۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام كاظم (عليه السلام) قهرمان اراده و تصميم

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۳ -


ميخوارگى وشرابخوارى خليفه

فردى كه تصدى امور مسلمانان را به عهده مى گيرد الگو ومعيار زندگى اجتماعى و معنوى مى گردد هارون كه به نام اسلام بر مردم حكومت مى راند در هتك حرمت احكام اسلام به قدرى تندروى كرد كه نصوص صريح واحكام علنى دين را زير پا نهاد وديگران را همانند خود آلوده ومبتلا ساخت . او علنا به ميخوارگى وشرابخوارى مى پرداخت ودر مجالس عمومى ومحافل رسمى به اين كار تظاهر مى كرد واز نوازندگان وشاعران دربارى ، دعوت مى كرد تا سروده هائى در اين مجالس بخوانند وبه محفل او رونق بخشند روش خليفه در اجتماع آن روز مسلمانان ، تأثير سوء فراوان در طبقات مردم داشت به ترتيبى كه اين امور در اغلب مجالس ومحافل آنان نيز رواج وشيوع پيدا كرد مردم به تقديس وتطهير آن پرداختند به حدى كه شاعرى مانند ابونواس شراب را توصيه كرد وگفت مى گويند : خمر حرام است ولى مى دانيد كه لذت هم در امور حرام است ، واز اين قبيل . (49)

مهمتر از گناه كبيره هارون ، دفاعيات وتطهيرهاى برخى از متعصبين وروحانى نمايان آن روز وامروز است كه تلاش دارند اين كارهاى نامشروع خلفا راپاك وتطهير نمايند و اظهار مى فرمايند : كه مشروبخوارى نبوده است بلكه يك نوع نبيذ وآبجو حلال بوده است از اين قبيل احتمالات كه به نظر مى رسد در برابر آن همه گفته هاى مورخين وادباء بسيار دفاع بى مزه وخشك مى باشد هر چند قلبا مايلم كه انشاء الله بوده اينچنين باشد !

زيارتنامه هارون

زيارت وتقرب به انوار درخشان معصومين (عليه السلام) به عنوان تطهير وتنزيه خويشتن پيشه و سنت ستمكارانى بوده است كه مى خواستند با اين تشبثات وتوسلات ، سلاح هاى خود را تيز كنند وبا كسب اعتبار ونفوذ از اينراه ، خون هاى ناحق بيشترى را جارى سازند واين سنت تا عصر كنونى به اعتبار خود باقى است . هارون در سفر حج با دبدبه و طمطراق فراوان يك راست به مسجد پيامبر در مدينه به عنوان نشان دادن تقرب خود نسبت به رسول خدا در كنار مزار او اظهار مى دارد : السلام عليك يا رسول الله ! سلام بر تو باد اى پيامبر خدا ! السلام عليك يا بن عم ! سلام بر تو باد اى پسر عموى من ! امام موسى بن جعفر (عليه السلام) كه سركوب ساختن ستمگران وخوار وذليل ساختن آنان در برابر قدرت الهى ، هميشه در برنامه ى حركت او قرار داشت پشت سر هارون متوجه قبر رسول خدا (عليه السلام) گرديد وبه عنوان شكستن غرور ونخوت وانتساب بيجاى او كه حداقل از مقدسات مذهبى واسلامى را در راه تحكيم حكومت باطل خود نيرو وقدرت نگيرد و وجهه وآبروى آنها را مايه ى احترام وآبروى خود قرار ندهدنزديك قبر با صداى رسا با لحن خاص وارادت صادقانه اظهار داشت السلام عليك يا رسول الله ! سلام بر تو باد اى پيامبر خدا ! السلام عليك يا ابه ! ! سلام بر تو باد اى پدر بزرگوارم ! هارون سلام امام را شنيد ودر قلب خود هدف او را مورد ارزيابى قرار داد واز اين كه هدف او را دريافته است متغير گرديد وآثار خشم وغضب در سيماى او پديدار گرديد . (50)

