حكايتهاى تلخ و شيرين (جلدهای ۳ - ۱)
( ۳۱۴ خاطره و حكايت از زبان حضرت امام خمينى قدس سره )

موسسه فرهنگى قدر ولايت

- ۶ -


اينها واقعيت ندارند!
هر چند روزى كه يك اجتماعى مى شود يكى مى ايستد صحبت مى كند، با نوار مى گويد و هر چه مى گويد همه اش خلاف واقع ، مى گويند كه فلانى را اصلا هيچ كسى ملاقات نمى كند. اين فلانى كه از صبح (من را مى گويند) كه از صبح كه بيدار مى شوم تا ظهر اينهمه جمعيت كه شما بيرونش را مى بينيد، آن حياطش را مى بينيد، اينجايش را مى بينيد و حالا هم شما همه مجتمع هستيد، قبلا اين طايفه اى كه عليل بودند، بودند پيش ‍ من و قبلش هم يك عده اى و بعدش هم يك عده اى ، تا ظهر هم همين طور، مى گويند ايشان ، كسى با او ملاقات نمى كند. مقصود اينها اين است كه نگذارند يك نضجى پيدا كند اين ، ماءيوس كنند مردم را. خير هيچ راهى ديگر، راهى بر فلانى نيست حتى ديشب از قرارى كه گفتند، يكى از گويندگان كه البته سوء نيت ندارد، لكن سوء ادراك دارد، يكى از گوينده ها در مسجد امام گفته است كه فلانى را هيچ اصلش نمى شود ديگر ملاقات كرد. الان من با شما ملاقات ندارم ؟! و قبل از اين هم نداشتم ؟! و بعد از اين هم ندارم ؟! - عرض مى كنم - ملاقات هيچ ما نداريم ؟! با مردم هم همين مى گويند كه فلانى را نمى گذارند با او ملاقات كنند. آن آقايى كه هر روزى كه فرصت پيدا كند، صحبت مى كند، آن هم همين طور دنبال اينكه فقط يك راه ، يك كانال هست براى فلانى ، يك چند نفرى هستند كه همان ها مى توانند، اما ساير مردم اصلش راهى ندارند. اين جمعيت ، مردم نيستند؟! و اين اطاق كه هر ساعت پر مى شود از جمعيت ، از زن ، از مرد و همه طوائف مختلف ، اينها همه اش موهومات است ؟! واقعيت ندارد؟!

من تو دهنتان مى زنم !
بچه ها و جوانهاى ما خيال نكنند كه مساءله گريه است . اين را ديگران القاء كردند به شماها كه بگوئيد ملت گريه ، آنها از همين گريه ها مى ترسند براى اينكه گريه اى است كه گريه بر مظلوم است . فرياد مقابل ظالم است ، دسته هائى كه بيرون مى آيند، مقابل ظالم هستند قيام كرده اند. اينها را بايد حفظ كنيد، اينها شعائر مذهبى ماست كه بايد حفظ بشود، اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلمفرساها، بازيتان ندهند اين اشخاصى كه با اسماء مختلفه و با مرام هاى انحرافى مى خواهند همه چيز را از دستشان بگيرند و اينها مى بينند كه اين مجالس ، مجالس ‍ روضه ، ذكر مصائب مظلوم و ذكر جنايات ظالم در هر عصرى مقابل ظالم قرار مى دهد. اينها ملتفت نيستند كه اينها خدمت دارند مى كنند به اين كشور، خدمت دارند مى كنند به اسلام ، توجه ندارند جوان هاى ما، بازى اين بزرگ ها را نخوريد، اينها خيانتكارند، اينهايى كه تزريق مى كنند به شما ملت گريه ، ملت گريه ، اينها خيانت مى كنند. بزرگ هايشان و ارباب هايشان از اين گريه ها مى ترسند، دليلش اين است كه رضا خان آخرش كه رفت ، انگلستان در راديوى دهلى اعلام كرد كه ما اين را آورديم ، حالا هم برديم ، راست هم مى گفتند. آورده بودند براى سركوب كردن اسلام و يكى از راه هايش همين بود كه اين مجالس را از دست شما بگيرند. جوان هاى ما خيال نكنند كه دارند يك خدمتى مى كنند مى روند مجلس ، اگر صحبت عزا بشود، مى گويند نه ، اين رانگو، غلط است اين حرف ، بايد اين را بگويد، بايد اين ظلم ها را بگويد تا مردم بفهمند كه چه گذشته آن وقت و بايد هر روز اين كار بشود، اين جنبه سياسى دارد، جنبه اجتماعى دارد.

بازى نخوريد از اين حرف هاى نامربوطى كه مى زنند و از هر طرف حمله كرده اند به اينكه اسلام را از بين ببرند و از هر طرف حمله كرده اند به اينكه اين نهضت را از بين ببرند، گاهى روحانيتش را از بين مى برند، گاهى چه . اين روحانيون بودند كه شما را آزاد كردند، حالا قلم هايتان را به ضد روحانيون قلمفرسائى مى كنيد؟! شما كجا بوديد آنوقتى كه روحانيون حبس مى رفتند؟ آنوقتى كه پاى روحانى ما را اره كردند. شما كجا بوديد؟ آنوقتى كه با روغن پاى روحانى ما را سوزاندند. شما كجا بوديد؟ حالا سر در آوريد و حرف مى زنيد و - نمى دانم - به ولايت فقيه اشكال مى كنيد؟ - نمى دانم - مجلس را مى خواهيد منحل بكنيد؟ مگر شما قدرت اين را داريد؟ توى دهنتان مى زنم من . دست برداريد از اين حرف ها، از اين مزخرفات ، وارد بشويد در جرگه اسلام ، وارد بشويد در جرگه مسلمين ، بگذاريد كه اين مملكت سر و سامان پيدا بكند. او در كردستان ، دموكرات در كردستان خلاف مى كند، آقايان در تهران . بس است ديگر، كفايت كرد.

