بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات
( جلد اول )

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۱۶ -


به نظر جامعه شناسان ، حكومت هاى دموكراتيك ، با شكل هاى مختلفى كه اكنون در كشورهاى پيشرفته جهان مجرى و معمول به است ، بهترين و عالى ترين وضع حكومت در جهان بشر است . زيرا در اين نوع حكومت ، منشاء قدرت مردم اند، و اختيارات صاحبان قدرت ، از اراده و آراى مردم سرچشمه مى گيرد. مردم اند كه نمايندگانى را انتخاب مى كنند و به مجلس قانون گزارى مى فرستند و برگزيدگان مردم اند كه طبق خواسته مردم براى مردم وضع قانون مى نمايند. در واقع ، در حكومت هاى دموكراتيك ، اين مردم اند كه خودشان بر خودشان حكومت مى كنند.
اين نوع حكومت نخست در انگلستان ، متعاقب انقلاب سال 1688، ظهور كرد، سپس در مستعمرات آمريكا پرورش يافته و آن گاه در آمريكا، در دوران حكومت اندريوجاكسن ، به صورت كامل اجرا گرديده است .
اين نوع حكومت ، كه بر پايه هاى متين و استوارى در آمريكا و كشورهاى بزرگ باختر اروپا، مانند انگلستان و فرانسه و اسكانديناوى ، برقرار گرديده و سپس در ساير كشورها تدريجا گسترش يافته است ، اينك به منزله نوع ايده آل حكومت به شمار مى رود. نوعى كه دنيا به سوى آن مى شتابد و دير يا زود كليه ملل جهان آن را اتخاذ خواهند كرد.( 376)

بدون ترديد، حكومت هاى دموكراسى امروز كه بر مبناى آراى عمومى و خواسته هاى مردم پايه گذارى شده است ، با حكومت هاى خودسرانه ستمكاران ، كه در ادوار گذشته رايج و معمول بوده ، قابل مقايسه نيست . در روزگار پيشين ، مردم در دست بعضى از حكومت ها مانند بردگان و حيوانات اسير بودند. از خود اراده و اختيارى نداشتند. احساس ايمنى و آرامش نمى كردند، و هر لحظه جان و مال خود را در معرض خطر مى ديدند. ولى امروز، در حكومت هاى دموكراسى ، منشاء قدرت ، مردم اند و اختيار عزل و نصب حكومت ها در دست آنان است . مردم اند كه مى توانند با راءى خود اشخاصى را بر كرسى قدرت بنشانند و اختياراتى را به آنان تفويض ‍ نمايند. مردم اند با راءى خود اشخاصى را از كرسى قدرت به زير آورند و از آنان سلب اختيارات نمايند، ولى با اين همه محسنات نبايد تصور كرد كه حكومت هاى دموكراسى از هر نقص و كمبودى منزه و مبرى است .
دسته اى از جامعه شناسان هستند كه موضوع را بيشتر از لحاظ علمى تحليل و تجزيه كرده و تاءييد مى كنند كه دموكراسى تنها با مقايسه با ساير مرام ها بهتر است و كسانى كه در تمجيد آن راه افراط مى پيمايند، علاقه و ذوق شخصى را نيز در قضاوت دخالت مى دهند. چنان كه گيدينگز عقيده دارد تنها امتياز دموكراسى در اين است كه نظر و عقيده دسته معدود افراد مقننه از تصميم هاى زمامداران ساير رژيم ها كمتر خودخواهانه و مستبدانه است و روح مسؤ وليت در آن بيشتر رعايت گرديده و به همين جهت ، كمتر ظالمانه است و بيشتر از طرف افراد مورد احترام قرار مى گيرد.( 377)
رابرت كندى ، رئيس جمهور اسبق آمريكا مى گويد: به قول چرچيل ، رژيم دموكراسى فرم بسيار بدى در حكومت است ، ولى مع ذلك از تمام رژيم هايى كه بشر تاكنون امتحان كرده ، بهتر است .( 378)
با توجه به اين مطلب ، كه در انواع حكومت هاى دموكراسى قانون گزارى برگزيدگان مردم اند و بايد به مقبولات و خواسته هاى مردم شكل قانونى بدهند، اين سئوال پيش مى آيد كه آيا اين چنين قانون گزاران مى تواند ضامن سعادت همه جانبه مردم باشد، و قادر است موجبات خوشبختى واقعى آنان را از هر جهت فراهم آورد؟
البته پاسخ اين پرسش منفى است ، زيرا مى دانيم سعادت مردم مانند سلامت مردم يك امر واقعى و حقيقى است و تابع خواسته ها و تمايلات آنان نيست . هيچ مرضى بى حساب درمان نمى شود و هيچ انسانى بى حساب به سعادت نمى رسد.
