زندگانى امام على الهادى عليه السلام

باقر شريف قرشى

- ۹ -


اصحاب امام و راويان حديثشان
تنوع علم ، گستردگى معارف و تسلط بر تفسير قرآن ، فقه ، آداب اسلامى ، اخلاق و ديگر دانش ها امام هادى را شاخص ترين فرد عصرشان ساخته بود و دانش پژوهان از هر سوى قصد خانه ايشان مى كردند و از آن درياى بيكران علم سيراب مى شدند.
اصحاب و ياران ائمه اطهار نمايندگان خط مسؤ وليت در اسلام بودند و پيام اسلام را از تباه شدن حفظ كردند، آنان به ائمه پيوستند و از سرچشمه جوشان معارف آنان بهره ها جستند و روايات و احاديثى نقل كردند و آنها را در مجموعه هايى تحت عنوان كلى ((اصل )) گرد آوردند و بدين گونه ((اصول اربعمائه )) به وجود آمد كه مهمترين منبع ((كتب اربعه )) شيعه گشت و تمامى فقهاى شيعه از اين كتب براى استنباط احكام شرعى استفاده مى كنند.
خدمت اصحاب در حفظ و انتقال اين ميراث بزرگ انكارناپذير است و اگر آنان نبودند اين چنين ميراث عظيم فكرى اكنون در اختيار ما نبود؛ ميراثى كه دربردارنده اصالت ، ابداع و نوآورى در زمينه هاى مختلف بشرى است .
نكته ديگرى كه اهميت جهاد فكرى و عقيدتى اصحاب و راويان را بيشتر نشان مى دهد آنست كه آنان در عصرى زندگى مى كردند كه حكومت هاى اموى و عباسى تمام امكانات خود را بكار گرفته بودند تا مردم ، امامان و آثارشان و حتّى نامشان را فراموش كنند و مانع هر گونه تماس مردمى با ايشان مى گشتند و در همين راستا هر كسى به خلاف سياست رسمى ، قدمى بر مى داشت و نامى از ائمه اطهار مى برد يا حديثى از آنان نقل مى كرد و يا سخنى در مدح و منقبت آنان مى گفت بشدت تحت تعقيب قرار گرفته و يا به دار آويخته مى شد يا آنكه ساليانى دراز در سياهچال هاى زندان بسر مى برد، لذا راويان حديث بشدت از تصريح به نام ائمه خوددارى مى كردند و با كنايه و اشاره يا لقب و كنيه به امامان اشاره مى كردند و مى بينيم در احاديثى كه هم اينك در كتب اربعه موجود است اين مساءله بشدت آشكار است .
بهر حال ما در اينجا به زندگى و نام اصحاب امام هادى اشاره مى كنيم زيرا معتقديم بحث از اصحاب ، مكمل بحث درباره امام است و جنبه هاى مهمى از شخصيت امام را آشكار مى سازد.
ما نام اصحاب را به ترتيب الفبايى در زير آورده ايم :
(الف )
1 - ((ابراهيم بن اسحاق )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - و ثقه مى شمارد.(285)
2 - ((ابراهيم بن ابى بكر رازى )): كنيه اش ابومحمّد است و برقى او را از ياران امام هادى - عليه السلام - مى شمارد.(286)
3 - ((ابراهيم بن ادريس )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كنند.(287)
4 - ((ابراهيم بن اسحاق )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و ثقه مى داند، (288) برقى نيز او را از ياران امام دانسته مى گويد: ((شيخى است كه بر او طعنى وارد نيست )).(289)
5 - ((ابراهيم بن داوود يعقوبى )): شيخ او را از ياران امام هادى مى داند، (290) برقى او را از ياران امام جواد و امام هادى - عليهماالسلام - بر مى شمارد (291) و كشّى او را از كسانى مى داند كه از امام هادى روايت كرده اند.(292)
6 - ((ابراهيم بن شيبه )): شيخ طوسى او را از ياران و اصحاب امام هادى معرفى مى كند. (293) ابراهيم نامه اى به حضرت نوشت و در آن از گروهى از دين خارج شده كه به آشفتن و تخريب انديشه اسلامى مشغول بودند شكايت كرد كه ما بحث از اين قضيه را در بخش مربوط به دوران امام پى مى گيريم .
