شخصيت زن از ديدگاه قرآن

هادى دوست محمدى

- ۲ -


شخصيت مستقل زن 
اخيرا در يكى از جلسات دانشگاهى به مناسبتى پيرامون ستمهائى كه بر زن در طول تاريخ شده و اهانتهائى كه به وى گشته است ، صحبت مى كردم ، و به داستان اسارت زن در همه مناطق جهان ، از جمله رم و ايران ، اشاراتى داشتم .
يك نفر از حضار، ابراز داشت :
بعضى از حوادث تاريخى ، نشان مى دهد كه زن در بعضى از كشورها مانند ايران و يونان ، مورد توجه بوده و براى او ارزش به سزائى قائل بوده اند تا آنجا كه در يونان حتى برخى از آلهه و خدايان را به شكل و پيكره زن مى ساخته اند...
در پاسخ وى اظهار داشتم :
اولا انسانهاى غرق در جهالت خرافات و شرك ، از اينگونه اعمال ، بسيار انجام مى داده اند و تاريخ ، انواع مختلف آن را ثبت نموده است .
يكى از كارهاى جاهلانه و شرك آميز آنان ، اين بوده است كه هر قبيله وطايفه با تخيل و هواهاى خويش ، شكل و صورتى را به عنوان خدايان و بتهاى خويش تهيه مى كرده اند! و آن شكل دليل آن نبوده كه موجودى كه داراى آن شكل است در نظر آنان ارزشمند مى باشد.آلهه و خدايان و بتها را، به صورت سنگ ، چوب ، بهائم ، درندگان ، وحتى خوردنيها، مى ساخته اند مثلا در مقام پرستش عموما از مرد و زن ، بتهائى را مى پرستيدند كه شبيه به اختلاف قبائل و هواهاى آنان بود، ستارگان و فرشتگان را كه به گمانشان دختران قبائل و هواهاى آنان بود، ستارگان و فرشتگان را كه به گمانشان دختران خدايند پرستش مى كردند، و طبق اوهام خود صورتهائى براى آنها تصور كرده ، از مواد مختلفى مانند سنگ و چوب مى ساختند و كار به جائى رسيده بود كه قبيله بنى حنيفه بتى از خيس (كه غذائى است مركب از آراد و روغن و خرما) ساختند و مدتى طولانى آن را پرستش كردند و بعد در اثر قحطى و گرسنگى آن را خوردند و شاعرى درباره ايشان گفت :

اكلت حنيفة ربها
زمن التقحم و المجاعة

لم يحذروا من ربهم
سوء العواقب و التباعة

يعنى بنى حنيفه خدايشان را در زمان قحطى و گرسنگى خوردند و از سوء عاقبت و سرانجام آن نترسيدند.
و گاهى اتفاق مى افتاد كه سنگى را براى پرستش انتخاب مى كردند، بعدا كه سنگ بهترى را مى جستند اولى را رها كرده به دومى مى پرداختند و در صورتيكه چيزى نمى يافتند مشتى از خاك ، گرد آورده و گوسفندى را بر آن مى دوشيدند و دور آن مشغول كرنش مى شدند.(42)
ثانيا - مجسمه ها و پيكره ها به شكل زنان ، به عنوان فرشته ها كه دختران خدا هستند! ساخته مى شدند و نه به صورت زن ، به عنوان يك انسان محبوب .
ثالثا - هر جا فرضا حركتى مى شد كه نشان دهنده ارزشى براى زن بود، بدون ترديد، يا به عنوان ارزش جنسى و سكواليته بودن او بود و يا به اين جهت كه به قول روميان و ايرانيان : چون از او سربازى زاده مى شود و مى تواند پسر بزايد!.
و به عبارت ديگر چون مى توانست پسر بياورد نسبتا ارزش تعلقى و وابسته داشت نه ارزش وجودى و استقلالى ، تا آنجا كه فردوسى شاعر بنام ايرانى تحت تاءثير اين طرز تفكر قرار گرفته ، پاسخ مادر شاه را به گفته شاه زن واژدها هر دو در خاك به چنين مى سرايد:
زنان را بود بس همين يك هنر
نشينند و زايند شيران نر

در واقع ارزش زن در حد ارزش يك دستگاه توليدى ارتقاء يافته بود و بيش ‍ از يك ابزار و كالا ارزش نداشت ! و به همين جهت هر جا يك به اصطلاح هنرمندى نيز خواسته پيكره اى از زن يا تصويرى نقاشى شده از وى را ارائه دهد، به ابعاد زيبائى جسمى ، به لطافت و ظرافت اندام و بالاخره به بعد جنسى وى توجه كرده است .
و به گفته دانشمند اديب و نويسنده هنرمند مسيحى سيلمانى كتانى
زن يكى از كالاهاى تجارتى و يا وسيله تمتع براى مرد به شمار مى آمد كه مرد به هر طور كه خواهش دلش بود، با او سرگرم مى شد و هر طور كه مى خواست در او تصرف مى كرد روى همين اصل بود كه در عصر پيش از اسلام ، مرد حق زنده بگور كردن زن را داشت ! بدون اينكه هيچ قانونى از او چيزى طلب كند و او را جريمه نمايد تا آنكه اسلام آمد و زن را از حقوق خويش بهرمند كرد و به وسيله او مدال و نشان مادرى و همسرى نصب كرد و او را از زنده بگورى و حرمان رهائى بخشيد.(43)
زن مربوط به خود نيست  
زن در فرهنگهاى غير اسلامى نه تنها استقلالى نداشت و از ارزش وجودى مستقل برخوردار نبود، بلكه حتى براى خويش نيز نبود و كالا، ثروت و ابزارى براى مرد به شمار مى آمد.
ويل دورانت دانشمند محقق و مورخ معروف مى نويسد:
زن مانند كالائى بود در شمار ثروت پدر يا شوهر يا پسر و او را پس از مرگ مانند اموال ديگر به ميراث مى گذاردند و به ارث مى بردند.(44)
اتفاقا در كشور يونان ، زن مانند كالا و اجناس ، دست به دست مى شود و مورد خريد و فروش قرار مى گرفت . در اين مركز آلهه ها، بر اين عقيده بودند كه زن پليد و نتيجه كار شيطان است و همه چيز را به استثناى اداره خانه و رسيدگى به كودكان بر او حرام مى دانستند.(45)
در ميان بسيارى از ملل ، زن حتى استقلال حيات زندگى نداشت بلكه به زندگى و خواست مرد بستگى داشت .
