فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۲۱ -


مَنزِل
جاى فرود آمدن و استراحت كردن در طول مسافرت ، خان ، كاروانسرا، توقّفگاه . در سفرهاى قديم ، هر مرحله و بخشى را كه يك فرد يا كاروان در يك روز بصورت پياده مى پيمود، ((منزل )) مى گفتند. اگر سفر سواره بود، مقدارى كه به يك مرحله مى رسيدند و اسب را عوض مى كردند، منزل به حساب مى آمد، اين فاصله ، گاهى سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود. البتّه درباره فاصله دو منزل ، نمى توان مسافت دقيقى تعيين كرد، ولى بطور متوسّط، فاصله دو منزل چهار فرسخ بوده است .(1320)
بين مكّه و كربلا هم منزلگاههايى بوده است كه امام حسين عليه السّلام در آنها فرود آمده يا از آنها گذشته و در برخى از آنها شب را به صبح آورده است . منزلها برخى مشهورتر است . امام حسين عليه السّلام و كاروان وى در همه منزلهاى بين راه ، بار نمى انداخت ، بلكه اغلب دو منزل يكى بار مى افكند. منزلهاى بين مكه و كوفه به ترتيبى كه در ((مناقب )) آمده ، چنين است : ذات عرق ، حاجز، خزيمّيه ، ثعلبيه ، شقوق ، شراف ، نينوا، عذيب الهجانات ، كربلا.(1321) ترتيب ديگرى در ((معجم البلدان )) آمده كه به اين صورت است : صفاح ، ذات عرق ، حاجز، خزيميّه ، زرود، ثعلبيّه ، شقوق ، زباله ، شراف ، ذوحسم ، بيضه ، رهيمه ، قادسيّه ، عذيب الهجانات ، قصربنى مقاتل ، نينوا، كربلا.(1322) البته منزلگاههاى ديگرى هم در متون تاريخى ياده شده از قبيل اجاء، قطقطانه ، بطن الرّمه و جز اينها، كه براى توضيح بيشتر درباره هر يك از منازل ياد شده ، به عنوان آن در اين فرهنگ مراجعه كنيد.
اجمالى از سير حوادث طول راه در اين منزلها از اين قرار است : سيدالشهدا عليه السّلام ، پس از خروج از مكّه به سوى عراق ، در منزلگاه ذات عرق در برخورد با بشر بن غالب ، از اوضاع كوفه با خبر شد، در منزل حاجز و بطن الرّمه ، قيس بن مسهّر صيداوى را همراه با نامه اى به سوى كوفيان فرستاد، در منزل زرود، با زهيربن قين ملاقات كرد و او را به پيوستن به خويش فرا خواند، در منزل ثعلبيّه ، از شهادت مسلم و هانى در كوفه آگاه شد. در منزل زباله ، با فرستاده عمرسعد ديدار كرد، در منزل شراف ، با سپاه حرّ برخورد نمود و خطبه خواند، در منزلگاه بيضه ، با خطبه اى امويان را معرّفى كرد و در منزل ذى حسم ، در سخنرانى خويش ، بى وفايى و ناپايدارى دنيا را ترسيم نمود. روز اوّل ماه محرّم ، در منزلگاه قصر بنى مقاتل فرود آمد و پس از آن در سخنى از شهادت خويش خبر داد و روز دوّم محرّم وارد سرزمين كربلا شد.
پس از شهادت امام عليه السّلام و انتقال اسراى اهل بيت به كوفه ، آنان را از كوفه به شام حركت دادند، پيمودن اين مسير طولانى روى شترهاى بى محمل و با بدرفتارى ماءموران و نيز غل و زنجير برگردن امام سجاد عليه السّلام از مصائب اسراى خاندان پيامبربود. اين مسافت نيز منزلگاههايى داشت كه اهل بيت عليهم السّلام از آنها عبور داده شدند تا به دمشق رسيدند، نام منازل كوفه تا دمشق از اين قرار است : تكريت ، موصل ، حرّان ، دعوات ، قنّسرين ، سيبور، حِمص ، بعلبك ، حماة ، حلب ، نصيبين ، عسقلان ، ديرقسيّس و دير راهب . در يكى از منابع ، خط سير اسرا از كوفه به شام اينچنين آمده است : كنار شطّ فرات ، تكريت ، وادى نخله ، مرشاد، حرّان ، نصيبين ، موصل ، حلب ، ديرنصرانى ، عسقلان ، بعلبك ، شام .(1323) نام منازل ميان كوفه تا شام به اين صورت نيز نقل شده است : قادسيه ، تكريت ، موصل ، تلعفر، ديرعمروه ، صليا، وادى نخله ، ارمينا، لينا، كحيل ، جهينه ، نصيبين ، دعوات ، كفرطاب ، سيپور، معرة النعمان ، شيزر، حماة ، بعلبك ، عسقلان .(1324) با پخش خبر شهادت امام حسين در كربلا در ميان اقوام و طوايف ، عكس العملهاى گوناگون و اعتراض آميزى در مناطق مختلف نقل شده است . بويژه در منزلگاههاى كوفه تا شام ، حتى ساكنان دهكده هاى مسيحى نشين گاهى با ورود نيزه دارانى كه سرهاى شهدا را حمل مى كردند به آبادى يا قلعه خويش ‍ مخالفت مى كردند و راه نمى دادند.(1325)
منصب نوكرى
عنوانى است كه مدّاحان و روضه خوانان ، از روى عشق و علاقه ، به مولايشان اباعبداللّه عليه السّلام به كار و شغل خود مى دهند و به آن افتخار مى كنند و امام حسين عليه السّلام را ارباب و خود را نوكر به حساب مى آورند و اين نوكرى را با پادشاهى عوض ‍ نمى كنند. شايسته آن است كه اين نوكرى ، خلوص و حقيقت داشته باشد و صِرف ادّعا نباشد، حقيقت آن وقتى است كه ميان نوكر و ارباب ، اطاعت از يك سو و لطف از سوى ديگر باشد. مرحوم محدث نورى گويد: ((به مجرّد ذكر فضايل و مناقب و حالات و مصائب حضرت سيدالشهدا عليه السّلام كسى سِمت چاكرى و منصب نوكرى آن حضرت را پيدا نخواهد كرد... روضه خوان آنگاه در قطار چاكران آن حضرت درآيد كه آنچه گويد، براى حقّ عزّوجل و اداى حقّ و اوليائش عليهم السّلام باشد؛ والاّ كاسبى خواهد بود كه آن فضايل و مناقب را سرمايه نموده و به آن مشغول تجارت شده ، ابدا حقى به كسى ندارد.))(1326)
 

