بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات
( جلد اول )

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۹ -


غرايز سركش و لجام گسيخته در وجود اينان بى قيد و شرط حكومت مى كند و آنها را به راه خودپرستى ، جاه طلبى ، انتقامجويى ، كينه توزى ، ستمگرى ، تخريب و تهاجم ، و ديگر سيئات اخلاقى و اعمال ضدانسانى سوق مى دهد.
بسيارى از ناسازگارى ها و اختلافاتى كه در خانواده و اجتماع بروز مى كند و باعث جنگ و ستيز مى شود، و در پاره اى از مواقع منجر به جرم و جنايت مى گردد، بر اثر اين است كه بزرگسالان يا جوانان ، يا هر دو گروه ، مطيع تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى خود شده و نخواسته اند از فرمان عقل و وجدان اخلاقى پيروى نمايند.
تا به امروز، در چين ، تعداد زنانى كه از دست مادرشوهر اقدام به خودكشى مى كنند كم نيست و آن چه هنوز در چين به چشم مى خورد، بقاياى نظامى است كه اين اواخر در نواحى متمدن اروپا و آسيا شايع بود.( 190)
پليس هند گزارش داد كه روابط نامساعد ميان دامادها و مادرزن ها يكى از علل خودكشى است . در سال گذشته سى و هفت نفر به دنبال اختلاف و مشاجره با مادرزن خود، به زندگى خويش پايان داده اند.( 191)
در ساله گذشته ، نزديك به 500 دختر و پسر جوان ، به خاطر اختلاف خانوادگى خود را مسموم كرده اند و علل ناهنجارى هاى خانوادگى را در وجود ناپدرى ، نامادرى ، جنگ و نزاع والدين ، تبعيض و سختگيرى هاى بى مورد ذكر كرده اند. اين حرف هاى جوان شانزده ساله اى است كه در بيمارستان مسمومين تهران بسترى است : پدرم سخت بين و من و دو خواهر و برادرم تبعيض قائل مى شود. جلو همه مرا به باد كتك مى گيرد و آبرويم را مى برد. پدرم مى گويد: تو اصلا بچه بدقدمى هستى . از وقتى متولد شدى ، من از هستى ساقط شده ام .( 192)
ناگفته نماند كه عقل ، گر چه راهنماى بشر و چراغ هدايت انسان هاست ، ولى از دو جهت نارسا و كوتاه است : اول آن كه عوامل مختلفى از قبيل شهوت و غضب ، دوستى و دشمنى ، آداب و رسوم ، عادات تقليد، آموزش و پرورش ، و عواملى نظاير اين مى توانند عقل را تيره كنند و در شناخت خوب و بد، از واقع بينى اش باز دارند و بر اثر آن كه عقل قادر نيست به تمام حقايق غيب و شهود احاطه پيدا كند و نمى تواند به هر پرسشى پاسخ بگويد و تمام نيازمندى هاى مادى و معنوى ، دنيوى و اخروى و ظاهرى و باطنى بشر را برآورده سازد، ناچار از راهنمايى همه جانبه عاجز و ناتوان است .
وجدان اخلاقى نيز از طرفى قضاوتش محدود است و تنها درباره امهات فضايل و امهات رذايل حكم مى كند و از شناخت تمام خلقيات خوب و بد عاجز است ، و از طرف ديگر، بر اثر تكرار گناه تيره و تار مى شود و رفته رفته نسبت به كارهاى ضد وجدان بى تفاوت مى گردد و از ملامت و شكنجه گناهكار باز مى ايستد.
براى آن كه بشر بر اثر نارسايى عقل نظرى و عقل عملى وجدان اخلاقى از مسير سعادت منحرف نشود و در بى راهه قدم نگذارد، خداوند پيامبران خود را بين مردم فرستاد تا نيروى خرد با نور وحى تقويت شود و بدين وسيله كمبود عقل نظرى و عقل عملى جبران گردد و در نتيجه ، مردم با راهنمايى اين دو حجت الهى از هدايت كامل و جامع برخوردار شوند و به سعادت واقعى و كمال حقيقى خويش دست يابند.
عن موسى بن جعفر عليهماالسلام انه قال : يا هشام ان لله على الناس حجتين ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة و اما الباطنة فالعقول .( 193)
حضرت موسى بن جعفر (ع ) به هشام بن حكم فرمود: خداوند را در بين مردم دو حجت است ، يكى ظاهرى و آن ديگرى باطنى . حجت ظاهرى خداوند، رسولان و انبياء و ائمه هستند و حجت باطنى عقل هاى مردم است .
قال على عليه السلام : العقل رسول الحق .( 194)
على عليه السلام در اين حديث كلمه رسول را درباره خرد به كار برده و فرموده است : عقل ، رسول حضرت حق است .
عقل ، پيغمبر داخلى مردم و پيغمبر، عقل خارجى مردم است . اين هر دو به فرمان الهى ماءموريت دارند با هم و در معيت هم راه خطا و صواب را به انسان ها ارائه نمايند و اعمال روا و ناروا را براى آنان بيان كنند و بدين وسيله مردم را به راه تعالى و تكامل سوق دهند و موجبات خوشبختى و سعادت فرد و اجتماع را فراهم آورند.
