اءعجوبه اهل البيت
شرحى جامع از زندگى امام جواد عليه السلام

سيد ابوالفضل طباطبايى اشكذرى ، مهدى اسماعيلى

- ۲ -


مامون با عصبانيت فرياد زد، آيا مى دانيد چه مى گوئيد؟ و درباره ى چه كسى سخن مى گوئيد؟ من اين نوجوان را مى شناسم ، او از خانواده اى مى باشد كه علم و دانش آنان خدائى است ؛ پدران او از نظر علم و دانش در بالاترين حد از كمال بوده اند، و چنان چه سخن من را قبول نداريد مى توانيد او را بيازماييد.
گفتند: پيشنهاد خليفه را مى پذيريم ، زيرا امتحان و آزمون بهترين روش براى كشف واقعيت خواهد بود، چنان چه او در اين آزمون پيروز شود، ما مطيع فرمان خليفه خواهيم بود.
همگى با خليفه خداحافظى كرده و از مجلس خارج شدند؛ ولى در اين انديشه و فكر بودند، كه چه كسى را براى مناظره و گفتگوى علمى با يك نوجوانى 9 ساله كه ذهن و فكر خليفه را متوجه خود كرده است ، برگزينند.
پس از مشورت هاى گوناگون تصميم گرفتند از شخصى به نام يحيى بن اءكثم كه دانشمند و آشنا به مسائل علمى و صاحب شهرت نيز بود استفاده كنند؛ در ملاقاتى كه صورت گرفت ، با وعده ى پاداش و اموال و هداياى گرانقيمت ، وى را جهت ديدار و گفتگو با امام جواد عليه السلام آماده ساختند.
روز معينى از طرف خليفه جهت برگزارى مجلس مناظره مشخص گرديد، مامون دستور دارد جايگاه مخصوص حضرت جواد عليه السلام در مجلس ‍ را آنگونه مهيا سازند كه در نزديكى جايگاه مخصوص وى باشد.
روز موعود فرا رسيد، جمعيت زيادى با يحيى بن اءكثم وارد سالن مخصوص ‍ شدند، و از طرف ديگر امام جواد عليه السلام 9 ساله هم به جايگاه مخصوص خويش وارد شد، و در كنار خليفه بر روى تخت نشست .
يحيى در حالى كه در مقابل امام عليه السلام نشسته بود، خطاب به مامون گفت : آيا اجازه مى دهى مطلبى را از اين نوجوان 9 ساله به پرسم ؟
مامون گفت : از خودش اجازه بگير.
يحيى چهره اش را به طرف امام عليه السلام چرخاند و عرض كرد: اجازه مى دهيد مساله اى را از شما به پرسم ؟
حضرت فرمود: آنچه دلت مى خواهد به پرس .
يحيى دفت : وظيفه كسى كه در حال احرام شكارى را صيد كند چيست ؟
امام جواد عليه السلام فرمود: آيا خارج از حرم صيد كرده است ، يا داخل حرم ؟
آيا به حرام بودن شكار در حال احرام آگاه بوده است ، يا جاهل ؟
كشتن صيد عمدى بوده است ، يا اشتباهى ؟
شخص محرم بنده و برده ى انسان ديگرى بوده ، يا حر و آزاد بوده است ؟
بالغ بوده ، يا نا بالغ ؟
كشتن صيد را تكرار كرده است . يا يك مرتبه بيش نبوده است ؟
صيد از پرندگان بوده است ، يا از غير آن ؟
كوچك بوده است ، يا بزرگ ؟
بر عمل صيد اصرار داشته است ، يا پشيمان شده ؟
آن عمل را در شب مرتكب شده يا در روز؟
احرام او براى عمره بوده است ، يا حج ؟
يحيى بن اءكثم از تسلط امام جواد نه ساله بر توزيع و تفريع فروع يك مسئله ى فقهى ، در درون خويش احساس عجز به نمايش گذاشته شده را مشاهده كردند، مامون خوشحال و خرسند از اين مناظره ى موفقيت آميز در حالى كه افراد فاميل خويش را مخاطب قرار داده بود، گفت : آنچه را نسبت به خاندان رسالت انكار مى كرديد، با چشم و گوش خود ديده و شنيديد!