7 - ((ابراهيم بن عبده نيشابورى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بر مى شمارد (294) و كشّى نقل مى كند كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - نامه اى به اسحاق بن اسماعيل نگاشت و در آن پس از سلام به ابراهيم بن عبده او را وكيل خود در اخذ حقوق شرعيه ساخت . (295) همچنين او را نزد عبداللّه بن حمدويه بيهقى فرستاد و نامه اى به او داد كه در آن آمده بود:
((امّا بعد، ابراهيم بن عبده را به سوى شما گسيل داشتم تا اهل نواحى و ناحيه تو حقوق واجبه شرعيه را كه بر گردن ايشان دارم به او بپردازند. من ابراهيم را امين و ثقه خود در آنجا نزد دوستدارانم مى دانم . پس از خدا بترسند و حقوق خود را ادا كنند زيرا عذرى را ترك و تاءخير آن ندارند اميدوارم خداوند آنان را به سبب عصيان اولياى خود به شقاوت دچار نكند و آنان و تو را مورد مرحمت قرار دهد بخاطر رحمتى كه بدانان دارم خداوند گشايش دهنده (روزى ) و بزرگوار است ...)). (296)
8 - ((ابراهيم بن عقبه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام ابوالحسن هادى - عليه السلام - بر مى شمارند. (297) او از امام ابوجعفر جواد و امام هادى - عليهماالسلام - روايت كرده است و سهل بن زياد و گروهى ديگر از او نقل حديث كرده اند.(298)
9 - ((ابراهيم بن محمّد)): شيخ ، ابراهيم بن محمّد بن فارس نيشابورى را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى (( - سلام اللّه عليهما - )) معرفى مى كند.(299)
10 - ((ابراهيم بن محمّد همدانى )): شيخ او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى - عليهم السلام - بر مى شمارد (300) و كشّى مى گويد:
((ابراهيم وكيل امام بود و چهل مرتبه حج كرد. (301) او وكيل امام جواد بود و حضرت به او نوشت : حساب تو رسيد خداوند عملت را بپذيرد و از آنان (كه حقوق شرعى خود را پرداخت كرده اند) خشنود باشد و آنان را در دنيا و آخرت با ما قرار دهد، فلان مقدار دينار و فلان مقدار لباس به سويت فرستاده شد خداوند در آنها به تو بركت دهد و نعمت او بر تو سرازير باشد. من به ((نضر)) نامه نوشتم و از او خواستم دست از تو بردارد و با تو مخالفت نكند و نوشتم كه تو نزد ما از منزلت والايى برخوردارى . به ((ايوب )) نيز نامه اى نگاشتم و همين دستور را به او دادم . همچنين به موالى همدان نامه اى نوشتم و به آنان فرمان دادم از تو اطاعت كنند و دستورات تو را بكار ببندند و بدانند مرا جز تو وكيلى نيست ...)).(302)
اين روايت (و نامه ) به خوبى مقام و شاءن و موقعيت ابراهيم را نزد امام - عليه السلام - نشان مى دهد.
11 - ((ابراهيم بن مهزيار)): شيخ طوسى او را از اصحاب امام جواد و امام هادى - عليهماالسلام - بر مى شمارد (303) و نجاشى مى گويد: كتاب (( ((البشارات )) )) از اوست . (304) و كشّى به سند خود از محمّد بن ابراهيم بن مهزيار نقل مى كند كه گفت :
((پدرم هنگام مرگ اموالى به من سپرد و علامت و نشانه اى كه جز خداوند آن را نمى دانست به من داد و گفت : هر كس اين نشانه را گفت اموال را به او واگذار كن ، محمّد مى گويد: من نيز به بغداد رفتم و در كاروانسرايى منزل گرفتم ، روز دوم پيرمردى آمده در را كوفت به غلامم گفتم : ببين چه كسى بر در است . او بيرون رفت و برگشت و گفت : پيرمردى بر در است ، من هم به او اجازه دادم داخل شود و او داخل شد و گفت : من ((عمرى )) هستم اموالى را كه نزد خودت دارى به من بده و سپس مقدار اموال و نشانه را گفت من نيز اموال را به او پرداختم )).(305)
اين روايت دليل آنست كه ابراهيم بن مهزيار وكيل امام در گرفتن حقوق شرعيه بوده است و طبيعتا كسى را امام وكيل قرار مى دهد كه ثقه و امين و عادل باشد.
12 - ((ابراهيم دهقان )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد (306) ليكن چيز ديگرى درباره او نمى گويد.
13 - ((احمد بن اسحاق )): احمد بن اسحاق بن عبداللّه اشعرى قمى نماينده و پيك اهل قم بود و از امام جواد و امام هادى روايت مى كرد و از خصّيصين امام حسن عسكرى بشمار مى رفت از او كتاب هايى با اين عناوين بجا مانده است :
الف - (( علل الصوم . ))
ب - (( مسائل الرجال )) از امام هادى - عليه السلام - كه احمد آن را جمع آورى كرد.(307)
ج - (( علل الصلاة . )) (308)
او از جمله كسانى است كه حضرت مهدى (عج ) را ديده اند و اخبار زيادى در ستايش و مدح او وارد شده است .(309)
14 - ((احمد بن اسحاق رازى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (310) احمد از امام روايت مى كرد و سهل بن زياد از او نقل كرده است .(311)
15 - ((احمد بن اسماعيل )): احمد بن اسماعيل بن يقطين از اصحاب امام هادى است و برقى او را نام برده است .(312)
16 - ((احمد بن ابى عبداللّه برقى )): شيخ او را با اين عنوان از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد (313) و نزديك به چهل حديث را با همين عنوان توقيع كرده و در سند آنها واقع شده است .(314)
17 - ((احمد بن حسن )): احمد بن الحسن بن اسحاق بن سعد، شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(315)
18 - ((احمد بن حسن )): احمد بن حسن بن على بن محمّد بن فضال . مى گويند: او فصيح و گشاده زبان بود و در حديث ، ثقه بشمار مى رفت . برادرش على بن الحسن و عده اى ديگر از كوفيين از او روايت كرده اند.(316)
كتاب هايى از جمله : (( كتاب الصلاة و كتاب الوضوء )) از او بجا مانده است . وى در سال 260 درگذشت .(317)
19 - ((احمد بن حمزه )): احمد بن حمزة بن اليسع قمى ثقه است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (318) او از امام هادى و ابان بن عثمان ، حسين بن المختار، زكريا بن آدم ، محسن بن احمد و محمّد بن على روايت كرده است و حسين بن سعيد، عبداللّه بن جعفر، على بن مهزيار و ديگران از او روايت كرده اند.(319)
20 - ((احمد بن الخضيب )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كنند.(320)
21 - ((احمد بن زكريا)): احمد بن زكريا بن باباى قمى ، برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(321)
22 - ((احمد بن فضل )): شيخ طوسى او را با اين عنوان از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(322)
23 - ((احمد بن محمّد)): احمد بن محمّد السيادى البصرى ، شيخ او را در رجال خويش از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بر مى شمارد.(323)
24 - ((احمد بن محمّد)): احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى . شيخ او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام على هادى - عليهم السلام - بر مى شمارد. (324) كنيه اش ابوجعفر بود و شيخ ، بزرگ و چهره موجّه قمى ها بشمار مى رفت و كسى بود كه به نمايندگى از ديگران با پادشاه ديدار مى كرد.
