مرگ واقعيت ناشناخته

محسن ميرزاپور

- ۵ -


حالات درونى انسان ...

سوال : سكرات موت يعنى چه؟

جواب : «سكرات موت» تعبيرى است كه در قرآن براى تبهكاران به كار رفته است.

(وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ);[109] و هنگام بى هوشى و سختى مرگ، به حق و حقيقت فرارسيد; آرى همان مرگى بود كه از او دورى مى جستيد (و سخت ترسان و هراسان بوديد).

سكرات موت، حالتى درونى است كه در هنگام مرگ براى انسان به وجود مى آيد، بدين صورت كه از مردم، غافل مى شود و به خود مى پردازد، مانند انسان مستى كه نمى داند به او چه مى گويند و چه گفته مى شود. به دليل همين بى توجهى و غفلت از اطرافيان، به «سكرات موت» تعبير شده است.[110]

امير مؤمنان(عليه السلام) از اين مرحله ى سخت و جانكاه چنين خبر مى دهد:

آنچه برايشان فرود مى آيد وصف ناپذير است. بر آنان «مستى مرگ» و حسرت از دست دادن دنيا و لذّات آن، يا حسرت از دست دادن توبه و پشيمانى و جبران گناهان جمع مى شود، اعضايشان به سستى مى گرايد و رنگشان تغيير مى كند; آن گاه مرگ، در آنان بيش تر نفوذ مى كند و بدين سبب، قدرت سخن را از ايشان مى گيرد; او در ميان خانواده اش با چشمش مى بيند و با گوشش مى شنود و در حالى كه عقل و خردش سالم و باقى مانده است مى انديشد كه در چه چيزى عمرش را هدر داد و در چه چيزى روزگارش را تباه ساخت.[111]

سوال : به چه حالتى احتضار گويند؟

جواب : به حالات درونى انسان در هنگام جان دادن، احتضار گويند. جان انسان تا هنگامى كه به حلقوم او نرسيده باشد مردن واقعى رُخ نداده است و امكان برگشتن او وجود دارد، امّا همين كه نفس يا جان او به حلقوم رسيد،[112] ديگر امكان برگشتن نيست. طبق روايات، اين هنگام زمان «معاينه» است; يعنى چشم برزخى انسان باز مى شود; روح در حال قطع علاقه است هنوز علاقه كاملاً قطع نشده، ولى چشمان او به حيات برزخ باز شده و در همين زمان است كه تمثّل مال و فرزندان و عمل خود را مى بيند و بنابر روايات گفتوگويى با آنها دارد.[113] بعضى انسان ها (مؤمنان) در حال احتضار حال خوشى دارند. مؤمن به هنگام جان دادن چنان به رضايت جان را تسليم فرشتگان مى كند كه گويى گل خوش بويى را بوييده و ناگهان خود را در باغ هاى بهشتى مى بيند.[114]

آنهايى كه در دنيا به مقام قرب الهى رسيده و در انتظار لحظه ى وصال بوده اند حالت احتضار و لحظه ى جان سپردنشان لحظه اى بس شيرين و فرح بخش است. مردن براى اولياى الهى نه تنها وحشتى ندارد، بلكه از هر لذت دنيوى برتر است.[115]

در مقابل، انسان هاى كافر و منافق احتضارشان بسيار دشوار و مصيبت بار است. قرآن از اين حالت به «الطامّة الكبرى» تعبير مى كند; يعنى «رخدادى پرماجرا و سنگين». جان كندن كافر و منافق با شكنجه و درد همراه است. در روايات چنين آمده است:

مانند كسى كه دندانش بدون تخدير كشيده شود، يا مانند كسى كه ناخنش از گوشت كشيده شود، جان كندن اين ها به مراتب سخت تر است. اين گروه از انسان ها نه تنها از ناحيه ى فرشتگان مرگ مورد شكنجه و عذاب قرار مى گيرند، بلكه خود جان دادنشان همراه با سختى و مشقّت است.[116]

سوال : آيا توبه در هنگام مرگ اثر دارد؟

جواب : ابتدا بايد معناى توبه به درستى روشن شود تا آن گاه به اين مرحله برسيم كه آيا توبه در هنگام مرگ و در حال احتضار براى انسان مفيد است يا نه؟

در نظر بعضى، توبه امرى ساده است كه با الفاظى چون «استغفر الله ربى و اتوب اليه» محقّق مى شود، در حالى كه توبه اساساً از مقوله ى لفظ نيست و حقيقت امر به گونه ى ديگرى است.