از مجموع بحث اين نتيجه بدست آمد كه تعديل تمايلات و تحديد آزادى ، شرط اساسى حفظ تمدن و حسن سازگارى نسل هاى مختلف در خانواده و اجتماع است . خداوند از طرفى به بشر آزادى عطا كرده و او را مختار آفريده است ، و از طرف ديگر، وجدان اخلاقى و عقل را در نهادش مستقر ساخته و با سرشتش آميخته است تا با الهام هدايت اين راهنماى باطنى و استمداد از وحى الهى ، آزادى خود را اندازه گيرى كند و اميال غريزى و خواهش هاى نفسانى خويش را در حدود مصلحت فردى و اجتماعى برآورده سازد.
بعضى تصور كرده اند كه موازين قانونى و اخلاقى سد راه آزادى است و مى گويند بشر بايد خود را از اين قيود رها سازد و مانند حيوان ، مطيع قوانين طبيعت باشند تا با خشنودى و رضايت خاطر زندگى كند و به كمال لايق خويش نايل گردد. آنان از اين نكته غافل اند كه اگر بر فرض روزى تمام مقررات اخلاقى و قانونى را ترك گوييم و مصمم شويم تنها پيرو طبيعت خود باشيم ، باز هم نمى توانيم مانند حيوان زيست كنيم و ناچار مى شويم دوباره از پى اخلاق و قانون برويم ، زيرا وجدان اخلاق و عقل جزء ساختمان طبيعى ماست و پيروى از اين نيروى طبيعى فطرى ، ما را وا مى دارد كه اصول اخلاقى را بپذيريم و به محدوديت هاى عقلانى تن در دهيم و اين خود معنى لزوم اطاعت از موازين اخلاقى و مقررات قانونى در زندگى انسان هاست .
6 - اندازه گيرى غريزه جنسى
من تسرع الى شهوات تسرع اليه الافات
على (ع )
به شرحى كه در فصل گذشته توضيح داده شد، تا اندازه اى ضرورت تعديل غرايز در استقرار تمدن و حسن سازش اعضاى خانواده و اجتماع واضح گرديد. نظر به اين كه تمايل جنسى و همچنين خواهش قدرت ، دو غريزه نيرومندى هستند كه تعديل آنها نقش ‍ مؤ ثرى در تاءمين سعادت بشر و سازگارى جوانان و بزرگسالان دارد و زياده روى در اعمال آن دو، مفاسد بسيارى به بار مى آورد، در اين فصل پيرامون غريزه جنسى و در فصل بعد درباره قدرت طلبى و برترى جويى بحث و گفت و گو مى شود.
غريزه جنسى از عوامل بسيار مهم لذت و كاميابى در زندگى بشر است . اين غريزه ، با جاذبه قوى و كشش نيرومند خود، زن و مرد را به شدت تهييج مى كند و آتش شور و شوق را در تمام وجودشان مشتعل مى سازد و با عشق و علاقه مى كوشند تا به فصل يكديگر برسند و اين تمايل سوزان را با شادكامى اقناع نمايند.
مسئله زناشويى و به طور كلى روابط جنسى ، در تمام ازمنه و اعصار مورد گفت و گو و بحث محافل دينى و علمى بوده و درباره آن نظريه هاى افراطى و تفريطى و معتدلى عرضه شده و هر يك از اين سه نظريه ، طرفداران بسيارى داشته كه بر طبق آن عمل مى كردند و خوش بختى و سعادت خويش را در آن جست و جو مى نمودند.

پيروان كليسا و پاره اى از مذاهب و همچنين بعضى از فلاسفه و علماى اخلاق ، آميزش جنسى را عمل حيوانى دانسته و آن را بد و پليد خوانده اند. اينان نسبت به غرايز راه تفريط در پيش گرفته و با سختگيرى هاى شديد، آن را سركوب نموده اند. چه بسيارى از زنان و مردان جوانى كه بر اثر اعتقاد به اين نظريه ، خود را از زندگى عادى و لذايذ طبيعى محروم نمودند و بعضى از آنها به اميد دست يافتن به كمال روح و تعالى معنوى ، به رياضت هاى طاقت فرسا تن داده و خويشتن را با شكنجه و عذاب در فشار گذارند.
طرفداران آزادى در غرايز، كه از متاءخرين ، فرويد و پيروانش در شمار آنان اند، درباره تمايل جنسى به تندروى و افراط گراييده و محدوديت هاى قانونى و اخلاقى را سخت به باد انتقاد گرفته اند.
بين آنان فرويد، در آزادى غريزه جنسى به قدرى مبالغه كرده كه سعادت انسان را به طرز مصرف ليبدوى .( 195) فردى و خشنودى خاطرى كه از آن به دست مى آيد، مربوط نموده است . اين نظريه نادرست ، كه بر پايه اصالت لذت استوار شده ، مفاسد بى شمارى به بار آورده است و بسيارى از جوانان غرب و شرق را گمراه نموده و آنان را به راه فساد و تباهى سوق داده است .
مكتب آسمانى اسلام اين هر دو روش را مطرود و محكوم مى داند. چه پايه گذاران و پيروان اين دو نظريه از درك حقيقت عاجز مانده و نتوانسته اند غريزه جنسى را با واقع بينى اندازه گيرى كنند و مرزهاى روا و نارواى آن را تميز دهند. به همين جهت ، گروهى راه افراط در پيش گرفته و گروهى به تفريط گراييده اند.
به فرموده حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ، منشاء افراط و تفريط چيزى جز جهل و نادانى نيست .