از او كتاب هايى از جمله كتب زير بجا مانده است : (( كتاب التوحيد، كتاب فضل النبى - صلى اللّه عليه و آله و سلّم -، كتاب المتعه ، كتاب النوادر، كتاب الناسخ و المنسوخ و كتاب فضائل العرب . )) (325)
25 - ((احمد بن هلال )): احمد بن هلال الصبرتانى بغدادى ، شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و او را متهم به غلو مى كند. (326) اخبار زيادى در مذمت و سرزنش و بى دينى او و دورى از او وارد شده است .
26 - ((اسحاق بن اسماعيل )): اسحاق بن اسماعيل بن نوبخت ، شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند.(327)
27 - ((اسحاق بن محمّد بصرى )): شيخ و را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد و مى گويد: او متهم به غلوّ است . (328) و علاّمه مى گويد: او متهم به غلوّ است و از اصحاب امام جواد بشمار مى رود.(329)
28 - ((ايوب بن نوح )): ايوب بن نوح بن دراج ، ثقه و امين است . نجاشى درباره او مى گويد: ((ايوب ، وكيل امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بود و از منزلت بزرگى نزد آنان برخوردار بود، او مورد اعتماد، با ورع بسيار، اهل عبادت زياد، و در نقل روايت ثقه بود. پدرش نوح بن دراج قاضى كوفه و درست اعتقاد بود و برادرش ‍ جميل بن دراج است )).(330)
شيخ طوسى درباره او مى گويد: ((ايوب بن نوح بن دراج ثقه است و كتابى دارد و روايات و مسايلى از امام هادى نقل كرده است )).
كشّى مى گويد: ((ايوب از نيكان و صالحان بود و پس از مرگ تنها 150 دينار به ارث گذاشت در حالى كه مردم او را ثروتمند مى دانستند. او از امام هادى - عليه السلام - روايت مى كرد و گروهى از روات از او حديث نقل كرده اند)).
(ب )
29 - ((بشر بن بشار نيشابورى )): او عموى ابوعبداللّه شاذانى و از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار مى رفت . اين مطلب را شيخ در رجال خود نقل مى كند. بشر نامه اى را از امام روايت كرده است ، سهل نيز از او روايت مى كند. (331)
(ت ) (ث ) (ج )
30 - ((جعفر بن احمد)): شيخ طوسى (332) و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برند. جعفر از محمّد بن على روايت مى كند و على بن ابراهيم قمى نيز در تفسير خود از او روايت كرده است .(333)
31 - ((جعفر بن ابراهيم )): جعفر بن ابراهيم بن نوح ، شيخ طوسى و برقى (334) او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند.
