قيامت نزديك است

على شيرازى

- ۲ -


8. عذر خواهى بى ثمر 
و اذا الارض مدت و القف ما فيها و تخلت ؛ (112)
و هنگامى كه زمين ، وسيع و منبسط شود و پست و بلندى هاى آن همواره گردد و هر چه در درون پنهان داشته از مردگان ، گنج ها و معادن همه را به كلى بيرون بيندازيد و

و اذا البحار فجرت و اذا القبور بعثرت ؛ (113)
و آن گاه كه درياها به هم بپيوندد و آن گاه كه قبرها زير و زبر گردند.
و اذا الصحف نشرت ؛ (114)
و هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده شود.
در آن ، زمان حق و باطل ، مومن و كافر از هم جدا كى گردند. مردان و زنان حقيقت جو راهى بهشت مى شوند، و نامردمان زشت سيرت و گرگ مسلك به طرف آتش روانه مى گردند و به آن ها خطاب مى شود:
ذلك بما قدمت يداك و ان الله ليس بظالم للعبيد؛ (115)
اين كيفر كارهاى است پيش از اين كرده اى ، و خدا با بندگانش ستم نمى كند.
و شما اى اهل باطل و اى متكبران بى خرد!! بايد در اين منزلگاه ابدى قرار گيرد كه خود براى خويشتن تدارك ديده اند
در اين جاست كه كافران وحشت زده و متحيرت فرياد بر مى آورند:
و اذا القوم منها مكانا ضيفا مقرنين دعوا هنالك ثبورا؛ (116)
و چون دست ها بر گردن بسته ، در تنگنايى از آن افتند، به دعا مرگ خويش ‍ مى خواند.
و مى گويند:
اى پروردگار ما! ما را از اين عذاب بيرون آر ، تا كارهايى شايسته كنيم ، غير از آن چه مى كرديم . (117)
ولى به آنها پاسخ داده مى شود:
لاتجئر وا اليوم انكم منا لاتنصرون ؛(118)
امروز ناله سر ندهيد، كه كسى شما رااز عذاب ما نرهاند.
امروز، پشيمانى سودى به حال شما ندارد؛ چرا كه ستم كرديد و هر دو در عذاب شريك هستيد.
(119)

آن روز كه شما را مهلت داده بوديم ، برايتان سودى در پى نداشت و همان راه باطل و كج خويش را دنبال كرديد و از مسير مستقيم ما جدا شديد، حالا هم اين عذر خواهى برايتان فايده ندارد.
يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار؛ (120)
در آن روز، ستم كاران را (پشيمانى و) عذر خواهى سودى ندهد و بر آن ها لعنت است و منزل گاه بد (جهنم ) مهياست .

لا يفتر عنهم و هم فيه مبسلون ؛(121)
هرگز عذاب آن ها تخفيف نمى يابد و آن ها در آن جا از همه چيز مايوسند.
يادتان رفته است كه همه سخنان انبيا و اولياى ما را انكار مى كرديد و به سخنان قرآن عمل نمى نمودند؟ قيامت را مسخره مى كرديد و منكر عذاب الهى مى شديد؟
ان هذاما كنتم به تمترون ؛(122)
اين همان چيزى عذابى است كه از آن در شك و انكار بوديد.
ديدند همان گونه كه اولين بار شما را آفريديم ، باز به سوى ما باز آمديد و معادى را كه به خيال خود منكر بوديد، به چشم خويش مشاهده كرديد. (123)
اينك آنان را كه شريك خود گرفته بوديد بخوانيد تا شما را از عذاب برهانند! (124)
در اين جا كافران صدايشان را بلند مى كنند و مى گويند:
ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين ؛ (125)
خداوند! آن اشخاصى را كه ما را گمراه كردند از گروه جن و انس ، به ما نشان بده ، تا آن ها را به سزاى خيانتى كه به ما كردند، زير پاى خود لگدمال كنيم ، تا از پست ترين مردم باشند.
و اربابان آن ها، در همان دوزخ رو به آنان مى كنند و بر سرشان فرياد مى زنند:
بل لم تكونوا مومنين ؛ (126)
نه شما ايمان نياورده بوديد.
مگر خدايتان نفرمود:
وفيت كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون ؛ (127)
هر شخصى آن روز به تمام جزاى اعمال خود خواهد رسيد و به هيچ كس ‍ ستمى نخواهد شد.
شما بايد بار گناه خويش را بكشند و ما هم بار گناه خودمان را مى كشيم ، به ما ربطى دارد كه شما گمراه شده ايد؟ اگر هم ما مى خواستم شما را به باطل بكشانيم ، چرا شما اين دعوت را قبول كرده ايد و گمراه شديد؟ خيال نكنيد كه به همين سادگى مساله را حل مى كنيد و وارد بهشت مى شويد!
و لاتزرو وازرة وزراخرى و ان تدع مثقلة الى حملها لا يحمل منه شى ء و لوكان ذا قربى ؛ (128)
هيچ كس دير روز قيامت بار گناه ديگرى را تحمل نمى نمايد و اگر كسى به خاطر سنگينى بار خود، از ديگرى طلب كمك كند، هيچ كس كوچك ترين بارى از دوش او بر نمى دارد، هر چند خويشاوند او باشد.
و كافران با اين سخنان ، وحشتشان بيش تر شده و غرق در اضطراب مى شوند.
مهطعين مقنعى رووسهم لا يرتد الهيم طرفهم و افئدتهم هواء؛ (129)
مى شتابند سرها را بالا
گرفته اند، چشم بر هم نمى زنند و دل هايشان خالى از خرد است .
