زن و آزادى

آيت الله سيد رضا صدر

- ۷ -


مردها به حسب ذات ، ترفندهاى جنسى دارند. آزادى نگاه و آزادى ارتباط آنان را تحريك مى كند كه به ناموس دوست خود، به ناموس خويشاوند خود، چشم طمع بدوزند!
اگر به مقصود پليد خود برسند، يك نوع دشمنى ايجاد مى شود و اگر نرسند و در محروميت به سر برند، طور ديگر دشمنى تحقق مى يابد.
حسد، صفتى است كه دوستى و صميميت ميان دوستان و خويشان را نابود مى سازد، و آزادى ارتباط با زنان ، آتش حسد را دامن مى زند، و رشك نزديكان را بر يك ديگر بر مى انگيزد. صفا را از ميان دوستان بر مى دارد و ميان آنان سوءظن به وجود مى آورد.
ديشب زنى به نام ((شهين )) كه سرش در اثر ضربات لنگه كفش ، مجروح شده بود، در بيمارستان رازى بسترى شد، او هنگام بازجويى به ماءمورين چنين گفت :
دوست من ((آذر)) به گمان آن كه من قصد ازدواج با شوهرش را دارم با لنگه كفش به جان من افتاد و مرا به اين روز انداخت .(62)
آيا جامعه اى كه دوستان نتوانند به دوستى يك ديگر اعتماد كنند و دوست از دوست بر ناموس خود بترسد، چگونه جامعه اى خواهد بود؟ آيا محيطى كه دوستان را وادار به خيانت كند چگونه محيطى خواهد بود؟!
چرا دوستى آذر و شهين ، به ضربات لنگه كفش تبديل گرديد، اگر شوهر آذر نمى توانست به شهين نگاه خريدارى كند، اگر شهين آزادى ارتباط با او را نداشت ، آيا باز هم در بيمارستان بسترى مى شد و دوست خود آذر را از دست مى داد و چنين دشمنى براى خويش پيدا مى كرد؟

فراوانى بيمارى هاى روانى
در روان شناسى ، انسان سالم را چنين تعريف كرده اند: ((انسان سالم كسى است كه داراى سلامت فكر باشد.))
كسى كه سلامت فكر دارد، از تجاوز به حقوق ديگران ، تنبلى ، بيكارى ، رياكارى ، دروغ گويى ، ولگردى ، گدايى ، حرص و آز، حسادت ، كينه توزى ، انحراف جنسى ، فحشا، خودپرستى ، دزدى و كلاه بردارى ، خوددارى مى كند.
كسى كه داراى يكى از اين صفت ها باشد، دچار نوعى بيمارى روانى است . آيا در اين كشور، كسى پيدا مى شود كه دچار بيمارى هاى روانى نباشد؟
در ميان مردم امروز، سالم و تندرست كسى است كه در بستر نيفتاده باشد و راه برود، نه آن كه هيچ گونه بيمارى نداشته باشد.
نگرانى ، ترس ، اضطراب ، خودخورى ، وسوسه ، تلون مزاج ، تندخويى و لاقيدى را از نشانه هاى بيمارى هاى روانى مى شمرند.
آقاى الف جوانى است نجيب و شريف . با آن كه در آغاز جوانى است ، آثار قلمى شيوايى دارد. اين جوان در يكى از دانشكده ها مشغول تحصيل است .
