۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام كاظم (عليه السلام) قهرمان اراده و تصميم

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۲ -


دشمنى با خاندان علوى

دشمنى وعداوت با خاندان علوى را مهدى عباسى از پدرش منصور فرا گرفت ودر سختگيرى وشدت عمل با آنان كوشيد وپاره اى از شاعران ومداحان با توجه به مكنونات ضمير او ، اشعار وسروده هائى از مذمت وقدح علويان به زبان آوردند كه يكى از آنان بشار بن برد منافق معروف به زندقه والحاد بود كه اشعارى در اين باره مى سرود واز مهدى ، صله ها وجوائز سرشارى مى گرفت كه يك قلم آن هفتاد هزار درهم در برابر چهار خط شعر بود كه ملخص مضمون آن اين است كه دختر با وجود عموى بزرگوار ( عباس ) ارث نمى برد وبا وجود مردان ، زنان محروم از ارث هستند ! ! ( اشاره به جواز مغصوب شدن فدك ) هر چند جواب او به وسيله امام موسى بن جعفر (عليه السلام) به صورت مستدل تر ومنطقى تر داده شد ودر پاسخ امام صراحتا گفته شد كه دخالت مشركين وملحدين در احكام اسلامى يك نوع دخالت فضول مأبانه است .

كسانى كه از ترس شمشير گرايشى به اسلام پيدا كرده اند بى آنكه قبلا ايمان آورده باشند ، بهره اى از اسلام ندارند . ولى تشويق مهدى از اين نوع ياوه گويان وسرايندگان ! آنان را همانند قارچ در گوشه وكنار كشور مى روياند واشعار خود را وسيله تقرب به تشكيلات منحط عباسى قرار مى داد حكومتى كه به عنوان انتقام از دشمنان على (عليه السلام) روى كار آمده بود ! اتهام دوستى وحمايت از خاندان علوى كافى بود كه وزيرى را ساقط كند ودشمنى با آنان وسيله اى بود كه فردى را به وزارت وامارت برساند چنانكه اين امر در مورد يعقوب بن داوود وزير مقرب ومحبوب مهدى رخ داد كه به اتهام حمايت از يك فرد علوى ، مدتى به زندان افكنده شد .

برخورد مهدى با امام موسى (عليه السلام)

مهدى در اوائل حكومت خود برخورد شديدى با امام موسى (عليه السلام) نداشت تنها يك بار در مدينه ملاقاتى با امام داشت كه از امام در مورد تحريم خمر از نظر قرآن سوالى نمود وبا پاسخ قانع كننده ومنطقى او روبرو گرديد به حدى كه نتوانست اعجاب وشگفتى خود را مخفى نگه دارد وعلم وافر ودانش انبوه او را مورد تأييد وتصديق قرار ندهد . ( كه در بخش تفسير آمده است ) بار دوم به هنگام رد مظالم پدرش منصور با امام (عليه السلام) روبرو گرديد مهدى مى خواست اموالى را كه از امام صادق (عليه السلام) بوسيله پدرش ضبط گرديده است به امام باز گرداند از امام پرسيد حدود فدك چيست كه من آنرا نيز بازگردانم ؟ امام در پاسخ او حدى را براى فدك تعيين فرمود كه درست با حدود امپراطورى اسلام در عصر مهدى مطابق بود به اين ترتيب كه يك سمت آن كوه أحد سمت ديگر عريش مصر ومرز سوم آن درياى احمر ومرز چهارم آن دومة الجندل بود . مهدى با تغير وپريشانى پرسيد : همه ى اينها را كه گفتى حدود فدك است ؟ امام - بلى . مهدى متوجه گرديد كه هدف امام ، غصب خلافت وحكومت است كه به زور وعنف از خاندان رسالت باز ستانده شده ودر پاسخ گفت : اينها را كه فرموديد خيلى زياد وقابل مطالعه است . (18) مهدى سخت به خشم آمد واز آن روز فهميد كه فرزندان على (عليه السلام) هنوز حق خود را فراموش نكرده اند وهنوز در استيفاى حقوق خود ، به سر مى برند .

مهدى واستفتاء از امام (عليه السلام)

برخورد سوم با امام (عليه السلام) هنگام توسعه وگسترش بناى مسجد حرام ومسجد نبوى (عليه السلام) صورت گرفت وداستان آن برخورد ، هم چنين است : كه در سال 161 ه‍ . ق در اثر نياز مردم به توسعه دو مسجد بزرگ اسلامى كه در مكه و مدينه واقع است مهدى دستور توسعه آن را صادر كرد ولى همسايگان مسجد از فرو ريختن خانه ها ومنازل خود به اين امر مهم امتناع مى ورزيدند . مهدى از فقهاى عصر ، در مورد اجبار آنان به فروختن خانه ها استفتاء نمود آنان همگى جواب منفى دادند واين امر را غصبى تلقى كردند . على بن يقطين از علاقمندان وارادتمندان امام (عليه السلام) در مجلس بود اشاره نمود كه حكم اين مسألة را از امام موسى (عليه السلام) سوال نمايند وحكم واقعى را از او استفتاء نمايند مهدى به فرماندار مدينه نوشت كه اين مسألة را از امام بپرسد وپاسخ امام را به او گزارش نمايد امام در پاسخ مسألة فرمودند : اگر كعبه در سرزمين مردم بنا شده باشد مردم اولى به بناى خويشتن هستند ونمى توان از آنان گرفت واگر مردم به حريم كعبه وارد شده باشند وبناى خود را در حريم آن به وجود آورده باشند ، پس كعبه اولى به حريم خويشتن است . (19)

