بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات
( جلد اول )

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۱۰ -


مثلا، دختر جوانى كه بر اثر انفجار چراغ گاز در يك لحظه بينايى و زيبايى خود را از دست مى دهد و با اين رويداد غريزه حب ذاتش ‍ سركوب مى گردد، ممكن است از شدت نگرانى و ناراحتى هاى درونى به عارضه روانى دچار شود. يا پسر جوانى كه دستش زير دنده هاى ماشين قطع مى شود و با اين پيش آمد، غريزه صيانت ذاتش درهم مى شكند، ممكن است پريشان فكرى و بى قرارى ، خواب و آرام را از وى سلب كند و سرانجام كارش به ديوانگى بكشد.
واضح است كه نابينا شدن چشم دختر و قطع دست پسر، باعث اختلالات روحى آن دو شده است و به هيچ وجه با غريزه جنسى آنان ارتباط ندارد، ولى با آن چه فرويد گفته است كه :
هر گاه پزشكى مواجه شد و با هر اختلال روحى ، ولو جزئى ، مى تواند به طور حتم و يقين بگويد كه واقعه غريب و غيرطبيعى در دستگاه غريزه جنسى و تمايلات شهوانى طرفش رخ داده است .
پزشك معالج موظف است بيمارى روانى آنها را از غريزه جنسى بداند و بايد از راه روان كاوى و شناخت تمايل شهوى پس رانده درمانشان نمايد.
يكى از مطالب غيرواقعى در فرضيه فرويد اين است كه وى غريزه جنسى و تمايلات عقب رانده آن را منشاء تمام بيمارى هاى روحى مى داند. اين سخن از نظر روان پزشكى و روان شناسى مطرود و نادرست شناخته شده و دانشمندان بسيارى ، از همين جهت ، فرضيه فرويد را مورد انتقاد قرار داده اند.
مخالفين فرويد از نظر پزشكى مى گويند: چرا علت العمل همه انحرافات روحى را در اختلال غريزه شهوانى تشخيص داده و براى معالجه اش از اين مبداء شروع كرده است .( 232)
اشتباه عظيم فرويد اين است كه وى اختلالات روحى و عصبى را ناشى از تحولات غيرمتعارف غريزه جنسى مى داند و در نتيجه به عوامل مادى ، اقتصادى و اجتماعى محيط هر شخص ، كه هر يك در شرايط زمانى - مكانى خاص مى تواند موجد عوارض روانى باشد، توجه نمى كند.
مثلا كارگرى كه بر اثر بيكارى ، فقر و گرسنگى زن و بچه به ناراحتى هاى روحى دچار مى شود، اولا عارضه روانى اش منشاء جنسى نداشته ، ثانيا عارضه اى است مربوط به حال و گذشته نزديك ، نه گذشته دور كودكى ، ثالثا صرف اطلاع او از علت ناراحتى خويش ‍ نمى تواند و سلامت و اعتدال روانى اش را به وى بازگرداند. بديهى است كه پيدا كردن و درآمد كافى بيش از هر چيز در رفع ناراحتى اش مؤ ثر خواهد بود.( 233)

فرويد، بيش از حد غريزه جنسى را مهم شناخته و مكتب خويش را بر پايه اصالت لذت و آزادى جنسيت بنيان گذارى نموده است . او در كلمات خود، نيروى محرك جنسى را به اسم ليبيدو( 234) نامگذارى كرده و آن را در زندگى بشر بزرگ ترين عامل كميابى و لذت روحى شناخته است .
در نظر فرويد، سعادت و خوشبختى هر انسانى وابسته به كيفيت مصرف ليبدوى فردى و خشنودى و لذتى است كه از آن راه به دست مى آورد. جالب آن كه فرويد، درباره كاميابى و مصرف نيروى جنسى ليبدو، آن چنان دچار اشتباه شده و از مبالغه پيموده است كه حتى در مورد استعمال مواد مخدر و لذت جويى هاى مضر و ضد مصلحت نيز كلمه سعادت را به كار برده است .
به عقيده فرويد، غريزه شهوانى اولين جوهر زندگى و عميق ترين و شديدترين غريزه روحى و شخصيت انسانى است . همان طور كه جسم ، تمايل غريزى به تغذيه دارد، روح هم طالب تنعم شهوانى است و همين تنعم شهوانى و غريزه اصلى (ليبدو) است كه به منزله عطش سيراب نشدنى روح است .( 235)
فرويد پس از تحليل روش هاى اساسى ، كه مردم به منظور نيل به سعادت عملى مى سازند، نظريات خود را چنين بيان مى كند:
سعادت مربوط به يك مسئله و آن طرز مصرف ليبيدوى فردى است .
در اين جا هيچ توصيه اى براى همه ارزش ندارد و هر كس بايد طريقه اى را كه به وسيله آن مى تواند خوش بخت شود، جست و جو كند. سعادت مربوط به ميزان رضايت خاطرى است كه هر كس از جهان خارجى توقع دارد.( 236)

به گفته فرويد، عمل مواد تخدير كننده براى تاءمين سعادت و دور ساختن ناكامى چنان مقامى دارد، حتى ملت ها، جهت آن مواد، جاى مهمى را در مصرف ليبيدوى خود اختصاص داده اند.( 237)
فرويد كه سعادت هر فردى را در مصرف آزادانه نيروى جنسى اش مى داند، ضمن سخنان خود، به مقررات دينى و قوانين مدنى تاخته و آنها را مورد انتقاد قرار داده است . او مى گويد: مذهب و تمدن سد راه آزادى غريزه جنسى و لذت طلبى شده و اين محدوديت از ارزش زندگى كاسته و به سعادت بشر لطمه زده است .
ادگارپش ، استاد فرانسوى مى گويد:
انتقاد شديدى كه فرويد به عمل مى آورد، نسبت به مذهب است ، زيرا به نظر او مذهب قدر آزادى را نمى داند و در اين باره چنين مى نويسد.
مذهب ، به موضوع به سعادت و دورى جستن از رنج ، به همه مردم راه هاى يكسانى را ارائه مى دهد. فن يا تكنيك مذهب ، تقليل دادن ارزش زندگانى است .( 238)

