۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام كاظم (عليه السلام) قهرمان اراده و تصميم

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۵ -


9 . خير الدين زركلى دمشقى اديب و شرح حال نويس معروف در كتاب الأعلام مى نويسد : موسى بن جعفر (عليه السلام) كنيهء او ، ابوالحسن هفتيمن پيشوا از ائمه دوازده گانه اماميه است . او يكى از سادات بنى هاشم مى باشد او عابدترين مردم عصر خود و يكى از دانشمندان پر فيض وجود اسلامى بود . (91)

10 . دكتر زكى مبارك در كتاب شرح زهر الاداب مى گويد : موسى بن جعفر يكى از سادات بزرگوار بنى هاشم و پيشواى پيشرو در علم و ايمان بود . (92)

11 . ابن صباغ على بن محمد مالكى در كتاب الفصول المهمه مى گويد : مناقب و كرامات روشن و فضائل و صفات درخشان او گواهى مى دهند كه او به عاليترين اوج شرف نائل آمده است و به بلندترين مزاياى آن رسيده است . قله‌هاى شامخ سيادت و بزرگوارى در برابر او خوار و پست گرديده و زير پاى او قرار گرفته اند . او در ميان غنائم و اندوخته‌هاى مجد و عظمت فرمان رانده است و از برگزيده‌هاى آنها اختيار نموده است . (93)

12 . محمد أمين غالب در كتاب تاريخ العلويين مى گويد : علويان از شخصيت بزرگوارى پيروى مى كردند كه در علم و تقوى شهرت به سزائى داشت به حدى كه مردم او را بنده ى شايسته مى ناميدند و به عنوان تشبيه به موسى بن عمران كه در قرآن ذكرش رفته است به او مرد صالح نيز لقب مى دادند او مرد كريم و بزرگوار و در سخاوت و بخشش معروف بود . (94)

13 . ابن حجر هيثمى در كتاب الصواعق المحرقه گويد : موسى كاظم از نظر علم و فضيلت و كمال وارث شايسته ى پدر بود به علت گذشت و عفو او كاظم ناميده شد در بين مردم عراق معروف به باب الحوائج عند الله است او عابدترين ، داناترين و سخى‌ترين مردم عصر خود بود . (95)

14 . شبلنجى در كتاب نور الابصار مى گويد : نياكانى از اهل علم گفته اند كه امام كاظم پيشواى جليل القدر و حجت دانا است كه شب را تا صبح به عبادت و روز را به روزهء پروردگار مشغول بود به علت عفو و بخشش او كاظم ناميده شد و در ميان مردم عراق به باب الحوائج شهرت دارد . (96)

15 . خطيب بغدادى در كتاب تاريخ بغداد مى گويد : امام موسى سخاوتمند و بزرگوار بود هنگامى كه از كسى اذيت و ناراحتى به او مى رسيد كيسه ى طلا به او مى فرستاد كه معمولا محتوى هزار دينار بود او كيسه‌هاى بخشش خود را دويست ، سيصد ، چهارصد دينار ، ترتيب مى داد و در ميان مستمندان مدينه ، تقسيم مى نمود . معروف بود كه كيسه‌هاى بخشش موسى بن جعفر فرد را غنى و بى نياز مى سازد . (97)

16 . دكتر محمد يوسف موسى در كتاب الفقه الاسلامى مى نويسد : مى توانيم يادآور شويم كه نخستن فردى كه در فقه كتاب نوشت : امام موسى بن جعفر بود كه در سال 183 در زندان درگذشت . كتاب او به نام الحلال والحرام در پاسخ مسائلى بود كه مورد سوال قرار گرفته بودند . (98)

17 . دكتر عبد الجبار جو مردى در كتاب هارون الرشيد درباره ى امام گويد : امام موسى فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على فرزند حسين فرزند على بن ابيطالب سرگذشت توأم با زهد و تقوى و كرم و پارسائى دارد . او را كاظم لقب دادند چون فرو برنده خشم و غضب بود . (99)

