگر نه آن بود كه پس از غيبت حضرت قائم - عليه السلام - عالمانى به سوى او دعوت مى كنند و روش او را براى خواستاران بيان و با برهان و دليل از دين او دفاع مى كنند و بندگان ضعيف و ساده دل را از چنگ ابليسان و دام ناصبى ها و از درگاه حق رانده شدگان نجات مى دهند، تمام مردم از حق روى گردان مى شدند و حقيقت ايمان بر ايشان مشتبه مى گشت ليكن علما، مهار دل شيعيان ضعيف را در دست دارند همانگونه كه كشتيبان سكان آن را، آنان نزد خداوند متعال برتر و گرامى ترين هستند...)).
علما در عصر غيبت ، حق بزرگى بر مسلمانان دارند و نقش بسيار مهم و فعالى ايفا مى كنند. گسترش دين اسلام و دفاع از شريعت الهى و نگهبانى از اصول اسلام جزء اساسى مرامنامه عالمان دين بشمار مى رود.
فضيلت صبر
امام هادى در بيان فضيلت صبر و پاداشى كه خداوند به صبر پيشگان عنايت مى كند احاديث چندى دارد. از جمله حسن بن على مى گويد: شنيدم امام هادى مى فرمود:
((قيامت كه بر پا مى گردد ندايى به گوش مى رسد كه : صابرين كجايند؟ گروهى بر مى خيزند. نداى ديگرى به گوش ‍ مى رسد: متصبران و خويشتنداران كجا هستند؟ گروه ديگرى بر مى خيزند.
پرسيدم : فدايت گردم ! صابرين و متصبرين چه كسانى هستند؟
حضرت فرمود: ((صابرين )) كسانى هستند كه بر انجام واجبات پايدارى مى كنند و از آن شانه تهى نمى نمايند. و متصبران كسانى هستند كه از معاصى اجتناب كرده و اين حالت را بشدت حفظ مى كنند)).(274)
شكيبايى بر انجام واجبات الهى و خويشتندارى و تحمل ترك و دورى از گناهان از برترين و مهمترين عبادات بشمار مى رود و آدمى را بر مهار كردن هواهاى نفسانى و گرايش هاى انحرافى و كجروى قادر مى سازد و زمام نفس را در كف با كفايت عقل مى گذرد.
روزها را شوم ندانيم
اسلام با تمام عبادات و سنت هاى جاهلى از جمله اعتقاد به شومى پاره اى از روزها كه مورد قبول جامعه جاهلى بود به نبرد برخاست و به صراحت گفت روزها نقشى در بد و نيك آدمى ندارد نه سودى مى رساند و نه زيانى را برطرف مى كند و تمامى حوادث طبق ناموس الهى و سنن تغييرناپذير هستى بخش ، جريان دارد و سررشته عالم به دست خداست .
امام هادى - عليه السلام - نيز اين اعتقاد را در عقل و دل اصحاب خود استوار مى ساخت از جمله حسن بن مسعود (275) نقل مى كنيد كه : روزى انگشتم زخم برداشت و در راه با مركب سوارى برخورد كردم كه شانه ام آسيب ديد و پس ‍ از آن وارد جمعيتى شدم و لباس هايم پاره گشت همينكه خدمت حضرت ابوالحسن هادى - عليه السلام - رسيدم گفتم : خداوند مرا از شرّ اين روز آسوده بدارد چه روز شوم و بد شگونى هستى !
حضرت به من فرمود: اى حسن تو هم كه با ما رفت و آمد دارى گناهت را به گردن بى گناه مى گذارى .
حسن مى گويد: عقلم به سر، باز آمد و دانستم خطا كرده ام پس گفتم : اى آقاى من استغفار مى كنم و از خداوند آمرزش ‍ مى خواهم .
حضرت فرمود: اى حسن روزگار را چه گناهى است كه چون به سزاى كردار خويش مى رسيد آن را شوم مى شماريد!
حسن گفت : براى هميشه استغفار مى كنم (و ديگر خطاى خود را تكرار نخواهم كرد) يابن رسول اللّه اين توبه من باشد.
حضرت فرمود: به خدا سودتان نبخشد و خداوند بخاطر سرزنش كردن روزها - كه گناهى ندارند - شما را مجازات خواهد كرد. اى حسن آيا نمى دانى اين خداوند است كه در دنيا و آخرت پاداش و كيفر اعمال شما را مى دهد؟
عرض كردم : آرى ، آقاى من .
حضرت فرمود: به راه خطا مرو و روزها را مؤ ثر در احكام الهى مدان و نقشى به عهده آنها مگذار.
حسن مى گويد: عرض كردم اطاعت مى كنم آقاى من .(276)
پيامبر اكرم در حديث رفع فرمود: كسى كه به شوم بودن ايام معتقد باشد بويى از اسلام نبرده و خارج از ملت اسلامى است . امام هادى همين مطلب را بشدت مورد تاءكيد قرار مى دهد و از مؤ من مى خواهد با عزمى راسخ و اراده اى به استوارى كوه موانع را از سر راه بردارد و در راه صواب گام زند نه اوهامى او را سست كنند و نه شوم دانستنى او را كند (مگر آنكه خداى ناكرده بخواهد بكارى نامشروع دست يازد).