همان طور كه خوش بختى و كمال يك طبيب عالم و خيرخواه در اين كشور است كه واقع بينى از مقررات تكوينى مزاج مريض پيروى نمايد، دستورهاى لازم را بدهد، به خواهش هاى ضدمصلحت بيمار اعتنا نكند، تا بتواند به سلامت مريض دست يابد و او را درمان نمايد، همچنين ، سعادت و كمال رهبران و قانون گزاران اجتماع در اين است كه با واقع بينى ، مقرراتى را به اصلاح و سعادت مردم وضع كنند و موجبات تعالى و تكامل آنان را فراهم آورند و به خواسته هاى ضدمصلحت جامعه اعتنا نكنند.
قال على عليه السلام : من كمال السعادة السعى فى اصلاح الجمهور.( 379)
على عليه السلام فرموده : از كمال سعادت اين است كه آدمى در راه اصلاح جامعه سعى و مجاهده نمايد.
پيروزى هاى بزرگى كه در طول تاريخ بشر نصيب پيامبران الهى شده و اصلاحات عظيمى كه به دست آنان صورت گرفته است ، براى آن بوده كه فرستادگان خدا با امتان خود هم مانند اطبا با مرضاى خويش رفتار مى كردند. خير و صلاح جامعه را در كمال صراحت مى گفتند. در اجراى آن پافشارى مى كردند. خواسته هاى ضدمصلحت مردم را طرد مى نمودند، و آنان را از انجام آن تمايلات زيان بخش برحذر مى داشتند.
اگر پيامبران خدا مى خواستند مانند قانون گزاران كشورهاى دموكراسى امروز، پيرو خواسته هاى مردم باشند و مصلحت هاى جامعه را ناديده انگارند، ناچار بودند تمام گمراهى هاى اعتقادى و جرايم و جنايات عملى مردم را امضا كنند و همه افكار و اعمال نادرستشان را مورد قرار دهند.
اگر ابراهيم خليل (ع ) مى خواست پيرو افكار عمومى بت پرستان باشد، بايد تمام بت ها و بتكده ها را به حال خود ابقا نمايد و پرستش هاى احمقانه مردم را ببيند و لب به اعتراض نگشايد.
اگر پيامبر گرامى اسلام مى خواست پيرو تمايلات عمومى باشد، بايد بت ها را همچنان در خانه كعبه نگاه دارد، قربانى بچه ها را براى معبودهاى چوبى و سنگى امضا نمايد، بايد دختر زنده به گور كردن را كه مقبول جامعه بود، يك عمل صحيح تلقى كند، و فروش زنان را، مانند گوسفندان ، اجازه دهد و همه آنها را قانونى نمايد. واضح است كه چنين روشى ، جز ادامه تيره روزى و بدبختى مردم نخواهد بود.
ميگسارى و مشروبخوارى از عادات بسيار مضر و خطرناك در زندگى بشر است . الكل ، عقل را تيره مى كند. فساد اخلاق مى آورد. روى اعضاى بدن اثر مى گذراد و سلامت را تهديد مى كند. نظم اجتماع را بر هم مى زند. آدمى را به جرايم و جنايت وامى دارد. خلاصه ، نوشابه هاى الكلى مفاسد بزرگ در زندگى فردى و اجتماعى به بار مى آورند.
قال الصادق عليه السلام : مدمن الخمر كعابد وثن ، يورثه الارتعاش ، و يذهب بنوره ، و يهدم مروته و يحمله على ان يجسر على المحارم من سفك الدماء و ركوب الزناء و الخمر لايزداد شاربها الا كل شر.( 380)
امام صادق عليه السلام فرمود: دائم الخمر در گناه مانند بت پرست است . ادامه شرب خمر بيمارى ارتعاش مى آورد. نورانيت انسانى را مى برد. مردانگى را ويران مى كند. آدمى را در ارتكاب گناهان بزرگ ، مانند خونريزى و زنا جرى و جسور مى سازد. شراب براى شرابخوار باعث افزايش شر و بدبختى است .