18 . ابن اسعد يافعى در كتاب روض الرياحين از شقيق بلخى نقل مى كند كه در سال 149 به عنوان سفر حج بيرون آمدم و به قادسيه رسيدم به جمع كاروان حجاج پيوستم . من كثرت مردم و زينت و پوشش آنان را تماشا مى كردم . ناگاه چشمم به جوان خوش صورتى افتاد كه از روى لباس‌هاى خود ، لباس پشمى پوشيده بود و نعلين در پاى خود داشت و دور تر از مردم تنها به سر مى برد . من پيش خود تصور مى كردم او يكى از صوفيان است كه مى خواهد در بين راه سربار مردم گردد و احتياجات خود را به عهدهء ديگران بيافكند ، با خود گفتم به طرف او مى روم و مورد مذمت و توبيخش قرار مى دهم . با اين نيت به سوى او رهسپار شدم تا نزد او رسيدم مرا با نام صريح من ، مورد خطاب قرار داد و فرمود : إجتنبوا كثيرا من الظن إن بعض الظن إثم (100) از سوء ظن به ديگران بپرهيزيد كه برخى از گمانها گناه و معصيت است . مرا تنها گذاشت و رفت . با خود گفتم اين يك واقعه ى خطيرى است او از قلب من خبر داد و نام مرا صريحا ذكر نمود . حتما او يكى از بندگان شايسته ى الهى است به او خواهم پيوست و درخواست خواهم نمود كه از تقصير من بگذرد و مرا حلال نمايد . من با شتاب و عجله پشت سر او عازم شدم هر چه سعى كردم نتوانستم به او برسم او از ديدگان من غائب و ناپيدا شد تا اينكه كاروان حركت كرد . به واقصه رسيديم در آن محل چشمم به آن جوان افتاد كه مشغول نماز است . ولى با كيفيت مخصوص نماز مى گذارد ، اعضاى بدن او مضطرب ، اشك از چشمانش جارى است . با خود گفتم اين همان خواسته ى قلبى من است كه به او رسيدم نشستم و صبر كردم تا او از نماز فراغت حاصل كند . تا نماز تمام گرديد رو به من نمود و خطاب به من اين آيه را تلاوت نمود : انى لغفار لمن تاب وآمن و عمل صالحا من بخشنده و پوشندهء گناهان توبه كنندگان و آنهايى كه ايمان آورده‌اند و كار نيك انجام مى دهند مى باشم . و اين آيه را قرائت نمود مرا تنها گذاشت و رفت . من با خود مى انديشيدم كه او ناچار يكى از اوتاد وابدال الهى است كه دو بار از ضمير من خبر داد بى آنكه سخنى به زبان آورم .

هنگامى كه به منى رسيديم باز با او بر سر چاه منى به همديگر رسيديم او بالاى سر چاه ايستاده بود و در دست خود ، دلوى داشت مى خواست از چاه آب بردارد دلو از دستش به چاه افتاد و من تماشا مى كردم كه ديدم نگاهى به سوى آسمان افكند و گفت : انت ربى اذا ظمئت الى الماء ، وقوتى اذا أردت الطعاما ، اللهم انت تعلم يا الهى وسيدى مالى سواها فلا تعد منى إياها . خدايا تو همه چيز من هستى ، آب و غذا و همهء خواست من هستى جز آن دلو ، وسيله ديگرى نيست . شفيق مى گويد : آب چاه آمد به حدى كه دسترسى به آب به آسانى صورت مى گرفت . او دلو را پر از آب ساخت و شروع به وضو نمود و چهار ركعت نماز گزارد . باز به سوى او رفتم و سلام كردم و جواب شنيدم و درخواست نمودم از باقى مانده ى آب به من هم عنايت كند : فرمود خداوند متعال نعمت‌هاى ظاهرى و باطنى را بر ما تكميل نموده است . حسن ظن خود را به ما تكميل نما از آب بر من عنايت كردند و خوردم . گمان بردم شكر و حلوا است ، من در عمر خود گواراتر و شيرين‌تر از آن آب نخورده بودم . پس از خوردن آب از غذا هم سير شدم سپس او را ديگر نديدم تا اينكه به مكه رسيديم او را در يكى از شب ها ، نصف شب در كنار زمزم ديدم كه با كمال حضوع و خشوع و با اشك چشم و گريه ، مشغول نماز است تا صبح به عبادت و تمجيد پرداخت و وقتى فجر صادق از شفق زد نماز صبح خواند و در جايگاه نماز مشغول تسبيح گرديد سپس به طواف بيت پرداخت و نماز طواف گزارد و از كعبه بيرون آمد . من پشت سر او افتادم ناگاه ديدم كه بر خلاف آنچه در راه ديده بودم و خدمتگذاران و اطرافيان دور او را گرفتند و تعظيم و تكريم مى نمايند . سلام مى دهند از يكى از نزديكان او پرسيدم كه اين بزرگوار كى باشد ؟ در پاسخ گفت : او موسى فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على فرزند حسين فرزند على بن ابيطالب رضوان الله عليهم اجمعين مى باشد با خود گفتم اين همه عجائب و شگفتى‌ها جز از اين بزرگوار و جز از اين اين خاندان از ديگرى زيبنده و روا نيست . (101)