هم كلاسى هاى او عبارت بودند از: چهل دختر و سه پسر، كه خودش ‍ چهارمى بود سال تحصيلى به پايان نرسيده بود كه اين جوان دچار بيمارى روحى گرديد و هم اكنون در يكى از آسايشگاه هاى خصوصى به سر مى بد به عيادتش رفتم ، هنگامى كه مرا ديد گفت :

كار جنون ما به تماشا كشيده است   صدرا تو هم بيا كه تماشاى ما كنى
چرا اين جوان ، گرفتار اين بيمارى گرديد، چرا اين ضايعه علمى پيدا شد؟
پدر دانشمند اين جوان چه گناهى دارد؟ جرم مادرش چيست كه محيط، فرزند دلبندش را دچار بيمارى روحى كند؟ آيا شركت يك جوان در كلاسى كه چهل دختر در آن باشد، جز اين نتيجه خواهد داد؟ معلم در اين كلاس ‍ چه درسى مى دهد؟ پسران دانشجو چه درسى مى خوانند؟
در ايران ما، بيمارى هاى روانى بسيار كم بود و تعداد مبتلايان به آن در هر شهرى ، از عدد انگشتان ، تجاوز نمى كرد. ولى اكنون بيمارى هاى روانى ، تهران را مورد حمله قرار داده و روز به روز پيش روى مى كنند. گويا سال 1295، سال تاءسيس بيمارستان روانى در تهران مى باشد در اين سال تعداد بيماران روانى آن جا ده نفر بوده است .(63)
ايران در زمان حاضر (عصر تاءليف كتاب 1343 ش ) 14 بيمارستان روانى دارد. آمار بيمارستان روانى رازى نشان مى دهد كه تعداد اين نوع بيماران در تهران ، ظرف دوازده سال اخير، از 140 به 1836 تن رسيده است و قسمت اعظم اين بيماران را افراد نسبتا جوان تشكيل مى دهند.(64)
طى چهل سال اخير، تعداد مبتلايان به امراض روحى در تهران ، 75 برابر شده است و از نسبت يك در ده هزار، به يك در هزار رسيده است .(65)
آزادى ارتباط با زنان از اين گونه ارمغان ها فراوان دارد، در چنين محيطى براى مردى كه وسيله ارضاى غرايز موجود است ، آن قدر در به كارگيرى غريزه زياده روى مى كند كه دچار نوعى ضعف اعصاب و بيمارى هاى روانى مى گردد و مردى هم كه در محروميت به سر مى برد، گرفتار نوعى ديگر، از اين بيمارى ها مى شود.
دوشيزه آدل ژلى فوشه ، با ويكتور هوگو، شاعر و نويسنده بزرگ فرانسه ، و برادرش اوژن هوگو، ارتباط داشت ، اين ارتباط منتهى به زناشويى ويكتور هوگو با آن دوشيزه گرديد.
در شب عروسى ، اوژن ديوانه شد و پس از 15 سال بسترى شدن در بيمارستان روانى جان داد. چرا اوژن ديوانه شد؟ چون قبلا با زن ها ارتباط آزاد داشت و بعدا تبديل به محروميت شد.
خطرناك ترين چيزى كه بشر را به سوى بيمارى هاى روانى سوق مى دهد، هيجان تمايلات جنسى است اگر به محروميت و ناكامى منتهى گردد.
ناكامى مرد، در محيطى كه نگاه آزاد است بيش از ناكامى زن است ، زيرا غريزه برانگيخته مرد سيرى ندارد و هر كه را ببيند مى خواهد، در صورتى كه هر كه را بخواهد نمى تواند به او برسد.

شيوع بيمارى هاى مقاربتى
نيويورك ، خبرگزارى رويتر: در ايالات متحده و بريتانيا، بيمارى هاى مقاربتى در ميان اطفال به نحو عجيبى اشاعه يافته است . طبق آمارى كه در آمريكا منتشر شده يك ششم جوانان مبتلا به سيفيليس و يك چهارم آنها مبتلا به سوزاك مى باشند!
در ميان اطفالى كه بين ده تا چهارده سال دارند، نسبت ابتلا به اين گونه امراض 6/59 درصد است و در اطفالى كه بين 15 تا 19 سال دارند، اين نسبت 3/78 درصد است !