32 - ((جعفر بن عبداللّه )): جعفر بن عبداللّه بن الحسين بن جامع ، قمى حميدى ، شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند. او را با حضرت قائم (( - عجل اللّه تعالى فرجه - )) مكاتبه اى بوده است .(335)
33 - ((جعفر بن محمّد)): جعفر بن محمّد بن اسماعيل بن الخطاب ، شيخ طوسى (336) و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند و شيخ مى گويد: ((حضرت به او نامه اى نوشت )).(337)
34 - ((جعفر بن محمّد)): جعفر بن محمّد بن يونس الاحول صيرفى ، مولاى بجيله از امام جواد - عليه السلام - روايت مى كرد و كتابى دارد. (338) شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(339)
(ح )
35 - ((حاتم بن الفرج )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(340)
36 - ((حسن بن جعفر)): حسن بن جعفر معروف به ابوطالب الفافانى بغدادى ، شيخ او را از اصحاب امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - نام مى برد.(341)
37 - ((حسن بن الحسن علوى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(342)
38 - ((حسن بن الحسين علوى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(343)
39 - ((حسن بن خرزاد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (344) و نجاشى مى گويد: احاديث بسيارى نقل مى كرد و كتابى نوشت به نام : (( ((اسماء رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم )) و كتاب ديگرى به نام : (( ((المتعه )) )) نگاشت . مى گويند در اواخر عمر خود به غلوّ (گزافه گويى درباره ائمه ) پرداخت .(345)
40 - ((حسن بن راشد)): كنيه اش ابو على مولاى آل المهلّب ، بغدادى و ثقه است . شيخ او را از اصحاب امام هادى مى شمارد (346) و شيخ مفيد او را از فقيهان بزرگ و مراجعى مى داند كه حرام و حلال ديانت از آنان اخذ شده است و كمترين خدشه اى بدانان وارد نمى شود و سرزنشى متوجه آنان نمى باشد. (347) امام هادى او را وكيل خود ساخت و نامه هايى به او نوشت از جمله :
1 - كشّى به سند خود از محمّد بن عيسى يقطينى روايت مى كند كه گفت : امام هادى در سال 232 ه - نامه اى به ابو على بن بلال نوشت كه در آن آمده بود:
((خداى را به داشتن تو سپاسگزارم و شكر نعمات و بخشش او را بر خود لازم مى دانم و بر محمّد پيامبر و آل او درود مى فرستم - درود و رحمت خداوند بر آنان باد. پس من ابو على را به جاى حسين بن عبدربه نصب نمودم و او را بر اين جايگاه ، امين مى دانم و معرفت كافى از او دارم و كسى سزاوارتر از او نيست . همچنين مى دانم كه تو رئيس و شيخ ناحيه خود هستى به افرادت مهر مى ورزى و نامه هايت گواه مدعاست ، پس از ابوعلى اطاعت كن و همه حقوق شرعيه موجود نزد خودت را به او بسپار و افرادت و موالى را نيز بدين كار تشويق كن و موقعيت و مقام ابوعلى را به آنان يادآور شو تا آنان به نيكى او را يارى كنند و بدان كه ابوعلى نزد ما محبوب و مورد احترام است اجر و پاداشت با خدا باد. خداوند به هر كه بخواهد عطا مى كند كه اوست با رحمت خويش عطا بخش و پاداش دهنده ، و تو تحت حمايت خداوند هستى . اين نامه را به دست و خط خود نوشته ام مى كنم خدا را بسيار...)).(348)
اين نامه به خوبى فضل ، وثاقت و امانت ابن راشد را بيان مى كند زيرا حضرت ، شيعيان را به او ارجاع داده از آنان خواست از او اطاعت كنند و حقوق شرعيه خود را به او بپردازند.
2 - كشّى به سند خود از احمد بن محمّد بن عيسى روايت مى كند كه گفت : من و اين راشد نامه حضرت امام هادى به موالى ساكن در بغداد، مدائن و سواد (كوفه و توابع آن ) را استنساخ كرديم كه متن آن چنين است :
((خداوند را بخاطر داشتن شما و سلامتى خود ستايش و حمد مى كنم و بر پيامبر اكرم و خاندانش برترين و كاملترين درود را مى فرستم و از خدا خواستار بهترين توجه ، راءفت و رحمت به اين خاندان مى باشم . من ابوعلى بن راشد را بجاى على بن السين عبدربه و هر كس ديگر از وكلايم نصب كردم و اختياراتى به او تفويض نمودم كه در دست ديگر وكلايم بود تا حقم را استيفا كند از او خشنودم و ديگرى را بر او مقدم نمى دارم و شايستگى آن را هم دارد و منزلت او مانند على بن حسين است پس - خداوند شما را رحمت كند - حقوق شرعيه را به او بپردازيد و از او سرپيچى نكنيد و شتابان به پيروى از خداوند و اوامرش روى آوريد، اموال خود را حلال و خون خود را حفظ كنيد. و بر نيكى و تقوا همكارى كنيد و از خدا بترسيد باشد كه مورد رحمت حق قرار گيريد و به ايمان الهى چنگ بزنيد و در حال مسلمانى بميريد. اطاعت از ابن راشد را مانند اطاعت خود بر شما واجب كردم و سرپيچى و عصيان او مانند سرپيچى از دستورات من مى باشد. پس جاده حق را همچنان ملازم باشيد خداوند به شما پاداش دهد و از فضل خود شما را بى نياز سازد كه خداوند داشته هاى خود را با كرامت عطا مى كند و به بندگان بخشش مى كند و به آنان مهربان است . ما و شما در پناه خداوند هستيم . اين نامه را به خط خود نگاشتم و حمد و سپاس بسيار خداى را سزاست ...)).(349)
اين نامه جلالت و مكانت والاى ابن راشد را نزد امام بيان مى كند تا آنجا كه اطاعت از او مانند پيروى از امام و سركشى از اوامرش مساوى مخالفت با حضرت گشته است .
3 - امام هادى - عليه السلام - نامه زير را درباره او به ايوب بن نوح و او فرستاد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
ايوب بن نوح ! به تو دستور مى دهم از اختلاف و منازعه با ابوعلى دست بردارى و بيش از اين از او گله نكنى ، تو و او هر يك مسؤ وليت خود را انجام دهيد و به امور ناحيه تحت وكالت خويش برسيد، اگر شما هر يك در محدوده اختيارات خود عمل كنيد وظايف خود را خوب انجام داده ايد و ديگر نيازى به مراجعه به من نداريد. به تو اى ابوعلى ! نيز همان دستور را مى دهم كه به ايوب گفته ام تو حقوق شرعيه اهالى بغداد و مدائن را وصول مكن و بر آنان از طرف من سرپرستى كن و هر كس از ناحيه ديگرى نزدت آمد او را نزد وكيل همان ناحيه بفرست تا حقوق را به او بسپارد. اى ايوب بن نوح و اى ابوعلى دستور من به شما يكسان است هر كدام در محدوده وظايف خويش عمل كنيد...(350)
ابن راشد از موقعيت ممتازى نزد امام - عليه السلام - برخوردار بود و طبيعتا اين منزلت را تنها با تقواى زياد، ورع و پايبندى به دين و مبانى آن به دست آورده بود و هنگامى كه او درگذشت ، حضرت امام هادى - عليه السلام - اظهار تاءلم فرمود و براى او طلب مغفرت و آمرزش نمود.
