زن و آزادى

آيت الله سيد رضا صدر

- ۶ -


چنين برداشتى از آزادى زن ، دختران را در معابر و اماكن عمومى تحت اختيار پسران مى گذارد تا طرح دوستى و ازدواج بريزند و هنگامى كه همه چيز معلوم شد بدبخت گردند! به عيب هاى يكديگر پى بردن چيز مهمى نيست ، ولى چرا نمى توانند همديگر را تحمل كنند، و سر ناسازگارى بر مى دارند؟ چه چيز موجب مى شود كه عيب آشكار شده آن قدر در نظر بزرگ جلوه كند كه قابل تحمل نباشد؟
ارتباط آزاد هر يك با جنس مخالف ، موجب مى شود، دل زن و شوهر از ديگرى جدا شود و در اين وقت تحمل كمبودها بسيار دشوار مى گردد. زنى به شوهرش گفته بود:
ديگران مرا بالاى سرشان مى گذارند!
مردى كه چشمش به زنى زيبا بيفتد و با او فقط دمى هم سخن گردد، جز زيبايى او چيزى نمى بيند. زنى كه دمى با مردى هم نشين شود جز مهر و عاطفه نمى بيند طبيعى است كه هر يك از اين زن و مرد، از همسر خود دل سرد مى گردند.
آزادى ارتباط زن با جنس مخالف ، محيط را آماده كرده كه شوهران در هر ساعتى بتوانند با زنى زيباتر و جوان تر از زن خويش تماس داشته باشند. آيا از چنين مردى توقع محبت آتشين به همسرش صحيح است ؟
چه چيز، چنين مردى را مجبور مى كند كه زنش را تحمل كند؟ و نقص هايى را كه مى بيند ناديده انگارد؟ خواه عيب در زيبايى باشد خواه در بعد اخلاقى .
همسر بيچاره هر چه كوشش كند كه خود را در نظر شوهر، خوب و زيبا جلوه بدهد كى به مقصود مى رسد؟!
اين زن شايد نداند، راز سرد شدن محبت شوهر، سر كم شدن تحمل شوهر و راز عدم موفقيتش در جلب خاطر شوهر چيست ؟
سر عدم موفقيت و سياه بخت شدن او را بايد در ارتباط آزاد شوهرش با زنان جست ؛ همان آزادى كه از طرف مردان آزادى بخش به زنان داده شد!
اگر اين آزادى نبود، كمتر زنى در خانه شوهر سياه بخت مى گرديد. اين زن بيچاره يا بايد مانند زنان مديران كمپانى هاى بزرگ آمريكا اهل تفريح شود و پيوسته در كشورهاى ديگر به سياحت بپردازد و يا بسوزد و بسازد!
اگر شوهر به جز زنش ، زنى ديگر را نبيند هميشه به زنش احساس نياز مى كند و تمام عمر نسبت به زنان ديگر نابينا يا حداقل بى تفاوت خواهد بود.
صدها سال ، در كشورهاى اسلامى ، شوهران با زنانشان زندگى كردند و در ميان آنان شوهرانى بودند كه تا آخر عمر مهرشان ثابت بود، بلكه هر چه بر مدت زناشويى افزوده مى شد بر گرمى و ارتباط دو همسر افزوده مى گشت ، آزادى زن به سبك غربى اين بدبختى را به زن داد كه پس از گذشت زمان كوتاهى از ماه عسل ، دوره ناكامى و محروميتش از مهر شوهر، آغاز گردد!

بدبينى
ديشب زنى 26 ساله كه با چند ضربه كارد به سختى مجروح شده بود به بيمارستان منتقل و بسترى گرديد. او علت جراحت ها را چنين شرح داد: شوهرم فرهاد با على رفاقت دارد، على چندى قبل به آبادان رفت و كبرى را فريفت و با خود به تهران آورد و سپس با هم ازدواج كردند!
على اخيرا از كبرى سير شده و دورى مى كرد و بارها با هم نزاع داشتند ولى چون كبرى زن زيبايى است ، شوهرم به او اظهار عشق مى كند! با اين وضع زندگى براى من دشوار بود، لذا تصميم گرفتم با كارد آشپزخانه ، خود را بكشم و چند ضربه به شكم و كمر خود وارد ساختم ، ولى كشته نشدم ...(48)
آزادى لجام گسيخته و غير شرعى زن ، ارتباط آزادانه زن و مرد را تثبيت مى كند. آزادى زن كبرى را مى فريبد و محبوبه را نيز به شوهرش بدگمان مى سازد.