 


ثروتمندها بفهمند اين مطلب را!
خرابى ها زياد است ، اشكالات زياد است ، فقر زياد است . بايد در هر شهرى اهالى شهر كمك بكنند. اينها بندگان خدايند كه گرفتار هستند. خداى تبارك و تعالى عنايت دارد به بندگان خودش اين مستمندها، فقيرها عيال خدا هستند، اداره بايد اينها بشوند، فقرا را خداى تبارك و تعالى امر كرده است كه اداره شان بايد بكنيم ، يك دسته غنى بنشينند كنار و اينها، بيچاره ها به فقر بگذرانند. من پيشتر به اين كارخانه دارها و اين متمكنين كه گاهى مى آمدند اينجا و بعضى شان هم مى خواستند من را اغفال بكنند، به آنها گفتم آقا اين نمى شود كه همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. يك دسته آن بالاها بنشينند مرفه و هر چه بخواهند هرزگى بكنند، يك دسته هم اين زاغه نشين هاى تهرانى كه همه تان مى بينيد و در شهرهاى خودتان هم هست امثالش ، اين نمى شود، اين عملى نيست . من اخطار كردم اين خطرى براى مردم هست اگر خداى نخواسته جمهورى اسلامى نتواند جبران كند اين مسائل اقتصادى را كه اول مرتبه زندگى مردم است و مردم ماءيوس بشوند از جمهورى اسلامى و ماءيوس بشوند از اينكه اسلام هم براى آنها بتواند در اينجا كارى انجام بدهد، اگر در اين محيط يك انفجار حاصل بشود، ديگر نه من و نه شما و نه هيچ كس ، نه روحانيت و نه اسلام نمى تواند جلويش را بگيرد. انفجار اگر در زمان طاغوت حاصل مى شد، ماها مى توانستيم با نصيحت ، با موعظه ، با امر، مهارش كنيم ، اما اگر انفجار در متن اسلام حاصل بشود، مردم با ياءس از جمهورى اسلامى منفجر بشوند، ديگر قابل مهار نيست اين ثروتمندها بفهمند اين مطلب را كه اگر خداى نخواسته يك وقت يك انفجارى كه نشود مهارش كرد در يك ملتى پيدا بشود، همه اين بزرگ ها و همه اين ثروتمندها اينها تر و خشك با هم خواهند سوخت . فكر بكنند، بنشينند براى اين ملت فكر بكنند، هى ننشينند آن كنار و خودشان هر طورى بخواهند عمل بكنند، و هر طورى بخواهند زندگى بكنند و تماشا كنند اين زاغه نشين ها و تماشا كنند اين مردمى كه نمى شود اسمش را گذاشت . اين زندگى است كه اينها مى كنند؟ زندگى است كه من وقتى نگاه مى كنم حيوانات هم بهتر از اينها زندگى مى كنند، حيوانات را هم در اين تلويزيون نشان مى دهند، خيلى خوب در اين جنگل هايى كه دارند زندگى مى كنند، خيلى هم خوب زندگى مى كنند. و در ضمن جهاد سازندگى كه هست ، خانه هايى كه مردم در آنها زندگى مى كنند، آنها را هم نشان مى دهند خيلى زندگى آنها بهتر از اينهاست ، يعنى اصلا طرف نسبت نيست . چرا بايد اينطور باشد؟ بايد همه دست به هم بدهند. ملت ، دولت ، ثروتمندها، كارخانه دارها، همه اينها دست به هم بدهند و اين مشكل را حلش بكنند.

چائى مى خورند و قلمفرسائى مى كنند؟!
اين حرف هايى كه مى زنند كه خير، اگر چنانچه ولايت فقيه درست بشود ديكتاتورى مى شود، از باب اينكه اينها ولايت فقيه را نمى فهمند چيست . - اگر ولايت - ولايت فقيه نبايد بشود، براى اينكه بايد حكومت ملت باشد. اينها ولايت فقيه را اطلاع ندارند. مسائل اين حرفها نيست ولايت فقيه مى خواهد جلو ديكتاتورى را بگيرد. نه اينكه مى خواهد ديكتاتورى بكند. اينها از اين مى ترسند كه مبادا جلو گرفته بشود. جلو دزدى ها را مى خواهد بگيرد. اگر رئيس جمهور بايد با تصويب فقيه باشد، با تصويب يك نفرى كه اسلام بداند چيست ، درد براى اسلام داشته باشد، اگر درست بشود نمى گذارد اين رئيس جمهور يك كار خطا بكند. اينها اين را نمى خواهند. اينها اگر يك رئيس جمهور غربى باشد همه اختيارات دستش ‍ بدهند هيچ مضايقه اى ندارند و اشكالى نمى كنند، اما اگر يك فقيهى كه يك عمرى را براى اسلام خدمت كرده ، علاقه به اسلام دارد، با آن شرايطى كه اسلام قرار داده است كه نمى تواند يك كلمه تخلف بكند. اسلام دين قانون است ، قانون ، پيغمبر هم خلاف نمى توانست بكند، نمى كردند، البته نمى توانستند بكنند. خدا به پيغمبر مى گويد كه اگر يك حرف خلاف بزنى رگ و تينت قطع مى كنم . حكم قانون است ، غير از قانون الهى كسى حكومت ندارد، براى هيچ كس حكومت نيست ، نه فقيه و نه غير فقيه ، همه تحت قانون عمل مى كنند، مجرى قانون هستند همه ، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجرى قانونند. فقيه ناظر بر اين است كه اينها اجراى قانون بكنند، خلاف نكنند، نه اينكه مى خواهد خودش يك حكومتى بكند، مى خواهد نگذارد اين حكومت هائى كه اگر چند روز بر آنها بگذرد بر مى گردند به طاغوتى و ديكتاتورى ، مى خواهد نگذارد بشود، زحمت براى اسلام كشيده شود، خون هاى جوان هاى شما در راه اسلام رفت ، حالا ما دوباره بگذاريم كه اساسى كه اسلام مى خواهد درست بكند و زمان امير المؤ منين بوده و زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بوده ، بگذاريم اينها را براى خاطر چهار تا آدمى كه دور هم جمع مى شوند و پاهايشان را روى هم مى اندازند - عرض مى كنم - چائى و قهوه مى خورند و قلمفرسائى مى كنند.

از چهار تا دزدكى مى ترسيد؟!
شما بوديد كه با مشت خالى اين دولت قوى را، اين قدرت شيطانى را شكستيد و به جهنم فرستاديد. شما حالا از چه مى ترسيد؟ از چهار تا دموكرات كه ترس ندارد و چهار تا دزد. اينها دزدهائى هستند كه من يادم هست ، شما شايد هيچ كدام يادتان نباشد كه دزدها مى آمدند، حتى در خمين كه ما بوديم . وقتى ريختند كه مى خواستند خمين را بگيرند منتها مردم جلوگيرى كردند، اينها هر روز سر گردنه ها بودند و دزدى مى كردند. ولى در يك مدتى دزدى ها متمركز كردند در يك جا، جلو گرفتند از ساير دزدها اما دزدى ها را خودشان كردند. حالا آنها رفتند و يك قدرى بر آنها آزادى پيدا شده و چهار تا دزد هم دزدى مى كند. از اين چهار دزد چه كسى بايد بترسد؟ هيچ كس از اين چهار دزد نمى ترسد. اينها اصلاح مى شود، درست نمى شود.