و نمى دانند كه چه بگويند و چه بكنند كه در همان حال ناراحتى آنان ، منادى ندا مى دهد و به آن نامردمان زشت سيرت مى گويد:
امروز بچشيد كيفر آن چه را كه در دنيا كرديد. (130)
اين همان دوزخى است كه به شما پيروان شيطان وعده دادند. (131)
هذه النار التى كنتم بها تكذبون افسحر هذا ام انتم لا تبصرون ؛ (132)
اين همان آتشى است كه آن را تكذيب مى كرديد؛ آيا اين سحر است ، يا شما نمى بينيد؟
و اين شماييد كه بايد براى هميشه در اين آتش باقى بمانيد و هيچ راه نجاتى هم براى شما متصور نيست .
9. شفاعت 
عجبا! همه از يكديگر مى گريزند!
پدر از پسر! پسر از مادر! مادر از هر دو!
همه از هم گريزانند!
اين جا ديگر كجاست ؟
نكند كه قيامت شده باشد!
آرى !... آرى ...!
قرآن مى گفت :
لكن امرى منهم يومئد شان يغنه ؛ (133)
در آن روز هر كسى آن قدر گرفتار است كه به ياد كسى جز خود نمى افتد!

... و تو با خود مى گريى :
خدايا! چه كنم ؟ به كجا بروم ؟ هيچ كس به فكر من نيست !
خدايا! با تمام وجودم به تو ايمان مى آورم !
ولى جواب مى شنوى :
لا ينفع نفساا ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا ؛ (134)
ايمان آوردن افرادى كه قبلا ايمان نياورده اند و يا عمل نيكى انجام نداده اند، سودى به حالشان نخواهد داشت !
و تو همچنان در هيجان ها و التهاب هاى روحى خود غرق شده اى و زمزمه مى كنى :
يعنى بايد به جهنم بروم ؟!...نه !...نه !... نه !...
خدايا! پس كو شفاعت ؟ كو شفيع من ؟! مگر رسولت نفرموده :
شفاعتى لاهل الكبائر من امتى ؛ (135)
شفاعت من براى اهل كباير از امت من است !
آيا من بايد بسوزم ؟ عجب آتش هولناكى ! عجب وحشتى ! عجب جايى !
نه ! نه !... خدايا، به فريادم برس ..
و باز جواب مى شنوى :
و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما فى الارض جميعا و مثله معه لافتدوا به اولئك لهم سو الحساب و ماويهم جهنم ؛ (136)
و آن ها كه دعوت او را اجابت نكردند (آن چنان در وحشت عذاب الهى فرو مى روند كه ) اگر تمام آن چه روى زمين است و همانندش از آن آن ها باشد، همگى را براى رهايى از عذاب مى دهند (ولى از آن ها پذيرفته نخواهند شد) براى آن ها حساب بدى است و جايگاهشان جهنم است .
و تو غمگين و خشمگين از دست خويشتن ؛ ديوانه وار، نمى دانى كه چه كنى و چه بگويى !
و او را مى بينى كه انتظارش به پايان رسيد و قرآن در كنارش قرار گرفت تا او را شفاعت كند، بيشتر تعجب تو را به خود مشغول مى سازد و خيره خيره به قرآن كه مانند جوانى بسيار زيبا و نازى است ، نگاه مى كنى و او (قرآن ) را مى بينى كه به پيشگاه پروردگارش مى رود، سجده مى كند و سپس ‍ به اذن خداوند مى گويد:
خدايا فلانى در راه من زجرها كشيد و مواظبت ها نمود، امروز او را از بهترين نعمت ها بهره مند فرما . (137)
و او آرام وارد بهشت مى گردد!
اين حركت ، سوال هاى ديگرى را برايت به وجود مى آورد، و تو با خود مى گويى :
عجبا! اى خداى قرآن ! چرا او را بخشيدى و مرا نمى بخشى ؟! و اين جاست كه او بر مى گردد و به تو خطاب مى كند:
مگر در دنيا نشنيدى كه امير مومنان ، على (ع ) فرمود:
استجيبوا الانبياء و سلموا بامرهم واعملوا بطاعتهم تدخلوا فى شفاعتهم ؛
دعوت و نداى پيامبران گرامى را بپذيرفت و نسبت به فرمان هاى آن بزرگواران تسليم باشيد و در عمل شما طبق فرمان آن ها باشد، تا به شفاعت آنان رهنمون شويد.
و تو همچنان نالان و پژمرده مى مانى ، كه عاقبت چه خواهد شد؟ آيا شفيعى براى تو پيدا مى شود؟ آيا يكى از پيامبران ، ائمه يا فرشتگان ، تو را نجات خواهند داد يا نه ؟!
اما هر چه مى گذرد وحشت بيش تر مى گردد، همه از تو فرار مى كنند، ديگر كسى به سوال هايت پاسخ نمى دهد، و تو نااميد از هر شفاعتى و هر نجاتى ، مانند گرگ زخمى به خود مى پيچى و نگران آينده ات هستى كه بالاخره چه خواهد شد...
در آن حال زمزمه اى تو را متوجه خود مى كند و مى گويد:
ولا يشفعون لا لمن ارتضى ؛ (138)
هرگز آن مقربان درگاه از احدى - جز كسى كه خدا از او راضى است - شفاعت نكنند.
تو هرگز! مالك شفاعت نيستى ، زيرا در نزد خداى رحمان هيچ عهد و پيمانى ندارى ! (139)
و بلكه با ظلم خود، مردم مومن را نيز به هلاكت كشانده اى !