قال على عليه السلام : لا يرى الجاهل الا مفرطا او مفرطا.( 196)
اعتدال به ميانه روى در مورد غريزه جنسى روشى است كه مرضى خداوند خالق و منطبق با سنن آفرينش است . در اين روش ، نه غريزه جنسى خودسر و آزاد گذارده مى شود و نه سركوب و مطرود مى گردد، بلكه اين تمايل طبيعى با اندازه گيرى صحيح ، از حمايت قانون و اخلاق برخوردار است و در حدود مصلحت فردى و اجتماع ، موجبات ارضايش فراهم مى آيد.
پايه گذاران روش اعتدال ، در درجه اول پيامبران خدا بودند.
اينان به امر الهى در طول اعصار و قرون متمادى ، از طرفى مردم را به زناشوى تشويق كرده اند و از طرف ديگر، با هر قسم لاابالى گرى و انحراف هاى جنسى مبارزه نموده و جوامع بشرى را از آنها بر حذر داشته اند.
در اين فصل ، هر سه روش مورد بحث قرار مى گيرد. در آغاز به تشويق زناشويى در اسلام و سپس به سخت گيرى هاى كليسا در امر ازدواج اشاره مى شود. در پايان پيرامون آزادى غرايز و نظريه افراطى فرويد و مفاسد ناشى از آن در خانواده و اجتماع گفت و گو خواهد شد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، در تعاليم اسلامى ، غريزه جنسى را مورد كمال توجه قرار داده است . از طرفى پيروان خود را به زناشويى ، كه راه طبيعى ارضاى اين تمايل است ، ترغيب نموده و از طرف ديگر، آنان را از عزوبت و ترك ازدواج بر حذر داشته است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من احب فطرتى فليستن بسنتى و من سنتى النكاح .( 197)
پيامبر اسلام فرموده است : كسى كه به فطرت من علاقه دارد، البته بايد از سنت من پيروى كند و در راه من قدم بر دارد و يكى از سنن من ازدواج و آميزش با زنان است .
و عنه صلى الله عليه و آله : خيار امتى المتاءهلون و شرار امتى العزاب .( 198)
اسلام ، بر اساس مصلحت هاى مادى و معنوى ، اعمال غريزه جنسى را بر وفق آيين خلقت اندازه گيرى كرده و مقرر داشته است كه زنان ، به مردان ، و مردان ، به زنان ، قانع باشند و هر يك از دو جنس ، با مراعات حدود قانونى ، تمايل خود را با جنس ديگر ارضا نمايد و استفاده از ساير طرق را، كه انحراف از سنت آفرينش است ، ممنوع نموده و منحرفين جنسى را متجاوز و متعدى شناخته است .
فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون .( 199)
وقتى در مرحله بلوغ ، غريزه التذاذ بيدار مى شود و به طرف دنياى خارج متوجه مى گردد، مترصد است كه به چيزى تثبيت شود تا نيروى درونى اش را به مصرف برساند. در اين لحظه معين و مهم ، حيات شناس طبيعى ، راهى را به داوطلب حيران نشان مى دهد كه همان راه طبيعى تولد و تناسل است . علائم راهنمايى طبيعت اين است كه در اعضاى تناسلى مرد و زن بالغ تغييرات محسوسى به وجود مى آيد. طبيعت با اين علائم و مشخصات مى خواهد به طرفين بفهماند كه راه طبيعى كه بايد سير كنند، همانا راه توليد است .
اگر اشخاص اين دستور را درك نمودند و از آن اطاعت كردند، يعنى به مرد و زن نزديك شد و زن به سوى مرد آمد، تا به حكم طبيعت به عمل طبيعى و مولد مبادرت كنند و از انحاى ديگر و ساير اشكال التذاذ بر كنار ماندند، آن وقت است كه مى توان گفت نمو شهوى در راه مستقيم و منظم سير نموده و قدرت غريزى در طريق طبيعى و عادى به مصرف رسيده است . ميليون ها اشخاص ، اين خط منظم و طبيعى را، كه فرويد هم آهنگى دوسره ناميده است ، طى نموده اند.( 200)

جالب آن كه در قرآن شريف و روايات اسلامى ، پيوند زناشويى و رابطه قانونى زنان و مردان ، از ديدگاه هاى مختلف مورد توجه قرار گرفته و براى هر كدام يك تا چند آيه و حديث آمده است . در اين جا به طور اختصار، به پاره اى از آنها اشاره مى شود:
زناشويى و توالد: آميزش زن و مرد، وسيله طبيعى توليد نسل است . با پيوند ازدواج و تشكيل خانواده ، فرزندان پاك و قانونى توليد مى شوند و خلئى كه بر اثر مرگ نسل سابق به وجود مى آيد، به وسيله نسل جديد پر مى شود و نوع بشر از خطر نابودى و انقراض ‍ مصون مى ماند.
نسائكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم .( 201)
و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة .( 202)
در اين دو آيه ، مسئله ازدواج از ديدگاه توليد نسل مورد توجه واقع شده است . آيه اول ، نطفه مرد را به بذر قابل پرورش و رحم زن را به زمين بذرپرور تشبيه كرده است . آيه دوم ، با اشاره به جعل تكوينى خداوند، فرزند آوردن را نتيجه پيوند زنان و مردان خوانده است .
زناشويى و محبت : گرچه با آميزش زن و مرد غريزه جنسى ارضا مى شود و نياز طبيعى برطرف مى گردد و شور و هيجان تسكين مى يابد، ولى اگر اين رابطه تواءم با احساس مهر و محبت آميخته به عشق و حرارت باشد، به زندگى گرمى بسيار مطبوعى مى بخشد و پيوند زناشويى به مراتب شيرين تر و شورانگيزتر خواهد بود. در قرآن شريف موضوع دوستى و محبت زنان و مردان مورد توجه مخصوص قرار گرفته و صريحا خاطرنشان شده است :
و من اياته خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة .( 203)
از جمله آيات الهى اين است كه خداوند براى شما از جنس خودتان جفت و همسر آفريده تا به هيجان هاى طبيعى خويش تسكين بخشيد. به علاوه ، در نهادتان زمينه دوستى و علاقه را فراهم آورده تا زندگى زناشويى شما تواءم باو داد و محبت باشد.