مباحثه يك روحانى نماى دربارى

شيخ مفيد با اسناد پيوسته وويژه ى خود در همين سفر حج مباحثه محمد بن حسين شيبانى را كه يكى از روحانى نمايان دربار هارون وقاضى القضاة او بود چنين نقل مى كند : او به عنوان اظهار فضل وكشف عقيده ى امامت از پيشواى عاليقدر ما مى پرسد : سخت در اين مسألة گيج وپريشان شده ام آيا شخص در حال احرام مى تواند روى محل خود سايه بان برافرازد ؟ امام فرمود : در حال اختيار ، نه . قاضى مكث كرد وسپس گفت : اگر همين مسلمان احرام بسته از محمل پياده شود ودر حاشيه كوچه از زير سايه ى ديوار بگذرد در اين هنگام چطور ؟ امام فرمود : جائز است ومى تواند . او غش غش خنديد امام بى آن كه از خندهء پر سر وصداى او كه براى متوجه ساختن هارون بود خود را ببازد ، گفت : به چه مى خنديد ؟ به احكام دين ؟ به روش وسنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ؟ مگر روش پيامبر اسلام را مطالعه نكرده اى روشى كه به حد تواتر واتقان رسيده است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در احرام سايبان از سرش برداشته بود اما خود از زير سايه ها عبور مى كرد . بدان ! احكام خدا قياس بردار نيست واين روش درست نيست كه شما فتواى خود را بر مبناى قياس بگذاريد . يعنى فكر كنيد كه چون افراشتن سايبان براى محرم در محمل جايز نيست به همين قياس عبور از پاى سايه ها نيز ممنوع است . آنانكه احكام خود را بر بنياد قياس پايه ريزى مى كنند به بيراهه مى روند . قاضى : لب فرو بست و هارون به حيرت افتاد . (51)

هارون در مكتب درسى امام (عليه السلام)

در يكى از روزهايى كه امام در بغداد به سر مى برد هارون خواست كه با امام در موضوعاتى بحث كند او را احضار نمود وسخن خود را چنين آغاز نمود : آيا اين جريان صورت پذير است كه بر امت اسلام دو خليفه حكومت كند وخراج وماليات به دو مركز تحويل شود ؟ امام فرمود : پناه بر خدا ! شما به ياوه گويى دشمنان گوش فرا ندهيد تو مى دانى از آن روزى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به درود حيات گفت دشمنان ما كوشش مى كنند در ميان ما اختلاف بياندازند من وتو از يك خون به وجود آمده ايم ما را رشتهء همخونى وخويشاوندى پيوند مى دهد وپيامبر اسلام فرمود : ان الرحم اذا مست الرحم تحركت و اضطربت . آميزش وتماس دو همخون عامل حركت وانفعال واضطراب است . هارون دستت را به من بده ! تا اضطراب خويشاوندى را احساس كنى . هارون دستش را به امام داد پس از لحظه يى مشاهده شد كه چشمان هارون غرق اشك شد وامام را به سوى خود كشيد وبه آغوش برد وگفت : إجلس يا مولاى فليس عليك بأس . بنشين اى سرور وآقاى من ! ديگر بر تو مايه نگرانى وهراس وجود ندارد ، در كنارش نشستم . هارون گفت : راست گفتى تو وپدرت هر دو راستگو هستيد هنگامى كه انگشتان من انگشتان ترا لمس كرد قلب من تپيد واشك در چشمانم لغزيد اكنون مى خواهم حرفى بزنم از تو از چيزهايى بپرسم كه سالها است در سينه ى من موج مى زند . امام فرمود : هر چه مى خواهى بپرس تا آن جا كه علم من كفاف مى دهد پاسخ خواهى شنيد . گفت مى خواهم بدانم : شما فرزندان فاطمه چه كرده ايد كه بر ما برترى وفضيلت يافتيد ؟ مگر نه آنست كه نسب ما به عباس عموى پيامبر مى رسد ونسب شما به ابوطالب ، عباس وابوطالب و عبد الله سه برادر بودند اين چيست كه شما خود را به پيامبر نزديكتر از ما مى بينيد .

امام فرمود : ما از شما به پيامبر نزديكتريم زيرا عبد الله پدر پيامبر وابوطالب جد ما از يك مادر بدنيا آمدند وعباس از مادر ديگر . هارون پرسيد : شما چگونه ادعا مى كنيد كه وارث پيامبر هستيد با آن كه مى دانيد تا عمو زنده است فرزند از پدر ارث نمى برد . پيامبر وقتى از جهان رخت بربست ، عمويش زنده بود ووارث منحصر به فرد ومسلم او بود ! امام با كمال صراحت وروشنى فرمود : فتواى على بن ابيطالب بر خلاف اين پندار است ومى فرمايد :

وقتى انسانى از دنيا مى رود وداراى فرزند باشد ، تنها پدر ومادر همسر از ميراثش سهمى معين مى برند واساس ميراثش به فرزندان تعلق دارد به فتواى على (عليه السلام) ( با وجود فرزند ) عموها مطلقا در مال متوفى حقى ندارند هارون مى دانى كه فتواى على همان فتواى پيامبر است وامت اسلام فتواى او را صحيح وصائب مى دانند شما مى توانيد از همين نوح بن دراج كه او را به قضاوت كوفه وبصره گماشته اى سوال كنى . اوست كه حديث : اقضاكم على ( يعنى عادلترين داور ميان شما على است ) را از پيامبر وعمر بن خطاب نقل كرده است وقتى على داورتر از همه ى داوران باشد فتوايش هم جاى بحث وگفتگو نخواهد بود .