در سال 1959 در مقايسه با سال گذشته ، اين نسبت 3/14 درصد در مورد كودكان 10 تا 14 ساله و 4/11 درصد در خصوص كودكان 15 تا 19 ساله ترقى كرده است !
به طور كلى سيفيليس به نسبت 178/8 درصد و سوزاك به نسبت 8/22 درصد اشاعه يافته است ، اين گزارش را مؤ سسه همكارى هاى بهداشتى آمريكا در اختيار افكار عموم گذارده و آن را از 50 ايالت آمريكا تهيه كرده است . طبق اين گزارش ، تعداد مبتلايان ، بيش از اندازه اى است كه در آمار بالا ذكر شده و اطبا معتقدند عده زيادى بدون آن كه ابراز كنند و اسمشان جزو آمار بيايد، با مراجعه به اطباى خصوصى خود را معالجه مى كنند...(66)
اين آمار مربوط به كشورى است كه به پيشرفته ترين تمدن رسيده و ادعاى رهبرى جهان را دارد، آن هم كشورى كه به مؤ ثرترين وسايل پيش گيرى و بهداشت و درمان مجهز مى باشد، پس كشور ما در چه حال است ؟! كشورى كه نصف اين وسايل را ندارد.
چرا بايد 6/59 درصد دختران ده تا چهارده ساله آمريكايى مبتلا به امراض ‍ مقاربتى باشند؟
چرا بايد 3/78 درصد دوشيزگان 15 تا 19 ساله آمريكايى گرفتار بيمارى هاى مقاربتى باشند؟ چرا بايد يك ششم مجموع جوانان آمريكايى مبتلا به سيفيليس و يك چهارم آنها مبتلا به سوزاك باشند؟!
اين بيمارى ها در اين كشور پيشرفته از كجا پيدا شده و چرا پيدا شد؟ بهداشت و درمان كه موجود است ، پس چرا روز به روز افزايش مى يابد؟ چون در برابر تمام اين بهداشت ها و درمان ها، آزادى زن و مرد است .
آيا مبتلايان به بيمارى هاى مقاربتى در تهران در سى سال پيش يك دهم مبتلايان امروزه بوده ، يك بيستم بوده ؟ اگر بگويم يك صدم هم كمتر بوده ، راه خيلى دورى نرفته ايم .

افتضاح و رسوايى
چندى پيش ، كابينه ((مكميلان )) - نخست وزير انگلستان - سقوط كرد و هيوم نخست وزير گرديد. علت سقوط مكميلان ، نداشتن اكثريت كافى در پارلمان نبود، زيرا او از حزب محافظه كار بود كه در پارلمان اكثريت قاطع داشت هيوم هم از اين حزب مى باشد. سقوط كابينه مكميلان ، علت هاى ديگر داشت كه از مهم ترين آنها، رسوايى و افتضاح كابينه بود؛ افتضاحى كه در كشور اشرافى انگلستان بى سابقه بود.
اين رسوايى از سوى پرو فيو مو، وزير جنگ امپراطورى به بار آمد و در آغاز منجر به استعفاى او گرديد و سپس كابينه سقوط كرد!
پروفيومو به يكى از مانكن هاى زيباى انگليسى ، به نام كيلر دل باخت و با وى سر و سرّى پيدا كرد كيلر 17 ساله بود و از روسپيان اشرافى به شمار مى آمد.
روابط غير عادى وزير جنگ با اين زن زيبا، بر سر زبان ها افتاد، به ويژه كه وابسته نظامى شوروى ، نيز با كيلر روابطى داشت و احتمال ربودن اسرار نظامى انگلستان در بين بود كم كم كار وزير جنگ و كيلر بالا گرفت و در پارلمان مطرح گرديد و از طرف نمايندگان مورد پرسش واقع شد. پروفيومو، رسما در مجلس اين مطلب را تكذيب كرد و موقتا سروصداها خاموش ‍ شد.
