راه اصلاح يا امر به معروف و نهي از منكر

آيت اللّه العظمى حاج شيخ لطف‏اللّه صافى(مد ظله العالى)

- ۱ -


مقدمه

اَلْحَمْدُللهِِ رَبِّ الْعالَمين وَالصّلوةُ وَالسّلامُ عَلى سَيِّدِ رُسُلِهِ وَخاتَمِ أنْبيائِهِ أَبِى الْقاسِمِ مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ وَاللَّعْنُ عَلى أعْدائِهِمْ أجْمعين

قال الله تعالى:

«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْروفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاُولئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ».(1)

يعنى: «و بايد از شما مسلمانان برخى، خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكارى امر كرده، از بدكارى نهى كنند و آنانند رستگاران».

وقال الله تعالى:

«اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمّىَّ الَّذى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوراةِ وَالاْنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْروفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالاْغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى اُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(2)

يعنى: «آنان كه پيروى كنند از رسول و پيغمبر امّى كه در تورات و انجيلى كه در دست آنهاست نگاشته مى يابند، آنها را امر به نيكويى و نهى از زشتى خواهد كرد و بر آنان هر طعام پاكيزه را حلال و هر پليد و منفور را حرام مى گرداند و احكام پر رنج و مشقتى را كه چون زنجير بر گردن خود نهاده اند بر مى دارد. پس آنان كه به او گرويدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و ياريش كردند و نورى كه بر او نازل شد پيرو شدند آن گروه به حقيقت رستگاران عالمند».

هر مسلمانى اهميت امر به معروف و نهى از منكر را مى داند و اگر به آيات كريمه قرآن مجيد و اخبار و أحاديث مرويه از پيغمبر اكرم و اوصياى بزرگوار آن حضرت ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ رجوع نمايد، درجه ترغيب و تأكيد خداوند متعال و اولياى اسلام را درباره اين دو واجب بزرگ، مى فهمد.

ما، در اين مقدمه از بيان آثار و نتايج عظيمه اين وظيفه دينى و اخلاقى در هدايت جامعه به راه نيكبختى و حصول ثواب و عنايات الهيّه و اجراى قواعد و مقررات مفيده اسلامى و نگهدارى رسوم عدالت و مساوات و تهذيب اخلاق و بسط علم و فرهنگ و ايجاد يگانگى و اتحاد و تعظيم از تشخّصات و شعائر دينى و ملى و دفاع از حقوق همه افراد و حمايت از ضعفا و مظلومين و بينوايان و مبارزه با فحشا و منكرات و جلوگيرى از ستم ستمكاران و تعديات و حق كشيها و بالأخره انواع مصائب و آلامى كه امروز نوع بشر به آنها مبتلا و گرفتار است، بى نياز هستيم. فقط مى خواهيم خوانندگان اين اوراق را به مسئوليت بزرگى كه اولا: در پيشگاه عدل و حساب الهى، و ثانياً: در برابر وجدان پاك خود، ثالثاً: در مقابل تاريخ و جامعه انسانيت و نسل آينده دارند، متوجه نماييم تا با كمال دقت، اين رساله را مطالعه نموده ميان خود و خدا به حساب اين واجب بزرگ و معامله اى كه بسيارى از ما مسلمانان امروزه با آن مى نماييم، رسيدگى فرمايند.

مى خواهيم از آنهايى كه از خدا مى ترسند و نداى وجدان پاك انسانيت را مى شنوند بپرسيم كه مسئول اين گناهان و معصيتهايى كه متداول شده و زشتى و قبح پاره اى از آنها از ميان رفته، كيست و آن كسانى كه بطور كلى امر به معروف و نهى از منكر را ترك نموده اند، عذرشان چيست؟

اهل اطلاع و بصيرت مى دانند كه يكى از بزرگترين علل انحطاط و عقب ماندن ما مسلمانان امروزه از كاروان ترقى و تمدن و رواج بازار فساد و اخلاق سيئه و بيگانه پرستى ـ كه در ميان ملل اسلامى بى سابقه است ـ ترك امر به معروف و نهى از منكر و فقدان شجاعت اخلاقى و صراحت لهجه است.

امروز هم اگر بخواهيم مانند اسلاف و گذشتگان خود به كمال مجد و شرف برسيم و طورى زندگى كنيم كه دست دشمنان از سر ما كوتاه و از اين بى نظميها و هرج و مرجها نجات يابيم، بايد با تمام خلوص نيت در مقام رفع موانع و معايب برآمده، امر به معروف و نهى از منكر نماييم.