بخش سوم تربيت يافتگان مكتب تربيتى امام (عليه السلام)

تربيت شاگردان نمونه

تربيت شاگردان فاضل و دانشمند و پارسا يكى ديگر از آثار علمى درخشان آن بزرگوار است . با اينكه پس از پدر بزرگوارش در اثر حاكميت خفقان ، و مقاومت و پايدارى سرسخت امام ، اغلب در زندان‌ها و سلول‌هاى انفرادى به سر برده است در عين حال شاگردان فراوان و رجال علمى و فقهى متعددى در مكتب تربيتى او فارغ التحصيل شده‌اند و احاديث و راهنمائى‌هاى فراوانى كه از آن حضرت در ابواب فقهى نقل شده است كه بهترين دليل تبرز علمى و تشخص فضل و معنويت او مى باشد . با اينكه صدها نفر از محضر پر فيض آن حضرت تلمذ و كسب علم و دانش نموده اند و اخبار و احاديث و دريافت‌هاى خود را نقل كرده اند ولى در ميان اصحاب حديث ، و راويان اخبار ، هيجده نفر به صدق و امانت معروف گرديده اند كه در صدق و راستگويى و اطمينان گفتارى جاى آنان ، گفتگو نيست و منقولات آنان مهر صحت و اعتبار را خورده است و به تعبير اهل فن اصحاب اجماع هستند و همگان بر درستى روايات آنان اعتراف نموده اند كه شش تن از آنان از ياران و شاگردان امام باقر و شش نفر از ياران و شاگردان امام صادق (عليه السلام) و شش تن ديگر از ياران و خواص شاگردان امام موسى بن جعفر (عليه السلام) بوده اند كه عبارتند از : 1 . يونس بن عبد الرحمان . 2 . صفوان بن يحيى فروشنده شاپورى . 3 . محمد بن ابى عمير . 4 . عبد الله بن مغيرة . 5 . حسين بن محبوب السراد . 6 . احمد بن ابى نصر بزنطى .

علاوه بر اينها ما شرح حال چند تن ديگر از دهها نفر شاگرد مبرز را كه در زندگى او نكته اى اخلاقى و تربيتى به چشم مى خورد مى آوريم و تفصيل آن را به كتابهاى اختصاصى حوالت مى دهيم . در شرح حال يونس بن عبد الرحمان نوشته اند كه او سلمان عصر خود بوده است و سى رساله در زمينه‌هاى مختلف اسلامى نوشته است و روزگار خود را با تأليف كتاب مى گذراند مگر آنكه مشغول نماز يا زيارت يا ملاقات برادران ايمانى خود باشد . (102)

ابن ابى عمير كه از اصحاب امام موسى و امام رضا (عليه السلام) نيز بوده است و از هر دو بزرگوار روايت كرده است و دريافت‌هاى خود را در زمينه‌هاى مختلف نقل نموده است . جاحظ درباره او گويد : او موثق ترين شخص ميان عامه و خاصه و يكى از زاهدترين فرد روزگار خود بوده است . فضل بن شاذان گويد : وارد عراق شدم گفتگويى را شنيدم كه مردى رفيق خود را مورد عتاب قرار داده بود و مى گفت : كمتر به عبادت بپرداز و به زندگى و زن و بچهء خود هم برس ! مى ترسم در اثر سجده‌هاى طولانى چشمت آسيب ببيند . او در جواب گفت : اگر چشم در اثر كثرت سجده آسيب پذير بود در برابر آنهمه سجده‌هاى طولانى چشمان ابن ابى عمير كور مى گشت در صورتى كه چنين نبود . او نيز به علت تقرب و نزديكى به امام از شر هارون ، ستمگر عصر خود دور نماند او را نيز به حبس افكندند تا از ياران و خواص ديگر امام كسب اطلاع نمايند و اسرار امام را از او دريابند ولى او با جوانمردى كامل با آن همه شكنجه و آزار امتناع ورزيد و سرى را فاش نساخت و در پايان با پرداخت يكصد و بيست هزار درهم آزاد گرديد او هنگام دستگيرى نوشته‌هاى خود را از بيم لورفتن ، در زير خاك دفن كرده بود پس از آزادى به سراغ نوشته هايش رفت قسمتى از آنها در اثر رطوبت از بين رفته بودند از اين رو در پاره‌اى از احاديث ، هنگام نقل تنها به متن حديث مى پرداخت يا چند نفرى را حذف مى كرد چون دسترسى به سلسله سند نداشت و از كمال وثوق و اطمينانى كه راويان به گفته‌هاى او دارند احاديث مرسل ( حديثى كه راوى يا راويانى در سلسله سند آن حذف يا سقط شده باشد و مستقيم از معصوم نقل گردد ) او را همانند مسند ( حديثى كه با سند پيوسته ، به معصوم (عليه السلام) برسد ) پذيرفته اند و معروف است كه مراسيل ابن ابى عمير همانند مسانيد مى باشد .