پاكيزگى
امام - عليه السلام - مسلمانان را به پاكيزگى و آراستگى فرا خوانده و مى فرمود:
(( ((ان اللّه يحب الجمال و التجمل ، و يكره البؤ س ، و البائس ، فان اللّه عزوجل اذا انعم على عبده نعمة احب ان يرى عليه اثرها، فقيل له و كيف ذلك ؟ قال : ينظف ثوبه ، و يطيب ريحه ، و يحسن داره ، و يكنس افنيته ، حتّى ان السراج قبل مغيب الشمس ينفى الفقر، و يزيد فى الرزق )). )) (277)
((خداوند زيبايى و آراستگى را دوست مى دارد، آلودگى و آشفتگى را براى مؤ من نمى پسندد. خداوند دوست دارد اثر نعمت خود را بر بنده اش ببيند و او بايد جلوه هاى عطاهاى خدايى را نشان دهد. به حضرت گفتند چگونه اثر نعمت را ظاهر كند؟ حضرت فرمود: لباس خود را پاكيزه نگهدارد، خود را خوشبو كند، خانه اش را نيكو بدارد و حياط آن را جارو كند. حتّى روشن كردن چراغ قبل از غروب خورشيد، فقر و تهيدستى را از بين مى برد و روزى را افزون مى كند)).
كسب حلال دشوار است
سيد بن طاووس به سند خود از محمّد بن هارون جلاّب روايت مى كند كه گفت : به آقايم على بن محمّد هادى - عليه السلام - عرض كردم : ما از پدران شما نقل كرده ايم كه روزگارى فرا مى رسد كه در آن كمياب تر از برادرى همدم و (به دست آوردن ) درهمى حلال نخواهد بود.
حضرت به من پاسخ داد: اى محمّد! برادر همدم يافت مى شود ليكن تو در روزگارى بسر مى برى كه نادرتر از درهمى حلال و برادرى در راه خداوند متعال چيزى نيست .(278)
ندرت و كميابى پول حلال ناشى از رعايت نكردن حدود شرع در كسب و كار و تلاش و حرص در اندوختن ثروت از هر راهى مى باشد. برادر همدلى كه به دنبال منافع و مصالح برادرش باشد در هر زمان و مكانى بوده است ليكن برادرى كه در همه حال خدا را در نظر داشته باشد و بخواهد برادرش را از ارتكاب معاصى باز دارد و او را به انجام امور خير وادار كند در تمامى مراحل انسانيت نادر بوده و هست .
چرا از مرگ هراسانند؟
از حضرت امام هادى - عليه السلام - پرسيدند: چرا برخى از مسلمانان مرگ را ناخوش مى دارند؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((لانهم جهلوه فكرهوه ، و لو عرفوه و كانوا من اولياء اللّه عزوجل لا حبوه ، و لعلموا ان الا خرة خر من الدنيا...)). ))
((زيرا آنان از حقيقت مرگ بى خبرند لذا آن را ناخوشايند مى شمارند، و اگر آن را مى شناختند و خود از اوليا و دوستان خداوند بودند، مرگ را دوست مى داشتند و مى فهميدند كه آخرت بهتر از دنياست ...)).
سپس حضرت متوجه اصحاب خويش گشته و فرمود: ((چرا كودك و ديوانه از خوردن داروهاى شفابخش و درمانگر امتناع مى كنند؟)).
آنان پاسخ دادند: زيرا منافع و فايده داروها را درك نمى كنند و نمى شناسند.
حضرت فرمود: ((سوگند به آنكه محمّد را به حق به پيامبرى برانگيخت ! هر كس خود را براى مرگ آماده كرده باشد (و توشه راه را همراه خود كند) مرگ را سودمندتر از اين داروى شفابخش كودك بيمار و ديوانه خواهد يافت . اگر اين جاهلان مى دانستند مرگ ، آنان را به چه سرانجام نيكويى مى رساند خواستار آن مى شدند به همان شدتى كه عاقل دورانديش خواهان دارو براى دفع آفات و حفظ بهبود مى گردد)).(279)
در حديث ديگرى امام حقيقت مرگ را آشكار ساخته و بر آن است كه مؤ من شايسته است هنگام مرگ آرامش خود را حفظ كند و غمگين نگردد. حضرت به عبادت يكى از اصحاب خود رفت همينكه وارد خانه اش شد او را از ترس مرگ گريان يافت ، امام او را مخاطب ساخته فرمود:
((اى بنده خدا! بدانجهت از مرگ هراسانى كه آن را نمى شناسى ، اگر بدنت چرك و كثيف شود و از كثافت و انبوهى چرك ها آزرده شوى زخم و دمل نيز در تنت به وجود آيد و بدانى شستشوى تن در حمام تمامى اين آلودگى و زخم هاى چركين را از بين مى برد آيا نمى خواهى به گرمابه بروى و خود را پاك و آسوده مى سازى ؟ يا اينكه ترجيح مى دهى تنت همچنان چرك باشد و به حمام نروى ؟)).