چنين آزادى ، شوهرها را هر جايى مى كند، ولى زنان نمى خواهند شوهرانشان اين گونه باشند. سوءظن به شوهر، چه تلخ كامى هايى در كانون خانواده ايجاد مى كند. زن بيچاره چه رنج ها خواهد كشيد، چه عكس العمل هايى از خود نشان خواهد داد، سرانجام اين زن و شوهر و اين خانواده چگونه خواهد بود؟
مردى كه رفتار وى موجب بدگمانى زنش بود، چنين مى گفت : هر وقت كه به خانه مى روم مرا بو مى كند...
آزادى و لاقيدى زن نه تنها زن را به شوهر بدگمان مى كند بلكه سوءظن شوهر به زن را نيز بر مى انگيزد؛ همان علتى كه موجب بدگمانى زن به شوهر مى شود، همان علت موجب بدگمانى شوهر به زن مى گردد. شوهر مرد است و از فريب كارى مردان آگاه است .
او نيرنگ هايى كه مردان براى گول زدن زنان ، به كار مى برند مى داند، پس ‍ چگونه در محيط آزادى زن ، مى تواند اطمينان كند كه زنش در دام مردى خيانت كار گرفتار نشود از كجا يقين كند كه زنش هميشه از آن خود اوست .
مولود كه براى دادخواهى به كلانترى آمده بود گفت :
عباس هفت ماه قبل ، به خواستگارى من آمد و با من عروسى كرد ولى از دو ماه قبل ، به علت نامعلومى بناى بدرفتارى را با من گذارد.
چند روز قبل ، مريض شدم و به خانه پدر رفتم ، پنج روز بعد شوهرم آمد و مرا با خود به منزل برد، وقتى به منزل رسيديم ، در اتاقى دست و پايم را بست ، اول با قيچى ، مقدارى از موهاى سرم را بريد بعد تيغ ريش تراشى را برداشت و ابروهاى مرا تراشيد، هر چه گريه كردم كه تو را به خدا، ابروى مرا نتراش ، به خرجش نرفت ، بعد از خانه بيرون رفت و متوارى شد...(49)
آيا منظور عباس ، انتقام از مولود بوده ؟ يا مى خواسته كارى كند كه او را از خطر فريب مردها، دور نگاه دارد؟
پريروز، زن بيست ساله اى به نام بتول به دادسراى شميران آمد و از شوهرش شكايت كرد، وى گفت : شوهرم بى جهت به من بدگمان شده و يك ماه است مرا در يكى از اتاق هاى منزل زندانى كرده ، به طورى كه در اين مدت ، رنگ آفتاب را نديده ام ، او هر شب كه به خانه بر مى گردد، به زندان من مى آيد و مفصل كتكم مى زند و بعد از كتك ، وسايل لازم را در اتاقم مى گذارد، و در را برويم مى بندد و مى رود امروز توانسته ام خود را از زندان شوهرم نجات دهم .
شوهر به دادسرا احضار شد و گفته هاى زنش را تصديق كرد، و گفت : فكر مى كنم زنم به من خيانت كرده ، اين كار را مى كردم تا از او اعتراف بگيرم ...(50)
در محيطى كه آزادى زن به روش غربى وجود دارد، بدگمانى ميان دو همسر، بسيار بسيار خواهد بود.
روزنامه اطلاعات مى نويسد:
طبق آمارى كه در دست است ، ميزان پرونده هاى ناشى از اختلاف زن و شوهرى كه به دادسراى تهران مى رسيد، تا سه چهار سال پيش تقريبا يك سوم پرونده هاى دادسرا بود ولى آمار كنونى نشان مى دهد كه اين پرونده ها فعلا، نيمى از مجموع پرونده ها را تشكيل مى دهد. در گذشته چهار پنجم اين پرونده ها را در همان روز اول ورود به دادسرا به دست داديارها و بازپرس ها مختومه مى شد و به سازش مى انجاميد. ولى در حال حاضر، فقط نيمى از آنها حاضر مى شوند كه گذشت كنند.(51)
آيا زيانى از اين خطرناك تر براى اجتماع هست ؟! پاى بند نبودن زن ، اطمينان را از ميان زن و شوهر مى برد. در اين محيط، حس اعتماد نخواهد بود.