زناشويى و عفت : با پايان يافتن دوران بلوغ ، تمايل جنسى به طور كامل شكفته مى شود و دختران و پسران در فشار جاذبه نيرومند آن قرار مى گيرند. غريزه كور و بى شعور، به هر صورت و با هر كيفيت ، ارضاى خود را طلب مى كند و ممكن است جوانان در معرض ‍ ناپاكى و بى عفتى واقع شوند. ازدواج دائم يا موقت ، بهترين وسيله طبيعى و قانونى است كه مى تواند خواهش آنان را برآورده سازد و از تباهى و فسادشان مصون دارد. بدين منظور، اولياى گرامى اسلام ، پيروان خود را به ازدواج و انجام اين سنت مقدس تشويق و ترغيب نموده اند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا معشر الشباب من استطاع منكم الباه فليتزوج فانه اغض للبصر و احصن للفرج .( 204)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : اى گروه جوانان ، هر يك از شما كه قدرت ازدواج دارد حتما اقدام نمايد. چه ، اين خود بهترين وسيله است كه چشم را از نگاه هاى آلوده و خيانت آميز و عورت را از بى عفتى و گناه محافظت نمايد.
به روايت امام صادق عليه السلام ، روزى رسول اكرم صلى الله عليه و آله به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
ايهاالناس ان جبرئيل اتانى عن اللطيف الخبير فقال : ان الابكار بمنزلة الثمر على الشجر اذا ادرك ثمره فلم يجتنى افسدته الشمس و نثرته الرياح و كذلك الابكار اذا ادركمن ما يدرك النساء فليس لهن دواء الا البعولة و الا لم يؤ من عليهن الفساد لانهن بشر.( 205)
اى مردم ، جبرئيل از پيشگاه الهى نزد من آمد و گفت دختران بكر مانند ميوه درخت اند. موقعى كه مى رسد، اگر چيده نشود، اشعه آفتاب فاسدش مى كند و وزش باد آن را پراكنده مى سازد. همچنين ، دختران وقتى به حد بلوغ رسيدند و مانند زنان در خويشتن تمايل جنسى احساس نمودند، دارويى جز شوهر ندارند و اگر همسر نگيرند، از فساد ايمن نيستند. چه آن كه بشرند و بشر از خطا و لغزش ‍ مصون نيست .
قرآن شريف زناشويى را از جهت عفت زن و مرد مورد توجه قرار داده و فرموده است هر يك از آن دو براى ديگرى به منزله لباس ‍ است .
هن لباس لكم و انتم لباس لهن .( 206)
لباس ، قبايح را مى پوشاند و عورت را ستر مى كند. لباس ، آدمى را از بسيارى از ناملايمات و عوارض محافظت مى نمايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من احب ان يلقى الله طاهرا و مطهرا فليتعفف بزوجه .( 207)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : كسى كه دوست دارد پاك و طاهر به لقاى الهى نايل گردد، بايد انتخاب همسر قانونى موجبات عفت و پاكى خود را فراهم آورد.
خلاصه آن كه پيشواى اسلام ، از طرفى پيروان خود را از زنا و هر قسم انحراف جنسى بر حذر داشته و از طرف ديگر، با حداكثر تاءكيد آنان را به ازدواج تشويق و ترغيب فرموده ، تا جايى كه زناشويى را محبوب ترين سنت الهى در آيين اسلام خوانده است .
قال رسول صلى الله عليه و آله : ما بنى فى الاسلام بناء احب الى الله عزوجل و اعز من التزويج .( 208)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده : هيچ بنايى در اسلام پايه گذارى نشده است كه در پيشگاه خداوند محبوب تر و عزيزتر از امر ازدواج باشد.
روشى را كه كليسا در امر زناشويى اتخاذ نمود، درست در جهت مخالف تعاليم اسلام قرار دارد. اولياى گرامى اسلام ازدواج را امر راجح دينى معرفى نموده و تجرد را مذموم شناخته اند.
برعكس ، اولياى كليسا ازدواج را از نظر مذهبى مجروح و نامطلوب خوانده و تجرد را امرى پسنديده و ممدوح دانسته اند. اولياى اسلام ازدواج را وسيله صيانت دين و نشانه مقدس تقدس و تقوا مى دانند و اولياى كليسا تقويت دين و مقدس روحانى را در عزوبت و ترك ازدواج مى شناسند. اولياى اسلام ازدواج را از سنن مؤ كد اسلامى خوانده و پيروان خود را به انجام اين پيوند مقدس تشويق نموده اند. اولياى كليسا ازدواج را منافى با تعالى روحانى دانسته و خوددارى از آن را به پيروان خويش توصيه كرده اند.
براى آن كه روش اسلام و روش كليسا در مورد ازدواج بهتر شناخته شود و تفاوت آن دو هر چه بيشتر واضح گردد، در اين جا به پاره اى از سخنان اولياى كليسا اشاره مى شود.
روش اسلام : مردى به نام عكاف شرفياب رسول اكرم صلى الله عليه و آله شد. حضرت از او سؤ ال كرد: همسردارى ؟
عرض كرد: نه رسول الله .