بيمار بسرعت پاسخ داد: آرى يابن رسول اللّه - درود و رحمت خداوند بر تو و خاندانت باد - قطعا به حمام خواهم رفت .
حضرت پاسخ داد: ((مرگ در حقيقت همين حمام است كه آخرين آلودگى هاى گناهانت را پاك مى كند و جرائم اعمالت را مى زدايد و هنگامى كه مرگ به سراغت آمد و تو را فرا گرفت از هر رنج و شكنجه هاى آسوده مى گردى و به همه شادى ها و آمال خود مى رسى )).
بيمار آرام شد و آماده پذيرش مرگ گرديد و از فرمان خداوند خشنود گشت .(280)
خواب مرگ ، رنج ها و اندوه مؤ من را از بين مى برد و او را در خانه تنعم و بهشت برين جاى مى دهد.
توبه نصوح
احمد بن هلال از امام هادى - عليه السلام - درباره توبه نصوح پرسش كرد. حضرت پاسخ داد: ((آنكه باطن آدمى مانند ظاهر و بلكه برتر از آن باشد)).(281)
حقيقت توبه عبارت است از: كنده شدن از گناهان ، تصفيه روح و تطهير نفس و صفات آن و بالاخره مطابقت باطن با ظاهر و حتّى بهتر بودن درون از ظاهر.
معناى رجيم
سيد بزرگوار عبدالعظيم حسنى مى گويد: شنيدم حضرت هادى - عليه السلام - مى فرمود: ((معناى رجيم - كه صفت شيطان است - رانده شده از مواضع خير و نيكى و سنگباران شده با لعن است و مؤ منى او را ياد نمى كند مگر آنكه به او لعنت مى فرستد. در علم خدا مقرر است كه پس از ظهور حضرت قائم (( - عجل اللّه تعالى فرجه - )) مؤ منى نخواهد بود مگر آنكه او را با سنگ رجم خواهد كرد همانگونه كه پيش از آن با لعن رجم مى شد)).(282)
همه شرور و گناهان روى زمين به شيطان بر مى گردد و اوست كه با وسوسه هاى خود آدمى را به گناه وادار ساخته و در گرداب معاصى غرق مى كند.
سفلگان
حضرت امام هادى فرمود:
(( ((الغوغاء قتلة الانبياء، و العامة مشتقة من العمى ، و ما رضى اللّه عنهم ان شبههم بالانعام حتّى قال : بل هم اضل )). )) (283)
((افراد سفله و فرومايه كشندگان پيامبران هستند و عامه برگرفته از عمى (كورى ) است و خداوند از اينكه آنان را به چهارپايان تشبيه كند خشنود نگشت تا آنكه فرمود: ((بلكه گمراه تر از چهارپايان هستند)).
((غوغاء)) مردمى هستند كه دارى هيچ آگاهى اجتماعى و دينى نمى باشند و به وسيله ستمگران تحريك مى شوند تا پيامبران و مصلحان را به شهادت برسانند. و آنان همواره آلت دست نيروهاى حق ستيز مى باشند و مقاصد آنان را اجرا مى كنند.
پاره هاى نور
از امام هادى - عليه السلام - مجموعه اى از كلمات زرين نقل شده است كه از زيباترين جلوه هاى انديشه اسلامى بشمار مى رود. اين كلمات قصار به مسائل گوناگون تربيتى ، اخلاقى و روانى پرداخته و به عنوان ميراثى گرانقدر از تعدى روزگار محفوظ مانده و به دست ما رسيده است كه ما بخشى از آنها را در زير مى آوريم :
1 - امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((خير من الخير فاعله ، و اجمل من الجميل قائله ، و ارجح من العلم عامله ...)). ))
((بهتر از نيكى ، انجام دهنده آن و زيباتر از زيبا، گوينده آن و برتر از علم ، بكار گيرنده آنست ...)).
امام در اين سخنان به ستايش از سه كس پرداخته است :
الف - عامل نيكى و خير، او بخاطر داشتن ارزش هاى اخلاقى از ((خير)) كه يك خصيصه اخلاقى است برتر مى باشد.
ب - خوش زبان ، او بخاطر خوبى هايى كه به مردم مى كند و معيارهاى ارزشمند روانى زيباتر از زيباست .
ج - آن كس كه به دانش خود عمل مى كند، برتر از دانش است زيرا علم وسيله اى است براى عمل و خودسازى پس ‍ كسى كه علم را بكار بندد رسالت خود را انجام داده علم را حفظ مى كند و منزلت خود را بالا مى برد و بدينسان برتر از علم خواهد بود.
