بهشت خانواده جلد دوم

مرحوم استاد دكترسيد جواد مصطفوى

- ۱۰ -


دليل
345 احبب حبيبك هو ناما عسى ان يكون بغيضك يوما ما و ابغض ‍ بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبك يوما ما.(97)
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: با دوست مود علاقه ات به مدارا و با حفظ جهات مصلحت و احتياط اظهار دوستى كن، شايد روزى دشمنت گردد و با تو به مخالفت برخيزد (و اسرارت را فاش سازد) و نيز در اظهار بى مهرى نسبت به كسى كه مورد خشمت قرار گرفته مدارا كن، چه بسا ممكن است روزى تيرگى از ميان برود و مورد علاقه و محبت واقع شود.
346 قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): يا عبادالله انتم كالمرضى و الله رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضى فيما يعلمه الطبيب و يدبره به لا فيما يشتهيه المريض و يقترحه الا فسلموا لله امره تكونوا من الفائزين.(98)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم)مى فرمايد: اى بندگان خدا! شما مانند بيمارانيد و خداوند پروردگار جهانيان چون طبيب است. پس صلاح مريض ‍ در چيزى است كه طبيب مى داند و تدبير مى كند نه در چيزى كه بايد تسليم امر الهى باشيد تا رستگار شويد.
347. قال الكاظم (عليه السلام): اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا و اعمل لا خرتك كانك تموت غدا.(99)
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: براى دنيايت طورى كار كن كه گويى تا ابد زنده خواهى بود و براى آخرتت چنان باش كه گويى فردا مى ميرى.
348 قال على (عليه السلام): التدبير قبل العمل يؤ منك من الندم.(100)
حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد: عاقبت انديشى (و تعقل به سرانجام كارها) قبل از شروع عمل ترا از پشيمانى مصونيت مى بخشد.
349 قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): او صيك اذا هممت بامر فتدبر عاقبته فان يك رشدا فامضه و ان يك غيا فانته منه.(101)
حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ترا سفارش مى كنم وقتى كه مى خواهى به كارى همت بگمارى به سرانجام آن بينديش؛ اگر پايانش ‍ صواب و درستى است با آن موافق باش و اگر انحراف و كجى در آن است از آن درگذر.

در سركارى كه در آيى نخست   رخنه بيرون شدنش كن درست
تا نكنى جاى قدم استوار   پاى منه در طلب هيچ كار

((نظامى))

درس هشتاد و نهم: چشم و همچشمى

هر زن و شوهرى طبعا دو گونه فاميل دارند: اول كسانى كه از لحاظ رفاه زندگى و وضع مادى بهتر و بالاتر از ايشانند؛ دوم كسانى كه از اين لحاظ در مر تبه پست تر و پايين ترى قرار دارند.
دستور اسلام اين است كه هر زن و شوهرى بايد بيشتر به ديدار دسته دوم بروند و وضعيت آنها را در نظر بگيرند و درباره آنها فكر كنند كه:

ياد غمهاى ديگران هر دم   دل شكيبا كند به مردن غم

تا همواره از زندگى خود خوشدل و راضى و فارغ از هر دغدغه و اضطرابى باشند و شكر خداى خود را بجاى آورند كه:

به هر حال مر بنده را شكر به   كه بسيار به باشد از بد بتر

و با دسته اول كمتر رفت و آمد كنند بلكه رفت و آمد با آنها بايد به مقدار رعايت فريضه صله رحم و اجتناب از گناه قطع رحم باشد و در همان حال هم بايد به رزق و برق زندگى آنها از هر راهى كه شد نباشند، كه اگر چنان كنند، زندگى آرام و آسوده خود را به دست خويش نا آرام و مشوش ‍ مى كنند، دل شاداب و خرم خود را غمگين و افسرده و چهره شاداب و با طراوت خويش را زرد و پژمرده مى كنند و در آخر كار، اعصاب خود را ضعيف و عمر خود را كوتاه نموده، اجل زود رس به سراغشان مى آيد.
اين دستور اسلام، براى همه مسلمين از مرد و زن و همسردار و بى همسر است و به راستى كه دستورى است چون كيميا و اكسير كه وجود انسان را از باطن و درون، سكون و اطمينان مى دهد، آرامش و استراحت مى بخشد، بلكه صفا و رونق و درخشش ايجاد مى كند و حقيقت شادى هم همين است.