هنگامى كه اين جواب بدست مهدى عباسى رسيد دستور داد خانه ها را ويران ساختند و قيمت خانه ها را به صاحبان آنها پرداختند : پاسخ امام از باب تملك وضبط اموال مردم ، به نفع مصالح عمومى نيست كه برخى از فقها پنداشته اند وبا آن در مورد خيابانها وشوارع عمومى استدلال وتمسك جسته اند بلكه آن حكم تابع دليل خاص خود است كه تصريح دارد كه مسجد حريم وآستانى دارد كه بايد رعايت گردد وكسى كه در آن حريم كه مخصوص مسجد است بنائى بسازد ارزش و قيمتى ندارد علاوه بر آنكه زمين مفتوحة عنوة است وقابل خريد وفروش نيست مگر به تبع آثار وبناهاى آن .

امام (عليه السلام) در زندان مهدى

خطيب بغدادى در تاريخ خود وجمعى ديگر از محدثين اهل سنت ملاقات چهارم امام را چنين آورده است : بار چهارم كه آخرين ديدار وبرخورد امام (عليه السلام) با مهدى صورت گرفت هنگامى بود كه شهرت امام همه جا را فرا گرفت ودانشمندان ودانشجويان از هر طرف او را كعبه ى آمال خود قرار دادند وشيعيان وپيروان امام در بلاد وشهرستانها نام او را پر آوازه ساختند و وجوه واموال شرعى خود را متوجه مركز امامت نمودند اين فعاليت ها وحركت ها ، مهدى را مرعوب وهراسناك ساخت وبر تاج وتخت خود ترسيد وپنداشت كه با ضبط و بازداشت امام (عليه السلام) مى تواند از پيشرفت ونفوذ وفعاليت ومحبوبيت او به كاهد از اين رو نامه اى به فرماندار خود در مدينه نوشت كه امام موسى بن جعفر را هر چه زودتر به بغداد اعزام نمايد . فرماندار مدينه مضمون دستور مركز را به به امام اطلاع داد . حضرت همان روز آماده ى مسافرت گرديد ودر بين راه به منطقه اى به نام زباله رسيد كه جمعى از شيعيان ودوستداران امام در آن منطقه زندگى مى كردند . يكى از علاقمندان امام ، به نام ابو خالد با حزن واندوه فراوان از او استقبال به عمل آورد . امام از علت حزن وناراحتى او پرسيد : عرض كرد چگونه ناراحت نگردم در صورتى كه مى بينم شما به طرف اين جنايتكار ستمگر مى رويد كه هيچگونه اطمينانى به بازگشت شما وجود ندارد ؟ امام به او تسكين خاطر داد واطلاع داد كه در اين سفر ، هيچ نوع خطرى او را تهديد نمى كند به عنوان امنيت بيشتر موعد معينى وتاريخ مشخصى را تعيين فرمود كه در آن تاريخ باز به سوى او مراجعه خواهد نمود . امام به طرف بغداد رهسپار گرديد تا به بغداد رسيد مهدى دستور بازداشت او را صادر نمود وامام (عليه السلام) را وارد زندان كردند . مهدى پاسى از شب را با كمال راحتى در بستر خود آرميد ودر دل شب خواب ديد كه امام على بن ابيطالب (عليه السلام) از او عيادت مى كند وبا تأثر و اندوه فراوان اين آيه را مى خواند : فهل عسيتم إن توليتم ان تفسدوا في الأرض ، وتقطعوا ارحامكم ؟ (20)

مهدى با ترس و هراس فراوان از خواب پريد ودربان خود ربيع را خواست او حاضر شد ومشاهده نمود كه خليفه آن آيه فوق را تكرار وتلاوت مى كند . به او دستور داد كه امام موسى (عليه السلام) را حاضر سازد واز زندان بيرون آورد . وقتى كه امام به مجلس او رسيد از او استقبالى به عمل آورد دست بر گردن او انداخت ودر كنار خود نشاند وبا مهربانى وعطوفت خاص گفت : ابا الحسن ! من در خواب امير المومنين على بن ابيطالب (عليه السلام) را ديدم كه اين آيه را تلاوت مى فرمايد .  از اين رو آيا به من اطمينان مى دهى كه بر ضد من واولاد من نهضت وشورشى نكرده باشى ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود من تاكنون چنين كارى نكرده ام ودر شأن من هم نيست . مهدى گفت راست گفتى . به ربيع دستور داد كه امام را با كمال احترام وتعظيم شبانه روانه ى مدينه سازد به حدى كه نماز صبح را در بين راه خواندند ودر همان روزى كه به ابو خالد تعيين فرموده بود به منطقه زباله رسيد ودوستان خود را بيش از حد مسرور ساخت ودر برابر فرح وسرور آنان فرمود : من دوباره به سوى آنان باز خواهم گشت كه آن بار ، ديگر مرا نجات وخلاصى نيست . (21) مقصود امام اشاره به دوران هارون الرشيد بود كه بعد اتفاق افتاد .

