مرگ واقعيت ناشناخته

محسن ميرزاپور

- ۴ -


زمان مرگ

سوال : آيا زمان مرگ از پيش معيّن شده است؟

جواب : براى پاسخ به اين سؤال مهم ابتدا لازم است به مطالبى چند اشاره كنيم:

1. اجل

بنابر بسيارى از آيات قرآن كريم هرچه در اين جهان است داراى اجلى است، در نتيجه، انسان نيز اجلى دارد.

در قرآن اجل به دو معنا آمده است: يكى به معناى «تمام مدّت» و ديگرى به معناى «انتهاى مدّت»; و در بحث ما معناى دوم مراد است. وقتى گفته مى شود انسان داراى اجلى است; يعنى بالاخره عمر او در دنيا پايانى دارد.

اجل براى هر موجودى حدّومرز مشخصى دارد و قابل اندازه گيرى است; لذا تغيير و تحوّل در آن راه دارد و از جمله تقديرات الهى است.[79]

بر اساس قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام)«اجل» بر دو قسم است:

1. اجل حتمى كه در قرآن به «اجل مسمّى» تعبير شده; 2. اجل معلّق و مشروط كه در قرآن به «اجل» از آن تعبير شده است.

اجل معلّق از جمله تقديرات الهى است و تغييرپذير است. چون ممكن است قبل از تمام شدن شرايط و اسباب و ضميمه شدن مقدّمات (آخرى) به مقدمات اوّلى، مانعى پيش بيايد و مقتضى ايجاد نشود و اجل به نهايت كار نرسد. ولى اجل حتمى تغييرپذير نيست و جزء «قضاى الهى»[80] است و به مرحله ى حتميّت رسيده است.[81]

2. لوح محفوظ و لوح محو و اثبات

تمام حوادث عالم، از جمله اجل انسان، در لوحى به نام «لوح محفوظ» ثبت و ضبط مى شود; به طور مثال مرگ انسان ها و انتهاى عمر آنها با تمام مقدمات و خصوصياتى كه در تحقق اجلِ آنها دخالت دارند، مانند مكان، زمان و حالات فرد و ديگر ويژگى ها در همين لوح محفوظ ثبت مى شوند و هر آنچه در لوح محفوظ ثبت شد تغيير نمى پذيرد و از لحاظ زمانى هيچ تأخيرى در تحقق آن پديد نمى آيد.

قرآن درباره ى عدم تأخير اجل انسان ها مى فرمايد:

(وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها);[82] و خدا هرگز اجل كسى را از وقتش كه فرا رسد مؤخر نيفكند.

اجلى كه در لوح محفوظ ثبت مى شود، همان اجلى است كه به قضاى الهى ختم مى شود.

غير از لوح محفوظ الواح ديگرى هست كه از آن به «لوح محو و اثبات» تعبير مى كنند. در اين الواح تحقق حوادث با تمام خصوصيّات و به طور دقيق ثبت نمى شود، بلكه توأم با ابهاماتى است و در حقيقت با توجه به بعضى مقدمات و زمينه هاى پيدايش، بيان مى شود.

در حقيقت حوادث با شرايطى در اين لوح منعكس مى شوند و اگر آن شرايط محقق نشوند، آن حادثه نيز در خارج محقق نمى شود; چون شرطش تحقق پيدا نكرده است;[83] مثلاً روزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اصحاب خود نشسته بود و پيرمردى از آن جا گذشت. حضرت فرمود: اين شخص به صحرا مى رود و مارى او را نيش مى زند. اتفاقاً عصر همان روز پيرمرد خاركن را ديدند كه از صحرا برگشته و پشته اى از خار بر دوش دارد. اصحاب از حضرت پرسيدند: يا رسول الله، اين همان مرد نيست كه فرموديد با نيش مار از بين خواهد رفت؟! حضرت فرمود: بگذاريد نزديك بيايد; آن گاه پيرمرد يهودى را صدا زدند و گفتند: پشته ى خارت را بگذار زمين و باز كن. ديدند مارى در آن پشته حلقه زده است. حضرت فرمود: مقدّر بود كه اين مار او را نيش بزند ولى صبح كه از خانه بيرون آمد صدقه داد و صدقه اين بلا را از او دفع كرد; يعنى تقديرى كه حضرت از آن خبر داده بود در لوح محو و اثبات ثبت شده و مشروط به «صدقه ندادن مرد يهودى» بود; يعنى اگر اين مرد صدقه نمى داد، با نيش مار از بين مى رفت، ولى حال كه شرطش محقق نشد (صدقه ندادن) مرگ او هم به تحقق نپيوست، بلكه با صدقه مرگش به تأخير افتاد.