استاد فرانسوى ، درباره انتقادى كه فرويد از تمدن نموده ، چنين مى گويد: فرويد نه تنها معتقد است كه تمدن اصولا غرايز را سركوبى مى نمايد، بلكه عقيده دارد كه در اين كار افراط مى شود. به همين جهت ، تمدن را شديدا متهم مى كند كه از غريزه هاى جنسى با روشى خشن و نادرست جلوگيرى مى نمايد و در اين كار بيش از حد لزوم ، سختگيرى به عمل مى آورد. انتخاب يك موضوع توسط فردى كه به حد بلوغ رسيده باشد، منحصر به جنس مخالف است و اغلب رضايت خاطره هاى جنسى كه در خارج از كادر توالد و تناسل حاصل مى گردند، به عنوان فساد و تباهى منع مى شوند.
تنها چيزى كه تا كنون آزاد و از ممانعت مصون مانده است ، عشق به جنس مخالف و عمل توالد است ، كه تازه آن هم زير ضربت محدوديت قرار دارد. زيرا اولا رابطه با جنس مخالف بايد مشروع باشد، ثانيا هر كس بايد به يك نفر از جنس مخالف اكتفا كند.( 239)

بشر، به كشش غريزى ، شيفته آزادى جنسى و عاشق لذت و كاميابى است ، ولى حفظ زندگى اجتماعى و نيل به تكامل معنوى ايجاب مى كند كه غرايز انسان محدود گردد و ارضاى آنها در حدود مصلحت فردى و اجتماعى انجام پذيرد.
به شرحى كه توضيح داده شد، فرويد دو مطلب نادرست و غيرواقعى را ضمن نظريه خود عرضه كرد: اول آن كه گفت سعادت هر فردى در كاميابى و طرز مصرف آزادانه نيروى جنسى اوست ، ديگر آن كه ارضاى آزاد خواهش جنسى را شرط اساسى سلامت روان دانست و تصريح نمود همه افرادى كه به بيمارى روحى دچار مى شوند، بر اثر سركوب شدن غريزه لذت و واپس رفتن اميال جنسى آنهاست .
فرويد در نظريه خود به شهوت رانى و آزادى جنسى رنگ علمى و پزشكى داد. تئورى او كه موفق طبع حيوانى و هماهنگ لذت طلبى و شهوات مردم بود، در جهان غرب سر و صدايى به راه انداخت . در افكار عمومى اثر مى گذارد. در نسل جوان طرفداران بسيارى پيدا كرد، و بر اثر آن ، از طرفى به عفت اخلاقى و تعاليم دينى لطمه وارد شد و از طرف ديگر، ارزش هاى قانونى در نظر مردم متزلزل گرديد و رفته رفته حكومت ها به موجب مقررات جديد، آزادى بيش از مصلحت به مردم دادند.
نظريه فرويد، در واقع به منزله نهال سمى زهرآگينى بود كه در افكار مردم نشانده شد و در طول ده ها سال ، با قلم و بيان طرفداران آن نظريه آبيارى گرديد و اينك در بعضى از نقاط، بيش و كم به ثمر رسيده ، ولى بدبختانه ميوه تلخ و كشنده به بار آورده است .
در چند سال اخير، عده اى از جوانان آمريكا و اروپا به تئورى فرويد جامه تحقق پوشاندند و فرضيه وى را عملا پياده كردند و طبق نظريه او كليه موانع را از سر راه تمايل جنسى خود برداشتند. به كليه مقررات دينى و قانونى و اخلاقى پشت پا زدند، و همه آداب و رسوم اجتماعى را ترك گفتند. براى جلب انواع لذايذ و ارضاى آزاد غريزه جنسى ، قيد و بندها را گسستند و از مرزهاى ممنوعه عبور نمودند و تمام خواهش هاى نفسانى خويش را، آن طور كه مى خواستند، برآورده ساختند. ولى بر خلاف نظريه فرويد، اينان نه تنها به سعادت و خوشبختى نايل نيامدند، بلكه سمبل بدبختى و سيه روزى شدند و در منجلاب فساد و تباهى سقوط كردند.
گروهى كه بر روى پرچم آزادى عشق را نوشته بودند، تبديل به موجوداتى با ارزش هاى سردرگم مى گردند. در ميان آنان ، انواع و اقسام اعمال جنسى از قبيل رابطه مرد با مرد، زن با زن و حتى اعمال جنسى دسته جمعى به چشم مى خورد. روابط جنسى در همه جا جايز است . روز روشن ، در پارك ها، زير درختان و يا هر جاى ديگر كه باشند.
براى آنها اهميتى ندارد كه در آن هنگام در معرض ديد سايرين قرار گيرند.
مجله Neuerevue در شماره 12 نوامبر 1967 خود مى نويسد: براى دختران ، بهشت آزادى خيلى زود به دوزخ تبديل مى يابد، زيرا براى ادامه حيات و به خصوص جهت كسب مواد مخدر مورد نياز مجبور به فاحشگى مى گردند. در آن صورت ، ديگر نمى توانند آن طور كه از ايده آزادى عشق انتظار داشته اند، شخص مورد علاقه خويش را بيابند، بلكه ناگزيرند به آن چه پيش مى آيد، تن در دهند و براى تحمل نمودن چنين وضعى ، نياز شديدتر به استعمال مواد مخدر يافته و براى به دست آوردن آن احتياج به مردان جديدى نيز دارند.
امراض مقاربتى ميان اين گروه در برنامه روزانه قرار دارد. سيفيليس و سوزاك به وضع وحشتناكى گسترش يافته و بسيارى از آنان به قدرى بى تفاوت هستند كه براى معالجه حتى به بيمارستان مراجعه نمى كنند زيرا به خيال خودشان براى امروز زنده اند و آنان را با فردا كارى نيست . در مراكز اين گروه هر روز طفلى متولد مى شوند كه با مرض مقاربتى پا به دنيا نهاده اند.
در سانفرانسيسكو، مركز اصلى نهضت اين گروه ، امراض مقاربتى و در دو سال اخير به شش برابر افزايش يافته است . در لوس آنجلس ، در بين آنان امراض مقاربتى شش برابر بيش از ساير اهالى شهر وجود دارد.
بنا به اظهار روبين لوگار، مشاوره اداره بهدارى لوس آنجلس ، شانس هر يك از اين گروه ، كه آزادى عشق را اشعار خود قرار داده ، براى ابتلا به بيمارى سوزاك يا سيفيليس و يا حتى هر دو با هم صددرصد مى باشد.( 240)

