بهشت خانواده جلد اول

دكتر سيد جواد مصطفوى

- ۱۴ -


درس پنجاه و سوم : از خوبانشان بر حذر باش

در خطبه 78 نهج البلاغه آمده است كه (( از زنان بپرهيزيد و از خوبانشان برحذر باشيد )) در اينجا توجه به چند نكته لازم است :

1- پرهيز كردن از زن بد، طبق قاعده است و عقل و وجدان هر انسانى حكم مى كند كه از انسان بد بايد پرهيز نمود، چه زن باشد و چه مرد و اما بر حذر بودن از زنان خوب در كلام اميرالمؤ منين (عليه السلام )، به معنى اعتماد كامل نداشتن و بيدار و هشيار بودن و احتياط را رعايت كردن و دست با عصا راه رفتن است ، نه به معنى دورى كردن و كنار زدن ايشان ، زيرا اولا عبارت حضرت ، از نظر قواعد ادبى و طبق موازين لغت و معانى و بيان ، چنين اقتضا مى كند (248) و ثانيا اگر اسلام دستور دهد كه هم از زن خوب دورى كنيد و هم از زن بد، پس اين همه سفارش و تاكيد درباره ازدواج و همسر گرفتن و دوست داشتن زنان كه خود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است چه معنى دارد؟

2- اعتماد نكردن به زن خوب هم طبق قاعده و ميزان است ، زيرا چنانكه بارها گفته ايم ، زن تابع احساسات و عواطف قرار مى گيرد و در نظام كلى خلقت ، بايد چنين باشد و هر كسى كه تابع احساسات باشد، ثبات و استقامت فكرى و عقيدتى ندارد. اين قاعده به قدرى شمول و كليت دارد كه بايد بگوييم : هر گاه مردى هم تابع احساسات و عواطف باشد، به فكر و عقيده و قول او نبايد اطمينان كامل نمود بلكه با او بايد با احتياط و دست با عصا راه رفت .

3- اعتماد نكردن بر زن به اين معناست كه شوهر نبايد دارائيش را در اختيار همسرش گذارد، مگر اينكه ناظر و رقيبى برايش معين كند، در كارهاى زندگى به مشورت و راى همسرش اعتماد كامل نكند، مگر در صورتى كه راى او، با راى مردان متخصص موافق باشد، همچنين اگر همسرش قول داد كه مثلا از مهمانهاى هفته ديگرت پذيرايى مى كنم و غذا را خودم درست مى كنم ، شوهر بايد اين احتمال را بدهد كه ممكن است خانم محترمه در اثر حادثه اى ، دو روز ديگر پشيمان شود و از قولش برگردد، لذا شوهر بايد راه احتياط را پيش گيرد و از محل ديگرى هم به فكر تهيه غذا باشد.

4- تمام قواعد اخلاقى و اجتماعى و ابعاد ديگر علوم و حتى قوانين اساسى ، كه به نحو كلى و عام تعبير مى شود، تخصيص بردار و استثناپذير است . گاهى آن استثنا متصل به كلام ذكر مى شود و گاهى منفصل به صورت تبصره و ماده واحده و صور ديگر. در احاديث ممكن است كلام عام در سخن امامى ذكر شود و استثنااش در كلام امام ديگر باشد.

قرآن كريم ، مى فرمايد: همه انسانها در خسارت و زيانند، مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح كنند...

و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: (( طاعه النساء ندامه )) اطاعت كردن از راى زن پشيمانى مى آورد و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: (( الا من جربت بكمال عقل )) يعنى مگر زنى كه كمال عقلش ‍ آزمايش شده باشد.

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: از زنان خوب بر حذر باشيد، ولى اگر از آنحضرت بپرسيم : آيا همسر شما فاطمه و دختر شما زينب (عليه السلام ) و خديجه كبرى و... هم چنين بوده اند؟ قطعا خواهد فرمود: نه .

همچنين هر مردى كه چندين سال با همسرى متعهد و با وفا زندگى كرده و وفادارى و تعهد بهتر از مردان را از او مشاهده نموده است ، همسر او هرگز در اين دستور داخل نيست .