فرمود: آيا از سلامت بدن و تمكن مالى برخوردارى ؟
گفت : آرى .
حضرت با عبارات گوناگونى ، كه در چند حديث آمده ، او را به امر ازدواج تشويق نمود و از ترك آن تحذيرش كرد.
قال ويحك يا عكاف تزوج فانك من الخاطئين ، تزوج و الا فانت من المذنبين ، تزوج و الا فانت من رهبان النصارى ، تزوج و الا فانت من اخوان الشياطين .( 209)
فرمود: واى بر تو اى عكاف . ازدواج كن ، كه تو اكنون از خطاكارانى . ازدواج كن و گرنه در صف گناهكاران قرار مى گيرى . ازدواج كن و گرنه از راهبان نصارا به حساب مى آيى . ازدواج كن و گرنه از برادران شياطين خواهى بود.
عن الرضا عليه السلام : ان امراة ساءلت اباجعفر (ع ) فقالت اصلحك الله انى متبتله فقال لها و ما التبتل عندك قالت لا اريد التزويج ابدا قال و لم ؟ قالت التمس فى ذلك الفضل ، فقال انصر فى فلو كان فى ذلك فصل لكانت فاطمة عليهاالسلام به منك انه ليس ‍ احد يسبقها الى الفضل .( 210)

حضرت رضا عليه السلام فرمود: زنى در مقام سئوال به امام باقر (ع ) عرض كرد: من متبتله هستم .
حضرت فرمود: مقصودت از تبتل چيست ؟
جواب داد: تصميم دارم هرگز ازدواج نكنم .
فرمود: براى چه ؟
گفت : براى نيل به فضيلت و كمال .
حضرت فرمود: از اين تصميم منصرف شو. اگر خوددارى از ازدواج فضيلتى در بر مى داشت ، حضرت زهرا (ع ) به درك اين فضيلت از تو شايسته تر بود.
چنين نيست كه احدى در فضيلت بر وى پيشى گيرد.
روش كليسا: سن ژرم كه آخر سلسله اولياءالله بود، هميشه با لحنى مؤ كد مى گفت : درخت ازدواج را با تجرد از بن بر كنيم .( 211)
روش اسلام : چند نفر از صحابه رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، به منظور تركيه نفس و تعالى روان جلب رضوان الهى ، آميزش با زنان و افطار روز و خواب شب را بر خود حرام نمودند. ام سلمه از تصميم آنان آگاه شد و مطلب را به اطلاع پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله رساند.
فخرج الى اصحابه فقال اترغبون عن النساء انى اتى النساء و آكل بالنهار و انام بالليل فمن رغب عن سنتى فليس ‍ منى .( 212)
حضرت رسول صلى الله عليه و آله نزد آنان رفت و فرمود: آيا زنان خود را ترك گفته ايد و از آنان اعراض كرده ايد؟ من كه پيغمبر شما هستم ، نزد زنان مى روم . روز غذا مى خورم ، و شب را مى خوابم و هر كس از سنت من روى گرداند، از من نيست .
اين حديث صراحت دارد كه آميزش با زنان از سنن اسلامى است . پيشواى اسلام خود نزد زنان مى رود و از مسلمين مى خواهد كه از او پيروى كنند و مانند وى باشند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عمل چند نفر از صحابه را كه زنان خويش كناره گيرى كرده بودند، نادرست خواند و خاطرنشان ساخت هر كس از سنت من و روش من اعراض كند، با من بستگى ندارد.
روش كليسا: پولس ، كه خود از شخصيت هاى روحانى و از اولياى كليساست ، رفتار و گفتارش در امر زناشويى بر خلاف تعاليم اسلام است . او در زندگى ازدواج نكرده و با زنى پيوند همسرى برقرار نموده است و اين موفقيت را از مواهب الهى مى داند. به علاوه ، زنان و مردان را نيز تشويق مى كنند كه مانند وى باشند و از انتخاب همسر خوددارى نمايند.
در رساله اول پولس خطاب به قرنتيان چنين آمده است : اما درباره آن چه من نوشته بوديد، مرد را نيكو آن است كه زن را لمس ‍ نكند، لكن به منظور اجتناب از زنا، هر مرد زوجه خود را بدارد و هر زن شوهر خود را، و شوهر حق زن را ادا نمايد و زن حق شوهر را، زن بر بدن خود مختار نيست ، بلكه شوهرش ، و مرد نيز اختيار بدن خود را ندارد بلكه زنش .
ليكن من اين را به طريق اجازه مى گويم ، نه بر سبيل حكم . زيرا آرزو مى كنم كه همه مردان مثل خودم بودند، لكن هر كس موهبتى خاص از خدا دارد، يكى چنين و ديگرى چنان .
لذا به مجردين و بيوه زنان مى گويم كه ايشان را نيكوست كه مانند من بمانند، اما اگر خويشتن دارى نتوانند، نكاح كنند، زيرا بهتر است نكاح كرد تا به آتش جهنم سوخت .