آنگاه به امام عرض كرد: آيا دخترم را به همسرى مى پذيرى ؟
حضرت فرمود: آرى .
مامون گفت : خطبه ى عقد را بخوان و من دخترم اءم الفضل را به همسرى تو در مى آورم .
امام عليه السلام پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر خدا و اهل بيت عليه السلام فرمود: من محمد فرزند على بن موسى ، اءم الفضل دختر مامون را به عقد و ازدواج خويش در آورده ، و مهر او را مهر جده ام فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه پانصد درهم بوده است ، قرار مى دهم .
مامون در جواب گفت : من نيز دخترم را به مهر مذكور به عقد و ازدواج تو در آوردم .
مجلس جشن عروسى از طرف مامون مهيا شد، بوى عطر و گلاب فضا را پر كرده ، سفره هاى غذا گسترده ، و به شركت كنندگان هدايايى از طرف مامون داده مى شد.
جمعيت حاضر و ميهمانان عادى و حكومتى ، پس از پذيرايى ، مجلس را ترك كرده و پراكنده شدند، ولى عده اى از خواص دربار هنوز باقى مانده بودند.
مامون به امام عرض كرد: اگر مصلحت مى دانى ، جوابهايى را كه براى يحيى بن اءكثم فرمودى ، دو مرتبه تكرار شود، تا بيشتر بهره مند شويم .
امام عليه السلام پاسخ همه پرسشها را بيان نمود، و موجبات شگفتى بيشتر حاضران را فراهم آورد(33).
مهريه اءم الفضل
يكى از خادمان امام جواد عليه السلام روايت مى كند: پس از آن كه مامون دخترش ام الفضل به ازدواج امام عليه السلام را آورد، امام عليه السلام نامه اى براى او نوشت و در آن صداق و مهريه همسرش را بيان نمود. البته خواننده ى محترم بايد توجه داشته باشد كه همه ى امامان معصوم عليه السلام مهريه مادرشان فاطمه ى زهرا را براى همسرانشان قرار مى دادند، و آنچه در ذيل آورده مى شود، علاوه ى بر آن مهريه ى معروف است .
متن نامه بدين شرح است :
هر شوهرى موظف است كه از اموال خود براى همسرش مهريه اى قرار دهد، ولى خداوند اموال ما را در آخرت برايمان ذخيره كرده است ، همان طور كه اموال شما در اين دنيا به شما رسيده است ، اما مناجاتى را كه پدرم از پدرانش ، از امير مؤ منان ، از رسول خدا، و جبراييل از جانب خداوند برايم به ارث گزارده اند را مهريه همسرم و دختر تو قرار مى دهم ، و آن ده مناجات است كه هر كدام براى موضوع مخصوصى مى باشد، و هر كس به همان صورت با خدا مناجات كند، درهاى رحمت بر او گشوده ، و حاجاتش ‍ برآورده خواهد شد(34).
سمانه ى مغربيه يا جمانه .
دومين همسر امام جواد عليه السلام كنيزى بود به نام سمانه ى مغربيه .
ثمره ى اين ازدواج تعدادى فرزند پسر و دختر بود، كه امام دهم حضرت امام هادى يكى از آنان است .
از محمد بن فرج روايت شده كه گفت : امام جواد عليه السلام مرا احضار نمود، پس از شرفيابى به محضر آن حضرت ، فرمود: قافله اى وارد شهر مدينه شده كه كنيزانى براى فروش به همراه خود آورده اند، آنگاه كيسه اى كه در آن 60 دينار بود، به من سپرد و اوصاف و ويژگى هاى كنيزى را برايم تعريف نمود، و فرمود: به ميان كاروان برو و آن كنيز را برايم خريدارى كن .