2 - حضرت هادى - عليه السلام - به يكى از موالى خود فرمود: (( ((عاتب فلانا و قل له : ان اللّه اذا اراد بعيد خيرا اذا عوتب قبل ...)). ))
((فلانى را سرزنش كن و به او بگو: خداوند هرگاه براى بنده اش خيرى تدارك ببيند حالت سرزنش پذيرى و نرنجيدن را در او به وجود مى آورد...)).
هنگامى كه سرزنش و نكوهش با چنين سخنان شيرينى همراه باشد، كينه و دشمنى را از بين مى برد و دوستى و محبت را گسترش مى دهد.
3 - امام - عليه السلام - فرمود: (( ((من ساءل فوق قدر حقه فهو اولى بالحرمان ...)). ))
((هر كس بيش از حق خود طلب كند سزاوار ناكامى و بى بهرگى است ...)).
كسى كه بالاتر از استحقاق خود توقع دارد، خويش را در معرض نوميدى و دست نيافتن به مطلوب قرار مى دهد.
4 - حضرت هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((صلاح من جهل الكرامة هوانه ؛ )) هر كه ارزش كرامت و بزرگوارى را نداند شايسته خوارى و خفت است )).
چقدر اين سخن زيبا و دقيق است كسى كه ارزش هاى انسانى را سبك مى شمارد و كرامت را درك نمى كند سزاوار خفت ، خوارى ، اعراض و روى گردانى است .
5 - امام - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((الحلم ان تملك الانسان ، و تكظم غيظك مع القدرة عليه ...)). ))
((حلم و بردبارى آنست كه مالك نفس خويش باشى و هنگام قدرت (بر انجام مقصودت ) خشم خودت را فرو دهى ...)).
شكيبايى و حلم جز اين نيست كه انسان بر نفس و اعصاب خود كنترل داشته باشد و اسير عوامل و اسباب خشم نگردد.
6 - حضرت فرمود: (( ((الناس فى الدنيا بالمال ، و فى الا خرة بالاعمال ...؛ )) وجود آدمى در دنيا به ((مال )) و در آخرت به ((اعمال )) است ...)).
7 - امام - عليه السلام - فرمود: (( ((من رضى عن نفسه كثر الساخطون عليه ...؛ )) هر كه از خود خشنود بود، نكوهش گران بسيارى خواهد داشت ...)).
هر كس تندرويهاى درونى خود را مهار نكند و از رفتارهاى نابهنجار و انحرافى خود خرسند گردد خودش را در معرض ‍ انتقاد و نكوهش و ناخشنودى مردم قرار داده است .
8 - حضرت امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((تريك المقادير ما لا يخطر ببالك ...؛ )) تقديرات الهى چيزهايى به تو نشان مى دهند كه تصور آن را هم ندارى ...)).
تقدير الهى كه شامل انسان و تمامى مخلوقات است چنان مسائل عجيب و حوادث حيرت آورى را به انسان نشان مى دهد كه به ذهنش هم خطور نكرده است .
9 - امام - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((شر الرزية سوء الخلق ...؛ )) بدترين مصيبت ، كج خلقى است ...)).
يكى از بزرگترين مصيبت ها خوى بد و كجرفتارى است كه انسان را دچار مشكلات و سختى هاى بيشمارى مى سازد و اندوهى بزرگ براى او فراهم مى آورد.
10 - دهمين اختر تابناك ولايت مى فرمايد:
(( ((الغنى قلة تمنيك ، و الرضى بما يكفيك ، و الفقر شره النفس ، و شدة القنوط، و المذلة اتباع اليسير، و النظر فى الحقير...)). ))
((سرمايه حقيقى آرزوى كم داشتن و خرسندى به آن چيزى است كه تو را كفايت كند و فقر حقيقى ، آزمندى نفس و نوميدى زياد است و ذلت و درماندگى ، كوتاه نگرى و چشم داشت به اشياى حقير است ...)).
در بيان فوق حضرت به تعريف كامل مفاهيم زير مى پردازد:
الف ) توانگرى :
امام توانگرى را به داشتن مسكوكات و غير آن نمى داند بلكه سرمايه واقعى ، آرزوى كم و خشنود به آن مقدار است كه انسان را به كفايت كند.
ب - تنگدستى :
فقر و درويشى به مال اندك نيست بلكه آزمندى نفس و نوميدى بسيار انسان فقر حقيقى است .
ج - فرومايگى :
خوارى و خفت انسان در پيروى انسان در پيروى مسائل حقير و پيش پا افتاده است و عدم توجه به ارزش هايى است كه كرامت انسانى را حفظ مى كند و منزلت آدمى را بالا مى برد.
11 - از حضرت درباره حزم و دورانديشى پرسش كردند، ايشان پاسخ داد:
(( ((هو ان تنظر فرصتك و تعاجل ما امنك ؛ )) حزم آنست كه منتظر فرصت خود باشى و به آنچه در توان دارى بپردازى )).