شايد شما از تراژدى اندوهبار دوشيزه 18 ساله ، ليندا پاتريك ، مطلع شده باشيد كه در نوامبر 1967، در يك پارتى مواد مخدر، در زيرزمين محلى واقع در نيويورك چهار بار مورد تجاوز قرار گرفته و سپس به وضع فجيعى به قتل رسيده است . كارمند كميسيون جنايت در نيويورك اظهار داشت اين وحشتناك ترين قتلى بود كه تا به حال ديده بوديم .( 241)
قال على عليه السلام : من تسرع الى الشهوات تسرع اليه الافات .( 242)
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه در شهوات تندروى كند، آفات و بلايا نيز با سرعت به سوى او مى شتابد.
و عنه عليه السلام : ولوع النفس باللذات يغوى و يردى .( 243)
و نيز فرموده است : حرص شديد به لذايذ و مشتهيات نفسانى ، آدمى را گمراه مى كند و از راه سعادت و رستگارى منحرف مى سازد و سرانجام باعث هلاكت و نابودى او مى شود.
انسان بى بندوبار هرگز به عقابى كه در فضاى بى كران آسمان در جولان باشد، شبيه نيست ، بلكه بيشتر به سگى مى ماند كه از مسكن خود فرارى است و تصادف او را در ميان هياهوى اتومبيل ها به هر طرف مى كشاند.
بلاشك او نيز مانند سگ مى تواند به هواى دل خود رفتار كند و به هر جا كه مى خواهد برود، ولى هر چه مى رود، گم گشته تر است ، زيرا نمى داند به كجا برود و چگونه خود را از خطراتى كه در پيرامون دارد حفظ كند.( 244)

هوى پرستى و پيروى بى قيد و شرط از شهوات و تمايلات نفسانى ، بزرگ ترين عامل سيه روزى و بدبختى بشر است . اولياى گرامى اسلام اين مطلب اساسى را ضمن روايات بسيارى خاطرنشان نموده و پيروان خود را از آن برحذر داشته اند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان اخوف ما اخاف على امتى الهوى و طول الامل .( 245)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : براى امت خود از دو چيز بيش از هر چيز خائف و ترسانم ، اول هواى نفس و دوم آرزوى دراز.
قال الجواد عليه السلام : من اطاع هواه اعطى عدوه مناه .( 246)
امام جواد عليه السلام فرموده است : كسى كه از هواى نفس خود اطاعت نمايد، با اين عمل تمنيات دشمن خود را برآورده ساخته است .
قال على عليه السلام : طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه و ملك هواه و لم تملكه .( 247)
على عليه السلام فرموده است : سعادتمند كسى است كه همواره بر نفس خود غالب باشد و نفسش بر او مسلط نگردد. او مالك هوى و تمايلات خود باشد و هواى نفس بر وى حكومت نكند.
پيامبران الهى در طول قرون و اعصار مجاهده كردند و تا آن جا كه قدرت داشتند، مردم را به راه خداپرستى و وظيفه شناسى هدايت نمودند و راه تزكيه نفسى را به آنان آموختند. تربيت يافتگان مكتب انبيا موفق شدند با نيروى ايمان و اخلاق بر هواى خود غلبه كنند عنان غرايز سركش و متجاوز را در دست گيرند، خواهش هاى نفسانى خويش را در حدود مصلحت برآورده سازند و انسان واقعى باشند. ولى دنياى امروز مرتكب خطاى بزرگى شد و به اسم آزادى ، مرزهاى مصلحت را در هم شكست و زمينه خودسرى و طغيان غرايز را آماده نمود و بشر را از اوج فضايل انسانى ، به حضيض شهوات حيوانى تنزل داد.
دكتر كارل مى گويد:
همه كس در پى زندگى ، بر وفق تفنن خويش است . اين ميل در انسان فطرى است ، ولى در ملل دموكراتيك اين تمايل بى تناسب شدت يافته و به حد زيان بخشى رسيده است . فلاسفه قرون روشنايى بودند كه در اروپا و آمريكا نهال چنين آزادى بى بندوبارى را كشتند و به نام منطق ، سنن و اصول را مسخره گرفتند و هر نوع الزامى را نامعقول و نكوهيده تلقى كردند و از اين جا آخرين مرحله نبرد عليه اصولى كه نياكان ما در زندگى از آن پيروى مى كردند و به مدد مذهبى پاى بند آن بودند، آغاز گرديد.( 248)
افراط در لذت خواهى و شهوت رانى ، نه تنها به اساس انسانيت لطمه مى زند و آدمى را از تعالى روانى و تكامل معنوى باز مى دارد، بلكه زندگى مادى را نيز دچار بى نظمى و اختلال مى كند و خانواده و اجتماع را با ناسازگارى و تشاجر مواجه مى سازد و مصائب سنگين و غيرقابل جبرانى به بار مى آورد.
آزادى غريزه جنسى و لذت جويى بى قيد و شرط، كه هدف مكتب فرويد است ، دنياى اروپا و آمريكا را به مشكلات عظيمى گرفتار كرده و خانواده ها را سخت نگران ساخته است . بى قيدى در ارضاى شهوات و جلب لذايذ، نه فقط جوانان غرب را در معرض سقوط و تباهى قرار داده ، بلكه نوجوانان خردسال نيز از عوارض شوم آن بركنار نمانده اند.
نيويورك : در آمريكا رواج آميزش جنسى بين خردسالان ، خانواده ها را به وحشت انداخته است . اين مسئله ، كه يكى از حادترين مشكلات داخلى آمريكا پس از افزونى استعمال مواد مخدر و تبعيضات نژادى درآمده است ، موجب نگرانى شديد والدين و مسؤ ولين مدارس و مقامات دولتى شده است .
به طورى كه آمار نشان مى دهد، در هر ماه تعداد زيادى از دختران كمتر از 15 سال حامله مى شوند و چون پزشكان به علت صغر سن از سقط جنين آنها خوددارى مى نمايند، ناچار صاحب فرزند مى شوند. در هفته پيش يك دختر 12 ساله ، كه از يك پسر 14 ساله حامله شده بود، بر اثر خوددارى اطبا از سقط جنين او خودكشى كرد. اطبا سقط جنين را براى خردسالان خطرناك دانسته و معتقدند كه زيان هاى فراوانى در آينده براى آنها ايجاد مى كند و ممكن است براى هميشه نازا شوند. از طرف ديگر، بى بندوبارى و آزادى معاشرت ، اختلاط پسر و دختر در دبستان ها و دبيرستان ها، هر روز بر تعداد خردسالان حامله مى افزايد. تنها در يك ماه گذشته ، 150 دختر كمتر از 15 سال در سراسر آمريكا براى سقط جنين به كلينيك ها مراجعه كرده اند. انتشار اين آمار، وحشت بزرگسالان را دو برابر كرده است .( 249)