طبق دستور حضرت به ميان كاروان رفته ، و كنيز مورد نظر را با همان مبلغى كه به من داده بود خريدارى كردم ، و به محضر امام جواد عليه السلام آوردم ، آن كنيز نامش جمانة (سمانة ) بود، و در نزد بانويى متولد شده بود كه تربيت او را تا زمانى كه برده فروش قافله او را خريدارى نمود به عهده داشت ، و هنگام فروش نيز شرط كرد كه مراقب او باشد تا در معرض خيانت قرار نگرفته ، و به دست خريدار واقعى خويش برسد، آرى ، او همان بانوى ارزشمندى بود كه پس از چندى حضرت امام هادى عليه السلام از دامان پاك وى به دنيا آمد(35).
امام هادى عليه السلام در سخنى كوتاه ، ولى پر مغز، از مادر خويش ستايش ‍ كرده ، و با اين عمل خويش مقام شامخ و ارجمند مادرش را يادآور شده و چونان آموزگارى دلسوز به همه ى انسانهاى بهرمند از نعمت مهر مادرى مى آموزد، كه حريم حرمت مادر بس گران قدر و پربها است .
او فرمود: امى عارفة بحقى ، و هى من اهل الجنة ، ما يقربها شيطان مريد، و لاينالها كيد جبار عنيد، و هى مكلؤ ة بعين الله التى لاتنام ، و لا تتخلف عن امهات الصديقين والصالحين (36) مادرم شخصى آگاه و معتقد به امامت من است و مقام فرزند خود را مى داند، از بهشتيان است ، و هيچ گاه وسوسه هاى شيطانى و نيرنگ هاى ستمگران او را فريب نمى دهد، و در پناه چشمان هميشه بيدار خداوند، از لطف و رحمتش بهره مند خواهد بود، و از مادران انسان هاى شايسته و راستگو و درستكار جدا نخواهد شد(37).
فرزندان امام جواد عليه السلام
درباره ى نام و تعداد فرزندان امام جواد عليه السلام اختلاف شديدى پديد آمده است ، برخى چهار فرزند براى آن حضرت برشمرده اند، دو پسر به نامهاى على و موسى و دو دختر به نامهاى فاطمه و امامه (38).
و برخى براى وى پنج فرزند بر شمرده اند، دو پسر به نامهاى على و موسى ، و سه دختر به نام هاى خديجه ، حكيمه و ام كلثوم (39)، و برخى هفت فرزند(40)، و برخى ديگر هشت فرزند، سه پسر به نامهاى على ، موسى ، يحيى ، و پنج دختر به نام هاى فاطمه ، بهجت ، صاحب الرواية ، بريهة ، حكيمه ، خديجه (41).
موسى مبرقع
تاريخ حضور سادات رضوى در قم
تاريخچه ى حضور سادات رضوى در ايران و شهر قم به زمانى باز مى گردد كه موسى بن محمد فرزند امام جواد عليه السلام معروف به (موسى مبرقع )، در سال 256 هجرى قمرى از شهر كوفه به سرزمين ايران هجرت كرد.
پس از ورود به ايران به شهر مقدس قم داخل شد؛ و علت شهرت وى به (موسى مبرقع ) بدان جهت بود كه هميشه با نقابى از پارچه ، صورت و چهره ى خود را مى پوشاند، از اين رو هنگام ورود، مردم و ساكنان شهر قم او را نشناختند، اقوم عرب ساكن قم تصميم گرفتند او را از شهر اخراج كنند؛
به همين جهت افرادى را نزدش فرستادند و گفتند: بايد هر چه سريعتر از اين شهر خارج شوى .
موسى براى شناسايى خويش نقاب را از صورت برداشت تا شايد او را بشناسند، و از تصميم خود منصرف شوند، ولى مردم او را نشناختند؛ به ناچار از قم به كاشان عزيمت نمود.
