معاد استدلالي

مرکز تحقيقات اسلامي

- ۳ -


بـسـيـارى از بـزرگـان عـلما و مشايخ فلاسفه و عرفا و جمع كثيرى از متكلمان اسلامى از علماى امـامـيـه و غـيـر آنان ، مانند شيخ مفيد، شيخ طوسى ، سيد مرتضى ، خواجه نصيرالدين طوسى ، عـلامـه حـلى ، حـجـة الاسـلام غـزالى و خيلى از علماى ديگر فريقين ، به معاد جسم و روح با هم و مـركـب از هـر دو مـعـتـقدند، و مى گويند روح در سراى ديگر به بدن بازگشت مى كند. آنان با اسـتـدلال بر اين كه نفس و روح انسان مجرد است ، مى گويند بعد از مرگ و برپايى رستاخيز دوباره روح به بدن برمى گردد.
از پـيـروان ديـگـر مـكـاتـب و اديـان ، جـمـهـور نـصـارا و پـيـروان مـسـيـحـيـت نـيـز بـر هـمـيـن نظرند.(118)
از آنـجـا كـه اثـبـات كـيـفـيـت مـعـاد از مـسـايـلى اسـت كـه بـا دليـل عـقـلى قـابـل اثـبات نيست ، بايد از قرآن و سنت در اين زمينه استمداد جست ، و در اين راستا خواهيم ديد كه مدلول آنها وقوع معاد براى جسم دنيايى با روح مى باشد.(119)
گواهى قرآن بر معاد جسمانى ـ روحانى
آيات زيادى در رابطه با اثبات معاد جسمانى مزبور آمده است برخى از آنها عبارتند از:
الف ـ داستان اُبَىّ بن خَلْف :
((وَ ضـَرَبَ لَنـا مـَثـَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌَ قُلْ يُحْييهَا الَّذى اَنْشَاءَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ))(120)
و بـراى مـا مـثـلى زد و آفـريـنـش (نـخـسـتـيـن ) خـود را فـرامـوش كرده ، مى گويد: چه كسى اين اسـتـخـوانـهـا را در حـالى كـه پـوسـيـده ، زنـده مـى كـنـد؟ (پـيـامـبـر) بـگـو: خـدايـى كـه بـار اول آن را ايجاد كرد (دوباره ) زنده اش مى كند و او به همه آفريده هايش داناست .
ايـن آيـه ، دلالت دارد كـه خود آن استخوان پوسيده در روز قيامت برانگيخته مى شود، نه اينكه فقط روح صاحب استخوان برانگيخته شود.
شـاءن نـزول آيـه : ابـىّ بـن خـلف از مـخـالفان رسول خدا (ص )، استخوان پوسيده اى را نزد پـيـامـبـر آورد آن را خـُرد نمود، گرد آن را با دهان فوت كرد و در فضا پراكنده ساخت . آن گاه گـفـت : چـه كـسـى اسـتـخـوانـهـاى پـوسـيـده و خـاك شـده را زنـده مـى كـنـد؟ خـداونـد بـه رسـول خـود فـرمـان داد بـگـو: هـمـان خـدايى كه در ابتدا استخوانها را از خاك آفريد و حيات و زنـدگـى در آنها دميد و به شكل خاصى درآورد، با همان قدرت و دانش گسترده و چيره خود، بار ديگر استخوانهاى پوسيده و پراكنده را زنده مى كند.(121)
ب ـ داستان عدى بن ربيعه :
((اءَيَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهَُ بَلى قادِرينَ عَلى اَنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ))(122)
آيـا انـسـان گـمـان مى كند كه ما استخوانهاى او را هرگز جمع نمى كنيم ؟ (كنايه از زنده كردن اسـت ) بله ، ما توانا هستيم كه سر انگشتان او را هم درست كنيم (به همان صورتى كه آفرينش اوليه اش داشت ، دوباره زنده كنيم ).
ايـن آيـه نـيـز دلالت دارد كـه انـسان با همان صورت دنيوى كه داشته ، برانگيخته مى شود و روح در قالب جسم محشور مى گردد.