هارون پرسيد : شما فرزندان على ، به كدام جهت به خودتان اجازه مى دهيد كه ملت اسلام ، شما را فرزند پيامبر بدانند در صورتى كه شما فرزندان على وفاطمه هستيد ملاك نسب در سلسله نسب پدر است نه مادر در صورتى كه پيامبر پدر مادرتان بوده است نه پدر خود شما ؟ امام پرسيد : هارون من از شما سوالى مى كنم كه با صراحت پاسخ آن را بدهيد . اگر امروز پيامبر اسلام سر از خاك بردارد ودو باره پا به دنيا نهد وزندگى را شروع نمايد واز تو دخترت را خواستگارى كند آيا او را به دامادى مى پذيرى يا نه ؟ هارون : البته البته من به چنين وصلت به عرب وعجم وقريش افتخار ومباهات مى نمايم كه با فرستاده ى خدا وپيامبر اسلام خويشاوند وفاميل مى گردم . امام فرمود : هارون : تو پيامبر را به دامادى مى پذيرى ومباهات هم مى كنى . اما اگر پيامبر كه درود خدا بر او باد ! بدنيا بيايد نه از من ، دخترم را خواستگارى خواهد نمود ونه من دخترم را به او خواهم داد . هارون با تعجب پرسيد چطور ؟ امام : براى اينكه من از صلب پيامبر به وجود آمده ام ، وتو از صلب او نيستى ! وقرآن مى فرمايد : حرمت عليكم امهاتكم وبناتكم : مادران شما ودختران شما با شما محرمند ازدواج با آنان حرام است ومعلوم است كه منظور از دختر شامل دختر دختران و دختران پسران هم هست ودختر من دختر خود پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، محسوب مى شود .

هارون گفت : بر اين گفته ى خود دليلى از قرآن دارى تا سخنان خود را محكم تر و استدلالى تر نمايى : امام فرمود : در روز مباهله پيامبر دستور داشت با فرزندان وزنان همدم جانش با نصاراى نجران روبرو شود . وشما مى دانيد جز حسن ، حسين ، فاطمه وعلى كسى را با خود همراه نبرد و امت اسلام عموما قبول دارد كه منظور از كلمه ( ابنائنا ) در آيه مباهله ، فقط حسن و حسين بوده است بنابراين نص صريح قرآن ، حسن وحسين فرزندان پيامبر محسوب شده است . ومقصود از نسائنا فاطمه است ومقصود از انصنا على بن ابيطالب است . هارون در پايان چندين بار به صورت ظاهر ، به استدلال هاى امام آفرين گفت واظهار داشت نيازهاى خود را باز گو كند . امام فرمود : فقط اين را مى خواهم كه آزادم بگذارى تا به مدينه برگردم . هارون پذيرفت . (52)

جبهه گيرى امام (عليه السلام) در برابر حكومت فساد

در برابر آنهمه مظالم وتعديات ودر مقابل آن همه فساد وتباهگرى هاى هارون ، موقعيت وموضع گيرى امام يك موضع گيرى منفى وسلبى بود او با كمال صراحت وقاطعيت همكارى وتعاون با حكومت او را حرام ودوستان خود را از تأييد برنامه هاى حكومتى او بر حذر مى داشت مگر در صورتى كه گره گشايى ورفع نيازهاى مسلمانان منوط به وجود شخصى باشد كه ضرورت وجود او در حل مشكلات مردم مسلمان در تشكيلات خلافت ، احساس گردد آنچنان كه به على بن يقطين وابن بزيع اجازه داده بودند . او در جلسات درسى وارشادات عمومى ودر رفتار وگفتارهاى خصوصى خود اين جبهه گيرى را نشان مى داد هر چند كه موقعيت دوستان وهواداران او در شرائطى نبود كه مبارزه ى علنى وجهاد عمومى ، صورت پذيرد وهمگان در برانداختن حكومت فاسد و پليد او ، بسيج گردند . امام (عليه السلام) در يكى از بيانات خود ( آنچنان كه گذشت ) به صفوان يكى از علاقمندان خود دستور مى دهد : (53)

هر آنكس بقاء ودوام اين حكومت فاسد را دوست داشته باشد او از اعوان وانصار ستمگران خواهد بود . . . . ودر يكى از بيانات خود به زياد بن ابى سلمه از ياران خود چنين مى فرمايد : زياد ! اگر از قله كوه مرتفع به دره بيافتم وتكه تكه گردم بر من بهتر از اين است كه از دستگاه جور وستم ، منصبى را بپذيرم يا شاغل پستى از طرف آن دستگاه گردم يا اينكه با يكى از وابستگان ستم ، رفت وآمدى داشته وقدم روى بساط آنان بگذارم مگر براى باز كردن گره مشكل فردى مؤمن يا باز نمودن گرفتارى او يا قضاى دين وبدهكارى او . (54)