قاضى شريك وسفره ى مهدى خليفه عباسى

شريك بن عبد الله نخعى معاصر مهدى خليفه عباسى به علم وتقوى معروف بود مهدى علاقه ى وافرى داشت كه او منصب قضاوت را بپذيرد ولى شريك براى آنكه خود را از دستگاه ظلم وستم دور نگه دارد زير بار اين پيشنهاد نمى رفت وباز خليفه علاقه داشت كه او تعليم وتربيت خصوصى فرزندان خليفه را به عهده بگيرد تا به آنان علم حديث و فقه بياموزد او اين مسئوليت را نيز قبول نمى كرد وبه همان زندگى آزاد وفقيرانه اى كه داشت قانع بود . روزى خليفه او را طلبيد وبه او گفت : بايد امروز يكى از اين سه كار را قبول كنى ، يا عهده دار منصب قضاء بشوى يا كار تعليم وتربيت فرزندان مرا بپذيرى يا آنكه امروز با ما باشى وسر سفره ما بنشينى . شريك با خود فكرى كرد وگفت حالا كه اجبار واضطرار در كار است البته از اين سه كار ، سومى آسان تر وكم زحمت تر است وپذيرفت خليفه به مدير مطبخ وسرآشپز خود دستور داد كه امروز لذيذترين غذاها را براى شريك تهيه كن او نيز غذاهاى رنگارنگ و مطبوع از بهترين مواد غذايى كه متشكل از مغز استخوان - آميخته با نبات وعسل و زعفران وديگر تركيبات غذائى بود تهيه وبر سر سفره آورد . شريك كه تا آن روز در عمر خود همچو غذايى نخورده ونديده بود ، با اشتهاى كامل خورد خوانسالار آهسته به گوش خليفه خواند به خدا قسم كه ديگر اين مرد ، روى رستگارى نخواهد ديد وهمين طور هم شد . طولى نكشيد كه ديدند شريك هم عهده دار تعليم فرزندان ، وهم منصب قضاوت را پذيرفت وهم وبرايش از بيت المالل مقررى معين گرديده است . روزى با متصدى پرداخت حقوق بر سر مسائل مالى ، حرفش شد ، متصدى به او گفت : تو كه گندم به ما نفروخته اى كه اين قدر سماجت به خرج مى دهى ؟ شريك گفت : چيزى پرارزش تر از گندم را فروخته ام من دين خود را فروخته ام . (22)

در دوران الهادى

موسى الهادى پسر مهدى پنجمين خليفه عباسى در سال 169 هجرى به سن 24 سالگى به حكومت رسيد ودر سال 170 در عيسى آباد از دنيا رفت ومدت حكومت او يك سال وشش ماه ادامه داشت . (23)

او در قساوت قلب وتندخلقى وسلحشورى وبدبينى به ديگران در ميان خلفاى عباسى شهرت داشت رفتار او با خاندان علوى وفرزندان فاطمهء اطهر بهتر از ديگر خلفاى عباسى نبود در روزگار او جمعى از سران وبزرگان علوى نهضت كردند وبر او شوريدند كه معروف ترين آنان حسين بن على بن الحسن معروف به صاحب فخ بود ودر زندان او تعداد زيادى از بنى هاشم بودند كه مورخين تعداد آنان را چهار هزار نفر نوشته اند . آنان در روز ترويه هشتم ذيحجه در صحراى فخ با سپاه هادى برخورد نمودند ومغلوب شدند جمعى را اسير وعده اى را كشتند وچند روز جنازه هاى آنان روى زمين ماند تا پرندگان ودرندگان از گوشت آنان خوردند واز ميان بردند . (24)

برخى از شعراى آن روز ، در رثاى آن فاجعه چنين سروده اند : من بر حسين وديگر ياران او مى نالم كه آنان را چند روز در روى خاك هاى فخ گذاشتند . جوانمردان شجاع وبى باكى كه مذلت وعار را از بنى عباس زدوده بودند ومردم به وسيله ى هدايت نياى بزرگ آنان ، به صلاح ورستگارى سوق داده شدند ، وآنان حق بزرگى بر عهدى مردم داشتند .