معلوم است كه تعليمات اسلامى بهترين و كاملترين تعاليم آسمانى است و ممكن نيست كه جامعتر از آن به فكر هيچ مشرّع و قانونگذارى برسد، اما اين تعليمات وقتى سودمند خواهد بود كه توسط امر به معروف و نهى از منكر اجراى آن ضمانت گردد.

اسلام نه فقط به تمام افراد حق داده است كه در اجراى قواعد و تعاليم اسلامى نظارت كنند، بلكه آن را از وظايف حتمى هر فرد دانسته و پيروان خود را در ترك اين وظيفه مورد بازخواست و مؤاخذه قرار مى دهد و با حفظ اين اصل بزرگ، مى خواهد عاليترين مجتمع بشرى را تشكيل دهد.

اين كانونهاى بدبختى و اين مؤسسات قمار و ربا و اين گناهان كوچك و بزرگ در جوامع مسلمين ثمره مسامحه در اداى اين وظيفه است. اين ظلم و ستم و انواع تقلّبها و خيانتها و پشت هم اندازيها و جلو آمدن اشخاص نالايق و روى كار آمدن مردمان منفعت پرست و فاسد الأخلاق و تكثير جرائم و جنايات، معلول اجرا نشدن حدود اسلامى است. اگر دست دزد را مى بريدند، يا ميخوران و مرتكبين اعمال زشت ديگر را مطابق موازين اسلامى به كيفر مى رساندند، هرگز براى جلوگيرى از اين مفاسد محتاج به صرف اين مخارج هنگفت و اين تشكيلات عريض و طويل بى فايده نمى شدند.

البته توجه به اين موضوع و اِعمال نظارت و مواظبت در اجراى احكام و تكاليف و رعايت آداب حسنه، محتاج به حصول يك مرحله از رشد و فهم است و تا سطح معارف و معلومات جامعه به حدّ كافى ترقى نكند نبايد انتظار داشت كه همه و هر كس در امر به معروف و نهى از منكر ساعى و كوشا باشد، ولى نمى توان اين جهت را عذر مسموعى شمرد و خود را در كوتاهى و غفلتى كه نسبت به اداى اين وظيفه روا داشته ايم بى تقصير و معذور بدانيم.

در اينجا مقدمه را خاتمه داده و اين نكته را هم يادآور مى شويم كه غرض از نگارش اين رساله اين نيست كه بعض مردمان نادان بى اطلاع از آداب و اخلاق حسنه و مسايل امر به معروف و نهى از منكر به نام امر به معروف و نهى از منكر، هياهو و جار و جنجال برپا كرده براى يك موضوع كوچك، مفاسد بزرگ توليد كنند; زيرا علاوه بر آنكه امر به معروفى كه چنين اشخاصى بنمايند سودى نخواهد داشت، ممكن است بواسطه سوء اخلاق و بى نزاكتى و درشتى و خشونتهاى بى موردى كه از اينگونه افراد در بسيارى از موارد صادر مى شود، شريعت سمحه سهله اسلامى كه مبنى بر مهربانى و حسن ادب است و بهترين روش اخلاقى را به جامعه ياد مى دهد، به صورت ديگر معرفى گرديده و وضع آنها و نادانيهايى كه به اين اسم مرتكب مى شوند، موجبات تنفّر و انزجار مردم را فراهم كند. پس، از اين دسته تقاضا داريم كه با مطالعه كتابهايى كه راجع به امر به معروف نوشته شده قبلا اين نقاط ضعف و نواقص اخلاقى را مرتفع ساخته و آداب و احكام شرعيه آن را فرا گيرند و از كسانى كه ملتفت و آگاه هستند خواهشمنديم كه در اداى اين وظيفه بزرگ، مسامحه نكرده موجبات سربلندى و افتخار خود و جامعه مسلمين را فراهم فرمايند.

ضرورت امر به معروف و نهي از منکر

انسان مخلوق تك بعدى نيست تا تنها به يك چيز و يك كار و يك جا و يك نقطه متوجه باشد; زيرا وجودش مركّب از رقايق و غرايز و اجزاى چندى است كه هر يك از آن غرائز او را به سويى مى خوانند; مثلا در انسان، هم غريزه ميل به غذا هست و هم ميل به رياست و هم ميل به راحتى و آسايش و هم ميل به نيكوكارى و عبادت، و هم تمايلات ديگر. همين اختلاف خواهشها و غرائز است. كه بشر را با اشكالات بسيار روبرو نموده و حوايج او را نامحدود ساخته است و همينها هستند كه او را وادار به كار و كوشش و تحصيل كمال و رفع حوايج مى كند. اگر انسان اينها را نمى داشت انسان نمى بود و اگر اين غرايز مختلفه نبود اين عزّت و امتياز و آقايى در ميان مخلوقات، نصيب او نمى شد.