پيدايش سوءظن در محيط آزادى زن ، ويژه زنان و شوهران نيست ، ارتباط آزادى زن و مرد موجب پيدايش سوءظن ميان دوستان خويشان ، همسايگان نيز خواهد شد.

شوهر گريخته ها
چندى پيش ، همسران دو شوهر، به فاصله چند روز از خانه و زندگى خود گريختند و شوهر و فرزندان خود را گذاشته و رفتند، به كجا؟!
دو شوهر بيچاره از طريق روزنامه ، براى همسران خود، پيام فرستاده و تقاضا و التماس كرده بودند كه همسر رفته باز آيد. يكى از دو شوهر بيچاره تصريح كرده بود كه براى حفظ جان فرزندانم ، از گناه تو مى گذرم ، بيا و برگرد و براى فرزندان بى مادرت مادرى كن !
يكى از اين دو زن ، گويا بچه شيرخوار هم داشته است .
چرا اين زنان از شوهر خود دست برداشتند؟ در صورتى كه سال ها بود كه بنيان زناشويى آنها استوار شده بود، چه چيز بنياد اين خانواده را بر باد داد؟ و يك باره ويران ساخت ؟ جز آزادى بى حد و حصر زن و مرد؟ اگر اين دو زن بيچاره آزادى ارتباط با مرد نداشتند، فريب مرد را نمى خوردند و شوهر و فرزندان خود را به روزگار سياه نمى كشانيدند؛ خود را در سياه چال بى همه چيزى سرنگون نمى ساختند و با دست خويش براى خود و فرزندانشان گور بدبختى نمى كندند.
روزنامه اطلاعات مى نويسد:
امروز جوانى به نام محمدعلى به سرويس حوادث مراجعه كرد و گفت : دو سال پيش در بندر پهلوى (انزلى ) با شهربانو هجده ساله ازدواج كردم و داراى فرزندى شديم .
شهربانو بسيار زيبا بود دو ماه قبل به تهران فرار كرد. پيش از فرار آن قدر بچه شيرخوارش را از شير محروم كرد تا مرد.
من در تعقيب او از خانه و زندگى ، دست برداشته و به تهران آمده ام . به پليس و ژاندارمرى و آگاهى شكايت كرده ام و خودم نيز هر روز با لباس ‍ مبدل به مراكز مختلف تهران مى روم بلكه زنم را پيدا كنم ، ردپاى او را در حوالى تهران نو پيدا كرده ام .
محمدعلى تقاضا داشت اگر كسى از همسر وى اطلاعى دارد به اداره آگاهى خبر دهد.(52)
مرد غرب زده يعنى مردى كه فرهنگ اسلامى ندارد اگر همسر او را با اين خصوصياتى كه گفته است ، پيدا كند، آيا پنهانش نمى كند؟! مرد كنونى اگر مى خواست همسرش او را براى او بگذارد، اقدام به زن دزدى نمى كرد، او چنين آزادى را به همين منظور به زنان داد.
از عصر ديروز، پليس آبادان در تعقيب جوانى است به نام مجتبى كه با اتومبيل سوارى كرايه اى ، همسر يكى از كارمندان شركت نفت را ربوده و متوارى شده است ، بعد از ظهر ديروز شوهر خانم به داديار آبادان مراجعه كرد و دستگيرى او را تقاضا داشت ، امروز صاحب اتومبيل به نام ابراهيم دريسى به آگاهى احضار شد. وى گفت : مجتبى براى يك روز اتومبيلم را كرايه كرد، ولى ديروز از او نامه اى دريافت داشتم كه نوشته بود: من براى مدتى آبادان را ترك مى كنم و روزانه پانصد ريال براى كرايه اتومبيل منظور مى دارم .
به قرار اطلاع ، مجتبى از دوستان شوهر اين خانم بوده و طبق اظهار او، مجتبى به اجبار زنش را برده است . خانم ربوده شده و شوهرش ارمنى مى باشند و دو فرزند دارند.(53)
شوهر بيچاره مى گويد مجتبى زنش را به اجبار برده است ، غافل از آن كه مردها براى فريفتن زن آن قدر افسون مى دانند كه نيازى به اجبار نيست ، او خودش مجتبى را با زنش دوست كرده و گوشت را به گربه نشان داده است !