توبه يك حالت روحى و روانى و يك انقلاب و قيام درونى است كه لفظ «استغفر الله...» بيان كننده ى اين حالت است، نه اين كه خود آن حالت باشد.

توبه عبارت است از يك نوع انقلاب و قيام از ناحيه ى خود انسان عليه «خود»; و اين از جمله مختصّات انسان محسوب مى شود. تنها انسان است كه مى تواند با اختيارِ خود عليه «خود» قيام كند. حيوان يا گياه اگر مانعى بر سر راه خود ببينند تغيير مسير مى دهند و يا در مقابل موانع حيات خود مقاومت مى كنند; امّا هيچ گاه اين ها عليه خودشان تغيير موضع نمى دهند.

امّا انسان با استعدادهاى شگفت انگيزى كه دارد مى تواند عليه خودش قيام كند. انسان موجودى دو بعدى است: هم جنبه ى طبيعى و حيوانى دارد و هم جنبه ى روحانى و ملكوتى; لذا گاهى با نافرمانى از دستورهاى خداوند و غرق شدن در جهات طبيعى، از «خودِ ملكوتى» كه حقيقت انسانى وابسته به اوست غافل مى ماند. اگر همين انسانى كه غرق در شهوات است عقل خود را به كار اندازد و متوجه شود كه در چه وضعيت اسفبارى به سر مى برد بينديشد، او مخلوقى است كه با استعدادهاى نهفته در درون خود چنان قدرتى دارد كه مى تواند از ملائكه هم بالاتر برود و به مقام خليفة اللهى برسد، حال آن كه اسير ديو نفس خود شده است، به ناگاه بارقه اى در درونش روشن مى شود و با توفيقات الهى و تأملات درونى خود به اين درك و فهم مى رسد كه تمام فضايل اخلاقى او گرفتار هواى نفس اويند و هيچ آزادى عملى ندارد.

اين جاست كه با اراده و اختيار خود قيام كرده، و در حقيقت جنبه ى ملكوتى و روحانى او عليه جنبه ى حيوانى اش انقلاب مى كند و زمام امور وجودش را در دست مى گيرد و در اين هنگام است كه توبه محقّق مى شود و انسان توبه كار در تلاش است تا خود را در صراط مستقيم ثابت قدم بدارد.[117]

آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:

توبه و انابه نوعى مرگ و رجوع است. كسى كه توبه مى كند در حقيقت از شهوت و غضب مى ميرد و آنها را إماته مى كند و مى ميراند، اماته ى شهوت و غضب همان تعديل اين دو خوى سركش است. اگر چنين شد انسان از شهوت و غضب و هم چنين جهل مى ميرد و براى اين كه اين راه را ادامه دهد و به صِرف مرگ شهوت و غضب اكتفا نكند، مى كوشد آنچه عقل دستور مى دهد همان را بفهمد و به آن عمل كند; يعنى از لذايذ عقلى طرفى ببندد.[118]

امام على(عليه السلام) كسى را كه تصور مى كرد با گفتن «استغفر الله ربى و اتوب اليه» به مقام توبه رسيده است، توبيخ و سرزنش كرد و فرمود:

«استغفار درجه ى عليّين است».

آن گاه فرمود:

استغفار و توبه بر شش پايه استوار است:

اول: پشيمانى از گذشته (انسان بايد با آتش حسرت و ندامت آثار معاصى گذشته را از بين ببرد);

دوم: عزم و تصميم بر ترك معصيت در آينده... .

علماى اخلاق اين دو مورد را جزء اركان توبه گرفته اند.[119]

با توجه به معنايى كه از توبه بيان كرديم، آيا توبه اى كه با ديدن آثار مرگ براى انسان حاصل مى شود، تأثيرى هم براى او دارد؟

طبق آيات قرآن، گروهى با ديدن علايم مرگ، اظهار ايمان و توبه از گذشته مى كنند و مى پندارند كه چنين اقرارى به حالشان مفيد است، حال آن كه در جواب، چيزى جز ردّ ادّعايشان دريافت نمى كنند.