شادى آن است كاز جان رويدت   تا درون از هر ملالى شويدت
ور نه آن شادى كه از سيم و زر است   آتشى دان كاخرش خاكستر است

((اديب))
مسلمان بايد طبق وظيفه اسلامى خويش تلاش و كوشش خود را در راه تحصيل معاش و كسب رفاه انجام دهد، و اين را هم بداند كه غصه خوردن او براى رسيدن به زندگى كسانى كه از او بهتر و بالاترند، جز ناراحتى فكر و ناآرامى دل نتيجه ديگرى ندارد. انسان مى تواند براى رسيدن به زندگى بهتر و بالاتر، تلاش و كوشش بكند ولى اگر نرسيد، غصه نخورد و خود را به دست خويش رنجور و افسرده نكند.

از خسى افتدت به ديده منال   سوى آن كس نگر كه نابيناست

((مسعود سعد))
اكنون دو بانو را در نظر بگيريد كه با شوهر و فرزندانشان بر سر سفره نشسته اند و غذاى آنها فقط كوكوى سبزى است. يكى از آن دو بانو، پس از صرف غذا رو مى كند به شوهر و فرزندانش و مى گويد: سا چقدر بايد خداوند متعال را شكر كنيم كه به ما غذايى مركب از سه ماده يعنى روغن و تخم مرغ و سبزى عنايت كرده است، ولى مثلا آن خواهرم كه شوهر كم بضاعتى دارد، حتما امروز اگر تخم مرغ پيدا كرده باشد، آن را با آب جوشانيده و خورده اند؛ وضع پسر خاله ام، از شوهر خواهرم بدتر است و همسايه ما از هر دوى آنها بدتر و قطعا در اين شهر صدها خانواده مانند اينها هستند كه غذايى كمرنگ تر از غذاى ما داشته اند. بچه ها! شما هم خدا را شكر كنيد و وقتى بزرگ شديد به فكر مستضعفان و مردم كم بضاعت باشيد. اين بانوى روشن بين و عاقبت انديش در حالى كه اين سخنان را مى گويد خويشان و دوستان ثروتمندتر از خود را هم به ياد دارد، ولى سخنى از آنان به ميان نمى آورد.

اين بانوى فهميده و متعهد به اسلام و خواهان سعادت خود و خانواده اش با گفتن اين كلمات، موجى از سرور و اميد و خوش بينى و نشاط در فضاى خانه و دل اهل آن ايجاد مى كند و براى هميشه آن خانواده را حقيقت بين و شكر گزار خداوند و خدمتگزار خلق خدا مى سازد.

به خانه بانوى ديگر مى رويم. آن بانو هنوز لقمه اول كوكو را برنداشته رو مى كند به شوهرش و مى گويد: اى مرد! اين چه زندگى است؟ يك روز برو به خانه دخترعموى من و ببين با كوكوى سبزى، هميشه يكى از خورشها زينت سفره آنهاست كه با بودن زرشك پلو با مرغ و قيمه و فسنجان، كسى به آن نگاه نمى كند. اين قالى رنگ و رو رفته زير پاى ما را ببين و آن قاليهاى الوان آنها را. مبلهاى درخشان آنها را ببين و صندلى كهنه ما را. آنها ماشين دارند و ما نداريم. آنها طلا و جواهر دارند و ما نداريم.