شـاءن نـزول آيـه : پـيـامـبر (ص ) با مردى به نام ((عَدىِّ بن رَبيعَه )) همسايه بود روزى خدمت حـضـرت رسـيـد و گـفـت . اى مـحـمـد! مـرا خـبـر ده از روز قـيـامـت كـه كـجـا و چـگـونه خواهد بود. رسـول خـدا بـراى او تـوضـيـح داد. عـدى گـفـت : اى محمد! اگر قيامت را به چشم هم ببينم باور نـخـواهـم كرد. چگونه ممكن است خداوند استخوانهاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ ، اين آيه را فرستاد.(123)
ج ـ داستان حضرت عُزير (ع ):
((اَوْ كَالَّذى مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ ... ))(124)
يـا مـثل آن مردى كه بر دهكده اى گذر كرد كه با وجود بناهايى كه داشت ، از سكنه خالى بود. (از خـود پـرسـيـد) خـدا چـگـونـه مـردم ايـن دهـكـده را زنـده مـى كـنـد؟ پـس خـداونـد او را صـد سال بميراند، آن گاه زنده اش كرد و پرسيد، چه مدتى مكث كردى ؟ گفت : يك روز يا قسمتى از يـك روز. خـداونـد فـرمـود: بلكه صد سال مكث كردى به خوردنى و نوشيدنى خويش بنگر كه طـعـمـش (در ايـن صـد سـال ) دگـرگـون نشده و به درازگوش خويش بنگر كه چگونه آنان را بـرمـى انـگـيزيم و سپس آنها را با گوشت مى پوشانيم . همين كه براى او روشن شد (كه صد سال مرده بوده و دوباره زنده شده ) گفت : مى دانم كه خدا به همه چيز تواناست .
بـعـضـى از روايـات دلالت دارنـد كه اسم آن مرد صالحى كه موضوع اين قصّه در آيه شريفه است ، حضرت عُزَير است و در بعضى از روايات نام ((ارميا)) آمده است .(125)
ايـن آيه ، نيز بروشنى بر معاد جسمانى دلالت دارد، خداوند بدن آن مرد صالح و جسم الاغش را زنده كرد تا بفهماند كه روز قيامت نيز بدنهاى دنيوى ، برانگيخته مى شوند.
د ـ داستان حضرت ابراهيم (ع ):
قـالَ اِبـْراهـيـمُ رَبِّ اَرِنـى كـَيـْفَ تـُحـْيـِى الْمَوْتى قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ، قالَ بَلى وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى قالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَاءْتينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ اءَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيمٌ))(126)
ابـراهـيـم گفت : پروردگارا! به من بنما چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟! خداوند فرمود: آيا ايـمـان نـدارى ؟! گـفـت : چـرا، ولى مـى خواهم دلم آرام بگيرد و مطمئن شود. خداوند فرمود: چهار پرنده بگير، آنها را سر ببُر و به پاره هايى تقسيم كن . سپس بر هر كوهى قطعه اى بگذار؛ آنگاه آنها را بخوان كه شتابان به سوى تو مى آيند و بدان خداوند عزيز و حكيم است .
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود:
((... پـس ابـراهـيم سر بريده پرندگان را به دست گرفت و آنها را فرا خواند. ناگهان ديد ذرات شتابان ، به سويش مى آيند و هر يك به سر خود مى پيوندد.))(127)
ابـراهـيـم چون پرندگان را مشاهده كرد و با چشم خود زنده شدن آنها را به فرمان خداوند ديد، مـطـمـئن شـد و دريـافـت ، همچنان كه پراكندگى و مخلوط شدن اجزاى پرندگان مانع از دوباره زنـده شـدن آنـهـا نـگرديد، مردن آدمى و پراكنده شدن اجزاى بدن او و از ميان رفتن شكلها، مانع دوباره زنده شدن آنان در روز قيامت نخواهد شد.
آياتى ديگر:
(حـَتـّى اِذا مـا جـاءُوهـا شـَهـِدَ عـَلَيـْهـِمْ سـَمـْعـُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونََ وَ قالُوا لِجـُلُودِهـِمْ لِمَ شـَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالوُا اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَيْى ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ))(128)
هـنـگامى كه به جهنم بيايند، گوش و چشم و پوستهاى بدنشان ، برضد آنان به جهت كردارى كـه انـجـام داده اند گواهى دهند. آنان گويند چرا برضد ما گواهى مى دهيد؟ گويند: خدايى كه همه چيز را به سخن درآورد و شما را در آغاز آفريد، ما را نيز به سخن آورد و به سوى او باز مى گرديد.
((اِنَّ الَّذيـنَ كـَفَرُوا بِاياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ))(129)
هـمـانـا كـسـانـى كـه بـه آيـات مـا كـافـر شـدنـد، بـزودى آنـان را در آتـشـى داخل كنيم كه هر گاه پوستهايشان بسوزد در عوض آن ، پوستهاى ديگر به آنهابپوشانيم تا خوب عذاب دردناك را بچشند.
بـا دقـت در مـعـنـا و مـفـهـوم ايـن آيات وقوع معاد جسمانى از آنها استفاده مى شود، زيرا اگر جسم مـحـشور نمى شد، شهادت گوش و چشم و پوست معنا نداشت ، و نيز سوختن پوست و تعويض آن مطرح نمى شد.
((يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سِراعاً كَاءَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ يُوفِضُونََ خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذى كانُوا يُوعَدُونَ))(130)
روزى كـه از قـبـرهـا، شـتـابان بيرون آيند، گويى كه به سوى هدفى مى روند در حالى كه ديدگانشان فرو افتاده است و ذلت آنها را فرا گرفته ؛ اين همان روزى است كه به آنها وعده داده شده بود.
آنـچـه از قـبـرهـا بـيـرون مـى آيـد، همان بدنهايى است كه دفن شده است . اين آيه نيز، بر معاد جسمانى دلالت دارد.
حشر انسان با چهره حقيقى
از مـنـابـع و مـتـون اسـلامى برمى آيد كه در روز قيامت انسانها با چهره حقيقى و حقيقت باطنيشان مـحـشـور مـى شـونـد، بـه ايـن مـعـنـا كـه سـرشـت بـاطـنـى و سـيـرت حـقـيـقـى هـر كـس بـا اعمال و اعتقادات او شكل مى گيرد.
اگـر شـخـصـى داراى عـقـايـد بـاطـل و اعـمال و رفتار زشت و ناپسند باشد در زمره ((مجرمان )) محسوب و حشر خاصى متناسب با چهره باطنى اش دارد.
امـا گـر شـخـص از اهـل ايـمـان و داراى اعـتـقـادات درسـت و اعـمـال پـسـنـديـده و نـيـكـو باشد جزو گروه ((پرهيزكاران )) بشمار مى رود، و از حشر ممتازى برخوردار مى گردد.
در اينجا به برخى از آيات و رواياتى كه در رابطه با حشر مجرمان و پرهيزكاران وارد شده است ، مى پردازيم .
كيفيت حشر مجرمان در قرآن
در مورد كيفيت حشر مجرمان چند دسته آيات وجود دارد، كه هر كدام بخشى از وقايع تلخ و صحنه هاى وحشتناك آن را بازگو مى كنند.
دسته اوّل آياتى است كه در آنها كلمه حشر بكار رفته است ، و برخى از آن آيات عبارتند از:
((يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلىَ الرَّحْمنِ وَفْداًَ وَ نَسُوقُ الُْمجْرِمينَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْداً))(131)
در آن روز كه پرهيزكاران را دسته جمعى بسوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) محشور مى كنيم ، و مـجـرمـان را (هـمـچـون شـتـران تشنه كه به سوى آبگاه رانده مى شوند) به سوى جهنم مى رانيم .
((وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً مَاْويهُمْ جَهَنَّمُ))(132)
و روز قـيامت ، آنها را بر صورتهايشان محشور مى كنيم ، در حالى كه نابينا و گنگ و كرند، و جايگاهشان دوزخ است .
((يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الُْمجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً))(133)
روزى كه در ((صور)) دميده مى شود؛ و مجرمان را با بدنهاى كبود، در آن روز جمع ميكنيم .
دسـتـه ديـگـر آياتى است كه در آنها مساءله حشر مجرمان در صحراى قيامت بدون ذكر كلمه حشر آمـده اسـت ، كـه ايـن گـونه آيات خود به چند دسته تقسيم مى شوند و هر يك از زاويه اى خاص به حشر مجرمان و چگونگى آن پرداخته است .
برخى از اين آيات عبارتند از:
((يـَوْمَ يـَخـْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سِراعاً كَاَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ يُوفِضُونََ خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذى كانُوا يُوعَدُونَ))(134)
هـمـان روز كـه از قـبرها بسرعت خارج مى شوند، گويى به سوى علامتهايى مى دوند در حالى كه چشمهايشان از شرم و وحشت به زير افتاده و پرده اى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است ! اين همان روزى است كه به آنها وعده داده مى شد!
((يُعْرَفُ الُْمجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَ الاَْقْدامِ))(135)
مـجـرمـان از چـهـره هـايـشان شناخته مى شوند؛ و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر، و پاهايشان مى گيرند ( و به دوزخ مى افكنند)!
(( ... وَ كـانَ يـَوْمـاً عـَلَى الْكـافـِريـنَ عـَسيراًَ وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً))(136)
و آن روز، روز سـخـتـى بـراى كافران خواهد بود! و روزى ( را به خاطر آور كه ) ستمكار دست خـود را (از شـدت حـسـرت ) بـه دنـدان مـى گـزد و مـى گـويـد: ((اى كـاش بـا رسول (خدا) راهى برگزيده بودم !))
((وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُبْلِسُ الُْمجْرِمُونَ))(137)
آن روز كه قيامت برپا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند!
((وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذينَ كَذَبُوا عَلَى اللهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ))(138)
و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است !