افراط در عيش ونوش

موسى الهادى در سنين جوانى به قدرت رسيده بود ودر خوشگذرانى وشهوت رانى ودر لهو ولعب افراط داشت . بيشترين مخارج او را ، شب نشينى ها وانعام وصله به موسيقيدانان وشعراء ونوازندگان تشكيل مى داد او به يكى از نوازندگان معروف عصر خود بنام ابراهيم موصلى پنجاه هزار دينار جائزه داد چون او توانسته بود در ضمن سه خط شعر ، خليفه را به طرب ووجد وا دارد وديگر روزى اراده فرموده بود به همان نوازنده سى هزار دينار مرحمت كند ! چون با صداى دلنشينى او را به وجد وسر حال آورده بود . جوائز وعطايا وبخشش هاى هادى نسبت به شعرا ونوازندگان به حدى شهرت يافته بود كه يكى از نوازندگان آن روز در اين مورد گفته بود : اگر هادى مدتى در ميان ما نوازندگان باشد ، ما ديوارهاى ساختمان هاى خود را نيز از طلا ونقره بنا مى كرديم . (25)

 او در ميان خلفاى عباسى نخستين كسى است كه به شرابخوارى علنى پرداخت واين شيوهء ناپسند در او شيوع پيدا نمود وديگر پادشاهان عباسى از او ، پيروى و تبعيت نمودند . (26)

فجيع ترين حادثه اى كه در دوران حكومت او در راه مبارزه با خاندان علوى وسركوبى نهضت هاى راستين مردم رخ داد فاجعه فخ (27) بود كه بنا به تعبير امام جواد (عليه السلام) بعد از واقعه ى كربلا حادثه اى به عظمت وبزرگى آن در دودمان رسالت رخ نداده است . همان عملياتى كه بنى اميه نسبت به اهل بيت در كربلاء انجام دادند مشابه آن وبه همان شدت وحدت را بنى عباس نسبت به فرزندان ونوادگان على (عليه السلام) در بيابان فخ مرتكب گرديدند . بنى عباس نيز همانند امويان اسير گرفتند سرها را به نيزه زدند وبدنها را چند روزى روى خاك افكندند . صاحب فخ به هنگام نهضت از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) مشورت به عمل آورد امام او را از مردم دو رو وفاسق بر حذر داشت وشهادت او را پيش بينى نمود واينكه چنين فرد شايسته اى را از دست خواهد داد اظهار ناراحتى نمود . (28)

حسين بن على بن حسن قبل از نهضت خود ودر راه آماده ساختن افكار مردم در مسجد النبى به خطابه پرداخت در ضمن خطبه اى اين چنين گفت : من فرزند رسول خدايم و در حرم رسول خدا شما را به راه وروش پيامبر اسلام فرا مى خوانم . شما آثار پپامبر اسلام را در ميان سنگ ها وكوه ها مى جوئيد ، ولى جگر گوشه ها وفرزندان او را يارى ومدد نمى دهيد ؟ (29)

هنوز خطابه ى مهيج ومؤثر او به پايان نرسيده بود كه توده هاى مردم به طرف او حركت كردند ودست بيعت به سوى او دراز كردند وبر اساس كتاب خدا وسنت پيامبر اسلام و طبق آرمان مقدس دعوت به رضا از آل محمد (عليه السلام) با او بيعت كردند واو هم شرائط بيعت را پذيرفت وافزود : كه من بر اساس تأمين عدالت اجتماعى ، اجراى عدل وداد اسلامى ، و پياده نمودن احكام قرآن قيام كرده ام وهدفى جز اصلاح وارشاد ندارم . حسين بن على ( صاحب فخ ) پس از گرفتن بيعت به سوى مكه حركت كرد وقريب به سيصد نفر از ياران واهل بيت خود را نيز همراه داشت در خود مدينه فرماندارى از طرف خود تعيين نمود تازه به منطقه ى فخ رسيده بودند كه طرف صبح روز هشتم ( ترويه ) بود مى خواستند همانجا اردو بزنند تا بقيه نيروها به آنان بپيوندند كه سپاه بنى عباس با فرماندهى عباس بن محمد ، وموسى بن عيسى رسيد ودو طرف با هم برخورد نظامى پيدا كردند سپاه ظلم وستم به آنان يورش آورد بر آن عده كم حمله كردند وجمعى از آنان را شهيد وتعدادى را اسير وسرهاى جمعى را به دربار عباسى حمل نمودند (30)

در آن واقعه خود حسين در اثر اصابت تير ، كشته شد سپاه بنى عباس كشته هاى خود را دفن كردند ولى حسين وياران آزاد مرد او را ، در همان حال باقى گذاشتند ورفتند . امام در شهادت علويان هنگامى كه خبر تأسف بار شهادت حسين وياران او به گوش امام رسيد امام (عليه السلام) بسيار ناراحت ومتأثر گرديد وفرمود : انا لله وانا اليه راجعون ، مضى والله ، مسلما صالحا صواما قواما آمرا بالمعروف وناهيا عن المنكر ما كان في اهل بيته مثله . (31)

همگى از خدا هستيم وهمگان به سوى او باز خواهيم گشت . او به رحمت ايزدى پيوست خوشا به سعادت او كه مسلمان شايسته ، روزه دار ، شب زنده دار وعامل به وظيفهء امر به معروف ونهى از منكر بود ودر ميان اهل بيت همانندى نداشت . سيد بن طاووس در كتاب مهج الدعوات با سند پيوسته ى خود نقل نموده است هنگامى كه سر حسين بن على بن الحسن صاحب فخ را با جمعى از اسيران جنگى كه عموما از خاندان علوى بودند به حضور هادى آوردند تا چشمش به اسيران افتاد ، اشعارى زمزمه كرد كه مضمون برخى آنها چنين است :