لندن : يك پسر پنج ساله براى معالجه سوزاك تحت درمان قرار گرفت . يك دختر 9 ساله او را آلوده كرده است . اين حادثه يكى از علائم توسعه سريع و وحشت آور سوزاك در ميان جوانان كشورهاى غربى است كه اكنون به كودكان هم رسيده است .( 250)
لذت طلبى و كامجويى از مواد مخدر، كه فرويد در نظريه خود كلمه سعادت را در مورد آنها نيز به كار برده ، يكى ديگر از مصيبت هاى بزرگ دنياى امروز است . اين بلاى خانمان سوز، كه دشمن خوش بختى و سعادت بشر است ، مانند يك بيمارى خطرناك در جهان غرب نفوذ كرده و پيوسته پيشروى مى كند و جهان شرق نيز كم و بيش به آن مبتلا شده است .
پارى ماچ : بيش از نيمى از ششصد هزار معتاد آمريكايى در نيويورك به سر مى برند. وجود همين معتادان است كه نيويورك را به صورت ناامن ترين و خطرناك ترين شهرهاى جهان درآورده ، به قسمى كه هيچ كس جراءت ندارد از غروب به بعد در خيابان هاى خلوت شهر قدم بزند. مواد مخدر در آمريكا، نه فقط خواستاران آن را به ديار نيستى مى فرستد، بلكه مردم بى گناه و كسانى را هم كه هنگام حمله ، كم ترين حركت دفاعى از خود نشان دهند، به قتل مى رساند. نيمى از جناياتى كه در نيويورك صورت مى گيرد، به خاطر هروئين است . معتادان براى تهيه پنجاه دلار پول هروئين ، به مردم حمله مسلحانه مى كنند.( 251)
يك جوان 19 ساله نيويوركى ، ديروز بر اثر استعمال بيش از حد مواد مخدر درگذشت . او چهارمين جوانى است كه در هفته اخير به علت استعمال مواد مخدر در نيويورك فوت مى كند. از ابتداى سال جارى تا كنون سى و دو نفر ديگر نيز به همين ترتيب در نيويورك درگذشته اند، تعداد قربانيان جوان مواد مخدر در دو ماه اخير، بيش از كل تعداد آنها در سال قبل بوده است .
دكتر جولين ، مدير مجمع اوديسه به طور تخمين گفت : تا به حال در سال جارى ، 130 نيويوركى از جمله 33 جوان كمتر از 20 سال ، بر اثر استعمال زياد مواد مخدر درگذشته اند. او گفت : اگر اين ملت نابود شود، علت آن يك بمب نخواهد بود، بلكه نابودى وى با مواد مخدر صورت خواهد گرفت .( 252)