قبل از اسلام ، در محيط جزيرة العرب ، ميگسارى معمول بوده و مردم ، علنا در مجالس شراب مى خوردند. بسيارى از خانواده ها در منازل وسايل مشروب سازى داشتند و مصارف سالانه خود را در خانه ها تهيه مى كردند. شراب براى مردم جنبه اقتصادى داشت و بعضى از راه تهيه و فروش آن ارتزاق مى نمودند. خلاصه ، شرابخوارى در آن زمان مورد قبول افكار عمومى بوده و در رديف آداب و رسوم مهم اجتماعى قرار داشت .
اسلام به منظور تاءمين سعادت مردم بايد اين عمل ضد مصلحت را ممنوع كند و شرب خمر را تحريم نمايد و جامعه را از بدبختى هاى ناشى از آن رهايى بخشد، ولى اين كار احتياج به فرصت مناسب و شرايط مساعد دارد تا تحريم مشروب عملا مؤ ثر واقع شود و نتيجه مطلوب به دست آيد. آن فرصت مناسب تدريجا فرا رسيد. اسلام رفته رفته نيرومند شد و تعاليم الهى جان مردم را مسخر كرد و خلاصه زمينه تحريم شرب خمر آماده و مهيا گرديد.
روزى سعد بن ابى وقاص ، يكى از مردان انصار را كه با او عنوان برادرى داشت ، به مهمانى دعوت كرد. با هم غذا و مشروب خوردند و هر دو مست شدند. در حالى مستى ، روى افتخارات دوره جاهليت آغاز سخن كردند و كم كم كار به اختلاف و تشاجر كشيد.
مرد انصارى استخوان فك شتر را كه در سفره بود، برداشت و به روى سعد كوبيد و بينى اش را شكافت . از پى اين حادثه آيه نازل شد و شرب خمر ممنوع گرديد.( 381)
يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون . انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون .( 382)
با نزول آيه تحريم ، راه و رسم مى سازى و مى خوارى از ميان رفت و مردم با علاقه مندى عجيبى از فرمان الهى استقبال كردند. شراب هايى را كه در منزل داشتند، به كوچه ها ريختند.
خمره هاى مشروب سازى را در رهگذرها خالى كردند، به طورى كه تا چند روز بوى مشروب تمام شهر را گرفته بود. جوانى كه جزء جمعيت مردم ، در محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله حاضر بود، وقتى فرمان حرمت مشروب را شنيد، با شتاب به منزل آمد تا اين خبر را به سمع والدين و اهل خانه برساند. اتفاقا موقعى وارد منزل شد كه پدرش با چند مهمان در كنار سفره شراب نشسته بودند و پدر جام خود را به طرف دهان مى برد. پسر فرياد مى زد پدر ديگر نبايد شراب بنوشى ، زيرا خداوند شرب خمر را حرام كرد. پدر فورا اطاعت نمود. ظرف شراب را به زمين گذارد و بزم مشروب براى هميشه از آن خانه و از ساير خانه هاى مسلمين برچيده شد.
آيا در كشورهاى دموكراسى امروز، قانون گزاران مى توانند مانند پيامبران به نفع مردم قدم بردارند؟ آيا قادرند اين چنين به صلاح و سعادت واقعى آنان وضع قانون كنند و مردم را از بدبختى رهايى بخشند؟ البته پاسخ اين پرسش منفى است . زيرا انبيا برگزيدگان خداوند و اطباى مردم اند و طبيب حافظ مصلحت مريض است نه مجرى خواسته هاى بيمار. ولى قانون گزاران ، در كشورهاى غرب ، برگزيدگان جامعه و نوكران مردم اند و نوكر موظف است همواره خواسته هاى آقاى خود را برآورده سازد.
جايى كه خواسته آقا بر وفق مصلحتش باشد، با تحقق يافتن خواسته ، مصلحت نيز خودبه خود تحقق مى يابد، ولى در مواردى كه خواسته بر خلاف مصلحت باشد، نوكر موظف است مصلحت را ناديده انگارد و به خواسته آقاى خود جامه عمل بپوشاند.
مثال : آيا در شرايط كنونى فرانسه ، قانون گزاران و هيئت حاكمه مى توانند ميگسارى را تحريم كنند و ملت فرانسه را از اين بلاى خانمانسوز رهايى بخشند؟ براى پاسخ به اين پرسش ، بايد لااقل سه نكته را در نظر داشت .
اخلاق و رسوم : در فرانسه وقايع بزرگ و كوچك زندگى بايد با صرف نوشابه هاى الكلى تواءم باشد (نامزدى ، عروسى ، مهمانى ، و موفقيت ). در فرانسه هيچ جشنى بدون نوشابه الكلى برگزار نخواهد شد.