نكته اى اساسى كه نبايد از آن غافل باشيم اين است كه بين لوح محفوظ و لوح محو واثبات هيچ تنافى وجود ندارد. هر اجلى كه در خارج تحققش حتمى باشد همان مرگى است كه در لوح محفوظ ثبت شده و اجل هايى كه با عدم تحقق شرطشان به تأخير مى افتند; مرگ هايى هستند كه در لوح محوواثبات ثبت گرديده اند.[84]

آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:

انسان از آن جهت كه متحرك است و خط سير او از طبيعت مى گذرد لاجرم پايانى براى حركت طبيعى اش وجود دارد كه از اين پايان به عنوان مرگ ياد مى شود... ميزان عمر آدمى چون از مقدّرات است تغيير مى پذيرد و با امورى همچون دعا، صدقه و صله ى رحم و يا گناهان گوناگون، كم يا زياد مى شود; چون قَدَر خداوند، تغييرپذير است... پس، اصل مرگ، قضايى است الهى كه هرگز تغيير نمى يابد و هر انسانى بلكه هر پديده اى بايد به اين مرحله وارد شود كه (كُلُّ نَفْس ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ)[85].

پاسخ نهايى اين پرسش مهم از اين قرار است كه:

اجل حتمى (زمان مرگ) كه در لوح محفوظ ثبت شده همان اجلى است كه به قضاى الهى ختم مى شود و اجل معلق و مشروط كه در لوح محو و اثبات ثبت مى شود از جمله تقديرات الهى است كه تغييرپذير است.

سوال : آيا دانستن زمان مرگ به صلاح انسان است؟

جواب : زمان مرگ انسان ها نامعلوم است و هيچ كس از زمان مرگ خود اطلاع ندارد. چه بسيار انسان هايى كه تا مرز جان سپردن پيش مى روند و احتمال مرگ را در حد يقين مى بينند، ولى نمى ميرند و در مقابل، انسان هايى هستند كه هيچ احتمال فرارسيدن مرگ خود را نمى دهند و ناگهان گرفتار چنگال مرگ مى شوند.

آيا نامعلوم بودن زمان مرگ براى انسان فايده اى هم دارد و به تعبير ديگر، آيا به صلاح انسان است كه زمان مرگ خود را بداند؟ و آيا اطلاع از زمان مرگ آثار سوئى براى او دارد؟

در پاسخ بايد گفت: بنا به حكمت الهى بايد زمان مرگ انسان ها نامعلوم باشد; و مجهول بودن زمان مرگ، براى انسان دو نتيجه ى مهم به دنبال دارد:[86]

1. خداوند انسان را به گونه اى خلق كرده كه همواره به دنبال بقا و جاودانگى است و به سبب همين عنايت الهى، آدمى هميشه به زندگى و آينده اميدوار است. حال اگر اين حالت از او گرفته شود، زندگى اش به خاموشى مى گرايد.

در روايات آمده است:

آرزو بر امت من رحمت است. اگر آرزو از انسان گرفته شود، مادرى به شيرخوار خود شير نمى دهد و باغبانى نهالى نمى كارد.[87]

اگر انسان از زمان مرگ خود آگاه باشد، سال ها قبل از فرارسيدن مرگش غمواندوه تمام وجودش را مى گيرد و فكر و خاطر او پريشان مى شود و به كلّى از تلاش و تكاپو و تحرك بازمى ايستد. پس اميد به زندگى دنيوى و تكاپو و تحرّك در اين فرصتِ بس كوتاه عمر، در گرو همين نامعلوم بودن زمان مرگ است.[88]

2. فايده ى ديگر ندانستن زمان مرگ، آن است كه انسان در انتخاب راه صلاح آزاد مى ماند. انسانى كه داراى قدرت است و توانايى كسب ايمان و ترك آن را دارد، اگر ايمان را با اراده و اختيار خود انتخاب كند، به نشاط روحى و ايمانى مى رسد; يعنى اگر انسان با اختيار تام، راهش را انتخاب كند همين برايش كمال محسوب مى شود، به خلاف جايى كه از باب اضطرار يا جبر راهى را برمى گزيند.