موجودات كثيف حاكم بر آمريكا
غرب به ما يك چيزى كه مفيد به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است غرب هر چه به اين طرف فرستاده آنهائى كه براى خودش مفيد بوده است حالا مضر به حال ما باشد يا نباشد مطرح نيست . من اين را مكرر گفته ام و از بس متاءثر شده ام اين را باز مكرر مى كنم كه در چند روز پيش از اين ، چند وقت پيش از اين در مجله ، در روزنامه خواندم كه دواهايى در آمريكا قدغن شده است كه استعمال بكنند آنجا، لكن مجازند كه به دنياى ثالث بفرستند. شما ببينيد اينها چه نظرى به ما مى كنند ما را مثل يك موجود زنده شايد فرض نمى كنند، و الله براى هر موجود زنده هم انسان اينطور حاضر نيست كه يك دارويى كه مضر است ، بفرستد كه به حيوان بدهد. شما ببينيد كه ما با چه موجوداتى مقابل هستيم ، با چه موجودات كثيفى در آمريكا ما مواجه هستيم . آمريكا (ملت را نمى گويم دولت را مى گويم ) دولت هاى ابر قدرت با ما چه معامله مى كنند و ما باز خاضع آنها هستيم باز براى آنها كار مى كنيم . بشكند قلم هايى كه براى اينها دارد كار مى كند و بشكند زبان ها و ببرد زبان هايى كه به نفع اينها دارد صحبت مى كند و باز ملت را مى خواهد تباه كند. شما فكر كنيد كه دوايى كه آنجا نبايد استعمال بشود. بفرستند به دنياى ثالث ، بفرستند پيش ما، جهنم ، ما هر چه به سرمان آمد از اين دواها مانعى ندارد، آنها پولشان را بگيرند. از اول همين بوده است ، چيزهايى كه به حال ما مفيد باشد به ما ندادند. آقا، تمام گرفتارى هاى شرق از اين جانب است ، از اين غرب است ، از اين آمريكاست ، الان تمام گرفتارى ما از آمريكاست . تمام گرفتارى مسلمين از آمريكاست ، از اين آمريكايى است كه صهيونيسم را آنطور تقويت كرده است و آنطور دارد تقويت مى كند و برادران ما را فوج فوج مى كشند.

 


ما مرهون اين مردم هستيم !
مملكت مال خود شماست ، مال جوان هاى ماست . مملكت مال زاغه نشينان اطراف تهران است كه من خدا مى داند براى اينها غصه مى خورم و براى اينها تا حالا فكرى نشده . مملكت مال اينهاست نهضت را اينها پيش برده اند. در يكى از روزهائى كه تلويزيون نشان مى داد اطراف تهران را و يكى از او پرسيد كه شما چه مى كرديد، مى گفت كه (يك مرد پير مردى تقريبا بود. با يك عده از يك سوراخى بيرون آمد، از يك جائى كه جاى انسان نبود بيرون آمد) گفت ما صبح كه مى شود مى رويم به تظاهر، زندگى شان اين بود و صبح مى رفتند تظاهر، مى رفتند كمك مى كردند به ملت . ما مرهون اينها هستيم ، ما زندگى مان را اينها اداره مى كنند، اينها اداره كردند و اين جمعيت و امثال اين جمعيت . جوان ها، جوان هاى دانشگاهى ، جوان هاى ادارى ، آنهائى كه پيوند با ملت داشتند، بازارى ، كشاورز، كارگر، همه اينها، آن طبقه بالا به ما كارى نداشتند حالا هم كارشكنى مى كنند و همه چيز مى خواهند.

شما چه حيثيتى در دنيا داريد؟
آنهائى كه در خدمت رژيم بودند و چندين سال خدمت كردند به آنها و الان هم خدمتگزار به اجانب هستند و الان هم آرزوى اين را مى كنند كه باز آن رژيم و يا فاسدتر از او برگردد كه اينها باز كاخ نشين بشوند و ملت ما حتى كوخ هم پيدا نكند، اينها الان هم در صدد هستند، اينها چند تايشان ، چند نفرشان كه در همين چند روز اجتماع كرده بودند در يك جائى ، افسرده بودند براى اينكه - قهر - در ايران اشخاصى را اعدام كردند، همان معنائى را كه آمريكائى ها آنجا مى گفتند، اينها در ايران و در يك محضر محترم مى گفتند كه اين اعدام ها اسباب اين مى شود كه ما ديگر حيثيتمان را در دنيا از دست بدهيم ما يك حيثيتى در زمان محمد رضا داشته ايم حالا داريم از دست مى دهيم !! ما خيلى حيثيت داشتيم ؟ كدام حيثيت را شماها داريد حالا داريم پيش خارج كه حالا مى خواهيد از دست بدهيد؟ ما جنايتكارهايمان را بگذاريم راه بروند در بين مردم و مادرها و پدرهائى كه بچه هايشان را كشته اند، براى اينكه شما دلتان مى خواهد كه در خارج به شما تبريك بگويند؟ شما اينقدر مغزهاى خودتان را باخته ايد كه خيال مى كنيد كه اگر چند تا جنايتكار را مثلا اعدام كنند و چند تا جنايتكار را تاءديب كنند، حيثيت ما از بين مى رود. شما چه حيثيتى داريد در دنيا كه از بين برود؟ دنيا شما را به چه حيثيتى قبول كرده است ؟ دنيائى كه آمريكايش ‍ اينطورى است كه دوا را مى گويد كه در اينجا صرف نكنيد و بفرستيد در دنياى ثالث ، در دنياى سوم . دوائى كه آنجا به مردمش نمى دهند از باب اينكه ضرر دارد، مى گويند بفرستيد به دنياى سوم ، شما اين حيثيت را در دنيا داريد و ما مى خواهيم اين حيثيت را كه شما داريد از بين ببريم ، يك حيثيت انسانى براى شما پيدا كنيم . شما اينقدر گريه نكنيد براى اين خائن ها كه كشته شدند از قبيل نصيرى و امثال ذلك مى گوئيد مغزها فرار مى كنند، اين مغزهاى پوسيده بگذار فرار بكنند، اين مغزهائى كه براى اجانب كار كردند، اين مغزهائى كه جزء سازمان امنيت بودند بگذار فرار كنند. شما براى آنها خيلى افسرده نباشيد، اين مغزها بايد فرار كنند، البته الان مى بينيد كه اين مغزها، مى بينيد كه نمى توانند در اينجا به آن استفاده هائى كه مى كردند استفاده كنند حالا از اينجا فرار مى كنند دنبال همان معانى كه دلشان مى خواهد مى روند. مگر هر مغزى كه علم به قول شما در آن بود اين مغز شريف است ؟ احمدى هم در زمان رضا خان دكتر بود، لكن دكترى بود كه با آمپول خودش مرگ بر مردم تزريق مى كرد. احمدى را شايد اكثر شما اسمش را هم نشنيده باشيد، اما ما بوديم در آن زمان كه ماءمور اين بود كه به مليين ، به اشخاصى كه اظهار مخالفت با ديكتاتورى مى كردند آمپول مرگ تزريق مى كرد. آن هم يك مغزى بود. حالا اگر يك همچو مغزى از ايران فرار كرد، ما بنشينيم غصه بخوريم كه مغز فرار كرده ؟! شماها چطور اينطور تشخيص مى دهيد كه اين مغزهائى كه رفته اند پيش ارباب هايشان ، اين مغزهائى كه مجتمع شده اند در انگلستان و بر ضد ايران دارند تبانى مى كنند و تظاهر مى كنند، اين مغزهائى كه دنبال بختيار دارند جمع مى شوند و بختيار و اينها را انگلستان پناه داده و در زير پناه سر نيزه انگلستان دارند زندگى مى كنند، ما براى اينها بنشينيم اظهار تاءسف بكنيم ؟ يا اين مغزهائى كه به آمريكا فرار كردند براى اينكه بروند آنجا پول هائى كه در اينجا جمع كرده اند آنجا خرج بكنند، ما براى اينها بايد اظهار تاءسف بكنيم ؟ فكرهايتان را عوض كنيد، افكارى كه پنجاه سال در مغزهاى شما جمع شده است و اصلا تشخيص نمى توانيد بدهيد به واسطه آن افكار ما بين صحيح و غير صحيح را. عوض كنيد خودتان را.