حزم و دورانديشى آنست كه آدمى از فرصت هاى پيش آمده به خوبى استفاده كند و اجازه ندهد فرصت از دستش ‍ برود.
12 - امام هادى فرمود: (( ((راكب الحرون - و هو الفرس الذى لا ينقاد - اسير نفسه ...؛ )) توسن سوار - اسب چموش - كسى است كه اسير نفس خودش باشد...)).
مقصود امام آنست كه آنكه در وادى گمراهى گام مى زند و به راه هاى انحرافى دلبسته است اسير نفس خود است و مانند كسى است كه بر حيوان چموشى بنشيند و در دره هاى عميق سقوط كند.
13 - امام دهم مى فرمايد: (( ((الجاهل اسير لسانه ؛ )) نادان و جاهل اسير زبان خود است )).
شكى نيست كه شخص ناآگاه و نادان در بند و گرفتار زبان خود است و اين زبان نياموخته و رها، مشكلات و گرفتارى هاى زيادى براى صاحبش فراهم مى كند.
14 - حضرت امام هادى فرمود: (( ((المراء يفسد الصداقة القديمه ، و يحلل العقد العقدة الوثيقة و اقل ما فيه ان تكون المغالبة ، و المغالبة اءس اسباب القطيعة ...)). ))
((مراء و ستيزه ، دوستى هاى كهن را بر باد مى دهد و پيوندهاى استوار را از هم مى گسلد و كمترين پيامد آن ، انتظار مغالبه و پيروز شدن بر يكديگر است كه ريشه و بنياد جدايى ها مى باشد...)).
((ستيزه )) يا مجادله و پرخاش عامل بهم خوردن دوستى ها و كم شدن محبت است و به دنبال خود دشمنى و ناخشنودى بسيار دارد.
15 - حضرت امام هادى مى فرمايد: (( ((العتاب مفتاح التعالى ، و العتاب خير من الحقد...؛ )) سرزنش ، كليد برترى جويى است و سرزنش از كينه بهتر است ...)).
شكى نيست كه عتاب و پرخاش عامل مهمى براى برترى جويى بشمار مى رود و كليد شر و بدى است ليكن با اين همه بهتر از كينه داشتن انسان از برادرش مى باشد.
16 - يكى از ياران امام هادى - عليه السلام - به ستايش ايشان پرداخت و در اين كار زياده روى كرد حضرت به او گفت :
(( ((ان كثرة الملق يهجم على الفطنة ، فاذا حللت من اخيك محل الثقة فاعدل عن الملق الى حسن النية ...)).
((تملق زياد بر هوشيارى و زيركى آدمى مى شورد (و آن را از بين مى برد) اگر در برادرت صفت نيكى ديدى به جاى تملق گويى به او حسن ظن داشته باش و نيت خود را درباره اش نيكو كن ...)).
اسلام از تملق گويى بيزار است زيرا نشانه ضعف و ناتوانى شخصيت است و آن را براى مسلمانان نمى پسندد بلكه از آنان مى خواهد در تمام مراحل زندگى عزيز و سربلند باشند و از تذلّل و خود كم بينى بپرهيزند.
17 - حضرت امام هادى مى فرمايد: (( ((المصيبة للصابر واحدة ، و للجازع اثنان ...؛ )) مصيبت و اندوه براى شكيبا يكى است و براى ناشكيب و اهل جزع دوتاست ...)).
انسان اگر درباره حادثه غير منتظره و ناخوشايند صبر پيشه كند تنها يك مصيبت و ناراحتى دارد ولى اگر اختيار از كف بدهد و به جزع و فزع بپردازد دو ناراحتى و اندوه خواهد داشت : اندوه اولى و اندوه و مصيبت ناشى از جزع و ناشكيبايى .
18 - امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((الحسد ماحق الحسنات ، و الزهو جالب المقت ...؛ )) حسد حسنات را از بين مى برد و غرور و خودپسندى ، موجب نفرت و بيزارى مى گردد...)).
امام درباره حسد و رشك هشدار مى دهد زيرا اين رذيله گناه بزرگى است و اخبار متضافر و فراوانى داريم دال بر آنكه همانگونه كه آتش ، چوب خشك را مى سوزاند و از بين مى برد حسد نيكى ها را نابود مى سازد. غرور و تكبر نيز از جمله رذائلى هست كه نفرت و ناخوشايندى مردم را از شخص متكبر در پى دارد و امام مردم را از اين رذيله برحذر مى دارد.
19 - حضرت امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد:
(( ((العجب صارف عن طلب العلم ، وداع الى التخمط فى الجهل )). ))
((خودپسندى ، انسان را از دانش جويى باز مى دارد و به تكبر و خودخواهى جاهلانه فرا مى خواند)).
از خود راضى بودن و احساس كمال آدمى را از زياده طلبى علمى باز مى دارد و او را بى نياز از خودسازى وانمود مى كند در نتيجه به دانسته هاى خود اكتفا مى كند و همين عين جهل و كورى قلب است .