بانوى كوته فكر و نادان، با گفتن اين كلمات، اشك خود و عرق پيشانى همسرش را جارى مى كند، چهره شاداب و لبان خندان كودكانش را افسرده و پژمرده مى سازد و دود غليظى از نوميدى و شرمسارى و سرشكستگى در فضاى خانه و دل اهل آن ايجاد مى كند كه عواقب و وخيم فردا و پس فرداى آن را خوانندگان بصير، بهتر از نويسنده مى توانند حدس بزنند.
شما اى بانوى محترم كه اين صفحه از كتاب را مى خوانيد! كداميك از اين دو خواهر را عاقل و فهميده و دور انديش مى دانيد! از كداميك آنها مى خواهيد پيروى كند؟ ولى هرگز انتخابى عجولانه نداشته باشيد. در اينجا اندكى تفكر و تعقل لازم است. و نيز بدانيد كه اين توصيه اسلام، تنها به زنان همسردار نيست بلكه نسبت به همه مردان و زنان در تمام احوال زندگى است و در آخر اين بحث بايد به شوهرانى هم كه خداوند متعال به آنها مكنت و وسعت داده است، ولى ايشان به پيروى از خيالهاى واهى شيطانى، بخل و خست مى ورزند و همسر و جگر گوشگان خود را در تنگى و فشار مى گذارند، تذكر دهم كه آنها هم در اشتباه اند و با دريغ و مضايقه خويش، صفا و محبت خانواده را بغض و نفرت مبدل مى سازند و خانواده همواره انتظار مرگ آنها را دارند.

دليل
350 و اكثر ان تنظر الى من فضلت عليه فان ذلك من ابواب الشكر.(102)
بسيار نظر كن به كسانى كه بر آنها برترى دارى، كه اين از موجبات شكر گزارى است.
351 ولا تمدن عينيك الى ما نتعنا به ازواجا منهم زهره الحياه الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و اءبقى.(103)
هرگز چشمانت را به متاعى كه رونق زندگى دنياست مدوز،. ما به برخى از مردم (به اين دليل) داده ايم تا ايشان را بيازماييم، و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
352 فلا تعجبك اموالهم و لا او لادهم انما يريدالله ليعذبهم بها فى الحياه الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون.(104)
اموال و اولاد منافقان ترا به شگفتى نياورد. خدا فقط مى خواهد كه به اين وسيله آنها را در زندگى دنيا عذاب كند و در حالى جان سپارند كه كافر باشند.(105)
335 قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): من لم يتعز بعزاء الله تقطعت نفسه حسرات على الدنيا و من اءتبع بصره ما فى اءيدى الناس كثر همه و لم يشف غيظه.(106)
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)فرمود: هركس كه با تسليت و دلجويى خدا دلجويى نيابد (در برابر ناملايمات بردبارى نكند)، نفسش از حسرت بر دنياى ديگران بند آيد و منطقع شود (حسرت زياد برد و به جايى نرسد) و هر كس كه چشم به دنيال آنچه در دست مردم است بدوزد، اندوهش فراوان گردد و سوز دلش درمان نپذيرد.(107)
354 عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: انظر الى من هو دونك فتكون لانعم الله شاكرا و لمزيده مستوجبا و لجوده ساكنا.(108)
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: براى تسكين خاطر و تخفيف اندوه خود، همواره به كسى نظر كن كه بهره اش از نعمتهاى خداوند كمتر از تو است تا شكر نعمتهاى موجود را بجاى آورى و براى افزايش نعمت خداوند شايسته باشى و قرارگاه عطيه الهى گردى.

درس نودم: روابط فاميلى

روابط فاميلى رادر جدول اين كتاب بسيار فشرده و مختصر بيان كرديم. از آنجايى كه بعضى از دوستان دانشمند جمعه شناس فرمودند اين موضوع در اين عصر اهميت زيادى يافته است و شكاياتى كه در نامه ها براى رسانه هاى خبرى ارسال مى شود يا دادخواستهايى كه در دادگاههاى مدنى خاص ‍ مطرح مى گردد، بيشتر راجع به روابط ناهنجار و نامشروع فاميل زن و شوهر با آنهاست به اين نتيجه رسيديم كه آنچه در جلد اول نوشته شده بسيار اندك است و از اين رو تصميم گرفتيم در اين جلد اين مباحث را مفصل و به گونه اى مشروح بنويسيم و چون در اينجا سخن ما به رابطه عروس و مادر شوهر هم مى رسد، تاءكيد مى كنيم كه ما در اين مبحث، مقتضاى حكم عقل و دستور شرع را مى نويسيم؛ بنابراين هر عروس و مادر شوهرى بلكه هر يك از افراد فاميل كه نمى خواهند حكم عقل و دستور اسلام را بشنوند و براى راهنمايى خويش در امور زندگى، وسوسه هاى نفسانى و القاءات شيطانى را كافى مى دانند- چنانكه نمونه اى از آن را بيان مى كنيم- خوب است سخن ما را در اين موضوع نخوانند تا اينكه نه ما را متهم به جانبدارى از يك طرف كرده و نه اسلام دلسوز و مهربان را زير سؤ ال برده و نه وقت خود را تلف كرده باشند.

