۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام كاظم (عليه السلام) قهرمان اراده و تصميم

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۶ -


بخش چهارم امام موسى بن جعفر (عليه السلام) و تفسير قرآن مجيد

امام هفتم ، با كلمات حكمت آميز و بيانات منطقى و عقلى بسيار آموزنده اشتهار دارد سخن معروفى از آن بزرگوار نقل شده است كه مى تواند رأس حكمت شمرد جائى كه به هشام يكى از ياران صميمى خو د مى فرمايد : لو كان في يدك جوزة وقال الناس : لؤلؤة ما كان ينفعك وأنت تعلم أنها جوزة ، ولو كان في يدك لؤلؤة وقال الناس انها جوزه ، ما كان يضرك وانت تعلم انها لؤلؤة . اگر گردوى در دستت بوده باشد و عموم مردم بگويند لؤلؤ است سودى به حال تو نخواهد داشت در صورتى كه كه تو خود مى دانى آن گردو است و اگر لؤلؤئى در دستت باشد و همهء مردم بگويند : گردو است باز زيانى به حالت نخواهد داشت در صورتى كه مى دانى لؤلؤ است . (115)

هم اكنون چند مورد از تفسير قرآن مجيد آن بزرگوار را مى آوريم :

1 . بشارت به صاحبان عقل و انديشه

قال (عليه السلام) في وصية مفصلة لهشام : ان الله تبارك و تعالى تبشر اهل العقل والفهم في كتابه : فقال : * ( فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله واولئك هم اولو الالباب ) * . (116)

امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در طليعه وصيتنامه مفصلى كه به يكى از ياران خود به نام هشام دارد مى فرمايد خداوند متعال به صاحبان انديشه و خرد در قرآن كريم بشارت داده است و فرموده است : بشارت بده به بندگان من ، آنان كه گفتار را مى شوند پس از بهترين آنها پيروى و تبعيت مى كنند آنان صاحبان خرد و انديشه هستند .

2 . در برخورد با هارون الرشيد

امام موسى بن جعفر (عليه السلام) همواره برخورد فكرى و سياسى با هارون الرشيد داشت به حدى كه جان عزيز خود را نيز در مبارزه با ستمگر و ستم ، فدا و تقديم حقيقت نمود . امام (عليه السلام) در يكى از اين برخوردها با هارون گفتگوئى دارد كه در آن جلسه بيشترين استناد امام به آيات و كلمات نورانى قرآن مجيد بوده است ما فرازى از آن سخنان را در زير مى آوريم .

امام (عليه السلام) در مورد عدم توارث عباس از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) چنين گويد : قال ان النبى لم يورث من لم يها جر ولا اثبت له حتى يهاجر فقال ما حجتك فيه ، فقال قول الله عزوجل : * ( والذين آمنوا ولم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شيئ حتى يهاجروا ) * . (117) وان العباس لم يهاجر . قال لم جوزتم للعامة والخاصة ان ينسبوكم الى رسول الله (صلى الله عليه وآله) و يقولون لكم : يا بنى رسول الله وانتم بنو على ، وانما ينسب المرء الى ابيه وفاطمة ( عليها السلام ) انما هى وعاء والنبى جدكم من قبل امكم ، فقال لو ان النبى نشر فخطب اليك كريمتك هل كنت تجيبه ؟ فقال سبحان الله ! ولم لا اجيبه بل أفخر على العرب والعجم وقريش بذالك ، فقال له احسنت فقال : لكنه لا يخطب الى ولاازوجه كريمتى من ه قط فقال لم ؟ قال لأنه ولدنى ولم يلدك . فقال : كيف قلتم انا ذريته والنبى لم يعقب وإنما العقب للذكر لا أنثى وانتم ولد البيت فقال : * ( ومن ذريته داود وسليمان وايوب ويوسف وموسى وهارون وكذالك نجزى المحسنين وزكريا ويحيى وعيسى وإلياس ) * قال من ابو عيسى ؟ قال ليس له اب فقلت انما ألحقه الله بذارى الانبياء من طريق مريم ( عليها السلام ) وكذالك الحقنا بذارى رسول الله من قبل امنا فاطمة ( عليها السلام ) . (118)

امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در اين مورد كه چرا عباس جد بزرگ عباسيان نتوانست از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) ارث ببرد و هيچ ولايت و سرپرستى نداشت چه دليلى داريد ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود : در مورد عدم توارث عباس به آيه شريفه اى استناد جستند كه مى فرمايد آنان كه ايمان آورده اند ولى هجرت به مدينه انجام ندادند تا هجرت ننمايند درباره ولايت و سرپرستى آنان ، هيچ تعهدى ندارى عباس نيز از افرادى بود كه هجرت ننموده بود . هارون گفت : شما به چه عنوان به خواص و عوام اجازه داديد كه شما را به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نسبت دهند وشما را به عنوان فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بخوانند در صورتى كه شما فرزندان على (عليه السلام) هستيد و افراد به پدر نسبت داده مى شود نه به مادر چون مادر حكم ظرف ولادت را دارد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) جد و نياى بزرگ شما از ناحيه مادر است نه آنكه پدر شما بوده باشد . امام (عليه السلام) در پاسخ فرمودند : من اكنون سوالى از شما دارم و آن اينست اگر پيامبر اسلام سر از قبر بردارد و از دختر شما خواستگارى نمايد آيا شرعا مى توانيد درخواست او را بپذيريد يا نه ؟ هارون ! سبحان الله ! چرا نپذيرم بلكه با پذيرفتن آن بر عرب و عجم و قريش و غيره نيز افتخار و مباهات مى نمايم كه چنين دامادى پيدا كرده ام . امام (عليه السلام) بسيار خوب . شما مى توانيد دختر خود را به ازدواج او درآوريد ولى من شرعا چنين اجازه و رخصتى را ندارم چون او پدر و والد من است نه پدر و والد تو .

هارون : شما مى گوئيد ما از نسل و ذريهء رسول خدائيم در صورتى كه پيامبر اسلام ذريه و نسلى نداشته است و پس از خود فرزند ذكورى باقى نگذاشته است نسل و ذريه از پسر است نه از دختر ، شما كه از فرزندان دخترى او هستيد نه پسرى . امام (عليه السلام) آيه شريفه * ( و من ذريته داود وسليمان وايوب ويوسف وموسى وزكريا و يحيى و عيسى و إلياس ) * را تلاوت نمود و پرسيد آيا پدر عيسى كى بود . . . ؟ هارون : عيسى كه پدر نداشت .

امام (عليه السلام) : درست است عيسى (عليه السلام) پدر نداشت ولى خداوند او را بواسطه مريم به نسل انبياء و پيامبران پيشين داوود ، سليمان و . . . پيوست داده است و همچنان ما را نيز از ناحيهء مادرمان فاطمه ( عليها السلام ) به نسل پيامبر اسلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ملحق و پيوست داده است .

مباهله :

آنگاه امام (عليه السلام) افزود مى خواهى چيز ديگرى را بيافزايم ؟ هارون گفت : خوب بياور ! امام فرمودند خداوند متعال در آيه شريفه آل عمران مى فرمايد : ممن حاجك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا وابنائكم ، ونسائكم ، وانفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين . (119)

اين آيه در داستان مباهله نجران با پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نازل گرديده است و كسى ادعا نكرده است كه پيامبر خدا زير عبا به هنگام مباهله جز : على بن ابيطالب ، فاطمه و حسنين (عليه السلام) را وارد كرده باشد پس تأويل كلام الهى در مورد أبنائنا : حسن وحسين ( عليها السلام ) و نسائنا : فاطمه زهرا ( س ) و أنفسنا : على بن ابيطالب (عليه السلام) مى باشد علاوه بر آن علماء اجماع نموده‌اند كه جبرئيل در روز أحد به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) گفت اين فداكارى مواساة و از خود گذشتگى از على است پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : چون او از من و من هم از اويم جبرئيل گفت من هم از شما دو نفر مى باشم سپس جبرئيل گفت : لاسيف الا ذوالفقار ولافتى إلا على آن چنان كه خداوند متعال خليل خود را با كلمه فتى تعريف كرده است جائى كه در داستان شكستن بتهاى ستاره پرستان مى فرمايد : فتى يذكرهم يقال له ابراهيم . (120)

ما پسر عموهاى شما خليفه به گفتار جبرئيل افتخار مى كنيم كه او هم از ما است . هارون گفت : بسيار خوب گفتى آيا حوائجى دارى كه به من بيان نمايى ؟ امام (عليه السلام) فرمودند : نخستين حاجت من آنست كه به پسر عمويت اجازه و رخصت دهى كه به حرم جدش ( مدينه ) و به سوى خانوادهء خود برگردد ؟ هارون گفت : عيب ندارد بنگريم كه انشاء الله مى شود .