اگر انسان زمان مرگ خود را بداند، با روح نافرمانى و عصيان پرورش مى يابد; چرا كه به اميد توبه در آينده و آن هم نزديك به زمان مرگش، تمام عمر خود را در گناه و نافرمانى مى گذراند، حال آن كه اين توبه از آزادگى روح و انتخاب راه درست نيست، بلكه چون در شُرف مرگ و انتقال به برزخ است، توبه مى كند.

هدف زندگى انسان ها در عالم دنيا همين جنبه ى آزادى آنها در انتخاب راهشان است تا از اين طريق به كمالات نهايى برسند. قدم نهادن در مسير رضايت پروردگار آن هم با اراده و اختيار، تحرك درونى و رشد و تعالى در درون انسان ايجاد مى كند به گونه اى كه آدمى به تكاپو مى افتد تا گام هاى بيشترى را در اين طريق بردارد.[89]

سوال : آيا انسان مى تواند از زمان مرگ خود آگاه شود؟ چه كسانى از زمان مرگ خود آگاه اند؟

جواب : زمان و مكان مرگ از جمله امورى هستند كه به اقتضاى حكمت الهى بر انسان ها مخفى و نامعلوم اند و از جمله امور غيبى محسوب مى شوند.

در آيه اى از قرآن چنين آمده است:

(وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْض تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ);[90] و هيچ كس نمى داند كه فردا (از سودوزيان) چه خواهد كرد و هيچ كس نمى داند كه به كدام سرزمين مرگش فرا مى رسد (و به خاك مى رود) پس تنها خدا به همه چيز خلايق دانا و بر تمام اسرار و دقايق عالم آگاه است.

طبق اين آيه ى شريفه، انسان نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد و اين را خداوند از جمله امورى قرار داده است كه ظاهر و مكشوف نيست.[91] در نهج البلاغه درباره ى مخفى بودن زمان مرگ چنين آمده است:

مكتوم الاجل...; اجل انسان پوشيده و پنهان است.[92]

پس هم مكان و هم زمان مرگ انسان ها از جمله امور مخفى و پوشيده مى باشند و انسان نسبت به آنها هيچ اطلاعى ندارد. روايات زيادى، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)رسيده است كه از آينده و زمان مرگ و... خبر داده اند; پس معلوم مى شود اشخاصى چون رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)و امامان معصوم(عليهم السلام) از زمان و مكان و خصوصيّات مرگ و شهادت خود باخبر بوده اند و گاهى هم نسبت به اصحاب خود بياناتى فرموده اند (مانند خبر شهادت ميثم از جانب امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)).

بايد ديد كه جمع بين اين گونه اخبار و آيه ى شريفه اى كه پيش از اين ذكر شد، چگونه است. در آيه اى از قرآن مى خوانيم:

(فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول);[93] اظهار بر غيب براى احدى نيست جز كسانى كه خداوند از آنها راضى است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم (عليهما السلام) و بعضى از اولياى الهى از جمله كسانى هستند كه از غيب آگاه اند. پس خداوند به برخى افراد، از باب رضايتى كه از آنها دارد بعضى علوم غيبى را به آنها اظهار و اخبار مى كند و زمان و مكان و ديگر خصوصيات مرگ هم از جمله ى همين علوم محسوب مى شوند. البته علمى كه خداوند به غيب دارد استقلالى (بالاصالة) است، ولى علم غيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) تبعى است و با اظهار و اخبار الهى از عالم غيب آگاه مى شوند.