همسر دزدى در دنياى غرب كار عادى است و فرارى هاى از دست شوهر فراوان است . كسانى كه با مطبوعات سروكار دارند، از سرنوشت آن مرد غربى اطلاع دارند كه عاشق همسرش بود، ولى زنش از او گريخت ، او هم با قايق بادبانى خود سر به درياها گذاشت و هفت سال در اقيانوس ها و درياها سرگردان بود سرانجام توفان او را به كام خود كشيد.

كتك زدن و بيرون كردن شوهر
ديشب مردى 29 ساله به كلانترى 21 تهران شكايت كرد كه همسرش او را كتك زده و از خانه بيرونش كرده است !
او مى گفت : سه سال قبل با اين خانم كه آن وقت 21 ساله بود، ازدواج كردم و چون به وضع تهران آشنا بودم ، به همسرم اجازه نمى دادم كه با مردان تماس بگيرد و خود همه احتياجات زندگى را تاءمين مى كردم و كاملا مراقب او بودم .
تا آن كه كار من تغيير كرد و مجبور شدم بيشتر با طبقه اروپا رفته كار كنم ، آنها در جشن هاى خود از من دعوت مى كردند و من هم قبول مى كردم ، ولى چون تنها به اين جشن ها مى رفتم برايم خوشايند نبود.
از اين رو، او را به شب نشينى ها نيز مى بردم ، ولى از آن به بعد زندگى بر من تلخ شد؛ به طورى كه در كمتر از دو هفته كارم را از دست دادم ، پولم را از دست دادم و نزديك است زنم را نيز از دست بدهم ، ديشب وقتى به خانه آمدم و او را نصيحت كردم كه دست از هوس بازى بردارد، مرا به سختى كتك زده و از خانه بيرون انداخت و گفت :
خانه ات را عوض كن . ديگر تو را به خانه راه نمى دهم ! و اگر زندگى راحتى مى خواهى ، طلاق نامه ام را هر چه زودتر بفرست !(54)

فرار از دست زن
قطعا در روزنامه ها خوانده ايد كه بارها زنان به كلانترى ها رفته و مى روند و شكايت مى كنند كه شوهرانشان ، آنان را گذارده و رفته اند.
در ميان نام گمشدگانى كه روزانه در روزنامه ها منتشر مى شود، مردهاى زن دار فراوان هستند!
مى گويند در طى سه سال اخير، روزانه دو نفر در تهران گم شده اند.
مى گويند: پنجاه درصد از گم شدگان تهران ، بر اثر اختلافات خانوادگى ، خانه و زندگى را رها كرده و به دنبال سرنوشت نامعلومى آواره نقاط دور و نزديك شده اند.
چهل درصد كسانى هستند كه به علل نامعلومى ناپديد شده اند ده درصد به سبب اختلافات ناشى از كار، از شهر و ديار خود گريخته اند. اين دسته را بيشتر كودكان پانزده تا هفده ساله تشكيل مى دهند. مى توان گفت ، در ميان گم شدگانى كه متاءهل بوده اند فرارشان ، صددرصد در اثر اختلافات خانوادگى بوده است .
شوهر ايرانى كمتر حاضر مى شود زن خود را بگذارد و برود، مگر آن كه از دست همان زن بگريزد و اين در موقعى است كه بيچاره شود و هيچ كارى از دستش ساخته نباشد.
چرا اين شوهران از زنانشان مى گريزند؟ چرا زنان خود را سياه بخت مى كنند و در پى سپيد بختى خود مى روند؟ گناه از كيست ؛ از شوهران ؟ از زنان ؟ يا از آنان كه اين آزادى در اعمال خلاف شرع را به زن دادند؟
در گذشته شوهران از زنان نمى گريختند. ولى اكنون مى گريزند! در گذشته آزادى زن به معناى غربى آن نبود و اكنون هست . هم اكنون در بسيارى از شهرستان هاى ايران ، شوهر گريزپا ديده نمى شود، ولى در تهران بسيار است ، چرا؟ زيرا در آن جاها آزادى زن ، هنوز رسوخ نكرده ، ولى در تهران ، ريشه دار شده است .

افزايش طلاق
آقايى كه از خانواده هاى نامى كشور و از قضات دادگسترى است ، نه تنها همسرش را بسيار دوست مى داشت ، بلكه اعتماد فراوانى هم به او داشت .
اين دو با آن كه ساليانى چند با هم زندگى كردند، ولى فرزندى نداشتند، تمام محبت هاى شوهر، در همسرش متمركز شده بود، حتى تنها خانه مسكونى خود را در تهران به نام همسرش ثبت داده بود.