راسل پس از نقل سخنان پولس مى گويد:
همان طور كه مى بينيد، پولس در اين قطعه كمترين اشاره اى به اطفال نمى كند، ظاهرا منظور و هدف بيولوژيكى ازدواج در نظر او عارى از اهميت است .( 213)
سپس مى گويد:
سخنان پولس مبتنى بر اين عقيده است كه ايجاد هر نوع رابطه جنسى ، حتى در محدوده زندگى و زناشويى ، چيز بد و تاءسف آورى است . شك نيست كه اشخاص سالم چنين نظرى را كه مخالف حقايق بيولوژيكى است ، جز به تراوشات يك مغز عليل به چيز ديگر تعبير نمى توانند كرد.( 214)
روش اسلام : در مكتب قرآن شريف ، نه تنها بين زناشويى و تقدس ايمانى ناسازگارى و تضادى وجودى ندارد، بلكه برعكس ، اولياى گرامى اسلام دست يافتن به همسر پاك و شايسته را در حساب سعادت مردم گذارده اند و آنان را يكى از وسايل حفظ دين افراد متدين خوانده و خاطرنشان نموده اند كه در پيشگاه الهى ، عبادت زنان و مردانى كه همسر دارند، به مراتب ارزنده تر از عبادت اشخاصى كه ازدواج نكرده اند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من سعادة المرء الزوجة الصالحة .( 215)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: از خوش بختى و سعادت مرد اين است كه زن با فضيلت و شايسته اى نصيبش ‍ گردد.
عن ابى عبدالله عليه السلام قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من تزوج احرز نصف دينه .( 216)
امام صادق عليه السلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله حديث كرده كه فرموده است : افراد با ايمانى كه ازدواج مى كنند، با اين عمل نصف دين خود را از خطر مصون مى دارند.
قال ابو عبدالله عليه السلام : ركعتان يصليهما المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها اعزب .( 217)
حضرت صادق (ع ) فرمود: دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده و همسر دارد، بر هفتاد ركعت نماز آن كس كه داراى همسر نيست و با عزوبت به سر مى برد، برترى و فضيلت دارد.
روش كليسا: بر خلاف آن چه در تعاليم اسلام آمده است ، اولياى كليسا پاكى و تقدس را در عزوبت و تجرد مى دانند و پيروان واقعى آنان عمل جنسى را پليد و ازدواج را باعث سقوط معنوى و انحطاط شئون روحانى مى شناسند.
كليساى اوليه در مورد نظريات پولس راه افراط را در پيش گرفت ، آن قدر كه تجرد، مفهوم تقدس پيدا كرد. مردها سر به بيابان نهادند تا با شيطان در آويزند. حال آن كه همين شيطان ، ذهن و فكرشان را با توهمات شهوانى از خود مى انباشت .( 218)
اشخاص شريف قرون وسطى اين غريزه را نتيجه و حاصل گناه نخستين مى دانستند و چون چنين بود، از جسم و اميال جسمانى نفرت داشتند و شادى محض و پاك و بى غش را فقط در تفكرات خلسه آميز و فارغ از هرگونه شائبه جنسى مى جستند.( 219)
جاى تعجب نيست كه روحانيان همين كه پيمان تجرد را مى شكستند. و به زندگى اى كه آن را معصيت آميز مى پنداشتند. روى مى آوردند، به سطحى به مراتب پايين تر و پست تر از سطح عوام الناس سقوط مى كردند.( 220)
وستر مارك ، درباره ناپاكى و عصيان بارى زناشويى و روابط جنسى ، موارد بسيارى را ذكر مى كند. او مى گويد: در نقاطى هم كه از تاءثير و نفوذ مذاهب بودا و مسيح بركنار بودند، هميشه كاهنانى وجود داشتند كه عهد مى كردند گرد ازدواج نگردند. همچنان كه در ميان يهود، فرقه حسيديم كليه روابط جنسى را زشت و پليد مى دانست .( 221)
بدبختانه ، نه تنها از نظر مذهبى پيروان كليسا و معتقدين به بعضى از اديان ، زناشويى و ارضاى غريزه جنسى را بد و پليد شناخته اند، بلكه در گذشته نيز بسيارى از حكما و فلاسفه دچار اشتباه شده و به عنوان يك نظريه علمى ، غرايز را محكوم نموده و آنها را سد راه تعالى و تكامل بشر دانسته اند.
ادگارپش استاد فلسفه و روان شناسى مى گويد:
قبل از فرويد، اكثر فلاسفه و علماى اخلاق ، غريزه ها را محكوم كرده بودند. يعنى صريحا يا ضمنا آنها را عواملى مى دانستند كه انسان را به خصايص حيوانى مرتبط مى سازند و موكدا عقيده داشتند كه دسترسى به هر شكل از تمدن ، فقط به وسيله مبارزه لاينقطع با غرايز، كه آنها را ارواح حيوانى واقعى مى ناميدند، ميسر است .
به عبارت ديگر، اين متفكرين مى گفتند غريزه ها مانع تكامل بشريت مى شوند و چنان چه وجود نمى دانستند، ايجاد يك زندگى اجتماعى مناسب و هماهنگ مقدور بود.( 222)

طرفداران آزادى غرايز، عموما، و فرويد و پيروانش ، خصوصا، نيز درباره غريزه جنسى راه خطا پيموده و مانند اولياى كليسا و گروهى از فلاسفه غرب ، از واقع بينى باز مانده اند. با اين تفاوت كه رهبران كليسا و همفكران از آنها نسبت به روابط جنسى روش تفريط در پيش گرفته اند و با سختگيرى هاى شديد و محدوديت هاى نابه جا، غريزه را سركوب كرده و بر خلاف مصلحت ، پيروان خود را از كاميابى هاى طبيعى و مشروع بازداشته اند. اما طرفداران آزادى غرايز، قيود اخلاقى و قانونى را در زندگى بشر زايد شناخته و روابط جنسى را آزاد گذارده اند. بر اثر اين زياده روى و افراط، از مرز مصلحت تجاوز نموده و به مناطق ممنوعه وارد شده اند و در نتيجه طرفداران خود را به انحراف و پليدى آلوده نموده و به راه تباهى و فسادشان سوق داده اند.
