راه اصلاح يا امر به معروف و نهي از منكر

آيت اللّه العظمى حاج شيخ لطف‏اللّه صافى(مد ظله العالى)

- ۹ -


حبّ فى الله وبغض فى الله

يكى از امور مهمه كه با پيشرفت مقصد و حصول فايده اى كه از امر به معروف و نهى از منكر در نظر گرفته شده است، ارتباط و تأثير بسيار دارد «حبّ فى الله وبغض فى الله» است.

حبّ و بغض و دوستى و قهر، يكى از مسايل بزرگ زندگى انسان بشمار مى رود و با تمام مسايل زندگى او مربوط است. كردار و رفتار و بطور كلى همه اعمال بشر و كوششهاى او مولود حبّ يا بغض و عشق و علاقه و يا دشمنى و عداوت است. انسان چيزهايى را دوست مى دارد و به اشخاصى علاقه مند است و از چيزهايى هم متنفّر است. نمى تواند هم اينطور نباشد; زيرا هر چه دارد از عشق و علاقه و محبت دارد و از هر كس خير و منفعتى به او رسيده است منشأش محبت بوده. خودش هم به هر چه موافق با طبع و منافعش باشد علاقه مند است و با هر چه مانع منافع و كمال و منافر با طبع اوست دشمن است. حيات و بقايش را خداوند با محبت و عشق مربوط ساخته است، پس مسئله حبّ و بغض و دوستيها و دشمنيهاى بشر داراى كمال اهميت است و اگر تحت يك ترتيب منظم درآيد، در ساير مسايل هم ترتيب و اعتدال و انتظام آسان مى شود. بايد در حبّ و بغض روشى پيدا كرد كه همه افراد را هماهنگ و با هم نزديك و همكار سازد. بايد پايه محبتها را با روح و معنويت نمود كه همه وقت به فرياد انسان برسد و درد بشر را درمان كند و او را نسبت به فقرا و افتادگان و زيردستان مترحّم و مهربان سازد. دوستيهايى كه پايه آنها امور دنيويه و منافع ماديه باشد، پايدار نمى ماند و مردم از آن حظّ و لذت نمى برند; زيرا تا وقتى منافع شخصيه آنها تأمين گردد، با هم دوستى مى كنند و وقتى آن منافع از ميان رفت، رشته مودّت آنها گسيخته مى شود، بلكه به عداوت و دشمنى تبديل مى گردد.

اگر نظريات كوچك و مطالب دنيايى منشأ قهر و مهر شود، بازار منازعات و اختلافات رايج مى گردد و قواى بشرى و نيروى خداداد او كه بايد در راه ترقّى و كمال او صرف گردد، تجزيه و تقسيم شده در راههاى ضد و نقيض هم به كار مى افتد و وحدت اجتماعى آنها از ميان مى رود و هر كس براى خودش مى شود نه براى همه.

بر عكس، اگر مبانى دوستيها و دشمنيها را امور معنويه و روحانيه قرار دهند و بشر از مهر و قهر خود حقايق عاليتر و مقاصد بلندترى را منظور سازد و عواطف خود را تا حدى كه ميسر است از چنگال تصرفات عالم طبيعت و متاع و حطام دنيا نجات دهد، همه از هم خير مى بينند و همه به نفع يكديگر زحمت مى كشند و رنج خود و راحت ياران مى طلبند. نه فقيرشان درمانده مى شود و نه توانگرشان بى رحم و بى انصاف مى گردد و نه مريضشان بى دوا و غذا و بى پرستار مى ماند و نه حقّ كسى پايمال مى گردد و نه خيانتكار در ميان آنها پا مى گيرد و نه زمامدارانشان متكبّر و جبّار مى شوند و نه مردم امين و درستكار در جامعه آنها عقب مى مانند و نه كسى با بيگانگان و اشرار و مفسدين همكارى مى كند. همه به هم مربوط و به يكديگر پيوسته مى شوند مانند يك پيكر و اعضاى يك بدن مى شوند كه اگر به يك عضو درد و الم و صدمه برسد، ساير اعضا در بى خوابى و رنج با آن عضو شريكند. در احاديث آمده است:

«عن ابى جعفر عليه السّلام انّه قال: المؤمنون فى تبارهم وتراحمهم وتعاطفهم كمثل الجسد إذا اشتكى تداعى له سائره الجسد بالسّهر والحمّى».(82)

يعنى: «حضرت امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: «انسانهاى مؤمن در نيكويى و مهربانى و شفقت با يكديگر، همانند پيكر واحد هستند كه اگر قسمتى به درد آيد، اعضاى ديگر در بى خوابى و مرض، با آن همراهى مى كنند».

در چنين جامعه اى است كه حس استقلال و حرّيت به معنى واقعى خود وجود دارد و فقرا و ضعفا در استفاده از نعمت آزادى و استقلال با اغنيا و اقويا برابرى دارند و همه در ضعف واحد قرار مى گيرند. در قرآن مجيد مى فرمايد:

«قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلى كَلِمَة سَواء بَيْننا وَبَيْنَكُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلاّ اللهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلايَتَّخِذَ بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ».(83)

براى به وجود آوردن يك جامعه محكم و پايدار، يگانه راه، متحد ساختن هدفها و مقصدها و نيتهاى افراد آن جامعه است و براى حصول يك چنين وحدت و يگانگى معنوى و اجتماعى، راههايى مانند وحدت زبان و نژاد و وطن گفته مى شود كه هيچكدام براى تأمين اين منظور وافى نيستند; و ثانياً: اين حرفها نمى تواند آنقدرها در قلب مردم نفوذ كند كه يك جامعه را به راه بيندازد. تنها راه وصول به اين مقصود، دين صحيح و ايمان به خداست كه محبوب و مقصود حقيقى بشر است: اگر همه در اعمال و رفتار و دوستيها و دشمنيها رضاى او را بخواهند و از عذاب او بپرهيزند، از معايب و مفاسد اخلاقى و اجتماعى مصون مى مانند.

عقيده توحيدى كه اسلام بشر را به آن دعوت مى كند، موجد اين وحدت و يگانگى است و موحّد را در هر حال از شرك و اختلاف و جدايى و اعتنا به امتيازات لغو و باطل دور مى سازد چنانچه از حضرت رسول خدا ـ صلّى الله عليه وآله ـ روايت شده است كه فرمود:

«ايّها النّاس انّ ربّكم واحد وان أباكم واحد كلّكم لآدم وآدم من تراب انّ أكرمكم عندالله اتقيكم وليس لعربىّ على عجمّى فضل الاّ بالتّقوى».(84)

يعنى: «هان اى مردم! پروردگار شما يكى است و پدر شما نيز يكى است و همه شما از آدميد و آدم از خاك، بدرستى كه گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست و عرب بر عجم هيچ برترى ندارد مگر با پرهيزگارى».

در همه تكاليف و تعليمات اسلام، حفظ و تقويت عقيده توحيد و توجه به خداى يگانه ملاحظه شده است در مورد حبّ و بغض و دوستى و دشمنى كه بشر بالطبع و بالفطره از آن ناگزير است پيروان خود را به خدا متوجه مى كند و دستور مى دهد كه براى خدا و در راه او دوستى و دشمنى نمايند; با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمن باشند. در قرآن مجيد مى فرمايد:

«لاتَجِدُ قَوماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشيرَتَهُمْ اُولئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْيمانَ»(85)

ظاهر آيه شريفه اين است كه: «نمى يابى تو قومى را كه ايمان به خدا و روز جزا مى آورند كه دوستى نمايند با كسى كه در مقام دشمنى و خصومت با خدا و پيغمبر اوست هر چند بوده باشند اينگونه اشخاص كه با خدا و پيغمبرش دشمنند، پدران ايشان با فرزندان ايشان يا برادران ايشان يا عشيره و فاميل ايشان، اين مردمند كه خدا در دلهاشان ايمان را ثبت و نوشته است».