به مال و جاه و سلطنت نه رو كند نه بنگرد
 
كسى كه از صميم دل ، دمى شود گداى تو
 
مِنهال
منهال بن عمرو، يكى از هواداران اهل بيت بود كه در شام مى زيست . در روزهايى كه اسراى اهل بيت عليهم السّلام در خرابه شام بودند، روزى امام سجّاد عليه السّلام بيرون آمد و با او برخورد كرد و گفتگوهايى ميان آن دو انجام گرفت و امام ، از مظلوميّت اهل بيت و شدايد دوران اسارت سخن گفت .(1327) از او نيز نقل شده كه هنگام آوردن سرمطهّر امام حسين به دمشق ، مردى آيه اصحاب كهف را مى خواند. صدايى از سر مطهّر آمد كه : كشتن من و گرداندن سرم ، شگفت تر از داستان اصحاب كهف است .(1328) منهال ، از طايفه بنى اسد و كوفى بود و از امام سجّاد عليه السّلام روايت مى كرد. او را از اصحاب امام سجاد و امام باقر شمرده اند.(1329) در سفر بازگشت از مكّه با امام زين العابدين ديدار كرد. حضرت ، وضع حرمله (كشنده على اصغر) را از او پرسيد، سپس آن ملعون را نفرين كرد. منهال وقتى به كوفه رسيد، حرمله را دستگير كرده بودند. به دستور مختار، دست و پايش را قطع كردند، سپس در آتش افكندند. منهال ، ماجراى ديدار خود با امام و نفرين آن حضرت را نسبت به حرمله بازگو كرد. مختار، خوشحال شد كه دعاى امام به دست او تحقّق يافت .(1330) منهال ، به معناى بسيار بخشنده است .
مَنيع بن زياد
گفته اند از شهداى كربلاست . نامش در زيارت رجبيّه آمده است .(1331) در برخى كتب رجال ، نامش منيع بن رقاد و از اصحاب سيدالشهدا آمده است .(1332)
مَواكب حسينى
مُهاجربن اوس
يكى از مردان سپاه عمرسعد، كه وقتى تمايل ((حرّ)) را روز عاشورا براى پيوستن به سپاه امام حسين عليه السّلام مشاهده كرد، با وى سخن گفت و اين كه : تو را از شجاعان كوفه مى دانستم ، اين چه حالت است ؟ و پاسخ حرّ به او كه : خود را بر سر دو راهى بهشت و جهنّم مى بينم .(1333)
مُهر كربلا
مهر، قطعه اى كوچك از گل ، معمولا به شكل مكعّب مستطيل يا استوانه اى كه نمازگزاران ، بر زمين نهند و به جاى خاك ، پيشانى به هنگام سجده بر آن گذارند.(1334) مهر و تسبيحى كه از تربت سيدالشهدا ساخته شود و بر آن نماز، يا با آن ذكر گفته شود، فضيلت بسيار دارد، امامان و اولياء و علماء چنين مى كردند. امام صادق عليه السّلام سجده بر تربت امام حسين عليه السّلام مى كرد و فرمود: ((السُّجُودُ عَلى تُربَةِ الحُسَين عليه السّلام تَخْرِقُ الحُجُبَ السَّبْع ))(1335) ، سجده بر تربت حسينى ، حجابهاى هفتگانه را كنار مى زند. صنعت مهرسازى و تسبيح سازى از تربت حرم ائمّه ، شغلى مقدّس و محترم و اغلب در انحصار خاندانهاى پاك و سادات معتقد بوده است . حتى در كربلا، خاندانى براى اينكه اين افتخار و امتياز را همواره
داشته باشد، سالانه مبلغى به والى بغداد مى پرداخته است .
مَهريّه زهرا عليها السّلام
در برخى روايات است كه آب ، يا آب فرات ، مهريّه حضرت زهرا عليها السّلام مى باشد. از امام باقر عليه السّلام در ضمن حديث مفصّلى درباره مهريّه حضرت زهرا عليها السّلام آمده است : ((وَ جُعِلَتْ لَها فِى الا رضِ اَرْبَعَةُ اَنْهارٍ: اَلْفُراتُ، وَ نيلُ مِصر وَ نَهْرَوان وَ نَهْرُ بَلْخ ))(1336) و در نقل ديگرى است : ((وَ جُعِلَتْ نِحْلَتُها مِن عَلىٍّ خُمْسُ الدُّنيا وَ ثُلْثَىِ الجَنَّةِ وَ اَرْبَعَةُ اَنهارٍ فِى الا رضِ، الفُراتُ وَ دِجلَة وَ النّيل وَ نَهرُ بَلخ ...)).(1337) طبق اين نقلها نه تنها فرات و دجله و نيل و نهربلخ ، بلكه يك پنجم دنيا و دوسوّم بهشت نيز مهريه زهراى مرضيّه است ، امّا فرزند زهرا، در كنار همين فرات ، لب تشنه جان مى دهد و مظلومانه به شهادت مى رسد.
 
كاش ، اى كاش كه دنياى عطش مى فهميد
 
آب ، مهريّه زهراست ، بيا تا برويم (1338)
 
آب ، مهريّه زهرا و تو لب تشنه دهى جان
 
مصلحت بود ندانم چه در اين كار، قضا را(1339)
 
مَهلا مَهلا
آهسته ، آهسته ، سخن حضرت زينب عليها السّلام پشت سر امام حسين عليه السّلام وقتى كه روز عاشورا براى آخرين بار به ميدان رفت ، گفت : مهلا مهلا يابن الزّهرا. و مى خواست به وصيت مادرش درباره بوسيدن زير گلوى امام حسين عليه السّلام عمل كند.(1340)
مياندار
كسى كه به لحاظ سنّ و سابقه و مهارت ، در مجلس و محفل ، محور قرار گيرد، صدرنشين مى شود و به اداره جلسه و هدايت يك گروه براى انجام كارى مى پردازد، مثل مياندار در زورخانه براى ورزش باستانى ، يا مياندارى در دسته هاى زنجيرزنى و مجالس سينه زنى ، ((آنكه در ميان صف سينه زنان يا زنجير زنان قرار مى گيرد و مباشر و مسؤ ول هماهنگى و يكنواختى و نظم كار آنهاست )).(1341)
ميدان
زمين گسترده و عرصه اى كه در آن ، جنگ ، كشتى ، اسبدوانى ، چوگان بازى ، ورزش و مسابقات انجام گيرد، ميدانگاه ، معركه ، فاصله ميان دو لشكر كه در آن جنگ كنند، مجموع لشكرگاه دو طرف و محلّ جنگ ايشان )).(1342) در قديم ، بيشتر عرصه كارزار را مى گفتند كه نيروهاى متخاصم رو در روى هم قرار مى گرفتند و به نبرد تن به تن ، سپس حمله گسترده دست مى زدند. نيروهاى مستقرّ در ميدان را هم به جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرده ، به آرايش نيرو مى پرداختند، ميمنه ، ميسره و قلب ، نام اين نيروها بود. در عاشورا، ياران سيدالشهدا يكايك به ميدان نبرد مى رفتند، جنگيده ، جان خود را فداى امام خويش مى كردند. خيمه گاه استقرار نيروها به اندازه اى از ميدان فاصله داشت كه تيرها به آن نرسد. از نظر فقهى كشته شدگان در ميدان و معركه جنگ هم شهيد محسوب مى شوند.