برخورد منفى امام (عليه السلام) با حكومت فاسد هارون از آن نظر است كه پذيرفتن برخى از عمليات آن ، صحه گذاشتن و قبول نمودن مسئوليت جنايات و ظلمها و خون ريزى‌هاى ناحق وتعديات و اجحافات گوناگونى است كه حكومت جور مرتكب آنها شده است و يك نوع همكارى مستقيم در ويران ساختن اساس اسلام و فرو ريختن پايه‌هاى عدالت و از بين بردن شالوده‌هاى آئين پاك الهى و محو آثار و شعائر نبوى (صلى الله عليه وآله) است استثنائى كه امام قائل شده است و اجازه اى هم كه داده است فقط به افراد واجد شرائط لازم ، در مورد قضاى حوائج مسلمانان ، و نجات آنان از زير يوغ ظلم و ستم وحل مشكلات آنان در تشكيلات جور و ستم بوده است تا حقوق آنان پايمال و تضييع نگردد به اين ترتيب مى توان گفت كه اين مورد هم ، استثناء از ورود نيست بلكه خود استيفاى حق و پس گرفتن خواسته‌هاى مسلمانان است كه خود موضوعيت دارد به هر ترتيبى امكان داشته باشد بايد از ايادى و چنگال ستمگران نجات داده شود كه گاهى با كشتن و گاهى با كشته گشتن و گاهى از راه حل‌هاى سياسى و فكرى و ديگر وقت با راه حل‌هاى مسالمت آميز . . . آن چه ضرورت و اولويت دارد حق است و تأمين و به دست آوردن آن ، چنان كه در مورد على بن يقطين اين اجازه صادر شده است ولى آن چه كه اساس كار و هسته‌ء اصلى را تشكيل مى دهد مبارزه و از بين بردن حكومت ظلم و ستم است .

‌ بخش اول فضايل اخلاقى و معنوى امام (عليه السلام)

سرچشمه فضيلت

پيشوايان معصوم (عليه السلام) هر كدام به نوبت خود منبع فضائل و مناقب و آموزگاران واقعى فضيلت و شرف و اصول انسانيت هستند ، آنان پايه گذاران تمدن واقعى و پىافكنان اصول معاشرت و روابط صحيح و سالم اجتماعى مى باشند . همگان از يك نور سرچشمه گرفته‌اند و در يك مكتب تربيتى الهى ، پرورش يافته اند و رو به يك سو و يك هدف گام مى سپرند و غايت زندگى آنان تحكيم مبانى انسانى و تشييد اصول الهى و آسمانى است پس ذكر فضيلت ويژه به هر كدام از پيشوايان معصوم (عليه السلام) به معنى سلب آن از ديگران نيست بلكه به مقتضاى عصر و به اقتضاى شرائط تبليغ و امر به معروف و آمادگى روحى مردم هر دوره ، باعث ظهور فضائل و مناقب بيشتر ويژه گرديده است كه در دوران‌هاى ديگر آن ويژگى ها وجود نداشته است .

به عنوان نمونه مى توان به شجاعت على (عليه السلام) و فرزندان ارجمندش ، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) اشاره نمود ، آنان عصر پيامبر اسلام را درك كردند و با كفار و مشركين و دشمنان ومارقين وقاسطين و ناكثين روبرو گشتند و برخورد آنان با شمشير و صحنه‌هاى جنگ و ستيز بيشتر بوده است : از آن رو ظهور و شجاعت و صلابت و روح سلحشورى و جهاد در آنان بيشتر از ديگر فضائل معنوى به ثبت رسيده است تا ديگر پيشوايان معصوم (عليه السلام) . از اين رو صفات و فضائلى كه اكنون در اين بخش مى آوريم در ديگر پيشوايان هم وجود داشته است چه ظاهر شده باشد يا نه . علم و دانش او خاندان عصمت و طهارت از پايه گذاران علوم و دانش‌هاى حقيقى به شمار مى آيند كه با روشنگرى ها و راهنمايى‌هاى خود كه از روى علم و حكمت و جهان بينى عميق معنوى و فكرى بوده است تاريكى‌ها و اوهام را زائل ساخته‌اند و اجتماع را به سوى حقيقت و واقعيت و درستى‌ها و مفاهيم اصيل معارف بشرى رهنمون گشته‌اند .