پس اطلاع از امور غيبى مثل زمان و مكان مرگ براى انسان ممكن است، ولى در صورتى كه به مقام انسان كامل برسد كه مصداق اتّم آن وجود مقدس رسول الله(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) است.[94]

در روايتى از امام رضا(عليه السلام) نقل شده كه حضرت به يكى از اطرافيان نظرى افكند و او را از مشكلى كه در آينده بدان مبتلا مى شد خبر داد. آن شخص از حضرت پرسيد: «فان الغيب لا يعلمه الا الله تعالى»; يعنى تنها خداوند عالم به غيب است. حضرت در جواب، آيه ى 26 سوره ى مباركه ى جن را تلاوت كرد و فرمود:

فرسول الله(صلى الله عليه وآله) عندالله مرتضى و نحن ورثة ذلك الرسول الذى اطّلعه الله على ما يشاء من غيبه فعلمنا ما كان و مايكون الى يوم القيامة;[95] رسول الله برگزيده ى خداست و ما وارث آن پيامبرى هستيم كه خداوند هر آنچه خواسته از غيبش به او اطلاع داده; پس ما مى دانيم آنچه مربوط به گذشته است و آنچه تا قيامت پيش مى آيد.

زمان مرگ

سوال : آيا در آستانه ى مرگ نيز شيطان در پى گمراه ساختن و فريب انسان هاست؟

جواب : شيطان در جريان آفرينش انسان، به سبب تكبّر، در برابر فرمان الهى سر تعظيم فرود نبرد و بر آدم سجده نكرد. او در مقام توجيه عمل خود دست به مغالطه اى زد كه عبارت بود از:

(قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين);[96] من از او (آدم) بهترم كه مرا از آتش و او را از گل آفريدى.

همين عمل او باعث شد تا عبادات شش هزار ساله اش يكجا از بين برود[97] و رانده شده ى درگاه رحمت الهى گردد و به همين سبب نيز كينه ى آدم و فرزندانش را به دل گرفت. قرآن از دشمنى شيطان و كينه ى او نسبت به آدم و سعى او در فريب آدميان چنين مى فرمايد:

(قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ);[98] شيطان گفت به عزت و جلالت قسم، تمام خلق را گمراه خواهم كرد.

(ثُمَّ لآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ)[99]; آن گاه از پيش روى و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان را درمى آيم (و هر يك از قواى عامله و ادراكى آنها را به ميل باطل مى كشم) تا بيشتر آنان شكر نعمتت به جاى نياورند.

شيطان در كار خود بسيار مجّد و كوشاست و تمام تلاش او صرف اين مى شود تا آدمى به فلاح و رستگارى نرسد و مؤمن نگردد; لذا در تمام طول عمر انسان ها، لحظه به لحظه مى كوشد با وسوسه هاى خود او را از صراط مستقيم دور كند و اگر كسى با نور ايمان و كسب تقوا توان مقابله با شيطان را داشت او را رها نمى كند، بلكه بر تلاش خود مى افزايد تا بالاخره مؤمن را از راه حق منحرف كند.[100] بدين سبب آخرين لحظات عمر انسان براى شيطان بسيار بااهميّت است و او در اين لحظات مهم و حسّاس تمام همّت خود را صرف مى كند تا بلكه نگذارد مؤمنى با حال ايمان از دنيا برود.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

هرگاه مرگ كسى فرا مى رسد ابليس از ميان شياطين دستيارش افرادى را برمى انگيزد تا او را به كفر فرمان دهند و در دينش به ترديد اندازد تا زمانى كه روحش از بدن جدا گردد و اگر كسى مؤمن بود آن شياطين بر او چيره نتوانند شد... .[101]

در روايت ديگرى نيز مى فرمايد:

هرگاه مرگ دوست داران ما فرا رسد شيطان از چپ و راست بر او حاضر مى گردد تا اين كه او را از آنچه بر آن است بازدارد و خداوند مانع آن شود. اين همان گفته ى خداست كه (يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِى الاَْخِرَةِ).[102]

البته در كتب روايى و ادعيه ى ما براى حفظ ايمان در آن لحظات آخرِ عمر دستورالعمل هايى بيان شده كه مى توان به كتب مربوطه مراجعه كرد.[103]

سوال : اعتقاد به ولايت اهل بيت(عليهم السلام) چه اثرى براى انسان ها در حين مرگ و لحظات آخر عمر او دارد؟

جواب : علاوه بر استقبال ملائكة الله از مؤمن كه همراه با نزول رحمت الهى است، نعمت ديگرى نصيب مؤمن مى شود كه آن ديدار اولياى الهى است.