علت اين كه ندامت آنها در آن حال مورد پذيرش پروردگار نيست و دست ردّ به سينه ى آنها زده مى شود، اين است كه پشيمانى و ندامت، همان گونه كه بيان كرديم، از اركان توبه است و در صورتى مفيد است و بر ترقّى و رشد روحى انسان دلالت مى كند كه او قادر بر انجام گناه باشد و با وجود توانايى بر نافرمانى حق، تصميم بر ترك هرگونه نافرمانى پروردگارش بگيرد.

ولى در جايى كه انسان قدرت ترك و انجام كارى را ندارد، عزم او برگرفته از اراده و اختيارش نيست، بلكه از باب اضطرار، اظهار ندامت مى كند.

و بايد خاطرنشان كنيم كه عدم پذيرش توبه و ندامت براى چنين انسان هايى مخالف با رحمت الهى نيست; چرا كه حقيقت توبه در اين جا تحقق نيافته است. حقيقت توبه همان تحول درونى در موقع آزادى عمل است و يقيناً چنين توبه اى را پروردگار خواهد پذيرفت و باب رحمت او واسع است، ولى در جايى كه اختيار از آدمى سلب شده و آثار مرگ و عذاب الهى آشكار گرديده، اظهار حال توبه از باب اضطرار است و ادعايى بيش نخواهد بود.[120]

در سوره ى مباركه ى نساء ملاك پذيرش و عدم پذيرش توبه بيان گرديده است. در اين آيات آمده است:

(إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَة ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيب فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً); محققاً خدا توبه ى آنهايى را مى پذيرد كه عمل ناشايسته را از روى جهل و نادانى مرتكب شوند و پس از آن كه زشتى آن عمل را دانستند به زودى توبه كنند; پس خدا آنها را مى بخشد و خدا دانا و به مصالح خلق آگاه است.[121]

(وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَ لاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً); كسى كه در تمام عمرش به اعمال زشت اشتغال ورزد تا آن گاه كه به يقين مشاهده ى مرگ كند در آن ساعت پشيمان شود و گويد اكنون توبه كردم، توبه ى چنين كسى پذيرفته نخواهد شد; چنان كه هر كس به حال كفر بميرد نيز توبه اش قبول نشود. بر اين گروه عذابى بس دردناك مهيّا ساختيم.[122]

طبق اين دو آيه، توبه ى دو كس پذيرفته نمى شود:

1. كسى كه در امر توبه تا هنگام مرگ مسامحه نمايد و با ظهور علايم مرگ اظهار توبه كند.

2. كافرى كه به حال كفر از دنيا برود و بعد از مرگ توبه كند.

علت عدم پذيرش توبه ى اين دو كس را چنين مى توان بيان كرد كه توبه از جمله اعمال انسان مكلّف است و دنيا، دارِ تكليف است و آخرت عالم نتيجه و بهره بردارى از عمل، و چون اين دو توبه در زمان قطع تعلّق آدمى از دنيا و ورود او به جهان آخرت است، بى فايده خواهد بود; ازاين رو كافران و گنهكاران بعد از مرگ آرزو مى كنند به دنيا برگردند تا در ظرف دنيا ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چون مى دانند اظهار ايمان در آن جا فايده اى به حالشان ندارد.[123]

سوال : آيا آدمى در هنگام جان دادن متوجه حال خودش هست؟

جواب : مرگ رخداد بسيار سنگينى براى انسان است. آدمى در هنگام جان دادن گرفتار سكرات موت مى شود و چنان براى او دهشت انگيز است كه سردرگم و متعجب مى ماند كه چه شده است و چه خواهد شد؟!

لحظاتى بعد چشم برزخى اش باز مى شود و صحنه هايى را مى بيند كه سابقه نداشته است; از طرفى به شدت نادم و پشيمان است كه فرصت عمر را از دست داده و همه چيز تمام شده و هيچ وسيله و توشه ى راهى براى حيات اخروى خود تهيه نكرده و از طرف ديگر، قطع تعلّقات دنيوى براى او بس سخت و دشوار است.