علاوه بر شش تن از اصحاب اجماع دهها تن از شاگردان مبرز ديگرى در مكتب تربيتى او پرورش يافتند كه از نمونه‌هاى بارز آن : معمر بن خلاد ، عبد الرحمان بن بجلى ، على بن جعفر ، اسحاق بن عمار صيرفى ، اسماعيل بن موسى بن جعفر (عليه السلام) ، حسين بن على بن خصال ، داود رقى ، عبد السلام بن صالح حصروى ، اسماعيل بن مهران ، موسى بن بكير ، وصفوان بن يحيى جمال ( شتردار ) مى باشد كه در مورد شخص اخير داستان آموزنده اى از پيشواى عاليقدر نقل شده است كه به جهت آموزندگى اجتماعى آن در اين قسمت نقل مى گردد و مى توان آن را نمونه اى از درس ها و آموزش‌هاى امام (عليه السلام) به حساب آورد .

تصميم ناگهانى صفوان

وقتى به هارون الرشيد خبر دادند كه صفوان ( كاروان چى ) كاروان شتران را يك جا فروخته است و بنابراين براى حمل خيمه و خرگاه خليفه در سفر حج فكر ديگرى بايد كرد هارون سخت در شگفت ماند و در انديشه فرو رفت چون فروختن تمام كاروان شتر آن هم در موسم حج و پس از قرارداد بستن با خليفه يك امر عادى و معمولى نيست ، بعيد نيست فروختن شتران با موضوع قرارداد او بستگى داشته باشد . صفوان را طلبيد و به او گفت : شنيده ام شترهايت را فروخته اى ؟ - بلى يا أمير المؤمنين ! - چرا ؟ - براى اينكه پير و از كار مانده شده ام خودم كه از عهده بر نمى آيم بچه ها هم درست به فكر نيستند ديدم بهتر است كه بفروشم و راحت گردم . راستش را بگو چرا فروختى ؟ همين كه عرض كردم و به اطلاع عالى رساندم . اما من مى دانم چرا فروختى ؟ حتما موسى بن جعفر از قرار بستن ها آگاه شده و تو را از اين كار منع كرده است او به تو دستور داده است شتران را بفروشى علت تصميم ناگهانى تو همين است و بس ! . هارون آن گاه با لحنى خشونت آميز و آهنگى خشم آلود گفت : صفوان ! اگر سوابق و دوستى‌هاى قديم تو نبود سرت را از روى تنه ات بر مى داشتم .

هارون خوب حدس زده بود صفوان هر چند از نزديكان دستگاه خلافت ! به شمار مى رفت و سوابق ممتدى در دستگاه خليفه خصوصا با شخص هارون در ارتباط با حمل و نقل او داشت اما او از اخلاص كيشان و پيروان و شيعيان اهل بيت (عليه السلام) بود . صفوان پس از آن كه پيمان حمل و نقل اسباب و اثاثيه سفر حج را با خليفه بسته بود روزى با امام موسى بن جعفر (عليه السلام) برخورد كرد امام به او فرمود : صفوان ! همه چيز تو خوب است جز يك چيز . - يابن رسول الله آن چيز كدام است ؟ - اينكه شترانت را به اين مرد كرايه داده اى ! ؟ يابن رسول الله من براى سفر حرامى كرايه نداده ام . هارون عازم حج است براى سفر حج كرايه داده ام به علاوه خودم نخواهم رفت بعضى از كسان و غلامان خود را همراه خواهم فرستاد . - صفوان ! يك چيز از تو سوال مى كنم . - بفرمائيد يابن رسول الله . - تو شتران خود را به او كرايه داده اى كه آخر كار ، كرايه بگيرى او شتران تو را خواهد برد و تو هم اجرت مقرر را از او طلبكار خواهى شد . اين طور نيست ؟ - چرا يابن رسول الله . - آيا آن وقت تو دوست ندارى كه هارون لااقل اين قدر زنده و سالم بماند كه طلب تو را بپردازد . - چرا يابن رسول الله ! - هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد ستمگران باقى بمانند او جزء ستمگران محسوب مى گردد و در عذاب الهى به سر خواهد برد . بعد از اين جريان بود كه صفوان آن شاگرد برجسته ى امام (عليه السلام) تصميم گرفت يك جا كاروان شتر را بفروشد هر چند اين كار به قيمت جانش تمام گردد ! (103)