افكار عمومى : در نظر اكثريت عظيم فرانسويان ، اكتفا به نوشابه هاى غيرالكلى مسخره آميز است .
منافع : چهارميليون نفر فرانسوى (از هفده ميليون نفر مردم فعال ) از راه توليد يا فروش نوشابه هاى الكلى زندگى مى كنند.( 383)

در اين شرايط، قانون گزاران نمى توانند نوشابه هاى الكلى را تحريم كنند، زيرا مردم خواستار مشروب الكلى هستند و آنان بايد مجرى منويات مردم باشند و بر فرض اگر چنين قانونى از تصويب مجلس قانون گزارى بگذرد، اجرا نخواهد شد. چه ، رئيس جمهور كه در راءس قوه مجريه قرار دارد، خود نيز برگزيده مردم است و اگر بخواهد بر خلاف تمايل مردم چنين قانونى را اجرا نمايد، به طور قطع با عكس العمل شديد آنان مواجه مى گردد. به گفته ماكياول اين چنين حكومت مطرود و محكوم به سقوط است .
از سال 1828، در بعضى از ايالات متحده آمريكا، فعاليت هايى بر ضد نوشابه هاى الكلى آغاز گرديد و رفته رفته گسترش يافت ، تا در سال 1869، سيزده ايالت قانونى تصويب كردند و به موجب آن استعمال نوشابه هاى الكلى را در سراسر ايالات خود تحريم نمودند. اين امر موجب شد كه 33 ايالت از 38 ايالت ، فورا قانون تحريم نوشابه هاى الكلى را تصويب كنند.
تصويب اين قوانين موجب گرديد كه مبارزه جدى بين موافقان و مخالفان درگير شدند و چندين بار دعوا به ديوان عالى كشيده شود و سرانجام در سراسر اتازونى ، افكار عمومى بيش از پيش آماده قبول تحريم ملى نوشابه هاى الكلى شده بود.
اصلاحيه اى در اين زمينه انشا شد و در دسامبر 1917 در مجلس كنگره به عنوان اصلاحيه قانون اساسى به اين شرح به تصويب رسيد:
بخش اول : يك سال پس از تصويب اين ماده ، ساختن ، فروش يا حمل نوشابه هاى الكلى ، صادرات آن از اتازونى يا واردات آن به داخل اتازونى و يا سرزمين هايى كه تحت اداره اتازونى است ، ممنوع خواهد بود.
بخش دوم : كنگره و هر يك از ايالات متحده مى توانند متفقا با تصويب قانون خاص ، براى تحقق بخشيدن به اين ماده اقدام نمايند.
در بخش سوم پيش بينى شده بود كه طبق قانون اساسى ، اين اصلاحيه در مدت 7 سال بايد به تصويب تعدادى از ايالات ، كه قانون اساسى مقرر داشت ، برسد و الا فاقد اعتبار خواهد بود.
در ژانويه 1919، سه چهارم از ايالات متحده اصلاحيه مذكور را تصويب كردند و اين همان حد نصابى است كه قانون اساسى آمريكا براى اصلاح قانون اساسى لازم مى داند. ده ايالت ديگر آمريكا نيز بعدا اصلاحيه هجدهم را تصويب نمودند. به اين ترتيب ، 46 ايالت از 48 ايالت متحده آمريكا اصلاحيه هجدهم را تصويب كردند.( 384)

در آن زمان افكار عمومى ملت آمريكا در مسير صحيح و موافق مصلحت جامعه جريان داشت . بيشتر افراد با واقع بينى طرفدار منع نوشابه هاى الكلى بودند و تقاضا داشتند كه قانون تحريم آن تصويب شود. بر اثر حمايت اكثريت مردم ، نمايندگان كنگره و قانون گزاران مجلس ايالتى به خود جراءت دادند كه قانون منع مشروبات الكلى را تصويب نمايند و به اين بدبختى عمومى و خانمان برانداز خاتمه دهند.
جالب آن كه قانون تحريم به قدرى مفيد و سودمند واقع شد كه در آن مدت كوتاهى نتايج بسيار درخشانى به بار آورد، تا جايى كه بعضى از افراد، با آن كه خود از مخالفين قانون تحريم بودند، ناچار شدند فوايد و ثمرات آن قانون را صريحا اعتراف نمايند.