جان دادن به گونه اى است كه انسان علوم و خوانده هايش را فراموش مى كند. پس از مرگ، ابتدايى ترين مسئله اى را كه به فرزندانمان مى آموزيم از ما سؤال مى كنند، ولى بسيارى از افراد پاسخى براى اين سؤال ها ندارند; چون فشار مرگ به گونه اى است كه انسان حافظه اش را از دست مى دهد و ناگهان درمى يابد كه از ظاهر به باطن و از عالم دنيا به عالمى رفته است كه هيچ آشنايى به آن ندارد.

انسان گاهى به خاطر تعلّقات بيش از حد به دنيا، «خودحقيقى اش» را فراموش مى كند و فقط به جنبه هاى طبيعى و حيوانى خود مى پردازد و در تمام طول عمرش گرفتار اوهام و اعتبارات دنيوى مى گردد. چنين انسانى وقتى در برابر مرگ قرار مى گيرد غرق در مشاهدات برزخى شده، از حال خود غافل مى شود و به همين سبب ممكن است مدّت ها بعد از مردن نفهمد كه از دنيا رفته است و در همين حيرت و سرگردانى است كه از او مى پرسند خداى تو كيست؟ پيامبرت كيست؟ دينت چيست؟

لذا انسان بايد ياد خدا را به طور مداوم در جان خود بپروراند تا در اين حوادث سخت و سنگين خدا را فراموش نكند.[124]

سوال : با مردن چه حقيقتى بر انسان آشكار مى گردد؟

جواب : جهان آفرينش و هر آنچه در آن است، تحت تدبير الهى است و انسان هم كه جزئى از عالم وجود است از اين امر مستثنا نيست. همه ى موجودات به سوى نهايت و غايتى در حركت اند و همه را خدا هدايت و رهبرى مى كند. تأثيرات اسباب و علل بر موجودات عالم هستى، از آنِ خودشان نيست و تمام آن به پروردگار عالم منتهى مى شود.

انسان چون در اين دنيا سكنا گزيده و با اين زندگى اُنس گرفته است زينت حيات دنيا و لذايذ آن او را متوجه خود مى كند، به گونه اى كه به همين ظواهر و اسباب و علل مادى تمسّك مى جويد و آنها را مستقل در تأثير مى بيند.

لذا وقتى لحظه ى مرگش فرامى رسد اولين واقعيتى كه برايش آشكار مى شود بطلان دنيا و مافيها است; او درمى يابد كه تمام عادات و رسومات دنيايى اش و هر آنچه واقعيت مى انگاشته، اوهام و سرابى بيش نبوده و همه براى او تمام شده است.[125]

قرآن كريم دراين باره مى فرمايد:

(وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ);[126] و محقّقاً شما يكايك (براى حساب) به سوى ما باز مى آييد بدان گونه كه اول شما را بيافريديم و آنچه از مال و جاه به شما داده بوديم (كه سبب غرور شما بود) همه را پشت سر مى افكنيد و آن شفيعان كه به خيال باطل به نفع خود مى پنداشتيد همه نابود مى شوند و ميان شما و آنها جدايى مى افتد.

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، ترجمه ى محمد دشتى، قم: دفتر نشر الهادى، چاپ سوم، 1379.

3. احسائى، ابن ابى جمهور; عوالى اللئالى، قم: مؤسسه ى سيد الشهداء، 1405 هـ ق.

4. جعفرى، محمد تقى; ترجمه و تفسير نهج البلاغه، قم: دفتر فرهنگ اسلامى، چاپ ششم، 1379.

5. ترجمه و تفسير مثنوى معنوى، (دوره 15 جلدى)، تهران: انتشارات اسلامى، چاپ يازدهم، 1366.

6. عرفان اسلامى، مؤسسه ى تدوين و نشر آثار علامه جعفرى، چاپ سوم، 1378.

7. مجموعه ى مقالات، انتشارات حافظ، چاپ اول، 1366.

8. ـ;فلسفه و هدف زندگى، موسسه ى تدوين و نشر آثار علامه جعفرى، 1379.