يادگارهاى علمى و فكرى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) كه در محتويات كتاب‌هاى حديث و فقه و كلام و تفسير ثبت گرديده است يكى از بهترين و غنى‌ترين ميراث ها و ذخائر علمى و عملى است كه اصول زندگى و روش‌هاى تربيتى و معارف ماوراء طبيعى را با محكم‌ترين و استوارترين بيان‌ها ، در اختيار پويندگان آن معارف ، قرار داده و اسرار آفرينش را با عالى ترين بيانات خود ، توضيح مى دهد كه امروز علم با آن همه پيشرفت و ترقى فراتر از آن گام ننهاده است . صدر المتألهين در شرح و تفسير حديث شريف عقل كه امام (عليه السلام) به يكى از ياران خود به نام هشام بن حكم القاء فرموده است ، چنين مى نويسد : اين حديث عقل ، در برگيرندهء بزرگ‌ترين مشخصات و ويژگى‌هاى عقل است كه در محتويات خود معارف عاليه‌اى از قرآن مجيد را دارد . اين حديث شريف محتوى معارف پر ارج الهى است كه همانند آن را در چندين مجلد از كتاب‌هاى عرفاء و دانشمندان صاحب نظر ، نمى توان پيدا نمود . جامعيت حديث از آن نظر است كه اشاراتى به علم ماوراء طبيعت ، فلكيات ، روان شناسى ، اخلاق ، سياست مدنى ، تربيت و . . . دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز و توجيه به نشأه آخرت ، سرشار و غنى است . (55)

رهبر فكرى و معنوى

امام موسى بن جعفر (عليه السلام) بعد از رحلت پدر عاليقدرش اداره كنندهء فكرى و علمى دانشگاه وسيع و بزرگى بود كه از پدر به ميراث باقى مانده بود . دانشگاهى كه همواره در حال توسعه و گسترش ، و در برگيرنده هزاران دانشجو و استاد و طالب علم بود .

گروه‌هاى متعددى از متكلمين وفقها ، و فلاسفه ومحدثين و مفسرين و رياضيين و مورخين و رجاليين و ادبا و شعرا و ديگر طبقات مختلف علمى اكنون متوجه مقام علمى الهى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) گرديده اند و از كمالات و فضائل و دانش بى پايان او استفاضه مى نمايند و گرد شمع وجود او را فرا گرفته‌اند تا مبانى مكتب فكرى و علمى اسلامى را غنى تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامى را روشن تر و تابان تر نمايند .

امام موسى بن جعفر (عليه السلام) دانشمندترين و با فضيلت‌ترين مردم عصر خود در علم و دانش بود و دانش او همانند انبيا و رجال الهى از منبع پر فيض الهام و كرامت الهى سرچشمه گرفته بود و در مكتب تربيتى خاندان رسالت و طهارت تكميل و پربار گرديده بود . امام صادق (عليه السلام) در تصديق دانش و تأييد آگاهى‌هاى علمى او مى فرمايد : فرزندم موسى به حدى آمادگى علمى دارد كه اگر از تمام محتويات قرآن پرسش نمائى با دانش و علم كافى كه دارد به تو پاسخ قانع كننده اى خواهد داد او كانون حكمت ، فهم ، معرفت و انديشه است .

در وسعت و تبحر علمى او كافى است كه در نظر آوريم كه دانشمندان ومحدثين در فنون مختلف اسلامى از وى حقائقى را نقل كرده اند كه كتابها و دفاتر خود را با آنها پر ساخته اند به حدى كه با لقب عالم شهرت يافته است . دانشمند عصر عصر امام ، از نقطه نظر علم و دانش يكى از درخشان ترين اعصار اسلامى بوده است ، دانش و هنرهاى ظريف در دنياى اسلام آغاز گشته بود . در يك چنين عصر مشعشع كه ديوان ها و كتاب‌هاى دانشمندان ايران ، يونان و هند به زبان تازى ترجمه مى شد و فلسفه و ادبيات و ديگر شاخه‌هاى علوم آن در اوج اعتلاى خود بود پيشواى هفتم ما را در محافل علمى دانشمندان و مجامع بحث و گفتگو و مناظره عالم و دانشمند مى ناميدند تا آنجا كه در شمار القاب آن حضرت در آمده بود و اين موضوع خود مى رساند كه وجهه ى علمى وتبرز فكرى او در ميان ناباوران امامت نيز ، پذيرفته شده بود .

گفتار شيخ مفيد

او كه يكى از پيشگامان علم حديث و فقه و تاريخ در قرن چهارم هجرى مى باشد كه در كتاب إرشاد خود مى نويسد : روايات متعدد و فراوانى در زمينه‌هاى مختلف علمى از وجود امام ابوالحسن روايت گرديده است كه نشان مى دهد او فقيه ترين و دانشمندترين فرد از مردم عصر خود بوده است . (56)

مرحوم سيد محسن جبل عاملى كه يكى از علماى مبرز و مجاهد قرن اخير است و فداكارى‌هاى اجتماعى و علمى او هنوز در قلوب مسلمانان جا دارد ، در كتاب خود شبيه كلام شيخ را دارد و مى گويد : علما و دانشمندان دفاتر و كتاب‌هاى خود را با دانش ها و علوم امام هفتم پر ساخته اند . (57)