نافع بن هِلال
از شهداى كربلاست . نافع ، بزرگوارى دلاور، قارى قرآن ، كاتب و از حاملان حديث و از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السّلام بود و در سه جنگ جمل ، صفين و نهروان در ركاب آن حضرت بود. وى از شخصيتهاى بارز كوفه بود و پيش از شهادت مسلم بن عقيل ، مخفيانه از كوفه بيرون آمده به استقبال امام شتافته بود، سپس همراه امام حسين عليه السّلام به كربلا آمد. در كربلا همراه عباس عليه السّلام در آوردن آب به خيمه ها مشاركت داشت .(1343) از جمله كسانى بود كه در سخنرانى پرشورى مراتب وفادارى خويش را نسبت به سيدالشهدا ابراز داشت . نافع ، نام خود را روى تيرهاى زهرآگين خود مى نوشت و همواره با آنها تيراندازى مى كرد.(1344) روز عاشورا وقتى تيرهايش تمام شد، شمشير كشيد و بر سپاه كوفه تاخت ، در حالى كه چنين رجز مى خواند:
 
اَنَا الهُزَبْرُ الجَمَلى
 
دينى عَلى دينِ عَلِىٍّ
 
كوفيان با سنگ و تير، او را مورد ضربه هاى خود قرار دادند تا اينكه بازوهايش شكست . او را محاصره كرده و زنده دستگير نمودند. شمر او را گرفته نزد عمرسعد برد. سپس به دست شمر به شهادت رسيد. از جمله رجزهاى او چنين بود:
 
اَنَا الغُلامُ اليَمَنىُّ الجَمَلى
 
دينى عَلى دينِ حُسَينِبنِ عَلِي
 
اِنْ اُقْتَلِ اليَوْمَ فَهذا اَمَلى
 
فَذاكَ رَاءيى وَاُلاقى عَمَلى (1345)
 