بنابراين سخن على (عليه السلام ) بدون كم و زياد اقتباس از آيه شريفه قرآن كريم است كه : يا ايها الذين آمنو ان من اءزواجكم واءولادكم عدوالكم فاحذروهم (سوره تغابن ،ى 14) يعنى اى اهل ايمان برخى از زنان و فرزندانتان ، دشمن شما هستند، از آنها برحذر باشيد.

در اينجا هم از بانوان محترمى كه اين بحث را مى خوانند تقاضا دارم بين خود و خداى خويش ، حساب كنند: اگر از جمله زنان وفادار و متعهد هستند خداى متعال را سپاس گويند و اگر خود را از دسته ديگر مى بينند، در رفتار خويش تجديد نظر نمايند.

5- سست عنصرى و تابع احساس بودن زن را نبايد براى او گناهى بشماريم و مستحق عذاب و عقابش بدانيم ، زيرا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) او را زن خوب ناميده ، و زنى كه آنحضرت خوبش بداند، اهل بهشت است ، علت بى وفائيش ، سست عنصرى و تبعيت قهرى او از احساس و عاطفه است كه آن هم در اختيار او نيست و خداى عادل هيچ بنده اى را به خاطر انجام عمل غير اختيارى عذاب نمى كند، مگر آنكه زن ، بى وفائى و عذر را با شعور و توجه و اختيار انجام دهد كه در آن صورت گنهكار و معاقب خواهد بود.

دليل

231- قال على (عليه السلام )... فاتقوا شرار النساء و كونوا من خيارهن على حذر.

على (عليه السلام ) فرمود: از زنان بد بپرهيزند و با خوبانشان ، با احتياط باشيد. (249)

232- والعصر ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنو و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.

سوگند به زمان كه انسان در خسران است ، مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح كنند و يكديگر را به حق و صبر سفارش نمايند. (250)

درس پنجاه و چهارم : زن از نظر اسلام و ديگران

كسانى كه تمام مآخذ اسلامى راجع به (( زن )) را مطالعه كرده اند و حتى شما خواننده محترم كه از اول كتاب تا اينجا با نويسنده همراه بوده ايد، پى برده و دانسته ايد كه :

اسلام مى خواهد، زن براى شوهر و فرزندانش باشد و شوهر و فرزندان براى او باشند، و ديگران مى خواهند زن براى همگان باشد و هيچكس براى او نباشد.

اسلام مى خواهد زن در پيرى ، شوهر و فرزندان و نوادگانى داشته باشد كه پروانه وار گردش بگردند و به ديده احترام به او بنگرند و او هم از ديدن ايشان لذت برد و نتيجه شيرين و پربار خانه داريها و بچه داريهايش را بچشد و با عزت و افتخار و اطمينان جان به جان آفرين تسليم كند.

خرم زنى كه هست به گيتى   تنها به شوى خود خوش و خرسند
زيباترين نگار جهان چيست   زن در كنار شوهر و فرزند

ولى مكاتب ديگر مى خواهند كه اگر زن از دام آنها بجهد، حداكثر دو فرزند بيشتر نداشته باشد و هميشه يا قرصهاى انسان كش آنان را بخورد، يا كورتاژ كند و هماره مبتلا به ضعف اعصاب و محتاج به داروها و جراحيهاى آنان باشد. و در پيرى هم يا در خيابانها پرسه زند و يا در خانه ها دلال هواها باشد و سرانجام در انزوا و پوچى و بى ثمرى بميرد.

دنياى استعمارى روز، اين همه بدبختى را براى زن از آنجا شروع مى كند كه حجاب را از سر او بر مى دارد و از لانه امن و استراحتش بيرون مى كشد و پشت ميز اداره و صندلى كارخانه اش مى نشاند، سپس آرايش دوست و مدپرستش مى كند؛ آن هم به سبك خودش كه با فرهنگ او بيگانه مى باشد.

زن معصوم ساده دل هم گول مى خورد و بازيچه دست آنها مى شود و مصرف كننده كالاها و مصرف شده هواهاى آنها مى گردد و خيال مى كند متمدن گشته و ترقى كرده است . (زنانى را مى گوييم كه چنين شدند نه خانمهاى مسلمان وظيفه شناس را.)