و اما شفاعتى لاهل الكائر ما خلا اهل الشرك و الظلم ؛ (140)
و اما شفاعت من رسول الله (ص ) براى اهل كباير است و شامل حال مشركان و ظالمان نمى شود.

و تو مطمئن از اين كه بايد راهى دوزخ گردى ، كوله بارت را كه پر از گناه است بر دوش مى كشى تا به طرف جهنم حركت كنى و آن زمان است كه به خود مى آيى و مى گويى :
خدايا! اشتباه كردم و به بيراهه رفتم ، خيال مى كردم هر چه گناه كنم شفاعت مرا كفايت مى كند و پاك مى گردم و وارد بهشت مى شوم ! اما حالا فهميدم ، نه ، نه ... دين بدون ضابطه و قانون نيست و حساب و كتابى دارد...
ولى افسوس كه دير شده بود و منادى ندا مى داد:
و ان جهنم لموعدهم اجمعين ؛ (141)
و جهنم لموعدهم اجمعين ؛ (142)

و جهنم ميعادگاه همه گمراهان است
و تو در ميان آتش اعمالت مى سوختى ، آن هم چه سوختى !
و ماموران دوزخ با خشونت قدرت و قاطعيت ، طبق فرمان خدا - همان فرمانى كه بارها آن ها در دنيا تو باز گفتند، اما تو بدان توجهى نمى كردى ! - بدون هيچ گونه كم و كاستى مشغول عذاب تو مى شوند.
لا يصون الله ما امر هم و يفعلون ما يومرون ؛ (143)
آن چه خدا به آنان ماموران دوزخ فرمان دهد، نافرمانى و مخالفت نمى كنند و امر خدا را انجام مى دهند.
... و تو همچنان در ذهنت نقش بسته است كه عجيبا! چگونه قرآن او را شفاعت كرد و من به آتش عذاب الهى و ابدى گرفتار شدم ! و اين به خود آمدن ، آن جا سودى ندارد و تو براى هميشه بايد بسوزى .
10. گفت و گوى بهشتيان و دوزخيان 
همه در برابر دادگاه الهى حاضر شده اند (144) و هر دسته اى در كنار رهبرانى كه در دنيا برگزيده اند، قرار گرفته اند. (145)
گروهى در سمت راست ايستاده اند و با خود پچ پچ مى كنند، گويا راه نجاتى را مى طلبند تا آن ها را از اين معركه رهايى دهد.
در همين حال ، فرشته ها به طرف آن ها مى روند و آنان را به سوى محشر سوق داده (146) و عليه آن ها شهادت مى دهند كه :
خدايا! ما شاهد بوديم ، اين انسان هاى كافر كيش در دنيا به قانون اسلام توجهى نكردند؛ قرآن را به تمسخر گرفتند و عليه پيامبر تو به قيام برخاستند و مسلمانان را سرزنش نموند! اين كافران مردمان لجوجى بودند و هميشه مى گفتند:
ان هذا الا ساطير الاولين ؛ (147)
اين آيات چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست !
پروردگار! اين ها را به سخت ترين شكنجه ها عذاب بنما!
با تمام شدن سخن فرشتگان ، قرآن به صحنه مى آيد و چنين سخن مى گويد:
خدايا!اين ها خوب مرا شناختند، ولى حقايق مرا ناديده گرفتند و كتمان نمودند (148) و مرا ساخته فكر بشر دانستند (149) و شنيدن تلاوتم را ممنوع كردند! (150)
من در دنيا به آنان گفتم :
و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فا تو بسورة من مثله ؛ (151)
و اگر از آنان چه بر بنده خودمان فرو فرستاديم در شك باشيد از مردمى مانند وى كه درس نخوانده و نوشتن ياد نگرفته و در محيط جاهليت نشو و نما يافته باشيد سوره اى همانند آن بياوريد.
افلا يتدبرون القران و لوكان من عند غير الله لو جدوا فيه اختلافا كثيرا. (152)
آيا در قرآن تدبير نمى كنند؟ و اگر از پيش غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار پيدا مى كردند.
انه لقول و ما هو بالهزل ؛ (153)
قرآن سخنى است جدا كننده حق از باطل ، و هزل و ياوه سرايى نيست .
ولى اى خدا من ! اى پروردگار بزرگ ! اين گروه با همه اين گفتارها، باز به رسول تو تهمت سحر و جنون و كذب زدند (154) و به او و من ايمان نياوريد!...
بار الها! اينان بد مردمى بودند و در دنيا دنبال مقام و قدرت و شهوت مى چرخيدند به هستى و نيستى شان بت پرستى بود و براى حفظ بتهايشان به مردم ستم مى كردند!
...با تمام شدن شكايت قرآن مجيد ماموران الهى به طرف آنان مى روند و تك تك آنان را به طرف جهنم حركت ميدهند.
فيوخذ بالنواصى الاقدام (155)
و از موى جلوى سرو و پاهايشان مى گريزند. و آنان را به داخل آتش ‍ مى اندازند.
و اين نتيجه اعمال خود آنهاست ، چرا كه :
من اذنب دنيا وهو ضاحك دخل النار هوابك (156)
هر كه مرتكب گناهى شود، در حالى كه خندان است اگر توبه نكند
داخل آتش دوزخ مى شود در حاليكه گريان است
... و فرياد مى زنند، خدايا! خدايا! نجاتمان بده ! ولى جواب مى شنوند:
ذوقوا عذاب الحريق ذلك بما قدمت ايديكم (157)
بچشيد عذاب آتش سوزان را! اين عذاب را به دست خود از پيش ‍ فرستاديد.