يكى از مراسم ضد انسانى كه در هند رواج داشت ، سنت ساتى بود (سنت ساتى چنين بود كه به موجب آن ، زنى كه شوهرش مرده و جسدش ‍ را سوزانده اند، بايستى پهلوى شوهرش سوزانده شود)! و زنهائى كه از مقرارت ساتى پيروى نمى كردند، آنقدر مورد اهانت و بى آبروئى قرار مى گرفتند كه بدتر از مرگ بود و زنى كه آماده مرگ نمى شد علاوه بر اهانت و تحقير، دچار شكنجه هاى غير انسانى مى گرديد، به نحوى كه بلاخره مرگ را بر زندگى ترجيح مى داد.
قانون هندوئى چنين بود كه بوسيله دختر، زن جوان يا سالخورده ، حتى در داخل خانه اش ، هيچ كارى نبايد مستقلا انجام داده شود.(46)
و بالاخره زن حتى استقلال حيات نداشت و او را زنده زنده در آتش ‍ مى سوزاندند (47) و در ايام قاعدگى ، نجس پليد و لازم الاجتناب شمرده مى شد.(48)
در چين زن همچون كالائى مورد خريد و فروش قرار مى گرفت و در واقع مرد مالك او محسوب مى گشت و زن حتى حق هم غذا شدن با مردان ، حتى با پسران خود نداشت و چند مرد، مى توانستند در يم زن شركت كنند و همه از او متمتع شوند و او براى همه آنان كار كند و فرزندى كه در ازدواج مشترك پيدا مى شود غالبا مال مرد قوى تر بود. (49)
تاريخ جهان ، نشانگر اين واقعيت است كه قبل از اسلام هيچ ملتى براى زن استقلال وجودى و ارزش يك انسان قائل نبوده است و صاحبان اديان و ملل متمدنه نيز براى زن هيچگونه كار مثبتى انجام نداند ولى در اسلام ...
زن و مرد جهت استقلال تفاوتى ندارد  
اسلام ، شخصيت زن را، همچون شخصيت مرد مستقل دانسته و هيچگونه تفاوتى در وجود و حيات براى اين دو قائل نيست . و برترى و امتياز را در هر كدام از آنان ، تنها و تنها تقوا معرفى كرده است ، قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:
يا ايها الناس انا خلقنا من ذكر و انثى و جعلنا كم شعوبا و قبائل لتعارفوا اكرمكم عندالله اتقيكم (50)
(اى مردم ، در حقيقت ما، شما را از مرد و زن آفريديم و شعبه شعبه و قبيله قبيله تان قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد و بى شك گرامى ترين شما نزد خدا باتقواترين شما است )
و در جاى ديگر مى فرمايد:
انى لاضيع عمل منكم من ذكر و انثى بعضكم من بعض (51)
(من كار هيچ صاحب كارى را، چه مرد و زن ، ضايع نمى كنم كه شما برخى ، از برخى ديگرتان هستيد)
در اين آيه تصريح به اين حقيقت است كه زن و مرد يك نوع وجود استقلالى دارند و هيچ مزيت و برترى بر ديگرى ندارند و مانند مرد و زن نيز اگر از تقوا و ايمان و فضيلت بيشترى برخوردار باشد طبعا او از مردى كه دارى اين مزيت نيست برتر خواهد بود:
من عمل صالحا من ذكر وانثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و النجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون (52)(كسى كه كار شايسته اى كرد چه مرد، و چه زن در حالى كه عملش از ايمانش سرچشمه گرفته باشد، بى ترديد به او زندگى و حيات پاكيزه و خوشبختانه اى خواهيم داد و پاداشى شايسته تر از آنچه كه انجام داده اند به آنان عطا خواهيم كرد.)
و در جاى ديگر مى فرمايد:
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة ولا يظلمون نقيرا (53)
در تمام آيات كريمه قرآن كه پيرامون آفرينش انسان و شخصيت وجودى وى بحث شده است ، هرگز زن و مرد را از يكديگر جدا ندانسته و آنان را از يك منشاء و از يك جنس و يك وجود تلقى كرده است و براى هر كدام وجود و شخصيتى مستقل قائل شده است ، منتهى زندگى اين دو را طبق نظام احسن با زيباترين وجه مرتبط و آميخته به هم معرفى كرده است كه گويا هر دو تاروپود يك بافته را تشكيل مى دهند...
حمايت قرآن از استقلال زن 
زن و مرد، در وابستگى و استقلال وجودى ، متساويند
تمام صفحات تاريخ جهان و بررسى آثار پيشينيان ، نشانگر حقيقت تلخ اسارت و بردگى زن مى باشد! و هيچ مكتب و آئينى از شخصيت مستقل زن و ارزش وجودى او دفاع نكرده است .
در بخش پيش برخى از ستمهائى را كه بر زن روا داشته اند و دفاع قرآن را از شخصيت زن ، خاطرنشان ساختيم ، اكنون براى ارائه برخى ديگر ظلمهاى نسبت به زن را از خامه مؤ ثر و عميق عارف ، فيلسوف و محقق بزرگ اسلامى ، استاد علامه طباطبائى مى خوانيم ، حقايقى را كه معظم له در اثر جاودانه خويش (تفسير الميزان ) آورده اند، (از آنجا كه اهميت و ارزش ‍ والاى تحقيقى برخوردار بود) عينا براى خوانندگان گرامى نقل مى كنيم .
كلدانيها و آشوريها از آئين حمورابى تبعيت مى كردند، و طبق آئين مزبور، زن ، تابع شوهر بود و استقلال در اداره و عمل نداشت و حتى اگر در چيزى ار امور معاشرت از شوهرش اطاعت نمى كرد يا استقلالا كارى را انجام مى داد شوهر مى توانست او را از خانه بيرون كند يا زن ديگرى بگيرد و بعد از آن با او مانند كنيزان رفتار كند و اگر در تدبير خانه خطائى از او سر مى زد و در مصادف ، اسراف و تبذيرى مى نمود شوهر مى توانست نزد قاضى از او شكايت كرده و بعد از اثبات جرم او را در آب غرق نمايد!