اين سالوسان شياد و بازيگران صياد، ميليونها زن پاكدل را با تبليغات پوچ و توطئه هاى مزورانه خود، به عنوان آزادى و تساوى حقوق و مقدم داشتن كلمه (( خانمها )) بر (( آقايان )) فريب داده و از هويت و شخصيت مادرى خود خالى كرده و در دام لعنتى خويش انداخته اند.

بانويى را كه اسلام به قدرى محترم شمرده كه مى خواهد در خانه بنشيند تا خواستگار خدمتش برسد، مجبورش كرده اند تا در خيابان و اداره خود را عرضه نمايد و براى خود شوهر پيدا كند، كسانى را كه اسلام به قدرى عزيز شمرده كه ايشان را (( امانت خدا، محبوب پيغمبر، ريحانه ، به فرموده على و... )) معرفى كرده است و مى خواهد چون مرواريدى در صدف باشند، دنياى مادى امروز آنان را از خزانه و گنجينه خود بيرون آورده و هدف تير انظار پليد هر كس و ناكسى قرار داده است .

دل هر انسان با وجدانى براى اين فرشتگان معصوم كباب مى شود كه چگونه انسانى را كه اسلام مى خواهد در پناه شوهر و فرزندانش با عزت و شرف زندگى كند، او را صيد كرده اند و مانند گوشت قربانى به اين و آنش ‍ مى بخشند. بلكه اين مزوران حيله گر به نحوى زن بيچاره را شست و شوى مغزى مى دهند كه تبليغات موذيانه آنها را درباره آزادى و تساوى و تمدن و ترقى باور مى كند: يا شوهر نمى كند و يا طلاق مى گيرد و يا كار ادارى را بر شوهر دارى و تربيت استوانه هاى جامعه ترجيح مى دهد و خود را به دست خود، در دام دلسوز نمايان شهوتران مى اندازد.

اين افسونگران سالوس ، كارى مى كنند كه سخن خدا و پيغمبر مهربان به گوش اين پاك طينتان نرسد. يا از اول تعليمات مقدس اسلام را بدنما و نازيبا جلوه مى دهند يا آنرا تحريف و تقطيع مى كنند يا رهبران اسلام را بدخواه و دشمن زن مى خوانند تا به هدف شوم و ناپاك خود برسند و مهدلان پاك نهاد را به دام لعنتى خود اندازند و (( تز )) جهانخوارى خود را بر پايه تسلط بر زن و ابزار قرار دادن او بنا نهند، زيرا مدير خانه و دكور و آشپزخانه و لباس ‍ و لوازم آرايش است و همه اينها در كارخانه هاى آنها ساخته مى شود.

نويسنده شك ندارد كه اگر اين خبيثان حريص بگذارند تعليمات مقدس ‍ الهى با صورت صاف و بى پيرايه اش به گوش اين پاكدلان حساس برسد، آنها استعداد شنوايى دارند و خواهند پذيرفت . كدام زن نمى پذيرد كه عمرى با يك همسر سپرى كردن و دائما زندگى گرم و با صفا داشتن و مادر بزرگ خانواده شدن بهتر است از راهى غير از اين رفتن !؟

ءارباب متفرقون خير اءم الله الواحد القهار (251)

خلاصه اينكه : اسلام چون دلسوز و مهربان است ، چون حقيقت گو و صريح اللهجه است ، چون مانند استعمارگران ، رياكارى و نفاق ندارد، به زنان توصيه مى كند: براى شوهر خود زينت كنند، نه براى ديگران . براى شوهر خود طنازى و عشوه گرى كنند، نه براى ديگران . دل شوهر خود را به دست آورند، نه دل ديگران . به خانه و زندگى خود دل ببندند، و به جاى ديگر چشم نداشته باشند. با شوهر خود، گرم و با صفا و با محبت باشند، تا دل شوهرشان متوجه زن ديگر و جاى ديگر نباشد. زن مى تواند با زبان خوش و حركات شيرين ، ريسمانى از محبت و عشق بر چشم و گوش و دست و پا و دل شوهر خود ببندد كه او را ياراى حركت ، جز به سوى همسر و خانه خود نباشد. مگر اندكى از مرد نمايان شهوت پرست و هرزه و هوسباز سست تنبان كه خداوند متعال يا به زودى مرگشان دهد و يا زن بيچاره را از خانه آنها نجات دهد.