روايت شده است پس از اين ماجرا او را به سندى بن شاهك تحويل داد و گمان آنست كه پس از آن تاريخ پيش او وفات يافت . (121)

3 . تشويق به تلاوت قرآن

شيخ مفيد در ارشاد نقل مى كند : مردم از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فراوان روايت كرده اند او فقيه ترين مردم عصر ، و حافظ ترين مردم نسبت به قرآن و زيبا آوازترين مردم نسبت به قرائت قرآن بود او با حزن واندوه قرآن تلاوت مى كرد و شنوندگان آواى قرآن او به گريه مى افتادند مردم مدينه او را زين المتهجدين مى ناميدند . (122)

و كافى نقل نموده است : امام بارها مى فرمود : درجات و مراتب بهشت بر حسب شمارش آيات قرآنى است گفته مى شود قرآن بخوان بالاتر برو پس او قرآن مى خواند و بالاتر مى رود . (123)

4 . مال كثير چه قدر است ؟

از آن حضرت در مورد فردى سوال كردند كه نذر كرده است : به خدا اموال كثيرى را تصدق خواهم نمود چه مقدارى صدقه دهد ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمودند : اگر فردى كه سوگند ياد كرده است صاحب گوسفند باشد پس مى بايست 84 رأس گوسفند اگر داراى شتر است 84 نفر شتر و اگر صاحب دراهم و پول است پس 84 درهم بپردازد . چون خداوند متعال فرموده است : ولقد نصركم الله في مواطن كثيره ويوم حنين . (124)

مواطن مورد تأييد رسول خدا پيش از نزول اين آيه شمرده اند پس 84 موطن و مورد بوده است . (125)

5 . حرمت خمير

على بن يقطين گويد : مهدى خليفه عباسى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در مورد خمير پرسيدند : آيا در كتاب خدا حرام شده است ؟ در صورتى كه مردم نهى از خمر را مى شناسند ولى تحريم آن را نمى شناسند ؟ امام (عليه السلام) فرمودند : بلى خمر در كتاب خدا هم تحريم شده است . مهدى پرسيد : در كدام آيه از آيات الهى اى ابوالحسن ؟ امام (عليه السلام) فرمودند در آيه شريفه انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن والأثم و البغى به غير الحق . (126)

مقصود از ما ظهر منها آن زناى آشكار است كه زناكاران عهد جاهليت بر سر دربها پرچم مى افراشتند . و مقصود از ما يطن ازدواج با همسران پدران مى باشد كه در جاهليت پس از مرگ پدر ، پسران با آنان ازدواج مى كردند و مقصود از إثم خود خمر و شراب مى باشد جائى كه خداوند متعال در جايگاه ديگرى از قرآن مى فرمايد : يسئلونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير . (127)

إثم در كتاب خدا خمر و ميسر مى باشد واثم آنها بيشتر از نفع آنها است . مهدى به على بن يقطين گفت : اين يك فتواى هاشمى است . على بن يقطين گفت : آرى راست مى گويى و شكر خدا را كه اين علم و دانش را از شما اهل بيت بيرون نبرده است . مهدى گفت : راست گفتى اى رافضى ! . (128)

6 . توحيد و خداشناسى

محمد بن عمير گويد : به محضر آقا و سرورم موسى بن جعفر (عليه السلام) وارد شدم عرضه داشتم اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) توحيد را به من بياموز : امام (عليه السلام) فرمود : اى ابا احمد ! در مسألة توحيد نبايست از آنچه كه خداوند تعيين فرموده است تجاوز كرد كه به وادى هلاكت مى افتى بدان كه خداوند واحد ، احد ، صمد مى باشد والد نيست تا ارث برده شود و مولود نيست كه شريكى داشته باشد او صاحب ، فرزند نيست و شريكى اتخاذ نكرده است او هميشه زنده است مرگ و ممات بر او راه ندارد ، او قادرى است هرگز عاجز و ناتوان نمى گردد او قاهر و پيروزى است كه هرگز مغلوب نمى گردد او حليم و بردبارى است كه هرگز عجله نمى كند او دائم و هميشگى است هرگز از بين نمى رود او باقى و پايدار است هرگز فانى نمى شود ، ثابت و استوار است هرگز زوال ندارد او غنى و بى نياز است هرگز نيازمند نمى گردد ، او عزيز و توانمند است هرگز ذليل و خوار نمى گردد او عالم و دانا است هرگز جاهل و نادان نمى شود ، او عادلى است هرگز جور و جفا نمى كند ، او بخشنده اى است هرگز بخل و امساك نمى ورزد ، او وجودى است هرگز عقول و انديشه‌ها نمى توانند او را به اندازه درآورند و اوهام و خيالات بر او واقع نمى گردد ، اماكن و اقطار بر او احاطه نمى كند و مكانى او را در برنمى گيرد ، ديده ها او را درك نمى كنند او لطيف و خبير است او همانند و مثل ندارد او شنوا و بينا است . هيچ رازى سه كس با هم نگويند جز آنكه خدا چهارمين آنان ، و نه پنج كس جز آنكه خدا ششمين آنان ، نه كمتر از آن و نه بيشتر جز اينكه هر كجا كه باشند او با آنها است . (129)