دو جوان 19 و 21 ساله ، در هلند، به علت استعمال بيش از اندازه مواد مخدر مردند. پليس ، جسد اين جوان ها را در آپارتمان آنها در آمستردام پيدا كرد. پليس پس از بازرسى اطاق هاى آپارتمان ، ده ها جعبه حاوى سرنگ ، آمپول هاى مرفين ، قرص هاى كوكائين و ال .اس .دى و همچنين مقداى حشيش به دست آورد.
به موجب اخبار جرايد، ديرزمانى است كه در دنياى غرب بعضى از جوانان خام و بى تجربه ، دوز از چشم پدران و مادران خود با افراد پليد و آلوده طرح رفاقت مى ريزند و بر اساس آزادى غريزه جنسى ، براى كامرانى و نيل به لذت هاى زيان بخش به انحراف مى گرايند و احيانا در راه دزدى و اعمال خلاف عفت قدم مى گذارند و با زشتكارى و رفتار ناپسند، آبروى اجتماعى خود و شرف خانوادگى خويش را يك جا بر باد مى دهند.
بدبختانه ، اين لذت طلبى هاى افراطى و مضر، اخيرا از جهان غرب به محيط شرق نفوذ كرده و بعضى از جوانان ما نيز بيش و كم به آن روش هاى خلاف مصلحت گراييده اند. در اين جا به طور نمونه ، به چند خبر كوتاه اشاره مى شود.
اخيرا ماءموران پليس اطلاع حاصل كرده اند كه يكى از كافه رستوران ها پاتوق عده اى از دختران و پسران دبيرستانى شده و اين افراد به جاى رفتن به مدرسه و شركت در كلاس درس ، به اين كافه رستوران رفته و در آن جا به رقص و تفريح مى پردازند.
ساعت 3 بعد از ظهر ماءمورين كلانترى براى كشف چگونگى امر، وارد كافه رستوران شدند و ديدند گروهى از دختران دبيرستانى كيف و كتاب خود را روى ميز گذارده و به اتفاق گروهى از پسران مشغول رقص و پايكوبى هستند.
ماءموران به منظور پيشگيرى از اين وقايع ، در آينده ، كه مستقيما اعتبار و حيثيت خانواده ها را تهديد مى كند، اين دختران را كه تعدادشان 15 نفر بود، به كلانترى بردند. آنها در كلانترى اعتراف كردند كه به وسيله پسران اغفال شده و به بهانه رفتن به مدرسه ، به كافه رستوران رفته و مشغول رقص شده اند.( 253)

افزايش ميزان بزهكارى بين نوجوانان و كشيده شدن آنان به راه هاى ناصواب ، پليس را واداشت پيرامون اين موضوع تحقيق كند. اين تحقيقات نشان داد اكثر اين بزهكاران ، كه متاءسفانه در سنين پايين 18 سالگى هستند، از آزادى بيش از حدى برخوردارند. اين آزادى آنها را به اماكن نامطلوب سوق مى دهد و چون ورود به اين اماكن مستلزم پول خرج كردن است ، لذا آنها را به راه هاى ناصواب ، من جمله سرقت و خاصه سرقت اتومبيل يا سرقت وسايل يدكى وسايل نقليه كشانده مى شوند و عده اى سودجو نيز راه را براى انحراف بيشتر اين جوانان هموار مى كنند.
پدر يك دختر و پسر دبيرستانى مى گويد: من هم مثل هر پدر خوش خيال ديگر، خاطرجمع بودم كه فرزندانم در ساعاتى كه خانه نيستند پشت ميز دبيرستان نشسته اند. اما وقتى در روزنامه خواندم كه بچه ها به علت سهل انگارى مى توانند در ساعات درس به دانسينگ و كافه تريا بروند و احيانا، طبق اعلام پليس ، براى جبران كسرى مخارج رفتن به اين اماكن و همچنين حشيش و امثال آن دست به دزدى اتومبيل و سرقت لوازم يدكى مى زنند، پشتم لرزيد.( 254)