روم نيز از قديميترين ملل در وضع قانون است ، روميها در حدود چهارصد سال قبل از ميلاد قانونى وضع كردند و كم كم آنرا تكميل نمودند، قانون روم قديم براى خانواده يك نحو استقلالى در امور داخلى قائل بود، خداوند گار خانواده يعنى شوهر زن و پدر فرزندان ، يك نوع ربوبينى داشت كه افراد خانواده او را پرستش مى كردند و خود او پدرانش را كه رؤ ساء سابق خانواده بودند، مى پرستيد.
خداوند گار، نسبت به تمام افراد خانواده از زن و فرزندان اختيار تام داشت و هر چه مى خواست مى كرد و حتى اگر صلاح را در قتل يكى از آنها مى ديد او را مى كشت و هيچكس نمى توانست در اين امر با او معارضه كند، ولى زنان خانواده از زن و دختر و خواهر، نسبت به مردان حتى پسرانى كه بطور كلى تابع خداوند گار بودند پست تر شمرده مى شدند و جزء اجتماع مدنى بشمار نمى رفتند، شكايتى از ايشان مسموع نبود، معامله شان نفوذ نداشت و در امور اجتماعى كوچكترين دخالتى نمى توانستند بكنند، ولى مردان مانند پسران و برادران و حتى پسر خواندگان ممكن بود با اذن خداوند گار استقلالى در زندگى پيدا كنند. و موضوع پسر خواندگى و ملحق كردن فرزند به غير پدر خويش در روم و همچنين در يونان و ايران و عرب شيوع داشت .
زنان ، اجزاء اصلى خانواده نبودند و خانواده را مردان تشكيل مى دادند و زنان تابع محض بودند و قرابت اجتماعى رسمى كه در ارث و مانند آن مؤ ثر بود اختصاص به مردان داشت و همچنين بين زنان و مردان مانند زن و شوهر، مادر و پسر، خواهر و برادر و دختر و پدر و در جائى كه قرابت رسمى نبود ارثى هم در كار نبود، بله قرابت طبيعى كه معلول اتصال در اتصال و ولايت بود ميان ايشان برقرار بود و اثرش در مثل ازدواج با محارم و ولايت رئيس خانواده ظاهر مى شد.
خلاصه وجود زن نزد روميان ، طفيلى ، و حياتش در اجتماع چه اجتماع مدنى و چه اجتماع خانوادگى تابع حيات مرد بود! زمام زندگى و اراده زن به دست خداوند گار خانه مانند پدر و شوهر بود، او هر كارى مى خواست مى كرد و هر فرمانى مى خواست مى داد! و گاهى زن را مى فروخت ، گاهى مى بخشيد، زمان براى تمتع قرض مى داد! و بعضا در برابر حقى كه بايد از او استيفاء شود مانند وام و خراج و مانند آن مى داد! در مقام مجازات او را مى زد و گاهى كار به كشتن هم مى كشيد! اگر زن مالى را از مهر ازدواج يا از راه كسب با اذن ولى بدست مى آورد تدبيرش بدست مرد بود ولى چون از ارث محروم بود از آن راه نمى توانست مالك چيزى بشود، اختيار ازدواج زن بدست پدر يا يكى از بزرگان فاميل بود و اختيار طلاقش بدست شوهر.
در يونان هم وضع پيدايش خانواده و خداوند گارى رؤ ساء خانواده ها قريب بوضع روم بود. اجتماع مدنى و خانوادگى را مردان تشكيل مى دادند و زنان تابع ايشان بودند و استقلالى در اراده و كار نداشتند.
ولى نكته جالب اينست كه تمام اين ملل بحسب حقيقت ، قول خودشان را نقض كرده اند، زيرا قوانين موضوعه تبعيت و عدم استقلال زن را تنها در موارد منفعت مى دانست و در مواردى كه به ضرر زن تمام مى شد براى او استقلال قائل بود، مثلا در مقام كيفر جرائم ، زن استقلال داشت و بايد خودش مستقلا مجازات شود، ولى پاداش و سودى عائد او نمى شود مگر بالتبع و تحت ولايت مرد.
و خود همين مطلب شاهد بر اين است كه اين قوانين در حقيقت زن را حتى يك جزء ضعيف از جامعه انسانى كه داراى شخصيت تبعى باشد هم نمى دانست بلكه او را مانند ميكرب موذى مى شمرد كه براى مزاج و سلامتى اجتماع مضر است و فقط اجتماع براى بقاء نسل احتياج ضرورى به او دارد، روى اين اصل بايد مورد توجه قرار گيرد، چنانچه جرم و جنايتى از او سرزد به كيفر اعمالش برسد و چنانچه خير و نفعى از او پيدا شد بهره اش عائد مرد شود، و در هر حال او را سر خود نگذارند تا از شرش ايمن باشند، مانند دشمن نيرومندى كه مغلوب و دستگير مى شود تا زنده است بايد تحت فشار باشد، اگر كار بدى كرد مؤ اخذه شود، و اگر كار خوبى كرد از او قدردانى نشود.
و اين اصل كه اجتماع را متقوم به مردان مى دانستند ايشان را ملزم كرده بود كه فرزند را در حقيقت منحصر به اولاد ذكور بدانند و راه بقاء نسل را تنها به بقاء آنان بشناسند، و اين منشاء ظهور پسر خواندگى و الحاق فرزند بغير پدرش شد، زيرا خانه اى كه رئيسش پسر نداشت محكوم به خراب ، و نسلش محلكم به خراب ، نسلش محكوم به فناء و انقراض بود از اينرو چاره اى جز اين نديدند كه پسرانى را كه از پسر خواندگان مانند پسر حقيقى فرزندان رسمى بشمار آمدند، هم ارث مى بردند و هم از ايشان ارث برده مى شد و هر گاه مردى حس مى كرد كه فرزنددار نمى شود يكى از نزديكان : مانند برادر يا برادرزاده اش را مى آورد تا عيالش از او بار گيرد و فرزندى بياورد كه پسر او باشد و باعث بقاء خانواده اش گردد!
در يونان امر ازواج و طلاق قريب به روم بود، و تعدد زوجات هم در آنجا مانعى نداشت ، ولى در صورتى كه زن بيش از يكى بود فقط يكى از آنها زن رسمى و باقى غير رسمى شناخته مى شد.(54)
خواندن اين حقايق تلخ و مشاهده اين همه ستم و تا مردمى و آگاهى از آن همه سوء پيشينه ، هر انسان آزاده اى را متاءثر مى سازد و لرزه به اندمش ‍ مى افكند.
