زندگانى امام على الهادى عليه السلام

باقر شريف قرشى

- ۱۶ -


بزم شبانه :
تمام خليفه هاى معاصر امام فريفته و دلبسته سرگرمى ، خنياگرى و لهو و لعب بودند و شب هاى سياهشان با شراب ، آواز و مسخرگى همراه بود و كمترين اثرى از جديت و ياد خدا در آنها وجود نداشت . على بن محمّد تنوخى قاضى بصره خليفه عباسى زمان خود را در شعرى چنين تصوير مى كند:
(( نشا بين طنبور وزق و مزهر
وفى حجر شاد او على صدر ضارب ))
((ميان طنبور، عود، شراب و در دامن خواننده اى يا بر سينه نوازنده اى بزرگ شد و پا گرفت )).
وقتى خليفه اين چنين ميان ساز و آواز رشد كند تكليف درباريان ، وزرا و مردم طبق اصل (( ((الناس على دين ملوكهم )) )) روشن مى گردد. همگان براى دست يافتن به لذاتى از اين دست به رقابت با يكديگر برخاسته خود را هلاك مى كردند و از همه آرمان هاى اسلامى و اصول آن براى پاك زيستى و كارآمدى و سلامت دين و عقل و تن روى گردان شدند.
در اينجا به برخى از مظاهر اين زندگى سراسر مسخره ، فساد و تباهى اشاره اى مى كنيم :
گسترش شراب :
مى خوارى در آن زمان شيوع و قبولى تامّ يافت و متوكل ، وزيران و درباريان به مى خوارگى پرداخته و در زندگى خويش ‍ جاى مهمى بدان اختصاص داده بودند و كمترين توجهى به تحريم آن در اسلام و كيفرهاى سختش نداشتند. ارزشمندترين ارمغان سبوهاى شراب بود كه تقديم خلفا مى گشت . عبداللّه بن احمد بن حمدون نديم از پدرش چنين نقل مى كند:
((همراه با ماءمون و معتصم در روم شرقى مى جنگيديم كه محمّد بن عبدالملك الزيّات شرابى كهنه و عراقى همراه چند بيت زير براى ما هديه فرستاد:
(( ما ان ترى مثلى فتى
اندى يدا واعم جودا... )) (784)
((جوانمردى بخشنده تر و دست و دل بازتر از من هرگز نخواهى يافت زيرا دوستم را در سرزمينى سيراب مى كنم كه ريشه گياهان رطوبتى براى خود نمى يابند و همه جا خشك است )).
((شرابى زرد و شفاف و بى درد گويا در كناره هايش قلاده هاى زرين است كه مى درخشد. اگر از كمى آن گله مندى بيشتر خواهم فرستاد تا نگرانيت بر طرف شود)).
((اين شراب را برگير گويا تقدير چنين بوده كه همه لرزش و تموّج و چين و چروك آن نصيب تو گردد و به ياد داشته باش كه همواره سپاسگزار اين نيكى من باشى )).
متوكل بيش از ديگر خلفا دلبسته و شيفته شراب بود، و بحترى طى اشعارى يكى از مجالس مى خوارى او را چنين تصوير مى كند:
(( قلوب شجتهن الخدود الملائح
و ساق بدا كالصبح و الليل جانح ... )) (785)
((گونه ها و رخسارهاى تمكين و ساقى سيمين چون سپيده صبح در دل شب دل ها را مى لرزاند و بى قرار ساخت ، ساقى از خمى جام ها را لبريز مى كند كه در روشنى مانند چراغ در دست ميبدان و نوشانندگان مى درخشد)).
((خون آنها تنها به اميد باده در حركت است و قلب هايشان در آرزوى آن مى تپد. در كنار خليفه نديمانى صادق و هم پيالگانى وفادار هستند و دستان او در حال جود و بخشش و گذشت است )).
متوكل بخش عمده زندگى خود را در ميان رقاصه ها و جام باده سر كرد و در اوج مستى و بى خبر از همه جا به قتل رسيد. اگر خليفه پرواى مى و مى خوارى نداشته باشد و از شرب خمر - كه خداوند آن را حرام كرده - احساس گناه نكند تكليف ديگر اركان مملكت و عامه مردم مشخص است .