مناظره و گفتگو با ابوحنيفه

هنوز كودك نابالغ است و قدم به رشد و كمال لازم ، نگذاشته است ولى تحصيلات خود را در مكتب وحى و الهام الهى تكميل كرده است كه با ابوحنيفه رئيس فقهى حنفيان گفتگو مى كند و او را مجاب مى سازد و قدرت علمى و فقهى خود را با كامل ترين صورت نشان مى دهد . سيره نويسان اسلامى مناظرهء زير را از دوران كودكى و طفوليت او يادداشت كرده اند كه ابوحنيفه پيشواى فقه حنفى گويد : در سفر حج به قصد ديدار و مناظره با امام صادق (عليه السلام) در پاره اى از مسائل اختلافى ، عازم مدينه گشتم و وارد منزل امام صادق (عليه السلام) شدم . در دهليز منزل منتظر اجازه ى ملاقات نشسته بودم كه ناگاه كودكى بيرون آمد كه هنوز به مرحله ى بلوغ نرسيده بود از او پرسيدم اگر فرد غريبى نيازمند رفع حاجت باشد چه كار بايد انجام دهد ؟ كودك با فطانت و هوشيارى خاص با توجه به نحوه ى سوال با اشاره به فروع واجب و مستحب و حتى مكروه مسألة اين چنين پاسخ داد و مرا شرمنده ساخت : او پشت ديوارها متوارى مى گردد و از ديدگاه تماشاگران و سرآبها و چشمه‌ها اجتناب مى ورزد و از محل افتادن ميوه‌ها و آستانه‌هاى منازل و شوارع و مساجد پرهيز مى كند و رو به قبله و پشت به سوى آن نمى كند و لباس خود را از آلودگى حفظ مى كند هر كارى كه خواست انجام مى دهد . (58)

هنگامى كه او جواب سوال خود را با توجه به فروع واجب و مستحب و مكروه مسألة ، با عبارت ساده و كوتاه از او شنيد خود را آمادهء طرح سؤال ديگرى نمود و آن اينكه منشاء معصيت از كيست ؟ او نگاه كنجكاوانه و نافذ خود را به سوى ابى حنيفه افكند و فرمود بنشين تا پاسخ تو را بگويم ابوحنيفه سراپا گوش شد و با دقت به سخنان او گوش فرا داد و گفت : معصيت يا بايد از آفريده يا آفريدگار او و يا هر دو با هم سر زند : اگر آن از طرف خود آفريدگار باشد او عادل تر و با انصاف تر از آنست كه خود سرچشمه معصيت باشد و گناه عمل خود را به آفريده ى خود نسبت دهد و او را در برابر عمل خويشتن ، مجازات و مؤاخذه نمايد . در صورتى كه از هر دو سر زند در اين فرض آفريدگار است كه نيرومندترين شريك ها را تشكيل مى دهد و شريك نيرومند سزاوارتر است كه تحمل مجازات را از بنده ى ضعيف و ناتوان خود تحمل كند يا او را عفو نمايد و اگر معصيت تنها از بنده باشد و حقيقت هم اينست پس اگر از او بگذرد با كرم و احسان خويش رفتار نموده است و اگر مجازات و كيفر دهد در اثر گناه و عمل خويشتن سزاوار آن بوده است . ابوحنيفه با استماع اين استدلال متين از آن كودك نابالغ ، قانع و متعجب گرديد و راه خويش را پيش گرفت بى آنكه به ملاقات امام صادق (عليه السلام) رسيده باشد و با خود مى گفت نوادگان خاندان رسالت ، علم را يكى از ديگرى به ارث برده اند و همگان عالم و آگاه هستند . (59)

ابوبصير يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) در مورد گفتگوى امام (عليه السلام) با لغت پارسى مى گويد : در محضر مقدس پيشواى هفتم نشسته بودم و افتخار حضور داشتم مردى از خراسان شرفياب گرديد و خواست با زبان عربى با امام گفتگو كند . امام پاسخ او را با زبان فارسى سره داد . مرد خراسانى حيرت زده و با تعجب پرسيد اى پسر پيامبر ! من با اين دشوارى با شما به عربى سخن گفتم چون فكر مى كردم پيشواى من جز با اين لغت با لغت ديگرى آشنايى ندارد و اكنون مى بينم شما فارسى را شيواتر از من أدا مى كنيد . امام فرمود : شگفتا ! اگر اين چنين باشد كه شما هم ندانيد و من هم . . . پس فرق و امتياز من با شما چه خواهد بود ؟ (60)

درست است امروز با وسائل كنونى فرا گرفتن يك زبان خارجى به افراد مستعد ، چندان مشكل نيست ولى با توجه به اوضاع آن روز كه روابط و امكانات ، محدود بود و فراگيرى يك لغت بيگانه چندان ضرورت و لزوم هم نداشته و انگيزه‌اى هم بر چنين عملى نبود توجيه منطقى علم و آگاهى امام (عليه السلام) را جز از راه مخصوص علم پيشوايان معصوم (عليه السلام) كه در كلاس الهام و وحى دوره ديده باشند ، چاره ى ديگرى نيست كه در بخش تربيت يافتگان نمونه‌هايى از دانش و آگاهى امام (عليه السلام) به نظر گرامى خواننده عزيز ، خواهد رسيد .