خبر ورود يك مهاجر عرب به گوش ساكنان كاشان رسيد، اهالى شهر پس از تحقيق دريافتند، او فرزندى از فرزندان امامان معصوم شيعه است كه به شهرشان آمده ، ميهمانى است كه بايد مورد احترام واقع شود.
اءحمد بن عبد العزيز دلف عجلى ، او را به خانه ى خويش فرا خواند، و به گرمى از او استقبال نمود، و آنچه در توان داشت براى تعظيم و تكريمش ‍ ايثار كرد، و حضور وى را در منزل خويش باعث افتخار و عزت دانست ، و دستور داد لباسهاى ارزشمند و گران قيمتى بران او تهيه كنند تا به پوشد، و اسب هاى اصيل و نجيب در اختيار وى قرار دهند، و مقرر نمود تا ساليانه هزار مثقال طلا و يك اسب مجهز و آماده به وى بدهند.
اقوام عرب ساكن شهر قم ، پس از اخراج وى مطلع شدند كه ميهمان اخراجى از نوادگان رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم و فرزند امام جواد عليه السلام است ، از اعمال خويش پشيمان ، و سخت احساس ‍ شرمندگى مى كردند، گروهى از بزرگان شهر براى عذر خواهى روانه ى كاشان شده ، و به محضرش رفته و از او خواستند كه پوزش آنان را بپذيرد و به شهر قم مراجعت نمايد.
موسى دعوت آنان را پذيرفت و آهنگ عزيمت به شهر قم نمود، مردم شهر منزلى براى سكونت وى خريدارى و از مزارع و قنوات روستاها، سهمى به وى بخشيدند، در ابتداى ورود، بيست هزار درهم پول نقد به وى هديه شد، كار موسى در شهر قم بالا گرفت ، و در زمانى كوتاه صاحب ثروت و مزارع فراوانى شد.
دختران امام به نام هاى : زينب ، اءم محمد، و ميمونه به دعوت برادر از شهر مدينه هجرت و جهت سكونت به شهر قم وارد شده ، و در كنار برادر اقامت گزيدند، پس از وفات هر يك از آنان ، بدن مباركش را در كنار مقبره ى عمه بزرگوارش : حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به خاك سپردند.
موسى مبرقع نيز در همين شهر اقامت گزيد و در سال 269 هجرى قمرى از دنيا رفت ، و در منزل مسكونى خويش كه امروزه يكى از محله هاى قديمى شهر قم محسوب مى شود، به خاك سپرده شد(42).
عموهاى امام جواد عليه السلام
اءحمد بن محمد اءبى نصر مى گويد: بسيارى از اوقات كه در محضر امام رضا عليه السلام بودم ، امام مى فرمود: با فرزندم جواد سخن بگو، و او را به سخن گفتن وادار نما، تا مطالب زيبايى از وى بياموزى .
يك روز پس از توصيه ى هميشگى امام رضا عليه السلام ، به فرزند وى امام جواد عليه السلام گفتم : كدام يك از عموهايت بهتر و مهربانتر هستند؟
فرمود: عمويم حسين از ديگران بهتر است .
پدر بزرگوارش امام رضا عليه السلام با شنيدن اين سخن فرمود: درود خدا بر او باد، به خدا سوگند راست مى گويد، به خدا سوگند او بهترين آنها بود، درود خدا بر او باد(43).