خانم در تمام امور زندگى خود و شوهرش ، اختيار كامل داشت ، زن و شوهر در تابستان ها، از تهران به ييلاق دوردستى مى رفتند.
شوهر در يكى از سال ها به دليل كثرت مشغله ادارى ، نتوانست به ييلاق برود لذا خانم را فرستاد تا استراحتى كند و خوش بگذراند، ولى خود در گرماى تهران به سر برد و به كار ادامه داد.
در وسط گرما، برادرزاده او كه پسرى است پانزده ساله و مانند فرزندى كه براى اين زن و شوهر بود و با خانم به ييلاق رفته بود برگشت . قاضى علت را پرسيد، كودك جواب داد: دلم خواست .
او به جواب كودك قانع نمى شود و فوت و فن قضايى را به كار مى برد تا سر بازگشت كودك را بداند. آخرين سخنى كه از پسر برادر، در مى آورد اين بود كه خانم با جوانى كه او را از خويشان خود مى خواند هر روزه به كوه مى رفتند و مرا در خانه تنها مى گذاردند.
خوش بينى شديد شوهر موجب مى شود كه احتمال بدى در خاطرش راه نيابد.
تابستان تمام مى شود و خانم از ييلاق باز مى گردد و مى گويد: خويشاوند من گفته اگر آقا اظهار لطف كنند و شغل مرا كه آموزگارى است به تهران منتقل سازند، بسيار در حق من آقايى كرده اند.
شوهر در وزارت فرهنگ به فعاليت مى پردازد ولى موفق نمى شود، زيرا جوانك ، ديپلم نداشته و آموزگار تهران بايد حداقل ديپلمه باشند.
شوهر اقدام مى كند و جوان را در يكى از بخش هاى تهران با حقوقى بيشتر به كار وا مى دارد.
خانم از طرف يكى از بستگان جوان ، براى آقا پيامى مى آورد كه اين جوان بايد در تهران زير سايه آقا باشد، آن گاه مى گويد: يكى از اتاق هاى زيادى منزل را به او اجاره مى دهيم تا همين جا بماند.
شوهر مى گويد: همين جا بماند و مهمان باشد، جوان در اين منزل سكونت مى كند و مدت ها در آن جا مى ماند!
روزى مغازه دار سر كوچه به شوهر مى گويد: خوب است اين جوان از خانه شما به جاى ديگر برود.
شوهر كه اعتماد بسيارى به خانم داشته گمان مى برد كه جوان انحراف اخلاقى نامناسبى دارد.
لذا به خانم مى گويد: بالا خانه هاى روبه روى منزل را برايش اجاره كن و شام و ناهار را برايش ببر، كرايه بالاخانه را من مى دهم !
كم كم اين آقا از كلفت خانه چيزهايى مى شنود ولى باور نمى كند، تا روزى با چشم خود منظره خيانت را مى بيند!
روز ديگر چمدان خود را برداشته و از خانه بيرون مى رود و خانم را مخاطب قرار داده مى گويد: براى ابد از تو جدا شدم .
چه چيز سبب مى شود كه اين زن و شوهر صميمى ، براى ابد، از هم جدا شوند؟ آزادى ارتباط ميان خانم و جوانك . شما مى توانيد آن را آزادى زن بناميد يا آزادى آن جوان !
آيا اين مرد گناه كار است يا خانم يا جوان يا هر سه يا مردان آزادى بخش ؟!
وقتى جوانى آزاد باشد كه به ناموس ديگران دست تجاوز دراز كند، بدبختى نصيب كه خواهد بود؟
نصيب همه مردم يا فقط نصيب اين خانم ؟ واى بر اين ملت ، واى بر اين بانوى بدبخت .
چرا بدبخت نباشد، چنان شوهرى را از دست داده و به جايش چه به دست آورده ؟ قطعا جوانك ، حاضر نخواهد شد با زنى كه سال ها از او بزرگ تر است ازدواج كند.
اين خانم وقتى در كام جوان شيرين است كه از آن ديگرى باشد، شايد از طرف خانم هم در صورت طلاق گرفتن از شوهرش موانعى در كار باشد و به عللى نتواند با جوان ازدواج كند، و بر فرض ازدواج ، آيا زندگى اين دو تا آخر شيرين خواهد ماند، و اين خانم سفيد بخت خواهد بود؟ تجربه خلاف اين را نشان مى دهد.
