قيامت نزديك است

على شيرازى

- ۳ -


آنان كه خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند، خداوند به سبب همان ايمان ، آن ها را به راه سعادت و طريق بهشت رهبرى كند، تا به نعمت هاى ابدى و هميشگى بهشتى كه نهرها از زير درختانش جارى است ، متنعم گردند.
... منظره هاى زيباى بهشتى ، تو را وا مى دارد تا به طرف جلو حركت كنى ، و تو باز ادامه مى دهى ؛ نهرهاى زيبا و درختان سرسبزى را مى بينى كه تاكنون آن ها را نديده بودى !
ان فى الجنه مالا عين رات و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب احد (202)
در بهشت چيزهايى وجود دارد كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه در خاطر كسى گذشته است .
ظرف هاى طلا و نقره روى هم چيده شده است ، متكاها در كنار هم به صورت مخصوصى گذارده شده اند و فرش هاى بسيار عالى و زيبا گسترده شده است .
و جوى هايى پر از شير و شراب ناب و عسل خالص و پاك :
فيها انهار من ماء غير اسن و انار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمره لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى ؛ (203)
در آن ، نهرهايى از آب صاف و خالص است كه بدبو نشده و نهرهايى از شير كه طعم و مزه آن دگرگون نگشته و نهرهايى از شراب كه مايه لذت نوشتگان است ، و نهرهايى از عسل مصفا.
درخت هايى كه شاخه هايش همواره به هم مى خورد و ريشه هاى آن ها در سواحل نهرهاى بهشت درميان خاك هايى آميخته با مشك فرو رفته است و خوشه هايى از مرواريدهاى تركه به شاخه هاى كوچك و بزرگ و محكمش ‍ آويخته شده اند و ميوه هاى گوناگونى كه از درون غلاف هاى خود سر برون كرده اند.
و تو بدون اين كه به خود زحمت چيدن را بدهى ، اراده اى مى كنى و از آن ميوه ها مى خورى !
و سپس دست هاى خود را با طلا و مرواريد مى آرايى و لباس حرير به تن مى كنى (204) و در بهشتى كه از طلا و نقره به وجود آمده است و گل آن مشك خالص و خوشبو و سنگريزه آن از لولو و ياقوت و خاك آن زعفران است (205) به راهت ادامه مى دهى ...(206)
... آرى ، اين جايگاه توست ! جايگاهى كه از گوشت لذيذ پرندها هر اندازه و از هر نوع و در هر وقت و رد جاى از بهشت كه بخواهى موجود است :
و لحم طير ما يشتعون ؛ (207)
و گوشت پرنده هر چه بخواند.
و تو با صورتى درخشان و سفيد و شاداب و زيبا، در آن مكان بزرگ به نعمت هاى الهى چشم مى دوزى و با لب هاى خندان به آن نعمت ها خيره مى شوى و حورى ات را طلب مى كنى ؛ زيرا در آن جا ديگر خستگى و درد سر و رنج و مشقت ، در كار نيست و تو هر چه را كه طلب كنى برايت مهياست .
و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الا عين ؛ (208)
هر چه را كه انسان ميل و اراده كند و از هر چه كه چشم لذت ببرد ، در آن جا هست .
و همسر زيباى تو حورالعين كه هفتاد حله پوشيده و هر حله بوى جداگانه اى دارد، با بدنى لطيف و نورانى به كنار تو مى آيد و با تبسمش ‍ قصرت را روشن مى كند...
... و تو بى گمان با او به كنار تخت سلطنت خويش كه طول آن يك ميليون و عرضش دو هزار زرع و ميخ ‌هاى جواهرنشان است ، مى روى و آن تخت هم از خوشحالى از ارتفاعى كه پانصد سال فاصله است به سرعت پايين مى آيد و شما دو تن بر آن قرار مى گيرد.
و آن گاه است كه حور تو را در بر مى گيرد و مى گويد:
به خدا سوگند كه كسى از تو زيباتر سراغ ندارم ! سپاس خداى را كه چنين همسرى را نصيب من گردانيد. (209)
و تو حيرانى كه به او چه بگويى !
و در آن جا به ياد سخن رسول خدا (ص ) مى افتى كه مى گفت :
لو ان امراة من نساء الجنه اشرفت الى الارض لملات الارض منن ريح السك و لا ذهبت ضوء الشمس و القمر؛(210)
اگر زنى از زنان بهشت بر زمين را از بوى مشك پر كند و نور خورشيد و ماه را در پرتو نور خود محو سازد.
... و تو شكر خدايت را به جا مى آورى كه نعمت هاى بى شمارى به تو ارزانى داشت و غم و اندوهت را از ميان برد و سپاسگزار قرآن مى شوى كه در دنيا تو را به راست هدايت نمود و تو را به ايمان و عمل دعوت كرد تا به اين جا بيايى و از نعمت هاى الهى بهره مند گردى .
قرآنى كه پياپى در بسيارى از آيه هاى خود (211)تو را به ايمان و عمل دعوت كرد و به ايفاى مسئوليت و تلاش در راه آن واداشت و نتيجه آن را بهشت جاويد دانست !
و از خود نيز خشنود مى گردى و با پروردگارت زمزمه مى كنى كه :
خدايا! سپاس تو را، كه توانستم در مسير تو و مسير رسول تو و مسير ائمه تو، گام بردارم و براى تو باشم و جانم را راى تو فدا كنم !
... در حال زمزمه و راز و نياز با خود و سپاس گزارى از پروردگارت به سر مى برى كه جمع ملائك ، نگاهت را به سوى خود جلب مى نمايند.
آن ها آمده اند تا از تو اجازه ملاقات بگيرد و به تماشاى جمال زيباى تو بنشيند، و تو به آن ها اجازه مى دهى و آنان فوج فوج به ديدارت مى شتابند و بر تو درود مى فرستند و تهنيت مى گويند. (212)
زيرا تو با پرسيدن خدايت به مقامى رسيده اى كه افراد كمى به آن دست يافته اند و به جاى آمده اى كه نه خورشيدى مى بينى كه از گرمى آن ناراحت شوى و نه سرمايى وجود دارد و نه خستگى و رنج و ملالت و دلزدگى حس ‍ خواهى كرد و نه با بيمارى و پيرى و مرگ رو به رو خواهى شد، بلكه پيوسته در ميان انبوه نعمت ها خواهى زيست و از اين جايگاه خوشايند كه سر منزل مقصود تلاش هاى گذشته توست ، بيرون نخواهى رفت .
آرى ! جاى هميشگى و ابدى تو اين جاست ، هم اكنون تو با عمل صالح و تقواى خود به مقامى رسيده اى كه جهنمى ها در حسرت از دست دادن آن در سوز و گدازند و از تو طلب شفاعت دارند، و تو مى گويى : خداوند سبحان اين نعمت هاى زيبا و لذيذ را براى شما حرام كرده است !
... و تو آسوده خاطره و با خيالى راحت از آن نعمت ها استفاده مى كنى و براى هميشه از رنج و مشقت كارهاى فرساينده و تلاش معاش و مجاهدت شبانه روزى در راه اداى تكليف ، آسوده اى .
آن چه كه هست ، عشق است و عشق ،
ياد خدا و تسبيح او،
و همواره بودن با پيامبر (ص ) و على (ع )،
و همگام بودن با شيعيان على (ع )...