عموزادگان من ! بعد از اين واقعه ديگر شعر نسرائيد بعد از آنكه قافيه ها در بيابانها دفن گرديد وما از آن افرادى نگشتيم كه ميان ما دادرسان قضاوت كنند بلكه قاضى وداور ما شمشيرها گرديد ، ستمگر ما نبوديم كه به شما ظلم كرده باشيم بلكه اين حكم قضاوت شمشير بود اشتباه كار از نخست اين بود كه ما بد قاضى انتخاب نموديم . او دستور داد كه يكى از اسيران را توبيخ واذيت نمودند ، وسپس او را كشتند وبه تدريج با ديگر اسيران هم همين معامله را انجام داد . دعبل خزاعى در اشعار معروف تائيات خود اشاره اى به اين موضوع دارد جائى كه مى سرايد : مدارس آيات خلت من تلاوه ء * و منزل وحى مقفر العرصات قبور بكوفان ، وأخرى بطيبة * و اخرى بفخ ، يا لها صلوات وأخرى بارض الجوزجان ، محلها * و قبر بيا خمرى ، لدى الغربات يا خمرى محلى است در 16 فرسخى كوفه كه شهادت امام ابراهيم از سادات علويين در آنجا صورت گرفته است . تهديدات هادى پس از پيروزى ظاهرى دستگاه جبار هادى عباسى وسركوب نهضت فخ او تهديدات خود را نسبت به بزرگان ورؤساى علويان آغاز نمود وامام موسى بن جعفر (عليه السلام) عامل ومحرك اين انقلابات معرفى گرديد او در ضمن گفتارهاى خود اظهار كرد : به خدا قسم نهضت و خروج حسين با الهام از موسى بن جعفر (عليه السلام) بوده است او در پى اجراى اوامر موسى (عليه السلام) بوده است چون محبت وعلاقه ى او در دل تمام علويان ريشه دوانيده است ودر ميان علويان تنها اوست كه صاحب سفارش در ميان اهل بيت مى باشد ، خدا مرا هلاك كند اگر او را به قتل نرسانم ! ! (32)

تهديدات هادى به گوش خاندان امام رسيد جمعى از آنان به هراس وبيم افتادند وبراى حفظ جان امام (عليه السلام) به او توصيه مى كردند كه خود را آشكار نسازد تا از شر آن طاغوت ، محفوظ ودر امان باشد . قهرمان گفتار ما در برابر پيشنهاد آنان تبسمى فرمود وبراى تسكين خاطر آنان به اشعارى تمثل جست كه مضمون آنها اينست : آن گروه تصور كردند كه بر پروردگار خود پيروز خواهند شد . پروردگارى كه پيروزى بخش پيروزمندان است . فرزدق خيال نمود كه مربع را خواهد كشت ، ولى سلامت وعمر دراز بر مربع بشارت باد ! عصر هارون رشيد هارون رشيد برادر هادى وفرزند مهدى در سال 170 در سن 21 سالگى به حكومت رسيد وحكومت او 23 سال وشش ماه ادامه داشت تا اينكه در 44 سالگى در سناباد طوس از دنيا رخت بر بست . (33)

هارون ششمين خليفه ى عباسى با قدرت وامكانات بيشترى به حكومت رسيد وشعاع قدرت ونفوذ او به مناطق محصوره ى اسلامى رسيد به حدى كه از غرور سلطنت وقدرت به ابرها خطاب مى كرد : به هر طرف كه بروى وبه هر نقطه كه سايه افكنى ماليات آن به خزائن من خواهد رسيد . (34)