حقيقت آدمى و گوهر ذات او را خداوند از رقايق مختلفه آفريده و اين اختلاف ميل و خواهشهاى ما، راجع به همان اختلاف مواد حقيقت انسانيت است. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

«اِنّا خَلَقْنا الإنْسانَ مِنْ نُطْفَة اَمْشاج نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً»(3)

يعنى: «ما او را از آب نطفه مختلط خلق كرديم. و او را داراى دو چشم و گوش گردانيديم».

و در عين حال روش هماهنگ ساختن اين قوا و تنظيم و تعديل و راه حفظ اعتدال و استفاده از آنها را هم به ما آموخته است كه:

«اِنّا هَدَيْناه السَّبيلَ اِمّا شاكِراً وَاِمّا كَفُوراً»(4)

يعنى: «ما به حقيقت راه را به انسان نموديم، حال كه خواهد شكر اين نعمت گويد و خواهد كفران كند».

در باطل بشر تا به مرحله كاملى از رشد و نبوغ نرسيده باشد قواى ملكوتى و عقلانى با قواى شهوى و غضبيه پيوسته در جنگ و پيكارند. جنود عقل هميشه در برابر سپاه جهل و شيطنت، ايستادگى و صف آرايى مى كنند و هر يك مى خواهند متصرف در وجود او شوند و احساسات گوناگون او را همواره تحريك و تهييج مى نمايند. انسان وقتى سعادتمند خواهد بود و از اين اضطرابات درونى راحت مى شود كه بتواند اين عواطف را مرتب و هماهنگ نموده و هر يك را در جا و محل خود صرف نمايد.

ايمان به خدا بهترين وسيله اى است كه مى تواند جلو جنبشهاى نفس انسان بايستد و او را از افراط و تفريط نجات دهد. ايمان به خدا انسان را شاد و خوشحال نموده و از سرگردانى و تحيّر رهايى داده، طمأنينه قلب به او مى بخشد. چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:

«ألا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».(5)

هيچ وسيله ديگر نمى تواند در اين نتيجه، جاى ايمان قرار بگيرد. قدرت ايمان در خاموش كردن آتش شهوت و غضب و جلوگيرى از مفاسد و جرايم و جنايات، بيش از تمام وسايلى است كه بشر براى اين منظور به آنها متوسّل شده است. اگر ايمان به خدا نباشد، بيشتر مردم به شرّ و فساد مايل شده و از رعايت آداب و حدود، سرباز مى زنند.

روح ايمان در باطن هر مخلوقى هست و هر آفريده در ذات خود تسليم خدا و متوجه به درگاه اوست. انسان هم فطرتاً داراى اين توجه است و مى فهمد كه خودش، خودش را نيافريده و به ان عالم نياورده و به جز فقر و احتياج ذاتى، داراى چيزى نيست، نه تنها خودش اين طور است، پدر و مادر و اجداد و خويشانش و همه افراد بشر از شاه و گدا و بالأخره تمام مخلوقات از كرات عظيمه; خورشيد و ستارگان، تا ذرات كوچك به همين حالند. نه خودشان از خود، هستى و وجودى دارند و نه مى توانند به ديگرى وجود و هستى بدهند. آفريننده و خالق و نگهدارنده همه خداست كه وجود همه موجودات از اوست و همه را او آفريده و مالك و صاحب اختيار همه است، دانا و تواناست; زيرا به مخلوقات، دانايى و توانايى داده و جامعه جميع صفات كماليه است و از هر عيب و نقص مبرّا است. پس آدمى بالفطره با مبدأ آفرينش و عالم غيب آشنا و مربوط است، ولى بايد اين آشنايى را كامل كرد و اين التفات و شعور را تقويت نمود. بايد به بشر فهماند كه خدا همواره حاضر و ناظر اعمال و رفتار اوست و هيچ عمل خير و شرّى از دايره علم و دانايى او پنهان نيست. و همان خداست كه بهترين راه و روش زندگى را به انسان ياد داده و به هر كار نيكى هدايت فرموده است. و چون همه افراد از حيث ايمان در يك درجه و مرتبه نيستند و ميزان تأثير و تسلط آن بر نفوس يكسان نيست، بايد هر كس مراقب و مواظب خود باشد و با ملاحظه، قدم بردارد و هواى نفس را كوچك و حقير نشمارد.