او نخستين است و چيزى پيش از او نبوده است او آخرين است چيز ديگرى بعد از او نخواهد بود او قديمى است و جز او مخلوق و تازه پديد آمده است خداوند متعال خيلى بالاتر و والاتر از صفات آفريده‌هاست . (130)

7 . پيرامون تجديد بناى كعبه

در تفسير عياشى آمده است هنگامى كه مهدى عباسى مى خواست كعبه را تجديد بنا كند خانه اى در محوطه كعبه قرار داشت از صاحب آن خواستند كه بفروشد او امتناع ورزيد از فقها مسألة اش را پرسيدند پاسخ دادند نمى توان چيز غصبى را وارد حرم ساخت . على بن يقطين به مهدى عباسى گفت اگر از موسى بن جعفر استفتاء مى نمودى حقيقت امر را مى گفتند مهدى به والى مدينه نوشت كه از موسى بن جعفر در مورد آن خانه پرسشى نمايد فرماندار مدينه پرسش قطعى مسألة را از امام درخواست نمود . امام (عليه السلام) در پاسخ نوشتند : بسم الله الرحمن الرحيم ، ان كانت الكعبة هى النازله بالناس فالناس اولى يقتائها وان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبة فالكعبة اولى بفنائها . (131)

به نام خداوند بخشنده و بخشايشگر اگر كبعه به دستان مردم وارد شده است پس مردم اولى به تصرف هستند و اگر اين مردم هستند كه به آستان كعبه نازل گشته اند پس كعبه به آستان خويشتن مى باشد . هنگامى كه نامه به مهدى رسيد آن را بوسيله و دستور تخريب خانه را داد صاحبان خانه به سراغ امام آمدند و از وى درخواست نمودند نامه اى به مهدى در مورد قيمت خانه بنويسند . امام (عليه السلام) نامه اى به مهدى نگاشتند عطاى بيشترى در مورد زمين خانه به آنان بپردازد به حدى كه راضى و خشنود كند . در ذيل همين نامه آمده است كه ابوجعفر خواست از اهل مكه عكه جهت توسعهء مسجد خانه ها و منازل نزديك بيت الله الحرام را بخرد آنان امتناع ورزيدند او ( منصور ) به سراغ امام صادق (عليه السلام) آمد و جريان را گفت امام (عليه السلام) فرمود : اين موضوع شما را خيلى ناراحت نكند حجت و دليل تو بر آنان بسيار روشن است او پرسيد چگونه استدلال كنم ؟ امام فرمود : با كتاب خدا جائى كه مى فرمايد : إن اول بيت وضع للبأس للذى بمكة . (132)

اگر آنان قبل از تأسيس بيت الله الحرام به آن منطقه آمده اند ، خانه احداث كرده اند خانه ها مال آنها است و اگر بيت الله الحرام قديمى تر از آنان مى باشد و آنان وارد آن شده اند پس آستان از آن بيت است . ابوجعفر با اين بيان استدلال نمود آنان گفتند هر طور خواستيد رفتار كنيد . (133)

بخش پنجم نمونه‌هايى از سخنان و ارشادات امام (عليه السلام)

1 . جهاد اكبر با مبارزه با هواى نفس

امام از جد بزرگوارش رسول خدا نقل فرمود : كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به سربازانى كه از جبهه ى جنگ برگشته بودند فرمود : آفرين بر شما سربازان باد ! كه جهاد اصغر را انجام داده و هنوز جهاد اكبر بر عهده ى شما باقى است . عرض شد يا رسول الله جهاد اكبر كدام است . فرمودند : جهاد با نفس و مبارزه با هواى نفسانى است . (134)

شرح كوتاه :

غلبه بر نفس و مهار كردن عواطف و احساسات ، كارى بس دشوار است فردى كه هواى نفس و خواهش‌هاى قلبى خود را تحت كنترل و مهار خود در آورد مى تواند در زمينه‌هاى گوناگون فداكارى و ايثار از خود نشان دهد و به هر عمل خير و سازنده اقدام نمايد . با توجه به اهميت و دشوارى آن پيشواى عالى قدر اسلام جانبازى و فداكارى در ميدان جنگ و پيروزى بر دشمنان مسلح را جهاد اصغر خوانده است ولى جنگ با هواى نفس را كه دشمن داخلى و درونى است به جهاد اكبر تعبير فرموده است . شاعر پارسى گو در اين باره مى گويد : گر بر سر نفس خود اميرى ، مردى * گر برد گران ، نكته نگيرى ، مردى مردى نبود فتاده را پاى زدن * از دست فتاده اى بگيرى ، مردى