تواضع و فروتنى على بن جعفر و اعتراف او به امامت امام جواد عليه السلام
محمد بن حسن عمار مى گويد: در شهر مدينه با على بن جعفر فرزند امام صادق عليه السلام مدت 2 سال به بهانه ى شنيدن احاديثى كه از حضرت رضا عليه السلام شنيده بود رفت و آمد داشتم ، فرزند امام رضا حضرت جواد عليه السلام وارد مسجد النبى شد على بن جعفر تا چشمش به امام جواد عليه السلام افتاد سر و پاى برهنه و بدون عبا به طرف امام شتافت و با تعظيم و كرنش خاصى خم شد و دست مبارك حضرت را بوسيد، امام جواد عليه السلام فرمود: بنشين ! عمو جان ! خدا تو را رحمت كند، در جواب عرض كرد: مولاى من چگونه بنشينم ! در حاليكه شما ايستاده هستيد؟
پس ار مراجعت و بازگشت على بن جعفر به جمع ياران و اصحابش ، عده اى زبان به توبيخ و سرزنش وى گشوده و مى گفتند: تو عموى پدر اين نوجوان هستى ! چرا با اين سن و سال زياد در برابر يك نوجوان كم سن و سال اين گونه تواضع و كرنش كردى و دستش را مى بوسيدى ؟
على بن جعفر گفت : ساكت باشيد! و در حاليكه محاسنش را در دست گرفته بود فرياد زد: وقتى كه خداوند متعال مرا با اين ريش سفيد لايق امامت و رهبرى نمى داند! و اين نوجوان را در جايگاهى قرار مى دهد كه لايق او است . پس نبايد فضل و برترى او را انكار كرد، من پناه مى برم به خدا از آنچه بر زبان مى رانيد، بدانيد كه من بند و نوكر اين نوجوان هستم (44).
يكى از فرزندان موسى بن جعفر عليهما السلام مى گويد: در شهر مدينه در خدمت حضرت جواد عليه السلام بودم ، على بن جعفر عموى آن حضرت و يك نفر ديگر از عربهاى باديه نشين اطراف مدينه نيز بودند، مرد اءعرابى از من پرسيد، اين جوان (در حاليكه به امام جواد عليه السلام اشاره مى كرد) كيست ؟
گفت ، وصى و جانشين پيامبر اسلام است .
گفت : سبحان الله ! پيامبر 200 سال پيش از دنيا رفته است ، چگونه اين نوجوان مى تواند وصى و جانشين آن حضرت باشد؟
گفتم : او وصى و جانشين على بن موسى است ، و على بن موسى جانشين و وصى موسى بن جعفر عليهما اسلام ، و يكايك ائمه را نام بردم تا رسيدم به نام مبارك على بن ابى طالب عليه السلام و او وصى و جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود، در اين ميان كه من مشغول صحبت و پاسخ گويى به سوال آن مرد اءعرابى بودم ، طبيبى وارد مجلس شد كه مى خواست از بدن حضرت جواد عليه السلام جهت خون گرفتن رگ زنى كند، على بن جعفر به حضرت عرض كرد: آقاى من اجازه بفرماييد تا اول رگ مرا قطع كرده و خون به گيرد، چون دوست دارم قبل از شما سوزش قطع پوست و رگ بدنم را به وسيله ى آهن احساس كنم ، به مرد اءعرابى گفتم : اين مرد عموى پدر اين نوجوان است .
پس از اين كه پزشك كارش را تمام كرد، و امام جواد عليه السلام مى خواست مجلس را ترك نمايد، على بن جعفر كفش هاى حضرت را جلوى پايش جفت نمود تا آن را به پوشد(45).
على بن جعفر مى گويد: شخصى كه احساس كردم از گروه واقفه بود (كسانى كه بعد از امام كاظم عليه السلام امامت امام رضا عليه السلام را نپذيرفتند) گفت : برادرت موسى بن جعفر سرنوشتش چه شد؟ گفتم : از دنيا رفت ، و به رحمت ابدى پيوست .
گفت : از كجا مى دانى ؟ گفتم : اموال و دارايى اش بين ورثه تقسيم شد، همسرانش ازدواج كردند و امام پس از او نيز مسئوليت جامعه را عهده دار شد.