و با اين ندا ستون هاى بلندى از آتش زباله مى كشيد و آن ها را از هر سو، سخت احاطه مى كند (158) و در اين حال ، صداى كافران بلند مى شوند و رو به بهشتيان كرده و مى گويند:
افيضوا هلينا من الماء آو مما رزفكم الله (159)
ما را از آب هاى گوارا و از نعمتهاى بهشتى كه خدا به شما روزى كرده است ، بهره مند كنيد. به ما رحم كنيد، مقدارى از اين نعمت ها را به ما بدهيد! و اهل بهشت از آن ها مى پرسند:
چرا شما به اين وضع در آمده ايد؟ مگر چه كرده ايد؟ چه عملى انجام داده ايد كه شما را اين گونه آتش در برگرفته و مى سوزاند؟
و كافران پاسخ مى دهند:
لم نك من المصين و لم نك نطعم المسكين وكنا نخوض مع الخائضين ؛ (160)
ما از نمازگزاران نبوديم و مسكينى را اطعام نكرديم و با آنان كه سخن باطل مى گفتند، هم آواز مى شديم .
و اهل بهشت مى گويند:
حال كه چنين كرده ايد و به ياد امروزتان نبود، بايد در همان آتش عذاب بمانيد و براى هميشه بسوزد، بدانيد كه ما نيز هرگز ذره اى از اين نعمت هاى زيباى بهشتى به شما نخواهم داد.
ان الله حرمهما على الكافرين ؛ (161)
خدا اين آب و طعام را بر كافران حرام كرده است .
و جهنميان نا اميد از هر نجاتى ، فرياد عذابشان بلند مى شود و مى گويند:
خدايا! نجاتمان بده !...
اى اهل بهشت ! شما را به پروردگارتان قسم ! به ما رحم كنيد...
خدايا... آه ...آه ... اى خدا...!
...و تو كه تاكنون در سايه درختان بهشتى ، بر تخت ها تكيه كرده بودى و همه اين صحنه ها را تماشا مى نمودى زير لب مى گويى :
آرى ! چه سخن زيبايى ! عجب كلام دلربايى !
قرآن مى گفت :
و لا نجزون الا ما كنتم تعملون (162)
جزاى براى شما نيست ، مگر همان عمل خودتان (كه گريبان گير شما مى شود)
بلى ! چه زيباست !
جزايى براى شما نيست ، مگر همان عمل خودتان كه گريبان گير شما مى شود!
و سپس زبان به ستايش خداوند بزرگ مى گشايى و مى گويى :
الحمدلله الذى اذهب عنا الخرن ان ربنا لغفور شكور؛ (163)
حمد و شكر خدا را كه حزن و اندوه ما را از بين برد، همانا خداى ما بسيار آمرزنده و سپاس گزار است .
خدايا شكرت ! كه مرا از بهترين بندگانت قرار دادى ...
... و بار ديگر نگاهت را به طرف جهنم مى اندازى و مى بينى كه جهنم فرياد مى زند:
هل من مزيد؟؛ (164)
آيا زيادتر از اين هم هست ؟!
و تو به آرامى خدايت را شكر مى كنى ، كه راه نجات را به تو نشان داد تا از دوزخ نجات پيدا كنى و در اين بارگاه عظيم قرار بگيرى ،و سپس رو به جهنميان مى كنى ، مى گويى :
من در دنيا مى دانستم كه چنين روزى هست و به فكر حسابم بودم و از كارهاى خودم دورى كردم و الان شادى تمام و جودم را فراگرفته است .(165)
و با حرف تو، جهنميان بيش تر مى سوزد و هيچ راهى جز تحمل همه آن دشوارى ها و سختى ها ندارد؛ زيرا هر چه استمداد مى كنند تا به آن ها نفعى برسانى ، جز نفى جوابى دريافت نمى كنند!و اين خود سختى ديگرى است كه اهل آتش بايد بچشند، و براى تو لذيذ است از اين كه خود را با عمل صالح نجات يافته مى بينى و بر آن پيروزى لبخند مى زنى و از پروردگارت تشكر مى كنى كه راه راست را براى تو روشن نمود و تو هم با استمداد از خدايت و با توكل بر او، طريق هدايت را پيمودى تا بدين جا رسيدى و امروز آن روزى است كه خداوند و عده آن را داده بود.
11. كيفر من چه خواهد بود؟ 
جريان ، جريان ديگرى است ؛ هر كس در فكر خود فرو رفته است ، چه كند؟ آيا چه خواهد شد؟!
عده اى به صورت سگ در آمده اند! بعضى زبانش بر خاك كشيده مى شود! افرادى غمگين و هراسانند. عده اى هم شاد و خندان و زيبا و آرام .
دادگاهى است با حاكم و حكم و محكم .
اين جا ديگر كجاست ؟ همه زنده شده اند! عجب جاى و وحشتناكى ! خدايا مرا باز گردان ؛ در راه درست و مستقيم تو قرار مى گيرم !
اما جواب مى شنوى : هرگز! هرگز! اگر تو دوباره به دنيا برگردى و از نو، زندگى ات را شروع كنى ، باز همان آش است و همان كاسه ! مگر ما در دنيا هزاران بار تو را آزمايش نكرديم و به تو مهلت نداديم ؟
چرا آدم نشدى ؟!
حتما خيال مى كردى در همان جا مى مانى ؟ يا به اين جا نمى آيى ؟!