آزادى خلاف شرع اين خانم را بدبخت كرد و بس .
زن هاى ايرانى در گذشته از طلاق نفرت داشته و از آن گريزان بودند؛ زن ايرانى مى كوشيد هميشه كاخ زناشويى را آباد نگاه دارد. طلاق هاى خلعى (55)، نسبتش با طلاق هاى ديگر از يك صدم هم كمتر بود. ولى غرب زدگى تعدادى از بانوان ، اين خاصيت را از ايرانى گرفت . در گذشته دنياى مسيحيت از طلاق خبرى نبود و آنها كه شنيده بودند با نظر دشمنى به آن مى نگريستند، ولى از نيمه دوم قرن نوزدهم ، آمار طلاق در كشورهاى به اصطلاح مترقى افزايش يافت و هم اكنون سير صعودى سرسام آورى طى مى كند!
دادگاه ها، در ايالت متحده آمريك در سال 1890 تعداد 3346 حكم طلاق صادر كرده اند، چهل سال بعد يعنى در سال 1930 اين تعداد به 195961 رسيد!
ده سال بعد يعنى در 1940 تعداد احكام طلاقى كه محاكم آن كشور صادر كرده اند، به 264000 بالغ شد در ضمن همين ده سال است كه ديل كارنگى مى نويسد:
در شهر ((رنو)) كه محاكمش مخصوص اختلافات زناشويى است ، از آغاز تا پايان سال ، پى در پى احكام طلاق صادر مى گردد و در هر ساعت شش ‍ حكم طلاق داده مى شود.
پس در آن موقع در كشور مترقى آمريكا در هر ده دقيقه يك پيوند گسسته مى شد.
رنو شهرى است كه اكثر موارد طلاق آن كشور، در محاكم آن جا رسيدگى مى شود آمار احكام طلاق آمريكا در سال 1950 به 382000 رسيد؛ يعنى در هر شش دقيقه يك طلاق ! كه قطعا روز به روز افزايش خواهد يافت .(56)
اين خبر هم خواندنى است :
زن هاى آمريكايى اكثرا پس از دو ماه يا پس از هشت ماه يا پس از 26 ماه از شوهرانشان جدا مى شوند و هر سال 150 هزار طفل قربانى طلاق مى گردند!(57)
بايد از زنانى كه با شوهرانشان باقى مانده اند آمار گرفت . مسلم است كه وضع فحشا در اين چهارده سال اخير در آمريكا به مراتب بدتر از سال هاى 1940 تا 1950 مى باشد.
ننگ ها و فسادهايى كه در ده سال اخير، در ايالات متحده رخ داده در تاريخ آمريكا بى سابقه بوده است !
اكنون شايسته است از انگلستان خبرى بخوانيم :
يكى از اعضاى عالى رتبه كميته ازدواج در انگلستان گزارش داد:
در سال 1947 تعداد 60000 فقره طلاق در انگلستان واقع شده است .
مشاراليه يكى از علت هاى طلاق را تساوى حقوق زن و مرد در انگلستان مى داند در اين گزارش قيد شده هر چه آزادى غير منطقى زنان بيشتر مى شود، توقع آنها زيادتر مى گردد و اين توقعات خود موجب اختلاف ميان زن و شوهر است ...(58)
در گزارشى كه اخيرا در مطبوعات انگلستان منتشر شده مى خوانيم :
سال گذشته طلاق در اين كشور ركورد را در جهان شكست و نيمى از حوادث طلاق به علت خيانت بوده است . كسانى كه براى بارد دوم ازدواج كرده اند سى و پنج هزار نفر بوده اند.(59)
شايد از لحاظ هتك حيثيت كشور، آمار طلاق را نشان نداده اند و تنها به ذكر اين جمله بسنده كرده اند كه طلاق در اين كشور، ركورد را در جهان شكست . ولى سيمون ، رئيس دادگاه عالى طلاق انگلستان چنين مى گويد:
انگلستان در هر سال چهار ميليون ليره خرج طلاق مى كند، در صورتى كه نصف اين مبلغ صرف ازدواج نمى شود.(60)
اما در آلمان :
خبرگزارى آلمان : نشريه ديه فاميلى ، ضمن گزارشى كه امروز منتشر كرد اعلام داشت : هر ساله دوازده دوشيزه آلمانى بين 13 تا 15 سالگى حامله مى شوند!