رعايت حقوق برادران اسلامى

شعيب فرزند يعقوب عقرقوفى پسر خواهر ابى بصير معروف ، كه يكى از شاگردان و ياران مورد اعتماد ووثوق امام هفتم (عليه السلام) به شمار مى آمد مى گويد : روزى مردى شرفياب محضر امام (عليه السلام) گشت و در پيشگاه او زانوى ادب زد تا كسب فيض و فضيلت نمايد . امام رو به او كرد و فرمود : ديروز فلان محل ميان تو و برادر دينى تو ( فلانكس ) مشاجره اى اتفاق افتاده است كه همديگر را فحش و ناسزا گفته ايد . بدان ! اين عمل از دين من و نياكانم نيست و به هيچ فردى ، اجازه ى چنين عملى را نداده ايم ، شما هر دو بوسيله مرگ از همديگر جدا خواهيد شد و همين سفر مرگ دامن گير برادر دينى تو نيز خواهد گشت و در اين صورت از عملى كه از تو سر زده است پشيمان و نادم خواهى گشت . زيرا كه شما هر دو مرتكب قطع رحم و پيوند برادرى شده ايد خداوند متعال عمرهاى شما را كوتاه نموده است . (104)

عبد الله بن حبيب بجلى

يكى ديگر از شاگردان و اصحاب امام هفتم و هشتم به شمار مى آيد كه راويان حديث و سيره نويسان بر وثاقت و مورد اعتماد بودن او اتفاق كلمهدارند ، كشى در كتاب رجال خود گويد : او روزى به امام ابوالحسن عرض كرد آيا شما از من راضى و خشنود نيستيد ؟ امام فرمود : به خدا قسم ! خداوند و رسول خدا نيز از شما راضى و خشنود هستند . (105)

على بن ابراهيم

يكى ديگر از رجال نويسان و درايه شناسان اسلامى مى گويد : عبد الله بن جندب را در عرفه مشاهده كردم كه بهترين موقف عرفه اى بود كه ديده بودم او دستهاى خود را به سوى آسمان برداشته بود و اشك چشمان او از صورت او غلتيده و به زمين مى افتاد و دعا مى كرد . پس از مراجعت از عرفه به او گفتم خوش به حال تو كه بهترين حال را داشتى و در پاسخ گفت : به خدا جز به نفع برادران دينى دعاى ديگرى نداشتم چون پيشوايم امام موسى فرموده است هر فردى كه پشت سر برادر مؤمن خود دعا كند از عرش الهى ندا داده مى شود كه در مقابل هر كدام از خواسته‌هايى كه به نفع برادر دينى انجام داده اى چند برابر آن ، در حق تو پذيرفته مى شود . نمى دانم دعاهاى من مستجاب گرديده است يا نه ؟ (106)

على بن يقطين

او در سال 124 هجرى در كوفه متولد گرديد و در همان شهر ، نشو و نما و پرورش يافت و به تحصيل علم و ادب پرداخت پدرش يكى از ارادت ورزان امام صادق (عليه السلام) بود . او در اواخر حكومت اموى در اثر مظالم و تعديات آنان مجبور به ترك وطن شد و در مدينه رحل اقامت افكند ولى با آغاز حكومت عباسيان از حجاز به عراق برگشت و در كوفه اقامه گزيد و به حكومت عباسيان پيوست و با سفاح و منصور و مهدى همكارى نزديك داشت و منصب مهمى پيدا نمود كه از آن منصب به نفع خود و دوستداران اهل بيت (عليه السلام) استفاده‌ها و بهره‌گيريها نمود . بارها دوستى و شيعه بودن او به تشكيلات عباسى سعايت شد ولى او با تدبير وسياست خاصى كه داشت با لطف الهى از اين سعايت ها سالم جان به در برد .

على فرزندش جانشين پدر گرديد همان روابط پدر را حفظ نمود و به مقام وزارت و مشاورت هارون رسيد و با دستور و راهنمائى‌هايى كه از طرف امام داشت در مورد شيعيان از هيچ نوع كمكى ، مضايقه نداشت او هر سال چند نفر را از طرف خود به نيابت حج مى فرستاد يكى از مورخين مى نويسد در يك سال شمردم صد و پنجاه نفر از طرف او به حج رفتند و به هر كدام كمتر از هفتصد و بيشتر از ده هزار درهم مخارج راه نمى داد و اين هزينه ها علاوه بر كمكهاى نقدى و مالى بود كه در اختيار پيشواى هفتم قرار مى داد كه به مصرف نيازمندان شيعه برساند گاهى مبلغ آن به سيصد هزار درهم هم مى رسيد او با هزينه ى شخصى خود وسيله ى ازدواج چند نفر از فرزندان امام را فراهم ساخت كه يكى از آنان امام رضا (عليه السلام) بود كه ده هزار دينار به عنوان مهر همسرش ، تقديم نمود و سه هزار دينار به عنوان وليمه و مهمانى عروسى او پرداخت كرد و خدمات مالى و انسانى فراوانى ، در حق شيعيان داشت كه جاى تفصيل آن نيست . (107)

