مرگ واقعيت ناشناخته

محسن ميرزاپور

- ۳ -


تحقّق مرگ

سوال : آيا خدا روح انسان ها را قبض مى كند، يا فرشتگان هم در اين امر دخالت دارند؟

جواب : گاهى اين توهّم پيش مى آيد كه برخى از آيات قرآن كريم در باب مرگ (وتوفّاى) انسان، ظاهراً با هم سازگارى ندارند.

قرآن كريم قابض ارواح (آن كه متصدّى قبض روح انسان است) را به سه صورت معرفى مى فرمايد:

1. متوفّى خداست:

(اللّهُ يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِينَ مَوْتِها);[49] خدا جان ها را هنگام مرگشان مى گيرد.

2. متوفّى ملك الموت است:

(قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ);[50] بگو شما را فرشته ى مرگ، كه بر شما گمارده شده است، مى گيرد.

3. متوفّى فرشتگان الهى هستند:

(حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا);[51] تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد، فرستادگان ما (جان) او را مى گيرند.

با اين اختلافى كه ظاهراً بين آيات وجود دارد، بالاخره قبض روح انسان ها برعهده ى كيست؟ آيا تنها خداست كه با قدرت خود ارواح انسان ها را قبض مى كند يا فرشتگان هم در اين امر دخالت دارند؟ و اگر دخالتى هست به چه نحوى است؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: تنها و تنها خداوند متعال متصدّى قبض روح انسان است; اوست كه مى تواند بدون هيچ واسطه اى (استقلالا و بالذات) هر لحظه اى كه اراده كند با قدرت بى انتهايش روح و جان انسان ها را بگيرد و هيچ كس هم قدرت مقابله و مخالفت با اراده ى او را ندارد.

امّا همين عمل (قبض روح) را گاهى به يكى از فرشتگان مقرّب خود كه ملك الموت (عزرائيل) نام دارد و يا گاهى به گروهى از فرشتگان كه جزء دستياران ملك الموت هستند، مى سپرد. در حقيقت ملك الموت و دستياران او به اذن خداوند متعال مأمور قبض روح انسان هستند و هيچ نقشى جز وساطت در اين امر ندارند و اساساً فرشتگان، استقلالى از خود ندارند و كاملا نقش واسطه را ايفا مى كنند. به طور مثال خطى كه بر صفحه ى كاغذ نگاشته شود، در مرتبه ى اول گفته مى شود «قلم خط را نوشته است.» و در مرتبه ى بالاتر، كشيدن خط را به دست نسبت مى دهيم و مى گوييم «اين دست است كه خط را نگاشته است.»; در نهايت، خط را به نويسنده و كاتب نسبت مى دهيم و مى گوييم «نويسنده، خط را نوشته است». در واقع فاعل حقيقى و بالذاتِ اين نوشته و خط، نويسنده است; امّا عمل نوشتن خط را گاهى به واسطه ها كه قلم و دست هستند نسبت مى دهند.

عمل قبض روح نيز به همين صورت است. حقيقت اين عمل تنها به اراده و قدرت الهى محقّق مى شود و هيچ كسى در اين امر دخالت ندارد، امّا همين عمل را گاهى به واسطه ها كه ملك الموت و دستياران او هستند نسبت مى دهد.

پس ملك الموت و دستياران او مستقلا و بى ارتباط با اراده ى حق اين فعل را انجام نمى دهند; بلكه كاملا مطيع و فرمان بردار اوامر الهى هستند و به هيچوجه از اراده ى الهى تخطّى نمى كنند.