ولى هفته اى نگذشت كه رسوايى برملا گرديد و روزنامه ها نوشتند. در نتيجه وزير جنگ استعفا داد و براى هميشه از وزارت كنار رفت .
نخستين بارى كه كيلر، با وزير جنگ امپراتورى آشنا شد در مجلس ميهمانى بود. اين ميهمانى در يكى از كاخ ‌هاى قديمى انگلستان كه داراى استخر بزرگى بود، تشكيل شده بود و مهمانان در كنار استخر، زير درخت ها به عيش و عشرت ؛ مشغول بودند. شناكنندگان نيز در استخر، در پرتو نورافكن ها شنا مى كردند.
كيلر با لباس شنا از استخر بيرون آمد و به زير درختان رفت ؛ در اين وقت بود كه پروفيومو، او را ديد و دل از دست داد و سرانجام با رسوايى و افتضاح دولت انگلستان پايان يافت .
در تاريخ انگلستان ، كمتر اين گونه رسوايى ها سابقه دارد. ولى هر چه بود صفحه ننگينى بر تاريخ آن كشور افزوده گشت . وزير جنگ امپراتورى انگلستان فردى عادى نمى باشد.
در كشورى اشرافى ، در كابينه محافظه كار، زمام وزارت جنگ را به دست هر كس نمى دهند. پروفيومو به طور قطع ، از شخصيت هاى درجه اول آن كشور بود. روزنامه ها عكس او را با زنش منتشر كرده بودند.
اين افتضاح ، براى بريتانيا عموما و كابينه مكميلان خصوصا، از كجا پيدا شده ؟ چرا وزير جنگ انگليس كه جوانى را پشت سر گذاشته ، بايد با چنين رسوايى ، از وزارت كنار رود؟ آيا اين جريان جز از آزادى غربى زن ، ريشه مى گيرد؟ آميزش آزاد مرد و زن ، شب نشينى و مهمانى در كاخ لرد استور، همين ثمر را مى دهد.
اين يكى از بهره هاى كشور كهنه و متمدن انگلستان بود از آزادى غربى زن .
آيا عاقلانه است كه كشورهاى تازه به تمدن رسيده در چنين راهى قدم بردارند؟ آن هم كشورهايى كه به جز آزادى زن در خودنمايى ، بهره ديگرى از تمدن فرنگ ندارند.
مى گويند، زن دالاديه و زن پل رينو، نخست وزير فرانسه ، در جنگ جهانى اخير در شكست اين كشور بى تاءثير نبوده اند؛ مى گويند: امروز (1343 شمسى ) در كشور داريوش ، زنان زيبا، در ارتقاى درجات لشكرى و كشورى و گرفتن پست هاى حساس مملكتى ، صدور احكام قضات ، دخالت دارند!
زن زيبايى كه جلب نظر مركز قدرتى را بنمايد، هر چه بخواهد انجام مى شود.
آيا باز هم خردمندان ، ارتباط آزاد زن و مرد را براى كشور سودمند مى دانند؟ مگر آن كه شاگرد مكتب پرو فيومو باشند! شعار اين مكتب اين است : ((همه چيز در راه دل )).
در اين مكتب مانعى ندارد كه يك روسپى 17 ساله ، به وزارت جنگ امپراتورى انگلستان حكومت كند!
چه مانعى دارد كه هر وزارتخانه اى ، كيلرى بلكه كيلرهايى داشته باشد؟ چه مانعى دارد كه اختيار جمهورى چهارم فرانسه و مستعمرات آن ، به دست خانم دالايه يا زن رينو باشد، چه مانعى دارد كه دوشيزگان زيبا در تعيين پدرانشان براى نمايندگى مجلس دخالت داشته باشند؟! چه مانعى دارد كه مقامى حساس با تشكيل مجلس عيش و نوش به وسيله زنى زيبارو، تحت تاءثير، قرار داده شود؟!