... و تو همچنان مات و مبهوت ، نالان و غمگين به خودت فكر مى كنى . عده اى هيچ در بساط ندارد؛ عده اى آراسته و زيبا شده اند؛ و تو كوله بار گناهت را بر دوش كشيده اى و هر چقدر مى خواهى از آن بگريزى ، رهايت نمى كند! زيرا جاى عمل نيست ، جاى حساب است .
با خود مى گويى : اى آدم ! چقدر در دنيا به گوش تو خوانند:
اليوم عمل و لا حساب و غذا و لا عمل ؛ (166)
خداوند هيچ به مردم ستم نمى كند، ولى اين مردمند كه به خويش ستم مى نمايند.

در دنيا كه قرآن را براى تو تلاوت مى كردند و سخن دلنشين قرآن را كه مى گفت :
الله يبدو الخلق ثم اليه ترجعون ؛ (167)
خداوند آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را تجديد مى نمايد، سپس به سوى او باز مى گرديد.
براى تو مى خواندند، در دلت اثر نمى كرد و باور هم نمى كردى كه روزى در چنين جاى تو را زنده كنند و امكان فرار هم نداشته باشى ؛ آن هم كجا؟
سخن از يك روز و ده روز و صد سال و هزار سال نيست ، سخن از ميليون هم نيست ، و تو تا ابد مى مانى ، براى هميشه !
و آن موقع است كه غم ، درونت را مى گيرد و به ياد سخن قرآن مى افتى كه مى گفت :
و يوم تقوم الساعه يبلس المجرمون ؛ (168)
آن روز كه قيامت برپا مى شود، مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند.
عجبا! چرا ايمان نياوردم و مومن نشدم ؟!
خدايا مرا باز گردان !
رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت ؛ (169)
اى پروردگار من ! مرا باز گردانيد! شايد گذشته خود را جبران كنم و عمل صالحى در برابر آن چه ترك گفتم ، به جا آوردم .
ولى همه راه ها بسته است ؛ هيچ راهى ندارى ، مگر:
جايگاهى تنگ ، در ميان مشكلاتى بزرگ ، آتشى پر لهيب و سوزان كه صداى زبانه هايش وحشت زا و شراره هايش تا دل آسمان زبانه مى كشد؛ غرشش پر هيجان ، فروزنده و گدازنده و خاموش نشدنى ، آتشگيره اش ‍ مشتعل ، تهديدش خوفناك ، قرار گاهش تاريك ، پيرامون آن تيره و ظلمانى ، ديگ هاى جوشانش سخت داغ ، و اوضاعش سخت وحشتناك . (170)
با خود فرياد مى زنى : خدايا چه كنم ؟ اى مالك جهنم ! از خدايت بخواه كه مرگ مرا برساند!
اما جواب مى شنوى :
قال انكم ما كثون ؛ (171)
شما در اين جا ماندنى هستند!
هرگز عذاب از شما برداشته نمى شود و براى هميشه در عذاب دوزخ جاودانه كى مانيد، بارها به نگهبانان جهنم مى گويى : از پروردگارتان بخواهيد كه دست كم براى يك روز، عذاب را از ما بردارد و باز مى شنوى :
قالو اولم تك تا تيكم رسلكم بالبينات ، قالوابلى قالو افادعواو ما دعوا الكافرين الا فى ضلال ؛ (172)
مى گويند: آيا پيامبران شما با دلايل روشن به سراغتان نيامدند؟ مى گويند: پس هر چه مى خواهيد دعا كنيد، ولى دعاى كافران جز در ضلالت نيست . (و ضايع و نابود مى شود!)
شما كه به پيامبران و آيات الهى اعتنا نكرديد و به آن ها كفر ورزيديد، اكنون هر چه مى خواهد بگوييد و دعا كنيد؛ خداوند دعايتان را هرگز نمى پذيرد!
... و تو همچنان مات و مبهوت و حيران ، كه من چه مى شوم ؟
آيا ميمون مى شوم يا به صورت خوك در مى آيم ؟ آيا مرا به دار مى آويزند؟ يا لباسى از روغن سياه به تنم مى پوشانند؟، زيرا كارى نبود كه نكرده باشم ، اگر انسان هاى سخن چين ميمون مى شوند و حرام خواران خوك مى گردند (173)و مفسده جويان را به دار مى آويزد و اهل تكبر و فخر با نكبت و خوارى لباس عذاب بر تن مى كنند، پس مرا چگونه مجازات خواهند كرد؟
من كه در زندگى ام همواره دنبال خواسته هاى دل خود بودم ، و هواى نفس و شهوت بر من غالب شده بود.
من كه هميشه دنبال فساد و تباهى بودم و خدا را فراموش كرده بودم . من كه مدام نمازم بى رمق بود و در واقع نماز نبود!
من كه از روزه و جهاد، چيزى درك نكرده بودم و هميشه براى دنيا و در پى غرور و هواى نفس گام برداشتم تا اين كه مردم بگويند: فلانى هم ... بله !
من چگونه كيفر خواهم ديد و بر كدامين درخت آتش به دار آويخته خواهم شد؟
خدايا! آن روز كه در دنيا بودم و از حق برايم مى گفتند، ظاهر زيباى دنيا كه چون مار خوش خط و خالى بود، فريبم داد و نقد را گرفته بودم و به ياد آخرتم نبودم ، يقين را طلب نمى كردم و هستى و نيستى ام را در مقام و شهوت و مال خلاصه كرده بودم ، انگار نه انگار كه قيامتى هست ! و اكنون با تمام وجود، آن را احساس مى كنم ، ولى چه كنم كه چاره اى جز سوختن و ساختن ندارم ! و آن روز كه مى بايست به فكر اين روز باشم ، غرق در خود خواهى و سرمستى و بى خبرى بودم ! پس بايد بچشم ، كه خود بر خود چنين كردم و خودم به دست خود، خويشتن را به آتش افكندم ! نه ديگر بار به دنيا بر مى گردم و نه مى ميريم و نه از عذابم كاسته مى شود و بايد براى هميشه بسوزم كه اين آتش را خود تدارك ديدم .