با توجه به مطالبى كه گفته شد روشن مى شود كه بين آيات الهى ناهماهنگى وجود ندارد، بلكه نسبت دادن قبض روح به غير خدا (ملك الموت و فرشتگان ديگر) از باب وساطت در افعال الهى است.[52]

سوال : آيا به لحاظ مراتب و مقامات انسان ها، قبض روح آنها هم متفاوت است؟

جواب : از آيات سه گانه اى كه در پاسخ پرسش قبل بيان داشتيم، استفاده مى شود كه به لحاظ مراتب و درجات انسان ها، قبض روح آنها هم متفاوت خواهد بود.[53]

به استناد روايتى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى توان گفت:[54]

اختلاف قبض روح به اختلاف درجات قرب الهى برمى گردد; هر كس به مقامات بالاى معنوى و درجات عاليه اى از قرب پروردگار رسيده باشد، خداوند متعال، روح او را بدون واسطه، قبض مى كند. اين گروه از انسان ها جزء كامل ترين افراد بشر محسوب مى شوند.

دسته ى دوّم كسانى هستند كه به شايستگى هايى خاصّ و مقامات خوبى رسيده، امّا توان آن را نداشته اند كه خود را به درجات گروه اول برسانند. متصدّى قبض روح اين گروه از انسان ها «عزرائيل» خواهد بود كه از فرشتگان مقرّب است.

دسته ى سوم انسان هاى ضعيف و متوسط از لحاظ ايمان و تبهكاران هستند كه توسط دستياران ملك الموت قبض روح مى شوند، الّا اين كه فرشتگان روح تبهكاران را با عذاب و شكنجه قبض مى كنند، ولى از مؤمنانِ متوسط با سلام و تحيّت استقبال مى كنند و جان آنها را مى گيرند.[55]

سوال : ملك الموت در هنگام قبض روح انسان به چه صورتى ظاهر مى شود؟

جواب : از آيات كريمه ى قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) استفاده مى شود كه قبض روح انسان ها با هم متفاوت است و برخورد فرشتگان مرگ با انسان هاى متوفّى كاملا فرق مى كند. با يكى از روى ملاطفت و رأفت و با صورتى زيبا برخورد مى كنند و با ديگرى از روى غضب و شدّت و با چهره اى زشت و كريه المنظر.

بايد روشن بشود بالاخره چهره ى قابض ارواح به چه شكلى است و چگونه در مقابل انسان محتضر ظاهر مى شود.

در ابتدا حديثى را در اين باب نقل مى كنيم:

روايت شده است كه:

حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام)به ملك الموت گفت: آيا مى توانى با آن صورتى كه روح فاجر را قبض مى كنى خودت را به من بنمايى؟ ملك الموت عرض كرد: تو طاقت و تحمّل اين را ندارى (كه مرا بدان صورت ببينى) حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمود: بلى (طاقت دارم تو را بدان صورت ببينم). ملك الموت عرض كرد: صورت خود را از من برگردان و سپس مرا ببين. حضرت ابراهيم(عليه السلام) بدين طريق به ملك الموت نظر كرد; ناگهان ديد مرد سياه چهره اى با موهاى راست شده و بوى متعفّن و با لباس هاى سياه، به طورى كه از دهان و از دو سوراخ بينى او دود و آتش زبانه مى كشيد، در مقابل او حاضر است. حضرت ابراهيم(عليه السلام)غش كرد...[56].

امّا ملك الموتى كه با چهره اى زيبا و نكو در مقابل حضرت ابراهيم(عليه السلام)حضور داشت چگونه به صورتى زشت و كريه مبدّل شد؟

بايد گفت: فرشتگان موجوداتى مجرّدند. مجردات در مقابل مادّيات اند. مادّه محدود به زمان و مكان و دست خوش تغيير و تحوّل و در معرض زوال و فساد است، به خلاف مجردات كه از اين خصوصيات مبرّا هستند.

فرشتگان نيز موجوداتى منزّه از مادّه اند; لذا خصوصيات مادّه در آنها راه ندارد و شكل نمى پذيرد.[57] حال كه فرشتگان چنين اند، پس اين همه روايات كه از هيئت و شكل فرشتگان خبر داده اند (از جمله روايت مزبور) چه مى شوند؟

بايد گفت همه ى اين اخبار از باب «تمثّل» است و تمثّل با «تشكّل» فرق مى كند.