با توجه به اين كه بيشتر مردم اروپا و آمريكا پيرو آيين كليسا بوده و قرن ها از محدوديت و محروميت روابط جنسى رنج مى برده اند، شايد بتوان گفت افراط و تفريط در شهوترانى و آزادى نامحدود روابط جنسى ، كه چندى است در جهان غرب معمول شده ، عكس العمل سختگيرى ها و ناكامى هاى روزگار گذشته است .
اشتفن تسويك ، اين احتمال را درباره نظريه افراطى فرويد مورد توجه قرار داده و درباره زياده روى هايى كه وى درباره غريزه جنسى نموده است ، چنين مى گويد: ممكن است كه فرويد، به طور كلى براى غريزه جنسى و تمايل تمتع ، بيش از حدى كه واقعا ارزش دارد، اهميت قائل شده و در تسلط اين غريزه ، در تمام شئون زندگانى روحى بشر، راه افراط پيموده باشد، اما نبايد فراموش ‍ كرد كه فرويد در عصرى تعاليم خويش را آغاز نمود كه به طور كلى غريزه جنسى را غيرمهم مى گرفتند و نسبت به ارزش آن با نظر ترديد نگاه مى كردند. پس از افراطكارى فرويد در حقيقت عكس العملى است نسبت به معتقدات زمان خودش و اگر در اين زمينه افراط كرده است ، براى اين بوده كه بدين وسيله سد عظيميم را بشكند.( 223)
نظر به اين كه فرويد و پيروانش از گروه طرفداران آزادى غرايزند، در اين جا، به منظور شناخت نظريه افراطى اين گروه ، پيرامون چند قسمت از سخنان فرويد گفت و گو مى شود. ضمنا به بعضى از انتقادهاى دانشمندان نسبت به پاره اى از افكار وى نيز اشاره خواهد شد.
غرايز، نيروهاى محركى هستند كه به قضاى حكيمانه الهى بر اساس احتياجات گوناگون زندگى در نهاد بشر آفريده شده اند و به اقتضاى شرايط حيات تدريجا بروز مى كنند و از قوه به فعليت مى آيند. به نظر دانشمندان ، تعداد آنها زياد است و هر يك در جاى خود نقش مستقلى دارد، ولى فرويد از نظر زيستى ، غريزه حب ذات و غريزه جنسى را دو غريزه اصلى و اساسى شناخته و ساير غرايز را مرتبط به يكى از آنها دانسته و از شاخ و بال هاى آن دو فرض كرده است .
غرايز مختلف كدام اند؟ به اين سؤ ال فقط با فرض مى توان پاسخ گفت : فرويد فرض هاى ذايل را پيشنهاد مى كند.
بدوا، غريزه بقا، كه موجب حفظ نفس و سپس غريزه جنسى ، كه از نقطه نظر زيست شناسى (بيولوژى )، عهده دار بقاى نوع است .( 224)

طبقه بندى غرايز و تعداد آنها، از نظر مؤ لفين تفاوت دارد و هر كس طبق نظريه و سليقه خود به اين كار مبادرت ورزيده است . فرويد با تعمق در اين مسئله نتيجه گرفت كه فقط بايد غرايز ابتدايى وابسته به يك عمل بيولوژيك را مورد ملاحظه قرار داد. تجزيه و تقسيم بيشتر از آن غيرممكن است . بدين ترتيب ، او غرايز ابتدايى را به طور كلى به دو دسته تقسيم كرد: 1 - غرايز مربوط به صيانت ذات ، 2 - غرايز جنسى .( 225)
فرويد در سخنان خود شعاع فعاليت غريزه جنسى را گسترش داده و مسئله جنسيت را، كه پايه اساسى مكتب اوست ، به معنى وسيعى تفسير و تبيين نموده است . و در نتيجه ، بسيارى از فطريات و غرايز مستقل انسانى را از مشتقات غريزه جنسى به حساب آورده است . مهم تر آن كه فرويد اين غريزه را پايه اصلى تمدن و فرهنگ بشر مى داند.
فرويد مسئله جنسيت را بر بسيارى از عواطف و احساسات بشر مشتمل مى سازد و اغلب فعاليت هايى را كه سابقا غيرجنسى مى دانستند، ناشى از جنسيت مى داند. عشق مادرى ، و محبت فرزندى و برادرى و رفاقت و دوستى ، به عقيده فرويد از جنسيت مشتق هستند. روابط مادر با فرزند، معلم با شاگردان ، و به طور كلى تمام ارتباطهاى اجتماعى بين اشخاص ، يا طبعا خصيصه جنسى دارند يا داراى اصل و ريشه جنسى هستند.
همچنين نمودهاى مربوط به زيبايى و زيبايى شناسى ، ابداع هاى هنرى و شاهكارهاى شعرى و ادبى ، يا داراى عوامل جنسى بوده و يا از عوامل ناشى از جنسيت ايجاد شده اند.( 226)

فرويد و پيروانش با تعميم مسئله جنسيت ، غريزه جنسى بشر را پايه تمدن و فرهنگ و همه افكار انسانى و تغييرات اجتماعى دانسته و كوشيده اند مسائل مختلف جامعه شناسى و تاريخى را از اين راه حل كنند.( 227)
بسيارى از دانشمندان محقق ، سخنان فرويد را درباره غريزه جنسى نادرست و غيرواقعى خوانده و فرضيه او را از نظر روان شناسى و جامعه شناسى مورد انتقاد شديد قرار داده اند.