مؤمن در واپسين لحظات عمر خود (قبل از اين كه قالب تهى كند) اولياى دين را ملاقات مى كند و اين براى او افتخار و شرافتى بس عظيم است و باعث تسكين روح او در لحظات سخت جان دادن مى شود. در حقيقت اين ديدار نتيجه ى همان پذيرش ولايت و ارتباط محبّتى است كه بين مؤمن با امامش برقرار بوده است. مؤمنى كه خود را تحت ولايت امامان معصوم(عليهم السلام) مى داند و بر اين باور است كه تولّى با دوستان آنها و تبّرى با دشمنانشان در رشد و تعالى كمالات او مؤثر است، ارتباط قلبى و محبّتى با امام پيدا مى كند و تمام اعمالش بر محور همان محبّت و ولايت مى چرخد و همين عقيده در حين مرگ او، به صورت ديدار و ملاقات با امامان معصوم(عليهم السلام)ظهور پيدا مى كند.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

هنگامى كه بين مؤمن و بين قدرت برگفتن حايل شود، يعنى نتواند سخن بگويد (يعنى در آستانه ى مرگ و جان سپردن باشد) پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و كسانى كه خدا بخواهد كنار او مى آيند، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سمت راست شخص و ديگران به جانب چپ او مى نشينند; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شروع به سخن مى كند و مى فرمايد: آنچه اميدوارش بودى اكنون روبه روى توست (ديدار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام)) و امّا آنچه از آن مى ترسيدى (كيفر) از آن ايمن هستى. سپس درى از بهشت برايش گشوده مى شود و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

ى فرمايد: اين منزل تو در بهشت است. اگر خواستى تو را به دنيا بازمى گردانيم كه در آن جا طلا و نقره است. محتضر در اين هنگام مى گويد: مرا نيازى به دنيا نيست... .[104]

با دقّت در اين روايت در مى يابيم كه ديدار رسول الله(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) براى مؤمن چنان لذت بخش است كه به پيشنهاد برگشتن به دنيا جواب ردّ مى دهد. اين مربوط به مؤمنانى است كه در مسير ولايت ائمه ى هدى(عليهم السلام)گام برداشته و تحت ولايت آنها تربيت شده و در تمام مراحل زندگى، دين خدا را بر دنيا مقدّم داشته اند.

در روايت ديگرى تصريح به حضور ائمه(عليهم السلام) دارد و نام آن حضرات را مى برد.

در كافى از قول سدير صيرفى آمده است كه به ابى عبدالله (امام جعفرصادق)(عليه السلام) عرض كردم:

اى پسر رسول خدا، فدايت شوم، آيا مؤمن از قبض روحش اكراه دارد؟

حضرت فرمود:

به خدا قسم، نه، آن هنگام كه ملك الموت براى قبض روحش در مى رسد، او (ابتدائاً) اظهار ناراحتى مى كند، ملك الموت به وى مى گويد: اى ولىّ خدا ناراحت نباش. قسم به خدايى كه مبعوث كننده ى محمد(صلى الله عليه وآله)است، براى تو از پدرى مهربان نيز مهربان تريم; ديدگانت را بگشاى و بنگر. سپس حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)، اميرالمؤمنين، حسن و حسين و فرزندانِ امام آنان(عليهم السلام) براى شخص مجسّم مى گردند. در اين هنگام ملك الموت مى گويد: اين رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، اميرالمؤمنين (عليه السلام)، حسن و حسين و ائمه(عليهم السلام) هستند كه هم نشينان تواند. محتضر ديدگانش را مى گشايد و نداگرى از جانب حق او را مى خواند و مى گويد: اى نفسى كه به محمد واهل بيتش آرامش يافتى بازگرد به سوى پروردگارت در حالى كه ولايت ائمه را پذيرفته و بدان خرسندى و مرضىّ خداى سبحانى; پس داخل شو در زمره ى بندگانم و داخل شو در بهشتى كه مهيّا ساخته ام; (فَادْخُلِى فِى عِبَـدِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى).در اين لحظه براى مؤمن هيچ امرى دوست داشتنى تر از خلاصى روح و لحوق به منادى نيست.[105]