مدعيان روشنفكرى ، مايه سرشكستگى مردم !!
من اميدوارم كه اين قشرهاى مختلفى كه هست ، همه توجه داشته باشند كه اين توطئه هائى كه الان در بين هست با توجه خودشان خنثى كنند. شما ديديد و خانم هاى به قول خودشان روشنفكر ديدند كه يك دروغى در تهران منتشر كردند و اين خانم ها بدون اينكه رسيدگى كنند به خيابان ها مى خواستند بريزند در صورتى كه اصلا يك همچو قانونى كه آنها خيال مى كردند مطرح نبود، معذلك ، مع الاسف اين روشنفكرها معلوم شد كه اينقدر بى توجه به مسائل روز هستند و به مسائلى كه مربوط به سرنوشت شان هست كه مطالبى در راديو، در راديو و تلويزيون ، در مطبوعات منتشر شده است اينها نگاه نكردند و فقط به نوشته بعض ‍ اشخاص مفسد نگاه كردند و بدون توجه خواستند ترتيب اثر بدهند. اينها توطئه نيست ؟ اينها كشف از يك توطئه فاسد نيست كه يك مساءله اى كه اصلا مطرح نشده است نسبت بدهند كه گذشت در قانون اساسى كه زن هيچ حقى ندارد؟ در صورتى كه اصلا مطرح نشده است و از امورى نيست كه مربوط به قانون اساسى باشد. بيدار نمى شوند اين جوان هاى ما؟ اين جوان هاى زن و مرد ما بيدار نمى شوند كه يك همچو توطئه هائى در كار هست ؟ توجه نمى كنند كه يك دروغ را كه بعد از يك روز كشف مى شود معذلك آنها منتشر مى كنند و از جهالت اشخاص بهره بردارى مى كنند؟ به كجا بايد گفت كه شمائى كه اينقدر به قول خودتان دانشمند و روشنفكر هستيد، به يك قانونى كه سرنوشت شما بستگى به آن دارد اينقدر بى عنايت هستيد كه نه روزنامه را نگاه كرديد، نه راديو گوش كرديد، نه راديو تلويزيون را. و همين طور بى جهت اسباب اين شد كه ما را سرشكسته كنيد كه روشنفكرهاى ما اينطور مردم هستند، اينطور جمعيت هستند كه تحت تاءثير يك دروغى كه بعد از يكى دو روز فاش مى شود واقع مى شوند و خودشان اينقدر بى اطلاعند كه از گزارش ها و از چيزهائى كه مى گذرد در مملكت شان هيچ توجه ندارند، هيچ اطلاعى ندارند. خودتان را اصلاح كنيد، توجه كنيد به سرنوشت هاى خودتان . اينهائى كه اين دروغ ها را پخش ‍ مى كنند اينها براى شما نمى خواهند يك سعادتى ايجاد كنند، اينها همان ها هستند كه با اسم آزاد مردان و آزاد زنان شما و همه جوان هاى ما را به تباهى كشيدند. اينها اشخاصى هستند كه آزادى را در آن چيزهائى كه تباهى مى آورد مى دانند، و اما آن چيزهائى كه تباهى ندارد، آن چيزهائى كه براى سرنوشت ملت است در آن چيزها آزادى نمى دهند. اينها همان طائفه هستند و اينها مى خواهند همان مسائل را پيش بياورند و از چيزهائى كه اينها منتشر مى كنند، شما توجه داشته باشيد. اسلام براى همه شماست .