روزنامه مزبور كه ارگان انجمن خانوادگى آلمان غربى (سابق ) بود در اين گزارش افزوده است : از 24 هزار دوشيزه 16 تا 18 ساله كه قانونا ازدواج مى كنند 14 هزار نفر خيلى زود پس از ازدواج كارشان به دادگاه هاى طلاق مى كشد و از شوهران جوان خود جدا مى شوند!
اگر چهارده هزار نفرى كه كارشان خيلى زود به دادگاه كشيده مى شود به دوشيزگانى كه دير و يا خيلى دير كارشان به دادگاه هاى طلاق مى كشد و از شوهران خود جدا مى شوند ضميمه كنيم ، آيا از 24 هزار دوشيزه ، تعداد قابل توجهى باقى مى ماند؟!
به نظر نويسنده ، آمار دهندگان كشورهاى غرب ، بايد وضع آمار گرفتن و آمار دادن خود را عوض كنند و به جاى اين گونه آمارها، تنها دوشيزگانى را كه تا آخر با شوهر خود به زندگى مشترك ادامه داده اند منتشر سازند و اين كار هر چند به زمان درازى احتياج دارد، ولى رقم اندك را تشكيل مى دهد. هشتاد درصد از احكام طلاق در كشورهاى غربى ، در اثر تقاضاى زنان مى باشد.
زن ايرانى در گذشته از طلاق مى ترسيد و آن را شوم مى پنداشت ، مادر ايرانى دختر خود را از كودكى از طلاق متنفر مى ساخت ، ولى اكنون وضع تغيير كرده و غرب زدگى اين خاصيت را از زن ايرانى مى گيرد و خوى زود طلاق گرفتن را به وى مى دهد.
زن آمريكايى ، در اثر آزادى غيرعقلانى و لجام گسيختگى ، از فرهنگ زن بودن خارج شده است .
زنى كه از زن بودن بيرون برود نه مرد بلكه موجود سومى خواهد بود و كوچك ترين زيان آن ، محروم شدن جامعه از كانون شيرين خانوادگى و محروم شدن كانون خانواده از مادرى مهربان خواهد بود، زيرا مردها مى خواهند با زن ازدواج كنند نه با موجود سوم .
در سال 1339 آمار طلاق در ايران 24137 مورد بوده و در ظرف سه سال بعد، يعنى در سال 1342 به 28000 رسيده است . در حال حاضر در تهران در برابر هر دو هزار نفرى كه ازدواج مى كنند، هفتصد نفر زنان خود را طلاق مى دهند، و طلاق روز به روز، رو به افزايش است .
تعداد خانواده هايى كه در تهران طى دو سال اخير از هم پاشيده شده اند دوازده در صد افزايش يافته است .(61) سى سال پيش ، آمار طلاق ايران به هزار مورد نمى رسيد و در هر شهرى بيش از يكى - دو طلاق رخ نمى داد؟ اكنون چه شده كه در ظرف سى سال ، طلاق در اين كشور به سى برابر برسد، آيا زنان و شوهران آن وقت سعادت مندتر بودند يا زنان و شوهران امروز؟!
امروز در ميان طبقات درجه اول كم نيستند زن و شوهرى كه از آغاز تا انجام با هم به سر ببرند، هر زنى چند شوهر قانونى ديده و هر شوهرى با چندين زن قانونى به سر برده است ، حساب غيرقانونى ها جدا است ، آيا در ميان پرنس ها و پرنسس ها كسى چنين نباشد، سراغ داريد؟!

ايجاد دشمنى ميان دوستان
ويكتور هوگو مرد ناشناسى نيست ، كسى كه كوچك ترين ارتباطى با ادبيات غرب داشته باشد مى داند كه هوگو از ستاره هاى پرفروغ جهان ادبيات مى باشد.
هوگو در عصر خويش دشمنانى داشته كه يكى از آنها مردى است به نام سنت پوو، كه اهل شعر و نويسندگى نيز بوده است .
سنت پوو، در آغاز از دوستان صميمى هوگو بود، ولى سرانجام اين دوستى تبديل به دشمنى گرديد. چرا؟ ويكتور هوگو فهميده بود كه سنت پوو به همسرش نظرى دارد!
نگاه آزاد مرد و ارتباط او با زن ، دوستان صميمى را دشمنان حقيقى يك ديگر و جوانان يك فاميل را از هم جدا مى كند.