رئيس دانشگاه هاروارد، كه از مخالفين تحريم بود، مى گويد: شهود و مدارك فراوانى راجع به حسن تاءثير تحريم در همه جا و از همه سو به چشم مى خورد: به سلامت عمومى ، به خوشبختى عمومى ، به كار و صنعت كمك زيادى نموده و به همه اين عوامل رونق شايانى بخشيد.
صاحبان صنايع ، پزشكان ، پرستاران از هر طبقه (آموزشگاه ها، كارخانه ها، بيمارستان ها) و مددكاران اجتماعى همگى شاهد حسن تاءثير تحريم نوشابه هاى الكلى در مناطق مربوط به خود مى باشند. اين نتايج ، على رغم اجراى ناقص همين اصلاحيه ، در تمام اجتماعات بروز كرده است .
در كتاب گوردن مدارك و شواهد فراوانى راجع به نتايج تحريم ملى نوشابه هاى الكلى گردآورى شده است . طبق گزارش اين محققان ، نتايج فورى تحريم چنين بوده است .
افزايش قدرت خريد توده مردم ، بهترين راندمان در كارخانه ها، تقليل حوادث ناشى از كار، كاهش جمعيت در زندان ها، پايين آمدن شماره كودكان بدرفتار، و تقليل مرگ و مير عمومى .( 385)

با تمام اين آثار و نتايج مفيد، مخالفين آرام ننشستند.
مشروب سازان و مشروب فروشان و كسانى كه از اين راه نفع سرشارى داشتند، با طرفداران آزادى نوشابه هاى الكلى همدست شدند و فعاليت هاى حاد و همه جانبه اى را بر ضد قانون تحريم آغاز كردند و با كمك بعضى از جرايد مزدور، به تبليغات وسيع و دامنه دارى دست زدند. از طرق مختلف در مردم نفوذ كردند و مسير افكار عمومى را تدريجا برگرداندند و سرانجام شرايطى به وجود آوردند كه مجلس كنگره ، قانون تحريم نوشابه هاى الكلى را لغو نمود.
الغاى هيجدهمين اصلاحيه : مجلس كنگره در بيستم فوريه 1933، بيست و يكمين اصلاحيه قانون اساسى آمريكا را به اين شرح تدوين و تصويب كرد.
بخش 1: هيجدهمين اصلاحيه قانون اساسى ممالك متحده آمريكا به موجب اين قانون ملغى است .( 386)

يك روز مجلس كنگره و مجالس قانون گزارى استان ها با پشتيبانى افكار عمومى ، نوشابه هاى الكلى را تحريم كنند و در سراسر آمريكا ساختن ، فروختن ، خريدن ، وارد كردن و صادر كردن آن را منع مى نمايند و روز ديگر، باز به اتكاى افكار عمومى ، مجلس كنگره قانون تحريم نوشابه هاى الكلى را لغو مى كند و آن را روا اعلام مى دارد. آيا وضع قانون و لغو قانون واقعيت مشروب الكلى را عوض مى كند؟ آيا موافقت و مخالفت مردم روى سم الكل اثرى مى گذارد و خاصيت طبيعى آن را دگرگون مى سازد؟ آيا قبول و رد مردم را معيار خوب و بد دانستن ، به معنى ناديده گرفتن حقيقت و استهزاى واقعيت نيست ؟
مى گويند مردى در پايان دوره مشروبات الكلى اقرار كرد كه آبجو ساخته و فروخته است و پيش از آن كه قرار محكوميت او صادر شود، قانون فسخ شد. او را به پرداخت غرامتى محكوم كردند، ولى از او قول گرفته و آزادش نمودند تا بتواند پول درآورد و غرامت خود را بپردازد.
قصد او اين بود كه با تهيه آبجو و فروش آن پول به دست آورد و جريمه آبجوسازى را بپردازد.( 387)

حقيقت اين است كه الكل روى انساج بدن آدمى آثار بد و خطرناك دارد و اين يك واقعيت طبيعى و يك اصل انكارناپذير در نظام آفرينش است . مردم بخواهند يا نخواهند و مجلس كنگره راءى بدهد يا ندهد، مشروبخوارى به صلاح و سعادت انسان نيست و كسى كه مى خواهد از عوارض بد و خطرناك آن بركنار بماند، بايد واقع بين باشد، از قانون خلقت پيروى كند، و خود را به اين سم مهلك آلوده نسازد.