آيا اين گونه اوضاع و احوال ، به سود ملك و ملت است ؟
تا مردان آزادى بخش ، و پيروان مكتب پروفيومو، چه بگويند.

پيش گيرى از حوادث
در آپارتمانى كه در يكى از خيابان هاى شمال تهران واقع است ، نوعروسى به دست جوان خدمت كار خانه كشته شد!
اين حادثه - به گفته روزنامه - مردم تهران را متاءثر ساخت .
قتل تاءثر مى آورد، به ويژه اگر مقتول زن باشد، جوان باشد، آن هم تازه عروس .
اكنون اين پرسش پيش مى آيد كه راه نزديك و بى زيان ، براى جلوگيرى از اين گونه حوادث دل خراش چيست ؟
براى رسيدن به جواب بايد در نخستين مرحله انديشيد كه اين حادثه از كجا و چرا پيدا شده ؟
در تاريخ ايران ، نخستين بار نيست كه خانه اى خدمت كار مرد داشته باشد، از زمانى كه خانواده بوده ، خانه شاگرد هم بوده است .
آيا در ايران گذشته ، خانه شاگردها چنين جناياتى مرتكب مى شدند؟
پيران ما به خاطر ندارند و تاكنون شنيده نشده كه چنين حادثه اى رخ داده باشد، پس اين حادثه شوم ويژه اين زمان است و بس .
در گذشته خانمها با لباس نازك پيش نامحرم ظاهر نمى شدند و خدمتگزاران خانه ، از نگاه آزاد به بانوان خود، ممنوع بودند، ولى اكنون آزادند، نگاه آزاد است كه جوانى را كه از محيط ساده و بى آلايش خانه اش برخاسته و ناگهان در محيط مهيج و شهوت انگيز شهر قرار گرفته ، جنايت كار مى كند.
آيا اين جوان قاتل ، در شبانه روز، چند بار از ديدار آزاد نوعروس مقتول ، تحريك مى شده است ؟
قطعا اين قاتل و مقتول ، ساعت هاى طولانى در خانه با هم بوده اند. حال اين جوان در اين خانه از نظر تحريك و محروميت چگونه بوده است ؟
آيا باز هم مى توان گفت اين جوان گناه كار است ؟ مگر قدرت بشر در خوددارى از گناه چقدر است ؟ آن هم جوان ، آن هم جوان بى اطلاع از تربيت تقوا و ايمان ، آن هم در محيط پر از تحريك و محروميت .
تحريك با محروميت در اين گونه محيطها تناسب مستقيم دارند.
ارتباط آزاد است كه اين جوان را گناه كار ساخته است ، هر جوانى در اين شرايط قرار گيرد بى گمان آلوده مى گردد.
اگر اين نوعروس ارتباط آزاد با خدمت كار منزل نداشت و با وضع مهيجى ، در ديدگاه اين جوان ، ظاهر نمى شد، كشته نمى شد و از حجله عروسى به زير خاك نمى رفت و از طرفى اين جوان هم قاتل نمى شد. آيا پيش گيرى ، ساده تر و آسان تر از اين ممكن است ؟
اين جوان بدبخت ، در هنگام اعدام گفته بود كه در خانه خدمت كار مرد نگاه نداريد، آيا او چه چيزها ديده بود و چه روزگارى را در آن خانه به سر برده بود و چه محروميت ها كشيده بود كه در دم مرگ ، چنين سخنى بر لب آورد؟!
جمعيت هاى مبارزه با فحشا در آمريكا، براى بانوان ، پيراهن كوتاه تر از زانو را منع كرده اند. رقص هاى خاصى را براى رقاصه ها ممنوع ساخته اند، ولى اين جمعيت ها هنوز ارزش عملى پيدا نكرده اند، چون نه تنها نتوانسته اند فحشا را در آمريكا كاهش بدهند، بلكه فحشاى آمريكا روز به روز در حال افزايش است .