اگر كسى تمام مطالب اسلامى راجع به زن را مطالعه كند به اين نتيجه مى رسد كه اسلام مى خواهد بگويد: (( زن در حالى كه جاذبه دارد يا بايد از خانه امن خود بيرون نيايد، يا اگر براى صله رحم و معالجه و گرفتن حق خويش و كارهاى ضرورى ديگر بيرون مى آيد، جذابيت خود را بپوشاند، به نحوى كه لباس و وضع حركاتش عادى باشد تا نگاه مردان به او، مانند نگاه مردان و كودكان و اشياء ديگر باشد و راه رفتن زن هيچ نظرى را جلب نكند. ))

همه اينها براى اين است كه زن منحصرا براى شوهر باشد و شوهر براى زن . وقتى شوهر تنها زن خود را آنهم با آرايش و زينت ببيند و زنان ديگر نظر او را جلب نكنند، زن خود را فرشته مى داند و هوس و شهوتش به سويى ديگر تحريك نمى شود. اين سياست اسلام است و آن هم سياست استعمارگران ديگر كه مى بينيد و مى خوانيد:

آنها تمام مرواريدها را از صدف بيرون مى ريزند تا تعدادى خوش آب و رنگش مشترى - يا مشتريها - پيدا كنند و بقيه بنجل و وازده و ته مانده محسوب شود.

زنان عاقل و هوشمند جهان ! كدام يك از اين دو سياست بهتر است ؟ فكر كنيد و پاسخ دهيد.

اگر نگوييم زنان در اين جا گول مردان را خوردند، بايد بگوييم : برخى از آنها كه از فرهنگ الهى ، به سوى فرهنگ استعمارى رفتند، سود شخصى را بر سود نوع ترجيح دادند و مصلحت نوع را فداى مصلحت شخص كردند، زيرا يك زن مثلا فكر مى كند: من كه زيبايى و دلربايى بيشترى دارم ، در خيابان و اداره ظاهر مى شوم تا شوهر متشخص تر و اعيان ترى پيدا كنم ؛ ولى او فكر نكرده است كه اين روش اگر براى خود او مفيد باشد براى نوع زن زيان آور و فلاكت بار است .

زيرا شوهرانى كه چنان زنى ندارند. هنگامى كه او را در خيابان و اداره ، بدون پرده ببينند، لااقل بعضى از آنها كه هوسباز و شهوتران هستند، نسبت به همسر خود، بى مهر و كم علاقه مى شوند و جوانانى هم كه هنوز همسر نگرفته اند، در انتظار مى نشينند تا مانند او را پيدا كنند. در اين ميان چه مفاسدى كه پيدا مى شود خدا مى داند.

اسلام مى خواهد وقتى مردى زنى را مى بيند، به قدرى حركات و رفتار آن زن عادى باشد كه بيننده را به فكر مقايسه و معادله با زن خود نيندازد، بلكه اصلا بيننده را متوجه خود نكند و فكر او را مشغول ندارد و حتى چند لحظه هم او را از مسير فكرى و زندگيش باز ندارد.