2 . تلاش در راه معاش

امام درباره ى تلاش در راه كسب روزى مشروع و حلال و معيشت سالم فرمود : كسى كه از پى روزى حلال برود تا خود و خانوادهء خود را بهره‌مند سازد ، اجر او در پيشگاه الهى همانند اجر سربازى است كه در راه خدا جهاد مى كند . (135)

شرح كوتاه :

عبادت در اسلام ، معناى وسيع و گسترده‌اى دارد كه شامل عناوين گوناگون و فعاليت‌هاى مختلف زندگى ، مى گردد . تمام فعاليت‌هايى كه خشنودى و رضاى الهى در آن نهفته باشد . خود عبارت و كرنش در برابر خدا است : فرد با ايمانى كه به عنوان عبادت در كتاب خلقت ، مطالعه كند و با پى بردن به اسرار آفرينش ، راه تعالى و تكامل علمى و معنوى را به پيمايد و فكر خود را در آن روش هائى به كار اندازد كه مرضى خدا است خود مأجور است و در حال عبادت و ستايش . فرد با ايمانى كه با نيت عبادت به فعاليت‌هاى اقتصادى و رفاهى دست مى زند و در پرتو سعى و كوشش خود ، اندوخته اى به دست مى آورد كه زندگى شرافت مندانه‌اش را تأمين سازد و از فعاليت ها و كوشش‌هاى او ، عائله ى خود و ديگران را هم منتفع سازد عابد است و مجاهد . فرد با ايمانى كه با تحصيل علم و دانش راهگشاى مشكلات ضرورى دينى يا دنيوى مردم است عابد است و ستايش‌گر و هميشه در سنگر اطاعت و عبادت حق . مهم تر از آن امروز دهكده عمومى جهانى به عنوان يك واحد تلقى شده است ملتى كه كار و تلاش نداشته باشد از قافله عقب است و در معادلات سياسى و اجتماعى نيز در آخر خط قرار مى گيرد و به صورت تو سرى خور درمى آيد . تلاش و كوشش رمز تعالى و ترقى و سرفرازى ملل محسوب مى گردد . (136)

3 . پرورش كودك

امام (عليه السلام) در زمينه ى تربيت و پرورش كودك و آشنا ساختن تدريجى او با مشكلات و سختى‌هاى زندگى ، جملهء جاودانه‌اى دارد . جائى كه مى فرمايد : بهتر آن است كه كودك در دوران طفوليت با سختى ها و مشكلات اجتناب ناپذير زندگى كه غرامت حيات مى باشد ، آشنا و مأنوس گردد تا در جوانى و بزرگسالى بردبار و صبور باشد . (137)

شرح كوتاه :

امروز تربيت كودك يكى از مسائل فنى ، تخصصى و كارشناسى در آمده است و در زمينه ى تربيت ، كتاب ها و رساله‌هايى نوشته اند كه تجزيه و تحليل آنها از عهده ى همگان خارج است . سخن امام يكى از چكيده‌هاى آخرين مطالعات روانشناسى كودك به شمار مى آيد كه علم تربيت به آن مرحله خود را رسانده است و معتقد است كه طفل بايد در دروان كودكى با مسائل و مشكلات آيندهء زندگى آشنا گردد تا به صورت خام وننرى بار نيايد .

4 . بزرگوارى و عزت واقعى

پيشواى عالى قدر اسلام در زمينه عزت و سربلندى واقعى كه خواست همگان است چنين مى فرمايد : از مردم قطع اميد كردن ، و از ثروتشان چشم پوشيدن ، و به كار در آمدى خود قانع شدن ، براى مرد با ايمان مايه ى عزت دينى و روح جوانمردى و شرف دنيوى است . چنين انسانى در نظر مردم بزرگ ، و بين فاميل خود محترم ، و در محيط خانواده اش ، داراى هيبت و بزرگوارى خواهد بود و در ضمير خود و در نظر ديگران ، بىنيازترين مردم به حساب خواهد آمد . (138)

شرح كوتاه :

هر كس عزت و سربلندى را از ديدگاهى تفسير مى نمايد افرادى هستند كه عزت را در رياست و حكم فرمايى ، و افرادى پيدا مى شوند كه عزت را در ثروت و مال بى حساب ، و جمعى هم در شهرت و جاه و جلال . ولى از ديدگاه اولياى اسلام ، عزت واقعى و سربلندى حقيقى در انجام وظائف الهى واكتفاء نمودن به حقوق شرعى و طبيعى خويشتن مى باشد بى آن كه چشم طمع به مال و ثروت ديگران بدوزد يا دست تعدى به نامشروعى دراز نمايد فشردهء كلام ، خود سازى و خود اتكائى و طفيلى بار نيامدن مى باشد.