با تمام اين مطالب كمتر كسى است كه بتواند طورى زندگى كند كه لغزش و خطايى از او صادر نشود. غالب مردم بواسطه ضعف ايمان و اينكه نتوانسته اند كاملا بر خويش تسلط يابند از معصيت و خطا مصون نمى مانند; زيرا نقاط ضعف در انسان زياد و نواقص او بسيار است، لذا بايد بوسيله امر به معروف و نهى از منكر اينگونه افراد را ملتفت معايب اعمالشان ساخت تا متنبه و پشيمان شوند و خط سير خود را عوض كنند.

پاره اى ديگر هم يا اصلا بى ايمانند و فطرت پاك انسانيت را از دست داده اند، و يا آنقدر ايمان آنها بى ثمر است كه به رعايت آداب و قوانين، مقيد نيستند و ملاحظه و حسابى در كارها ندارند. اين طايفه را هم توسط امر به معروف و نهى از منكر بايد محدود نمود و وادارشان ساخت كه از آداب و حدود و قواعد، تبعيت و احترام نمايند.

اگر از امر به معروف و نهى از منكر خوددارى شود رفته رفته دامنه گناهان و معاصى توسعه پيدا كرده، رشته زندگى اجتماعى بشر از هم گسيخته خواهد شد و مفاسد و معايب بزرگ توليد مى گردد.

همانطور كه اگر يكى از اعضاى پيكر فرد از انجام كار خود باز ماند، ساير اعضا نيز در انجام وظيفه در رنج و تعب مى افتند و اگر عضو مريض معالجه نشود، بسا همان يك عضو، تمام پيكر را از پاى در مى آورد، فردى هم كه براى جامعه به منزله يك عضو است، اگر فاسد شد و وظيفه خود را انجام نداد براى تمام جامعه خطرناك خواهد بود و تمام افراد جامعه حق دارند به او اعتراض كنند و اصلاح او را بخواهند.

چنانچه در روايتى از پيغمبر اكرم ـ صلّى الله عليه وآله ـ منقول است كه جامعه را مَثَل به طايفه اى زد كه سوار كشتى شوند و براى هر يك از آنها جا و مكانى معين كنند و يكى از آنها با تبرى جاى خود را سوراخ سازد و ديگران او را از اين كار باز دارند و او در جواب گويد: من در جاى خود تصرف مى كنم و آن را سوراخ مى سازم، به شمار كارى نيست! اگر ديگران اين عذر را از او بپذيرند و بگذارند تا كشتى را سوراخ كند، آب در آن وارد شود و همه غرق شوند، و اگر عذر او را بپذيرفتند و او را از اين كار منع نمودند، هم خودشان و هم آن شخص نجات يابد.

«انّ قوماً ركبوا سفينةً فاقتسموا فصار لكلّ رجل منهم موضع فنقر رجل منهم موضعه بفأس فقالوا له ما تصنع قال هو مكانى اصنع فيه ما شئت فان اخذوا على يده نجا و نجوا وأن تركوا هلك وهلكوا».(6)

امر به معروف و نهى از منكر محيط را براى تربيت افراد صحيح و لايق، مساعد مى كند و مادام كه بشر به وجود افراد صالح محتاج است، به امر به معروف و نهى از منكر هم محتاج است. همچنين زمينه هاى فساد را از ميان مى برد و كانونهاى فحشا و منكرات را ريشه كن مى سازد. پس انسان تا در اين جهان طبيعت زندگى مى كند هيچگاه از امر به معروف و نهى از منكر بى نياز نيست.

بشر با آنكه توانسته است اسرارى را از عالم طبيعت كشف كند و اين همه قواى عظيمه را تسخير اراده خود سازد و توانسته است اين همه در ناحيه ظاهر و ماديات پيش برود و هر روز هم با استعداد خدادادى به كشف قوّه مجهوله ديگر موفق مى شود، نمى تواند خود را از تعليمات آسمانى و امر به معروف و نهى از منكر و دعاة اصلاح و رجال روحانى و مواعظ و نصايح، بى نياز شمارد و هر چه دانايى و توانايى او روزافزون شود، احتياج او به اين مطالب بيشتر خواهد شد.