تا استعفا نكنى با تو ملاقات نمى كنم
شماها توجه داشته باشيد كه اسلام براى شما، براى ما، براى همه ، براى همه بشر مفيد است . اسلام يك طرحى است كه براى مستضعفين بيشتر از ديگران مفيد است و براى همه مفيد است . از اسلام نترسيد و نترسانيد مردم را. شماهائى كه قلم دستتان مى گيريد و هر چه دلتان مى خواهد مى نويسيد، يا هر چه دلتان مى خواهد صحبت مى كنيد، شماها اسلام را بى اطلاع از آن هستيد، شما يك كلمه اسلامى شنيديد گاهى هم يك كتابى خوانديد كه نويسنده اش هم از اسلام اطلاع صحيحى نداشته است ، بدون اطلاع از اسلام ، بدون اطلاع از فلسفه احكام اسلام ، شماها سمپاشى مى كنيد و معلوم هم نيست كه واقعا مقصدتان اين باشد كه يك كار صحيحى انجام بدهيد. منتها اشتباه بكنيد. نخير، من خيلى احتمال مى دهم كه بسيارى از اينها، نه همه ، بسيارى از اينها اشخاصى باشند كه حالا ديدند آن رژيم به هم خورده است و آن - چيزهائى كه - منافعى كه آنها در آن رژيم مى بردند و آنقدر فاصله اى كه ما بين آنها و ما بين مردم بوده است ، در طرح اسلامى آنطور نمى تواند مطرح باشد، اينها حالا به دست و پا افتادند كه بلكه نگذارند اين نهضت پيش برود. شما ملاحظه كرديد كه قدم به قدم مخالفت كردند، آن روز كه نهضت بود همين در تهران و در ساير جاها، هى مخالفت ها بود و دست و پا مى زدند به اينكه (همين داخلى ها، خارجى ها كه سر جاى خودشان دست و پا مى زدند) به اينكه شاه را نگه دارند، وقتى كه شاه رفت و دست و پا مى زدند به اينكه بختيار را نگه دارند، توى خيابان ها راه مى افتادند و قانون اساسى مى گفتند.
قانون اساسى معنايش حفظ شاهنشاهى است و آنها قانون اساسى را براى شاهنساهى اش مى خواستند نه ساير مسائلش . وقتى كه بختيار هم رفت ، دنبالش باز هى صحبت قانون اساسى بود. مى خواستند حفظش كنند. من كه در پاريس بودم مى آمدند آنجا پيغام مى دادند، خودشان مى آمدند كه بگذاريد كه اين شوراى سلطنتى باقى باشد و با شوراى سلطنتى يك كارهائى بكنيد بعد ما كارهائى بكنيم بعد چه . خوب من مى دانستم اينها يا نمى فهمند مطلب را يا مقصدشان اين است كه همان مسائل حفظ بشود. شوراى سلطنتى را ما فرض قبول كنيد قبول كنيم معنايش اين است كه سلطنت را قبول كرديم والا شوراى سلطنتى با - چيز - شاه است ، هر وقتى بخواهد كنارش مى گذارد. اين معنايش اين است كه ما خود شاه را قبول داريم . مى آمدند بعضى از همين روشنفكرها و بعضى از همين اشخاصى كه حالا انقلابى شدند، همين ها مى آمدند مى خواستند ما را اغفال كنند يا خودشان هم نمى فهميدند كه شما كارى بكنيد كه اين شوراى سلطنتى باقى باشد. در صورتى كه آن كه رئيس شوراى سلطنتى بود آمد پاريس من گفتم تا استعفا نكردى من با تو ملاقات هم نمى كنم ، استعفا هم كرد او. ولى معذلك از اينجا هى مى آمدند هى مى گفتند هى چه - اين - آن قدم هم كه از بين رفت و ملت ما بحمدالله پيروز شد بعد در هر قدم مخالفت واقع مى شد در رفراندمش باز مخالفت مى كردند. در مجلس خبرگانش ، در انتخاباتش باز مخالفت مى كردند، حالا هم با مجلس خبرگان مخالفت مى كنند، بعد هم با مجلس شورا مخالفت خواهند كرد. بعد هم با رئيس جمهورى مخالفت خواهند كرد. اين مخالفت ها همين طور سلسله مراتب محفوظ است براى اينكه با اساس مخالفند چون با اساس مخالفند. اينها فروع آن اساس است ، و با آن مخالفت مى كنند. لكن بايد بدانند كه اين دست و پا زدن ها ديگر فايده ندارد. ما هيچ وقت از اين دست و پا زدن هاى شما نمى ترسيم . ما مى دانيم كه شماها ديگر كارى از شما نمى آيد، اين نويسندگى از شما مى آيد و يك گفتن از شما مى آيد، خوب هر چه مى خواهيد بنويسيد و هر چه مى خواهيد بگوئيد، لكن شما بيدار بشويد شما بفهميد كه بايد در مسير اين راه برويد. دنياتان هم در مسير اين ملت است ، اگر شما دنياتان هم بخواهيد اداره بشود، يك سيلى راه افتاده ، برخلاف مسير اين سيل هلاكت مى آورد. شما بخواهيد برخلاف مسير اين ملت كه مسير اسلام است ، برخلاف مسير اينجا،

اين سيل خروشانى كه اين سلسله خبيثه را و آن رژيم شاهنشاهى را به هم كوبيد شما چهار نفر بخواهيد مقاومت بكنيد و مقابلش بايستيد، شما را اين سيل مى برد. براى دنياى خودتان هم (اگر اهل دنيا هستيد) براى دنيا خودتان فكر بكنيد. اينقدر مخالفت نكنيد با ملتى كه جوان هايش و همه چيزش در راه اين نهضت داده و در راه اسلام داده و شما هيچ كاره بوديد. اگر مخالفت هم نمى كردى كارى به اين كارها نداشتيد، نشسته بوديد تو منازل خودتان و كاخ ‌هاى خودتان و مشغول تعيش خودتان بوديد، حالا آمديد و باز مخالفت با اين ملت مى كنى . اين صلاح خودتان نيست ، صلاح دنياتان نيست ، صلاح دين تان نيست . بيائيد با اين سيل همراه بشويد تا اينكه بتوانيم ما اين نهضت را تام و تمام به آخر برسانيم و به زودى انشاءالله ، گر چه مخالفت هاى شما اسباب اين نمى شود كه اين سيل خروشان توقف كند، لكن براى ما يك عيبى است كه بگويند اين اشخاصى كه مثلا داراى كذا و علم كذا هستند اينها با ملت خودشان مخالفت دارند مى كنند، اين اشخاصى كه مدعى اين هستند كه بايد دموكراسى باشد و آن حرف هائى كه مى زنند، همين اشخاص با حكومت ملت دارند مخالفت مى كنند، با همين مجلس خبرگانى كه با آراء عمومى آنطور تعيين شدند، حالا اينها دارند باز مخالفت مى كنند.


من بايد با شمشير اينها را به بهشت ببرم
مجد اسلام آن بود كه در صدر اسلام بود، آن بود كه با يك جمعيت كم دو تا امپراطورى را از بين برد. آن مجد اسلام بود، نه براى كشورگشائى ، براى آدم سازى .
اين خيال است ، اشتباه است كه خيال مى كنند كه كشورگشائى مى كند اسلام ، اسلام كشورگشائى نمى كند. اسلام مى خواهد همه كشورها آدم بشوند. اسلام دنبال اين مى رود كه آنهائى كه آدم نيستند آدمشان كند. در يك جنگلى وقتى كه اسير بودند يك عده اى را، به حسب تاريخ هست كه اينها را بسته بودند داشتند مى آوردند رسول اكرم گفت ببين من بايد با زنجير اينها را به بهشت ببرم . اسلام براى اصلاح جامعه است و اگر شمشير كشيده ، شمشير را براى اين كشيده است كه مفسدهائى كه نمى گذارند اين جامعه ها اصلاح بشود را از بين ببرد تا سايرين اصلاح بشوند.