حمايت قرآن  
اين ستمها را قرآن ، شديدا محكوم مى كند و از مقام و شخصيت زن دفاع كرده ارزش وجودى و استقلال وى را به جهانيان اعلام مى دارد.
قرآن با رساترين اخطار و بليغترين سخن ، خوارشمردن دختران را مذمت كرده و افرادى را كه به چنين عمل ناستوده اى دست مى زدند، سرزنش و توبيخ مى كند آنجا كه مى فرمايد:
واذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا وهو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الاساء ما يحكمون (55)
(هرگاه مژده متولد دخترى به يكى از آنان داده مى شد، رويش سياه مى گشت در حالى كه غمزده ، افسرده و گرفته بود، از بدى اين خبر، خويش ‍ را از مردم پنهان مى ساخت (و در اين انديشه بود) كه آيا او را با ذلت و خوارى نگاه دارد يا در خاكش فرو برد؟ هان چقدر زشت و ناپسند بود داروى و قضاوت آنان ؟!)
قرآن به اين وسيله ، برداشت نادرست و داورى غير انسانى اهانت به دختران و زنان ، و ظلم و ستمى را كه بر آنان روا مى داشتند تا آنجا كه او را زنده زنده در گور مى كردند، شديدا محكوم و عمل نابخردانه شان را مورد مؤ اخذه الهى و خشم پروردگار معرفى نموده است و اشاره به اين حقيقت نموده و مى فرمايد:
و اذا المودة سئلت باى ذنب قتلت
(و هنگامى كه راجع به دختر زنده به گور شده سئوال شود كه به چه گناهى كشته شد؟!)
قرآن مجيد، در تمام مراحل زندگى ، شخصيت وجودى زن را همچون مرد دانسته ، همچنان كه در بخش پيش خاطرنشان ساختيم ، تنها تقوا را عامل برترى يكى بر ديگرى دانسته است و هرگاه در مسائل كلى سخن از مرد ميان آمده است بلافاصله در كنار او زن را هم رديف وى قرار داده است مانند اينكه مى فرمايد:
ان المسلمين و المسلمات و المؤ منين و المؤ منات و الصادقين و الصادقات و الصابر ين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات والحافظين فروجهم و الحافظات و الذا كرين الله كثيرا والذاكرات ، اعدالله لهم مغفرة و اجرا عظيما
(در حقيقت مردان و زنان مسلمان ، مردان و زنان مؤ من ، مردان و زنان صادق و راستگو، مردان و زنان كه عرض و ناموس خود را حفظ كرده از آلودگى و انحراف اخلاقى مصون مانده اند، زنان و مردانى كه بسيار در ذكر و ياد خدا هستند (و هميشه خود را در محضر خدا مى دانند)،
خداى متعال براى آنان ، آمرزش و مغفرت و اجر و پاداش بزرگ و عظيمى مهيا نموده است .)
در آيات بسيارى از آيات كريمه قرآن كه انسانهاى مؤ من را مخاطب قرار داده ، هم به مرد و هم به زن توجه شده است مانند:
يا ايها الذين آمنوا ذكروا الله ذكرا كثيرا (56) يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم (57)
و... همچنين تمام مژده هائى كه به افراد مؤ من داده شده است ، در آيات فراوان ، هيچگونه تفاوتى ميان مرد و زن نمى باشد مانند:
الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب (58) و ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات انا لانضيع اجر من احسن عملا (59)
طبعا مسئوليت اعمال و كيفر كارهاى ناشايسته نيز مربوط به خون زن است همچنانكه مرد مسئول اعمال خويش مى باشد:
و من يكفر بالا يمان فقط حبط عمله (60)
و
افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا؟(61)
استقلال اقتصادى زن در قوانين اسلامى و قوانين ديگر 
هنوز در برخى از كشورهاى جهان زنان ، استقلال مالى و اقتصادى ندارند و كشورهاى اروپائى نيز حدود يك قرن است كه زن را از محجوريت بيرون آورده براى او حق تصرف در اموال خويش را قائل شده اند.
همچنانكه در بخشهاى پيش ياد آور شديم ، زن نه تنها استقلال مالى و اقتصادى نداشته بلكه خود يكى از مستملكات شمرده مى شد و هيچ نوع ارزش انسانى براى او به حساب نمى آورند.
در شرح قانون مدنى ايران كه سالها قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران تاءليف شده است ، چنين مى خوانيم :
استقلالى كه زن در دارائى خود و فقه شيعه از ابتدا آنرا شناخته است در حقوق يونان و روم و ژاپن و تا چندى پيش هم در حقوق غالب كشورها وجود نداشته ، يعنى زن مثل صغير و مجنون ، محجور و از تصرف در اموال خود ممنوع بوده است .
در انگلستان كه سابقا شخصيت زن كاملا در شخصيت شوهر محو بود، و قانون يكى در سال 1870 و ديگرى در سال 1882 ميلادى به اسم قانون مالكيت زن را از شمار محجورين خارج كرد.در قانون مدنى آلمان (1900م ) و در قانون مدنى سويس (1907م ) اعلام شد كه زن مثل شوهر خود اهليت دارد.
ولى زن شوهردار در حقوق پرتقال و فرانسه هنوز در عداد محجورين است . گو كه قانون 18 فوريه 1938 در فرانسه ، در حدودى حجر زن شوهردار را تعديل كرده است
(62)
خوانندگان گرامى توجه دارند كه حدود يك قرن است كه در انگلستان ، اولين قانون استقلال مالى زن تصويب شده و (به اصطلاح ) از وى رفع محجوريت شده است و در بسيارى از كشورهاى (به اصطلاح ) پيشرفته هنوز يك قرن از تصويب چنين قانونى نمى گذرد.