مخالفين فرويد نظريه او را در قضيه جنسيت مخالف با حقيقت مى دانند و مى گويند از نظر روان شناسى نبايد در اهميت غريزه جنسى اين قدر غلو نمايد و كليه تظاهرات روحى ما را دست نشانده غريزه بهائم بداند.( 228)
يكى از دانشمندان بزرگ در مورد عدم اولويت غريزه جنسى در كتاب خود مى نويسد: مطالعه عارى از تعصب ، به طور قانع كننده اى مدلل مى سازد كه اين غريزه جنسى نيست كه واقعا همه تحريكات اخلاق و رفتار بشر را فراهم مى سازد، بلكه شخصيت انسان به وسيله شرايط تاريخى به وجود آمده و قرارگاه اجتماعى است كه به اشكال تظاهرات غريزى را معين مى كند.( 229)
به نظر فرويد، لذت طلبى و كامجويى كه از جنسيت سرچشمه مى گيرد، مخصوص افراد بالغ نيست ، بلكه غريزه التذاذ در تمام ادوار زندگى وجود دارد و كودكان خردسال نيز به همان انگيزه پستان مادر را مى مكند و انگشت خود يا پارچه و چوب را به دهان مى گيرند و لذت مى برند.
اطفال در آغاز زندگى از هر چيزى كه خوششان بيايد آزادانه ملتذذ مى شوند و خود را كامياب مى سازند، زيرا در آن موقع نه پابند مقررات طبيعى هستند و نه به قيود اخلاقى و اجتماعى مقيدند، اما طولى نمى كشد كه دوره آزادى آنان سپرى مى گردد.
قيود تعليم و تربيت و تذكرات پى در پى مادر و پدر، آنها را محدود مى كند، و هر چه بزرگ تر مى شوند، محدودتر مى گردند، زيرا قوانين طبيعى ، اصول اخلاقى ، مقررات اجتماعى ، تعاليم مذهبى ، و آداب و رسوم عمومى به آنان اجازه نمى دهد كه در كاميابى و لذت جويى خودسر و آزاد باشند، بلكه تنها مى توانند از لذايذ منطبق با موازين طبيعى و قانونى بهره مند گردند.
كسانى كه خود را با مقررات خلقت و موازين اجتماعى تطبيق مى دهند و نيروى جنسى خويش را در مجارى طبيعى و قانونى به كار مى برند، وجدانى آرام و ضميرى مطمئن دارند. اينان مى توانند ايام عمر خود را به خوبى طى كنند و از سلامت روح و آرامش خاطر برخوردار باشند. برعكس ، اشخاصى كه از نظر جنسى دچار انحراف طبيعى مى شوند، يا تمايلشان به روش هاى غيرقانونى و اخلاقى معطوف مى گردد و شرايط اجتماعى اجازه نمى دهد كه شهوات خود را آزادانه و آن طور كه مى خواهند اعمال نمايند، به ناراحتى هاى روحى و كشمكش هاى درونى مبتلا مى شوند و ناكامى ها و تمايلات پس رانده در ضميرشان متراكم مى گردد و رفته رفته دچار بيمارى هاى روحى و عصبى مى شوند.
غريزه مخزن انرژى هاى حياتى و روحى انسان هستند. در بين آنها، ليبيدو از لحاظ نيرو و قدرت جاى مهمى را اشغال كرده است . ابراز آزادانه اغلب اين غرايز با شرايط و اوضاع و احوال زندگى اجتماعى سازگار نيست . به طور كلى ، همه تمدن ها در درجات مختلف ، تاءسيسات و تشكيلات خانوادگى و اجتماعى خود را در جهت پس راندن غريزه ها از ابتداى زندگانى فرد به كار برده اند.( 230)
اين سئوال پيش مى آيد كه وضع اميال پس رانده چيست ؟ آيا معدوم مى شوند؟ يا متوقف مى گردند؟ يا به طور ساده در يك گوشه وجدان باطن قرار مى گيرند؟
مى توانيم به طور صريح و قاطع بگوييم كه آنها از بين نمى روند و كليه اميال سركوفته در شعور باطن به زندگى و شعور خود ادامه مى دهند. اين عوامل ، كه قيود و رسوم اجتماعى و اخلاقى از بروز آنها جلوگيرى كرده است ، در حيات انسان نفوذ و تاءثير دارند و موجب بعضى از تعارض هاى روحى مى شوند كه شعور آدمى بيش و كم از آنها بى خبر است .
در بسيارى از موارد، اين تعارض ها آن قدر شديد هستند كه توازن و تعادل شخصيت را زايل مى سازند. به عبارت ديگر، تمايلات ممنوع كه علت اصلى اميال پس رانده شده هستند، تغيير شكل داده و به صورت عوارض بيمارى در مى آيند. ما اين عوارض را امراض ‍ عصبى مى ناميم .( 231)

تمايلات واپس زده شده ، پايگاه اساسى بحث هاى روان كاوى و روان پزشكى فرويد است . او عقيده دارد وقتى تمايلات جنسى بر اثر محدوديت هاى اجتماعى يا عوامل ديگر سركوب مى گردند و به عقب رانده مى شوند، در ضمير باطن جاى مى گيرند و با فشارهاى شديد خود، اختلالات درونى بار مى آورند و آدمى را به بيمارى هاى روحى و عصبى مبتلا مى كنند.