در عصر او بغداد عروس دنيا گرديد . امام هفتم كه مسئوليت الهى وپيشوايى حقيقى شيعيان را داشت وطرفدار اصالت وسلامت احكام دين بود همواره از موضع دين مبين اسلام سخن مى گفت ونظرهاى استوار ومحكم او برپايه ى حق وعدالت اجتماعى قرار داشت در اندك مدتى در ميان گروه هاى متعددى از مردم كه از فشار وجور خلافت دلتنگ وآزرده مى شدند وجود امام را چون نگين انگشتر در ميان مى گرفتند وهر روز در مكتب فضيلت وتربيتى او گرد مى آمدند واز فضائل ومكارم اخلاقى او بهره ها مى جستند . در چنين شرايطى بود با اينكه هارون محور قدرت وسياست قرار داشت در عين حال وجود شريف امام وگرويدن مردم پاكدل به او ، موجب بيم وهراس هارون مى گشت امام موسى (عليه السلام) مركز امامت خود را در مدينه منوره قرار داده بود ودر همين شهر مقدس كه از نخستين روزهاى طلوع اسلام پايگاه نشر توحيد ومعارف اسلام بود امام در كنار مرقد نياى بزرگش رسول الله (صلى الله عليه وآله) به راهنمايى وارشاد مسلمانان مى پرداخت واين امر موجب تشويش واضطراب بيش از حد دستگاه خلافت عباسى گرديده بود . هارون الرشيد هنگامى كه موضع محكم امام را در مدينه احساس كرد نخست با مقاومت هاى منفى وعدم همكارى امام با دستگاه خلافت سپس در مراحل بعدى با تعرض وانتقادها واعتراض هاى امام روبرو شد از بيم توسعه روز افزون مخالفت طرفداران حقيقى مكتب اسلام حضرت را به عراق ، مركز حكومت خود جلب نمود وبه صورت بازداشت وزندان ، اعمال وارتباطهاى او را زير نظر مستقيم خود ، قرار داد . باز نگرانى و ترس وبيم خليفه ى عباسى كاستى نگرفت ونامه ها وملاقات ها ورفت وآمدها از شهرستان ها وقصبات همچنان ادامه داشت تا اينكه هارون به عنوان قطع كامل ارتباط شيعيان او را به زندان افكند وچند سال در زندان هاى متعدد وگونه گون از پيشواى عاليقدر نگهدارى به عمل آورد كه در بخش شهادت از نظر مى گذرد . پيشواى هفتم ، در همه ى مدتى كه در عراق زير نظر داشت همچنان به عبادت واطاعت الهى سرگرم بود ولى غافل از سرنوشت شيعيان ورهبرى نهضت فكرى واجتماعى آنان نبود وهميشه در احقاق حقوق از دست رفته انديشه ونقشه داشت . هارون از صراحت و شهامت وبى پرده گويى امام (عليه السلام) هراس داشت از آن رو اغلب در محافل خصوصى از او سوالات مى كرد تا بيشتر مفتضح نگردد روزى در يك محفل خصوصى گفت : اى پسر پيامبر ! در انديشه ام كه باغ فدك را كه مورد ادعاى شما است به شما بازگردانم زيرا مسلم است كه آن از شما غصب گرديده است لطفا حدود آنرا بيان فرماييد .

امام فرمود : نگران نباشيد ما دعوى خود را از آنچه حق است به خداى بزرگ منتقم واگذار كرديم حل وفصل آن در روز رستاخير صورت مى گيرد . هارون اصرار كرد كه حدود آنرا باز گو كند . امام فرمود اكنون كه مى خواهى حق خاندان پيامبر را به خودشان بازگردانى من نقشهء آنرا به شما بازگو مى كنم . امام در ترسيم وبيان حدود فدك طورى اداى مطلب نمود كه حدود امپراطورى اسلام در عصر هارون را فرا مى گرفت وكاملا مى رساند كه حكومت بنى عباس غلط واز روى غصب حق واقعى اهل بيت (عليه السلام) ، صورت گرفته است . هارون لحظه اى به فكر فرو رفت ودر دل خود به خشم وغضب آمد اما چيزى نگفت و جلسه را خاتمه داد ولى آن روز كاملا دريافت كه هنوز فرزندان فاطمه وعلى حقوق خود را هرگز فراموش نكرده اند . (35)

ثروت ودارايى حكومت هارون حكومت هارون با بهترين شرائط مالى وامكانات اقتصادى روبرو بود به حدى كه هيچكدام از پادشاهان وخلفاى گذشته در آن شرائط نبودند وعوامل مهم آن توسعه ى كشور اسلامى ووقوع فتوحات پى در پى ، وپياده كردن كامل مقررات مالى اسلام بود . مورخين نوشته اند كه درآمد بيت المال در هر سال به چند ميليارد دينار مى رسيد جهشيارى يكى از سيره نويسان اسلامى درآمد بيت المال را به پانصد ميليون ودويست و چهل هزار درهم تخمين زده است با توجه به اين كه ارزش دينار ودرهم آنروز خيلى بيشتر از امروز بوده است چون آنروز يك گوسفند به يك درهم خريدارى مى شد وقيمت يك شتر كامل 4 درهم وخرما شصت رطل آن به يك درهم وروغن هشت رطل آن به يك درهم خريد وفروش مى گرديد ومزد معمار استاد كار روزانه يك درهم ونيم بود . بر اين پايه مى توان درآمد بيت المال را در عهد هارون با واحد پول كنونى عراق به دو ميليارد و دويست وبيست ميليون نهصد وشصت هزار دينار (36) تخمين زد كه تا آنروز چنين درآمدى هرگز سابقه نداشته است .

منابع درآمد مالى

1 . خراج ومالياتى كه نقد يا به صورت جنس به اراضى مفتوحه عنوه تعيين شده بود .

2 . جزيه يا درآمدهاى سرانه كه به اقليت هاى مذهبى در برابر پناهندگى وحق حمايت از عمران وآبادى آنان ، تعيين گرديده بود وهر سال از آنان دريافت مى گرديد .