معناى تمثّل ملك به صورت انسان اين است كه ملك در ظرف ادراك بيننده به صورت انسان درمى آيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او واقعيّت و خارجيّت ديگرى دارد و آن عبارت از صورت ملكى است.

به خلاف تشكّل كه اگر ملك به صورت انسان متصور و متشكل بشود، مبدّل به انسان واقعى مى شود; چون در حالت تشكّل، هم در ظرف ادراك بيننده و هم در خارج ادراك، صورتى يكسان دارد.[58]

قرآن كريم در جريان تمثّل جبرئيل براى حضرت مريم(عليها السلام) مى فرمايد:

(فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا);[59] جبرئيل به صورت بشرى براى مريم(عليها السلام) تمثّل كرد.

و اين بدين معناست كه جبرئيل در ادراك مريم(عليها السلام) به صورت بشرى محسوس شد نه اين كه واقعاً جبرئيل به همان صورت درآمده باشد (بلكه در خارج از ادراك حضرت مريم(عليها السلام) صورتى غير از صورت بشرى داشت).

پس تمثّل عبارت است از ظهور چيزى براى انسان به صورتى كه انسان با آن الفت دارد و متناسب با همان غرضى است كه به خاطرش ظهور كرده است; مثلا جبرئيل به صورت بشرى تمثّل كرد; چون مألوف و معهود آدمى از رسالت همين است كه شخص رسول رسالت خود را بگيرد و نزد مرسل اليه (آن كه پيام براى او فرستاده شده كه در اين مثال حضرت مريم(عليها السلام) بوده است) بيايد و از طريق تكلّم و گفتوگو آن را ادا كند. يا مانند تمثّل دنيا براى امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)كه به شكل زنى زيبا و فريبنده ظهور كرد; چون معهود و مألوف دل هاى بشرى همين است كه در مقابل دخترى زيبا بيش از هر چيزى فريفته مى شود.[60]

با بيان اين مقدمه كه اولا، فرشتگان، موجوداتى مجرّدند و ثانياً، اگر رابطه اى بين ملائكه و انسان هست به صورت تمثّل است و ملائكه هيچ گونه تشكّلى ندارند، نوبت به پاسخ پرسش اين بخش مى رسد و آن اين كه ملك الموت و دستياران او در هنگام قبض روح داراى شكل خاصّى نيستند، بلكه اين تلقّى و دريافت و ادراك انسان محتضر از فرشته ى مرگ است كه او را به صورت خاصّى رؤيت مى كند.

در حقيقت بايد گفت: ملك الموت و فرشتگان قابض ارواح مانند آيينه صاف و روشن اند و در مقابل هر محتضرى كه قرار مى گيرند صورت ملكوتى صفات و اخلاق و اعتقادات خود او را نشانش مى دهند; در واقع انسان محتضر صورت برزخى ملكاتِ خود را در فرشته ى مرگ مى بيند، لذا فرشتگانى كه مأمور قبض روح مؤمنان هستند، بنا به روايات وارد شده، صورتى زيبا دارند و در مقابل، مأموران قبض روح كافران و تبهكاران چهره اى زشت و كريه دارند.

در نتيجه، شكل ظهور فرشته ى مرگ، هنگام قبض روح، به ملكات و اعتقادات شخص محتضر بستگى دارد. هر چه اعمال و نيّات و عقايد انسانِ محتضر پاك و بى شائبه باشد، ملكى را كه رؤيت مى كند زيباتر و دلرباتر است و هر چه اعمال انسان زشت و پليد باشد، فرشته اى را كه مى بيند خشن تر و وحشتناك تر است.