9. جوادى آملى، عبدالله; معاد در قرآن، تفسير موضوعى، ج 7، قم: نشر اسراء، چاپ اول، بهمن 1380.

10. سيره ى پيامبران در قرآن، (تفسير موضوعى، ج 7)، قم: نشر اسراء، چاپ دوم 1379.

11. مراحل اخلاق در قرآن (تفسير موضوعى، ج 11)، قم: نشر اسراء، چاپ سوم، 1379.

12. صورت و سيرت انسان در قرآن (تفسير موضوعى، ج 14)، قم: نشر اسراء، چاپ دوم، 1381.

13. حيات حقيقى انسان در قرآن (تفسير موضوعى، ج 15)، قم: نشر اسراء، چاپ اول، 1382.

14. حكمت عبادات، قم: نشر اسراء، چاپ پنچم، 1381.

15. ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، قم: انتشارات الزهراء، 1363.

16. تسنيم، قم: نشر اسراء، چاپ اول، 1382.

17. ياد معاد، قم: نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، 1370.

18. حويزى، شيخ عبدعلى بن جمعه العروسى; تفسير نورالثقلين، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، قم: مؤسسه ى مطبوعاتى اسماعيليان، 1412 هـ ق.

19. سبحانى، جعفر; اصالت روح از نظر قرآن، قم: مؤسسه ى امام صادق(عليه السلام)، چاپ دوم، 1377.

20. آئين وهابيّت، قم: انتشارات اسلامى، چاپ هشتم، 1376.

21. محاضرات الالهيات، المركز العالمى الدرسات الاسلاميه، چاپ سوم، 1412 هـ ق.

22. معاد انسان و جهان، قم: مكتب اسلام، چاپ دوم، 1373.

23. منشور جاويد، قم: مؤسسه ى سيدالشهداء، چاپ اول، 1369.

24. راه خداشناسى و شناخت صفات او، قم: مكتب اسلام، چاپ اول، 1375.

25. شيخ صدوق; من لايحضره الفقيه، بيروت: دارالتعارف، 1411 هـ ق.

26. طباطبايى، سيد محمد حسين; الميزان، قم: موسسه ى مطبوعاتى اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، .

27. شيعه در اسلام، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دهم، 1374.

28. انسان از آغاز تا انجام، ترجمه و تعليق صادق لاريجانى، قم: انتشارات الزهراء، چاپ دوم، 1371.

29. مجموعه مقالات، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1371.

30. رسائل توحيدى، ترجمه و تحقيق على شيروانى هرندى، قم: انتشارات الزهراء، چاپ سوم، 1381.

31. علامه مجلسى; بحارالانوار، بيروت: موسسة الوفاء، 1403 هـ ق.

32. قمى، شيخ عباس; سفينة البحار، قم: دارالاسوة، چاپ سوم، 1422 هـ ق.

33. كلينى، محمد بن يعقوب; فروع كافى، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1362.

34. محدث قمى; مفاتيح الجنان، قم: مسجد مقدس جمكران.

35. مصباح يزدى، محمد تقى; آموزش عقايد، تهران: چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى، چاپ پنجم، 1380.

36. پند جاويد، قم: مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ دوم، 1380.

37. اخلاق در قرآن، قم: مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ ششم، 1380.

38. معارف قرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1367.

39. معارف قرآن (3ـ1)، (خداشناسى، كيهان شناسى، انسان شناسى)، قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ سوم، 1380.

40. ره توشه، قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ چهارم، 1380.

41. پندهاى امام صادق(عليه السلام) به ره جويان صادق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ اول، 1381.

42. راهيان كوى دوست، قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ پنجم، 1380.

43. به سوى او، قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ اول، 1382.

44. بر درگاه دوست، قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چاپ سوم، 1380.

45. مطهرى، مرتضى; مجموعه آثار، قم: انتشارات صدرا، چاپ اول، 1368.

46. آشنايى با قرآن، قم: انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1379.

47. گفتارهاى معنوى، قم: انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1364.

48. معاد، قم: انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1381.

49. عدل الهى، قم: انتشارات صدرا، بى تا