گفت : كسى كه پس از او زمام رهبرى را بعهده گرفته است كيست ؟
گفتم : فرزند آن حضرت على بن موسى . گفت : سرنوشت او به كجا انجاميد؟ گفتم : او هم از دنيا رفت . گفت : از كجا مى دانى مرده است ؟ گفتم : اموال و ثروتش تقسيم ، و همسرانش ازدواج كرده اند و امام بعد از او جانشينش ‍ شد.
گفت : او چه كسى است ؟ گفتم : ابو جعفر فرزند امام رضا عليهما السلام .
گفت : تو با اين سن و سال و قدر و منزلتى كه دارى و فرزند جعفر بن محمد بودن ، چرا اين حرفها را مى زنى ؟ و امامت يك پسر بچه را مى پذيرى ؟
گفتم : من تو را شيطانى بيش نمى بينم . سپس محاسنش را روى دست گرفت و به طرف آسمان بلند كرد و گفت : وقتى كه خداوند اين نوجوان را براى مقام و منصب امامت لايق مى داند، و مرا با اين محاسن سفيد لايق نمى داند چاره چيست (46)؟
و در حديث ديگر آمده است كه : امام جواد عليه السلام بر على بن جعفر كه ملقب به عريضى بود وارد شد، با ورود اين نوجوان على بن جعفر به احترام حضرت حركت كرد و آن حضرت را در جايگاه مخصوص خودش ‍ نشاند، و تا آخرين لحظه اى كه امام عليه السلام حضور داشت با كمال احترام به سخنانش گوش داد و هيچ سخنى نگفت .
پس از ترك مجلس و تشريف بردن آن حضرت ، ياران و اصحابش پرسيدند: تو با اين كهولت و عمر زياد، عموى پدر اين نوجوان هستى ، پس چرا در برابر يك نوجوان اين گونه كرنش مى كنى ؟
على بن جعفر دستى به محاسنش كشيده سپس گفت : وقتى كه خداوند پير مردى مثل من را لايق و امامت و رهبرى نمى داند، آيا بايد كارى كنم كه اين محاسن سفيد در آتش خشم الهى بسوزد(47).
فصل پنجم : سن و مدت امامت امام جواد عليه السلام
سن امام جواد عليه السلام
امام جواد عليه السلام هنگام خروج پدر از مدينه به قصد مسافرت به خراسان ، هفت ساله بوده است (48). و هنگام ازدواجش با ام الفضل نه ساله بود(49)، و در وقت شهادت پدر بزرگوارش امام رضا عليه السلام ، برخى گفته اند: شش سال و چند ماه داشته است (50)، و به نظر برخى ديگر هفت سال و چند ماه داشته است (51)، و به عقيده ى برخى هفت سال و چهار ماه و دو روز داشته است (52).
مدت امامت امام جواد عليه السلام
مدت امامت امام جواد عليه السلام به نظر برخى شانزده سال و دوازده روز بوده است (53)، و برخى ديگر هفده (54)، و يا بيست روز كمتر از هيجده (55) سال ذكر كرده اند(56).
فصل ششم : وصيت ، شهادت ، مدت عمر و حوادث پس از شهادت
شهادت در راه خدا و مرگ با عزت از جمله ى كمالاتى است كه هر كسى لايق آن نيست ، فقط انسانهاى خالص و كسانى كه به برترين درجات از ايمان رسيده اند شايستگى اين افتخار و عزت خدايى را خواهند داشت .
امام مجتبى عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش امير مؤ منان عليه السلام در سخنرانى خويش و به نقل از جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما منا الا مقتول اءو مسموم (57) ((از خاندان ما هيچ كس با مرگ طبيعى نمى ميرد، يا به ضرب شمشير و يابه وسيله ى سم كشته خواهد شد)).
ائمه ى معصوم و اهل بيت پاك پيامبر عليهم السلام زندگى همه ى آنان با شهادت و مرگ سرخ پايان يافته ، وبرگى افتخارآميز در كتاب زندگى خويش ‍ به ثبت رسانده اند.