اثر وجودى اين جمعيت ها فقط در چند روزنامه و نشريه ديده مى شود.
اين جمعيت ها، از نظر مبارزه با فساد، راه پيش گيرى را در نظر گرفته اند و اين فكر، صحيح اما بسيار اندك مى باشد.
براى پيش گيرى از فحشا، اين دو دستور، قدمى مذبوحانه است و چندان تاءثيرى نخواهد داشت . اين جمعيت ها نتوانسته اند، از ازدياد فحشا از سوى عوامل آمريكا، در كشورهاى ديگر، جلوگيرى كنند، چه رسد به خود آمريكا!
پيش گيرى كامل و صحيح ، از همه حوادثى كه نمونه هايى از آن در اين كتاب ذكر شد آن است كه بانوان با وضع عادى در جامعه ظاهر شوند و به جاى تقليد از ستارگان سينما، سادگى در پوشش و سادگى در روش را پيشه كنند و به جز با چنين قيافه اى در ديدگان مرد بيگانه ظاهر نشوند اجازه چشم چرانى به مردان ندهند، قيافه عادى و عارى از آرايش زن آزرم و حياى مرد را بر مى انگيزد و تمايلات جنسى و هوسرانى وى را تحريك نمى كند و مرد را به سوى پاكى ، رهنمون مى شود مرد كه چشم چرانى و هوسرانى نداشت ، آميزش آزاد زن و مرد از ميان مى رود و ارتباط زن و مرد، ارتباطى پاك و شغلى خواهد شد و لاغير.
چهره معصوم زن كه پاكى او را نشان مى دهد، بهترين وسيله براى جلوگيرى از حوادث جنسى مى باشد؛ حوادثى كه روى بشر امروز را سياه كرده است .
پيش گيرى جامعه را صالح و محيط را آرام مى سازد.
جامعه سالم و محيط آرام ، جايى است كه تلخ كامى در آن وجود ندارد هيچ يك از اين حوادث شوم در آن رخ نمى دهند، تجاوز ديده نمى شود، خيانتى انجام نمى گردد.
در آن جا آزارى نباشد و كسى را با كسى كارى نباشد افرادش به راحتى و آسايش به سر برند.
اگر محيط آلوده به ميكرب باشد، درمان سودى نخواهد داشت ، بيمارى هاى اجتماعى و روانى ، مصونيت ايجاد نمى كنند و بيمارى كه درمان يافت ، دوباره در خطر همان بيمارى قرار خواهد گرفت .
اطمينان به وجود وسايل كافى براى درمان دليل نمى شود كه اجازه دهيم محيطى آلوده به ميكرب به وجود آيد، يا براى اصلاح محيط قدمى به جز درمان بيمار برداشته نشود اين فكر صددرصد باطل است ، چون درمان در محيط آلوده به ميكرب چندان اثرى ندارد.
در محيط ما، حتى درمانى براى بيمارى هاى روانى و اجتماعى وجود ندارد، پس نه پيش گيرى موجود است و نه بهداشت و نه درمان .
اگر محيطى آلوده به گناه شد، به هيچ وجه نمى توان اعتماد كرد، و اين بزرگ ترين فاجعه در روابط اجتماعى است .
پيش گيرى ، محيط را از آلودگى به گناه پاك مى كند، نخستين قدم در اصلاح مفاسد اجتماعى ، پيش گيرى مى باشد و بس . اگر پيش گيرى درست شد همه چيز درست مى شود و بدون آن اصلاح ، تحقق پذير نخواهد بود.

بحث و منطق
طرفداران آزادى زن به سبك غربى آن شايد چنين بگويند:
مرد اگر از آزادى ارتباط با زن محروم و ممنوع شود، بيشتر تحريك مى شود و مفاسد آن از حالت آزادى بيشتر است .