20 - حضرت فرمود: (( ((البخل اذم الا خلاق ، و الطمع سجية سيئة ...)). ))
((بخل ، نكوهيده ترين خوى است و آزمندى خصلتى است پليد...)).
امام ، ما را از بخل و خسّت و لئامت طبع برحذر مى دارد زيرا پست ترين و زشت ترين رذيله اخلاقى است . حضرت همچنان درباره آزمندى هشدار مى دهد زيرا صفتى است نفرت انگيز و مشكل آفرين و دارنده اين صفت سختى ها و زحمت ها در زندگى خواهد كشيد.
21 - امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((مخالطة الاشرار تدل على شر من يخالطهم ...؛ )) معاشرت و همنشينى و همدمى با بدان نشانه بدى و شرارت فرد معاشر و همنشين با آنان است ...)).
مسلما كسى كه با اشرار و كجروان ، مجالست و مصاحبت دارد خود نيز از همان خميره سرشته شده است و اگر او فرد شريف و درستكارى بود با بدان نمى نشست . (( (الجنس الى الجنس بميل ). ))
22 - حضرت فرمود: (( ((الكفر للنعم امارة البطر، و سبب للتغيير...؛ )) كفران نعمت ها، نشانه سرمستى و باعث تغيير و زوال (نعمت ) است ...)).
آنكه بجاى سپاس و شكر منعم كفران نعمت مى كند سرمست شده و پا از گليم خود فراتر گذاشته است و ديگر خود را بنده نمى داند. همين احساس موجب زوال نعمت شده او را به خاك خواهد نشاند.
23 - حضرت مى فرمايد: (( ((اللجاجة مسلبة للسلامة ، و مؤ دية للندامة ...؛ )) لجاجت سلامتى را از آدمى مى گيرد و عاقبت او را پشيمان مى كند...)).
لجاجت و پافشارى در به دست آوردن خواسته اى در صورتى كه مصلحت در صبر، متانت و آرامش باشد، سلامت را زايل و آدمى را دچار ندامت و پشيمانى مى كند لذا امام بشدت آن را نهى مى فرمايد و از ما مى خواهد اين حالت را از خود دور كنيم . در حديث ديگرى لجاجت را از بين برنده راءى و انديشه معرفى مى كند.
24 - امام هادى مى فرمايد: (( ((الهزء فكاهة السفهاء و صناعة الجهال ...؛ )) مسخره كردن ، تفريح ابلهان و كار جاهلان و نادانان است ...)).
دست انداختن مردم و مسخره و تحقير كردن آنان سرمايه ناآگاهان و تفريح ابلهان است كه كار ديگرى جز سبك كردن خلق خدا ندارند.
25 - حضرت هادى - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((العقوق يعقب القلة ، و يؤ دى الى الذلة ...؛ )) عقوق (زير پا گذاشتن حقوق والدين ) كاستى به دنبال دارد و موجب خوارى و سرافكندگى مى گردد...)).
عصيان و ترك سبكى نسبت به ((پدر)) پيامدهاى ناخوشايندى زيادى از جمله كاهش نسل و شيوع خفت و خوارى ميان افراد خانواده دارد.
26 - حضرت امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((السهر الذ للمنام ، و الجوع يزيد فى طيب الطعام ...؛ )) شب بيدارى ، خواب را شيرين تر و گرسنگى ، غذا را گواراتر مى سازد...)).
انسان اگر شب را صرف بيدارى كند لذتبخش ترين چيز براى او خواب خواهد بود همانطور كه اگر گرسنگى بكشد غذا هر چند ناگوارا باشد به كامش شيرين و گوارا خواهد شد.
27 - امام هادى - عليه السلام - به يكى از ياران خود فرمود:
(( ((اذكر مصرعك بين يدى اهلك حيث لاطبيب يمنعك ، و لا حبيب ينفعك ...)). ))
((بستر مرگت را در ميان خانواده ات به ياد آور كه نه طبيبى مانع مرگ تو خواهد بود و نه دوستى به تو سودى تواند رساند...)).
اين جملات انسان را به خودسازى ، تهذيب نفس ، به راه صلاح آوردن آن و تواضع فرو مى خواند.
آدمى هنگامى كه همواره به ياد واپسين دم زندگى خود باشد سركشى نمى كند و به حق ديگران دست اندازى نخواهد كرد.
28 - حضرت امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((اذكر حسرات التفريط باخذ تقديم الحزم ...؛ )) افسوس تفريط كردن را به ياد آورد و حزم و دورانديشى را پيشه ساز...)).
امام - عليه السلام - با اين سخنان تابناك به حزم و دورانديشى و اجتناب از تفريط كه افسوس و رنج را براى انسان به دنبال دارد فرا مى خواند.
29 - حضرت امام هادى مى فرمايد: (( ((ما استراح ذوالحرص و الحكمة ...؛ )) دو كس تن به آسايش ندهند: آزمند و حكمت خواه ...)).