سوال : آيا فرشته ى مرگ مى تواند در يك زمان، روح افراد متعدد را در جاهاى متفاوت قبض كند؟

جواب : از آن جا كه فرشتگان جزء موجودات مجرّدند و مجرّدات محدود به زمان و مكان نيستند، پس چنين نيست كه فرشته اى در مكانى باشد و نتواند در مكان ديگرى حاضر شود.[61]

حال كه هم ملك الموت و هم فعل او كه قبض روح انسان است، مجردند، پس ملك الموت با قوه ى خاصّى روح انسان را كه او هم از مجردات است قبض مى كند و اين ها هيچ كدام در ظرف زمان و مكان محقق نمى شود; لذا اشتغال فرشته ى مرگ براى قبض روح يك انسان او را از قبض روح انسان ديگرى كه در مكان دورترى است، ناتوان نمى كند، بلكه چون ملك الموت موجودى مجرّد است در يك زمان مى تواند چند انسان را كه در چند مكان مختلف هستند قبض روح كند.

مؤيّد اين مطلب روايتى است از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود:

از ملك الموت پرسيده شد: چگونه در يك لحظه ارواح را قبض مى كنى در حالى كه بعضى از آنها در مغرب اند و بعضى در مشرق؟ پاسخ داد: اين ارواح را به خود مى خوانم و آنها اجابت مى كنند.[62]

تحقّق مرگ

سوال : آيا رفتار فرشتگان در هنگام مرگ با انسان ها يكسان است؟

جواب : به استناد متون دينى، اعم از آيات الهى و روايات معصومين(عليهم السلام)رفتار فرشتگان مرگ با انسان ها يكسان نيست، بلكه به تناسب باور و عقايد و ملكات نفسانى هر كسى با او رفتار مى كنند.

فرشتگان با مؤمنان و صالحان، با رحمت و الفت برخورد مى كنند و حال آن كه كافران و منافقان و تبهكاران را با تحقير و خوارى و ذلّت قبض روح مى كنند.[63]

رفتار فرشتگان مرگ با مؤمنان

قرآن دراين باره مى فرمايد:

(الَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);[64] پرهيزكاران كسانى هستند كه فرشتگان جان آنان را در حالى كه پاك و پاكيزه اند مى گيرند و به آنان مى گويند: درود بر شما باد.

مؤمنان و بندگان صالح پروردگار در اولين مرحله ى انتقال به حيات اخروى با استقبال فرشتگان روبه رو خواهند شد و آنها را با شرافتى وصف ناپذير بشارت بهشت مى دهند.

در روايتى است كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سؤال كردند: فرشته ى مرگ چگونه جان آدمى را مى گيرد؟ حضرت فرمودند:

فرشته ى مرگ هنگام مردن مؤمن نزد وى آن گونه مى ايستد كه برده اى ذليل نزد مولى; او و يارانش نزد مؤمن مى ايستند و نزديك نمى شوند تا اين كه نخست فرشته ى مرگ سلام كند و به او بشارت بهشت دهد.[65]

انسانى كه تمام عمر خود را با اعتقاد صحيح و باورى عميق نسبت به خداى خود سپرى نموده و تمام سعى و كوشش خود را در مسير رضايت پروردگار خويش صرف كرده است، نتيجه ى عقايد و رفتار پسنديده ى خود را بدين سان در دالان ورودى برزخ و انتقال به حيات اخروى خواهد ديد.

رفتار فرشتگان مرگ با كافران (منافقان و تبهكاران) [66]

در آيات متعددى از قرآن كريم، برخورد فرشتگان قابض ارواح و سخنانى كه بين آنان و تبهكاران ردّوبدل مى شود، بيان گرديده است.

1. كسانى كه در حال كفر از دنيا رفته اند.

(وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ)[67]; اگر ببينيد سختى حال كافران را هنگامى كه فرشتگان جان آنان را مى گيرند و بر روى و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند: بچشيد طعم عذاب سوزنده را.

شبيه همين تعبير در سوره ى مباركه ى محمد(صلى الله عليه وآله) آيه ى27 براى منافقان آمده است.[68]

مرحوم شاه آبادى(رحمه الله) درباره ى اين آيات توجيهى دارند مبنى بر اين كه فرشتگان دو دسته اند: يك دسته كارگزاران امور آخرت و گروهى ديگر مجريان اوامر الهى در دنيا هستند. فرشتگان دنيا با ديدن اين منظره كه شخص تبهكار تمام عمر خود را به بطالت و انكار حق گذرانده و اكنون لحظه ى مرگ او فرارسيده، با حالتى توهين آميز و همراه با شكنجه، محكم بر پشت او مى زنند و او را از دنيا بيرون رانده، تحويل فرشتگان آخرت مى دهند. آنها هم با ديدن اين بنده ى عاصى و نافرمان، به صورت او مى كوبند.[69]

2. كسانى كه متكبّرانه در دنيا به سر بردند.

(يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً)[70]; روزى كه مجرمان فرشتگان را ببينند، در آن روز بشارتى از فرشته نيافته، بلكه به آنها گويند: اى سركشان، محروم وممنوع (از رحمت و جنّت خدا) باشيد.

3. كسانى كه هنگام جان دادن، ستم كنندگان به جان خويشتن به شمار مى روند.

(إِنَّ الَّذِينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الاَْرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً)[71]; آنان كه هنگام (مرگ) قبض روح، ظالم و ستمگر بميرند، فرشتگان از آنها بازپرسند كه در چه كار بوديد (و چرا به ايمان و اعمال نيك براى آخرت نپرداختيد)؟ پاسخ دهند كه ما در روى زمين مردى ضعيف و ناتوان (و اسير ظلم حكّام جاهل و كافر) بوديم. فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن سفر كنيد (و از محيط جهل و كفر به سرزمين علم و ايمان بشتابيد؟ از آنها عذر نپذيرند) و مأواى اينان جهنم است و بازگشت آنها به جايگاه بسيار بدى است (كه محل قهر و عذاب خداست).

4. كسانى كه بر خداوند دروغ بستند و سخنان رسول او را نپذيرفتند.

(.. وَ لَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ...)[72];

... و اگر فَضاحت و سختى حال ستمكاران (و مدعيان باطل) را ببينى، آن گاه كه در سكرات موت گرفتار آيند و فرشتگان براى قبض روح آنها دست قهر و قدرت برآورند و گويند كه جان از تن به در كنيد; امروز كيفر عذاب و خوارى مى كشيد... .

در هر حال، برخورد فرشتگان قابض ارواح با عاصيان به گونه اى است كه از ابتداى امر و از لحظات اوليه ى حيات اخروى گرفتار عذاب الهى مى شوند. انسانى كه به استعدادهاى درونى خود بى توجه بوده و جهات ملكوتى و (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى)خود را فراموش و تمام عمر خود را صرف همان جنبه ى طبيعى كرده است، حال با انقطاع علاقه ى روح از بدن مادّى بدون هيچ وسيله و توشه اى به عالمى ديگر منتقل مى شود. او در عالم دنيا درصدد به فعليّت رساندن استعدادهاى درونى و جنبه هاى روحانى خود نبوده تا در حين انتقال به برزخ خوش و خرّم و با صورتى زيبا قدم به عالم آخرت بگذارد.

بله، چنين آدمى بزرگ ترين نعمت الهى وديعه ى ربّانى را كه همان روح انسانى است، با بى توجهى و غفلت، كفران و ناسپاسى كرده و در اين امانت الهى خيانت ورزيده است، لذا مستحق چنين عذاب ها و برخوردهايى از جانب فرشتگان الهى خواهد بود.

سوال : چه عاملى باعث سختى مرگ براى بعضى انسان ها مى شود؟

جواب : از پرسش و پاسخ هاى گذشته چنين استفاده مى شود كه در هنگام مرگ، طبق عقايد و اعمال و رفتار هر كسى با او برخورد خواهند كرد; يعنى برآيند رفتارى او در تمام عمرش مورد نظر قرار مى گيرد. اگر برآيند اعتقادى و رفتارى او صحيح و سالم و بر صراط مستقيم باشد به او از روى «سلام و بشارت بهشت» برخورد خواهند كرد، ولى اگر برآيند رفتارى او زشت و پليد باشد، ملائكه و فرشتگان الهى او را با شكنجه و عذاب و ذلّت و خوارى به عالم برزخ منتقل مى كنند.