41 - ((حسن بن ظريف )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - مى شمارد (351) و نجاشى مى گويد:
((حسن بن ظريف بن ناصح كوفى ، كنيه اش ابومحمّد و ثقه است . او و پدرش در بغداد مى زيستند. مى گويند: احاديثى نادر روايت كرده است و راويان بسيارى از او روايت كرده اند)).(352)
42 - ((حسن بن على )): حسن بن على بن عمر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ، معروف به (( ((الناصر للحق )) از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار مى رود. (353) وى پدر جد مادرى سيد مرتضى است ، سيد درباره او در آغاز كتابش به نام (( ((شرح المسائل الناصريات )) )) مى گويد:
((و امّا ابومحمّد ناصر بزرگ ، حسن بن على ، فضيلت علمى ، زهد و فقاهتش از خورشيد تابان آشكارتر است ، هموست كه اسلام را در ميان ديلمان گسترش داد و آنان را به جاده حقيقت رهنمون شد و از ضلالت به هدايتشان باز آورد، سيره زيباى اين بزرگوار بيش از آنست كه بشمار آيد و عيان تر از آن است كه پنهان ماند)).(354)
43 - ((حسن بن على الوشاء)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد (355) و نجاشى مى گويد: او نوه دخترى الياس صيرفى خزاز است . حسن از جدش الياس روايت مى كند كه هنگام مرگ گفت : گواه سخنانم باشيد الا ن ساعتى نيست كه دروغ بگويم (زيرا در حال احتضارم ) شنيدم امام صادق - عليه السلام - مى فرمود:
((به خدا سوگند بنده اى كه خدا و رسولش و ائمه اطهار را دوست مى دارد پس از مرگ آتش دوزخ را نخواهيد ديد و تنش بر آن حرام خواهد بود)).
احمد بن محمّد بن عيسى مى گويد: در جستجوى حديث به كوفه رفتم و در آنجا حسن بن على الوشاء را ديدم از او خواستم كتاب علاء بن رزين القلا و ابان بن عثمان احمر را برايم نقل كند و او برايم نقل كرد سپس از او خواستم اجازه روايت كردن آن دو را به من بدهد حسن گفت : خدا خيرت دهد چرا اينقدر عجله مى كنى فعلا برو تا من اين دو حديث را برايت بنويسم و بعدا به تو بدهم . ليكن من گفتم : از حوادث روزگار ايمن نيستم . پس گفت : اگر مى دانستم اين حديث چنين مورد توجه و طلب قرار مى گيرد بيش از آن فرا مى گرفتم . من در همين مسجد - مسجد كوفه - نهصد تن از روات و مشايخ حديث را ديدم كه همگى مى گفتند: ((جعفر بن محمّد)) برايم حديث گفت ... اين حسين بن على از بزرگان شيعه بشمار مى رفت و كتاب هايى از جمله : (( ثواب الحج ، المناسك و النوادر )) به يادگار گذاشت .(356)
44 - ((حسن بن على )): حسن بن على بن ابو عثمان السجادة غلو كننده است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (357) از نمونه هاى غلوّ اين شخص ماجراى زير قابل ذكر است :
نصر بن الصباح مى گويد: ((السجادة ، حسن بن على بن ابو عثمان روزى بن من گفت : نظرت درباره محمّد بن ابو زينب و محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلب (( - صلى اللّه عليه و آله - )) چيست ؟ و كداميك را افضل مى دانى ؟
گفتم : خودت بگو.
گفت : من محمّد بن ابوزينب را افضل مى دانم ! نمى بينى كه خداوند متعال در مواضع متعددى از قرآن محمّد بن عبداللّه (( - صلى اللّه عليه و آله - )) را سرزنش كرده است ولى چيزى درباره محمّد بن ابى زينب نگفته است . خداوند به محمّد بن عبداللّه مى گويد:
((اگر نه آن بود كه تو را تثبيت كرديم و استوار نموديم هر آينه نزديك بود به آنان كمى تمايل پيدا كنى )).
و باز مى گويد: ((اگر شرك بورزى عملت حبط (تباه ) خواهد شد)) و موارد ديگر، ليكن محمّد بن ابى زينب را بدين گونه هرگز سرزنش نكرده است .
ابوعمرو مى گويد: لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و ملائكه و همه مردم بر سجاده باد زيرا از ((عليائيه )) كه بر پيامبر عيب وارد مى كردند و كمترين بهره اى از اسلام نبرده اند (358) بشمار مى رفت .
ماجراى فوق به خوبى بيانگر فساد عقيده و الحاد اوست .