و امام جواد عليه السلام نيز طبق فرمايش رسول خدا عليه السلام به وسيله ى زهر و به دست معتصم عباسى به شهادت رسيد، و همانگونه كه پدر بزرگوارش حضرت رضا عليه السلام فرمود: يقتل غصبا، فيبكى له و عليه اهل السماء(58)
((غاصبان و ظالمان فرزندم را مى كشند و به شهادت مى رسانند، پس در آن هنگام اهل آسمان بر وى مى گريند)).
خبر دادن امام رضا عليه السلام از شهادت فرزند
همان گونه كه معروف و مشهور است ، امام رضا عليه السلام در آغاز زندگى مشترك زناشويى خويش داراى فرزندى نشده بود، اين موضوع موجب گفتگوهايى ميان دوستان و دشمنان گرديده بود، از اين رو كلثم فرزند عمران به امام رضا عليه السلام گفت : اى فرزند رسول خدا! دعا كنيد خداوند به شما فرزندى عطا كند!
امام رضا عليه السلام فرمود: همانا خداوند فرزندى به من عطا مى كند، كه او وارث من خواهد بود؛ اما غاصبان و ظالمان او را مى كشند و به شهادت مى رسانند، پس در آن هنگام اهل آسمان بر او گريه خواهند كرد(59).
خبر دادن امام جواد عليه السلام از زمان شهادت خود
ابن بزيع كه شغلش عطر فروشى بوده است مى گويد: امام جواد عليه السلام فرمود: رهايى و نجات من ، سى ماه پس از فوت مامون خواهد بود!
پس از شنيدن اين سخن ، تاريخ آن روز را به خاطر سپرده ، و روز شمارى مى كردم تا شهادت امام جواد عليه السلام به وقوع پيوست ، وقتى كه تاريخ به ياد مانده در ذهن خويش را فراخوانى نمودم ، متوجه شدم كه همان زمانى است كه آن حضرت وعده داده بود(60).
محمد بن قاسم از پدرش و ديگران روايت مى كنند: آنگاه كه امام جواد عليه السلام براى آخرين بار از مدينه خارج مى شد، به شهر مدينه و قبر پيامبر نگاهى افكند، سپس فرمود: اى مدينه ! تو چه قدر خوبى ! اما بدان كه من ديگر به سوى تو بر نمى گردم (61).
خبر دادن امام هادى از شهادت پدر عليه السلام
هارون بن فضل مى گويد: روزى كه امام جواد عليه السلام به شهادت رسيده بود، هيچ كس خبر نداشت ، و در جايى هم منتشر نشده بود، و مردم مدينه هم بى اطلاع بودند، فرزندش امام هادى را ديدم كه فرمود: انا لله و انا اليه رجعون ، پدرم از دنيا رفت !
دوستانى كه نزد وى بودند با تعجب پرسيدند: چگونه با خبر شديد؟
فرمود: خضوع و خشوعى در برابر خداوند احساس نمودم كه تا اين لحظه با آن آشنا نبودم (62)
سخن امام عليه السلام درباره ى خضوع و خشوع در برابر خداوند، حكايت از شهادت پدر، و انتقال مسئوليت امامت و رهبرى جامعه بود.
وصيت نامه ى امام جواد عليه السلام
يكى از مطالب مهمى كه در قرآن كريم و روايات معصومان عليهم السلام به آن توصيه ى فراوان شده است ، وصيت كردن در لحظه ى مرگ است ، امامان معصوم عليهم السلام به عنوان الگوهاى جامعه ى اسلامى ، نيز در زندگى خود، به اين امر توجه داشته اند.
امام جواد عليه السلام پيش از شهادت ، به فرزندش (امام هادى ) وصيت مى كند و گروهى مانند ((اءحمد بن محمد بن ابى خالد)) را بر كار خويش ‍ شاهد مى گيرد.