نقص بزرگ در حكومت هاى دموكراسى اين است كه خوب و بدها با قبول و رد مردم سنجيده مى شود و روا و ناروا با موافقت و مخالفت جامعه تعيين مى گردد و مصلحت هاى واقعى ، كه هماهنگ با مقررات تكوينى و نداى عقلى است ، كمتر مورد توجه واقع مى شوند.
در كشورهاى دموكراسى ، خواسته ها و تمايلات جامعه معيار اخلاق نسبى و اعمال خوب و بد است و بدبختانه بيشتر تمايلات مردم از هواى نفس و شهواتشان سرچشمه مى گيرد و پيروى از هواى نفس ، مخالفت با عقل و مايه تيره روزى و هلاكت است .
قال على عليه السلام : ذهاب العقل بين الهوى و الشهوة .( 388)
على عليه السلام فرموده : عقل آدمى در زمينه كشش هاى هواى نفس و شهوات از ميان مى رود.
و عنه عليه السلام : اذا غلبت عليكم اهوائكم اوردتكم موارد الهلكة .( 389)
و نيز فرموده است : موقعى كه هواى نفس بر وجودتان حاكم و غالب گردد، شما را به پرتگاه تباهى مى كشاند و هلاكتان مى سازد.
دنياى امروز بر اثر پيروى از هوى و تمايلات نفسانى با مصائب سنگينى مواجه شده است . آزادى هاى بى حساب و خلاف مصلحت براى مردم ، بدبختى هاى گوناگونى به بار آورده و در كشورهاى پيشرفته ، روز به روز بر آمار جرايم و جنايات افزوده مى شود. به فرموده على عليه السلام ، هواى نفس ، جوامع بشرى را به پرتگاه تباهى و هلاكت سوق داده است .
در گزارشى كه ادگار هوور، رئيس اف .بى .آى (سازمان دولتى آمريكا) منتشر ساخته ، ذكر شده است كه تعداد جنايات در آمريكا در سال 1967 به ميزان 3/15 درصد افزايش يافته است .
ادگار هوور در گزارش خود مى گويد: شايد هيچ گاه در تاريخ كشور ما تمايل به جنايت تا اين ميزان نرسيده باشد. ارقام و آمار اين جنايات ، كه از پرونده ها و بايگانى هاى پليس هاى محلى و پليس دولتى اخذ شده ، حاكى از آن است كه در سال 1967 بيش از 38 ميليون مورد جنايت جدى و شديد در آمريكا اتفاق افتاده است .
جنايات اشاره شده به دو دسته تقسيم مى شوند: 1. قتل و غارت و تجاوزات جنسى و حمله با اسلحه . 2. سرقت اموال و پول با استفاده از اسلحه . در اين گزارش تاءكيد شده كه شايع ترين اسلحه مورد استعمال در اين جنايات ، اسلحه گرم (هفت تير و تفنگ ) بوده است . با استفاده از هفت تير، تعداد 7600 مورد قتل ، 52000 مورد حمله و تجاوز و 73000 مورد سرقت ، در سال 1967 اتفاق افتاده است .
از سال 1964 تاكنون ، استفاده از هفت تير براى ارتكاب قتل 47 درصد، براى ارتكاب سرقت 58 درصد، براى ارتكاب حملات به دگران 76 درصد افزايش يافته است .
بنابه ارقام گزارش مزبور، احتمال قربانى شدن يك آمريكايى متوسط (فرد عادى اجتماع )، كه در سال 1966 ميزان تقريبى يك در پنجاه نفر بود، به 15 درصد افزايش پيدا كرده و در جاى ديگرى گزارش ذكر شده است كه ميزان جنايات در شهرهايى با جمعيت بيش از 250000 نفر، 17 درصد، در حومه شهرها 16 درصد، و در نواحى روستايى نشين 12 درصد افزايش يافته است .
ميزان جنايات به نسبت زمان به طريق زير محاسبه شده است : هر 43 دقيقه يك قتل ، هر 19 دقيقه يك تجاوز جنسى ، هر دو دقيقه يك حمله و تهديد با اسلحه ، هر 5/2 دقيقه يك سرقت معمولى ، هر 20 ثانيه يك سرقت در خانه مردم ، هر 48 ثانيه يك مورد اتومبيل دزدى ، و هر 30 ثانيه يك مورد جيب برى .( 390)
تصور مى رود با آن چه در اين فصل مورد گفت وگو قرار گرفت ، پاسخ سئوالات مذهبى جوانان ، كه در آغاز بحث بدان ها اشاره شد، واضح گرديد و ضمنا روشن شد كه چرا پاره اى از مقررات اخلاقى و عملى اسلام ، برخلاف روش هاى معمول دنياى غرب است و چرا آيين اسلام ، برخلاف روش هاى معمول دنياى غرب است و چرا آيين اسلام ارضاى خواهش هاى نفسانى پيروان خود را اندازه گيرى كرده و آزادى آنان را محدود نموده است .