هرزه درايى
ياوه سرايى و شوخ چشمى در بيشتر دوران حكومت بنى عباس رايج بود و نه تنها در دربار بلكه در ميان طبقات مختلف مردم هرزه گويى و هرزه سرايى پديده اى آشكار بود و شاعران موضوعات سخيف و نادرست را موضوع شعر خويش قرار مى دادند. شاعرى ابوبصير نام به خانه خدا رفته پس از حج و زيارت مرقد پيامبر به صفت رايج زمان باز گشت و مطالب آشفته اى را بهم پيوسته و چنين سرود:
(( اتينا بعدكم مكة
حجاجا و زوارا... )) (786)
((به مكه سفر كرديم و به حج و زيارت رفتيم ، اركان و پرده هاى حرم خدا را لمس كرديم و سپس به زيارت قبر پيامبر رفتيم . مردم كه مرا چنين ديدند گفتند: آيا بركت اينجا تو را شامل شد و آيا توبه اى كه در نظر داشتى حاصل گشت و حقيقتا به حق بازگشتى ؟!)).
((راه بازگشت را پيش گرفتيم تا آنكه به ((حيره )) نزديك شديم در آنجا شتربانم راه را گم كرد و حيران شد. ستاره ها پنهان شده بودند و سپيده در آستانه دميدن بود، پس گفتم : بارهايم را فرود آور و اهميتى به كسانى كه مى روند مده . فرود آمديم و با گذشته ها تجديد عهد و ميثاق كرديم و آرزوها و خواسته هاى پنهان خود را بر آورديم )).
((به ديرى در آمديم و با كشيش ، خمّار و ترسايى آهو مانند كه زنّارى به ميان بسته بود مصاحبت كرديم كه اگر بدو مهر مى ورزيدى و خوشرفتارى مى كردى همسايه خوبى بود و اگر به جنگ او مى رفتى جور و ستمش تو را به باد مى داد. پس با سوگندهاى خود چه مى كنى كه آتش را به آنها نزديك كردى (و توبه ات تباه شد))).
بى بند و بارى اين شاعر و به بازى گرفتن ارزش هاى اسلامى و زير پا نهادن آداب اجتماعى منحصر به فرد نيست بلكه اين تنها يك نمونه است . به ياوه سرايى شاعر ديگرى از همان دوره گوش فرا مى دهيم :
(( سقيا لشهر الصوم من شهر
عندى له ما شاء من شكر... )) (787)
((پر بار و مبارك باد ماه رمضان كه بسيار سپاسگزارش هستم . چه فراوان دوستانى كه در شب هاى اين ماه بر آنان دست يافتم و شب ، آنان را از خانه هايشان بدر آورد. و امامى كه تا نيمه شب بيدار و منتظر او بودم و اگر مى دانست چه كسى در پس او به انتظارش مى باشد از خواندن نماز (وتر) دست مى كشيد و سراغم مى آمد)).
((و چه همراهانى كه در شب هاى قدر با اشتياق به ديدارت شتافتند و بر قدر، قدرى ديگر افزودند. مردم با آرزوها و كارهاى نيك اين ماه را پشت سر گذاشتند و من با سنگينى گناه و تباهيم بر جا ماندم )).
در آن زمان گرايش عمومى شهروندان به طرف بى بند و بارى ، هرزه درايى و ياوه سرايى بود. خلفاى بنى عباس نيز با در افكندن خود در دامن فسق و فجور و سرگرمى آنان را بدين كارها تشويق مى كردند. در زندگانى و كاخ ‌هاى عباسيان اثرى از معنويت و حيات روحى يافت نمى شد. در اينجا بحث از دوران امام را خاتمه مى دهيم .
به سوى دوست
امام هادى - عليه السلام - از سركشان بنى عباس رنج و محنت هاى زيادى كشيد و در اين ميان متوكل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلى گوى سبقت را از ديگران ربود و روى سلف خود را سفيد كرد. دستور داد حضرت را از مدينة الرسول به سامرّا منتقل كنند و ايشان را كاملا تحت نظر بگيرند و خانه شان را محاصره كرده مانع ديدار شيعيان با ايشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند حتّى ايشان را در تنگنا و محاصره اقتصادى قرار داد و رساندن حقوق شرعيه و هدايا از داخل و خارج را به حضرت ممنوع كرد و متخلفان را عقوبتى سخت نمود. گاه بگاه نيز شرطه و ماءموران خود را دستور مى داد تا ناگهانى به خانه امام ريخته آنجا را بازرسى كنند به اميد آنكه سلاح و يا مدركى دال بر فعاليت ايشان عليه حكومت به دست آورد ليكن در اين حمله هاى شبانه جز كتاب هاى علمى و ادعيه چيزى يافت نمى شد.