عبادت و زهد او

عبادت هر فرد در محدوده ى معرفت و شناسائى او از پروردگار عالم ، اندازه گيرى مى گردد . محال است فردى بدون معرفت كافى و لازم نسبت به پروردگار خود ، عبادت و ستايش شايسته اى را انجام دهد از اينرو آنان كه شناسائى كامل از مبدء غيبى دارند و مراحل ايمان و عقيده را طى كرده اند عبادت و ستايش يكى از لذت بخش ترين مراحل زندگى آنان را تشكيل مى دهد و لذتى بالاتر از آن حالت را ندارند . امام هفتم (عليه السلام) در دودمان قدس و تقوى و در بيت رفيع زهد و عبادت ، پرورش يافته بود كه ايمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوى و خصائص انسانى از تمام در و ديوار و جوانب زندگى آن مى باريد و همگان شيفته و دلباختهء عبادت و ستايش پروردگار خود بودند .

در كودكى هنوز كودك خردسالى است كه در عادات و اطوار كودكى به سر مى برد ، صفوان جمال يكى از دوستداران امام صادق (عليه السلام) وارد محضر امام مى گردد و از پيشواى آينده سوال مى كند امام مى فرمايد : صاحب اين منصب كسى خواهد بود كه لهو و لعب در زندگى او راه ندارد . در اين هنگام كودك خردسالى كه در دست خود بره گوسفندى را گرفته و با خود همراه دارد و با همان اطوار كودكانه با عشق و علاقه‌اى كه خود به عبادت و سجده دارد به آن حيوان بىزبان اصرار مى ورزد و سر او را پايين مى آورد كه بر آفريدگار خود سجده كند ! پدر مهربان دست او را فرا مى گيرد و به آغوش خود مى كشد و او را به سينه ى خود مى چسباند و مى فرمايد : عزيز دل من ! تو همان فردى هستى كه لهو و لعب در برنامهء زندگى تو راه ندارد . (61)

زيباترين ساعات زندگى امام (عليه السلام) به هنگام خلوت با آفريدگار خود سپرى مى گشت ، و لذت بخش ترين اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهى و مستحبات تشكيل مى داد . به هنگام عبادت او با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود ، متوجه كمال مطلق و معبود بىهمتا مى گشت و قطرهء وجود خود را به اقيانوس بيكرانهء هستى بخش جهان ، وصل مى داد . در اين پيوند قلبى ، قطرات اشك شوق بى اختيار از چشمان او بر صورت مى نشست و آرام آرام بر زمين مى غلتيد و مى افتاد و اضطراب و لرزه اندام او را فرا مى گرفت و ناله‌هاى جان سوز سر مى داد و گريه‌هاى طولانى . امام (عليه السلام) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات مى پرداخت ، نافلهء شب را تا وقت اداء فريضهء صبح ، ادامه مى داد ، سپس تا طلوع آفتاب به تعقيبات و ادعيه و اذكار مى پرداخت ، و سپس سر بر سجده مى گذاشت و مدت‌هاى طولانى ، در حال سجده و نيايش باقى مى ماند . گاهى تا هنگام زوال و وقت ظهر به اين حالت روحانى ادامه مى داد .

محدثين نقل نموده اند كه بارها در شبها در مدينه داخل مسجد نبوى (صلى الله عليه وآله) مى گرديد و پس از انجام فرائض سر بر سجده مى گذاشت و با صداى حزين واندوه فراوان ، توأم با اشك چشم اخلاص وشوق ، اين كلمات از او شنيده مى شد : عظم الذنب من عبدك ، فليحسن العفو من عندك ، يا اهل التقوى و يا اهل المغفرة ! او اين كلمات را با خضوع و خشوع كامل توأم با ناله و سوز مخصوص تا پاسى از شب بر زبان جارى مى ساخت و در وادى شوق وصال محبوب خود ، گام مى سپرد . (62)

سپاس براى فراغت

امام موسى بن جعفر (عليه السلام) هنگامى كه به دستور ستمگر عصر و طاغوت وقت ، هارون رشيد به جرم حق گوئى و دفاع از حقيقت ، دستگير و روانهء زندان شد ، به خاطر فراغت و دستيابى به فرصت بيشتر براى عبادت و سپاس پروردگار سجده ى طولانى به جا مى آورد و در حال سجده اين چنين عرضه مى داشت : بار الها ! من بارها از درگاه تو مسئلت مى داشتم كه براى عبادت ، فراغتى به من عنايت فرمائى تا به اطاعت و فرمان تو قيام ورزم از اينكه اكنون درخواست مرا اجابت فرموده اى در برابر چنين توفيقى سپاسگزارم . (63)

در بيشترين اوقات دعاى آن حضرت با اين كلمات آغاز مى گرديد : اللهم انى اسئلك الراحة عند الموت ، والمغفرة بعد الموت ، والعفو عند الحساب . (64)

بار خدايا ! من به هنگام مرگ آسايش و راحتى ، و پس از مرگ غفران و آمرزش ، به هنگام بررسى حساب ، عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت مى دارم ! .