در كتاب وسايل الشيعه از حضرت ابى عبدالله ـ عليه السّلام ـ روايت نموده است كه فرمود:

«قال رسول الله صلّى الله عليه وآله لاِصحابه أىّ عرى الايمان اوثق؟ فقالو: الله ورسوله اعلم. وقال بعضهم الصلوة وقال بعضهم الزّكوة وقال بعضهم الحجّ والعمرة وقال بعضهم الجهاد. فقال رسول الله صلّى الله عليه وآله لكلّ ماقلتم فضل وليس به ولكن اوثق عرى الايمان الحبّ فى الله والبغض فى الله وتوالى اولياء الله والتبرّى من أعداءالله».(86)

يعنى: «پيغمبر اكرم ـ صلّى الله عليه وآله ـ از اصحابش پرسيد: كداميك از دستگيره هاى ايمان محكمتر است؟ پس عرض كردند: خدا و رسول او داناترند، و بعضى گفتند: نماز، بعضى گفتند: زكات، بعضى گفتند: روزه، بعضى گفتند: حج و عمره، بعضى گفتند: جهاد، پيغمبر فرمود: براى هر يك از آنچه شما گفتيد فضيلت است، ولى آن محكمترين دستگيره هاى ايمان نيست ولكن استوارترين دستگيره هاى ايمان حبّ و دوستى در راه خدا و بغض و دشمنى در راه خدا و محبت و تولاى اولياى خدا و تبرى و بيزارى از دشمنان خداست».

و در كتاب مذكور از فضيل بن يسار نقل شده است كه گفت:

«سئلت ابا عبدالله عليه السّلام عن الحبّ والبغض امن الايمان هو؟ فقال وهل الايمان الاّ الحبّ والبغض».(87)

يعنى: «پرسيدم از حضرت ابى عبدالله ـ عليه السّلام ـ كه آيا حبّ و بغض از ايمان است؟ در جواب فرمود: مگر ايمان بجز حبّ و بغض است!».

از اين قبيل اخبار و احاديث بسيار است كه از همين مختصرى كه از آنها نقل شده، اهميت حبّ فى الله و بغض فى الله معلوم مى گردد.

اگر كسانى كه به اسلام و مسلمين و مصالح عامّه علاقه مند هستند در انجام همين يك وظيفه بزرگ كوتاهى نكنند و حبّ فى الله و بغض فى الله را در همه كارها دخالت دهند و با ارباب معاصى، دوستى و مجالست و معامله و معاشرت نكنند و براى آنها قدر و شخصيتى قايل نشوند يقيناً تأديب و متنبه مى شوند. اگر از ستمكاران احترام ننمايند و به آنها كمك ندهند و از آنان تبرّى و بيزارى جويند، ستمكارى رايج نمى گردد و كسى به ظلم و ستم افتخار نمى نمايد. اگر جامعه به آنهايى كه به نماز و روزه و زكات و ساير واجبات و بلكه مستحبات مانند نماز جماعت و غيره بى اعتنايى مى كنند، ارج و اهميت نمى داد، كسى در اداى فرايض مسامحه نمى نمود و نماز جماعت و مجالس دينى بيش از اينها شوكت و عظمت مى يافت. اگر با نيكان و اخيار در هر شغل و كار كه باشند دوستى مى نمودند و از آنها تشويق و قدردانى مى كردند، اشرار و بدكاران روى كار نمى آمدند.