45 - ((حسن بن محمّد قمى )): حسن بن محمّد بن باباى قمى ، شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد. (359) و كشّى مى گويد: ابو محمّد فضل بن شاذان در برخى نوشته هاى خود ابن باباى قمى را از دروغپردازان مشهور معرفى مى كند. سعد مى گويد: عبيدى برايم نقل كرد كه :
((حضرت عسكرى نامه اى برايم نگاشت كه در آن آمده بود: من از فهرى و حسن بن محمّد بن باباى قمى به خداوند پناه مى برم و از آنان بيزارى مى جويم و تو و جميع مواليان خود را از آنان بر حذر مى دارم و آنان را لعنت مى كنم . لعنت خدا بر آنان باد (كه نام ما را دكّان گدائى خود ساخته اند) كه به فتنه انگيزى مشغول بوده و مردم را نسبت به ما بدبين مى كنند و ما را آزار مى دهند. خدا آنان را بيازارد و آنان را اسير فتنه خود كند. ابن بابا مى پندار من او را به پيامبرى برانگيخته ام و او باب (علم است ) لعنت خدا بر او باد.
شيطان او را فريفته و گمراه كرده است خداوند هر كسى را كه سخنان او را مى پذيرد لعنت كند. اى محمّد! اگر بتوانى سرش را به سنگ بكوبى دريغ مكن كه او مرا را آزار داده است . خداوند او را در دنيا و آخرت بيازارد)).(360)
ابن بابا از راه حق منحرف گشت و از دين خارج شد و به امام جسارت كرد و با بدعت هاى خود حضرت را آزرده ساخت .
46 - ((حسن بن محمّد)): حسن بن محمّد بن حى ظاهرا امامى مجهول الحالى است و شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(361)
47 - ((حسن بن محمّد مدائنى )): از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار مى رود.(362)
48 - ((حسين بن اسد نهدى )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برند.(363)
49 - ((حسين بن اسد بصرى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد (364) و برقى او را از اصحاب امام جواد بر مى شمارد و مى افزايد: او ثقه و صحيح الروايه است .(365)
50 - ((حسين بن اشكيب )): نجاشى مى گويد: حسين بن اشكيب شيخ ما، خراسانى ، ثقه و محترم است . ابوعمرو در كتاب رجال خويش او را از اصحاب حضرت ابوالحسن صاحب العسكر - عليه السلام - مى داند. عياشى از او روايات زيادى نقل مى كند و او را ثقه و مورد اعتماد معرفى مى كند. (366) و كشى او را عالمى متكلم و مصنف كتاب بر مى شمارد.(367)
51 - ((حسن بن عبيداللّه قمى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد و اضافه مى كند كه او متهم به غلوّ است (368) و كشّى مى گويد: او هنگامى كه متهمين به غلوّ را از شهر قم مى راندند و اخراج مى كردند از آن شهر خارج شد.(369)
52 - ((حسن بن على مالك قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - و ثقه معرفى مى كند.(370)
53 - ((حسين بن محمّد مدائنى )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برند.(371)
54 - ((حفص مروزى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(372)
55 - ((حمدان بن سليمان )): حمدان بن سليمان بن عميره نيشابورى معروف به تاجر است و شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند (373) و نجاشى مى گويد: ((حمدان بن سليمان ، ابوسعيد نيشابورى باشين ثقه است و از بزرگان اصحاب بشمار مى رود)).(374)
56 - ((حمزه مولى على )): حمزة بن سليمان بن رشد بغدادى ، شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(375)
(خ )
57 - ((خليل بن هاشم فارسى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(376) 58 - ((خيران بن اسحاق زاكانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(377)
59 - ((خيران خادم )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كنند و شيخ مى افزايد او ثقه است . (378) خيران از موقعيت ممتازى نزد امام جواد - عليه السلام - برخوردار بود و كشّى گروهى از اخبار او را با حضرت آورده است .
(د)
60 - ((داوود بن ابى زيد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد و مى افزايد او ثقه ، راستگو و متدين است . داوود كتاب هايى دارد كه كشّى و ابن النديم آنها را نام برده اند.(379)
61 - ((داوود بن القاسم )): داوود بن القاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از اهالى بغداد بود و مردى جليل القدر و صاحب موقعيت والا نزد ائمه بشمار مى رفت . داوود امام رضا، امام جواد، حضرت هادى ، امام حسن عسكرى و امام عصر صاحب الزمان - عليهم السلام - را ملاقات كرده و شرف حضور آنان را داشت و از همه آنان احاديثى نقل كرده است و اشعار خوبى در حمد آنان دارد. او نزد خليفه مورد احترام بود. (380) و برقى او را از اصحاب امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهم السلام - نام مى برد.(381)
كشّى مى گويد: ابوعمرو مى گويد: داوود از موقعيت خوبى نزد امام محمّد تقى و امام على نقى و امام حسن عسكرى برخوردار بود.(382)
62 - ((داوود بن ساخنه صرمى )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برند (383) و نجاشى مى گويد: داوود از امام رضا - عليه السلام - روايت مى كرد و تا زمان امامت امام هادى عسكرى - عليه السلام - بزيست و مسائلى از ايشان نقل نمود.(384)
(ذ) (ر)
63 - ((رجاء بن يحيى )): رجاء بن يحيى بن سامان ، ابوالحسين عبرقائى كاتب از امام هادى - عليه السلام - روايت كرده است . رجاء رساله اى به نام (( ((المقنعه فى ابواب الشريعه )) )) روايت كرده كه كه ابوالمفضل شيبانى از او نقل كرده است .(385)
64 - ((ريّان بن الصلت )): شيخ او را از اصحاب امام رضا و امام هادى - عليهماالسلام - ياد مى كند و او را ثقه مى شمارد. (386) كشّى به سند خود از معمر بن خلاّد نقل مى كند كه گفت :
پس از آنكه فضل بن سهل ، ريّان بن صلت را به امارت يكى از توابع خراسان تعيين كرد نزد من آمد و گفت : دوست دارم برايم از حضرت امام هادى - عليه السلام - اذن دخول بگيرى تا بر او وارد شوم و به حضرت سلامى كنم و با ايشان وداع نمايم . همچنين دلم مى خواهد امام يكى از پيراهن هاى خود را به من بپوشاند و از مسكوكاتى كه به نام ايشان ضرب شده است مقدارى به عنوان تبرك به من بدهد.