((فـَاِذا جـاءَتِ الصـّاخَّةَُ ... لِكـُلِّ امـْرِى ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهَِ ... وُوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌَ اُولئِكَ هُمُ الْكَفَرُةُ الْفَجَرَةُ))(139)
هـنـگامى كه آن صداى مهيب [صيحه رستاخيز] بيايد(كافران در اندوه عميقى فرومى روند)!... در آن روز هـر كـدام از آنـهـا وضـعـى دارد كـه او را كـامـلاً بـه خـود مـشغول مى سازد! ... و صورتهايى در آن روز غبارآلود است ، و دود و تاريكى آنها را پوشانده است ، آنان همان كافران فاجرند!
كيفيت حشر مجرمان در روايات
مـعـاذ از پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در مـورد آيـه ((يـَوْمَ يـُنـْفـَخُ فـِى الصُّورِ فـَتـَاءْتـُونـَ اَفْواجاً(140) )) سؤ ال كرد كه مراد از دسته دسته مى آيند چيست ؟ پيامبر(ص ) فرمود:
((... ده گـروه از امـت من در روز قيامت به صورت پراكنده محشور مى شوند. خداوند اين ده گروه را از جـمـله مـسـلمـانـان جـدا مـى كـنـد و صـورتـشـان را تـغـيـيـر مـى دهـد؛ گـروهـى بـه شكل ميمون برانگيخته مى شوند، گروهى به صورت خوك ،گروهى وارونه ، پاها به بالا و سـر بـه پـايـيـن و بـاايـن حـال كـشـيـده مـى شـونـد، عـده اى كـور و بـعـضـى لال و كـر كه تفكر نمى كنند، گروهى زبانهايشان را مى جوند پس چرك از دهانشان بيرون مى آيد، بعضى دست وپا بريده و گروهى بر شاخه هايى از آتش ، كشيده شده ، عده اى بدبوتر از مردار و گروهى لباسهاى آتشين پوشيده اند.
آنـان كـه بـه صـورت مـيـمـون هـسـتـنـد، سـخـن چـيـنـانـنـد. آنـان كـه بـه صـورت خـوك هـسـتـنـد اهـل مال حرامند. امّا وارونه ها، رباخوارانند و كوران ، حاكمان به جور و ستم . كر و لالها كسانى انـد كـه نـسـبـت بـه اعـمـال خـود عُجب داشته و خودپسند بودند. آنانى كه زبانشان را مى جوند، دانشمندان و حاكمانى هستند كه كردارشان با گفتارشان مخالف بوده است . دست و پا بريده ها، كـسانى اند كه همسايه را اذيت مى كردند. بر شاخه هاى آتش كشيده ها كسانى مى باشند كه از مـردم نـزد پـادشـاه ، جـاسوسى و سخن چينى مى كردند. آنانى كه بدبوتر از مردارند آنهايى هـسـتـنـد كـه از شـهـوات و لذتـهـا بـرخـوردار و حـق الهـى را كـه در مـال آنـها بوده ، نمى پرداختند. آنان كه لباسهاى آتشين پوشيده اند، متكبران و فخر فروشها هستند.))(141)
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
((كـسـانى كه با مسلمانها دورو بودند ، در حضور بندگان خدا طورى سخن مى گفتند و در غياب آنان طور ديگر، در قيامت دو زبان از آتش دارند.))(142)
در روايتى ديگر پيامبر (ص ) فرمود:
((كسى كه اهل گناه بزرگ ، زنا و لواط باشد، بدبوتر از مردار به دوزخ مى افتد، كسى كه مـيـان هـمـسـران خـود بـه عـدالت رفـتـار نـكـنـد در قـيـامـت بـه دسـت او غـل و زنـجـيـر مـى زنـنـد، كـسـانـى كـه در دنـيـا مـتـكـبرند، در قيامت با قيافه هايى بسيار خُرد، لگدمال مى شوند.))(143)
كيفيت حشر پرهيزكاران در قرآن
انـسـانـهـاى مـؤ مـن كـه مـعـتـقـدات بـاطـنـى و ايـمـان قـلبـى خـويـش را بـا اعـمـال صـالح و نـيـكوكارى آميختند، و پايبندى عملى خويش را به باورهاى دينى نشان دادند؛ و بـر ايـن تـعـهـد واقـعـى ثابت و پايدار ماندند؛ حشر ممتاز و ويژه اى دارند كه در صحنه محشر مشهود همگان بوده ، و مايه تعجب و تحسين ديگران خواهد بود.
حشر پرهيزكاران در آيات بسيارى از قرآن كريم طرح و ترسيم شده است ، كه در اينجا برخى از آنها را مى آوريم . از جمله قرآن مى فرمايد:
((يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً))(144)
در آن روز كـه پـرهـيزكاران را دسته جمعى به سوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) محشور مى كنيم .
((مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ امِنُونَ))(145)
كـسـانـى كـه كـار نـيـكى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت ، و آنان از وحشت آن روز در امانند!
((وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونََ فَاَمَّا الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَهُمْ فى رَوْضَةٍ يُحْبَروُنَ))(146)
آن روز كـه قـيـامـت بـرپـا مـى گـردد (مـردم ) از هـم جـدا مـى شـونـد؛ امـا آنـان كـه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود.
مؤ منان پرهيزكار در آن روز با نور ايمان محشور مى شوند:
((يـَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ والْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ بِاَيْمانِهِمْ بُشْريكُمُ الْيَوْمَ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ))(147)
(اين پاداش بزرگ ) در روزى (قيامت ) است كه مردان و زنان با ايمان را مى نگرى كه نورشان پـيـش رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مى كند (و به آنها مى گويند:) بشارت باد بر شما امـروز به باغهايى از بهشت كه نهرها زير (درختان ) آن جارى است ، جاودانه در آن خواهيد ماند! و اين همان رستگارى بزرگ است !
در روز حـشـر پـرهـيـزكـاران تـرس و انـدوهـى نـداشـتـه و خوشحال و مسرورند:
((((يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ))(148)
اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد!
((وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌَ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ))(149)
چهره هايى در آن روز گشاده و نورانى است ، خندان و مسرور است .
كيفيت حشر پرهيزكاران در روايات
امام جعفر صادق (ع ) در اين زمينه مى فرمايد:
((اَلْقِيامَةُ عُرْسُ الْمُتَّقينَ))(150)
قيامت جشن عروسى پرهيزكاران است !
باز آن حضرت فرمود:
((عـلى (ع ) از رسـول خـدا (ص ) دربـاره تـفـسـيـر ايـن آيـه : ((يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفـْداً)) پـرسـيـد، فـرمـود: اى عـلى ! به درستى كه (مراد از) ((وفد)) نيست مگر سواران ، آنان مردانى هستند كه پرهيزكار و خداترس بودند، پس خداوند آنان را دوست داشت . و (به مقام ويژه ) اخـتـصـاص داد، و از اعـمـالشان راضى بود، و آنها را ((پرهيزكاران )) ناميد، سپس فرمود: اى عـلى ! سـوگـنـد بـه كـسـى كـه دانـه را شـكافت ، و جان را آفريد آنان از قبرهايشان خارج مى شوند، و سفيدى صورتشان مانند سفيدى برف است ، بر تنشان لباسهايى است كه سفيدى آن همچون سفيدى شير است ، بر پاهايشان كفشهايى است كه بندهايش از لؤ لؤ است كه درخشش دارد ... بـا هـر شـخـصـى از پـرهيزكاران هزار فرشته ، از پيش روى او و سمت راست و سمت چپش مى بـاشـد ... (رسـول خـدا (ص )) فـرمـود: سـپـس خـداونـد جبار به فرشتگانى كه با او هستند مى گويد: دوستان مرا به بهشت محشور كنيد، آنها را با خلايق نگه نداريد، چون خشنودى من از آنان قـبـلاً مـحـقـق شـده و رحـمـت مـن بـر آنـان واجـب گـشـتـه ... آنـگـاه عـلى (ع ) پـرسـيـد: اى رسول خدا (ص ): آنها كيانند؟ فرمود: آنان تو و شيعيان تواند.))(151)
رسول خدا (ص ) خطاب به على (ع ) فرمود:
((... اى عـلى ! تـو و شـيـعـيـانـت بر حوض (كوثر) هستيد، هر كس را كه دوست داشته باشيد (از حـوض كـوثـر) مى آشامد، و هر كس را كه دوست نداشته باشيد نمى آشامد، و شما در روز وحشت بـزرگ (قـيامت ) در سايه عرش ‍ هستيد، مردم در وحشتند، ولى شما وحشت نمى كنيد، مردم اندوهگين هستند، اما شما اندوهگين نيستيد ....))(152)
امام صادق (ع ) فرمود:
((هـنـگـامـى كـه خـداونـد بـنـده مـؤ مـن را از قـبـر خـارج مـى كـنـد، بـا او مـوجـودى بـه شـكـل انـسان (شايد تجسم ايمان و تقوى ) است كه پيشاپيش او حركت مى كند، هرگاه بنده مؤ من صـحـنـه هـراس آورى از صـحـنه هاى ترسناك قيامت را مشاهده مى كند، آن همراه به او مى گويد: وحـشت نكن ، و اندوهگين مباش ، و بشارت باد بر تو سرور و كرامت از سوى خداى عزيز و بلند مرتبه ؛ تا اينكه در پيشگاه خداوند عزيز و بلند مرتبه مى ايستد، پس حسابرسى آسانى مى شـود، و بـه او دسـتـور داده مى شود كه وارد بهشت شو و آن همراه جلوى او مى باشد، بنده مؤ من به او مى گويد: خدا ترا رحمت كند چه همراه خوبى (برايم ) بود ... ))(153)