تا اين جا سخن از مؤمنان راستين بود كه در مسير حق ثابت قدم بودند; امّا آيا دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) هم در هنگام مرگ، آن حضرات را ملاقات مى كنند؟

بنا به رواياتى كه ذكر خواهيم كرد، دشمنان امامان معصوم(عليهم السلام) نيز در هنگام جان دادن آنها را ملاقات خواهند كرد ولى ديدار با اين ها بسيار متفاوت است. اين ها در حالى ائمه ى اطهار(عليهم السلام) را ديدار مى كنند كه مورد غضب آن ذوات مقدس اند و همين باعث عذاب و شكنجه ى آنها هم خواهد بود.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

كسى از دوستان ما كه دشمنان ما را دشمن دارد نخواهد مرد جز اين كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) در حال احتضار كنار او مى آيند و به او نويد بهشت مى دهند و اگر كسى ما را دوست نداشته باشد آن ذوات مقدس را به حالتى كه دشمن او باشند خواهد ديد.[106]

در حديث ديگرى آمده است: هر مؤمن و منافقى، در هنگام مرگ حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)را خواهد ديد.

حديثى از اميرالمؤمنين نقل شده كه:

هان هيچ يك از دوست داران من نخواهد مُرد مگر اين كه مرا در جايى كه بدان شوق دارد، بيابد و هيچ يك از دشمنان من نخواهد مرد مگر اين كه مرا در جايى كه از آن اكراه دارد، بيابد.[107]

سوال : در حين مرگ چه حوادثى براى انسان اتفاق مى افتد؟

جواب : بنا به آنچه تا به حال از وضعيت مرگ و خصوصيات آن بيان كرديم، روشن مى شود كه هر انسانى به فراخور باورهايى كه ملتزم به آنها بود و رفتار و كردارى كه در دنيا داشت وقايعى را خواهد ديد. هر چند اصل رخدادها تا حدودى مشترك اند، كيفيت ها فرق مى كند; به عنوان مثال، همه، فرشتگان را در آخرين لحظات زندگى ملاقات خواهند كرد، الّا اين كه مؤمنان به گونه اى و تبهكاران به گونه اى ديگر (چنان كه در فصل پنجم بيان شد).

از جمله امورى كه در هنگام جان دادن انسان رخ مى دهد، تمثّل مال، فرزندان و عمل اوست. در روايت آمده است:

انسان در هنگام مرگ، مال و فرزندان و عمل خود را متمثّل مى بيند و به مال خود مى گويد: من براى كسب و اندوختن تو بسيار حريص و بخيل بودم، تو براى من چگونه اى؟ مال در پاسخ مى گويد: به مقدار كفن از من برگير. سپس به فرزندان مى گويد: به خدا سوگند من شما را بسيار دوست داشتم و حفاظت مى كردم، شما براى من چه مى كنيد؟ آنان مى گويند: تو را به قبر رسانيده، در آن دفن مى كنيم. آن گاه به كردار خويش مى گويد: من به تو رغبتى نشان نمى دادم و برايم سنگين بودى، تو براى من چه مى كنى؟ عمل انسان مى گويد: من در قبر و قيامت و نشور با تو خواهم بود تا به حضور پروردگارت برسيم.[108]

پس در مجموع، حوادثى كه در آخرين لحظات زندگى انسان رُخ مى دهند عبارت اند از:

1. حضور شيطان براى گمراهى انسان 2. حضور اولياى دين براى مؤمنين و آنهايى كه در طول عمرشان دو اصل تولّى و تبرّى را به خوبى عمل كرده اند 3. تمثل مال، فرزندان و عمل براى انسان در حال مرگ.