سفرهاى حج آن بزرگوار

مسافرت‌هاى حج آن بزرگوار كه معمولا 24 تا 25 روز طول مى كشيد به صورت پياده انجام مى پذيرفت با آن كه وسائل سوار شدن از هر نظر فراهم بود چون سوارى‌ها و اسب‌هاى راهوار پيش روى آن حضرت كشانده مى شد و اين خود مى رساند كه علاقه و اخلاص آن بزرگوار به مظاهر توحيد و عبادت تا چه حدى بوده است . امام ، چهار بار به صورت خانوادگى به بيت الله الحرام رهسپار شدند و در آن سفرهاى خانوادگى على بن جعفر برادر ارجمندش نيز حضور داشت و ملتزم ركاب امام و مفتخر به امتثال او امر او بود و چندين بار هم تنها و بدون عائله و خانواده ، به سفر حج رفتند . روش مسافرت‌هاى آن حضرت به اين ترتيب بود كه معمولا از معاشرت و اختلاط با مردم كه موجب تضييع فرصت گرانبها مى گردد احتراز مى ورزيد فقط و فقط به عبادت و سازندگى نفس ، و تصفيه خويشتن و تفكر در عظمت خالق مى پرداخت و در اين سير و سلوك و انديشه ها بود كه از خود بى خود مى گشت و راه تقرب و وصال بيشتر را مى جستند كه عاليترين و لذت بخش ترين حالات يك فرد با ايمان و مخلص است . داستان ملاقات او با شقيق بلخى كه در بخش آراء و گفته‌هاى ديگران آمده است گوياى اين حالت سير و سفر روحانى است . وى در پايان ملاقات خود طبق دريافت‌هاى خود اعتراف نمود كه : موسى بن جعفر يكى از اوتاد وابدال روزگار مى باشد . (65)

امام در يكى از دعاهاى حج خود مى گويد : انت شربى اذا ظمئت من الماء ، وقوتى اذا اردت طعاما الهى ! وسيدى ! مالى سواك فلا تعدمنيها . خدايا ! همه چيز و همه زندگى من تو هستى و جز تو خواسته و پناه ديگرى ندارم .

تلاوت و انس با قرآن

او عاشق قرآن وفانى در اجراى احكام و محتويات آن بود و لحظه‌اى از اين امر غفلت نداشت قرآن را با صداى خوش و لحن زيبا و آواز دلربا و آهنگ روحانى و معنوى به صورت بريده ، بريده تلاوت مى فرمود . جذبه‌هاى صداى او ، رهگذران ومستمعين را از راه باز مى داشت و تحت تأثير خاص خود قرار مى داد گاهى آنان را به گريه و ناله مى افكند . در اثر ممارست دائم با قرآن و عبادت‌ها و مناجات‌هائى كه داشت مردم مدينه در ميان خود او را به زين المتهجدين يعنى زينت شب زنده داران و عبادت كنندگان لقب داده بودند و با آن لقب ميان مردم شهرت يافته بود . (66)

عنايت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آيات نورانى الهى از يك حقيقت بزرگ پرده بر مى دارد و آن اين كه قرآن از ديدگاه اهل بيت (عليه السلام) در مقام عظمت و اهميت والاترى قرار دارد كه ما هنوز به آن حقيقت نرسيده ايم آنان بهتر از همگان مى دانند كه قرآن چه تأثير شگرف و فوق العاده اى در زندگى روحى و اجتماعى مردم مى تواند داشته باشد . اگر محتويات و احكام آن در ميان مردم پياده گردد چه زندگى سعادت بخش و با صفائى در ميان آنان حكم فرما خواهد بود . مردان حديث و روايت به اتفاق آراء اعتراف كرده اند كه قهرمان گفتار ما در پرهيز كارى و پرستش حق و عبادت شبانه روزى خداوند عالم ، و در عنايت و توجه به قرآن در عصر خود بى همتا و بى نظير بود و كمتر شبى در عمر پر بركتش ، سپرى مى گرديد كه سر بر بالين استراحت و اسايش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بيارامد و از عبادت و نيايش و از قرائت و تلاوت آيات ، غفلت و كوتاهى داشته باشد .