در روايتى ديگر از پيامبر (ص ) چنين آمده است :
((آگـاه بـاشـيـد، هـر كـه عـلى را دوست بدارد، خداوند نامه عملش را به دست راستش دهد و با او هـمـانـند حساب انبياء ، محاسبه كند... . آگاه باشيد، هر كه على (ع ) را دوست داشته باشد، روز قـيـامت در حالى كه صورتش مانند بدر (ماه شب چهارده ) مى درخشد محشور شود... . آگاه باشيد، هـر كـه عـلى (ع ) را دوسـت داشـتـه بـاشـد، خـداونـد بـراى او آزادى از آتـش و گـذشـت از پل صراط و امنيّت از عذاب را مى نويسد....))(154)
امان يافتگان از وحشت قيامت
از امام صادق (ع ) روايت شده است كه هر كسى برادر مؤ منش از او يارى بخواهد، و ناراحتى او را بـرطرف كند يا احتياجش را برآورده نمايد، در مقابلِ آن ، هفتاد رحمت براى وحشت روز قيامت به او خواهد رسيد .(155)
چند خصلت ، موجب ايمن بودن از وحشت روز قيامت براى مؤ من مى شود: احترام به پيرمرد مسلمان ، دفـن شـدن در حـرم ، مـردن در حـرم خـدا يـا پيامبر، نهادن دست بر روى قبر و خواندن هفت مرتبه سوره قدر، كسى كه زمينه گناه يا زنا برايش فراهم شود و از ترس خدا از آن دورى كند. كسى كـه در بـرابـر مـردم بر خويشتن غضب كند (انصاف دادن به مردم ) و كسى كه در راه مكه چه در رفتن يا برگشتن بميرد و كسى كه چشمش از ترس خداوند گريان باشد.(156)
شـخـصـى از امـام بـاقـر(ع ) سـؤ ال كـرد كـه روز قـيـامـت ، رسـول خـدا(ص ) و امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع ) و شـيـعـيـان او كـجـا هـسـتـنـد؟ حـضـرت فـرمـود: رسـول خـدا، عـلى و شـيـعـيـان او بـر كـوه بـلنـدى از خوشبوترين مشك بر منبرهايى از نور مى بـاشـنـد. مـردم در حـال انـدوه هـسـتـنـد و ايـشـان انـدوهـنـاك نـمـى بـاشـنـد و مـردم در حال وحشتند و ايشان وحشت ندارند ... .(157)
شاكيان در قيامت
روز قيامت عده اى از انسان شكايت مى كنند:
در قرآن آمده است كه پيامبر (ص ) در روز قيامت نزد خداوند شكايت كرده ، مى گويد:
((يا رَبِّ اِنَّ قَوْمىِ اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْانَ مَهْجُوراً))(158)
پـروردگـارا ! قـوم مـن از قـرآن هـجـرت كـردنـد (يـا نـخـوانـدنـد و يـا نـخـواسـتـنـد بفهمند، يا عمل نكردند و يا به ديگران نرساندند).
رسول خدا (ص ) فرمود:
سـه چـيـز روز قـيـامـت ، بـا حـالت شـكـايـت بـه صـحـنـه مـى آيـنـد: قـرآن ، مـسـجـد و عـتـرت رسول اكرم (ص )، قرآن مى گويد: ((يا رَبِّ حَرَّ فُونى وَ مَزَّقُونى )) پروردگارا! مرا تحريف كـردند و پاره پاره كردند. و مسجد مى گويد: ((يا رَبِّ عَطَّلُونى وَ ضَيَّعُونى )) خدايا! مرا رها كـردنـد و ضـايـع ساختند. و اهل بيت پيامبر مى گويند: ((يا رَبِّ قَتَلُونا وَ طَرَدُونا وَ شَرَّدُونا)) خداوندا ! ما را كشتند و تبعيد و آواره مان ساختند.(159)
گواهان در قيامت
قرآن گواهان متفاوتى براى دادگاه بزرگ رستاخيز ذكر مى كند.
((وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَْشْهادُ))(160)
روزى كه گواهان به شهادت برخيزند.
1 ـ پيامبران (ع )
((فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنابِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً))(161)
چگونه باشد آن زمان كه از هر امتى گواهى بياوريم و تو را بر اين گروه گواه گيريم .
2 ـ امامان معصوم (ع )
((وَ كـَذلِكَ جـَعـَلْنـاكـُمْ اُمَّةً وَسـَطـاً لِتـَكـُونـُوا شـُهـَداءَ عـَلىَ النـّاسِ وَ يـَكـُونَ الرَّسـُولُ عـَلَيْكُمْ شَهيداً))(162)
و بـديـن گـونـه مـا شـمـا را امـتـى مـعـتـدل و مـيـانـه قـرار داديـم ، تـا گـواه بر مردم باشيد و رسول خدا هم بر شما شاهد باشد.