معمر مى گويد: نزد حضرت رفتم و ايشان بى مقدمه فرمود: ((اى معمر! ريّان كجاست ؟ آيا دوست دارد بر ما داخل شود تا از پيراهن هايم او را بپوشانم و از دراهم خود به او مبلغى ببخشم ؟)).
گفتم : (( سبحان اللّه ! )) به خدا سوگند ريّان درست همين درخواست را از شما دارد.
حضرت فرمود: اى معمّر! مؤ من موفّق است (و به خواسته خود مى رسد) به او بگو بيايد.
معمّر مى گويد: به او گفتم داخل شود و ريّان داخل شد و به حضرت سلام كرد امام دستور داد تا پيراهنى از پيراهن هايش را براى او آوردند، همينكه خارج شد گفتم : امام به تو چه داد كه ديدم مبلغ سى درهم در دست اوست .(387)
اين قضيه نشانه حسن اعتقاد و ايمان درست ريان است و بر جلالت او گواهى مى دهد.
(ز) (س )
65 - ((سرّى بن سلامه اصفهانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند و مى گويد: او را كتابى است كه گروهى به نقل از ابى المفضل از ابن بطه از احمد بن ابى عبداللّه خبر آن را به ما داده اند.(388)
66 - ((سليمان بن حفصويه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام برده اند.(389)
67 - ((سليمان بن داوود مروزى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(390)
68 - ((سندى بن محمّد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد و مى گويد او برادر على است .(391)
69 - ((سهل بن زياد)): سهل بن زياد رازى كنيه اش ابوسعيد است . شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - و ثقه مى داند (392) ولى نجاشى مى گويد: او ضعيف و غير قابل اعتماد در حديث است و احمد بن محمّد بن عيسى به غلوّ و دروغگويى او شهادت داد و او را از قم به رى اخراج كرد كه در آنجا ماندگار شد. سهل به وسيله محمّد بن عبدالحميد عطار در نيمه ماه ربيع الا خر سال 255 ه - با امام حسن عسكرى مكاتبه نمود كه آن را احمد بن على بن نوح و احمد بن الحسين نقل كرده اند.
او كتاب نوادر و (( التوحيد )) را نوشت كه دومى را ابوالحسن عباس بن احمد بن فضل بن محمّد هاشمى صالحى از پدرش از ابوسعيد آدمى روايت كرده است .(393)
ابن غضائرى درباره سهل مى گويد: وى بشدت ضعيف بود و روايات فاسدى نقل مى كرد و فاسد المذهب بشمار مى رفت . احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى او را از قم بيرون كرد و از او ابراز انزجار نمود و مردم را از شنيدن و نقل روايات او باز داشت . سهل روايات مرسله و مجهوله را نقل مى كرد و به آنان اعتماد مى ورزيد.(394)
70 - ((سهل بن يعقوب )): سهل بن يعقوب بن اسحاق ملقب به ابونواس كنيه اش ابونسرى از اصحاب امام هادى بشمار مى رود. شيخ پس از معرفى او در حاشيه رجال خود مى گويد كه : سهل در سامرا به خدمتگزارى امام هادى و انجام دستورات و حوايج ايشان مشغول بود و حضرت به او مى گفتند: تو به حق ، ابونواس هستى .(395)
71 - ((شاهويه بن عبداللّه )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (396) او از امام روايت مى كرد و اسحاق بن محمّد نص بر امامت امام حسن عسكرى - عليه السلام - را از او نقل كرده است .(397)
(ص )
72 - ((صالح بن سلمه رازى )): كنيه اش ابوالخير است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(398)
73 - ((صالح بن عيسى )): صالح بن عيسى بن عمر بن بزيع است و شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد.(399)
74 - ((صالح بن محمّد همدانى )): ثقه است و شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى )) نام مى برد. (400) ابن شهر آشوب او را يكى از افراد ثقه و مورد اعتماد امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(401)
(ط) (ظ) (ع )
75 - ((عبدوس عطار كوفى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد.(402)
76 - ((عبدالرحمن بن محمّد)): عبدالرحمن بن محمّد بن طيفور متطبب ، شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(403)
77 - ((عبدالرحمن بن محمّد قمى )): عبدالرحمن بن محمّد بن معروف قمى است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(404)
78 - ((عبدالصمد قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(405)
79 - ((عبدالعظيم حسنى )): او سيد بزرگوار و حسب و نسب دار از مفاخر عظمى خاندان نبوت و از نمونه هاى والاى تقوا و پرهيزگارى و تقيد به اصول و مبانى ديانت بشمار مى رود و ما در اينجا به گوشه هايى از شخصيت اين بزرگ مرد اشاره مى كنيم :
الف - دودمان درخشان :
نسب شريف ايشان به ريحانه رسول خدا و سرور جوانان بهشت امام مجتبى حسن بن على بى ابى طالب مى رسد. عبدالعظيم حسنى فرزند عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب اميرالمؤ منين - عليه السلام - (406) مى باشد و در دنياى حسب و نسب ، دودمان و نژادى از اين والاتر و جليل تر كه خداوندان بدانان عرب و مسلمين را سرافراز ساخت وجود ندارد.