ريشه هاى فاسد مخالف اشغال لانه جاسوسى آمريكا
الان اين بساطى كه آمريكا در آورده است و اين هياهويى كه اين شيطان بزرگ فرياد مى زند و شياطين را دور خودش جمع مى كند اين ، براى اين است كه دستش كوتاه شده است ، دستش از ذخاير ما، از منافعى كه در اينجا داشت كوتاه شده است و ترس اين را دارد كه ديگر تا آخر اين كوتاهى باشد، از اين جهت توطئه مى كند و آن مركزى هم كه جوان هاى ما رفتند گرفتند آنطور كه اطلاع دادند مركز جاسوسى و مركز توطئه بوده است . آمريكا توقع دارد كه شاه ببرد به آنجا مشغول توطئه ، پايگاهى هم اينجا براى توطئه درست كنند و جوان هاى ما بنشينند و تماشا كنند؟! باز ريشه هاى فاسد به فعاليت افتاده بودند كه ما هم يك دخالتى بكنيم و جوان ها را بگوئيم كه شما بيرون بيائيد از - چيز - آنجائى كه رفتند. جوان ها يك كارى كردند براى اينكه ديدند، خوب ناراحت كردند اين جوان ها را، يك شاهى كه در طول 50 سال اين مملكت را به غارت كشيده است و به چپاول برده است و داده است و خوردند و خودش خورده است و بالاتر از اين آنقدر قتل نفس ‍ كرده است ، كشتار عمومى كرده است ، پانزده خرداد آنطورى كه معلوم شد، پانزده هزار نفر ما مقتول داشته ايم و چند صد هزار نفر ما معلول داشته ايم كه ما هر روز مواجه با اين معلول ها هستيم . الان به من گفتند كه معلولينى كه در اينجا هستند معلولين يك دسته اى از اينهاست ، بسيارى از اينها همان معلولين زمان انقلاب است و به دست آنها شده . گفتند كه روز عيد غدير خم جلسه اى دارند شما هم بيائيد، البته من هم مى روم آنجا. توقع دارند كه يك كسى كه پنجاه سال به اين ملت آنطور كرده است و حالا آمريكا با يك بهانه بيخود او را برده است نگه داشته است در پناه خودش و برايش وسائل آرامش تهيه كرده است و به اسم مريض بودن يا به موقع مريض بودن (فرقى نمى كند) او را برده در آنجا و نگه داشته و جوان هاى ما كه آنجا اظهار مخالفت مى كنند، آنها را يا متفرق مى كنند يا حبس مى كنند، به همين دو، سه روز كه در اين مجسمه آزادى كه يك دروغ شاخدارى است در آمريكا آزادى ، جوان هاى ما رفتند به آنجا متوسل شدند و يك پارچه بستند به آنجا كه شاه را بايد بدهيد، پليس رفته و آنها را متفرق كرده و چند نفر از آنها را گرفته است . توقع اين هست كه جانى دست اول ما را ببرند آنجا نگه دارند و حمايت از او بكنند و اينجا هم مركز توطئه درست كنند و مركز پخش ‍ چيزهايى كه توطئه گرى است درست بكنند - و تربيت - نمى دانم همه چيزهايى كه مى خواهند بكنند و ملت ما و جوان هاى ما و جوان هاى دانشگاهى ما و جوان هاى روحانى ما بنشينند تماشا كنند تا خون اين صد هزار نفر تقريبا (يا كمتر يا بيشتر) هدر برود براى اينكه احترامى قائل بشوند به آقاى كارتر و امثال اينها!!

خلقى ها!!
اين اشخاصى كه خودشان را معرفى مى كنند كه ما فدائى خلق هستيم ، با يك كبريت آتش مى زنند حاصل عمر چندين نفر كشاورز را كه اين خرمن را تهيه كرده است ، اين فدائى خلق يك كبريت مى زند اين را آتشش مى زند، اين فدائى خلق يك تفنگ مى زند، آن لوله نفت را سوراخ مى كند كه حاصل زحمت اين ملت را از بين برود.
آمريكا اگر كار مى كند اينطورى كار مى كند. آمريكا نظامى اينجا نمى فرستد آمريكا بدتر از نظامى اينجا مى فرستد. اينها بدتر از نظامى هستند، انسان با نظامى حال خودش را مى داند، نظامى مى آيد جلو ما هم مى رويم جلو، نظامى آمريكا اگر بيايد اينجا ما هم مى رويم جلو، من هم مى روم جلو، همه شما مى رويد جلو. نظامى نمى فرستد او، خاطر جمع باشيد. از آمريكا هيچ نترسيد از اين توطئه هايش بترسيد، اينها را هم بايد خنثى كنيد. اين هم خود شما جوان ها بايد در دانشگاه هستيد اگر آمدند توى دانشگاه خواستند اخلال بكنند جلويشان را بگيريد، در كارخانه ها هستيد اگر آمدند آنجا جلويشان را بگيريد، در جهاد سازندگى هستيد اگر آمدند آنجا خواستند اخلال كنند جلويشان را بگيريد، هر جا هستيد جلويشان را بگيريد. نگذاريد اينها رشد پيدا بكنند. اينها الان نوكر شماره يك آن كسى است كه ما دشمن شماره يك حساب مى كنيم .

ما چه صحبتى با شما بكنيم ؟!
حالا كه اين لانه فساد كشف شده است خيلى چيزها براى ملت ما بايد كشف بشود. آنجا دستگاه هاى جاسوسى زياد مع الاسف در ظرف چند ساعتى كه نتوانستند اين جوان هاى عزيز ما درها را درست باز بكنند براى اينكه درها جورى بوده است كه قابل باز كردن نبوده است ، رمزهايش را نمى دانستند اينها، در آن زيرزمين هاى بزرگ ، اسناد بزرگى كه از جاسوسى شان بوده است ، از جنايت هايشان بوده است ، از خائنينى بوده است كه با آنها همكارى داشتند بكلى از بين بردند، تمام را به طور مثل پودر گرفتند در آوردند كاغذها را، معذلك يك مقداريش را كه ديگر فرصت برايشان نشده است كه از بين ببرند، دست دوم و سومش مانده است كه براى كشف اينها و فهم اينكه اينها چه هست ، محتاج به كارشناسان است ، اين جوان ها خودشان نمى دانند لكن آن مقدارى كه مى توانند بايد، مى خواهند ارائه بدهند و ارائه مى دهند لكن بسيارى از آنها كارشناس لازم دارد، رمز است ، خيلى از جعبه ها را، صندوق هائى كه در آنجا هست رمز است و باز كردنش محتاج به اينكه كارشناس باشد. اينها يك مركز توطئه و مركز جاسوسى در مملكت قرار دادند. سفارتخانه ها حق ندارند كه (حفاظت شان با خود دولت است ) تفنگدار وارد كنند و اينها تفنگدارها در آنجا داشتند، اسلحه ها در آنجا داشتند سفارتخانه ها حق ندارند كه جاسوسى كنند، توطئه بكنند و اينها جاسوسى مى كردند.
بعد هم آقاى كارتر تفضيل فرمودند كه دو نفر بفرستند با ما صحبت بكنند. ما چه صحبتى با شما بكنيم ؟ صحبت با شما كى بكند؟ جواب اين زن هائى كه بچه هايشان را از دست دادند، پدرهائى كه جوان هايشان را از دست دادند، آنهائى كه در اين طول زمان از آمريكا ضربه خوردند، ممالكى كه ضربه خوردند اينقدر، ما جواب اينها را چه بدهيم ؟ ما جواب اين مملكت هاى كثيرى كه با امر آمريكا، با توطئه آمريكا، آنها را به نابودى كشيدند، وجدانا جواب آنها را چه بدهيم ؟ بنشينيم با كى صحبت كنيم ؟ رد كردم اين را كه نه ، نه ما يك همچو حقى داريم نه ديگران يك همچو حقى دارند. ما تابع ملت هستيم ، ما خدمتگزار ملت هستيم ، ما بايد روى مسير ملت سير بكنيم .