درخواست استعفاء

او كه در عهد مهدى عباسى و هادى ، در قسمت‌هاى مختلف حكومت عباسى ، اشتغال داشت در عهد هارون به مقام وزارت رسيد و طرف شور هارون قرار گرفت . روزى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) درخواست نمود كه اگر صلاح مى داند او از مقام خودش استعفاء دهد و از تشكيلات عباسى كناره گيرى نمايد . امام (عليه السلام) با در نظر گرفتن شخصيت ممتاز و موقعيت آن روز شيعيان ، و با توجه به مصالح شخصى خود على فرمود : اين كار را نكن ! خدمات و همكارى‌هاى شما با شيعيان بسيار مغتنم است و اميد بيشترى مى رود كه خداوند به بركت شما گرفتارى را نجات دهد يا آتش اختلافى را فرونشاند ، درست است وجود تو در آن بساط يك نوع سيئه و گناه است ولى گناهى است كه كفاره ى آن خدمت به برادران دينى است . اگر شما يك مورد را به من تعهد بسپارى و قول بدهى من سه چيز را در حق تو تضمين مى نمايم . تو فقط متعهد گردى كه گرفتارى‌هاى درماندگان و گرفتاران دوستان ما را حل كنى و با احترام و تكريم با آنان رفتار نمائى من متعهد مى گردم و از خداوند متعال مسئلت مى نمايم : 1 . هرگز سقف زندان ، بر تو سايه نيافكند . 2 . فقر و مسكنت و بيچارگى ، به سراغ تو نيايد . 3 . شكنجه و ناراحتى و شمشير دين هرگز به فرق تو نرسد . تو كاملا آگاه باش ! هر فردى كه مؤمنى را شادمان و خشنود سازد نخست خدا را راضى ساخته است در مرتبه دوم پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را خوشحال ساخته است و در نهايت ما اهل بيت را مسرور نموده است . (108)

ابن يقطين هنگامى كه امام به عراق آمد مجددا ناراحتى‌هاى روحى خود را با امام در ميان گذاشت و مجددا از پيشگاه ارجمندش مسئلت نمود كه استعفاى او را بپيذيرد و اجازهء ترك شغل دهد . امام فرمود : على ! خداوند متعال را در دستگاه‌هاى ظلم و ستم ، اولياء و دوستانى هست كه خداوند به وسيله ى آنان ، از دوستان خود ، حمايت و دفاع مى نمايد و تو از آن افراد هستى .

نجات از توطئه

امام هفتم در اثر لياقت و تقوى و ايمان قلبى على بن يقطين علاقه خاصى به او داشت و هميشه سلامت و آسوده‌گى او را مد نظر قرار مى داد و بارها در حق او دعا نموده بود به حدى كه روز عيد قربان هم او را فراموش نكرد و در حق او دعا نمود به بركت دعاى آن بنده صالح و شايسته خدا ، او در آن پست حساس و پرخطر خود ، بارها از توطئه و خطر نجات پيدا كرد كه دو مورد آن را بازگو مى كنيم :

1 . خلعت خليفه :