جوانان مسلمان مى پرسند چرا افراد غيرمسلمان آزادى بيشتر دارند و از لذايذ زيادترى كامياب مى شوند، ولى جوانان مسلمان و متسرع بايد از آن آزادى ها محروم و از آن لذايذ بى نصيب باشند؟
چرا در كشورهاى غرب ، دختران و پسران جوان مجازند با هم رفيق شوند، مشروب بخورند، يكديگر را در آغوش بگيرند و ببوسند، اگر مايل باشند بدون ازدواج قانونى با هم بياميزند و كامروا گردند، ولى مقررات اسلامى مراوده دختران و پسران را بدون مجوز قانونى اجازه نداده و بوسيدن و در آغوش گرفتن و آميختن با زن اجنبيه را ممنوع نموده است ؟ و سئوالات ديگرى نظاير اينها.
پاسخ همه سئوالات آن است كه دنياى غرب ، خوب و بدهاى اخلاقى و عملى را با معيار قبول و در جامعه مى سنجد و اسلام ، خوب و بد را با مصلحت و سعادت واقعى مردم اندازه گيرى مى كند. دنياى غرب موافقت و مخالفت مردم را به ميزان شناخت روا و ناروا مى داند و اسلام ، صلاح و فساد مردم را ميزان حلال و حرام مى شناسد.
قانون گزاران غرب ، برگزيدگان مردم اند و بايد عملا، مانند نوكران ، مجرى خواسته ها و هواى نفس مردم باشند و تمايلات آنان را به شكل قانونى درآورند، ولى پيامبران الهى برگزيدگان خداوند و طبيبان جامعه هستند. اطبا، حافظ سلامت و مجرى مصلحت هاى مردم اند و به خواسته هاى ضد مصلحت آنان ، اعتنا نمى كنند.
نتيجه برنامه پيامبران ، خوش بختى و سعادت ، آسايش و امنيت ، رفاه و آرامش جسم و جان است و نتيجه هوى پرستى ها و شهوت رانى هاى جهان غرب ، نگرانى و ناامنى ، قتل و غارت ، و فساد و تباهى است . نمونه آن آمار وحشتناكى است كه رئيس سازمان تحقيقات دولتى آمريكا (اف .بى .آى ) جمع آورى نموده و در دسترس جهان گذارده است .
راسل مى گويد:
اصول مسلمه و دستورات اخلاقى منقول از گذشتگان و مبتنى بر سنن قديمه ، نفوذ و تسلط سابق خود را از دست داده است . مردان و زنان امروز اغلب اوقات در اين كه چه كارى صواب و چه كارى خطاست واقعا در ترديد هستند و حتى شك دارند كه خطا و صواب جز خرافات و اساطير اولين چيزى باشد. وقتى هم مى كوشند چنين مسائلى را براى خود حل كنند، حل آن را بى اندازه مشكل مى بينند. نمى توانند هدف روشنى را كه به دنبال آن بروند و اصل واضحى را كه راهنماى آنها باشد، كشف كنند.
اصولى كه در جامعه اى تثبيت شده و معمول است ، ممكن است به نظر مردم خارج ، يعنى بيگانگان ، سخيف جلوه كند، ولى تا وقتى كه جامعه اى مستقر و پابرجاست اصول مزبور در نظر مردم آن ، اصول مناسبى است يعنى تقريبا تمام افراد آن جامعه بدون چون و چرا آن را پذيرفته اند و همان اصول ، قواعد و دستورات اخلاقى را، مانند قواعد وزن شعار رزمى ، روشن و صريح به دست آنها مى دهند، ولى زندگى امروز دنيا در مغرب زمين مانند اشعار رزمى نيست ، بلكه شبيه شعر آزاد است كه فقط شاعر مى تواند آن را از نثر تشخيص دهد.( 391)

چقدر اشخاص را مى شناسم كه در زندگى ظاهرا خوش و خوش حال به نظر مى رسند، ولى دائما به وسيله مسكرات يا وسايل ديگر، در پى مستى و مسموم كردن خود هستند. انسان خوش بخت به مستى و مسموم كردن خود ميل نمى كند. به همسايه خود حسد نمى برد و به همين دليل نسبت به او هم كينه پيدا نمى كند.( 392)
جوانان مسلمان اكنون بر سر يك دو راهى قرار دارند. يا بايد صميمانه از تعاليم آسمانى اسلام پيروى كنند و نصايح خيرخواهانه والدين مسلمان خود را با گوش دل بشوند، از لذايذ غيرمشروع و آزادى هاى زيان بخش چشم پوشى نمايند، با محبوبيت و احترام در محيط خانه و اجتماع زندگى كنند، و عمرى را به سلامت و سعادت بگذرانند، يا پيرو روش هاى غرب گردند، تعاليم اسلامى را ناديده انگارند، به تذكرات والدين خود بى اعتنايى كنند، بنده شهوت و هواى نفس خويش باشند و براى كامجويى و لذت يابى ، به بى عفتى ها و ناپاكى ها تن دردهند، به شرابخوارى و ديگر عادات مضره معتاد گردند، در خانواده ايجاد اختلاف و ناسازگارى نمايند، در اجتماع حقوق دگران را مورد تعدى و تجاوز قرار دهند، و عمرى با بدبختى و سيه روزى به سر برند.