دو دختر كه صبح امروز پس از صرف مشروب در سربند شميران به تظاهرات مستانه پرداخته بودند توسط ماءموران پليس به بيمارستان مسمومين تهران انتقال يافتند. اين دو دختر 18 ساله دانش آموز كلاس ششم طبيعى يكى از دبيرستانهاى تهران هستند. آنها همراه دو جوان ، در ساعات درس به سربند شميران رفته و در يكى از كافه ها به مشروب خوارى پرداخته بودند و پس از نوشيدن ودكا از حال طبيعى خارج شدند و وضع كافه رستوران را به هم زدند. پليس هر دو دختر را كه دچار مسموميت شديد الكل شده بودند، به بيمارستان رضا پهلوى منتقل كرد و از آن جا، آنها را براى معالجه كامل به بيمارستان مسمومين به تهران انتقال داد.( 255)
اين وقايع ناگوار و تاءثربار، روشنگر اين حقيقت است كه بعضى از پسران و دختران جوان ، هم مانند جوانان منحرف غرب در ارضاى غريزه التذاذ و آزادى شهوت به راه افراط گرائيده و در معرض بدبختى و سقوط قرار گرفته اند. بدون ترديد، يك قسمت از ناسازگارى ها و اختلافاتى كه هم اكنون در بعضى از خانواده ها وجود دارد، ناشى از زياده روى اين قبيل جوانان در كامجويى و لذت يابى است .
پدران و مادران از رفتار نادرست و زيان بخش اينان سخت ناراضى و خشمگين اند. فرياد مى زنند، و تندى مى كنند، و بد مى گويند، زيرا از يك طرف مى بينند فرزندان جوانشان ، كه ميوه زندگى و محصول عمر آنها هستند، از دست مى روند و بر اثر فساد اخلاق و آلودگى به شهوات مضر، دچار سيه روزى و بدبختى شده و راه سقوط و تباهى در پيش گرفته اند، و از طرف ديگر مشاهده مى كنند كه اين فرزندان نادان به شرف اجتماعى آنان آسيب رسانده و دامن پاكشان را لكه دار نموده اند و با رفتار زشت نادرست خويش ، براى خانواده و فاميل خود رسوايى و بدنامى به بار آورده اند.
اين قبيل جوانان منحرف و آلوده دامن ، همواره در معرض مشاجره و اختلاف اند. خانواده و اجتماع براى آنان محيط تنفر و انزجار و ميدان جنگ و ستيز است . نه پدران و مادران به آنها روى سازگارى و حسن تفاهم نشان مى دهند و نه افراد جامعه با آنان به گرمى و احترام برخورد مى كنند.
افراط در كامجويى و ارضاى بى حساب غريزه التذاذ، از عوامل فساد و تباهى بشر است . جوانانى كه براى دست يافتن به لذايذ هر چه بيشتر، به مقررات اخلاقى و قانونى پشت پا مى زنند و مصلحت هاى مادى و معنوى را ناديده مى گيرند، خيلى زود به اشتباه خود پى مى برند و از كارهاى ضدعقلانى خويش پشيمان مى شوند، ولى اغلب موقعى متوجه مى گردند كه راه برگشت ندارند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، ضمن سخنان خود، اين قبيل جوانان لاابالى و گناهكار را ديوانه خوانده است :
مر برسول الله صلى الله عليه و آله رجل و هو فى اصحابه فقال بعض القوم مجنون ، فقال صلى الله عليه و آله : بل هذا رجل مصاب ، انما المجنون عبد او امة ابليا شبابهما فى غير طاعة الله .( 256)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله با جمعى از اصحاب خود بود كه مردى از كنار آنها عبور كرد. بعضى او را مى شناختند گفتند ديوانه است . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اين مرد به بليه اى مبتلا است . ديوانه آن زن و مردى است كه جوانى خود را در غير اطاعت الهى صرف كرده باشند.
لذت طلبى هاى بى حساب و شهوت رانى هاى جنون آميز، در دنياى كنونى ، منشاء مشكلات عظيمى شده و در خانواده ها و جوامع بشرى بين جوانان و بزرگسالان ، زنان و شوهران ، والدين و فرزندان و ديگر افراد، ناسازگارى و اختلاف ، تندى و پرخاش ، مجادله و خشونت ، زد و خورد، و احيانا جرم و جنايت به وجود آورده است .
گاهى شوهران لاابالى و شهوت پرست ، زنان پاكدامن و كودكان خردسال خويش را ترك مى گويند و به منظور كاميابى و لذت جويى ، تمام موازين دينى و قانونى و اخلاقى را پايمال مى كنند.
گاهى زنان پليد و آلوده دامن ، در غياب شوهر، بچه هاى كوچك خود را در خانه رها مى كنند و براى ارضاى نامحدود غريزه التذاذ خود، به جوان ناپاكى مانند خويش مى پيوندند و تمام وظايف ايمانى و انسانى را ناديده مى گيرند.
گاهى پدران و مادران متجرى و گناهكار، براى لذت بيشتر و كامجويى زيادتر، به اعمال ننگين و شرم آورى دست مى زنند.
فرزندان جوان كه شخصيت و آبروى خود را در معرض خطر مى بينند، تهييج مى شوند، در برابر آنان مى ايستند، با خشونت و پرخاش سخن مى گويند، و محيط خانه به صحنه جنگ مبدل مى گردد.
گاهى دختران و پسران جوان در راه جلب لذايذ نامشروع ، مرتكب اعمال كثيفى مى شوند. پدران و مادران ناراحت و خشمگين مى گردند. به فرزندان ، با شدت تعرض مى كنند. كار به مجادله و ستيز مى كشد و گاهى منجر به جدايى جوانان از والدين مى گردد.
گاهى شهوت پرستان افراطى به منظور كامرانى و ارضاى التذاذ، تجاوزكارى هاى خود را متوجه جامعه مى كنند و با زناى به عنف ، دزدى ، حمله مسلحانه ، آدم كشى و جنايت ، باعث تضاد و تشاجر مى شوند و در اجتماع اختلال و بى نظمى به وجود مى آورند.
پارى ماچ : تا ديروز هالم و برونكس مركز مواد مخدر بود، ولى امروز به ساير محلات نيويورك هم رخنه كرده است . مواد مخدر مدارس را تهديد مى كند و در هر هشت دقيقه يك نفر را به سوى مرگ مى فرستد.
از سيصد هزار معتاد به مواد مخدر، كه در نيويورك به سر مى برند، 125 هزار نفرشان به هروئين اعتياد دارند و اين عده جهت تاءمين هروئين مصرفى خود، روزامه به بين پنجاه تا صد دلار پول نيازمندند.
قسمت اعظم جناياتى كه در نيويورك صورت مى گيرد، لخت كردن رانندگان تاكسى ، حمله تاكسى ، حمله مسلحانه به افراد عادى ، كيف زنى ، حمله به خانه هاى خلوت و نظاير اينها زير سر همين معتادان به هروئين است .
آمار جنايى در نيويورك نشان مى دهد كه در ده ماهه اول 1972، بالغ بر 368 هزار فقره جنايت بزرگ ، از قبيل آدم كشى ، تجاوز، حمله مسلحانه و غيره صورت گرفته است .( 257)