بعضى نيز او را هلال بن نافع گفته اند.
نامه
هميشه يكى از سندهاى قابل اعتماد و رسمى ((نامه )) بوده است . مكاتبات ادارى ، رسمى و سياسى و عزل و نصبها و فرمانها و درخواستها به صورت نامه (واصطلاحا كتاب ) در نهضت كربلا و قبل و بعد از عاشورا هم به چشم مى خورد.(1346) چه نامه هايى كه سيدالشهدا عليه السّلام به معاويه نوشت و نسبت به كشتن حجربن عدى و يارانش ‍ اعتراض كرد، و چه آنچه به علما نگاشت و چه آنچه در جريان نهضت عاشورا، به بستگان خود و كوفيان ، بصريان ، ياران و نمايندگان خويش نوشت ، حتى آنچه كه به صورت وصيتنامه كتبى آن حضرت به محمد حنفيّه ثبت است (لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا...) از اين دست است . نامه هايى را هم بزرگان شيعه و هواداران آن امام ، از بصره و بويژه كوفه به آن حضرت نوشتند و او را به آمدن به آن پايگاه شيعى دعوت كردند و قول هرگونه مساعدت و يارى دادند. سيدالشهدا نيز در پى آن دعوتنامه ها، نماينده خويش ، مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد، باز همراه وى نامه اى به شيعيان نوشت .(1347)
نامه هايى كه در مدّت اقامت امام حسين عليه السّلام در مكّه ، از كوفه براى آن حضرت فرستادند و دعوت به كوفه كردند، بسيار بود. تا حدود 12 هزار نامه و بيشتر هم گفته اند. نامه ها برخى بصورت فردى بود، برخى بصورت گروهى و با امضاهاى بيشمار. نامه هاى سيدالشهدا عليه السّلام به آنان نيز اغلب ، پاسخ به آن دعوتها يا فراخوانى به يارى و مبارزه بود و محتواى دعوت عاشورايى امام را در بر داشت . علّت آنكه نامه هاى دعوت ، اغلب از كوفه بود، آن بود كه كوفيان دل خوشى از معاويه نداشتند و هوادار اهل بيت بودند. پس از مرگ او، تصميم به خلع يزيد از خلافت و مبارزه با او گرفتند. نامه هايشان هم در پى همين هدف و با مضمونى انتقادآميز از حكومت امويان و اعلام هوادارى نسبت به سيدالشهدا عليه السّلام و دعوت به آمدن و قبول رهبرى و قول نصرت و يارى و چشم به راه مقدم او بودن بود. نامه هايى هم ميان امام و برخى از شيعيان در بصره ردّ و بدل شد. آخرين نامه اى كه از كوفيان به دست امام رسيد، اين متن را داشت : ((عَجِّل لِلْقُدُومِ يَابنَ رَسُولِ اللّهِ، فَاِنَّ لَكَ بِالكُوفَةِ مِاءَةُ اَلفِ سَيفٍ فَلا تَتَاءَخَّرْ))(1348) اى پسر پيامبر! هر چه زودتر بيا! در كوفه صدهزار شمشير در اختيار توست ، ديرمكن ! در مسير راه كوفه ، وقتى سپاه حرّ، راه را بر امام گرفت ، حضرت به انبوه نامه هاى دعوت استناد كرد و حرّ از آنها اظهار بى اطّلاعى مى كرد. روز عاشورا هم امام در يكى از خطبه هاى اتمام حجّت خويش ، كسانى همچون شبث بن ربعى ، حجّار بن ابجر، قيس بن اشعث ، يزيدبن حارث و... را مخاطب قرار دارد كه ... مگر به من ننوشتيد كه ميوه ها رسيده و همه جا سرسبز است و آماده ، زود بشتاب و به سوى سپاهى سازمان يافته بيا؟...(1349)
نبرد تن به تن
از سنّتهاى جنگ در عرب ، آن بود كه ابتدا دو هماورد و حريف ، از دو جبهه به ميدان مى آمدند، خود را معرفى كرده ، رجز مى خواندند و به نبرد مى پرداختند. گاهى هم نبردهاى تن به تن ، تكليف جنگ را روشن مى ساخت . پس از چند نفر كه به ميدان هم مى آمدند، حمله عمومى آغاز مى شد.(1350) مبارزه ، همان به صحنه آمدن افراد در نبرد تن به تن بود. چنين هماوردى در عاشورا، تا ظهر ادامه يافت . گاهى كه سپاه كوفه ضعف هماورد جبهه خويش را احساس مى كردند، بشكل گروهى به رزمنده جبهه حسينى مى تاختند و او را شهيد مى كردند. شهداى كربلا، برخى در جنگ تن به تن شهيد شدند و جمعى هم در حمله عمومى سپاه كوفه كه در اوايل درگيرى به اردوگاه امام تاختند، به شهادت رسيدند.
نخل ، نخل گردانى
نخل ، درخت خرماست ، امّا در اصطلاح مراسم سوگوارى محرّم ، به وسيله اى بزرگ و اتاقكى تابوت مانند گفته مى شود كه با پوشش سياه و انواع شالهاى رنگارنگ و آيينه و چراغ ... مى آرايند و بعنوان سمبل تابوت سيدالشهدا عليه السّلام در روز عاشورا در حسينيه ها و تكيه ها آن را بلند مى كنند و به محلّ اجراى تعزيه مى برند. ((فلسفه آن چنين است كه : اگر چه در كربلا نبوديم و جسم پاره پاره شهدا بر زمين ماند، امروز سمبل جنازه آن عزيزان را با تشريفات و آذين بندى و با احترام تشييع مى كنيم . و با چندين بارگرداندن در كوچه ها و محلّه ها با نداى يا محمّد، يا فاطمه ، ياعلى ، يا حسن ، و يا حسين ، آن را با احترام بر زمين مى گذارند.))(1351) نخل بندى ، نخل آرايى ، نخل گردانى از اصطلاحات اين سنّت مذهبى است و در هند، رواج بيشترى دارد. عموما مردم شهرها براى نخل ، قداست خاصى قائلند و بلند كردن آن را طىّ مراسم سنّتى ويژه اى انجام مى دهند. نخلها اغلب سنگين است و حمل و نقل آن را عدّه اى مردان قوى عهده دار مى شوند. ((نخل آرا)) به كسى گويند كه نخل محرّم را مى آرايد، نخل محرّم ، نخل عزا، نخل تابوت ، نخل ماتم نيز گفته مى شود.
نُخَيله
نام پادگان نظامى در بيرون كوفه . در زمان على عليه السّلام بسيج نيروهاى رزمى براى جنگ در آنجا صورت مى گرفت . در آنجا با خوارج جنگيد و براى سپاه خويش در جنگ با معاويه سخنرانى كرد. براى مقابله با سيدالشهدا عليه السّلام نيز، ابن زياد نيروهاى خود را آنجا مستقرّ كرده بود و عمرسعد را با چهار هزار نفر از آنجا به كربلا براى جنگ با آن حضرت فرستاد.(1352) امروز اين محلّ به ((عبّاسيات )) معروف است .(1353)
نَذْر
نذر، التزام به انجام يا ترك عملى به نحو خاص بخاطر خداست كه با صيغه خاصّى منعقد مى شود، مثل ((للّه عَلىَّ...)) و انجام آنچه كه نذر شده واجب است و تخلّف از آن گناه است و كفّاره دارد.(1354) علاقه مندان به اهل بيت و امام حسين عليه السّلام گاهى انجام برخى از امور را نذر مى كردند تا ملزم شوند آن را ادا كنند، از قبيل : نذر زيارت امام حسين عليه السّلام ، عزادارى براى آن حضرت ، برپايى مجالس و تعزيه و ذكر مصيبت ، اهداى وسيله يا پولى براى حرم يا زوّار، اطعام ، شركت در دستجات زنجيرزنى و عزادارى ، ساختن تكيه يا حسينيّه و... اينگونه نذرها بطور طبيعى تاءمين كننده بخشى از هزينه هاى احياى عاشورا و ترويج خطّ اهل بيت عليهم السّلام است و به كمكهاى مالى و جنسى يا انجام خدمات مربوط به سيدالشهدا عليه السّلام جنبه معنوى و قداست مى بخشد و افراد با افتخار به چنين كارهايى اقدام مى كنند. در ميان مردم ، سنّتهايى همچون آش نذرى ، سفره نذرى ، گوسفند نذرى ، شُله زرد، ترحلوا و... متداول است كه اغلب با نذر،برخود واجب مى سازند و در كنار آن مرثيه خوانى انجام مى گيرد و اين اطعامها به ياد اهل بيت است .