چند سال قبل به يكى از مراكز استان ها دعوت شده بودم .
روزى مرد تحصيل كرده اى كه در دانشگاه آن شهر تدريس مى كرد، به منزلم آمد. گفت مى خواهم مطلبى را به اطلاع شما برسانم كه اگر مقتضى بدانيد، ضمن يكى از سخنرانى ها جوانان را از خطر آگاه سازيد. آن مطلب اين است !
چند شب قبل ، مقدارى فرش و اثاث از منزلم به سرقت رفت . به شهربانى خبر دادم . امروز قبل از ظهر با تلفن گفتند كه دزد منزل شما پيدا شده و او يك دانش آموز ششم رياضى از فلان شهرستان است . باور نمى كردم كه دانش آموزى دزدى كرده باشد.
فورا به شهربانى رفتم . مرا به اطاق افسر نگهبان راهنمايى نمودند.
طولى نكشيد كه جوانى را با دست بند به آن اطاق آوردند و گفتند اين جوان دزد منزل شماست . سئوال كردم : شما از منزل من دزدى كرده اى ؟
جواب داد: بلى .
پرسيدم : محصلى ؟
گفت : آرى ، كلاس ششم رياضى درس مى خوانم .
براى آن كه بدانم واقعا محصل است و راست مى گويد. چند سئوال رياضى كردم كه بعضى از آنها سخت بود. فورا همه را جواب داد. بسيار متاءثر شدم . گفتم : چرا مدرسه را ترك گفتى و به اين شهر آمدى و دزدى كردى كه گرفتار شوى ؟
جواب داد: رفقاى بد مرا با لذت هروئين آشنا كردند. كم كم معتاد شدم . چون يگانه فرزند خانواده و مورد علاقه بودم ، مدتى از پدر به عناوين مختلف پول مى گرفتم و هروئين مى خريدم . اخيرا متوجه شد كه معتاد شده ام ، سخت برآشفت و به من تندى كرد و ديگر پول نداد. ناچار خانه و مدرسه را ترك گفتم . به اين شهر آمدم . براى تهيه پول هروئين دزدى كردم و گرفتار شدم .
در اين موقع با ناراحتى شديد گفت اكنون به جاى مدرسه در محيط زندان به سر مى برم و به جاى صندلى كلاس و شنيدن درس ‍ دبير، بايد روى صندلى محكمه بنشينم و به سئوالات قاضى پاسخ بدهم و در حالى كه به شدت گريه مى كرد، ماءمور او را به زندان منتقل نمود.
قال على عليه السلام : اغلبوا اهوائكم و هاربوا فانها ان تقيدكم توردكم من المهلكة ابعد غاية .( 393)
على عليه السلام فرموده : بر خواهش هاى نفسانى خود غلبه كنيد و از محيط خطرش بگريزد. چه اگر هواى نفس شما را به دام خود بيفكند، وارد محيط هلاكتان مى كند و به نهايت درجه سقوط و تباهى گرفتارتان مى سازد.
عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال : ان الشديد ليس من غلب الناس و لكن الشديد من غلب نفسه .( 394)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده : شجاع و نيرومند آن كس نيست كه بر مردم غلبه كند و بر رقباى خود پيروز گردد، بلكه شجاع آن كسى است كه بر نفس سركش خود مسلط شود و عنان هوى و تمايلات خويش را در دست گيرد.