استقلال مالى زن يا استثمار؟  
هنگامى كه انسان به تاريخ تصويب قانون استقلال مالى زن در اروپا مى نگرد و به چگونگى آن مى انديشد، پرستش شگفت آميزى در ذهن او خطور مى كند كه چه شد كه چنين حادثه اى رخ داد؟ آيا عواطف انسانى و رشد علمى اروپائيان موجب شد كه حقايق را بپذيرند و به زن ، اين ركن عظيم انسان ارزش قائل شوند و حقوق وى را از او مضايقه نكنند؟ ...؟ آيا آنان بر ادرك حق ، به اعمال ظالمانه خويش پى بردند و از گذشته در صدد جبران برآمدند؟
پاسخ روشنگر اين پرسشها و بيان واقعيت را از آقاى (ويل دورانت ) مى شنويم :
... اين واژگونى سريع عادات و رسوم محترم و قديمتر از تاريخ مسيحيت را چگونه تعليل كنيم ؟ علت عمومى اين تغيير فراوانى و تعدد ماشين آلات است . آزادى زن ، از عوارض انقلاب صنعتى است ...
يك قرن پيش در انگلستان ، كار پيدا كردن بر مردان دشوار گشت اما اعلان ها از آنان مى خواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانه ها بفرستند، كارفرمايان بايد در انديشه سود و سهام خود باشند و نبايد خاطر خود را با اخلاق و رسوم حكومتها آشفته سازند.كسانى كه نا آگاه بر خانه براندازى توطئه كردند، كارخانه داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند...
نخستين قدم براى آزادى مادران بزرگ ما قانون 1882 بود.به موجب اين قانون زنان بريتانياى كبير از آن پس از امتياز بى سابقه اى برخوردار مى شدند و آن اينكه پولى را كه به دست مى آوردند حق داشتند براى خود نگه دارند.
اين قانون اخلاقى عالى و مسيحى را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند، از آن سال تا به امسال ، سود جوئى مقاومت ناپذيرى ، آنان را از بندگى و جان كندن رهانيده ، گرفتار بندگى و جان كندن در مغازه و كارخانه كرده است .
(63)
آيا به نوع آزادى اروپائى توجه كرديد؟ و آيا در موارد اين نيرنگ و رياى غير انسانى كه در ظاهرى فريبنده به شكل آزادى چهره نموده است ، تعمق نموديد؟
حقيقتى را كه ويل دورانت بيان داشته است ، براى ما روشن و مسلم بوده ولى ابراز اين حقيقت وحشتناك از ديدگاه او براى ما بسيار ارزنده است كه ما را به تعصب متهم نكنند.
در واقع از اعترافات او چنين برمى آيد كه اگر اخلاقى ، آزادئى دفاع از حقى را مطرح مى كند، جز اخلاق انتفاعى و آزادى و حق سوداگرى ، چيز ديگرى مورد توجه نمى باشد.به علاوه ظلمى بدتر از گذشته به زن روا داشته و او را كاملا فريفته و به گونه اى تخديرى وى را به استثمار كشانده اند كه حداقل آن را ادراك هم ننمايد و به اين تخدير و استثمار، راضى هم باشد.
سرمايه داران و كارخانه داران اروپائى براى جلب منافع بيشتر و دادن مزدى كمتر، ناجوانمردانه ترين نوع اسارت و استثمار را در حق زن روا داشته اند...
استقلال اقتصادى زن در قرآن  
اسلام از همان آغاز و طلوع خويش ، بيش از هزاروچهارصد سال قبل ، در ادامه احياى شخصيت زن و دفاع از مقام او اين قانون را نيز ابلاغ كرد كه :
للرجال نصبيب مما اكتسبوا وللنساء نصيب مما اكتسبن (64)
(براى مردان ، از آنچه كه كسب كرده و به دست آورده اند، نصيبى و بهره اى هست و براى زنان از آنچه كه كسب كرده و به دست آورده اند، نصيب و بهره است .)
قرآن مجيد، با صراحت كامل در اين آيه شريفه ، به همانگونه كه مردان را از بهره گيرى از نتايج كار و فعاليتشان ذى حق دانسته ، زنان را نيز در بهره ورى از ثمرات كوشش و كارشان ذى حق شمرده است .
و در مورد ديگر فرموده است :
للرجال نصيب مما ترك لوالدان و الاقربون وللنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون مما قل او كثر... (65)
(براى مردان از اموال و ماترك پدران و مادران واقر با نزديكان خويش ، ارثيه و نصيبى هست و براى زنان از اموال و ماترك پدران و مادران و بستگان ، ارثيه و نصيبى مى باشند...)
حقيقت اين است كه اسلام نخواسته به نفع زن و عليه مرد يا به نفع مرد و عليه زن قانونى وضع كند، اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد.اسلام و قوانين خود، سعادت مرد و زن و فرزندانى كه بايد در دامن آنها پرورش بيابند و بالاخره سعادت جامعه بشريت را در نظر گرفته است . اسلام راه وصول زن و مرد و فرزندان آنها و جامعه بشريت را به سعادت ، در اين مى بيند كه قواعد و قوانين طبيعت و اوضاع و احوالى كه به دست توانا و مدبر خلقت به وجود آمده ناديده گرفته نشود.(66)
استقلال زن در سياست ، عبارت و... 
همچنانكه زن و مرد، در وابستگى و استقلال وجودى مساويند، در بسيارى از امور ديگر مانند استقلال سياسى ، استقلال در توليد و... نيز يكسان هستند.
زن ، همچون مرد، در تكوين و آفرينش فرزندان ، شركت استقلالى و جواهرى دارد نه آنكه تنها ممر يا زمينه براى بذر باشد، همچنانكه مرد نيز چنين است .
قرآن پس از آنكه تصريح مى كند: زن و مرد، داراى يك جنس هستند و از يكديگر جدا نمى باشند، اين حقيقت را نيز ابراز مى دارد كه خداى متعال از هر دوى آنان انسانهاى بسيارى را آفريد:
يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها وبث منهما رجالا كثيرا و نساء... (67)
در اين آيه كريمه عليرغم كسانى كه حق ارثى براى زن قائل نبودند، اين حق را براى او تثبيت كرده كه به خواست خداى متعال در جاى خود مورد بحث قرار نخواهد گرفت .
و در جاى ديگر استقلال زن را در امور مالى و غير مالى بيان كرده مى فرمايد: همچنانكه زيان و ضرر به پاى خود زنان حساب مى شود، نفع و سودشان نيز براى خود آنان مى باشد:
والهن مثل الذى عليهن (68)
استقلال در قرآن و اروپا  
ملاحظه مى كنيد كه حدود سيزده قرن پيش از اروپا، قرآن ، به زن استقلال مالى و اقتصادى داده است ولى نه مانند حركت اروپائيان ، بلكه براى حفظ كرامت انسانى و اجراى عدالت ، محبت ، دوستى ابلاغ احكام و قوانين الهى و ابراز يك واقعيت در نظام آفرينش .