اين جمله حالات حريص و حكمت طلب را به خوبى بيان مى كند حريص در تلاش و رنج مدام براى افزايش خواسته و حفاظت از دارايى خود است و حكمتجو نيز زندگى خويش را صرف افزايش معلومات و دانسته هاى خويش ‍ مى كند.
30 - حضرت امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((لانجع فى الطبايع الفاسدة ...؛ )) طبايع فاسد و پليد را درمانى نيست ...)).
بيشتر منحرفين و افراد داراى طبع پليد و رفتار كجروانه را درمانى نيست و نصيحت و پند دادن به آنان سودى به بار نمى آورد.
31 - حضرت امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((من لم يحسن ان يمنع لم يحسن ان يعطى ...؛ )) آنكه نتواند خوب باز دارد نمى تواند خوب ببخشد...)).
كسى كه فاقد ارزش هاى فكرى و اجتماعى است همانطور كه نمى تواند به خوبى باز دارد نمى تواند نيك عطا كند.
32 - حضرت امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((شر من الشر جالبه ، و اهول من الهول راكبه ...؛ )) خواهان شرّ و بدى از آن شرورتر و هراسناك تر از هراس كسى است كه به دنبال آنست ...)).
آنكه براى خود و يا جامعه اش شرّى مى خواهد از شرّ و پليدتر است و آنكه به امور هراس انگيز مى پردازد، خود هراسناك تر از هول و دهشت است .
33 - حضرت امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: (( ((اياك و الحسد فانه يبين فيك ، و لا يعمل فى عدوك ...؛ )) از حسد بپرهيزيد كه اثر آن در شما ظاهر مى گردد و گزندى به دشمنانتان نمى رساند...)).
قدر مسلم آنست كه رشك و حسد در دل شخص حسود مى ماند و مى پوسد و آثارى تلخ از خود بجاى مى گذارد در حالى كه كمترين زيانى به شخص محسود (و هدف حسادت ) نمى رساند.
34 - حضرت امام هادى - عليه السلام - فرمود:
(( ((اذا كان زمان العدل فيه اغلب من الجور فحرام ان يظن باحد سوء حتّى يعلم ذلك منه ، و اذا كان زمان الجور اغلب فيه من العدل فليس لا حد ان يظن باحد خيرا ما لم يعلم ذلك منه ...)). ))
((اگر زمانه را عدل فرا گرفت و عدالت بيش از ستم بود حرام است به كسى سوء ظن داشته باشيم مگر اينكه بدانيم فرد مورد نظر واقعا استحقاق اين سوء ظن را دارد و اگر زمانه را ستم فرا گرفت و حق كشى بيش از عدل بود كسى حق ندارد نسبت به ديگرى حسن ظن داشته باشد مگر اينكه يقين كند...)).
وقتى عدالت اجتماعى و حق ، جامعه را فرا مى گيرد كسى حق ندارد نسبت به ديگرى سوء ظن داشته باشد و امّا اگر ظلم و ستم بر جامعه حاكم باشد كسى را نرسد كه بيخود نسبت به ديگرى گمان نيك برد مگر اينكه مطمئن گردد.
35 - حضرت امام هادى به متوكل فرمود:
(( ((لا تطلب الصفاء ممكن كدرت عليه ، و لا الوفاء ممن غدرت به ، و لا النصح ممن صرفت سوء ظنك اليه ، فانما قلب غيرك لك كقلبك له ...)). ))
((از آنكه زندگيش را تلخ كرده اى توقع صفا نداشته باش و نسبت به هر كس پيمان شكنى كردى خواستار وفادارى او مباش . و انتظار نصيحت از آنكه بدو بدگمان هستى نداشته باش زيرا دل و انديشه ديگران مانند خودت است ...)).
اين سخنان زرّين از زيباترين بيانات حضرت است و در آن متوكل را از انتظار بيهوده ((وفا))، ((نصيحت )) و ((صفا)) از كسانى كه زندگيشان را تلخ كرده است و با ظلم و ستم خويش او ناجوانمرديهايش آنان را در تنگنا گذاشته است بر حذر مى دارد زيرا تمامى آنان دشمنان او هستند.
36 - حضرت فرمود:
(( ((ابقوا النعم بحسن مجاورتها، و التمسوا الزيادة فيها بالشكر عليها، و اعلموا ان النفس اقبل شى ء لما اعطيت ، وامنع شى ء لما منعت فاحملوها على مطية لا تبطى ء...)). ))
((با نيكى نعمت هاى را پايدارى كنيد و با سپاس و شكر فزونى آنها را بخواهيد و بدانيد نفس خود را هر چه بدهيد مى پذيرد و از هر چه باز داريد باز مى ايستد پس آن را بر مركبى راهوار قرار دهيد...)).