3 . زكات كه بزرگترين رقم درآمد را تشكيل مى داد كه از مالك هر 20 دينار نيم دينار واز مالك هر دويست درهم 5 درهم علاوه بر آنها از محصولات كشاورزى ودامدارى نيز با شرائط خاصى كه در فقه به صورت گسترده بحث شده است گرفته مى شد كه اين قسمت بزرگترين رقم درآمد حكومت را تشكيل مى داد . اين درآمدهاى كلان مى بايست در مصارف عمران وآبادى كشور ورفع نيازهاى عمومى و تأمين عدالت اجتماعى ورفع نيازمندى هاى مستمندان واقعى جامعهء اسلامى ، صرف گردد . ولى اغلب طبق تمايلات شخصى خليفه در راه ارضاى تمايلات شخصى خليفه صرف مى شد . نوازندگان ، شاعران ، چاپلوسان ، مداحان وحاشيه نشينان سهمى بيشتر از نيازمندان واقعى را داشتند . به عنوان مثال :

1 . شاعرى سه خط شعر در شأن خاندان عباسى سرود وابراهيم موصلى نوازندگى آن را به عهده گرفت ، پس از پايان مراسم ، به هر كدام از سراينده ونوازنده ، صد هزار درهم عنايت ملوكانه گرديد . (37)

2 . يحيى برمكى نوازنده ديگرى با خواندن اشعار او را به وجد وطرب واداشت در سرحال و شوق به او گفت : بلند شو وهر چه در قصر هست با خود بردار وببر او گمان كرد كه فرش و تجملات قصر را مى گويد سپس متوجه گرديد كه كيسه هاى نقره وطلا ، در آن آماده شده است كه محتوى پنجاه هزار درهم بوده است . (38)

3 . دحمان اشقر يكى ديگر از نوازندگان معروف ترانه اى را در حضور هارون ايراد كرد كه بسيار مورد توجه او قرار گرفت به حدى كه هارون خواستار تكرار واعاده ى آن گرديد او چند مرتبه آن را تكرار نمود در پايان نوازنده از خليفه درخواست دو آبادى را نمود كه محصول آن دو ، هر سال به چهل هزار دينار مى رسيد . خليفه كه در حال عيش وعشرت و وجد وطرب بود پذيرفت وآن دو آبادى را به او صله وانعام فرمود . اطرافيان تذكر دادند كه اين انعام خيلى بيش از حد است وچنين صله اى روا نيست . خليفه اظهار فرمود : عطاياى ما ديگر مسترد نمى گردد ولى سعى كنيد آنها را از اشقرى بخريد . درباريان هارون آن دو آبادى را به قيمت سنگين از نوازندهء دلنواز خريدند . (39)

درآمد محصولات كشاورزى ملكه مادر علاوه بر امكانات مالى وثروت بيش از حد هارون كه خود را مالك الرقاب وصاحب اختيار كامل بيت المال واموال مردم مى دانست خاندان وبستگان ووابستگان محترم ! به بركت وجود ذى جود خليفه ، هر كدام به نوبت خود از ثروت ودارائى فراوانى بهره مند بودند كه در جاى خود در كتب مضبوط است ما فقط به چند نمونه از آن ها اشاره مى كنيم : 1 . مادر خليفه به نام خيزران كه بانوى اول كشور وزن مقتدر وبا نفوذى بود به حدى كه در دوران حكومت شوهرش مهدى وفرزندش هادى فرمان فرما وحكمران واقعى او بود نه خلفا ! اندوخته هاى مالى وثروت بى حسابى تدارك ديده بود كه مسعودى مورخ نامى مى نويسد : غير از نقد وجواهرات واملاك ومستغلات فراوان تنها محصول غله و درآمد يك ساله ى او از باغات وزمين هاى زراعتى خود ، به مبلغ يكصد وشصت ميلون درهم تخمين زده مى شد . (40)

2 . محمد بن سليمان يكى از فاميلان محترم واز فرماندهان سپاه روزى با قاضى بصره و غلامان خاص خود عازم گردش بود شخصى از مستمندان شهر معروف به رأس النعجه جلو مركب او را گرفت وچنين اظهار داشت : آيا رواست از درآمد محصولات خود هر روز صد هزار درهم داشته باشيد ولى من به نصف درهم ، هم براى رفع گرسنگى نيازمند باشم ودسترسى به آن پيدا ننمايم ؟ اگر معناى عدالت اين است من به چنين عدالتى كافر هستم . غلامان محمد كه تحت تأثير سخنان او قرار گرفته بودند به دستو او صد درهم به او دادند وعبور كردند . (41)

عطايا واسرافكاريهاى شهبانو زبيده بانوى اول كاخ خلافت هارون كه عنوان مادرى وليعهد خليفه را داشت در اسراف و تبذير بيت المال وخرج تراشى ها در راه ايجاد هنركده هاى زيبا وفنون جميله و دراماتيك و . . . دست كم از هارون نداشت . او تحت احساسات وعواطف تنوع طلبى زنانه ، هر روز نقشه اى براى تزيينات كاخ خلافت ، مى كشيد ودر امر استخدام درباريان و خدمت گزاران نظرهايى داشت كه گاهى با بودجه هاى كلان هم تأمين نمى گشت : او يك بار سيصد هزار درهم در راه خريد غلامى صرف كرد كه تنها امتياز او اين بود كه بهتر ساز و عود مى زند . . (42)

او در راه تزيين وآرايش همان غلام ووسائل ساز وچنك او پنجاه هزار دينار به مصرف رساند . (43)