امام باقر (ع ) فرمود:
گـواهان بر مردم ((شُهَداءَ عَلىَ النّاسِ)) فقط امامان و پيامبرانند و خدا جايز نمى داند كه امت را گـواه بـگـيـرد، در حـالى كـه در مـيـانـشـان كـسانى هستند كه شهادت آنها بر بسته اى از گياه خوردنى ، نافذ نيست .(163) (فاسق هستند)
امام صادق (ع ) فرمود:
در هر نسلى امامى هست كه گواه و شاهد بر مردم است .(164)
3 ـ فرشتگان
((وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ))(165)
هر انسانى وارد محشر مى گردد در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است .
و آن فـرشـتـگـان شـايد همان گروه از ماموران هستند كه كردار ما را در دنيا ثبت مى كنند و شايد ساير فرشتگان باشند.
4 ـ زمين
زمين نيز گواه كارهايى است كه بر روى آن انجام يافته است .
((يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَهاَ بِاَنَّ رَبَّكَ اَوْحى لَها))(166)
در آن روز زمـيـن خـبـرهاى خود را مى گويد، به خاطر اينكه پروردگارش به او وحى كرده است (به اعمالى كه بنى آدم كرده اند شهادت دهد).
5 ـ اعضاى بدن
((يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ))(167)
روزى كه زبانها و دست و پاى مردم ، به ضررشان گواهى مى دهند بدانچه كرده اند.
گاهى بر زبانشان مهر خورده و تنها دست و پا سخن مى گويند.
((اَلْيـَوْمَ نـَخـْتـِمُ عـَلى اَفـْواهـِهـِمْ وَ تـُكـَلِّمـُنـا اَيـْديـهـِمْ وَ تـَشـْهـَدُ اَرْجـُلُهـُمْ بـِمـا كـانـُوا يَكْسِبُونَ))(168)
آن روز بـر دهـانـهاشان مهر مى زنيم و دستهاشان با ما سخن گويند و پاهاشان به اعمالى كه كرده اند ، گواهى دهند.
((وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا اَنْطَقْنَا اللهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَى ءٍ))(169)
(گـنـهـكـاران ) بـه پـوسـتـهـاشـان مـى گـويـند، چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟ آنها مى گويند خداوندى كه همه چيز را به سخن گفتن وادار كرد، ما را هم به سخن در آورد.
علاّمه طباطبايى مى گويد:
((شـهـادت اعـضـا هـنـگـامـى واقـعـيـت دارد كـه هـر يـك از اعـضـا، در دنـيـا بـا شـعـور بـاشند و از عمل انسان آگاه شوند و هر گاه در قيامت خداوند به اعضا شعور دهد و يا آن روز به آنها آگاهى عـطـا كـنـد، شـهـادت بـه حـسـاب نـيـايـد؛ زيـرا شـاهـد بـايـسـتـى بـه هـنـگـام عمل نيز، عالم باشد تا بتواند ماجرا را دريابد و براى روزى گواهى دهد.))(170)
بـنـابـرايـن ، همه اعضاى ما در اين جهان ، داراى نوعى شعور و علم و آگاهى اند، هر چند نوع آن علم و شعور، با دانش و آگاهى تفاوت كند.
قطع اسباب ظاهرى در قيامت
پاره اى از اسباب و عوامل مى تواند يارى دهنده انسان در اين عالم باشند، لكن در قيامت فايده اى ندارند و آنها عبارتند از:
الف ـ رشوه و هديه :
((لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ))(171)
و غرامت از كسى قبول نخواهد شد.
ب ـ پارتى :
قـيـامـت جـاى وسـاطـت و شـفاعت بى مورد نيست . يهود عقيده داشتند كه چون نياكانشان پيامبرند در آخرت از عذاب معاف خواهند بود. قرآن مى فرمايد:
((لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ))(172)
از او شفاعتى پذيرفته نمى شود
آرى ، شفاعتى كه به معناى پارتى بازى باشد در قيامت نيست ، يعنى كسى به حساب رفاقت و خـويـشـاونـدى نـمـى تواند واسطه اى براى شفاعت پيدا كند. اما شفاعت به معناى وساطت انبيا و اوليـاى خـدا و مـلائكـه و مـؤ مـنـان بـراى كـسـانـى كـه ايـمـان داشـتـه و عـمـل صـالح انـجـام داده انـد بـه اذن خـدا و رضـايـت او وجـود خواهد داشت ، در اين صورت رعايت خويشاوندى و رفاقت مبناى اين وساطت نيست ، بلكه معيارهاى الهى ملاك اين شفاعت است .