12. دورنمايى از عذاب هاى روز رستاخيز 
همه مردم دسته دسته به طرف محشر در حركتند:
يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا؛ (174)
روزى كه در صور دميده مى شود ، مردم دسته دسته (هر كسى با سيرتش ) به صف محشر در آيند.
. و آن دو تن در آن جمع ، سخت به وحشت افتاده و اشك مى ريزند!
فاذا نقر فى الناقور فذلك يومئذ يوم عسير على الكافرين غير يسير؛ (175) آن گاه كه (قيامت برپا شود و) در صور اسرافيل دميده شود آن روز، روز بسيار سختى است ، و كافران را (هيچ گونه ) راحتى و آسايش نيست .
آنان ، صحنه هاى وحشتناك جهنم را به يكديگر نشان مى دهند واز عذاب دورخيان سخت هراسانند و بر خود مى پيچند و فرياد مى زنند!...
در همان حال صداى منادى بلند مى شود:
اليوم تجزون ما كنتم تعملون ؛ (176)
امروز همه شما، به پاداش اعمال خود مى رسيد.
شنيدن اين ندا، آن دو را عصبانى تر مى كند، وحشتشان بيش تر و فرياد ترسشان بلندتر مى گردد؛ انگشت هايشان را به دندان مى گزند و با همان قيافه وحشتناك فرياد مى زنند:
يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلا نا خليلا؛ (177)
واى بر من ، اى كاش كه فلان (مرد كافر و رفيق فاسق ) را دوست نمى گرفتم !
اما اين داد و فريادها به حال آن ها نفعى نمى بخشد:
يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم ؛ (178)
روزى كه عذر خواهى ظالمان بى فايده است .
و هر چه بيش تر حسرت بخورند كه چرا نشدند و به مسير حق نيامدند، باز همبى فايده است ،
... لحظه اى آرام مى ايستند و دو مرتبه صيحه جهنميان آن ها را مى لرزاند و آن دو به طرف دوزخ خيره مى شوند؛ صحنه اى عجيبى است ؛ يكى از آن ها به ديگرى رو مى كند و صحنه اى را كه مى بينيد، به او نشان مى دهند و مى گويد:
نگاه كن ، نگاه كن ! چگونه روده هايش از شمكش بيرون ريخته و زير پاى اهل جهنم له مى شود؟ (179)
با ديدن اين صحنه ، اشك در چشمان آن چشمان آن دو حلقه مى زند و فرياد مى زنند:
حتما ما را هم اين گونه عذاب و شكنجه خواهند كرد!...
هنوز خوف و بيمشان از مشاهده اين صحنه فرو نشسته ، كه نگاهشان متوجه صحنه ديگرى مى سود:
زنانى در آتش جهنم مى سوزند و گوشت بدن خودشان را مى خورند.
و صداى از بالاى سرشان ندا مى دهد:
اينان ، بدن خود را براى مرد اجنبى آرايش مى كردند!
زنان ديگرى هستند كه در همان جا، بدنشان با قيچى بريده مى شود، و باز منادى ندا مى دهند:
اينان كسانى هستند كه خودشان را براى عمل حرام ، به مردمان اجنبى عرضه مى كردند! (180)
يكى از آن دو رفيق ، با دلهره اى كشنده در اين باره مى انديشد و با خود مى گويد:
خدايا! آيا ما هم كه در پى فساد بوديم با اين قيچى ها خواهيم شد؟
نه !...نه !... نه ! نه !
غلط كرديم ، خدايا! بد رفتيم ! توبه مى كنم !
ولى ديگر دير شده است و گناهانش در برابر او مجسم شده اند (181) و سخت آزارش مى دهند، و عده اى نيز اطراف او را محاصره كرده اند و مى گويند:
پروردگار! اين ظالم در دنيا بسيار غيب ما را كرد، ما را هرگز نمى بخشيم !
با اين شهادت دسته جمعى ، ماموران عذاب الهى به طرف او را هجوم مى آورند و با قيچى گوشت بدنش را مى برند و آن گوشت ها را در دهانش ‍ مى گذارند (182) و به او مى گويند:
بچش ! كه خود به خويشتن خيانت كرده اى !
و سپس او را به طرف جهنم به حركت در مى آورند و با شرارت و قوت به درون آتش قهر الهى پرتابش مى كنند تا سزاى اعمال و كردار خودش را ببيند.
يوم يدعون الى نار جهنم دعا؛ (183)
روزى كه آنها (تكذيب كنندگان معاد) با شدت به دوزخ پرتاب مى شوند.
و دوست او كه تا به حال ناظر اين صحنه ها و فريادهاى ديگر جهنميان بود، با دورى رفيقش بيش تر وحشت زده مى گردد و فرياد مى كشد:
خدايا! غلط كردم ! خدايا! پوزش مى طلبم .
خدايا! ديگر اشتباه نمى روم .
خدايا! اينك به خوبى مى فهمم كه در دنيا چقدر اشتباه كرده ام و بر خلاف فرمان تو عمل نموده ام هم اكنون سخن تو را پذيرفتم و قول مى دهم كه براى هميشه انسان با ايمان و با تقوايى باشم (!)