كليت اين ادعا قابل قبول نيست ، زيرا اگر ممنوع بودن از زشت كاريها، موجب تحريك بيشتر مردم و ازدياد آنها بشود نبايد از قتل و سرقت جلوگيرى كرد، زيرا بر طبق اين منطق ، جلوگيرى قاتل از ارتكاب قتل ، موجب آدم كشى بيشترى خواهد شد. ممنوع بودن سارق از سرقت ، دزدى را فراوان تر خواهد ساخت .
اين فكر كه محروم بودن ، در همه جا موجب تحريك است ، فكر نادرستى است ، بلكه در بيمارى هاى روانى ، روش درمان ، بر خلاف اين است . هر چه به خواسته هاى دل و تقاضاهاى بيمارى هاى روانى ، كمتر ترتيب اثر داده شود، بيمارى زودتر رو به سلامتى مى گذارد.
كسى كه به بيمارى وسواس ، دچار است ، هر چه محيط، براى انجام تقاضاهاى وسواس ، مساعدتر باشد، شديدتر مى شود، ولى هر چه محيط نامساعدتر بوده به طورى كه وسواسى نتواند خواسته هاى خود را انجام دهد، آن بيمارى ضعيف تر شده و درنگ در چنين شرايطى بهترين راه درمان وسواس خواهد بود.
غريزه جنسى - به ويژه در مرد - و نيز غريزه خشم چنين است . اگر اوضاع و احوال براى انجام خواسته هاى آنها مساعد باشد، آن دو، روزبه روز شديدتر و خطرناك تر مى گردند. حفظ اعتدال اين دو غريزه ، تابع شرايطى است كه محيط براى انجام خواسته هاى آنها دارد. در گذشته كه آزادى ارتباط زن و مرد نبود، مقاصد اجتماعى به مراتب كمتر بود.
طرفداران آزادى اگر منظور خود را چنين بيان كنند:
آزادى ارتباط زنان و مردان ، چشم و دل مرد را سير مى كند؛ ديگر زنى را تعقيب نخواهد كرد؛ مثلا آزاد بودن كودك در خوردن شيرينى ، وى را از شيرينى دور مى سازد.
اين حرف نيز از نظر منطق عقلى نابجا است ، زيرا در دنياى غرب كه آزادى ارتباط زنان و مردان ، به طور كامل موجود است ، مردها بايد چشم و دلشان ، سير شده باشد و هيچ مردى ، به دنبال زنى نرود. از سوى ديگر هيچ زنى علاقه مند به مردى نشود و هيچ گونه ارتباط غيرقانونى ميان زن و مرد، روى ندهد.
لكن در محيط آزادى ارتباط زنان و مردان ، مرد، دل زده مى شود، سير مى شود ولى نه از جنس زن ، بلكه از زنى كه زمانى با او گذرانيده است و اين دل زدگى و سيرى وقتى است كه زيبارويان ديگر در برابر ديدگان آزمند او ظاهر شوند و او بتواند آزادانه با آنها در ارتباط باشد و گرنه دل زدگى پيدا نخواهد شد و تا آخر عمر، سپاس گزار زن خود خواهد بود.
حل منطقى اين است كه خواسته هاى بشر، گوناگون است ؛ بعضى از خواسته هاى او چنين است كه فراهم بودن آنها، در حد فراوان ، موجب دل زدگى مى شود و سيرى مى آورد و اين دل زدگى و سيرى هم ضررى ندارد، مثلا زندگى در شهر با آن كه از زندگى در ده ، بهتر است ولى ماندن در شهر سيرى مى آورد و شهروند علاقه مند به زندگى در دشت و صحرا و فضاى خلوت دهكده مى گردد.
لباس ، منزل و زندگى يك نواخت ، خستگى آور است و نياز به تنوع دارد. آوازهاى يك جور، سخن هاى همانند و قيافه هاى هم رنگ ، دل زدگى مى آورد و سبب تمايل قلبى به سوى تحول و تجدد مى شود.