بعضى مواقع نيز فرمان مى داد تا حضرت را در هر حالتى هست به دربار آورند و در يكى از اين احضارها امام در حالى بر متوكل وارد گشت كه او مست و لايعقل در كنار جام ها و سبوهاى شراب و ميان گروه هاى خنياگر و رقاصه افتاده بود. امام بى توجه به موقعيت خطير و خطرات احتمالى بشدت او را سرزنش و ملامت نمود و به نصيحت گويى و يادآورى قيامت پرداخت و فسق و فجور و مى خوارگى و بدكارگى او را محكوم ساخت . متوكل كه دريافت حضرت هرگز شريك جرم او نمى گردد و همواره در صدد حفظ و استوارتر كردن رشته اتصال به هستى بخش و خداى يگانه است برآشفت و دستور داد ايشان را در زندان محبوس سازند.
راويان نقل مى كنند كه شخصى از دهان حضرت شنيد كه مى فرمودند:
(( ((انا اكرم على اللّه من ناقة صالح ؛ )) من نزد خداوند از ((ناقه صالح )) گرامى تر هستم )).
سپس ايشان اين آيه را خواندند: (( ((تمتعوا فى داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب )). )) (788)
((صالح بن كفار قوم خود گفت :) سه روز در خانه هايشان از زندگى بهره مند شويد (كه پس از آن عذاب الهى فرود خواهد آمد) و اين وعده اى درست و راست است )).
بيش از سه روز از اين ماجرا نگذشته كه متوكل به دست فرزندش منتصر به هلاكت رسيد.(789)
رنج و مصيبت امام با نابودى دشمن كينه توز او متوكل به پايان نرسيد بلكه همچنان حكومت عباسى شبانه روز ايشان را تحت مراقبت شديد داشت و انواع مشكلات را براى ايشان به وجود مى آورد و ترفندهاى جديد بكار مى بست زيرا ايشان مورد توجه و احترام مسلمانان بودند و بخش بزرگى از آنان حقانيت و اولويت ايشان را براى خلافت مسلم و قطعى مى دانستند و حضرت را با سران شهوتران ، شكم باره ، زراندوز، حق ستيز و ستمگر عباسى طرف قياس ‍ نمى شناختند.
شايسته مى دانيم فصل آخر زندگى پر بار امام را با درنگ و آرامش پيگيرى كنيم و بعضى نكات آن را باز گوييم .
زهر در كام :
تحمل امام بر معتمد عباسى روز به روز سخت تر مى شد زيرا همه جا سخن از فضل ، بزرگوارى ، تقوا و زهد ايشان بود و همگان حضرت را بر ديگر علماى مسلمين مقدم مى داشتند. همه اينها قلبش را فشرده و چهره اش را سياه مى كرد و:
چو اندر تبارش بزرگى نبود
نيارست نام بزرگان شنود
معتمد كه همه راه ها را بسته مى ديد آخرين تير در تركش خود را - مثل پدران و اجدادش - بيرون كشيد و ناجوانمردانه و با نيرنگ حضرت را مسموم ساخت و بزرگترين جنايت را در اسلام به نام خود ثبت كرد. سمّ در امام كارگر شد و ايشان را بسترى كرد و آلام جسمانى بر رنج هاى روحى افزوده شد، شيعيان ، دوستان و سران دولت به عيادت ايشان مى آمدند، از جمله اين عيادت كنندگان ابو هاشم جعفرى شاعر آسمانى و زبان رساى اهل بيت و از نوادگان جعفر طيّار بود كه با مشاهده حال حضرت متاءثر شد و گريست و قصيده اى سرود كه ابيات زير از آن مى باشد:
(( مادت الارض بى وادت فؤ ادى
و اعترتنى موارد العرواء... )) (790)
زمين به دور سرم چرخيد، چشمانم سياهى رفت ، قلبم فشرده و سنگين گشت ، تبدار شدم ، لرزش و اضطراب مرا فرا گرفت از اينكه شنيدم امام بيمار و نزار است و گفتم : همه جان و هستى ام فداى او باد. اماما! با بيماريت اسلام بيمار شد و ستارگان آسمان كم نور شدند و فرو نشستند. خيلى عجيب است شما كه درمان هر دردى هستيد بيمار شويد. شما شفابخش دردهاى دين و دنيا و زنده كننده مردگان و زندگان هستيد)).