هارون در موارد گوناگون او را مورد عنايت و محبت خود قرار مى داد و لباس و اشياء گرانبها هديه مى داد روزى به عنوان انعام لباس بسيار فاخر و زربافى كه مخصوص خلفاء و رجال بود به او هديه كرد و دربارهء نگهدارى و محافظت آن توصيه و تأكيد خاص نمود . او لباس را با مبلغى پول به پيشگاه امام فرستاد امام لباس را برگرداند و به او توصيه نمود كه آن را محفوظ داشته باشد . روزى به آن احتياج شديد پيدا مى كند . على بن يقطين پس از دريافت نامه و سفارش امام ، آن لباس را در صندوق جا داد و مهر نمود . مدتى از اين جريان گذشت خدمتگزارى كه در جريان اهداى لباس بود و او لباس را به حضور امام برده بود مورد غضب و خشم على بن يقطين قرار گرفت او به عنوان انتقام از ارباب خود به خليفه شكايت كرد و جريان لباس را در اختيار او گذاشت و از روابط خاص او با امام هفتم سخنها گفت به حدى كه هارون را بر خشم و غضب و ناراحتى واداشت . هارون به على بن يقطين متغير گرديد و او را مورد غضب وقهر خود قرار داد . همان وقت ، لباس مخصوص اهدائى خود را از او درخواست نمود . على بن يقطين گفت : بهتر است برخى از خدمتگزاران خود را مأمور سازى تا آن لباس را از صندوق مخصوصى كه در خانه قرار دارد بياورد ؟ هارون دستور داد تا با نشانى كه على داده است به منزل او برود ، وخلعت خليفه را بياورد . خدمتگزاران هارون با نشانى خاص و كليدى كه گرفته بودند به سراغ منزل على رفتند و آن لباس را در بستهء مخصوص به حضور خليفه آوردند هارون مشاهده كرد كه همان لباس در جايگاه خاص با همان كيفيت نخستين ، و نپوشيده آماده است خود شرمنده و متأثر گشت و قسم خورد ديگر حرف‌هاى سخن چينان را دربارهء او باور نكند و از وزير مشاور خود معذرت بطلبد و جائزه‌اى هم به او داد و دستور داد هزار تازيانه ، به غلام سخن چين بنوازند . ميان دو كس جنگ چون آتش است * سخن چين بدبخت ، هيزم كش است
پانصد تازيانه به بدن عريان او نواختند او در زير همان تازيانه ها جان سپرد . على بن يقطين خوشحال و شادمان از حضور هارون بيرون آمد و در دل خود از عنايت امام هفتم (عليه السلام) بسيار سپاسگزار و خرسند بود .

2 . وضوء :

از سوى امام هفتم (عليه السلام) دستور داشت كه در تشكيلات خلافت ، وضوى خود را همانند اهل تسنن انجام دهد تا روزى كه خود امام دستور ثانوى صادر نمايند . او طبق فرمودهء امام رفتار مى كرد اطرافيان و جاسوسان خلافت ، در مورد تشيع و روابط او با امام هفتم مطالبى به اطلاع هارون رساندند و مخصوصا بر اين نكته تكيه داشتند او اموال فراوانى در اختيار امام قرار مى نهد ، و با روش او عبادت و وضوء مى گيرد . هارون خواست گفته‌هاى مردم را امتحان كند و خودش به صدق گفتار آنان واقف گردد . در يكى از روزها به هنگام وضو گرفتن وزير خود ، از پنجرهء قصر خود ناظر و تماشاگر وضوى او گرديد و بر خلاف سعايت ها و بدگوئى‌هاى بدخواهان ، مشاهده كرد او طبق فقه اهل سنت وضوء مى گيرد . هارون نتوانست خوددارى كند از پنجرهء قصر خود صدا زد : ديگر هرگز گفته‌هاى ديگران را در حق تو باور نمى كنم ! (109)

3 . ابن بزيع :

يكى ديگر از اعيان و رجال بزرگ شيعه و از شاگردان مبرز و از روايتگران احاديث اهل بيت مى باشد . نامش محمد بن اسماعيل يكى از علاقمندان اهل بيت است كه هم از امام هفتم و هم از پيشواى هشتم كسب فيض و علم نموده است و طبق امر امام ، در تشكيلات و دستگاه بنى عباس هم شغل مهمى برگزيده و يكى از مشاورين خاص حكومت بود . امام رضا (عليه السلام) به او فرمودند : در دستگاه‌هاى ادارى ستمگران ، كسانى از صلحا و نيكوكاران وجود دارند كه خداوند متعال بلا و آفت را بوسيلهء آنان از اولياى خود بر مى گرداند ، و أمور مسلمانان را با كمك آنان ، اصلاح مى كند ، افراد با ايمان را از ضرر و گرفتارى نجات مى بخشد . آنان پناه نيازمندان از اهل ايمان هستند . (110)

4 . مؤمن طاق :

محمد بن على بن نعمان يكى از افاضل شاگردان مكتب تربيتى امام ششم و امام هفتم مى باشد كه در مباحثات اعتقادى و مناظرات كلامى ، مهارت وتبحر خاصى داشت و اين قبيل مباحث از طرف امام (عليه السلام) به او محول مى گرديد . دفاعيات او از مقام ولايت اهل بيت فراوان صورت گرفته است و گفتگوهاى متعددى با رؤساى اديان و مذاهب انجام داده است كه در همه پيروزى با او بوده است گويند روزى ابوحنيفه به او گفت : آيا راست است كه تو معتقد به رجعت و بازگشت مجدد هست ؟ گفت : آرى . ابوحنيفه با مسخره و استهزاء گفت : پس پانصد دينار به من قرض بده و هنگام بازگشت مجددا من به تو پرداخت مى نمايم . مؤمن طاق : عيب ندارد در صورتى كه تو به من تعهد بسپارى كه هنگام رجعت به صورت ميمون يا ديگر مسخ شده ها بر نگردى بلكه به صورت انسان باشى تا بتوانم طلب خود را وصول نمايم ابوحنيفه شرمنده و عاجز از پاسخ شد . (111)