5 . انسان سعادتمند

درباره ى عوامل سعادت و خوشبختى سخن ها رفته و كتاب ها تنظيم يافته است ولى عبارت كوتاه امام (عليه السلام) معناى وسيع و آموزنده‌اى دارد كه در خور دقت وتأمل مى باشد : خوشبخت انسان با ايمانى است كه براى گذراندن زندگى ، درآمد كافى داشته باشد . (139)

شرح كوتاه :

امام (عليه السلام) براى سعادت و خوشبختى انسان ، دو ركنين اساسى تعيين مى فرمايد : 1 . ايمان ، 2 . معاش سالم .

با وجود اين همه پيشرفت‌هاى صنعتى و تحولات اقتصادى و فراهم بودن وسائل رفاهى و آسايش زندگى ، عاملى كه بيش از همه باعث اين همه اضطرابات و ناراحتى‌هاى روانى و بحران‌هاى روحى وتنگناهاى معيشتى است به حدى كه در برخى از افراد ، به خودكشى و انتحار منجر مى گردد ، فقدان روح ايمان و از دست دادن معتقدات پاك مذهبى است . و از سوى ديگر افراد كه در محيط تربيتى ايمان و در خانواده‌هاى معتقد و مساعد به كج روى ها و انحرافات روحى كشانده مى شود وبيش از هر عامل ديگر ، نيازهاى مادى و تنگدستى و فقر مالى است كه در برخى از موارد از كفر و بى ايمانى هم دردناكتر است و كاد الفقرأن يكون كفرا ، از اين رو براى تأمين سعادت واقعى وجود هر دو لازم و ضرورى است .

6 . بهداشت و تندرستى

دو عبارت كوتاه از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در زمينهء بهداشت و جلوگيرى از آلودگى وارد شده است كه مى تواند در طب پيشگيرى مورد استفادهء شايان توجه و عنايت قرار گيرد و ارادتمندان مكتب او را به رعايت اين دو اصل وا دارد تا ضمن تكميل بهداشت روان به بهبود تن هم بپردازند :

1 . پرهيز ، سرسلسله دارو و درمان به شمار مى رود . (140)

2 . اعتدال در كار و مدارا كردن با بدن در رأس تمام برنامه‌هاى پرهيز قرار گرفته است . (141)

شرح كوتاه :

اولياء گرامى اسلام ضمن روايات بسيارى درباره ى مواد غذايى و چگونگى تغذيه وحفظ سلامت دستگاه گوارش با پيروان خود سخن گفته و تعاليم لازم را به آنان داده اند كه پس از گذشت چهارده قرن دانش پيشرفته ى پزشكى همان اصول را به مردم توصيه و نسخه پيچى مى كند كه دو جمله كوتاه امام (عليه السلام) نمونه اى از آن گونه تعاليم نورانى است ، و اكنون طب جهانى اهميت پيشگيرى و جلوگيرى از ابتلا را خيلى مهم تر از درمان و معالجه مى شمارد پرهيز و رعايت صحت و بهداشت بدن يكى از مسائل اساسى به شمار مى آيد . (142)

7 . حجت نهان و حجت آشكار

امام در ضمن معرفى حجت‌هاى الهى كه به عنوان ارشاد و هدايت مردم مأموريت دارند به يكى از ياران خود چنين مى فرمايد : خداوند براى ارشاد و هدايت بشر دو حجت دارد يكى آشكار و ديگرى پنهان و نهانى . حجت آشكار همان انبياء و رسولان و پيشوايان معصوم (عليه السلام) هستند و حجت پنهانى عقل و شعور باطنى مردم است . خداوند به اهل عقل و شعور در كتاب خود بشارت داده و فرموده است : مژده بده به كسانى كه سخنان را مى شنوند و از آنچه خوب و پسنديده است پيروى و تبعيت مى نمايند . آنان كسانى هستند كه خداوند شان هدايت فرموده و آنان صاحبان عقل و هدايت هستند . (143)

شرح كوتاه :

اهميت حجت باطنى در ارشاد و هدايت مردم ، بيش از حجج ظاهرى و علنى است چون حجت ظاهرى دورانش محدود و فعاليتش در زمان ويژه و شرائط مخصوص است ولى حجت باطنى راهگشا و راهنما براى پيروى و تبعيت از حجج ظاهرى است اعتقاد به پيامبران و انبياء و كتاب‌هاى آسمانى و تعاليم ارزندهء آنان ، طبق ارشاد و هدايت حجج باطنى است كه همواره با مقياس و ارزيابى و سنجش مصالح و مفاسد به حقيقت رهگشا و رهنمون مى گردد .