از مجموع بحث ، اين نتيجه به دست آمد كه اندازه گيرى غريزه جنسى و تعديل تمايلات بشرى ، يك ضرورت قطعى در زندگى فردى و اجتماعى بشر از عوامل مهم سازگارى در خانواده و اجتماع است . عقل و علم ، دين و تقوا، اخلاق و فضيلت ، و خوش بختى و سعادت ، ما را ملزم مى كند كه از لذت طلبى هاى افراطى و آزادى نامحدود غريزه جنسى چشم پوشى كنيم . به مقررات قانونى و اخلاقى تن در دهيم ، و خواهش غريزه التذاذ را در حدود موازين و معيارهاى مصلحت برآورده سازيم .
به شرحى كه توضيح داده شد، اولياى كليسا و بعضى از فلاسفه غرب در مورد تمايل جنسى راه تفريط در پيش گرفته و واپس زدن اميال غريزى را عملى مستحسن شمرده اند.
فرويد و پيروان او به راه افراط گراييده و مصرف آزادى نيروى جنسى را معيار خوشبختى و سعادت بشر دانسته اند. اين هر دو نظريه در مكتب آسمانى قرآن شريف مطرود و محكوم شناخته شده است .
اولياى گرامى اسلام ، از طرفى عزوبت را، كه واپس زدن اميال جنسى است ، مذموم خوانده و آن را تقبيح كرده اند و از طرف ديگر، آزادى بى قيد و شرط غريزه را، كه مستلزم بى عفتى و شهوات زيان بخش است ، نيز ممنوع نموده و پيروان خود را از آن برحذر داشته اند و بين اين دو روش ناصحيح و غير معتدل ، امر ازدواج و كاميابى هاى مشروع را كه وسيله صحيح ارضاى غريزه جنسى است . مورد حمايت قانونى و اخلاقى قرار داده و مسلمين را به انجام آن سنت مقدس ترغيب نموده اند.
اين روش صحيح و عادلانه ، كه هماهنگ آيين خلقت و موافق مصلحت هاى فردى و اجتماعى است ، مى تواند مردم را در مورد غريزه جنسى از هر گونه افراط و تفريط باز دارد و موجبات خوش بختى و سعادت آنان را فراهم آورد.
7 - برترى طلبى و ناسازگارى
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فساد.
قرآن كريم
همانطور كه تكريم شخصيت افراد، سبب جلب محبت و دوستى و مايه سازگارى بزرگسالان و جوانان است ، اهانت و تحقير شخصيت آنان نيز منشاء دشمنى و عداوت و باعث ناسازگارى و تضاد خانوادگى و اجتماعى است .
همانطور كه احترام به حقوق طبيعى و اجتماعى مردم ، موجب همكارى و حسن تفاهم است و اعضاى خانواده و اجتماع را با هم مرتبط مى كند، تجاوز به حقوق و حدود آنان نيز موجب اختلاف و پراكندگى است و در محيط خانواده و در اجتماع جنگ و ستيز به بار مى آورد.
علل و عوامل متعددى مى تواند در انسان ها اثر بگذارد و بر خلاف حق و فضيلت آنان را وا دارد كه به شخصيت دگران بى احترامى و اهانت كنند. به حقوق و حدودشان تجاوز نمايند، و باعث بى نظمى و اختلال گردند. يكى از آن عوامل كه بدون مبالغه مى شود و گفت از علل مهم اين موضوع است ، قدرت طلبى و رياست خواهى است .
قسمتى از مشاجرات و ناسازگارى هاى كه در خانواده و اجتماع بروز مى كند و گاهى مفاسد سنگين به بار مى آورد، از برترى جويى و تفوق طلبى افراد خودخواه سرچشمه مى گيرد. براى توضيح مطلب ، در اين پيرامون آن بحث و گفتگو مى شود.
غريزه قدرت طلبى و برترى جويى ، يكى از غرايز نيرومندى است كه در نهاد آدميان آفريده شده است . به نظر بعضى از دانشمندان ، اين غريزه بزرگ ترين محرك بشر در فعاليت هاى اجتماعى است و قدرتش از ساير غرايز انسان بيشتر است . غريزه قدرت طلبى ، از دوران كودكى فعاليت خود را آغاز مى كند و تا روزگار پيرى و پايان عمر همچنان در ضمير آدمى فرزندان و مشتعل باقى مى ماند.
بنا نظر آدلر، تجربه و مشاهده كودك در مقايسه خود با جهان غير از خود، احساس زبونى ، ناتوانى ، و برخورد با موانع است .
كودك ملاحظه مى كند كه افرادى مستقل و نيرومند در اطراف وى رفت و آمد مى كنند. آنها قادرند به ميل خود همه كارى را انجام دهند و برعكس ، او قادر نيست حتى خود را سرپا نگاه دارد و حركات خويش را در اختيار گيرد.
تنها كوشش و آرزوى وى اين است كه مانند ديگران بتواند سر پاى خود بايستد و گريبان خويشتن را از چنگ قدرت دگران و ناتوانى بى انتهاى خويش برهاند. به عبارت ديگر، در نظر او قدرت و توانايى نخستين خير و ضعف و زبونى تنها شر مزاحم است . بدين ترتيب ، كوشش طبيعى و اصلى فرد در زندگى چيزى جز تلاش براى رهايى از ضعف و دسترسى به قدرت نيست .( 258)