حقيقتاً اين اصل بزرگ، يعنى حبّ فى الله و بغض فى الله امروز در ميان ما مسلمانان چندان مورد احترام نيست. براى از ميان رفتن يك جامعه همين بس است كه افرادش در دوستيها و دشمنيها پاى منافع شخصى را در ميان آورند و تصديق و تمجيد و انتقاد آنها روى اين نظريات كودكانه قرار بگيرد.

اهل بصيرت و اطلاع مى دانند كه علّت عمده تجزيه ممالك اسلامى و تفرقه كنونى مسلمانان و تسلط بيگانگان، دوستيها و همكاريهاى بعضى از مسلمين با اجانب است كه براى رسيدن به منفعتهاى خصوصى، باب دوستى و مخالطت را با آنها باز نمودند و با آنها در خراب كردن و اضمحلال شوكت مسلمانان، همراهى نمودند و نقشه هاى شوم آنها را اجرا نموده و مى نمايند. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّى وَعَدوَّكُمْ اَوْلياء».(88)

امروزه بيشتر حكومتهاى اسلامى و امور تجارت و بازرگانى و فلاحت و كشاورزى و همه شئون حياتى آنها به دست همين عناصر پليد و بيگانه پرست تحت نظارت اجانب درآمده است كه حتّى در رفع كوچكترين حوايج زندگى بايد دست احتياج به جانب ديگران دراز كنيم و ضروريات زندگى خود را بايد از كشورهاى بيگانه تهيه نماييم. اينها با وسايلى كه در دست دارند ملل اسلامى را در حال ركود و عقب ماندگى نگاه مى دارند تا نتوانند با دنياى حاضر هماهنگى نموده با هدايت تعليمات آسمانى قرآن مجيد، موقعيت سابق خود را در جهان به دست آورند. براى آنكه نگذارند مردم بيدار و هوشيار شده در مقام چاره جويى برآيند با تبليغات خود آنها را به كارهايى كه غير از خسارت فايده ندارد سرگرم مى كنند.

اگر عوض اين همه اهتمامى كه در تبعيت از ظواهر و بعض عادات زشت و ترويج اعمال ناپسنديده پاره اى از نادان ملل غرب مى نمايند، در فرا گرفتن علوم و دانشهايى كه آنها به آن دست يافته اند مختصر توجهى مى نموديم، يقيناً امروز بيش از اينها در دنيا جلو رفته بوديم. خدا مى داند كه سالى چه مبلغ پول مسلمانان از راه خريدارى اشياء لوكس و غير ضرورى و بى فايده از جيبشان خارج مى شود و ماهانه جوانان بوالهوس و اغنياى نادان چه مبلغ صرف تجملات بيهوده و زنانه كاريها و تهيه انواع بيعارها مى نمايند و اگر اين پولها را جمع نمايند مى توانند با مبلغ كمى از آن، مدارس مهم و بيمارستانهاى بزرگ ـ كه تا چند قرن براى جامعه مفيد باشد ـ تأسيس نمايند، يا كارخانه هايى كه در آن هزاران مردم بيكار و گرسنه به كسب و كار و ارتزاق مشغول شوند ايجاد نمايند.

بارى، غرض اين است كه دوستى نمودن با دشمنان خدا و اهل معصيت، زيانها و مفسده ها دارد. حبّ فى الله و بغض فى الله يكى از صفاتى است كه عقلا و شرعاً ممدوح و مستحسن است و براى حفض قوميت و استقلال و شخصيت هر طايفه كمتر وسيله اى به مرتبه آن مى رسد. هر چه در يك جامعه اين صفت قويتر باشد، دست تجاوزات و مداخلات دشمنان از سرشان كوتاهتر خواهد بود، ولى متأسفانه امروزه پاره اى از مسلمانان عوض آنكه اين مطلب را مراعات كنند و به حكم محكم: «اَشّداء على الكفّار رُحماء بينهُم»(89)، در مقابل كفّار و دشمنانى كه در مقام از بين بردن آنها و يا فاسد كردن اخلاقشان هستند، شدت و قوت و استحكام داشته باشند و در ميان خودشان با هم دوست و مهربان باشند، بى شرمانه با باز كردن باب مخالطت و همكارى با كفّار، كليد كشورهاى اسلامى را به دست آنها مى سپارند و به جاى آنكه ديگران را استخدام نمايند، مستخدم بيگانگان و وسيله اجراى مقاصد نامشروع آنها مى شوند. ديانت و مليت و سعادت خود و جامعه خود را براى خاطر آنها به قيمت پائينى در معرض فروش مى گذارند و مسلمانان را به اسم دعوت به تمدن موهوم و آزادى دروغى، به فساد و فحشا و لهو و لعب و خيانت ترغيب مى نمايند و تقليد كوركورانه از اجانب و دشمنان اسلام را سرمشق خود قرار داده هر منكر و عمل زشتى را با وسايلى كه دارند رواج مى دهند.