8 . ديندارى و فقاهت

پيشواى هفتم درباره فقاهت و آشنايى با مسائل دين ، و عوامل سعادت و خوشبختى بشر و حيازت مقام والاى انسانى ضمن حديث شريفى چنين مى فرمايد : دين شناسى كليد بينش و دل آگاهى و عبادت كامل است ، آدمى به وسيله ى آن مى تواند به مدارج عالى دست يابد و در امور دين و دنيا ، رتبه ى والاترى را احراز نمايد ، فضيلت فقيه بر عابد همانند برترى آفتاب ، بر ستارگان است . (144)

شرح كوتاه :

سعادت و خوشبختى بشر در عمل به احكام دين است و طبيعى است كه بدون آگاهى و آشنايى با مسائل دين ، عمل به آن ميسور و ممكن نيست . سازندگى و نتيجه بخشى فقه و احكام دين ، منوط به آگاهى و علم به فروع آن مى باشد از اين رو گفته اند يك ركعت نمازى كه فرد آگاه و عالم به مسائل دين مى گزارد اجر و پاداشش به ميزان هفتاد سال عبادت عابد جاهل است و ميزان پاداش و اجر هر كسى در حدود معرفت و عقل و شعور او است از اين رو امام هم مى فرمايد : دين شناسى و آشنائى با مسائل آن ، كليد بينش ، و وسيله ى ارتقاء به مقامات عالى انسانى است .

9 . اعتدال در امر دين و دنيا

ميانه روى و اعتدال در امر دين و دنيا مطلوب تمام عقلاء و رهبران آسمانى و انديشمندان جهانى است و امام هفتم (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد : از ما نيست و به ما بستگى روحانى ندارد آن كس كه دنياى خود را براى دينش ، يا دين خود را براى دنيايش ترك گويد . (145)

شرح كوتاه :

اسلام آئين اعتدال و ميانه‌روى است و ميان دين و دنيا تا حدودى كه به هم مربوط مى شود فرق قائل نشده است و هر دو را براى پيمودن راه تكامل لازم و ضرورى دانسته است . مبانيت و اختلاف از آنجا ناشى مى گردد كه افرادى در يكى از اين دو امر ، متلازم و مربوط به هم راه افراط را در پيش گيرند . يكى غرق در ماديات و لذات دنيوى گردد و از آخرت و معنويت غافل ماند و آن ديگرى در رهبانيت و عبادت افراط ورزد به اين اميد كه دين تنها نماز و عبادت است و از مسائل ضرورى و احتجاجات طبيعى غفلت نمايد بنا به منطق امام ، هر دو راه خطا پيموده اند .

10 . آموزش دوران جوانى

امام هفتم (عليه السلام) در شرائط سنى دانشجو و محصل مى فرمايد : آموخته‌هاى دوران جوانى ، همانند نقشى است كه بر سنك حكاكى شده باشد مستقر و پايدار خواهد ماند . (146)

شرح كوتاه :

رشد عقل در عموم افراد بشر دو مرحله دارد يكى رشد طبيعى و ديگرى رشد اكتسابى . رشد طبيعى عبارت از رشد و نموى است كه بر اساس قانون خلقت و سنت آفرينش تدريجا نصيب انسان و عقل بشر مى گردد . و رشد اكتسابى عبارت از تكاملى است كه بر اثر آموزش‌هاى علمى و تجربيات عملى عايد عقل آدمى مى شود . رشد اكتسابى از دوران كودكى آغاز مى شود و در مراحل خود رشد طبيعى را تقويت و تحكيم مى بخشد و بهترين موقع پرورش استعدادهاى طبيعى و تقويت آن ، دوران شباب و جوانى است كه با ارزش ترين دوران زندگى بشر است ، و از گرانبهاترين فرصت‌هاى عمر ، به شمار مى رود كه انسان مى تواند هر چه بهتر حقائق علمى را به دست آورد و در تكميل شخصيت انسانى و اخلاقى خود گام بردارد و در بايگانى نيرومند حافظه ى خود نگهدارى و محافظت نمايد و دستخوش فراموشى و نسيان نگردد . (147)

11 . دو دستور اخلاقى و اجتماعى

1 . مسلمان نيست آن كس كه به عهد و پيمان خود وفادار نباشد . (148)

2 . انسان عاقل دروغ نمى گويد اگر چه دروغ وسيله ى تأمين خواهش‌هاى نفسانى او گردد . (149)

شرح كوتاه :