نُسخه
كتاب ، نوشته ، آنچه از روى نوشته اى بازنوشته شود. از اصطلاحات شبيه خوانى است ، متنى كه تعزيه گردان ، براى اجراى تعزيه اى گرد آورده يا مى نگارد و پيش از آغاز تعزيه ميان شبيه خوانها پخش مى كند. تعزيه نامه هم به آن گفته مى شود. شعر تعزيه نامه ها اغلب به صورت اشعار عاميانه است .))(1355)
نَعش
پيكر بى روح ، جسد. به معنى تابوت هم آمده است . در كربلا امام حسين عليه السّلام بر سر نعش شهدا حاضر مى شد. اهل بيت امام حسين عليه السّلام ، پس از عاشورا كنار نعش شهيدان آمدند و گريه و عزادارى كردند. در مراسم تعزيه و شبيه خوانى هم كه اشخاص ، نقشهاى مختلفى به عهده مى گيرند، برخى هم در نقشِ ((نعش )) در ميدان برزمين مى افتند و تداعى كننده اجساد شهداى كربلا مى گردند. كسى كه در تعزيه ، نقش ‍ بى اهميّت و بى سخنى را به عهده دارد.(1356) در تعزيه ها، نعش را همراه با پيكانهاى خون آلود و شمشيرهاى شكسته و سنانها كه بر روى نعشها دوخته يا جاسازى شده بود نشان مى دادند كه يادآور وضع طبيعى كشته هاى ميدان باشد، يا همراه با پرندگان و كبوترانى با شهپر خونين بر نعش شهيدان ، كه سمبل رساندن خبر شهادت به مدينه بود.
نُعمان بن بشير
وى در ايّامى كه مسلم بن عقيل ، به نمايندگى از سوى سيدالشهدا به كوفه آمده و به نفع آن حضرت بيعت مى گرفت ، والى كوفه بود، پيشتر ساكن شام شده بود. از قبيله خزرج و از انصار بود. مادر او عمره دختر رواحه (خواهر عبداللّه بن رواحه ) نام داشت . نعمان قبلا از سوى معاويه ولايت كوفه را بر عهده داشت ، يزيد هم او را در همان منصب ابقاء كرد.(1357) وى خطيب و شاعر بود. در جنگ صفّين از سپاه معاويه به شمار مى آمد. سپس ‍ قاضى دمشق شد. آنگاه از سوى معاويه به ولايت يمن گماشته شد. از آن پس 9 ماه هم والى كوفه گشت .(1358)
نهضت مسلم بن عقيل و هوادارانش در كوفه چون اوج و قدرت گرفت ، عبداللّه بن مسلم كه از هواداران بنى اميّه بود، نسبت به سهل انگارى نعمان در قضيّه مسلم بن عقيل انتقاد كرد و گزارش به يزيد داد و درخواست كرد كه براى كوفه مرد مقتدرترى بفرستد. يزيد هم به پيشنهاد مشاور مسيحى خود ((سرجون )) عبيداللّه بن زياد را به ولايت كوفه منصوب كرد و به وى فرمان سختگيرى و شدّت عمل داد، و بدين صورت ، نعمان بن بشير از كوفه عزل شد. تا دوران حكومت مروان بن حكم نيز زنده بود و والى حمص ‍ گشت ولى بعلّت بروز اغتشاشاتى كه به فتنه ابن زبير معروف است ، اهل حمص او را پذيرا نشدند، از آنجا گريخت ، مردم تعقيبش كرده او را كشتند. اين حادثه در سال 65 هجرى بود.(1359) وى در آن هنگام 64 سال داشت .(1360)
نُعمان بن عمرو راسبى
از شهداى كربلاست ، از قبيله ازد، كه در حمله اول شهيد شد. وى اهل كوفه و از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السّلام بود. او برادرش حلاس (كه رئيس نيروهاى انتظامى حضرت على در كوفه بود) همراه نيروهاى عمرسعد به كربلا آمدند، ولى شبانه به ياران حسين عليه السّلام پيوستند.(1361)
نُعيم بن عجلان انصارى
از شهداى كربلاست . نعيم از طايفه خزرج بود و دو برادرش از ياران على عليه السّلام و مدافعان آن حضرت در صفّين بودند. او از كوفه حركت كرد و در كربلا خود را به حسين عليه السّلام ملحق ساخت و روز عاشورا در حمله نخست شهيد شد.(1362) نام او در زيارت ناحيه مقدسّه و زيارت رجبيّه آمده است .(1363)
نَفَسُ المهموم
نام كتاب شيخ عباس قمى در مقتل سيدالشهدا عليه السّلام است كه بر گرفته از حديث امام صادق عليه السّلام است كه فرمود: ((نَفَسُ المَهمُومِ لِظُلْمِنا تَسْبيحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ وَ كِتمانُ سِرِّنا جهادٌ فى سَبيلِ اللّهِ))(1364) نفس كسى كه به خاطر مظلوميّت ما اندوهگين شود تسبيح است ، اندوه بر ما عبادت است و كتمان و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست . امام صادق عليه السّلام سپس فرمود: واجب است كه اين حديث با طلا نوشته شود. چون كتاب محدّث قمى يادآور مظلوميت ها و مصيبتهاى اهل بيت است ، اين نام را براى كتابش برگزيده است ، به فارسى هم ترجمه شده است .
نَقره
نام سرزمينى در راه مكّه ، داراى بركه و چاههاى آب و قلعه ، كه سرِ چند راهى قرار داشته است . امام حسين عليه السّلام در اين منزل فرود آمده است . به آنجا ((معدن النقره )) هم گفته شده است .(1365)
نَقش
برنامه خاصى را كه هر يك از افراد شركت كننده در تعزيه و تآتر و فيلم بر عهده مى گيرند. در شبيه خوانيها، كسى در نقش امام حسين ، و ديگرى در نقش شمر، عمرسعد، حرّ و... اجراى برنامه مى كند.
نقش نگين حسين عليه السّلام
ائمّه عليهم السّلام هر كدام شعار و جمله اى را بر نگين انگشتر خود حك مى كردند و نشان دهنده روح و فكر خاص آن امام بود. نقش نگين انگشتر سيدالشهدا عليه السّلام عبارت بود از ((اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ)) و به نقلى دو انگشتر داشت . برنگين يكى ((لاإ ل هَ إ لاّ اللّه ، عُدَّةٌ لِلِقاءِ اللّه )) و بر ديگرى ((انَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ)) بود.(1366) هر دو تعبير، گوياى روح شهادت طلب آن حضرت و مقام رضا و تسليم او به ديدار خدا و پروردگار است . روايت است كه در دست امام صادق عليه السّلام انگشتر جدش ‍ حسين بن على عليهما السّلام بود و برنگين آن نوشته بود: ((لا اِلهَ إ لاّ اللّه عُدّةٌ لِلِقاء اللّه ))(1367) و اين نيز كه توحيد، سرمايه لقاى الهى است ، نشان دهنده روح خداجويى و شهادت طلبى اوست .
نقض مقررّات جنگى
عملكرد سپاه كوفه در حادثه كربلا با اصحاب و اهل بيت امام حسين عليه السّلام ، از اصول و قواعد جنگى تجاوز كرد. نمونه هايى از اين نقضها از اين قرار است :