خدايا! اين بار از سر تقصيرات من بگذر و خطاهايم را بپوشان !
... ولى ديگر دير شده است و صداى همسايه محلشان او را متوجه خود مى كند كه مى گويد:
چقدر در دنيا به تو گفتم :
از كارى كه بايد پس از آن پوزش بخواهى دورى كن ، زيرا مومن نه زشتى مى كند و نه پوزش مى طلبد.
و تو همچنان غرق در گناه بودى و اصلا توجهى نداشتى كه من چه مى گويم ! و اكنون هم حق تو همين است كه در آتش قرارگيرى و به خاطر اعمال زشت و ناپسند، بسوزى .
... مذاكره بين اين دو تن ادامه دارد كه نگهبانان جهنم به طرف شخص ‍ گناهكار هجوم برده و او را مانند دوستش به داخل آتش پرتاب مى كنند و با گرزهايى آهنين (184) بر مغز او مى كوبند و او سخت در آتش پشيمانى مى سوزد، ولى ديگر دير شده است (185) و هيچ راه نجاتى هم در مقابل چشمانش سوسو نمى كند و بايد تمام اين دشوارى ها و عذاب ها را تحمل كند!
زيرا خود او بود كه بر خويش ستم كرد و اينك بايد اين عذاب الهى را كه براى خود تدارك ديده ، بچشد.
13. توبه و رستگارى 
همچنان خندان ايستاده و منتظر است تا ماموران تا ماموران زيبا روى بهشتى بيايند و او را به سوى بهشت ببرند، تا در جايگاه بلندش قرار گيرد و بر تخت مخصوصش تكيه زند و از انعام الهى بهره مند شود.
و تو به چهره نورانى او خيره شده اى و با تعجب مى پرسى :
خدايا! مگر من و او سال ها با هم نبوديم ؟ چه شد كه او را اين گونه خندان و خوشحال مى بينم ؟ مگر او چه كرده كه در انتظار بهشت نشسته و من غمگين ، در انتظار....؟!
هنوز سخن تو نشده است كه صدايى به تو پاسخ مى گويد:
ما همه گناهكاران را به آتش دوزخ مى افكنيم .
و او چون حق را شناخت ، توبه كرد، از راه باطل برگشت و در راه راست قرار گرفت و ما نيز بدى هايش را به نيكى ها تبديل كرديم (186) و اكنون وى را به سوى بهشت راهنمايى مى كنيم ، ولى تو هرگز حاضر نشدى حق و حقيقت را قبول كنى و همواره به دنبال شيطان بودى و از او اطاعت مى كردى و اكنون هم بايد دنبال او به آتش قهر الهى وارد شوى و در آن بسوزى !
با شنيدن اين سخن بسيار خشمگين شده و مى گويى :
من مقصر نبودم ! شيطان مرا گمراه كرد، او مرا به اين راه آورد و از راه حقيقت جدايم كرد و باعث بدبختيم شد!...
هنوز سخنت تمام نشده است كه شيطان حاضر مى شود و بانگ مى زند:
ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلقكم فاخلقكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا افاستجيبم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم ؛ (187)
همانا خدا به شما وعده حق داد و من به شما وعده دادم و خلاف آن عمل كردم و مرا بر شما تسلطى نبود، جز اين كه شما را خواندم و اجابتم كرديد، پس مرا سرزنش نكنيد و خودتان را سرزنش كنيد!
و تو كه خويشتن را محكوم مى بينى ، بر خود شيطان نفرين مى فرستى و باز مى گويى :
پروردگارا مرا مهلت ده تا آدم شوم ! به كج راهه گام نهادم و اكنون مى خواهم توبه كنم و از راه باطل برگردم !
قول مى دهم كه ديگر خطا نكنيم و تسليم شيطان نگردم !
اما جواب مى شنوى :
آيا شما بارها پيش از در دنيا سوگند ياد نمى كرديد كه ما را ابدا زوال و هلاكتى نخواهد بود؟ (188)
چطور شد كه يك مرتبه همه چيز را فراموش كردى و توبه كار شدى ؟!
لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعلمون (189)
امروز عذر نياوريد! كيفر شما جز همان كرده هاى شما نيست .
و خيال نمى كردى كه تو را در چنين جايى گرفتار كنند.اما حالا كه ديدى قيامتى هم هست ، به دست و پا افتاده اى و مى خواهى از آن فرار كنى و نجات يابى !
اصلا راه نجاتى ندارى و بايد براى هميشه در آتش دوزخ بمانى و بسوزى !
و تو كه بسيار نااميد شده و گريان در كنارى ايستاده اى ، فرياد مى زنى :
اى دوستان نجاتم دهيد؟ كجاييد؟ به فريادم برسيد!
هلاك شدم ... كجاييد؟.. كجاييد؟..
هر چه زودتر به سراغم بياييد و از اين آتش ترسناك و سوزان بيرون آوريد.
سوختم ، سوختم ، اى خدا نجاتم بده ...!
پدر... مادر... همسر... به فريادم برسيد؟ كجاييد؟ چرا به سراغم نمى آييد؟
و در ميان صدايى بلند مى شود و مى گويد:
فليدع ناديه سندع الزبانيه ؛ (190)
او هر كس را مى خواهد بخواند، ما هم ماموران آتش را مى خوانيم .
و ادامه مى دهد:
اى نگهبان جهنم ! بياييد و او را بگيرد و در داخل آتش بيندازيد!