رابطه پدر شوهر و عروس
به حكم عقل و دستور شرع اسلام، پدر داماد از لحاظ غريزه جنسى بايد به عروس خويش به چشم دختر و خواهر خود نگاه كند؛ يعنى همان گونه كه بوسيدن دختر تحريكى به پدر دست دهد آن بوسه حرام مى شود، نسبت به عروس نيز چنين حكمى تحقق مى يابد، بلكه حتى در مورد نگاه كردن به دختر و عروس هم اين موضوع صدق مى كند؛ يعنى نگاه كردن مرد به هر زنى غير از همسرش، در صورت تحريك و تلذذ، حرام است. فقهاى عظام در اين گونه موارد كلمه ((ربيه)) را به كار مى برند و مى فرمايند: ((نظر كردن با ربيه حرام است، هر چند به وجه و كفين نامحرم يا محرم، و يا حتى اگر نگاه كردن به حيوان زيبايى باشد كه از ديدن او تحريك شود و احتمال مقدمه حرامى پيش آيد)). كوتاه سخن اينكه چنين نظر و نگاهى فقط براى شوهر نسبت به همسرش جايز و رواست.
پدر داماد بايد بداند كه پسر او حساس و غيور است و هيچ گاه راضى نيست كه پدرش نسبت به همسرش نگاه شهوت آلود داشته باشد و حتى شرع اسلام هم به پسر اجازه مى دهد كه در چنين صورتى، در حد نهى از منكر و فساد، با چنان پدرى قطع رابطه كند؛ زيرا اطاعت پسر از پدر تا زمانى واجب است كه به مخالف فرمان خدا نينجامد و در مورد تعارض و تزاحم، فرزند بايد اطاعت خدا را مقدم دارد و از اطاعت پدر سرپيچى كند. اما وقتى ربيه و تحريكى در كار نيست، پدر داماد بايد عروسش را مانند دخترش دوست بدارد، او را نصيحت كند و تا سر حد امكان در هديه و عيدى و سوغات او را هم با دخترانش شريك گرداند و اگر پسرش نسبت به او ستمى روا مى دارد، حق را بگويد و عروسش كه مظلوم واقع شده است جانبدارى كند نه اينكه طرف پسر ظالمش را بگيرد.
عروس هم بايد بداند كه زينت و آرايشش بايد منحصرا براى شوهرش باشد و هيچ گاه با لباس و چهره و ظاهر تحريك كننده حتى در برابر پدر و برادر و پدر شوهرش ظاهر نشود، بلكه همواره ساده و بى آرايش خدمت محارم خود بنشيند و به نصايح بى غرض و مرض آنها گوش فرا دهد.