اگر بگويم : بزرگترين حيله و نيرنگى كه در جهان بشريت رخ داد، همين حيله بود كه مردان نسبت به زنان انجام دادند، مبالعه نگفته ام . اگر به استثناى معدودى از زنان مسلمان متعهد، صدها ميليون زن ديگر، اين كلاه را نمى پذيرفتند و فرهنگ استعمار را قبول نمى كردند، جا داشت كه در صحت انتساب ضعيف العقل بودن آنان شك و ترديد كنيم ، ولى اگر كسى بگويد: چرا لااقل زنان مسلمان از اين قبيل ، نتوانستند حيله شرعى به كار برند و به شوهران خود بگويند: اسلام بما اجازه نداده است كه پشت ميز بنشينم و پول در بياورم ، شما بايد مخارج خانواده را متكفل شويد، چه جوابى خواهند داد؟ (البته اداره رفتن مخالف شرع را مى گوييم ) يا چه مى شد اگر زنان غير مسلمان به شوهرانشان مى گفتند، از زمانى كه بچه در رحم ما جايگزين مى شود تا زمانى كه وضع حمل مى كنيم و سپس دو سالى كه شير مى دهيم و بعدا تا زمانى كه به مدرسه اش مى فرستيم و زبان تعليمش ‍ مى دهيم و از خطرات و حوادث نگهداريش مى كنيم ، به مقدار تمام زحماتى است كه شما مردان در تمام عمر در خارج خانه انجام مى دهيد، ما علاوه بر يك كودك ، كودكان متعددى مى زاييم و تربيت مى كنيم ، ديگر ما طاقت بيرون رفتن از خانه و درگيرى با مردان را نداريم . اين ظلم است و اجحاف كه شما مردان به ما روا مى داريد. علاوه بر چنين زحمت طاقت فرسايى كه همه مردان از انجام آن عاجزند و ما به خوبى انجام مى دهيم ، چرا زحمت ديگرى به گردن ما مى گذاريد؟!!

برخى از مردان اسير شهوت براى به دام انداختن زنان سفسطه و مغالطه ديگرى مى كنند. بلكه از سفسطه و مغالطه بالاتر، بايد بگويم ، چشم بندى علمى مى كنند. آنها مى گويند: زنان اگر پوشيده و با حجاب در برابر مردان ظاهر شوند، مردان حريصتر مى شوند و بيشتر به آنها متوجه مى گردند و حس كنجكاوى آنها بيشتر تحريك مى شود، ولى اگر بى پرده و باز چهره باشند، مردان از ديدنشان سير مى شوند و ديگر تحريك و شهوتى در ميان نيست .

اين بيگانه پرستان شياد، خود مى دانند كه دروغ مى گويند، غريزه جسنى در برابر صحنه هاى هيجان انگيز، تيز مى شود نه سير، اينجا داستان زنبور است و انگور. زنبور تا نيش خود را به انگور فرو نبرد، سير نمى شود. يا بايد انگور را نبيند يا اگر ديد، نحوه سير شدنش معلوم است .

جان من و همه شما رياكاران فداى پيغمبر صريح اللهجه اى باد كه مى گويد: چون چنين صحنه اى را ديديد، نزد همسر حلال خود برويد؛ سپس با دست پر و غسل كرده به كوچه و گذرگاه آييد و با خاطرى آسوده ، مشغول كسب و كار باشيد.

خداشناسان ديگرى مى گويند: انسان همواره در راه تكامل و ترقى مى رود. به راهى مى رود و از آن راه صدمه مى بيند، ديگر به آن راه نمى رود، بنابراين هر قدمى كه انسان برمى دارد، بهتر از قدم پيشين است و هميشه سال دوم زندگيش بهتر از سال اول و سال سومش بهتر از سال دوم است .

زنان پيش از انقلاب صنعتى ، محدود بودند و در خانه محصور، ولى از آن زمان دانستند كه بهتر اين است كه از حصار و محدوديت بيرون آيند و همدوش مردان باشند و اين عمل قدم گذاشتن در راه ترقى و تكامل است . ديگر نمى شود آنان را به عقب برگردانيم و در خانه محصور كنيم .

در پاسخ اين شبهه بايد بگويم اولا اين راه را خود زنان انتخاب نكردند، بلكه مردان جهانخوار شهوتران ، براى ارضاء غريزه جنسى خويش ، اين كلاه را بر سر آنان گذاشتند و ثانيا مقتضاى دليل آنها اين است كه انسان هر قدمش ‍ كاملتر و مترقى تر از قدم نخستين است ، در صورتى كه چنين نيست . بسيارى از اوقات انسان تصريح مى كند كه (اين كه بدتر شد، خودم كردم كه لعنت بر خودم باد) و همچنين توبه ها و پشيمانى ها و لب گزيدنها و عذرخواهى ها، همگى در همين مسير است . البته شايد تعجب كنيد كه انسان راه غلطى را 150 سال ادامه دهد، ولى بايد دانست كه مقتضاى دليلى كه از قول آنها گفتيم اين است كه انسان تا آخر عمرش همواره در وسط راه باشد، تكامل مطلق براى انسان ممكن نيست . فلسفه مى گويد كامل مطلق يكى است و آن خداست ولى ما در اينجا با كسانى سخن مى گوييم كه فرض كرديم مادى و ماترياليست باشند.