اول علم را كنار بگذاريد!
در زمان محمد رضا، آن اوائل نهضت دست و پا مى كردند كه يك تفاهمى بشود، يك دفعه كه آمدند پيش ما كه مى خواهيم كه مثلا ملاقاتى ، چيزى طرح بشود، من به ايشان گفتم كه علم هستش ، ما وارد مذاكره نمى شويم ، شما اول علم را كنار بگذاريد، بعد وارد مذاكره بشويم ببينيم چه بگوئيم . حالا هم تا اين مركز جاسوسى در اينجا بپاست و تا آن خائن را كه آنجا بردند و آنجا هم يك مركز جاسوسى ديگر مى خواهند درست بكنند و يك مركز، مركز توطئه ديگر مى خواهند درست بكنند، تا آن آنجاست و اين اينجاست جاى صحبت نيست . نه من صحبت مى كنم نه كس ديگر، وقتى اين دو تا از بين رفت آنوقت بنشينيم ببينيم بايد چه بگوئيم ، ببينيم كه آيا رابطه ما، رابطه با يك مظلوم با يك ظالم ، يا قلدر با يك مستضعف است ، نه ما ديگر رابطه اى نداريم و اگر رابطه انسانى است ، روابط انسانى با هيچ جا مانعى ندارد و ما با ملت ها خوب هستيم .

افضل تر از همه ، بعد از رسول اكرم (ص )
من عيد سعيد را به همه مسلمين و بر ملت شريف ايران ، به شما آقايان تبريك عرض مى كنم ؛ عيدى كه در آن امامت ثبت شد و پيغمبر اسلام امام را براى امامت امت نصب كرد، چه شخصى را، چه شخصيتى را. شخصيت اين مرد بزرگ كه امام امت شد، شخصيتى است كه در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم كسى مثل او نمى تواند سراغ كند. يك موجودى كه امور متضاده را در خودش جمع كرده . كسى كه جنگجوست اهل عبادت نمى شود، كسى كه قوه بازو مى خواهد داشته باشد اهل زهد نمى تواند باشد، كسى كه شمشير مى كشد و اشخاصى را كه منحرفند درو مى كند، اين نمى تواند كه عاطفه و اهل عاطفه آنطور كه اين شخص داشت ، باشد اين شخصيت بزرگ امور متضاده را در خودش جمع كرده ، در عين حالى كه روزها، روزه ، و شب به عبادت مشغول و گفته شده است كه شبى هزار مرتبه نماز مى خواند و در عين حالى كه غذاى او آنطورى كه در تاريخ ثبت شده است از نان و سركه و فوقش زيت با نمك بيرون نبوده است ، در عين حال قدرت بدنى ، آنطور قدرت است كه ، آنطورى كه در تاريخ است ، آن درى را كه از خيبر ايشان كنده است و چندين زراع دور انداخته است ، چهل نفر نمى توانستند بلندش ‍ كنند.
در شمشيرزنى ، شمشيرهايش آنطور بوده است كه با يك ضربه از اين طرف كه مى زده دو نيم مى كرده است ، از اين طرف مى زده دو نيم مى كرده ، در صورتى كه آنهائى كه ضربه مى خوردند خود آهنى داشتند، زره آهنى داشتند و گاهى هم دو تا زره به تنشان مى كردند. آدمى كه با نان و سركه زندگى مى كرده و بسيارى از روزها را روزه مى گرفته است و افطار را با چند لقمه نان و نمك يا نان و سركه افطار مى كرده است ، جمع كرده است ما بين آن زهد و اين قوت بازو و اين جمع بين دو امر متضاد است .
آدمى كه جنگجوست به آنطور كه جنگجويان بزرگ را، دلاوران بزرگ را به هزيمت را مى دارد و مى فرمايد اگر تمام عرب يك طرف باشند به من هجوم كنند، من پشت نمى كنم ، اين آدم در عطوفت آنطور است كه وقتى يك خلخال از پاى يك زن يهودى ربوده اند مى فرمايد كه مرگ براى انسان آسان است (قريب به اين ). آدمى كه در عرفان و علم ماوراء طبيعت آنطور است كه نهج البلاغه حكايت مى كند از مقام عرفانش ، در عين حال شمشير مى كشد و كفار و اخلالگران را از دم شمشير مى گذراند. ما شيعه همچو اعجوبه معجزه آسا هستيم .
من مى گويم اگر چنانچه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم غير از اين موجود تربيت نكرده بود، كافى بود برايش . اگر چنانچه پيغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اينكه يك همچو موجودى را تحويل بدهد، اين كافى بود. يك همچو موجودى كه هيچ سراغ ندارد كسى و بعدها هم سراغ ندارد كسى ، امروز روز نصب اوست به امامت امت . يك همچو موجودى امام امت است ، البته كس ديگر به پاى او نخواهد رسيد و بعد از رسول اكرم و كسى افضل از او در هيچ معنائى نيست و نخواهد بود.