اين اشعار نهايت حزن و اندوه و نگرانى ابو هاشم جعفرى را نشان مى دهد او در تب و تاب امام مى سوزد و مشتاق فداكارى است و مى خواهد خود جان ببازد ليكن محبوب همچنان زنده بماند بيمارى و ناتوانى امام بزرگوار كه حقيقت دين است يعنى ناتوانى و بيمارى اسلام . از هول اين فاجعه ستارگان از گنبد آسمان كنده شده و سرگردانند، ابو هاشم شگفت زده مى پرسد: امام كه داروى هر دردى است و شفابخش هر بيمار، چگونه اسير ناتوانى و بيمارى مى شود؟!
تعيين وليعهد
امام قبلا امام حسن عسكرى را به عنوان وصى و امام پس از خود به خواص شيعه معرفى كرده بود ليكن در زمان بيمارى خود رسما، علنا و با صراحت ايشان را امام ، وصى ، جانشين و مرجع همه شيعيان پس از وفاتش تعيين كردند و خواستند تا عهده دار تكفين و نماز بر پدرشان و ديگر امور مربوط به ايشان گردند.
به سوى دوست :
مسموميت پيشرفت مى كرد و امام را دردى جانكاه فرا گرفته بود و مرگ بسرعت نزديك مى شد امّا حضرت در اين هنگام به طرف قبله دراز كشيده و مشغول تلاوت آياتى از قرآن شدند و در همان دم روح مباركشان به آسمان صعود كرد در حالى كه آميخته با آيات الهى بود. خداوند و خالق هستى و آفريدگارش روح پاك ، والا و تابناك ايشان را با خشنودى پذيرفتند و ملائكه به استقبال آمدند، سفر بزرگ ايشان دنيا را تيره كرد و آخرت را روشن ساخت . مردم خير بسيارى را از كشف دادند زيرا رهبر، مدافع حقوقشان و چهره بزرگ تاريخ را از دست داده بودند.
غسل و كفن :
امام حسن عسكرى - عليه السلام - با قلبى مالامال از اندوه و سينه اى شرحه شرحه جسد مطهر پدر را غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند سپس آماده تشييع گشت .
شهرى در سوگ
سامرّا از عظمت اين فاجعه تكان خورد و همه مردم براى دستيابى با افتخار و ثواب و رستگارى تشييع پيكر مقدس ‍ امام و امانت پيامبر و عصاره نبوت شتافتند و گرد خانه ايشان حلقه زدند. مراكز دولتى و تجارى تعطيل شده بود و افراد خاندان بنى عباس ، سران دولت ، قاضيان ، لشكريان و ديگر صاحب منصبان ، پيشاپيش جسم طاهر امام براه افتاده بودند.
اندوه ، دوست و دشمن نمى شناخت و همگان خود را شريك اين مصيبت بزرگ مى دانستند و زبانشان به مدح و منقبت امام گويا بود. شهر سامرّا نه قبل و نه بعد از اين تشييع هرگز چنين مراسم پر شكوه و سوگ سراسرى به خود نديده بود.
آخرين منزل
پس از تشييع ، پيكر امام را به خانه شان بازگرداندند تا همانجا به خاك بسپرند. امام حسن عسكرى با گونه هايى كه از اشك خيس شده بود و در ميان هاله اى از تكبير و تهليل مردم ، پدر را در مقبره خانوادگى جا دادند و جسدشان را با ارزش هاى والاى انسانى ، علم ، تقوا و صلاح در خاك نهان ساختند.
همين كه پيكر امام به خاك سپرده شد مردم سوگوار و تشييع كننده به طرف امام حسن عسكرى هجوم آورده و با معصيت و گرمى مراتب همدردى و تاءثر عميق خويش را نسبت به فقدان پدرشان ابراز داشتند و امام همواره با ديگر اعضاى خانواده از همدلى و محبت آنان اظهار تشكر نمودند.
سن حضرت
برخى منابع تصريح مى كنند كه امام هادى چهل سال عمر نمود.(791)
سال رحلت
حضرت در روز دوشنبه پنج شب مانده به پايان جمادى الا خر به سال 254 ه - به شهادت رسيد. (792) البته اقوال ديگرى نيز در اين مورد روايت شده است .
در اينجا سخن از زندگانى امام - عليه السلام - را به پايان مى بريم با اميد به اينكه اداى دينى كرده باشيم و بخشى هر چند كوچك از شخصيت بيكران و اقيانوس وجود آن حضرت را نشان داده باشيم .
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم بقدر تشنگى بايد چشيد

fehrest page

back page