او پس از رحلت امام صادق (عليه السلام) با ابوحنيفه روبرو گرديد ، وى به صورت شماتت از مؤمن پرسيد : امام تو هم از دست رفت . مؤمن پاسخ داد : آرى ! امام من رحلت نمود ولى امام و پيشواى تو تا وقت معلوم مهلت داده شده است ( اشاره به شيطان است كه قرآن مى فرمايد : من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم . . . ) . (112)

موسى بن ابراهيم مروزى آموزگار فرزندان سندى بود كه افتخار آشنائى و كسب فيض محضر امام را در منزل سندى بن شاهك دريافت و از وجود پر فيض امام بهره ها برد و آنچه را شنيده بود در كتابى به نام مسند الأمام موسى بن جعفر (عليه السلام) تأليف نمود كه مورد توجه دانشمندان و محققين قرار گرفته است و تاكنون به صورت‌هاى مختلف به طبع رسيده است . مسند امام شامل 59 حديث است كه به عنوان نمونه چند حديث از آنها نقل مى گردد : 1 . قال (عليه السلام) قال رسول الله : لا طاعة لمخلوق في معصية الله : هرگز با معصيت به پروردگار امتثال امر بنده روا نيست . 2 . قال (عليه السلام) قال رسول الله : من آذى المسلمين في طرقهم وجبت عليه لعنتهم : هر فردى كه در امر راه ، اذيت مسلمانان را فراهم سازد شايسته ى لعن ونفرت مردم مى باشد . 3 . قال (عليه السلام) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : ألمرء على دين خليله : روحيه ى هر فرد را با دوستش مى توان شناخت . 4 . قال (عليه السلام) : ان الحسن والحسين لايقبلان جوائز معاويه : جدم حسن و حسين عطايا و جوائز معاويه را نمى پذيرفتند .

5 . قال (عليه السلام) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : ثلاث لاترد دعوتهم : الأمام العادل ، والصائم حتى يفطر ودعوة المظلوم : دعاى سه نفر به مرحله اجابت نزديكتر است : پيشواى راستين ، فرد روزه دار قبل از افطار ، و ستمديده و مظلوم . (113)

هشام زبان گوياى شيعه

هشام بن حكم يكى ديگر از شاگردان با فضيلت و سخنگوى توانا از تربيت يافتگان امام ششم و هفتم (عليه السلام) مى باشد كه عمر خود را در راه مبارزه و دفاع از اهل بيت طهارت و عصمت صرف نمود و دشمنان و مخالفين را با سلاح علم و منطق و حربهء فضيلت و دانش ، منكوب و محكوم نمود او در مناظرات متعددى شركت جست و پيروزى نهائى را در همه جا به دست آورد . سكونت او در بغداد در محله كرخ بوده است و به شغل تجارت مى پرداخت نخست متمايل به فرقه جهميه بود كه متمايل به جبر و سلب قدرت از انسان بود در اثر تماس با امام ششم و كسب فيض از محضر او توانست خود را از اوهام و سفسطه‌ها نجات داده و به حقيقت و واقع گرايش و تمايل پيدا نمايد و مس وجود خود را تبديل به طلا نمايد و دوره ى تكميلى خود را در مكتب امام طى نمايد و از فارغ التحصيلان مبرز آن مكتب درآيد و افراد فراوانى را به شاهراه هدايت و سعادت ، سوق دهد و اندوخته‌هاى علمى خود را به صورت بيان و بنان ، در اختيار ديگران قرار دهد ، امام صادق (عليه السلام) در حق او فرمود : تو در مدافعات خود نسبت به اهل بيت مؤيد و منصور از جانب پروردگار عالم هستى و اين فضيلت در حق او كافى است . (114)

مناظرات او با عمرو بن عبيد امام مسجد بصره ، يحيى بن خالد برمكى ، نظام و ديگر سران فرقه‌هاى باطله آن روز معروف است به خصوص كه درباره ى هشام بن حكم ، كتاب‌هاى مستقلى تأليف شده است كه ما را بى نياز از معرفى او مى نمايد . (115)