مى روند در كشورهاى مسيحى در لابلاى مطبوعات و روزنامه هاى آنها گردش مى كنند يك كار زشت و منكرى را كه يك نفر نادان در يك گوشه اى مرتكب شده پيدا مى كنند و به فكر ترويج آن مى افتند و با آب و تاب بسيار آن را روى صفحات كاغذ پاره هايى كه به دست جوانان مسلمان مى دهند مى آورند.

آيا طبع و نقل زناشويى خانمهاى... با حيوانات و طلاق گرفتن فلان خانم از شوهرش براى خاطر ازدواج با سگ يا بوزينه (كه شايد اصلا دروغ و مجعول باشد) براى آن پسر و دختر ايرانى كه غير از تقوا و پاكدامنى، سرمايه اى ندارد، غير از دعوت به فساد معنايى دارد؟ آيا از انتشار عكس فلان پسر يا دخترى كه با خرج خود يا با پول و دسترنج كشاورزان فقير به خارج رفته، در حال رقص با خرس آن را افتخار معرفى كردن و نظاير اين مطالب كه قلم از نوشتن آن خجل و شرمسار است، غير از ترويج منكرات و منحرف ساختن جوانان ساده لوح چه نتيجه اى دارد؟ كسى نمى فهمد كه ترقى و كمال و با دنيا جلو رفتن و با ملل عالم مربوط شدن و علوم و صنايع عصر را فرا گرفتن چه ارتباطى به اين حرفها دارد؟

اذا كان الغراب دليل قوم *** سيهديهم سبيل الها لكين

در بعضى كتب اخبار است كه خداوند وحى فرستاد به سوى پيغمبرى از پيغمبران خود كه به مؤمنين بگو نپوشند لباس دشمنان مرا و نخورند غذاى دشمنان مرا و نروند به راههاى دشمنان من، پس مى شوند از دشمنان من، چنانچه ايشان دشمنان من هستند.

اى عقلاى قوم و اى زمامداران علاقه مند و اى كسانى كه اين مطالب را درك كرده و مى فهميد! تا آب از سر نگذشته براى اين مردم فكرى بكنيد. نگذاريد بيش از اين افراط در لهو و لعب و زشتكارى رايج شود. نگذاريد بيش از اين ميل طبيعى افراد را به لهو و لعب و ميگسارى و رقص و قمار و بى عفتى ترغيب نمايند.

نگذاريد صفحه شرافت و حياى جامعه شما لكه دار شود. نگذاريد جوانان شما عوض تحصيل و ترقى و كوشش و جهد، با بى ايمانى و تنبلى و بى عفتى و معاشقه سر و كار پيدا كنند و بانوان را در فساد با خود همدست نمايند. نگذاريد نظام انساب و نسل و نظام اجتماع را مردمان بوالهوس شهوتران، بازيچه دست خود قرار دهند. نگذاريد پايه زندگى عائله شما با اداره رفتن خانمها دستخوش ويرانى و انهدام شود.