امام - عليه السلام - نيكى كردن به مردم را عاملى براى دوام و بقاى نعمت مى داند و سپاسگزارى منعم را موجب افزونى آن مى شمارد و مصداق بارز شكر، انفاق به فقرا و دستگيرى ضعيفان است . در قسمت آخر سخن ، حضرت بر لزوم خودسازى و تهذيب نفس و كنترل آن تاءكيد مى ورزد زيرا اگر نفس را بخود واگذارند آدمى را به درّه هلاكت و ضلالت مى اندازد.
37 - حضرت فرمود: (( ((الجهل و البخل اذم الاخلاق ...؛ )) جهل و بخل پست ترين صفت هاى اخلاقى است ...)).
شكى نيست كه نادانى و تنگ چشمى از صفات رذيله بوده و انسان را از خدا دور مى كند. دارنده اين صفات زندگى خود را همچون حيوان يله اى مى گذراند و به پايان مى رساند.
38 - امام هادى مى فرمايد: (( ((حسن الصورة جمال ظاهر، و حسن العقل جمال باطن ...؛ )) خوبرويى ، زيبايى ظاهر و خردمندى ، زيبايى باطن است ...)).
چهره زيبا موجب دلفريبى و جمال ظاهرى انسان است امّا زيبايى حقيقى آدمى در پختگى عقل و كمالات اوست .
39 - حضرت هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((ان من الغرة باللّه ان يصر العبد على المعصية و يتمنى على اللّه المغفرة ...)). ))
((از نشانه هاى مغرور شدن و ايمنى از مكر خدا آنست كه بنده بر گناه اصرار ورزد و پافشارى كند و همچنان خواهان آمرزش خدا باشد...)).
كسى كه پى در پى به گناه رو مى آورد و كجروى مى كند و در عين حال از خداوند طلب آمرزش مى كند در حقيقت خود را فريفته است و از مكر خدا خويش را ايمن مى داند زيرا آمرزش تنها شامل كسانى مى گردد كه پس از گناه از صميم قلب پشيمان مى گردند و خالصانه توبه مى كنند.
40 - امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((لو سلك الناس واديا وسيعا لسلكت وادى رجل عبداللّه وحده خالصا...)). ))
((اگر همه مردم به راهى هموار پا گذارند من راهى را بر مى گزينم كه عبادت خالصانه براى خدا در آن باشد...)).
سيره و روش امام - عليه السلام - آنست كه در همه حال رضاى خدا را در نظر مى گيرد و راهى را انتخاب مى كند كه شاهد مقصود را در آغوش گيرد و در اين راه از تنهايى هراسى ندارد اگر چه ديگران به راهى جز آن بروند.
41 - حضرت فرمود: (( ((والغضب على من تملك لؤ م ...؛ )) خشم گرفتن بر زيردستان ، دليل پستى آدم است ...)).
42 - امام فرمود: (( ((الشاكر اسعد بالشكر منه بالعمة التى اوجبت الشكر، لان النعم متاع و الشكر نعم ...)). ))
((شكرگزار به خود شكر سعادتمندتر است از نعمتى كه باعث شكر شده ، زيرا نعمت متاع دنياست و شكر نعمت دنيا و آخرت ...)).
43 - حضرت امام هادى فرمود: (( ((ان اللّه جعل الدنيا دار بلوى ، و الا خرة دار عقبى ، و جعل بلوى الدنيا لثواب الا خرة سببا، و ثواب الا خرة من بلوى الدنيا عوضا...)). ))
((خداوند دنيا را خانه آزمايش و آخرت را محل بقا و پاداش قرار داده است و بلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت نموده و ثواب آخرت را عوض بلاى دنيا قرار داده است ...)).
44 - حضرت امام هادى - عليه السلام - فرمود: (( ((ان الظالم الحالم يكاد ان يغطى على ظلمه يحمله ، و ان المحق السفيه يكاد ان يطفى ء نور حقه بسفهه ...)). ))
((ستمگر بردبار و حليم ممكن است بتواند بر ظلم و ستم خود به وسيله حلم خويش سر پوش بگذارد و حق دار نابخرد بسا كه با سفاهت خود نور حق خويش را خاموش كند...)).
45 - حضرت فرمود: (( ((من جمع لك وده فاجمع له طاعتك ...؛ )) آنكه دوستى خود را خالصانه تقديمت كند با اطاعت و پذيرش نظرش خالصانه به او پاسخ مثبت بده ...)).
46 - حضرت - عليه السلام - فرمود: (( ((من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره ...؛ )) آنكه نفس و شخصيتش ‍ برايش حقير است از شرّش آسوده مباش ...))
47 - حضرت - عليه السلام - فرمود: (( ((الدنيا سوق ربح فيها قوم ، و خسر فيها آخرون ...)). ))
دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود مى برند و گروهى ديگر ضرر.
در اينجا بحث از برخى كلمات قصار و حكم امام را به پايان مى بريم و همين مقدار كم به خوبى گوياى لطافت روح و وسعت انديشه حضرت است كه او را در اوج قله تفكر انسانى قرار مى دهد.(284)

next page

fehrest page

back page