چند مطلب در وصيت نامه ى امام جواد به چشم مى خورد:
1- جانشينى و امامت پس از خود را به امام هادى عليه السلام سپرد.
2- فرزند ديگرش به نام موسى مبرقع را نيز تحت سرپرستى آن حضرت قرار داد.
3- به جهت كمى سن امام هادى عليه السلام ، مسئوليت اموال ، باغات ، مخارج ، و غلامان را به عبدالله بن مساور واگذار نمود تا وقت بلوغ و امامت امام هادى عليه السلام فرا رسد(63)
تاريخ شهادت ، عامل شهادت ، مدت عمر و مدفن امام جواد عليه السلام
تاريخ شهادت امام جواد عليه السلام نيز مانند بسيارى از امامان معصوم عليهم السلام اسير دست بيماردلان تاريخ گشته ، و دچار اختلافاتى شده است .
و مطابق آنچه در كتاب شريف كافى نقل شده است : روز سه شنبه (64) مورخ ششم ذوالحجه (65) سال 220 هجرى قمرى در حالى كه 25 روز كمتر از نوزده سال ، از امامت وى مى گذشت ، و 25 سال و سه ماه و دوازده روز(66) از عمر شريف وى سپرى شده بود، ديده از جهان فرو بست و به اجداد بزرگوارش پيوست (67).
درباره ى چگونگى شهادت آن حضرت اتفاق نظر وجود دارد كه به وسيله ى سم مهلك و كشنده اى كه به دست همسرش اءم الفضل به او خورانده شد، مسموم گشته ، و به شهادت رسيد، ولى درباره ى اين كه چه كسى او را ماءمور چنين كار زشتى نموده ، اختلافاتى پديد آمده است .
برخى ماءمون عباسى پدر وى را به عنوان عامل مسموم كردن امام بر شمرده اند.
و برخى شهادت امام عليه السلام را محصول توطئه ى مشترك معتصم و خواهرش اءم الفضل دانسته اند(68)
و برخى واثق را به عنوان قاتل اصلى معرفى كرده اند(69).
مرحوم سيد بن طاووس رحمه الله در ذكر صلوات و درود مخصوس براى هر يك از پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام وقتى كه به امام جواد عليه السلام مى رسد صلواتى را نقل مى كند كه در آن اشاره اى به قاتل آن حضرت دارد، آن چنان كه مى گويد: و ضاعف العذاب على من شرك فى دمه ، و هو المعتصم ، ((خدايا عذاب خود را بر كسى كه در قتل امام جواد عليه السلام شريك بوده ، (معتصم ) مضاعف و چند برابر بنما!))(70).
پيكر مطهر امام جواد عليه السلام پس از شهادت ، در جانب غربى قبرستان قريش ، در نزديكى بغداد و در كنار قبر آن جد بزرگوارش امام موسى بن جعفر عليهما السلام به خاك سپرده شد(71)، و به همين مناسبت امام رضا عليه السلام پيش از شهادت وى درباره ى بركات وجود قبر آن بزگوار فرمود، خداوند بغداد را به سبب قبر موسى بن جعفر و محمد جواد عليهما السلام از گزند بلايا نجات مى دهد(72).
وقتى امام جواد عليه السلام به دست همسر بى وفايش مسموم گشت ، و آثار مرگ در چهره ى وى آشكار شد، اءم الفضل پشيمان شده و براى وى گريه كرد، امام جواد عليه السلام به او فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ به خدا سوگند! آن چنان به فقر و ندارى مبتلا شوى كه راه نجات از آن را نيابى ، و به بيماريى مبتلا گردى كه درمانى براى آن نجويى .
اجابت دعاى امام جواد عليه السلام در حق قاتلش را، تاريخ به ثبت رسانده ، كه هم فقير گشت ، و هم در بدترين ناحيه از بدن خويش ، به بيمارى سختى مبتلا شد، كه راه چاره و درمان را به روى خويش بسته ديد، و در همانحال از دنيا رفت (73).