رابطه عروس و مادر شوهر
((خداوندا! به ذات مقدست پناه مى بريم!))
در اينجا باز هم تكرار مى كنيم كه روى سخن ما با عروس و مادر شوهرانى است كه تابع خداو پيغمبر و عقل و دين هستند و اگر مادرشوهر و عروسى مايل به شنيدن سخن اينان نيستند، بهتر است كه اين مبحث را نخوانند، كه سخن و دستور اينان براى كسانى كه مى خواهند پيرو حسادت نفس ‍ خويشتن باشند و خواهشهاى نفسانى خود را بر هر نصيحت و پندى مقدم دارند، مانند آب در هاون كوبيدن است و باد در چنبر دميدن.
ما مى گوييم حكم عقل و دستور دين و سخن انبيا و خردمندان جهان اين است كه مادر كه پسرش را داماد كرد، نبايد از پسر خويش توقع قبل از دامادى را داشته باشد. مادر بايد بداند كه پسرش قبل از دامادى وظيفه اى داشت و اكنون وظيفه اى ديگر دارد. او قبل از دامادى مى بايست تمام كوشش خود را در راه تحصيل رضايت مادر به كار برد، ولى اكنون علاوه بر آن وظيفه، دوتكليف مهم ديگر نيز به گردنش گذاشته شده است: اول، ارضاى تمايلات جنسى خود و همسرش؛ دوم، تحصيل مخارج و تاءمين نيازهاى همسرش. اكنون رابطه جنسى داشتن او با همسرش به حكم عقل و دين واجب لازم است و اين رابطه را با مادر برقرار كردن بالاترين حرامها و بزرگترين گناه ها به حساب مى آيد. و نيز تاءمين مخارج همسرش ، در هر حال بر او واجب است، ولى تاءمين مخارج مادر، اگر او شوهر دارد، بر پسر واجب نيست و اگر شوهر ندارد و نيازمند هم هست در درجه دوم اهميت و بعد از، مين مخارج همسر است؛ زيرا مادرش آزاد است و غير وابسته. او مى تواند از خانه بيرون برود و به نحو مشروعى مخارج خود را تاءمين كند، ولى همسرش وابسته و مقيد است و حق ندارد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود و يا بدون اجازه او به كار و عملى بپردازد و مخارج خود را تاءمين كند. اين عين حكم عقل است و عين حكم اسلام كه در رساله هاى فقهاى عظام ذكر گرديده است. بنابراين به حكم عقل و دين، مادرشوهر بايد توقعش را از پسر داماد شده اش كم كند.

اگر پسر فقط هفته اى يك روز به ديدن مادر مى آيد، مادر راضى باشد و گله و شكايت نكند. در همان يك روز هم اگر عروسش را با خود نياورده است ، به او بگويد: ((چرا عروسم را نياورده اى؟ حالا كه تنها مانده اى، برخيز و نزد همسرت برگرد. او دخترى است كه از پدر و مادرش جدا شده و به تو دل بسته است. او را تنها مگذار تا احساس غربت نكند. او اكنون دلش براى تو تنگ شده است و هر چه مى توانى كوشش كن تا درآمد بيشترى داشته باشى و همه را بدون ريا براى خانواده ات خرج كنى. من اكنون شوهر دارم و همان توقعى را كه از شوهرم دارم، عروسم نيز از تو دارد و من نمى خواهم شوهرم ساعتى ديرتر به منزل بيايد، نمى خواهم درآمدش را به مادرش كه نياز ندارد بدهد، مى خواهم مرا دوست داشته باشد و با من يگانه و يكرنگ و با صفا باشد و عين همين توقعات را هم عروسم از تو دارد)).
و اگر مادر داماد شوهر ندارد، بايد به فكر روزهاى شوهردارى اش بيفتد كه قطعا در آن زمان، اين گونه مى انديشيده است.
آنچه تا اينجا گفتيم قضاوت گوهر نفيس عقل بود و حكم صريح اسلام و دستور بى شائبه خردمندان. اينك بشنويد از قضاوت جهل و سفاهت و دستور شيطان و حماقت.

سالها پيش با مردى عاقل و فاضل همسايه بودم. او با همسر و مادرش در جوار ما منزل داشت. روزى صبح زود، آن مرد عاقل و فاضل سراسيمه نزد من آمد و مرا به منزل خود برد و گفت: اين مادرم را ببين كه هر روز وقتى كه من و همسرم به حمام مى رويم، خون ما را به شيشه مى كند. در آن حال، مادرش را ديدم كه پيراهنهاى اطو كرده پسر و عروسش را به هم مى مالد تا اطويش خراب چروك شود و بغض كرده و پر كينه به زبان محلى چيزى مى گفت كه من نفهميدم. با كمال بهت و حيرت چند كلمه اى گفتم و پايين آمدم. آن مرد محترم چند روز قهر كرد و به خانه دوستانش مى رفت.
روزى در بين شكايت از مادر، جمله اى گفت كه از او انتظار شنيدن آن را نداشتم، ولى چون از حسادت و رذالت مادرش منظره اى را مشاهده كرده بودم، در برابر سخنش سكوت كردم. او گفت: العياذ بالله اگر امام صادق (عليه السلام) مادرى مانند مادر من مى داشت اين همه سفارش ‍ مادران را به فرزندانشان نمى كرد.
اميدوارم نظير اين مادر شوهران رذل و حسود اگر در ميان مسلمين پيدا شوند، هر چند در زمان پيرى باشد، خداوند از خزانه غيبش شوهرش براى آنها برساند تا پسر و عروس جوانشان به امام صادق (عليه السلام) سوء ظن نبرند و شعراى ما چنين اشعارى نسرايند كه:

جهان داور چو گيتى را بنا كرد   پى ايجاد زن انديشه ها كرد
مهيا تا كند اجزاء او را   ستاند از لاله و گل رنگ و بو را
ز دريا عمق از خورشيد گرمى   ز آهن سختى از گلبرگ نرمى
لطافت از نسيم و مويه از جوى   ز شاخ ‌تر گراييدن به هر سوى
ز امواج خروشان تندخويى   ز روز و شب دو رنگى و دو رويى

صفا از صبح و شور انگيزى از مى   شكر افشانى وشيرينى و از نى
ز گرگ تيز دندان كينه جويى   ز طوطى حرف ناسنجيده گويى
ز روباه دغل و حيلت گرى را   ز مار جانگزا بد گوهرى را
ز باد هرزه پو نا استوارى   ز دود آسمان نا پايدارى
جهانى را به هم آميخت ايزد   همان در قالب زن ريخت ايزد
ز طبع زن به غير زن چه خواهى   وزين موجود افسونگر چه خواهى
دو نوبت مرد عشرت ساز گردد   در دولت به رويش باز گردد
يكى آن شب كه با گوهرفشانى   ربايد مهر از آن گنجى كه دانى
دگر روزى كه گنجور هوس كيش   به خاك اندر نهد گنجينه خويش ‍

و اما عروس بايد بداند مردى كه اكنون غريزه جنسى او را اشباع مى سازد و مخارج او را تاءمين مى كند و دو خوشى و ناخوشى زندگى شريك او گشته، دست پرورده همين مادر شوهر است. اين مادر شوهر هم زحمتها كشيده، خون دلها خورده، بى خوابيها تحمل نموده تا نطفه اى را كه نه ماه- يا بيشتر و كمتر- در رحم خود نگه داشته و با درد و سختى وضع حمل نموده و شير داده و تر و خشك كرده و ناله ها شنيده تا بالاخره به ثمر رسانيده است؛ هنگامى كه مى خواسته از او بهره ببرد، وى را به خدمتگزارى عروسش ‍ فرستاده و در حقيقت او چندين سال زحمت كشيده و باغبانى كرده و زمان ميوه چيدن، درخت پر ثمرش را به ديگرى تحويل داده است. عروس خانم بايد به اين حقايق بينديشد و آنها را درك كند تا از آن باغبان زحمت كشيده و ميوه نچيده قدر دانى كند و به شوهرش بگويد: ((چرا چند روز است به ديدن مادرت نرفته اى؟)) و اگر برايش هديه و سوغاتى مى آورد، بگويد: ((آيا براى مادرت هم برده اى؟)).