بى ترديد اگر انسانِ گنهكار با توبه واستغفار و جبران خلافكارى هايش خود را سبك بار نكند، بارهاى سنگين گناه به شكل عقده هاى روانى بر روح و جان او حاكم خواهند شد و به هنگام مفارقت روح از بدن تمام آن ناملايمات و عقده هايى را كه در جانش اندوخته شده اند يك باره درك مى كند و همان باعث شكنجه و عذاب درونى او خواهد شد; درست مانند دردهايى كه نفس به هنگام اشتغال به امور ديگر آنها را احساس نمى كند، ولى به محض فراغت نفس آن دردها ادراك مى شوند.[73]

امّا در اين جا سخن از اين است كه علاوه بر عقايد باطل و اعمال ناشايست كه در هنگام قبض روح تأثيرات بسيار سنگينى بر انسان دارند، آيا عوامل ديگرى نيز در سختى جان دادن آدمى مؤثرند يا نه؟ ابتدا لازم است مقدّمه اى را طرح كنيم. يكى از عوالمى كه انسان به ناچار وارد آن مى شود و مدتى در آن عالم و نشئه زندگى مى كند عالم دنياست. انسان با ورود به اين عالم به دو نوع «ادراك» دسترسى پيدا مى كند.

1. ادراكاتى كه مربوط به «بود و نبود» جهان است: در همين بخش است كه خداوند متعال، اوصاف او، موجودات ملكوتى، زمين، آسمان و... از حيث وجود براى انسان قابل ادراك هستند.

2. ادراكاتى كه مربوط به امور اعتبارى اند: امور اعتبارى سلسله امورى هستند كه واقعيّت عينى ندارند، بلكه صرفاً براى رفع احتياجات بشرى ساخته و پرداخته شده اند; مانند مالكيت، وزارت و... و اين ها هم ساخته ى دست خود بشرند; يعنى امورى قراردادى اند; مثلا با يك امضا آدمى به پست وزارت نايل مى شود و با حكم ديگرى عزل مى شود.

از طرف ديگر، انسان دو جنبه دارد: يكى روح و ديگرى بدن. با توجّه به اين جهات چهارگانه، انسان بايد متوجه باشد كه ناگهان از مسير انسانى خود منصرف نشود. اگر انسان جنبه هاى روحانى و جسمانى خود را بشناسد و به وظيفه ى خود در قبال هر كدام عمل كند و هم چنين امور واقعى و اعتبارى را هم به خوبى بشناسد و نقش خود را درباره ى هر كدام به خوبى ايفا كند، در اين صورت، نه تنها با شناخت كامل، زندگى دنيوى خود را مى گذراند بلكه به هنگام ارتحال و انتقال از دنيا به آخرت سرگردان نخواهد ماند. چنين آدم فهيمى مى داند به كجا مى رود و از پيش با توجه و تأمّل دقيق راه صحيح خود را طى و اسباب آسايش پس از مرگ خود را فراهم مى كند.

امّا انسانى كه از جنبه ى روحانى خود غافل، و نسبت به امور واقعى و ادراكات حقيقى بى توجّه است، تمام سعى و فرصت خود در دنيا را صرف همين جنبه ى طبيعى (غيرروحانى) و امور اعتبارى مى كند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: اين ها گروهى هستند كه نسبت به خودِ فرعى همت گماشته اند:

(وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ)[74].

چنين انسانى تمام همّت خود را صرف تأمين رفاه و آسايشى مى كند كه واقعيتى ندارند و چنان سرگرم امور اعتبارى مى شود كه به تدريج حقيقت خود را (كه خود اصلى اوست) فراموش مى كند و نسبت به آن ناآشنا مى شود. آن گاه آدمى به جايى مى رسد كه تنها و تنها به فكر كسب مقامات ناپايدار دنيايى است و تمام تلاش خود را صرف اين مى كند كه مثلاً از معاونت به رياست برسد; غافل از اين كه رياستى كه بدان رسيده وابسته به يك امضاى قراردادى است كه احتمال عزل از اين مقام براى او وجود دارد.