سرباز بى چيز و اينهمه ثروت !!
آن چيزى كه ملت ما مى خواهد اين است كه اين ملت از اين آدم كه الان در آمريكا هست 37 سال تقريبا رنج ديده است ، 37 سال اين به ملت ما خيانت كرده است و 37 سال ذخائر ما را به باد فنا داده است و 37 سال جوان هاى ما در تحت سلطه اينها زندگى انسانى نداشتند و 37 سال اختناق همه جانبه بر اين مملكت و بر اين ملت از طرف ايشان حكمفرما بوده است و با دست خود ايشان ، به طورى كه اشخاص نقل مى كنند و با مباشرت در پانزده خرداد عده كثيرى را به قتل رسانده است و با امر او از پانزده خرداد تاكنون ما شايد بيش از صد هزار نفر مقتول و صدها هزار نفر مجروح و معلول داريم . اين ملت با اينهمه رنجى كه كشيده است ، حالا مى خواهد كه اين جانى برگردد و محاكمه به طور عدالت بشود، محاكمه بشود، اگر محكوم شد كه اموال ما را برده است ، از او بگيرند. الان اموالى كه از مملكت ما به دست ايشان و كسانى كه مربوط به ايشان است ، بانك هاى خارج را از آمريكا گرفته تا ممالك غربى پر كرده است ، در صورتى كه من خودم مى دانم و ملت ما هم آن كه به سن من است مشاهده كرده است و آن كه نيست ، شنيده است و تاريخ براى او گفته است ، ديگران براى او گفته اند كه پدر ايشان وقتى كه كودتا كرد هيچ نداشت ، يك سرباز بود صفراليد وقتى كه سلطه پيدا كرد بر اين مملكت شروع كرد املاك مردم را به زور از آنها گرفتن . شمال مملكت ما، مازندران ، بهترين املاك سرسبز ما با فشارهاى او و عمال او به قباله او به زور در آمده اند و بسيارى از كسانى كه مالك بودند يا از روحانيينى كه در اين امر يك نظرى مى دادند اينها را مى گرفتند و به حبس ‍ مى بردند و گاهى مى كشتند و در زمان خود رضا شاه قتل عام مسجد گوهر شاد را من به خاطر دارم و كسانى كه به سن من هستند به خاطر دارند كه در مسجد و معبد مسلمين كه مركز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود، اينها ريختند و يك عده از مظلومين كه براى دادخواهى آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام كردند و از بين بردند. وقتى كه او از ايران بيرون رفت يعنى بيرونش ‍ كردند، جواهرات ايران را هر چه توانست در چمدان هاى زياد ريخت و از اينجا برد و در بين دريا انگليسى ها از او گرفتند و بردند و خوردند. تا زمان او به سر رسيد و نوبت پسر رسيد كه همين پسر جانى را متفقين به ملت ما تحميل كردند، در صورتى كه ملت ما آن چيزهائى كه از پدر ديده بود، هيچ راضى به اين نبود كه پسر او را بپذيرد لكن تحميل كردند به ملت ما و اين تحميل اسباب اين شد كه هر چه آنها (براى خاطر اينكه او را به سلطنت رساندند) هر چه آنها بخواهند، اين دست بسته و چشم بسته در اختيار آنها بگذارد، در طول مدتى كه اين سلطنت داشت ما اگر بخواهيم بشماريم اصول خيانت هايى كه به ما كرده است ، طولانى است و ما وقت اينكه بشماريم ، نداريم لكن از نمونه هايى كه به اسم خدمت به كشور ما ايشان انجام داده است ، اين ماموريت بوده است كه در ازاء نفتى كه از مملكت ما براى آمريكا خارج مى شده است ، اسلحه مى گرفتند، مهمات مى گرفتند، در صورتى كه آن اسلحه و مهمات براى خودشان و براى پايگاه هاى خودشان بود و اين آدم نفت ما را داد و براى آنها پايگاه درست كرد به اسم پول نفت و در اين چند سال اخير و ده سال ، پانزده سال اخير آنقدر اين جنايت كرد و آنقدر جوان هاى ما را كشت و آنقدر حبس هاى اينها پر بود از جوان هاى ما كه نمى توانيم بشماريم .

خوردند و بردند!
امروز كشور سما احتياج به خدمت دارد. شما مطلعيد كه كشورى براى شما گذاشتند كه شهرهايش هم مخروبه بوده است ، تهران كه مركز است جنوبش آن است كه مى بينيد و حاشيه هايش و اين بيچاره هاى زاغه نشين و امثال اينها، آن است كه گاهى در تلويزيون مى بينيد و خودتان مطلعيد. بنابراين بوده است كه اين طبقه ضعيف ، طبقه مستضعف ، اينها به همين حال عقب ماندگى در هر جا هست باشند و ذخائر خدا داد، خوزستان با آن ثروت هنگفت بايد شهرش آنطور باشد، دهاتش بدتر. من يك وقتى كه ، خيلى سال قبل از آنجا عبور كردم ديدم كه اين ، در - با راه آهن مى رفتيم - نزديك بعضى از دهات ، اين بچه ها و بزرگ ها و اينها هجوم مى آوردند طرف آنجائى كه ما عبور مى كرديم و مع الاسف همه به حالى بودند كه موجب تاءثر بود، در جائى كه ثروتشان ، ثروت خداداد در زير پايشان بود، خودشان آنطور مستمند بودند، مملكتى كه ثروتش زياد بوده است ، ذخائر زمينى اش ‍ الى ماشاءالله بوده است بايد باز به حال مخروبه باشد. اين تمدن بزرگ ، اين را به ما، براى ما سوغات آورد كه همه چيزهاى ما را دادند به غير و خود ما را در يك مملكت پر ثروت ، يك مملكتى كه قابل است از براى اينكه صد و پنجاه ميليون جمعيت يا بيشتر در او زندگى مرفه داشته باشند، سى و چند ميليون جمعيت كه اكثرشان وضع شان وضع صحيح نيست ، ثروت ها به جيب يك دسته مجتمع شده و به خارج منتقل شده و علاوه بر آن تمام ذخائر ما را دادند به خارجى ها و يك ثمن بخسى گرفتند، آن هم صرف مملكت نشد، خوردند و بردند.

اول ايرانى دوم مسلمان !!
آقاى كارتر تشبثات زياد به اطراف كرده است ، يك غريقى است كه به همه چيز تشبث كرده است ، گاهى اضافه مى شود از يك جبهه اى كه دخالت نظامى ، گاهى گفته مى شود كه محصور كنيد از حيث حصار اقتصادى ، و مع الاسف يك نفر آدمى كه ايرانى خودش را مى داند و مى گويد من ايرانى هستم قبل از اينكه مسلمان باشم (در صورتى كه مسلمان بودنشان را نمى دانم ، ايرانى بودنشان هم مى دانم نيست ) دستور مى دهد يا تقاضا مى كند از كارتر كه محاصره اقتصادى بكن ايران را. ايرانى است ، در انگلستان است ، بختيار است مى گويد من ملى هستم . و من اين مطلبى را كه يك روزى گفتم ، شاهدش امروز پيدا شد. يك روز گفتم كه اينها، اين ابرقدرت ها ممكن است كه 20 سال ، 30 سال ، يك كسى را در يك مقامى با يك وجهه اى حفظش كنند و نوكر آنها باشد لكن مامور باشد كه به جهت لباس ملى به خودش بپوشد، مثل بختيار كه خودش را به دكتر مصدق بسته است و ملى مى گويد هستم . بعد از اينكه اين مدت ها گذشت ، آن روزى كه بايد استفاده كنند، بعد از 20 سال استفاده مى كنند. از ايشان هم كه سال هاى طولانى در جبهه ملى بود و مدعى مليت بود و مدعى اين بود كه من اول ايرانى هستم و دوم اسلام ، با اينكه اين خودش كفر است معذلك آن روزى كه آنها مى خواستند اين عنصر به دردشان بخورد و به جاى بدترين مخلوق خدا كه محمد رضا بود، به جاى او مشغول شد به آدمكشى و جنايت و دستور آدمكشى داد منتها از او اطاعت نكردند. او هم مى گفت كه اين ملت را به حصار اقتصادى بكشيد.