با اين صدا، نگهبان جهنم به طرف تو حركت مى كنند تا تو را در آتش ‍ دوزخ اندازند و ندايى بلند مى شود:
ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين ؛ (191)
آنان كه از بندگى و پرش من استكبار مى كنند، به زودى با وضعى موهن و ذلت بار به جهنم وارد مى شوند.
و تو مانند مورچه اما به صورت مردى با وضع تحقيرآميز به طرف زندانى در جهنم رانده مى شوى (192) و چون به دوزخ مى رسى ، درهاى آن به رويت گشوده است و در كنار آن در، نگهبانى ايستاده كه از تو مى پرسد:
الم يا تكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم وينذرونكم لقاء يو مكم هذا؛ (193)
مگر پيامبرانى از (جنس ) خودتان بين شما نيامدند كه آيات الهى را تلاوت نمايد و خطر اين روز را به شما اعلام دارند؟
و تو جواب مى دهى :
بلى قدجاء نا نذير فكذبنا و قلنا ما نزل الله من شى ء ان انتم الا فى ضلال كبير؛ (194)
آرى بيم دهنده (رسول حق ) آمد، ولى ما تكذيب كرديم و (از جهل و شقاوت ) گفتيم كه خدا چيزى نفرستاده و جز اين كه سما رسولان ( به دعوى دروغ وحى ) سخت در گمراهى و ضلالتيد، هيچ نيست !
و نگهبان گويد:
اى گمراه ! اگر از دستورات خداوند متعال اطاعت مى كردى و به سخنان پيامبران الهى گوش مى دادى ، تسليم شيطان نمى گشتى و انسانى فرشته وحى شده بودى هم اكنون در بهشت بودى ...
نگاه كن ! آن جا جايگاه توست . تو مى بايست در آن جا باشى . (195)
و تو از داخل جهنم به طرف جايگاهت در بهشت خيره مى شوى و سخت حسرت مى خورى كه چرا ايمان نياوردى و در مسير مستقيم الهى ء در راه انبيا، كه همان راه قرآن است ، قرار نگرفتى و بهشتى نشدى .
... و در همان حال رفيق خويش را مى بينى كه نزديكى آن جايگاه بهشتى ات ، شاد و خرم نشسته است و بر تو
مى خندد.
با ديدن اين صحنه حسرت و افسوست بيش تر مى شود و فرياد مى زنى :
ربنا امنتا و اثنتين فاعتر فنا بذنوبنا فهل الى خروج من
پروردگار! ما را دو مرتبه ميراندى و دو مرتبه زنده كردى ؛ ما به گناهان خود اعتراف كرديم ، آيا راهى براى خروج هست ؟
و جواب مى شنوى :
ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنة ؛ (196)
همانا آنان كه آيات خدا را تكذيب كنند و از كبر و خوف سر بر آن فرود نياورند، هرگز درهاى آسمان به روى آنان باز نشود و به بهشت درنيايند.
و تو با شنيدن اين صدا فرياد بر مى آورى و آه و ناله اى زار سرمى دهى و مى خروشى و حسرت مى كشى (197) و به خود لعنت مى فرستى كه چرا در مسير حقيقت قرار نگرفتى و پاك و وارسته نشدى ، تا امروز در اين قيامت سر بلند باشى و در آن جايگاه بلند بهشتى قرار بگيرى و از انعام الهى بهره مند گردى !
و با مشكلات وصف ناپذيرى كه با ديدن اين صحنه ها پديدار گشته است ، آتشى را مشاهده مى كنى كه تمام وجودت را مى سوزاند و يك لحظه آرامت نمى گذارد. تو چاره اى جز سوختن ندارى ؛ زيرا خود بودى كه بر خويشتن ستم كردى .
14 در آستانه بهشت 
درب باز است ! اما آن چنان اين درب طلايى تو را مجذوب كرده است كه دستگيره ياقوتى اش را بر آن مى كوبى ! عجبا! اين ديگر صداى چيست ؟ حتما دوباره علمت را تكرار مى كنى تا صداى دلنشين آن دستگيره ، پرده هاى گوشت را نوازش دهد و يك بار ديگر صداى يا على (198) را بشنوى !
... گويا صاحبخانه اوست كه درب ، نداى يا على را سر مى دهد!
... آن گاه وارد جايى مى شوى كه قرآن مى گفت :
و سار عوالى مغفره من ربكم و جنه عرضها السوات و الارض اعدت للمتقين ؛ (199)
بشتابيد به سوى مغفرت پروردگار خود و به سوى بهشتى كه وسعت آن همه آسمان ها و زمين است و باى پرهيزكاران مهيا شده است .
و تو با كوله بار عمل صالح خويش كه در دنيا فراهم نموده اى وارد اين جايگاه عظيم جايى ! عجب منظره هاى !
قصرى است از لولو و در آن هفتاد خانه از ياقوت سرخ و در هر خانه ، هفتاد فرش از هر رنگ و بر هر فرش حورالعينى مى باشد و در هر حجره ، هفتاد قسم طعام است و در هر حجره اى نيز، هفتاد خادمه مى باشد. (200)
و تازه اين ، گوشه اى از آن بهشت جاودانى است كه تو در دنيا به آن وعده داد بودند و تو با يقين به خدا و قيامت ، دست از پا خطا نمى كردى !
و اكنون اين وعده خداست كه تحقيق يافته است .
آرى ، وعده خداى سبحان ، كه در قرآنش مى فرمود:
ان الذين امنواو عملوا الصالحات يهديهم ربهم بايمانهم تجرى من تجتحم الانهار جنات النعيم ؛ (201)