روابط اجتماعى و اقتصادى و معادلان جهانى ، بر اساس عهد و پيمان پايه گزارى شده است عهد و صدق و وفادارى به آن دو اساس زندگى فردى و اجتماعى مى باشد اگر وفا به عهد و صدق در گفتار و كردار باشد سنگى روى سنگى بند نمى شود تمام قراردادها و پيمانها به هم مى ريزد اعتبار و اعتماد از جهان رخت مى بندد ديگر كسى به كسى يا مؤسسه اى اعتبار و اعتماد نخواهد بست آن وقت است كه هرج و مرج و زندگى جنگلى پديدار مى شود آنچنان كه امروز در عرصه‌هاى مالى و بانكى و چك و سفته ها پديدار شده است و زندانها انباشته از تاركان عهد و پيمان !

12 . جلوگيرى از تحريكات جنسى

امام هفتم (عليه السلام) در باره ى تربيت و پرورش كودك و آگاهى اطفال دستورها و سفارش‌هاى ارزنده اى دارد كه حديث زير نمونه اى از آنگونه تعاليم مى باشد : در هفت سالگى فرزندان خود را به نماز وا داريد و در ده سالگى بستر خواب آنان را از همديگر جدا سازيد . (150)

شرح كوتاه :

اسلام كودكان را از هر گونه عملى كه مهيج تمايلات جنسى زودرس آنان گردد دور نگه داشته است و پدران و مادران را به ايجاد محيط مساعد براى پنهان نگهداشتن تمايل جنسى آنان ، مكلف نموده است .

13 . منشور انسانى امام (عليه السلام)

در آخرين قسمت از سخنان امام (عليه السلام) كه ما برگزيديم قسمتى از پيام ها و توصيه‌هاى امام (عليه السلام) مى باشد كه به يكى از ياران خود املاء فرموده اند :

واقع گرائى

هشام ! اگر در دست تو گردو باشد و مردم بگويند كه آن لؤلؤ و مرجان است هيچ نفعى به حال تو ندارد جائى كه خود مى دانى آن لؤلؤ نيست . اگر در دست تو لؤلؤ قرار گيرد و مردم بگويند آن گردو است كوچك ترين ضررى به حال تو ندارد جائى كه مى دانى آن لؤلؤ و زبرجد است .

هشام ! اگر كسى بخواهد ثروتى بدون مال و راحتى دل ، بدون حسد و سلامت دين داشته باشى از خدا بخواهد كه عقل او را كامل سازد . فردى كه عقل دارد به آنچه كه خود دارد قناعت مى ورزد .

هشام ! ارزش وجود شما بهشت است مبادا آن را به قيمت ارزانترى بفروشيد اگر كسى آن را با دنيا معاوضه كند به قيمت ارزانترى فروخته است .

هشام ! فردى كه دو رو باشد و دو زبان چقدر زشت و قباحت دارد ؟ او در برابر برادر دينى اظهار محبت مى كند ولى در پشت سر او مى خورد و غيبت مى كند .

هشام ! متاع دنيا همانند آب دريا است هر قدر تشنه از آن بنوشد او را تشنه تر مى سازد تا به هلاكت مى رساند .

مبادا تكبر و فزون طلبى داشته باشى چون ! هرگز متكبر وارد بهشت نمى گردد كسى كه در قلب او ذره اى از تكبر و نخوت باشد ، چون كبر به ساحت كبرياى الهى زيبنده است و فردى كه با خدا رقابت كند ، او را بارو به آتش مى افكند .

هشام ! از ما نيست و به ما ارتباط روحانى ندارد كسى كه خود را در روز محاسبه نكند اگر كار خيرى انجام داده است درصدد افزون كردن آن باشد و اگر مرتكب عمل ناروا و شرى شده از آن توبه وانابه نمايد .

هشام ! زراعت در زمين با استعداد و آماده رشد و نمو مى كند هرگز روى سنگ و نقطه پر شيب محصول نمى دهد . حكمت : همانند زراعت در قلب متواضع و فروتن جاى گزين مى گردد و هرگز در قلب متكبر و جبار جا نمى گيرد .

هشام ! خداوند متعال به داود وحى نمود كه من و بندگانم عالمى را كه خود فريفته ى دنيا است واسطه قرار مده ! مبادا آنان را از محبت و مناجات من جلوگيرى نمايد چون چنين افراد راهزنان و دزدان دين هستند و كوچك‌ترين رفتارى كه با آنان دارم اين است كه حلاوت و شيرينى مناجات و محبت خود را از قلوب آنان بيرون مى كنم .

هشام ! طمع را از خود دور نما ! و مبادا در اموال مردم چشم داشته باشى ! چون طمع و حرص كليد ذلت و خوارى است . (151)