آنان كه خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام
دادند، خداوند به سبب همان ايمان ، آن ها را به راه سعادت و طريق بهشت
رهبرى كند، تا به نعمت هاى ابدى و هميشگى بهشتى كه نهرها از زير
درختانش جارى است ، متنعم گردند.
... منظره هاى زيباى بهشتى ، تو را وا مى دارد تا به طرف جلو حركت كنى
، و تو باز ادامه مى دهى ؛ نهرهاى زيبا و درختان سرسبزى را مى بينى كه
تاكنون آن ها را نديده بودى !
ان فى الجنه مالا عين رات و لا اذن سمعت و لا
خطر على قلب احد
(202)
در بهشت چيزهايى وجود دارد كه نه چشمى ديده و نه
گوشى شنيده و نه در خاطر كسى گذشته است .
ظرف هاى طلا و نقره روى هم چيده شده است
، متكاها در كنار هم به صورت مخصوصى گذارده شده اند و فرش هاى بسيار
عالى و زيبا گسترده شده است .
و جوى هايى پر از شير و شراب ناب و عسل خالص و پاك :
فيها انهار من ماء غير اسن و انار من لبن لم
يتغير طعمه و انهار من خمره لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى ؛
(203)
در آن ، نهرهايى از آب صاف و خالص است كه بدبو
نشده و نهرهايى از شير كه طعم و مزه آن دگرگون نگشته و نهرهايى از شراب
كه مايه لذت نوشتگان است ، و نهرهايى از عسل مصفا.
درخت هايى كه شاخه هايش همواره به هم مى خورد و ريشه هاى آن ها در
سواحل نهرهاى بهشت درميان خاك هايى آميخته با مشك فرو رفته است و خوشه
هايى از مرواريدهاى تركه به شاخه هاى كوچك و بزرگ و محكمش آويخته شده
اند و ميوه هاى گوناگونى كه از درون غلاف هاى خود سر برون كرده اند.
و تو بدون اين كه به خود زحمت
چيدن را بدهى ، اراده اى مى كنى و از آن
ميوه ها مى خورى !
و سپس دست هاى خود را با طلا و مرواريد مى آرايى و لباس حرير به تن مى
كنى
(204) و در بهشتى كه از طلا و نقره به وجود آمده است و
گل آن مشك خالص و خوشبو و سنگريزه آن از لولو و ياقوت و خاك آن
زعفران است
(205) به راهت ادامه مى دهى ...(206)
... آرى ، اين جايگاه توست ! جايگاهى كه از گوشت لذيذ پرندها هر اندازه
و از هر نوع و در هر وقت و رد جاى از بهشت كه بخواهى موجود است :
و لحم طير ما يشتعون ؛
(207)
و گوشت پرنده هر چه بخواند.
و تو با صورتى درخشان و سفيد و شاداب و
زيبا، در آن مكان بزرگ به نعمت هاى الهى چشم مى دوزى و با لب هاى خندان
به آن نعمت ها خيره مى شوى و حورى ات را طلب مى كنى ؛ زيرا در آن جا
ديگر خستگى و درد سر و رنج و مشقت ، در كار نيست و
تو هر چه را كه طلب كنى برايت مهياست .
و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الا عين ؛
(208)
هر چه را كه انسان ميل و اراده كند و از هر چه
كه چشم لذت ببرد ، در آن جا هست .
و همسر زيباى تو حورالعين كه هفتاد حله
پوشيده و هر حله بوى جداگانه اى دارد، با بدنى لطيف و نورانى به كنار
تو مى آيد و با تبسمش قصرت را روشن مى
كند...
... و تو بى گمان با او به كنار تخت
سلطنت خويش كه طول آن يك ميليون و عرضش دو هزار زرع و ميخ هاى
جواهرنشان است ، مى روى و آن تخت هم از خوشحالى از ارتفاعى كه پانصد
سال فاصله است به سرعت پايين مى آيد و شما دو تن بر آن قرار مى گيرد.
و آن گاه است كه حور تو را در بر مى گيرد و مى گويد:
به خدا سوگند كه كسى از تو زيباتر سراغ ندارم !
سپاس خداى را كه چنين همسرى را نصيب من گردانيد.
(209)
و تو حيرانى كه به
او چه بگويى !
و در آن جا به ياد سخن رسول خدا (ص ) مى افتى كه مى گفت :
لو ان امراة من نساء الجنه اشرفت الى الارض
لملات الارض منن ريح السك و لا ذهبت ضوء الشمس و القمر؛(210)
اگر زنى از زنان بهشت بر زمين را از بوى مشك پر
كند و نور خورشيد و ماه را در پرتو نور خود محو سازد.
... و تو شكر خدايت را به جا مى آورى كه نعمت
هاى بى شمارى به تو ارزانى داشت و غم و اندوهت را از ميان برد و
سپاسگزار قرآن مى شوى كه در دنيا
تو را به راست هدايت نمود و
تو را به ايمان و عمل دعوت كرد تا به اين
جا بيايى و از نعمت هاى الهى بهره مند گردى .
قرآنى كه پياپى در بسيارى از آيه هاى خود
(211)تو را به ايمان و
عمل دعوت كرد و به ايفاى مسئوليت و تلاش
در راه آن واداشت و نتيجه آن را بهشت جاويد
دانست !
و از خود نيز خشنود مى گردى و با پروردگارت زمزمه مى كنى كه :
خدايا! سپاس تو را، كه توانستم در مسير تو و
مسير رسول تو و مسير ائمه تو، گام بردارم و براى تو باشم و جانم را راى
تو فدا كنم !
... در حال زمزمه و راز و نياز با خود و سپاس گزارى از پروردگارت به سر
مى برى كه جمع ملائك ، نگاهت را به سوى خود جلب مى نمايند.
آن ها آمده اند تا از تو اجازه ملاقات
بگيرد و به تماشاى جمال زيباى تو بنشيند،
و تو به آن ها اجازه مى دهى و آنان فوج
فوج به ديدارت مى شتابند و بر تو درود مى
فرستند و تهنيت مى گويند.
(212)
زيرا تو با پرسيدن خدايت به مقامى رسيده
اى كه افراد كمى به آن دست يافته اند و به جاى آمده اى كه نه خورشيدى
مى بينى كه از گرمى آن ناراحت شوى و نه سرمايى وجود دارد و نه خستگى و
رنج و ملالت و دلزدگى حس خواهى كرد و نه با بيمارى و پيرى و مرگ رو
به رو خواهى شد، بلكه پيوسته در ميان انبوه نعمت ها خواهى زيست و از
اين جايگاه خوشايند كه سر منزل مقصود تلاش هاى گذشته توست ، بيرون
نخواهى رفت .
آرى ! جاى هميشگى و ابدى تو اين جاست ،
هم اكنون تو با عمل صالح و تقواى خود به
مقامى رسيده اى كه جهنمى ها در حسرت از
دست دادن آن در سوز و گدازند و از تو طلب
شفاعت دارند، و تو مى گويى : خداوند سبحان اين
نعمت هاى زيبا و لذيذ را براى شما حرام كرده است !
... و تو آسوده خاطره و با خيالى راحت از
آن نعمت ها استفاده مى كنى و براى هميشه از رنج و مشقت كارهاى فرساينده
و تلاش معاش و مجاهدت شبانه روزى در راه اداى تكليف ، آسوده اى .
آن چه كه هست ، عشق است و عشق ،
ياد خدا و تسبيح او،
و همواره بودن با پيامبر (ص ) و على (ع )،
و همگام بودن با شيعيان على (ع )...