ما از اينگونه خوانندگان تقاضا داريم كه ادله عقلى و نقلى ما را در درسهاى گذشته بخوانند و با ادله خود بررسى كنند و سپس منصفانه قضاوت نمايند.

كسانى هم مى گويند (( دنياى امروز مساله زن و غريزه را حل كرده و با برداشتن قيود و حدود اسلامى از گردن زن ، هيچگونه مشكلى در اين راه باقى نگذاشته است . دختران و پسران در استخرها شنا مى كنند و هيچ پدر و مادرى نگران دخترش نيست و زنان با مردان در اطاقهاى خلوت كار مى كنند و هيچ شوهرى نگران زنش نيست . اين دغدغه ها و پريشانى هايى كه در ميان مسلمين مشاهده مى شود، در جوامع غير اسلامى ، اصلا مطرح نيست و زن و مرد، فارغ البال به فكر كار و زندگى خود مشغولند. ))

متاءسفانه اين سخن گاهى از متظاهرين به اسلام هم شنيده مى شود و در مقام تمجيد و ستايش ، نه طعنه و سرزنش هم مى گويند. آرى ، اگر مقصود آنها از حل شدن اين مشكل ، تنها نبودن دغدغه و اضطراب باشد، سخن درستى است .

ما تصديق داريم ، مردانى كه آن فرهنگ را پذيرفته اند، اگر همسرشان شبى به خانه نيايد، نگران نمى شوند. و اگر دخترشان يك هفته با پسرها به مسافرت برود باكى ندارند، قرصهاى جلوگيرى علاج اين دغدغه ها را كرده است . در عصر اتم باكره نبودن و با مردان رقصيدن و فرزند نامشروع زاييدن كه قبح و زشتى ندارد. پس چه جاى نگرانى و تشويق است ؟!!

با كسانى كه نمى توانند بدون اجازه ديگران تفكر كنند، سخنى ندارم آنها واقعا از شخصيت خود تهى گشته و مقلدى تمام عيار شده اند. آنان نمى توانند فكر كنند كه حل كردن مشكل غريزه مانند حل كردن مشكل اقتصاد است . چنانكه مى گويند - كه شايد درست هم نباشد - در كشورهاى كمونيستى ، دزدى و رباخوارى و فقر و تكدى وجود ندارد. اما مردم آن ديار، از حقيقت انسانيت كه آزاد انديشى و خلاقيت و عرفان و بلند پروازى از امتيازات اوست ، تهى گشته و مجبورند چنان فكر كنند كه روساء حزب آنها مى خواهند.

در موضوع غريزه جنسى هم بايد بگوييم : دنياى امروز اشكال دغدغه و اضطراب را حل نموده ؛ اما انسانيت را از اصالت و عفت و نجابت و غيرت خود خالى كرده است . انسان در مكتب آنها محتوايى جز شكم و زير شكم ندارد. براى عفت و غيرت و نجابت در مكتب آنها مفهوم و معنايى پيدا نمى شود و قاموسهاى ايشان از اين الفاظ مقدس به كلى تهى گشته است .

اگر به آنها بگويى : تاريخ بشريت ، پاكدامنى جناب مريم و حضرت يوسف را ستوده و كردار زليخا و مردان هرزه و آلوده دامن را نكوهش و تقبيح كرده است ، لبخندى مى زنند و سرى تكان مى دهند، به علامت اينكه امروز يك ميليارد زن به راه زليخا مى روند و همان اندازه مرد به دنبال آنان دوان هستند و شما از حسن و قبح كردار يوسف و زليخاى چهل قرن پيش سخن مى گوييد. اين است معنى از خود تهى گشتن و بدون اجازه ديگران فكر نكردن .