با اين همه مردهاى بيكار كه پشت درِ وزارتخانه ها ريخته اند، چه حاجتى به استخدام خانمها داريم تا با استخدام آنها به اسم ماشين نويس و غيره ادارات را مركز معاشقه و توالد و تناسلهاى نامشروع قرار دهند و پولهايى را كه بايد صرف اصلاح احوال بندگان خدا و رفع فقر و گرسنگى و پريشانى شود در اين راهها خرج كنند و كار را به جايى برسانند كه يكى از آقايان نمايندگان مجلس در جلسه علنى راجع به يكى از سازمانها اعتراض نمايد و بگويد كه: در روزنامه اى خواندم كه يك معروفه اى را كه در كافه «نينا» خدمت مى كردند در آن سازمان با ماهى هزار تومان حقوق استخدام كرده اند. بياييد به اين شنايع و زشتيها خاتمه دهيد و خانمها را به خانه هاشان برگردانيد و آنها را در اداره امور خانه و تربيت فرزند و وظايف خاصه خودشان بگماريد و از دخالت در كارهاى مردها معافشان سازيد و سعادت آنها را پايمال هوى و هوس ننماييد.

شما را به خدا در اين چند ساله كه راه اين معاشرتها را به روى زنها باز كرديد و آنها را براى ميل نفسانى و تقليد از مسيحى ها، خيابانگرد و بى حجاب كرديد، غير از تكثير اعمال زشت و رسوايى چه فايده اى برديم!؟ يك روز بود كه ما مسلمانها افتخار داشتيم كه در تمام جامعه چهارصد ميليونى ما يك خانمى كه سقط جنين نمايد وجود ندارد، در ميان جمعيت ما از بركت تعاليم اسلام يك نفر ولد الزّنا يافت نمى شود. امروز هم اين وضعيت را مى بينيم كه بعضى عاشقان ظواهر غرب، مى خواهند همه اين افتخارات و اخلاق فاضله را نابود كنند.

اولياى مقدس اسلام از اين اوضاع به ما خبر دادند و ما آن را يكى از معجزات آنها مى شماريم از آن جمله در كتاب من لايحضره الفقيه صدوق ـ عليه الرحمه ـ از اصبغ بن نباته روايت كرده است از اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ:

«قال سمعته يقول: تظهر فى آخر الزمان واقتراب الساعة وهو شر الازمنة نسوة كاشفات عاريات متبرّجات خارجات من الدين، داخلات فى الفتن، مائلات الى الشهوات، مسرعات الى اللذات، مستحلات للمحرمات، فى جهنم خالدات»(90)

يعنى: «در آخرالزمان و نزديك شدن قيامت ـ كه بدترين زمانهاست ـ زنهايى پيدا مى شوند كه مكشوفه و برهنه و ظاهر كننده زينت خود در پيش نامحرم هستند و از دين خدا خارج باشند و در فتنه ها داخل، و به سوى شهوات مايل، و به طرف لذتها سرعت كنند، حرامها را حلال شمارند، چنين زنانى در جهنّم مخلّد باشند».

خوانندگان محترم در همين جا اين بحث را خاتمه مى دهيم و از شما معذرت مى خواهيم.

تصديق دارم كه چون غالب مطالب كتاب در ضمن چند روز از ايام تعطيل دهه عاشوراى سال 1369 هـ. ق نوشته شد و فرصت و مجال كافى براى مطالعات و مراجعات لازم را نداشتم، بطور شايسته از عهده اداى حق مطلب برنيامده ام، بنابراين هرگاه به اشتباه و خطايى برخورديد با تصحيح آن بر اين ناچيز منّت گذاريد و زبان به ملامتم نگشاييد.

من خجلم از عمل خام خويش *** تو به ملامت نكنم سينه ريش

در روش زمره آزادگان *** نيست روا طعنه بر افتادگان

رجب المرجب 1369 هـ. ق

لطف الله صافى گلپايگانى