قصّه كربلا‏
على نظرى‏منفرد‏


فصل اول: در مدينه (1) ‏

نامه اهل كوفه‏

هنگامى كه امام حسن مجتبى (ع) وفات كرد، شيعيان كوفه كه در ميان آنها فرزندان جعدة بن هبيرة بن ابى وهب مخزومى بودند، در خانه سليمان بن صرد اجتماع نموده و نامه‏اى به امام حسين (ع) نوشتند مبنى بر تسليت ارتحال امام حسن مجتبى (ع) و اينكه خداى متعال تو را بزرگترين خليفه و جانشين گذشتگان قرار داد، و ما در مصيبت شما مصيبت زده و در حزن شما اندوهناكيم، سرور ما در شادى شماست، و ما در انتظار فرمان توايم.

فرزندان جعدة بن هبيرة(1)

فرزندان جعده نامه ديگرى براى امام حسين (ع) نوشته و در آن از حسن نظر مردم كوفه خبر دادند و اشتياق آنان را نسبت به سفر امام (ع) به كوفه گوشزد كردند و نوشتند: ما ياران شما را ملاقات كرديم و در ميان آنها كسانى را ديديم كه به گفتار آنان اطمينان داريم، آنها در دشمن ستيزى معروفند و در دشمنى با پسر ابوسفيان و بيزارى از او استوارند. و در آن نامه از امام حسين (ع) خواسته شده بود كه نظر خود را بوسيله نامه اعلام دارد.

نامه امام (ع) به اهل كوفه‏

امام حسين (ع) در پاسخ نامه اهل كوفه نوشتند: من اميدوارم كه رأى برادرم در صلح و رأى من در جهاد با بيدادگران هر دو در راه رشد و تعالى و رستگارى باشد، بر شما باد كه اين امر را از دشمنان و بيگانگان پنهان كنيد و تا معاويه زنده است از جاى خود حركت نكنيد، اگر او مُرد و من زنده بودم نظر خود را به شما خواهم گفت انشاء اللَّه.(2)

جمعى از بزرگان عراق و اشراف حجاز نزد امام حسين (ع) آمده و پس از تعظيم و يادآورى فضائل و مكارم اخلاقيش او را بسوى خود مى‏خواندند و مى‏گفتند: ما براى شما بمنزله دست و بازو هستيم و ترديدى نداريم كه چون معاويه بميرد كسى همانند تو در ميان مردم نيست.

و هنگامى كه رفت و آمد آنها نزد امام حسين (ع) زياد شد، عمرو بن عثمان بن عفّان نزد مروان بن حكم كه در آن زمان حاكم مدينه بود، آمد و گفت: رفت و آمد مردم به نزد حسين بسيار شده و بخدا سوگند كه روزهاى سختى را از او و ياران او در پيش خواهى داشت.

مروان در اين باره براى معاويه نامه‏اى فرستاد و معاويه در پاسخ او نوشت: مادامى كه حسين را با ما كارى نيست و دشمنى خود را با ما آشكار نكرده است، او را آزاد بگذارد ولى دورادور مراقب او باش.(3)

شهادت حجر بن عدى كندى(4)

در اين ميان دست نشانده‏هاى معاويه به دستور او سختگيرى بيشترى نسبت به شيعيان خصوصاً شيعيان كوفه انجام مى‏دادند و بعضى از چهره‏هاى سرشناس شيعه را به بهانه‏هاى پوچ و بى‏اساس از ميان برداشتند، يكى از آنان حجر بن عدى كندى است كه زياد بن ابيه او و تعدادى از ياران وفادارش را با تشكيل پرونده‏هاى ساختگى به دمشق فرستاد و به دستور معاويه آنها را در «مرج عذراء»(5) دمشق به شهادت رسانيدند(6) ، و مورّخان شيعه و سنّى اين ماجرا را در آثار خود ذكر كرده‏اند.

انتقاد از معاويه‏

شهادت حجر تأثير بسيارى در روحيّه مردم گذاشت و موج نفرتى از خاندان اموى سراسر جامعه اسلامى را فرا گرفت بطورى كه عايشه هنگامى كه با معاويه ملاقات نمود در مراسم حج به او گفت: چرا حجر و ياران او را كشتى و شكيبائى از خود نشان ندادى؟ آگاه باش كه از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى‏فرمود: در «مرج عذراء» جماعتى كشته مى‏شوند كه فرشتگان آسمان از كشته شدن آنها در خشم خواهند شد.

معاويه براى اينكه عمل زشت و ننگين خود را توجيه كند گفت: در آن زمان مرد عاقلى و كاردانى نزد من نبود كه مرا از اين كار باز دارد.(7)

بهر حال اين جنايت معاويه و بازتاب وسيع آن را در افكار مردم كه انزجار جامعه اسلامى را از حكومت معاويه به همراه داشت مى‏توان يكى از زمينه‏هاى حركت و قيام امام حسين (ع) بشمار آورد.