انسانى كه اين گونه با اختيار و اراده ى خود جانش را گرفتار ظلمت كده ى اعتبارات كرده است، اگر مرگش فرابرسد چه حالتى خواهد داشت؟!

انسانى كه با خود حقيقى اش ناآشناست و نسبت به حقايق و امور واقعى بى توجه است هنگام مرگ گرفتار سختى بسيارى مى شود و مدّت ها بايد بگذرد تا بفهمد كه از دنيا رفته است. در حقيقت، مرگ انتقال از دنيا به برزخ است و اين انتقال براى چنين انسان هايى به سختى صورت مى گيرد; چون تنها به امور مادّى و اعتبارى علاقه مند و دل بسته بوده كه با مرگ همه ى آنها رخت برمى بندند. همانند انسان معتادِ به مواد مخدّر كه هرگاه او را از آن مواد سمى جدا كنند دچار درد و فشار و سختى مى شود; چون علاقه به مواد مخدّر هست ولى متعلّقِ آن (كه همان مادّه ى مخدر باشد) نيست.

انسان معتاد به دنيا كه حقيقتِ خود و آخرت را فراموش كرده است نيز در هنگام مرگ، متعلِّق (اعتبارات دنيوى) از او گرفته مى شود; امّا تعلّق و وابستگى اش هم چنان باقى است و تا تك تك تعلّقات انسان از دنيا بريده نشود، مرگ حقيقى نمى يابد.[75]

لذا قرآن دنيا را متاع قليل و از امور قراردادى مى داند كه به هنگام مرگ از كف انسان بيرون مى رود و به انسان هشدار مى دهد كه گرفتار آن نشود; چرا كه تعلّق بيش از حدّ جان آدمى به اين گونه امور طبيعى و اعتبارى نتيجه اى جز سختى جان كندن به هنگام مرگ براى او نخواهد داشت.

(وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ);[76] همانا شما تك تك براى حساب نزد ما بازخواهيد آمد بدان گونه كه نخست شما را آفريديم و آنچه از مال و جاه به شما داديم همه را پشت سر خواهيد افكند و بين شما و آنها جدايى خواهد افتاد و همه نابود خواهند گشت.[77]

آيت الله جوادى آملى درباره ى تعلق به دنيا چنين مى فرمايد:

...آنچه را كه قرآن به طور مكرّر يادآورى مى كند پرهيز از دنياست; زيرا ما هر چه فريب و نيرنگ بوده از دنيا خورده ايم و هر خطرى كه دامن گيرمان شده از تعلّق به دنيا بوده است; هر كس آبروى خود را از دست داده بر اثر دنيازدگى و هر كس آبرويى به دست آورده بر اثر نجات از فريب دنيا بوده است... هر چه ما را از خدا دور و به غير خدا مشغول كند دنياست. بعضى به مال مشغول اند و دنياى آنها مالشان است و بعضى به علم و دنياى آنها علم آنهاست. تكاثر در ارتباط با مال باشد يا علم دنياست. كسى كه درس مى خواند تا علم زيادى فراهم كند براى اين كه بگويد من اعلم از ديگران هستم مانند كسى است كه تلاش و كوشش مى كند تا مالى فراهم بكند براى اين كه بگويد من سرمايه دارترم. گاهى انسان رنج عبادت هاى زيادى را تحمّل مى كند، نه براى رضاى خدا بلكه براى اين كه بگويد من زاهدترم يا عابدترم كه اين هم دنياست.[78]

پس در پاسخ به سؤال مزبور به طور خلاصه مى توان گفت:

به جز عقايد نادرست و اعمال ناشايست كه در سختى مرگ انسان مؤثرند، يكى از مهم ترين عوامل سختى مرگ و جان دادن انسان، تعلق به دنياست و همين توجه و وابستگى انسان به دنيا باعث مى شود كه انسان در هنگام مرگ و مفارقت روح از بدن گرفتار شكنجه و درد جانكاهى شود.