با يك ديد اجمالى و مقايسه اى كوتاه بين روش اسلام در اين جهت و عمل اروپا، اين نكات روشن مى گردد:
1- اينكه اسلام به زن استقلال مالى و اقتصادى مى دهد، نظرى جز اجراى قانون الهى نظام واقعى آفرينش و رعايت جنبه هاى عدالت و انسانى نداشته است و همچون انگلستان ، اهدافى مانند مطامع سودجويان و كارخانه داران نداشته كه براى پر كردن جيب و شكم خويش ، دست به اين كار زدند و آنگاه با هياهو و بوق و كرنا، سر و صدا براه انداختند كه ما حق زن را به رسميت شناخته ايم و حقوق زن و مرد را يكسان دانستيم .
2- اسلام به زن استقلال اقتصادى داد ولى به گفته ويل دورانت (خانه بر اندازى ) نكرد و اساس خانواده را متزلزل نساخت و زنان را عليه شوهران و دختران را بر ضد پدران نشوراند.
بلكه با نزول اين آيات ، انقلاب عظيمى در اجتماع به وجود آورد كه انديشه ها و تفكر آنان را از جهل آزاد ساخت و با آرامش و اطمينان ، مردان و زنان را متوجه اين حقيقت نمود.
3- در جهان غرب به گفته ويل دورانت زن از بندگى و جان كندن در خانه رهائى يافت ولى به بندگى و جان كندنى بدتر مبتلا شد و آن عملگى در مغازه و كارخانه بود به عبارت ديگر اروپا اگر يك غل و زنجير را از گردن زن برداشت غل و زنجير محكمترى را بر گردن او نهاد و وى را از ظرافت و جمال و زيبائى طبيعى خويش هم محروم ساخت .
ولى اسلام در عين اينكه اين حق او را به او داد، شخصيت و كرامت او را هم از وى نگرفت و بلكه مرد را موظف كرد كه بايد تمام نيازهاى مالى او را تاءمين نمايد و مال زن هم از آن خود او باشد تا زن به ناچار تن به اعمال خشن و مخالف شئون زيباى زنانه نزند.
و بالاخره به گفته استاد شهيد مرحوم مطهرى :
(اى انسانها در پيشگاه پروردگارتان تقوا پيشه سازيد، آن پروردگار كه شما را از (نفس واحده )اى آفريد و از آن نفس جفت او را به وجود آورد، و از آن دو (جفت ) مردان و زنان بسيارى را پراكنده منتشر ساخت .)
كاملا بديهى است كه قرآن كريم آفرينش زن و مرد را نتيجه هر دو فرد از جفت در نظر گرفته و تصريح نموده است . از هر دو (منهما) و ضمير تثيه آورده است .
در آيه (13 حجرات ) كه در بخشهاى پيش نيز مورد بحث قرار گرفت قرآن مجيد صراحت دارد كه :
انا خلقنا كم من ذكر و انثى ...
(ما شما انسانها را از مذكر و مؤ نث (مرد و زن ) آفريديم ...)
بنابراين ، زن و مرد، در توليد فرزندان و تكثير نسل نيز از جهتى استقلال و از جهتى اگر شركت در توليد و تكوين دارند شركت هر دو جوهرى است و هر دو لازم و ملزوم يكديگرند، و به عبارت ديگر هر دو در طول علل يا در عرض علتها هستند و هيچكدام بى نياز از ديگرى نيست .و بالاخره آن يكى علتى به نام پدر هست ، آن ديگرى علتى به نام مادر مى باشد. خداى متعال تكثير فرزندان شخص رسول اكرم (ص ) را شاهد صدق اين واقعيت قرار داده و نسل او را ناحيه دخترش حضرت فاطمه (ع ) به وجود آورده است .
در سال دوم هجرى ، پس از در گذشت ابراهيم (ع ) پسر پيامبر (ص ) دشمنان ، آن حضرت را ابتر و مقطوع النسل خواندند و خداوند در پاسخ آنان اين سوره كريمه را نازل فرمود و ياوه گويان رسوا گشتند:
انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانك هو الابتر (69)
(ما به تو خير كثير فاطمه و فرزندانش را عطا كرده ايم ، پس بر پروردگارت صلوات و درود بفرست و قربانى كن ! در حقيقت اين دشمنان تو هستند كه ابتر و بى نتيجه و مقطوع النسل مى باشند.)
با توجه به آيات قرآن و مطالب بالا قرآن ، زن را تنها يك زمينه براى توليد نمى داند بلكه او براى فرزندان ، نقش مستقلى همچون مرد را دارد.
استقلال در سياست  
در مسائل مهم و اساسى كه با حيات انسانى انسانها ارتباط دارد و زير بناى سعادت و خوشبختى آنان را پايه گذارى مى كند و در تدبير و سياست زندگى نقش مؤ ثرى را ايفا مى نمايد.
قرآن زن را همچون مرد مسئول و متعهد و طبعا مستقل معرفى كرده است و به او حق داده كه در مسائل اصلى خود تصميم گير باشد و در انتخاب روش ‍ سياسى و حكومتى كه بايد بر مبناى شناخت و اعتقاد باشد شخصا اقدام نمايد.
پس از صلح حديبيه عده اى از زنان ، از شوهران مشرك خويش جدا شده ، بدون اجازه شوهران هجرت كردند و پس از مقدماتى به حضور رسول اكرم (ص ) شرفياب گشتند و سپس به امر خداى متعال بيعت و پيمان آنان با پيامبر (ص ) مورد پذيرش قرار گرفت و اين آيه در ادامه همان آيات است :
يا ايها النبى اذا جائك المومنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيا ولا يسرفن و لا يزنين ولا يقتلن اولا دهن ولا ياتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن ولا يعصييك فى معروف فيا بعهن و استغفير لهن الله ان الله غفور رحيم (70)
(هان اى پيامبر، هنگامى كه زنان مؤ منه به حضور تو آمدند تا بيعت نمايند و پيمان ببندند كه ديگر هرگز به خداى متعال شرك نورزند، دزدى نكنند، به بى عفافى و زنا آلوده نشوند، و بچه هاى خويش را نكشند، بهتان و افترا بر كسى نبندند و از فرمانها و او امر تو (كه همه در مسير معروف و نيكى است ) سر پيچى نكنند، با آنان بيعت كن و از پيشگاه الهى برايشان طلب مغفرت و آمرزش بنما كه بى شك خداى متعال ، آمرزشگر و بخشاينده است .)