1 حمله عمومى به يك نفر: بر خلاف مقررّات نبردهاى تن به تن و رفتن يك هماورد به ميدان يك مبارز، در كربلا گاهى دسته جمعى به يكى از ياران حسين عليه السّلام حمله مى شد، مثل عابس كه بر او تاختند يا دستور سنگباران او صادر شد.
2 تعرّض مسلّحانه به زن و كودك : زنان و كودكان در جنگها مصونيّت دارند، ولى در كربلا، به دستور شمر، خيمه ها را بر سر زنان و كودكان بى پناه سوزاندند و به خيمه نشينان بى دفاع تاختند و آنان را آواره صحرا كردند.
3 اسير گرفتن زن مسلمان : زن مسلمان را نمى توان اسير گرفت . على عليه السّلام هم در جنگ صفّين اسير نگرفت ، امّا سپاه يزيد، بازماندگان اصحاب و اهل بيت امام حسين عليه السّلام را (زينب ، امّ كلثوم ، سكينه و...) به اسارت گرفته به كوفه و شام بردند. در دربار شام هم يكى از شاميان از يزيد مى خواست كه فاطمه ، دختر سيدالشهدا را بعنوان كنيز به او ببخشد، كه مورد اعتراض زينب قرار گرفت .
4 غارت : پس از شهادت امام ، به خيمه ها تاختند و هر چه يافتند به غنيمت و غارت گرفتند، حتى روپوش زنان و جامه سيدالشهدا و گوشواره دختركان را.(1368) اينها همه افزون بر اصل ماجرا و كشتن فرزند پيامبر و منادى حق و عدالت بود،كه آن نه تنها نقض مقرّرات جنگ ، بلكه نقض اسلام و قرآن بود. به همين جهت ، اين ننگ و نفرت و نفرين از آل اميّه و يزيديان ، تا قيامت بر آن سنگدلان ماند. آنچه از كوفيان و يزيديان در اين حادثه ديده شد، همه تخطّى از اصول انسانى و اسلامى بود، برخى هم بى سابقه و شگفت بود و براى ارعاب ديگران به آن گونه سركوب شديد پرداختند و مخالفان را گردن زدند و شهدا را لگدكوب سم اسبان ساختند. عبداللّه بن بقطر را در كوفه ، از بالاى قصر پايين انداختند و هنوز رمقى در بدن داشت كه سرش را بريدند. قيس بن مسهّر را از بالاى دارالا ماره به پايين انداختند و متلاشى شد و جان داد. مسلم بن عقيل رانيز بالاى قصر برده ، گردن زدند، سپس بدن او را پايين انداختند. هانى بن عروه را نيز دست بسته در بازار گردن زدند، سپس پاهايش را بسته و پيكرش ‍ را در بازار كشيدند.(1369) نيز آوردن انبوه آن سپاه عظيم براى كشتن جمعى محدود، استفاده از شيوه آب بستن به روى سپاه و تشنه نگهداشتن آنان ، سرهاى شخصيتهاى بارز را از تن جدا كردن و شهر به شهر گرداندن ، همه از شيوه هاى زشتى بود كه در حادثه كربلا انجام گرفت و مقررات جنگى و اصول اخلاقى و انسانى نقض شد.
نماز
پايه دين بر نماز استوار است . جهادهاى پيامبر و نبردهاى على عليه السّلام و نهضت حسينى ، همه براى ((اقامه نماز)) و ايجاد و تقويت رابطه بندگى ميان خالق و مخلوق است . در نهضت عاشورا، نماز جايگاه مهمى دارد. در برخورد كاروان حسينى با سپاه حرّ در مسير كوفه ، وقت نماز كه مى رسد، اذان گفته مى شود، نماز جماعت برگزار مى گردد و سپاه حر نيز به سيدالشهدا عليه السّلام اقتدا مى كنند. پيش از شب عاشورا كه سپاه عمرسعد به طرف خيمه گاه امام مى تازند، حضرت برادرش عباس را مى فرستد تا با آنان گفتگو كند و شب را مهلت بخواهد تا به نماز و عبادت بگذرانند ((اِرْجِعْ اِلَيْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تُؤَخِّرَهُم اِلى غَداةٍ لَعَلَنّا نُصَلّى لِرَبِنّا هذِهِ اللَّيلَةَ وَنَدْعُوهُ وَنَستَغفِرُهُ، فَهُوَ يَعْلَمُ اَنّى اُحِبُّ الصَّلاةَ وَتِلاوَةَ كِتابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الا ستِغفارِ)).(1370) در همان وقت نيز حبيب بن مظاهر به سپاه دشمن خطاب كرد كه چرا مى خواهيد با گروهى بجنگيد كه سحرخيزان و شب زنده داران و اهل عبادتند؟(1371)
خصلت ياران شهيد او، روح معنوى و حال عبادت و نيايش و نماز بود و شب عاشورا، زمزمه نماز و نيايش آنان در خيمه هايشان پيچيده بود، مثل صدايى كه از كندوى زنبور عسل به گوش مى رسد. به گفته مورّخان ((لَهُمْ دَوِىُّ كَدَوِىِّ النَّحْلِ وَهُمْ مابَيْنَ راكِعٍ وَساجدٍ وَقارِئٍ لِلقُرآنِ))(1372) همه شب را به نماز مشغول بودند. به نقل تاريخ ابن اثير: شب كه شد، تمام شب را به نماز و استغفار و تضرّع و دعا پرداختند. صبح عاشورا نيز، حسين بن على عليهما السّلام پس از نماز صبح با ياران ، نفرات خود را سازماندهى كرد.(1373) ظهر عاشورا، ابوثمامه صائدى ، وقت نماز را به ياد حضرت آورد. حضرت نيز او را دعا كرد كه : خداوند تو را از نمازگزاران ذاكر قرار دهد. آنگاه به اتفاق جماعتى به نماز ايستادند و نماز خوف خواندند.(1374) سعيدبن عبداللّه نيز از ياران او بود كه هنگام نماز، جلوى امام ايستاد و بدن خويش را سپر تيرهاى بلا ساخت و با پايان يافتن نماز امام ، او بر زمين افتاد و شهيد نماز گشت .(1375) حسين و يارانش ‍ همه كشته راه نماز شدند. از اين رو در زيارتنامه امام خطاب به او مى گوييم : ((اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالمَعرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ المُنكَر)) (زيارت وارث ).
آنچه به جهاد، ارزش مى دهد، آميختگى آن با نماز است . عاشورا تلاقى عرفان و حماسه بود و نهضت كربلا براى احياى سنتّهاى دينى و فرايض الهى از جمله نماز بود. شيعه او نيز بايد اهل نماز و خشوع باشد و از ديندارى تنها عزادارى را نشناسد. حتّى معتقدان و اميدواران به شفاعت حسين عليه السّلام نيز بايد اهل نماز باشند. چون شفاعت به بى نمازان نخواهد رسيد. دريغ و افسوس از كار آنان كه در ايّام سوگوارى به عزادارى و سينه زنى و نوحه خوانى و دسته و هياءت مى روند، امّا نسبت به نمازهاى واجب بى اعتنايند. ترك واجب كرده ، سنّت به جا مى آورند!
نَوا ويس
نام محلّى است كه در خطبه امام حسين عليه السّلام هنگام خروج از مكّه به سوى عراق آمده است . خطبه ((خُطّ الموت )) اشاره دارد كه اعضاى پيكرش در منطقه اى بين نواويس و كربلا پاره پاره خواهد شد: ((كَاَنّى بِاَوْصالى تَقْطَعُها عَسلانُ الفَلَواتِ، بَينَ النَّواويسِ وَكَربَلا...))(1376) معناى ناووس ، گورستان مسيحيان و نيز تابوت سنگى است كه جسد مرده را در آن مى گذارند.(1377) در اينجا مقصود، روستاى خرابى است كه قبلا مسيحى نشين و در نزديكى كربلا واقع بوده است .
نوحه