ب - دانش و اعتبار ايشان :
عبدالعظيم حسنى مردى ثقه ، عادل ، متعهد، عالم ، فقيه و فاضل بود. ابوتراب رويانى مى گويد: شنيدم كه ابوحماد رازى مى گفت : خدمت امام هادى - عليه السلام - در سامرّا رسيدم و سؤ الاتى از احكام شرعى كردم و پاسخ گرفتم هنگامى كه خواستم با حضرت وداع كنم ايشان گفتند:
اى حماد! اگر در شهر و ناحيه خودت دچار مشكلى درباره احكام دين شدى درباره آن از عبدالعظيم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان . (407) اين روايت فقاهت و دانش ايشان را بيان مى كند.
ج - عرضه عقيده خود بر امام هادى :
سيد بزرگوار و جليل القدر عبدالعظيم حسنى خدمت امام هادى - عليه السلام - مشرف شد و اعتقادات خود را بر ايشان عرضه كرد. در اينجا اين گفتگو را نقل مى كنيم :
(( - يابن رسول اللّه - صلى اللّه عليه و آله - )) مى خواهم عقيده ام را بر تو عرضه كنم تا آنچه را درست مى دانى تاءييد و تقويت كنى تا آن را همچنان حفظ كنم .
امام با تبسم فرمود: ((اى ابوالقاسم بگو...)) (عرضه كن ).
و عبدالعظيم به بيان يكايك معتقدات خود پرداخته چنين گفت : ((من مى گويم : خداوند متعال هيچ مانندى و شبيهى ندارد و فراتر از حد تعطيل (سكوت و توقف درباره صفات خدا بطور كامل ) و تشبيه (تشبيه خداوند به ماديات و دادن صفات موجودات محدود به خداوند) است ، نه جسم است و نه صورت مى باشد، نه عرض است و نه جوهر بلكه او آفريننده و جسم دهنده اجسام و صورتگر صورتهاست و خالق عرض ها و جواهر مى باشد. او پروردگار، ايجاد كننده و پديد آورنده همه چيز است .
و مى گويم : محمّد بنده و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و تا روز قيامت پس از او پيامبرى نخواهد آمد و شريعت او را خاتم شرايع و اديان سابقه مى دانم و پس از اسلام تا روز قيامت شريعت جديدى نخواهد آمد.
و معتقدم : امام ، جانشين و ولى امر پس از پيامبر، اميرالمؤ منين على بن ابى طالب است و پس از او به ترتيب : حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن على ، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمّد بن على امام هستند و پس از آنها امام ما تو هستى اى مولاى من .
حضرت متوجه او شده و فرمود: ((و پس از من فرزندم حسن امام است پس چه جانشينى مردم پس از او خواهند داشت !)).
و عبدالعظيم از امام پس از امام حسن عسكرى پرسش كرد و گفت : مولاى من مگر اين امام چگونه خواهد بود؟
امام پاسخ داد: ((امام دوازدهم در خفا بسر مى برد و ديده نمى شود نامش را نيز نمى توان به تصريح به زبان آورد تا آنكه خروج كند و زمين را پس از آنكه از ستم و حق كشى و ظلم پر شده باشد، از داد و عدالت پر كند...)).
فورا عبدالعظيم حسنى ايمان و اعتقاد خود را به گفته هاى حضرت چنين بيان كرد: ((اقرار مى كنم و مى گويم : دوستدار آنان دوستدار خداست و دشمن آنان دشمن خداست ، اطاعت از آنان اطاعت از خدا و معصيت كردن آنان معصيت خدا بشمار مى رود... و معتقدم : معراج حق است ، سؤ ال در قبر حق است و ساعت (جزا) بدون ترديد فرا خواهد رسيد و خداوند همه مردگان را از گورها بر خواهد انگيخت . و معتقدم : پس از ولايت - اهل بيت عليهم السلام - واجبات عبارتند از: نماز، زكات ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف ، نهى از منكر و...)).
امام هادى - عليه السلام - اعتقادات او را تاءكيد كرده بر او آفرين گفت و فرمود: ((اى اباالقاسم ! به خدا سوگند اين همان دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده و خواسته است پس همين عقيده را حفظ كن خداوند در دنيا و آخرت تو را با قول و عقيده ثابت استوار بدارد...)).(408)

next page

fehrest page

back page