آرى يك گلوله نخ پر گره بدست - به اصطلاح - روشنفكران شرق و غرب افتاد و آنها همه گره ها را بريدند و هزاران تكه نخ بى گره تحويل دادند و گفتند ما تمام اشكالات را حل كرديم و يك گره باقى نگذاشتيم . آنها حوصله نداشتند، مانند رجال دلسوز الهى ، سر نخ را پيدا كنند و تك تك گرهها را از يكديگر بگشايند و گلوله نخ را با تمام هويتش تحويل دهند. باور كنيد كه انسانيت در نظر اينها به اندازه يك گلوله نخ هم ارزش ندارد و انسانهاى بسيارى در كارخانه هاى آنها اسير ساختن گلوله هاى نخ مى باشند و هيچ اثر ديگرى از خود بروز نمى دهند، بلكه نمى توانند و نبايد بروز بدهند.

اما كسانى كه مى خواهند بدانند اسلام مشكل غريزه را چگونه ، قدم به قدم و مو به مو با باريك بينى و ظرافت حل كرده است لااقل احاديث همين كتاب را با دقت مطالعه كنند.

ازدواج موقت و چند همسرى

سياست اسلام نسبت به تجويز متعه (صيغه ) و تعدد زوجات اين است كه هر گاه به خاطر پيش آمد جنگ يا علل و حوادث ديگرى ، عده زنان در شهر يا مملكتى بيش از مردان آن ناحيه باشد، زنان اضافى كه بى شوهر مانده اند، به سوى فحشاء و ناموس فروشى كشيده نشوند؛ بلكه مزاوجت آنان با مردان ، با اجراء عقد و ثبت در دفتر و با نگه داشتن عده و معلوم بودن پدر طفل باشد. فرزند آنها حلال زاده باشد و ازدواجشان رسمى و شرعى (252) . اگر غير از اين باشد، زن بايد يا راهبه شود و يا ناموس فروشى كند و هر ساعتى اسير شهوتى گردد و اگر فرزندى بياورد، حرامزاده و نامشروع و بدون شناسنامه باشد.

در اينجا به زنانى كه از هوو داشتن بدشان مى آيد بايد بگويم : اگر خود آنها به جاى آن هوو بودند چه مى كردند؟ هوو هم خواهر دينى او مى باشد و زنى است مانند او كه پيش آمد روزگار، او را زن دوم و تو را زن اول قرار داده است . در اينجا سوال من از زن اول اين است كه اگر خود او زن دوم بود چه مى كرد؟ و چه انتظارى از هوويش داشت ؟ چرا فكر نمى كند كه هوو هم از او همان انتظار را دارد!!

سوال ديگر من - نسبت به متعه - اين است كه : زن يا مى خواهد با مردى ازدواج كند و جفت مردى شود و يا نمى خواهد. اگر نمى خواهد كه از مورد بحث ما خارج است . او در خانه مى نشيند و يا در جايى به كارى مشغول مى شود ولى اگر مى خواهد، ازدواج كند، آيا زنى رسمى و قانونى باشد بهتر است يا زنى غير رسمى و غير قانونى ؟ در اينجا هم فكر كنيد و پاسخ دهيد. آيا زنانى كه مقررات اسلام را پذيرفته اند، عزيزتر و با شخصيت ترند يا آنان كه بردگى فكرى و اسارت عقيدتى ديگران را كور كورانه باور كرده اند؟ ان شاء الله در جلد دوم بحث مبسوطى درباره چند همسرى و ازدواج موقت از نظر همه گروههاى بانوان و دوشيزگان خواهيم داشت .

دليل

233- قال على (عليه السلام ): لا تطيعوا الاءدعياء الذين شربتم بصفوكم كدرهم و خلطتم بصحتكم مرضهم واءدخلتم فى حقكم باطلهم . (253)

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: پيروى نكنيد از آلوده نسبهائى كه همراه آب صاف خودتان گل و لاى ايشان را نوشيديد و تندرستى خود را با بيمارى آنان آميخته كرديد و در راه حق خود، روش باطلشان را داخل نموديد. (254)

مسلمانان آنچه از دستورات دينى خود دارند، همگى صاف است و حق و صواب و آنچه از ديگران گرفته اند، همگى آلوده و بيمارى زا و باطل است ، بنابراين مسلمينى كه چنين وضعى را از بيگانگان ديده اند سزاوار نيست ، از آنها پيروى كنند.