بيان مصيبت ، گريه كردن با آواز، آواز ماتم ، شيون و زارى ، مويه گرى ، زارى بر مرده ، شعرى كه در ماتم و سوگوارى با صوت حزين و ناله و زارى خوانند، اعمّ از سوگوارى براى كسى كه تازه مرده ، يا براى امامان شيعه .(1378) تركيبات ديگر آن عبارت است از: نوحه آراستن ، نوحه ساختن ، نوحه سرودن ، نوحه خوانى . نوحه گرى بر مرده ، رسم جاهليّت بوده است و كارى مكروه است ،(1379) مگر براى معصومين عليهم السّلام كه نوحه و گريه بر آنان از شعائر مهم و از عوامل نشر فضيلتها و احياى ياد اسوه هاى كمال است و خود امامان بر سيدالشهدا عليه السّلام مى گريستند و امر به نوحه خوانى مى كردند. بر جعفر طيّار و حمزه سيدالشهدا نوحه خوانى شد. آنچه كه از كراهت نوحه وناپسند بودن شغل نوحه گرى و زشت بودن اجرت نوحه گر در روايات ياد شده ، ناظر به نوحه گريهاى جاهلى است كه آميخته به باطل و گاهى حرام بود.(1380)
در فرهنگ عزادارى براى امام حسين ، نوحه به نوعى خاص از شعر مرثيه مى گويند كه در مجالس به صورت جمعى اجرا مى شود. ((اشعار نوحه را براى سينه زدن مى ساختند، يكى نوحه مى خواند و ديگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار نوحه خوان سينه مى زدند. ولى اشعار مرثيه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى به گريه افكندن و اظهار تاءسف شنوندگان بر قتل شهداى كربلا مى خواندند و عنوان روضه نداشت .))،(1381) ((...از معروفترين شعراى عصر قاجار كه مرثيه و نوحه ساخته اند، مى توان يغماى جندقى و وصال شيرازى را نام برد)).(1382) اين شيوه در بين عربها هم متداول است و سبك مرثيه سرايى و نوحه خوانى بر سالار شهيدان مخصوص است . با توجّه به گستردگى اين مراسم و رواج آن در طول سال ، حتى در سوگ امامان ديگر، ضرورت دارد كه سروده هاى ناب و نوحه هاى صحيح و دور از تحريفها و دروغها پديد آيد و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نيز ترويج گردد و نوحه خوانان نيز، بيش از هدف قرار دادن گريه ، نشر فضيلتهاى اهل بيت را هدف قرار دهند.(1383)
نوحه جنّ
نوحه خوان
كسى كه در ايّام سوگوارى امامان براى دسته هاى سينه زن يا زنجير زن ، اشعار مصيبت و نوحه و مرثيه را با آهنگ مخصوص مى خواند و عزاداران به آهنگ او سينه و زنجير مى زنند.(1384)
نوحه سرا
محلّ نوحه ، عزاخانه ، ماتمكده ، ماتم سرا، غمكده .(1385) همچنين به كسى كه اشعار نوحه و مرثيه مى سرايد ((نوحه سرا)) گويند، يعنى سراينده نوحه .
نهر علقمه
نهر علقمه يا علقمى ، نهرى بوده كه از فرات منشعب شده و آب زلال آن را به منطقه كربلا و سرزمينهاى اطراف آن مى رسانده است . نسبت علقمى به شخص است ، جدّ مؤ يدالدين علقمى وزير، حفر كننده آن نهر بوده است .(1386) در مرثيه ها، شهادت عباس بن على عليه السّلام را كنار نهر علقمه ياد مى كنند (كنار نهر علقمه ، افتاد دست عبّاس ) نهرى به همين نام هم اكنون در ميان كربلا وجود دارد.
نهضت توّابين
نهضتهاى پس از عاشورا
نهضت يا شورش ؟
حركت امام حسين عليه السّلام كه بصورت امتناع از بيعت با يزيد و هجرت به مكّه و از آنجا به كربلا بود، حركتى الهام گرفته از قرآن و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بر اساس عمل به تكليف در برابر حكومت جور و ولايت فسق و براى مبارزه با بدعتها و مقابله با اعاده جاهليّت بود ( اهداف نهضت عاشورا). اين از مجموعه سخنان و خطبه هاى آن حضرت و ماهيت قيام وى و عملكرد امويان روشن است و چون مبتنى بر اصل ((ولايت صالحان )) و فلسفه سياسى ناب اسلام بود و آن حضرت ، صرفا براى قيام به وظايف امامت و نهى از منكر و احياى سيره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست به آن حركت زد، حركت او يك ((نهضت مكتبى )) تلّقى مى شود. امّا هواداران بنى اميّه ، چه در آن زمان و چه قرنهاى بعد و حتى عصر حاضر، كوشيده اند كه حركت آن حضرت را نوعى شورش ، آشوب ، فتنه انگيزى ، ايجاد تفرقه در امّت و تمرّد از خلافت معرّفى كنند و در كشتن او، حق را به جانب يزيد بدهند كه يك شورشگر بر ضد خلافت مركزى را كشته است . در اين مورد، به احاديثى هم استناد مى كنند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به كشتن كسى كه يكپارچگى امت را به هم زند فرمان داده است و مى گويند: ((قُتِلَ الْحُسَينُ بِسَيْفِ جَدِّهِ)) حسين ، با شمشير جدّش كشته شد. در حالى كه حديث ، بر فرض صحّت مخصوص جايى است كه حكومتى اسلامى و حاكمى متعهّد و عادل باشد و كسى يا كسانى بخواهند بر ضدّ آن آشوب و فتنه گرى كنند. امّا نه حكومت امويان مشروع بود، نه بيعت مردم آزادانه و به اختيار بود، نه حكّام ، به دين و عدل رفتار مى كردند و نه از ارتكاب فسق و فجور و محرّمات پروا داشتند و نه مال و جان و نواميس مسلمانان پاك ، از تعرض و ستم يزيد و عمّال او مصون بود. بنابراين جهاد برضدّ چنين حكومتى ، تكليف دينى امام حسين عليه السّلام بود. لازم است كه نهضت عاشورا از بُعد فقهى هم تبيين گردد، تا مغرضان شبهه افكنى نكنند.
گر چه امام مى دانست كه در آن شرايط، به پيروزى نظامى سريع دست نمى يابد، امّا باز چنان نبود كه بى فكر و برنامه و بدون نقشه خود را به كشتن دهد. نتايج مقطعى و دراز مدّت آن حركت خونين در آگاهانيدن مردم و افشاى چهره ظلم و ايجاد انگيزه مبارزه در مردم و حفظ دين از نابودى و بالاتر از همه ((عمل به وظيفه )) آن حضرت را به قيام واداشت و اينها براى آن امام ، ((فتح )) به شمار مى رفت ، هر چند خون خود و يارانش در اين راه ، ريخته مى شد. چون مى دانست كه به هر تقدير او را خواهند كشت ، براى نحوه شهادت برنامه ريزى كرد تا به مؤ ثرترين صورت و الهام بخش ترين شكل در آيد. در واقع ، سلاح او((شهادت )) بود و در استراتژى او ((خون ))، بر ((شمشير)) پيروز شد.
نى ، نيزه
نى ، گياهى آبى و داراى ساقه ميان كاواك و راست . ساقه آن ميان تهى و به ضخامت انگشتى يا بيش از آن است و رنگ آن غالبا زرد است ... و هر لوله مانندى كه ميان تهى باشد، مزمار، ناى . نيزه سلاحى معروف كه چوبى باريك است و استوانه اى شكل ، مانند نى كه در سر آن پيكانى نصب كرده اند، به عربى رُمح گويند. به معناى پرچم و رايت هم آمده است .(1387) در عاشورا، هم به عنوان سلاح جنگ به كار گرفته مى شد، هم سر شهد را بر نوك نيزه ها كردند و به دربار بردند و در شهرها گرداندند. به قول محتشم :
 