ملاحظه مى فرمائيد كه زنان در بيعت كردن و پيمان بستن و انتخاب راه حكومتى و سياسى به طور مستقل خود اقدام نموده و خداى متعال دستور مى دهد كه اين پيمان مورد پذيرش رسول اكرم (ص ) قرار گيرد. همچنان سيره و روش پيامبر (ص ) در طول حيات ، نيز نشانگر اين حقيقت است كه زنان ، در مسائل اعتقادى ، امور اساسى و زيربنائى ، كاملا استقلال دارند و حق انتخاب و تصميم مربوط به خود آنان مى باشد.كه فعلا در اين نوشتار،
تنها ديدگاه هاى قرآن را در اين باره مورد بحث قرار مى دهيم .
البته در ساير امورى كه در حد مسائل زير بنائى نيستند، براى تحكيم بناى زندگى ، و رعايت مصالح زن و مرد و حفظ شئون زن و مصونيت او چنين استقلالى نيست كه در جاى خود به طور تفصيل مورد بحث قرار خواهيد گرفت .
تكامل و ارتباط با خدا  
همه موجودات به سوى مقصد و كمال نهائى در حركتند. از جمله انسانها نيز كه در ميان موجودات از مسئوليت ، تكليف و حق انتخاب برخوردار است ، كمال مطلق و مقصد نهائى را مى جويد و به سوى آن در حركت است . با توجه به اينكه با راهنمائى انبياى الهى ، عقل ، اين حقيقت را دريافته است كه كمال محض و مقصد نهائى ، الله است و بايد انسان خود را به قرب الى الله برساند، راه وصول به اين مقام را عبادت و تسليم و اطاعت محض در مقابل او و نفى استقلال از غير او دانسته اند. بنابراين هر انسان كه بتواند اين راه را بپويد، به اين مقام دست خواهد يافت اكنون اين مرد يا زن و هيچ تفاوتى در اين جهت بين زن و مرد وجود ندارد
اين بر خلاف انديشه ها و اعتقادات سخيفى است كه زن را مخلوق گناهكار دانسته و او را شايسته عبادت و به خدا رسيدن نمى دانند. در آئين تحريف شده مسيحيت و يهوديت چون عامل اصلى گناه و معصيت آدم (ع ) را زن مى دانند، بر اين عقيده هستند كه زن ذاتا گناه آلود، بوده و پاك شدنى نيست ! و اين روح زن همواره معتقد به اصالت گناه هستند!
ولى در قرآن مى بينيم هيچگونه تفاوتى در اين جهت ميان زن و مرد نيست و هر كدام مى توانند به مقام والاى قرب نائل گردند و راه آن را نيز به هر دو نشان داده اند. در هر جاى قرآن كه سخن از مرد با ايمان و صالح به ميان آمده است بلافاصله زن با ايمان و صالحه را خاطرنشان نموده است مانند اين آيه مباركه :
ان المسلمين و المسلمات و المؤ منين و المومنات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذا كرين الله كثيرا و الذكرات ، اعدا الله لهم مغفرة و اجرا عظيما (71)
(در حقيقت مردان و زنان مسلمان ، مردان و زنان مؤ من ، مردان و زنان صادق و راستگو، مران و زنان صابر و مقاوم ، مردان و زنان خاشع و خداترس ، مردان و زنان كه دستگير ژ هستند، مردان زنان روزه دار و آن مردان و زنانى كه عفاف و عصمت خويش را نگه مى دارند و از زشتى و آلودگى خود را حفظ مى نمايند و آن مردان و زنانى كه همواره در حال ذكر و به ياد خدا هستند، خداى متعال براى آنان اجرا و پاداشى بزرگ و مغفرت و بخشايش خويش ‍ را مهيا و آماده كرده است .)
دقت مى كنيد كه در تحليل هر كدام از اين صفات ، حقايق والائى نهفته و هر كدام از آنها يكى از راههاى وصول به (قرب الى الله ) مى باشد و در طى كردن اين راه ، زن و مرد يكسان مى باشند.
و در تمام مسائل عبادى در آيات مختلف قرآن ، اين حقيقت را به صراحت مشاهده مى كنيد.
تساوى و تفاوت هر دو زيبا هستند 
افراط و تفريط در داورى ها  
زن نيز در ديدگاه هاى مختلف ، در طول تاريخ همواره موضوع بحث نظريات افراطى يا تفريطى بوده و هست ، ساليان متمادى ، با صدها دليل و برهان ، او را از انسان جدا كرده وى را موجودى غير انسان و براى مرد مى دانستند! و تفاوت هاى او در اندام و جهات ديگر را نشانه ناقص بودن او مى پنداشتند!
امروز در جهان معاصر نيز اين نظريه طرفداران بسيارى دارد و گرچه به ظاهر شعارهاى آزادى زن را سر مى دهند ولى عملا او را به بردگى كشانده و از او براى منافع و اميال خويش سوء استفاده مى كنند.
در مقابل اين نظريه غير انسانى و افراطى عده اى راه تفريط را پيموده از سوى ديگر حقيقت را زير پا نهاده اند. برخى از معاصرين مانند اصطلاح (غرب زدگى )، (شرق زدگى ) و...، به (زن زدگى ) مبتلا شده اند و اخيرا به عنوان دفاع از زن ، او را موجودى برتر از مرد معرفى كرده و سعى كرده اند افراطها و ستمهاى گذشته را بر زن به اينگونه جبران نمايند كه طبعا راه افراط و تفريط هر دو غلط و هر دو غير عاقلانه اند.
اين تفريط كاران ، هر جا به تفاوتى برخورد كرده اند به گمان اينكه تفاوت دليل نقص است از آن چشم پوشيده اند و هر جا تساوى به چشم مى خورده ، انگشت روى آن نهاده با سر و صدا و آب و تاب بيش از حد، اصرار بر تساوى زن و مرد نموده اند و همه جا كوشيده اند تا زن را مساوى مرد قلمداد كنند در صورتى كه اينگونه دفاع از زن ، عملا نوعى تحقير او و اثبات كمبود و نقص در او مى باشد.