راسل مى گويد:
كودك چون قدرت چندانى ندارد، همواره در آرزو و در پى تحصيل آن است . عشق و علاقه به كسب قدرت است كه طفل را بر آن مى دارد كه عضلات خويش را پرورش دهد و به درس بچسبد. به گمان من ، كنجكاوى و ميل به كسب دانش را بايد از متفرعات عشق به تحصيل قدرت محسوب داشت . اگر توانايى ، توانايى است ، در اين صورت عشق به كسب دانش ، علاقه به كسب قدرت نيز هست .( 259)
مردم از نظر كشش روحى و تمايلات نفسانى با يكديگر متفاوت اند. به همين جهت ، هر فردى به طبع ابتدايى خود مايل است غريزه قدرت طلبى خويش را از راهى كه بيشتر با خواهش هاى درونى اش سازش دارد، ارضا نمايد. بعضى دوستدار ثروت اند و غريزه قدرت خود را در جمع مال اقناع مى نمايند بعضى عاشق علم اند و به وسيله فراگرفتن دانش ، خود نيرومند مى كنند. بعضى خواستار محبوبيت اجتماعى و نفوذ در افكار مردم اند و از راه جاه طلبى به قدرت دست مى يابند، و بعضى با ورزش و نيل به مقام قهرمانى ، به خواهش قدرت خود جامه تحقق مى پوشند. بعضى شيفته رياست و فرمانروايى هستند و غريزه قدرت طلبى خويش را در حكومت كردن بر اين و آن پياده مى كنند. موضوع بحث ما در اين فصل ، رياست طلبى و ارضاى غريزه قدرت ، از راه حكومت بر دگران است .
گر چه قدرت زمامداران و صاحبان مقام در خانواده ها و جوامع بشرى يكسان نيست و قلمرو حكومت و فرمانروايى آنان از نظر كميت و كيفيت با يكديگر متفاوت است ، ولى در تمام موارد، معيار اساسى رياست و حكمرانى ، در هر درجه و مقامى كه باشد، يك چيز است آن ارضاى غريزه قدرت طلبى و برترى جويى است .
بزرگسال يا جوانى كه مى خواهد در محيط خانواده حكومت كند، كدخدايى كه فكر رياست يك روستا را در سر مى پرورد، مديرى كه علاقه دارد در كارخانه رئيس كارگران و كارمندان باشد، كسى كه مايل است به فرمانروايى يك محله يا يك شهر دست يابد، و خلاصه هر كس كه به هر مرتبه اى از مراتب رياست و فرمانروايى ابراز علاقه مى كند، براى اين است كه عطش قدرت خود را فرو نشاند و خواهش غريزه قدرت طلبى خويش را برآورده سازد.
نكته قابل ملاحظه آن كه بعضى از افراد در خانواده و اجتماع واجد شرايط فرمانروايى هستند. اينان روى لياقت و شايستگى ، يا بر اثر اوضاع و احوالى كه به نفعشان پيش مى آيد، مستقيما قدرت را در دست مى گيرند و غريزه خويش را ارضا مى نمايند. بعضى كه خود را واجد شرايط لازم نمى دانند، به صاحبان قدرت مى پيوندند و با وابستگى به آنان ، خود را نيرومند مى كنند و بدين وسيله خواهش ‍ تفوق طلبى خويش را برآورده مى سازند.
گاهى در محيط خانه ، نوجوانان و كودكان ، براى كسب قدرت ، مى كوشند كه نيرومندترين افراد خانواده را به خود متوجه سازند و با اطاعت از دستورهاى وى ، رضايت خاطرش را جلب كنند تا با پشتيبانى او قدرتى به دست آورند و غريزه تفوق طلبى خود را ارضا نمايند.
گاهى در محيط اجتماع ، بعضى از افراد، براى كسب قدرت محلى يا سلطه صنفى يا پيروزى هاى اجتماعى و ديگر امورى نظاير اينها به پناه صاحبان قدرت مى روند و به اطاعتشان تن مى دهند تا در پرتو آنان قدرتمند شوند و بدين وسيله تمايلات غريزى خويش را اقناع كنند.
انگيزه قدرت به دو صورت متمايز نمودار مى گردد. يا به حالت باز و صريح در رهبران جلوه مى كند و يا به شكل بسته و ضمنى در پيروان مشهود است . وقتى كه گروهى با رضايت خاطر از پيشوايى تبعيت مى كنند، به آن دليل است كه آن دسته تحت رهبرى او قدرتى را كه به آن چشم دوخته اند، به دست آورند. يعنى در حقيقت ، منافع مادى يا تمايلات روحى آنها در پيروى از پيشوا تاءمين مى شود.
بسيارى از افراد در خود شايستگى لازم را جهت رهبرى گروهى از همنوعان خويش سراغ ندارند. بدين علت ، همواره در جست و جوى پيشوايى هستند كه تدبير و شهامت لازم را براى نيل به تفوق واجد باشد.( 260)

خلاصه ، بشر به قدرت و نيرومندى علاقه دارد و از ضعف و ناتوانى متنفر است . غريزه قدرت طلبى بر همه انسان ها حكومت مى كند و تمام افراد، آگاهانه يا ناآگاهانه براى اقناع آن در تلاش و كوشش اند.
غريزه قدرت طلبى ، مانند ساير غرايز، كور و بى شعور است .
عدل و انصاف نمى فهمد. فضيلت و اخلاق را درك نمى كند. تنها ارضاى خود را مى طلبد و در راه رسيدن به هدف ، حد و مرز نمى شناسد. اگر اين غريزه نيرومند آزاد باشد و آدميان ، بى قيد و شرط از فرمانش اطاعت نمايند، جامعه به هرج و مرج كشيده مى شود. اقويا به ضعفا زور مى گويند و قدرتمندان بزرگ ، قدرت هاى كوچك را به ناحق درهم مى شكنند و مردم در معرض تجاوز و تعدى و جرم و جنايت قرار مى گيرند. در چنين شرايطى ، زندگى براى انسان ها طاقت فرسا و جان كاه مى شود و جوامع بشرى به انواع مصائب بزرگ و آلام غيرقابل جبران دچار مى گردند.
براى آن كه جامعه از بى نظمى و اختلال مصون بماند و ضعفا و اقويا بتوانند با ايمنى و آرامش خاطر در كنار هم زندگى كنند، ملل و اقوام بشرى ناگزير گرديدند:
اولا، با وضع مقررات قانونى و اخلاقى ، حدود و حقوق تمام افراد را معين كنند و مرزهاى روا و ناروا را ممتاز سازند،