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار
 
خورشيد سربرهنه برآمد زكوهسار
 
در كاربرد ادبى ، نى به جاى نيزه هم به كار مى رود. به گفته جودى :
 
اى رفته سرت بر نى ، وى مانده تنت تنها
 
ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها
 
در اشعار نيز نوعى قرينه سازى ادبى ميان نى و نينوا به كار مى رود. به گفته يكى از شعراى معاصر:
 
سِرِّ نى در نينوا مى ماند اگر زينب نبود
 
كربلا در كربلا مى ماند اگر زينب نبود(1388)
 
نينوا
شهادتگاه امام حسين عليه السّلام . نام منطقه اى در كوفه و شرق دجله و شرق كربلا، از روستاهاى منطقه طفّ. ((نينوا يك سرى تپه هاى باستانى است كه كشيده شده و تا مصبّ نهر علقمه امتداد مى يابد. قريه ((يونس بن متّى )) است و آن حضرت از ميان مردم اين منطقه بيرون آمده است .(1389) نينوا امروز به ((باب طُوَيْرِج )) معروف است كه در شرق كربلا قرار گرفته است .))(1390) ((ناحيه اى در سواد كوفه كه كربلا از آن ناحيه است . نام قصبه موصل و نام شهرى كه يونس عليه السّلام به آنجا جهت دعوت كردن مردم آن شهر رفته بود.))(1391) وقتى حسين بن على عليهما السّلام به اين منطقه رسيد به سوارى برخورد كه نامه ابن زياد را براى حرّ آورده بود. مضمون نامه اين بود: حسين را محاصره كن و در سرزمين بى آب و علفى فرود آر. كمى پيشتر رفتند تا به زمين كربلا رسيدند و فرود آمدند.(1392)
همچنانكه در واژه ((نى )) اشاره شد، در ادبيات عاشورايى ، نسبت به نى و نينوا نيز تعابير عاطفى و عرفانى فراوانى ساخته و به كار برده اند و صحراى كربلا را پر از نواى حقجويى و حقگويى دانسته اند.
از آن آتش كه نمرود زمان در جان ابراهيميان افكند
به دشت ((نينوا))، ناى حقيقت از ((نوا)) افتاد
ولى ... مرغ شباهنگ حقيقت ،
از نواى ناله ((حق ، حق )) نمى افتد.(1393)
قداست محتوايى نى تا آنجا پيش مى رود كه در ديد شاعرانه ، به صورت بوريا و حصيرى در مى آيد كه لياقت در بر گرفتن جسم مطهّر اباعبداللّه عليه السّلام را پيدا مى كند و اين مضمون در فرهنگ ادبى راه مى يابد.


وادى عقيق
وادى به معناى مسيل و سرزمين گود ميان دو كوه يا تپه است . ((وادى عقيق ))، نام يكى از منزلگاههايى است كه امام حسين عليه السّلام پس از خروج از مكّه از آن گذشته و به سوى ((ذات عِرق )) رفته است . در اين محلّ برخى براى حج مُحرم مى شدند و به مكّه نزديكتر از ذوالحليفه بوده است .(1394)
وارث
ارث برنده ، ميراث دار، كسى كه مال ، خانه ، زمين ، صفات يا افتخاراتى را از پدر يا اجداد و گذشتگان به ارث مى برد. هم نام زيارتنامه اى است معروف ، كه سيدالشهدا عليه السّلام را با آن زيارت مى كنند. مرحوم ((ابن قولويه )) سند آن را به جابر جعفى از اصحاب امام صادق عليه السّلام رسانده كه وى آن را از آن حضرت روايت كرده است و با جمله ((السَّلامُ عَلَيكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّه ...)) شروع مى شود.(1395) و هم لقب سيدالشهدا عليه السّلام است كه در ادعيه و زيارات ، از آن حضرت به عنوان وارث آدم ، وارث نوح ، وارث ابراهيم ، وارث موسى ، وارث عيسى ، وارث محمّد، وارث على ، و وارث حسن ... ياد شده است .(1396)
وراثت حسين بن على عليهما السّلام از انبيا و اوصيا، براى آن است كه خطّ جهاد در راه حق و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت ، سرلوحه دعوت همه انبياى الهى بوده است و ((كربلا)) تجلّى اين خط ممتد درگيرى حق و باطل است . ((عاشورا، حضور مجدّد آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى على نبيّنا و آله و عليهم السلام است در قلّه فريادگرى و هدايت . اين كه حسين را وارث آدم عليه السّلام مى خوانيم و زيارت ((وارث )) را با سلام بر آن پيمبران الهى آغاز مى كنيم براى همين است ، يعنى نقطه اتّصال همه حركتهاى الهى و انقلابهاى خدايى ، به صورت تجّسم دوباره آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و موسى و عيسى و محمّد و على و فاطمه و امام حسن عليهم السّلام در لحظه هاى خورشيدى عاشورا و واقعيّت سرشار كربلا... .))(1397)
در متن زيارتنامه ها نيز به وارث بودن حسين بن على عليهما السّلام نسبت به خطّ انبيا اشاره شده است : از جمله : ((اَكْرَمْتَهُ بِطيبِ الوِلادَةِ وَ اَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الا نبِيا))(1398) او را با پاكىِ طهارت اكرام كردى و ميراث هاى انبيا را به او بخشيدى . و بر اساس آيه ((لَقَدْ اَرْسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَاَنْزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ...))(1399) چون برپايى قسط و عدالت اجتماعى ، رسالت همه انبيا و ميراث مشترك رسولان الهى است ، حسين بن على عليهما السّلام هم كه وارث همه انبياست ، پس وارث خطّ قسط و عدل آنان نيز مى باشد و قيام كربلا، از جمله دعوت به عدل و مبارزه با بى عدالتى و ستم را هم در سرلوحه دعوت و اهداف خويش دارد. از اين رو، منكرهاى اجتماعى و اقتصادى را هم بايد در شمار منكراتى كه آن حضرت براى مقابله با آنها قيام كرد، به حساب آوريم ، كه لازمه وراثت عدل و قسط انبياست .