اين افراط و تفريطها معمولا از آنجا ناشى شده است كه انسانها خواسته اند طبق تخيلات خود و با تمايلات خود، حقايق جهان را بسنجند و با انديشه ها و تفكرات محدود خود داورى كنند به همين جهت هر روز، هر كس تحت تاءثير يك سلسله فعل و انفعلات و شرايط محيطى و تربيتى چيزى را گفته و نظريه اى را ابراز داشته است و پس از مدتى فرد ديگرى مطلب ديگرى را ارائه داده و همچنان هر كدام ديگرى را تخطئه كرده اند و در نتيجه امروز شاهد يك مشت افراط و تفريط در همه زمينه ها از جمله در مورد زن ، در صفحات كتب و تاريخ مى باشيم .
معيار، نظام آفرينش است  
داورى پيرامون وجود هر فرد يا جزئى از موجودات و آفريدگان ، بايد از ديدگاه نظام خلقت و آفرينش باشد و خود طبيعت مورد پرسش قرار گيرد زيرا آنچه را كه او مى گويد معيار صحت و واقعيت است و نه آنچه را كه ما خيال مى كنيم .
اشتباه ديگر دانشمندانى كه با افراط و تفريط گرائيده و معمولا در تشخيص ها و داورى ها به خطا رفته اند، اين است كه آنان هدفى براى طبيعت و آفرينش قائل نبوده موضوع تدبير، علم ، قدرت و حكمت را در نظام آفرينش ادراك نكرده اند و انسان را نيز مانند ساير حيوانات ، موجودى ما بين تولد و مرگ محصور دانشته اند و به همين جهت با اين تفكر نازل و پست ، فلسفه وجودى انسان و زشتى و زيبائى او را تفسير نموده اند!
دانشمندان مادى ، از جمله بسيارى از علماى غرب انسان را تا حد بهائم و حيوانات و از آن پست تر تا حد كارخانه و ماشين تنزل داده اند و غايت ، هدف و متصدى براى حيات قائل نيستند، در نتيجه درباره انسان به صورت ابزار و ادوات ماشين مى نگرند و قضاوت مى كنند! بنابراين طبيعى است كه هر گاه مى خواهند اظهار نظر نمايند به پستى و بلندى ، به درشتى و ضعيفى اندام و... و بالاخره به تفاوتها و تساوى ها بنگرند و يكى طرفدار اين و ديگرى طرفدار آن باشد.
اگر نخست ، جمال و زيبائى را درك نكنيم ، هرگز جميل و زيبا را نخواهيم شناخت و هر كدام با شرايط زندگى و تخيلى خود چيزى را زيبا و چيزى ديگرى را نازيبا تلقى خواهيم كرد.
اگر در آغاز حق را نشناسيم ، هرگز نخواهيم دانست كه كدام بر حق و كدامين ناحق است . (72) اكنون هر چند در استدلال و برهان ، روش قوى و محكمى را هم انتخاب كنيم ، باز هم به برهان ، روش قوى و محكمى را هم انتخاب كنيم ، باز هم به بيراهه رفته و به مقصد اصلى و صحيح دسترسى نخواهيم داشت .
مكتبهاى مادى اينگونه به انحراف كشيده شده اند و لذا در مورد زن هرگاه خواسته اند (تساوى ) را به رخ بكشند سعى كرده اند زن را مثل مرد قلمداد كنند و شخصيت حقيقى و (زن بودن ) او را نابود كرده اند و تفاوت را محكوم نموده بسيارى از واقعيات حيات را انكار كرده اند و سرانجام شخصيت وجودى زن را نيز منكر شده ، تحقيرش نموده اند.
نظام آفرينش هدفدار است ز 
در منطق قرآن مجيد، نظام جهان و كليه موجودات ، بر مبناى تدبير، حكمت ، قدرت علم و اراده پايه گذارى شده است و آنچه كه لازمه وجودى و هر موجود بوده ، به آن اعطاء گشته و هيچگونه نقص و كمبودى در آفرينش نمى باشد.
زبنا الذى اعطى كلشى ء خلقه ثم هدى (73)
(پروردگار ما آن خدائى است كه آنچه را كه لازمه خلقت هر چيزى بوده به آن عطا فرموده سپس (راه حركت به سوى مقصد نهائى را) به وى نشان داده است .)
همه جهانيان از جمله انسان ، داراى مقصد و مقصودى هستند و به سوى كمال مطلق در حركت مى باشند و طبيعت داراى هدف است و هدف نهائى ، وصول به كمال مطلق قرب الى الله مى باشد:
يا ايها الانسان كادح الى ربك كد حا فملاقيه (74)
هان اى انسان ! تو در هر حال با هر رنج و سختى (اطاعت و عبادت ) به سوى مقام قرب او نائل خواهى گشت .
در لسان قرآن ، آفرينش انسان ، به قدرت مطلقه خداى متعال و با تدبير، علم و حكمت الهى بوده و با دقيقترين اندازه و نظام (كه جز از ذات بارى تعالى از هيچ قدرتى صادر نمى شود و ساخته نيست ) به وجود آمده است :
فخلق كلشى فقدره تقديرا (75)
(پس هر چيز را آفريد و به اندازه و مقدار معينى اندازه گيرى كرد)
انا كلشى ء خلقناه بقدر (76)
(ما هر چيز را به اندازه و قدر مشخص آفريده ايم )
در بينش اسلامى ، چون جهان فعل خالق متعال و معلول پروردگار حكيم ، غنى قادر، جميل و بصير است ، به حق آفريده شده و آنچه كه هست (نظام احسن ) است و زيباتر و بهتر از آن ، متصور نمى شود.
و ما خلقنا السوات و الارض و مابينهما الا بالحق (77)
(آسمانها و زمين و آنچه را كه بين آنها است نيافريديم مگر به حق .)
الذى احسن كلشى ء خلقه (78)
(خدائى كه هر چيز را به زيباترين وجه آفريد.
(جهان چون چشم و خد و خال و ابرو است
كه هر چيزى به جاى خويش نيكو است .)

 

 

next page

fehrest page

back page