به خداقسم اين گونه رفتار، زندگى را شيرين تر و گواراتر و لحظات را لذتبخش تر مى كند. همه خردمندان جهان، چنين عروسى را ستايش كرده و بدون شك شوهرش هم او را بيشتر دوست خواهد داشت. مادر شوهرش ‍ هم اگر عاقل باشد، آن عروس را مانند دختر خودش دوست مى دارد و اگر بى عقل و حسود باشد، طبعا از حسادتش كاسته مى گردد. عروس بايد بداند كه اگر او و شوهرش با پدر و مادر شوهر، رفت و آمد و رابطه داشته باشند، به نفع اوست. پدر و مادر، پسر خود را دوست مى دارند و هر كمك و نصيحتى كه به پسر خود بنمايند، نتيجه اش بى ترديد عايد عروس هم گردد.
اين شيوه خدا پسندانه و خردمندانه و حكيمانه اى است كه هر عروس ‍ عاقلى براى گرم تر شدن و استوارى كانون پر مهر خانوادگى برمى گزيند. اما عروسى را مى شناسم كه با خود و شوهر و كودكانش دشمنى كرد. او صحنه سازيها نمود و در برابر شوهرش با پدر و مادرش نرود و همواره در كنار او باشد؛ پدر و مادرى كه هر گاه عروسشان كار لازمى داشت، كودكانش را نگهدارى مى كردند، هنگام بيمارى به كمكش مى شتافتند و در شدايد و سختيها ياور و همكارش بودند و اكنون آن عروس خام و نزديك بين، تمام اين فوايد و منافع را ازخود و شوهر و فرزندانش قطع نموده و از همه بالاتر گناه قطع رحم را به گردن خود و شوهرش بار كرده است.

اگر بپرسيد به هنگام نزاع عروس و مادرشوهر تكليف شوهر چيست، مى گويم تكليف شوهر عاقل اين است كه حكم عقل و دين را براى آنها بازگو كند- نظير آنچه كه به طور اختصار در اينجا بيان كرديم- اگر مادر مقصر است با نرمى و ملاطفت با او سخن بگويد و اگر همسر تقصى دارد با اندكى خشونت برخورد كند.
و اما اينكه در اخبار رسيده است كه احترام پدر و مادر به حدى است كه اگر گفت زنت را طلاق بده، پسر بايد طلاق بدهد، در اينجا بايد روايات ديگرى را هم كه درباره مبعوض بودن طلاق و گرامى داشتن زن و امثال اينها وارد شده است، ملاحظه نمود. اگر مادرى به پسرش گفت زنت را طلاق بده من هر چهار كودك خردسالت را نگهدارى مى كنم و آنگاه بعد از يك هفته نگهدارى كودكان گفت چه غلطى كردم كه به تو گفتم زنت را طلاق بده، تكليف آن پسر چيست؟
نه هيچ عقل و منطقى چنين قضاوت مى كند و نه هيچ شرعو ديانتى چنين دستورء مى دهد كه پسر يك روى صفحه كتاب را بخواند و روى ديگرش را نخواند.

به نظر اينجانب مادرى كه پسرش چنين دستورى مى دهد، يا سفيه و ديوانه است و يا عصبانى و خارج از حال طبيعى، و البته سخن هيچ يك از اين دو صنف اعتبار شرعى ندارد. از طرفى، بايد دانست كه پسر هم نبايد حتى در همين حال با مادر بزرگوار خود برخورد تند و خشن داشته باشد و مثلا بگويد: ياوه نگو، بيهوده مباف، بلكه بايد با كمال ملاطفت و ملايمت و با حفظ احترام و بزرگى، استدلال خود را بيان كند و عواقب وخيم را گوشزد مادر نمايد تا او را از شور و هيجان بيجا پايين آورد.

به نظر اينجانب، مادر عاقل وقتى به پسرش پيشنهاد طلاق عروسش را مى كند كه حكمين و دادگاه هم تقصيرات عروس را بشنوند، حكم به طلاق دهند. بنابراين روايات وارد شده را شايد بتوان بر بيان كمال احترام گذارى فرزند نسبت به مقام مادر حمل نمود و از مثال امام على (عليه السلام) همان مفهوم كلى و محتواى عام را؟ درجه اعلاى احترام گذارى به مادر است، استفاده كرد، نظير اين كنايات و اشارات كه تنها براى مبالغه و بيان اهميت موضوع ذكر مى شود، چنانكه مى فرمايند: ((كسى كه به سفر مى رود، بايد براى خانواده اش سوغاتى بياورد، هر چند قطعه سنگى باشد.))،(109) يا اينكه فرموده اند: ((هر كس مسجدى بسازد، خدا با او پاداش بسيارى مى دهد، هر چند آن مسجد به اندازه لانه مرغى باشد.))،(110) يا در روايت ديگر هست كه: ((اسراف مكن و چيزى را دور مريز هر چند باقيمانده آب ته ليوانت باشد.))(111)