ج ـ عذر خواهى :
گاهى معذرت خواهى مى تواند وسيله نجات باشد، ولى در قيامت چنين نيست .
((لا يَنْفَعُ الَّذينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ))(173)
كسانى كه ستم كرده اند؛ عذر آوردنشان سودى ندارد.
د ـ پيوندها:
((فَاِذا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلا اَنْسابَ بَيْنَهُمْ وَ لا يَتَسائَلُونَ))(174)
پـس زمـانى كه در صور دميده شود، نَسَبها از ميان برداشته مى شود (تاءثير خويشاوندى در رفـع نـيـازمـنـديـهـا از بـيـن مـى رود) و از يـكـديـگـر سـؤ ال (كمك خواستن براى جلب منافع يا دفع ضرر) نمى كنند.
هـ ـ گسستن دوستيها:
((يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَروُنَ))(175)
روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند، و از هيچ سو يارى نمى شوند!
و ـ حيله :
در دنـيـا ممكن است بعضى از كارها را بتوان با حيله گرى پيش برد در حالى كه در قيامت از اين حربه ، كارى ساخته نيست .
((يَوْمَ لا يُغْنى عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً))(176)
روزى كه حيله هاى آنها، آنان را بى نياز نكند.
ز ـ پرداخت غرامت :
گاهى انسان با پرداخت غرامتى زندانى خود را رها مى كند ولى در روز قيامت اين راه بسته است .
((فـَالْيـَوْمَ لا يـُؤْخـَذُ مـِنـْكـُمْ فـِدْيـَةٌ وَ لا مـِنَ الَّذيـنَ كـَفـَروُا مـَاءْويـكـُمُ النّارُ هِىَ مَوْليكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ))(177)
پـس آن روز نـه از شما و نه از كسانى كه كافر بوده اند، عوض نگيرند، جايگاهتان جهنم است كه شايسته شماست و بد جايى است .
سنگينى عوض دنيوى و قدر و بهاى آن نيز در قيامت اثر ندارد.
((لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فِى الاَْرْضِ جَميعاً و مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيمَةِ ما
تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ))(178)
كـسـانـى كـه كـافـر شـده انـد اگـر هـمـه آنـچـه در زمـيـن اسـت و نـظـيـر آن نـيـز مـال آنـهـا بـاشـد كـه (بـراى رهايى ) از عذاب روز قيامت ، فداى خويش كنند، از آنها پذيرفته نشود و عذابى دردناك دارند.
مواقف قيامت
ميزان
در قيامت براى مردم مواقفى وجودداردكه بايداز آنهابگذرند يكى از آنهاموقف ميزان است .
قرآن مى فرمايد:
((وَ نـَضـَعُ الْمـَوازيـنَ الْقـِسـْطَ لِيَوْمِ القِيمَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَيْنا بِها وَ كَفى بنا حاسبِينَ))(179)
روز قـيـامـت مـيـزانـهاى عدالت را خواهيم نهاد، پس به كسى چيزى ستم نرود و اگر عملى هموزن دانه خردلى باشد، در حساب آوريم و كافى است كه ما حسابگر باشيم .
مـيـزان بـه مـعـنـى ابـزار سـنـجـش و وزن كـردن ، مـفـهـوم گـسـترده اى دارد كه در موارد بسيارى استعمال مى شود:
1 ـ ((وَالسَّمـاءَ رَفـَعـَهـا وَ وَضـَعَ الْميزانَ))(180) خداوند آسمان را بالا برده و ميزان را نهاده است .
2 ـ ((وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ))(181) ما به همراه پيامبر كتاب و ميزان (سنجش حق و باطل ) فرو فرستاديم .
مـيـزان اشـيـاء مـتفاوت است ، ميزان صحت فكر و استدلال ، علم منطق است و ميزان شعر، علم عروض اسـت و مـيـزان مـقدار حرارت يا سرعت بگونه اى ديگر است ، ما نمى توانيم يكى از اينها را به جاى ديگرى استفاده كنيم .
هـشـام گـويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم مراد از ((وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ القِيمَةِ فلا تُظْلَمُ نَفسٌ شَيْئاً))(182) چيست ؟ فرمود: انبيا و اوصيا ميزان هستند.
در روايـات اسـلامـى آمده است كه انسانهاى كامل ميزان و ترازوى سنجشند و هركس در مقايسه خود بـا آنان ، از نظر ايمان ، عمل ، تقوا، عدالت ، شهامت و ... مى تواند وزن و عيار خود را دريابد. كردار انبيا و اوصيا ميزان دقيق و كامل ، براى ارزشيابى انسانها مى باشد.
حسابرسى و چگونگى آن
زنده شدن مردگان و قرار داده شدن ميزان به منظور رسيدگى به حسابهاست . آيات و روايات ، بيانگر چگونگى آن است :
الف ـ سؤ ال از همه