ابن اثير در حوادث سنه 51 مى‏نويسد كه: در اين سال، حجر بن عدى و اصحابش كشته شدند.(8)

معاويه در ملاقاتى كه با حسين بن على (ع) داشت به او گفت: اى اباعبداللَّه! مى‏دانى كه ما شيعيان پدرت را كشته و آنان را حنوط و كفن كرده و بر آنها نماز خوانده و دفن كرديم؟

امام حسين (ع) در پاسخ فرمود: امّا بخداى كعبه اگر ما شيعيان تو را بكشيم نه آنان را حنوط كرده و نه كفن نموده و نه نماز بر آنها گزارده و نه آنان را دفن مى‏نمائيم.(9)

شهادت عمرو بن الحمق الخزاعي‏

پس از شهادت حجر بن عدى، معاويه در صدد دستگيرى عمرو بن الحمق(10) - كه از صحابه رسول خدا (ص) و از ياران خاصّ على (ع) و از دوستان حجر بن عدى بود - برآمد، و سرانجام او را به دستور معاويه در اطراف موصل به قتل رسانيدند و سر او را از بدن جدا كرده به نيزه زدند و براى زهر چشم گرفتن از مردم در معابر عمومى به گردش در آوردند و بعد به شام بردند و آن را در دامن همسرش كه زندانىِ معاويه بود، انداختند، و همسر شجاع و وفادارش براى معاويه اين پيام را فرستاد كه: جنايتى بس بزرگ را مرتكب شدى و انسانى نيكوكار و پاك را به قتل رسانيدى.(11)

شهادت اين صحابى بزرگ نيز توانست افكار عمومى را - كه با شهادت حجر بن عدى كاملاً تحريك شده بود - نسبت به حكومت اموى بيشتر بدبين كند.


1- جعدة بن هبيره، خواهر زاده حضرت على (ع)، مادر او امّ هانى دختر ابى طالب است. گفته شده كه جعده در زمان پيامبر متولد شده ولى از صحابه پيامبر نيست و در كوفه سكونت نموده است. ابن عبدالبر و ابن منده و ابى نعيم و ابن اثير او را از صحابه شمرده‏اند، و ابن حجر در «تقريب» او را توثيق كرده است. كسى كه استوارى او را در جنگ صفين با دائى خود على (ع) را ملاحظه كند، قوت ايمان و دفاع او از اهل بيت برايش معلوم مى‏گردد. (تنقيح المقال 1/211).

2- ارشاد شيخ مفيد 2/32؛ انساب الاشراف 3/151.

3- انساب الاشراف 3/151.

4- حجر از فضلاء صحابه و در جنگ صفين از طرف اميرالمؤمنين (ع) فرمانده قبيله كنده بود، و در جنگ نهروان بر ميسره لشكر او بود، و در سال 51 معاويه او را در «مرج عذراء» به قتل رسانيد.

احمد مى‏گويد: به يحيى بن سليمان گفتم: آيا به تو خبر داده‏اند كه حجر بن عدى مستجاب الدعوه بوده است؟ گفت: آرى و او از افاضل اصحاب پيامبر بوده است. (الاستيعاب 1/329).

5- مرج عذراء» قريه‏اى است نزديك دمشق كه حجر بن عدى در آنجا شهيد و قبر او نيز در آنجاست. (معجم البلدان 4/91).

6- تاريخ يعقوبى 2/230؛ كامل ابن اثير 3/472.

7- تاريخ يعقوبى 2/231.

8- كامل ابن اثير 3/472.

9- تاريخ يعقوبى 2/231.

10- عمرو بن الحمق از قبيله خزاعه است. او بعد از عام حديبيه و يا در حجةالوداع نزد رسول خدا(ص) آمد و اسلام آورد و از اصحاب او گرديد و احاديثى را از او فرا گرفت، سپس از جمله شيعيان على(ع) گرديد و در كوفه سكونت كرد و در جنگهاى جمل و صفين و نهروان حضور داشت، و بعد از شهادت على (ع) به حجر بن عدى كه ياران على (ع) را رهبرى مى‏كرد كمك نمود، و پس از قتل حجر، كوفه را به طرف موصل ترك نمود و در آنجا ساكن غارى گرديد، عامل موصل كسى را به طلب او فرستاد و سر او را از تن جدا ساخته نزد زياد فرستاد كه او نيز دستور داد سر را از بلدى به بلد ديگر حمل كردند تا به نزد معاويه بردند، و اين اولين سرى بود كه در اسلام از شهرى به شهر ديگر حمل گرديد. (الاستيعاب 3/1793) و اردبيلى نقل كرده است كه سر او را به دستور معاويه بر نيزه نصب كردند. (جامع الرواة 1/620).

11- تاريخ يعقوبى 2/232.