ولى بعضى از خواسته ها، هر چه راه وصول به آنها، بيشتر فراهم گردد، تمايل افزايش خواهد يافت : ثروت ، هر چه زيادتر شود، سيرى نمى آورد، بلكه گرسنگى بيشتر مى شود. ثروتمند هر چند بسيار ثروتمند باشد، باز هم كم دارد، يك كاخ و ده كاخ و صد كاخ سيرش نمى كند، از صد ميليون و هزار ميليون ، زده نمى شود، به يك كارخانه و صد كارخانه قناعت ندارد. جواهرات گوناگون و گران بها مى خواهد، سكه هاى طلا مى خواهد، به داشتن موزه نفائس و عتيقه جات ، اشتياق فراوان پيدا مى كند. قدرت نيز هر چه زياد شود، قدرتمند حريص تر مى گردد، كشورگشايى براى استعمار گران و جهان خواران هر چه بيشتر شود، آنان را بس نخواهد بود. حس جاه طلبى و علاقه مندى ديكتاتورها به حكومت ، مرز ندارد، به هر جا كه برسند بالاترش را مى خواهند.
كسانى كه غريزه گل دوستى دارند، هر چند گل هاى بسيار و انواع گوناگون در اختيارشان قرار گيرد، باز هم گل تازه و رنگ تازه اى مى خواهند.
غريزه جنسى هم مانند اين غريزه ها مى باشد، هر چه به او بدهند سير نمى شود و تقاضايش ايستا نيست . از اين فرد اگر سير شود، به سراغ آن ديگرى مى رود. مهمانى هاى متنوع و شب نشينى هاى مختلف تشكيل مى دهد، تا با چشمش از صدها زن بهره بردارى كند! چشم هيچ وقت ناتوانى جنسى پيدا نمى كند.
ناپلئون بناپارت ، امپراتور فرانسه ، از وقتى كه از دانشكده افسرى پا بيرون گذاشت ، تا هنگامى كه در جزيره سنت هلن جان داد، با زن هاى بسيارى نرد عشق باخت و با هر يك مدت كوتاهى به سر برد. هر وقت با زيبارويى جديد رو به رو مى شد دست از زن پيشين مى كشيد و به سوى آينده مى رفت .
دل مرد بلهوس است و هر جايى و آزادى ارتباط با زن ، آن را از اين سو به آن سو مى كشد و نمى گذارد ساعتى استقرار يابد، آزادى ارتباط با زن ، دل مرد را قطعه قطعه مى كند و هر قطعه اى را به سوى ماهرويى مى فرستد. نظر به هر كجا كه افتد، دل در پى آن مى رود؛ مردى كه آزادى نظر داشته باشد يك دله نمى شود، بلكه صد دله و هزار دله خواهد بود.
دوستى كه ساكن كشور مصر است تعريف مى كرد:
آقاخان محلاتى به مصر آمد و در هتل سميراميس منزل كرد، وقتى كه به ديدنش رفتم اتاقش را در كنار سالن هتل ديدم جايى كه مركز آمد و رفت نوعروسان و پرى رخان بود. در اتاق باز بود و كاناپه اى كه آقاخان بر آن نشسته بود روبه روى در قرار داشت . هر زنى كه از دور پيدا مى شد، آقاخان با چشم از او استقبال مى كرد، تا به جلوى در مى رسيد سپس با چشم از او بدرقه مى كرد تا از پيش ديدگانش نهان مى گشت .
آقاخان يكى از افراد انگشت شمار جهان بود، او هر چه مى خواست برايش ‍ فراهم بود براى رسيدن به زنى كه مطلوبش بود، همه گونه وسيله در اختيار داشت و از اين موقعيت حداكثر استفاده را كرد. اروپا و آسيا و افريقا براى وى يك سان بود. براى او همه جا اروپا و آسيا و افريقا و آمريكا بود.