او بار ديگر به يك نوازنده بنام ابن جامع كه در راه شادمان ساختن شوهر عزيزش سه بيت شعر ترانه خوانده بود از بابت هر شعر ، صد هزار درهم مرحمت فرمود كه مجموعا سيصد هزار درهم بود ولى از بابت اين كه شوهر از همسر عقب نماند دستور داد سيصد هزار دينار به او عنايت ملوكانه داشته باشند مبادا دختر ابى فضل بر او غالب وپيروز وبالا دست بوده باشد ! (44)

او ديگر بار به آموزگار پسرش محمد امين صد هزار درهم داد ولى اگر به خاطر تعليم و تربيت بود نوش جان معلم باد ! كه هنرش بيش از آن ارزش دارد ، نه بلكه به خاطر دو بيت شعرى بود كه در تملق وچاپلوسى شاگردش سروده بود كه به او نويد مى داد او وارث حكومت وخلافت خواهد گرديد . (45)

این عطايا وعنايات شهبانو وملكه عالى مقام خلافت ، در عصرى صورت مى گرفت كه فقر وفلاكت وگرسنگى به اغلب هموطنان ، رنج وشكنجه مى داد واغلب با بيچارگى وناتوانى به سر مى بردند . نامه اى از امام به هارون اطرافيان هارون كه عنوان اهل علمى وروحانيت را يدك مى كشيدند وبا القاب پر طمطراق مذهبى وعلمى ( مفتى - قاضى القضاة ) ناميده مى شدند دور هارون را به خاطر دنيا وگردآورى مال گرفته بودند هدف آنان حمايت وپشتيبانى از ستمگر در سنگر مذهب وروحانيت بود تا ابعاد حكومت او را وسيعتر وگسترده تر سازند ونفوذ آنرا تا اقشار مذهبى ومردم عادى وساده لوح كه به زندگى ساده وبسيط قانع هستند ، بكشانند . از اينرو كمتر ديده مى شد كه يكى از آنان محض جلب خشنودى ورضايت خدا هارون را خشمناك يا متأثر سازد واو را به حقيقت زندگى وآرمان هاى انسانى ومعنوى رهنمون گردند از اين رو نياز به پند واندرز وموعظه وهشدار نسبت به او بسيار ضرورى ولازم بود مگر نه اينست كه با ارزش ترين جهادها سخن حقى است كه در پيشگاه ستمگر به زبان آيد از اينرو امام (عليه السلام) روزى از درون زندان سندى بن شاهك در مورد توجه دادن به عواقب كار ستمگران نامه اى به اين مضمون به هارون نوشت : هارون ! هر روز ناگوارى كه از من سپرى مى گردد از تو هم همانند آن يك روز به خوشى و خرمى به آخر مى رسد . اين كاروان روزها ، پشت سر هم سپرى مى شوند تا روزها به پايان برسد در پايان به روزى خواهيم رسيد كه من وتو در پيشگاه عدل الهى گرد هم خواهيم آمد ولى تفاوتى كه آن روز با اين ايام دارد اينست كه ستمگران وجنايتكاران خسارت فاحشى خواهند ديد . خسارتى كه به هيچ نوع ديگر قابل جبران نيست . (46)

فتوائى از يك دنيا پرست

هارون حرص وولع عجيبى به كنيزكان داشت ودر راه آنان از صرف هر گونه امكانات مالى ، مضايقه نداشت گاهى هزاران تومان در راه به دست آوردن خواسته هاى حيوانى خود ، صرف مى كرد كه تاريخ زندگانى او سر تا سر مشحون از اين قبيل داد وستدها است . موردى كه اينجا نقل مى گردد از ديگر نظر مطرح است وآن ارتكاب مخالفت ظاهر شرع و خبرگيرى فتوا از يك روحانى نماى دنيا پرست است كه نظير آن در جهان كم نيست . او روزى به يكى از كنيزكان پدرش هادى عشق وعلاقه پيدا كرد واز او درخواست نمود ولى او امتناع ورزيد از آن نظر كه همخوابه ى پدرش بوده است ، ودر اسلام از نظر حفظ احترام پدر ومصالح ديگرى كه اطلاع نداريم همسران پدر بر فرزند حرام است . هارون شيفتگى وعلاقه شديدى به آن كنيزك پيدا كرده بود به حدى كه نمى توانست از او بگذرد . پى ابى يوسف روحانى دربارى فرستاد واز او در اينباره استفتاء نمود ونظرش را مورد سوال قرار داد . او بر خلاف قرآن وروش پيامبر اسلام ، به نفع خليفه چنين فتوى صادر فرمود : خليفه اين چنين نيست هر چه زن ادعا كند مورد قبول واقع شود گفتار او مورد تصديق نيست شايد دروغ مى گويد ! ! او در اين باره بر خلاف نص اسلام كه مى گويد : زنان در مورد خودشان ، مورد تصديق وگواهى است فتوا داد وخليفه را شادمان ساخت او يكباره مبلغ صد هزار درهم به ابو يوسف عنايت فرمود ! (47)

هارون از اين گونه مصارف باطل وناروا از بيت المال مسلمانان فراوان مرتكب مى شد . به حدى كه برخى ، تعداد كنيزان او را به رقم بسيار درشتى رسانده اند كه امروز مورد قبول نمى تواند باشد . (48)