داستانهاى شيرين و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (عليهم السلام )

على گلستانى

- ۲۱ -


در سال 1378 بيستم ماه صفر از تهران به يك كاروانى رفتيم سوريه كه برويم كربلا پس از چند روز در شام گفتيم آقا چه وقت عازم كربلا هستند خود رئيس كاروان همراه ما نيامد معاون او با ما بود ايشان گفت پول نداريم كه كربلا برويم ما چند نفر بوديم هرجا متوسل شديم نتيجه نگرفتيم رفقاى ما بسيار ناراحت و گريه مى كردند كه پول ما از بين رفت من به آن مسئول گفتم تكليف ما چه چيزى است اوگفت بايد با كاروان ديگر برگرديد به ايران بنده بسيار ناراحت شدم گفتم بروم حرم باب الحوائج امام حسين (عليه السلام ) حضرت رقيه دختر سه ساله سلام الله عليها او كارها را درست خواهد كرد روزى كه وارد حرم شدم جمعه بود مشغول خواندن دعا ندبه بودند بعد آمدم در يك گوشه اى نشستم مشغول گريه شدم يك مرتبه به خاطرم آمد آيا اين دختر از گرفتارى من با خبر است يا نه آيا اين دختر سه ساله مى شود كار ما را اصلاح كند بلند شدم رفتم چسبيدم به ضريح البته جمعيت هم بسيار بودند هنگامى كه دستم را بردم ضريح را گرفتم به داخل ضريح نگاه كردم ديدم يك قبر بزرگ به اندازه قبر يكى از مراجع كه در قم در حرم حضرت معصومه مدفون است به نظرم رسيد طرف پائين پا نگاه كردم ديدم باغ بزرگ چمن بسيار سبز اس به قبر نگاه مى كنم قبر مى رود پائين سرم را مى گردانم چمن هم گويا جمع تر و كوچك تر مى شود با خود گفتم شايد به چشم من اين سور است نگاه كردم اطراف ضريح ديدم فقط يك نفر اطراف ضريح دارد زيارت مى كند كسى ديگر نيست به آن شخص گفتم آقاى عزيز شما داخل حرم قبر بزرگ و چمن مى بينى گفت نه فقط يك مقدار شمع و قبر كوچك مشاهده مى كنم رفتم خانواده را صدا بزنم بيايد او هم مشاهده كند ايشان را آوردم گفتم مى بينى قبر چقدر است چمن سبز را ديدى او گفت من چيزى نمى بينم دوباره نگاه كردم به ضريح ديگر چيزى نديدم گفتم كار ما درست خواهد شد چون خداوند خواسهت مقام اين بى بى را به من بفهماند كه مقام بر كوچكى و بزرگى نيست آمديم منزل معاون كاروان به ما گفت بيائيد برويم هتل ديگر مدت اين هتل به پايان رسيد ما چند نفر بوديم از زن و مرد. مردم ديدند كه عيال ما خيلى ناراحت است از من سئوال كردند چرا اين خانم اين قدر ناراحتى مى كند گفتم ماجرا از ين قرار است شخصى گفت من مسئول اين كاروان هستم هيچ ناراحت نباشيد من هشتصد هزار تومن به شما قرض مى دهم بعدا مى دهيد گفتم من در اين شهر غريب هستم جائى را بلد نيستم گفت منكار شما با عيالت را درست مى كنم او ما را آورد كارهاى ما را درست كرد و آدرس منزل خودش را به من داد و ما را فرستاد كربلا خداوند معجزه وار مشكل ما را حل كرد. بعدا پول آن شخص را در قزوين به او دادم . البته داستانى بسيار مهم تر در جمكران ديدم كه اگر من او را نقل كنم ممكن است وقت شماها گرفته شود اگر بخواهيد از آن داستان مطلع باشيد و بدانيد حضرت امام زمان (عليه السلام ) هميشه ناظر اعمال ما است و لطف آن حضرت شامل است به حال همه متوسلين آن حضرت مخصوصا در مسجد جمكران شما مى توانيد با تلفن 7721365 با مؤ لف تماس حاصل كنيد آيا اين جمله را در دعاى ندبه صبح جمعه مى خوانيد:
عزيز على ان ارى اظلق و لا ترى بسيار سخت است براى من همه خلق را ببينم و ترا نبينم (و از نظر ما شيعيان پنهان باشى و هيچ از تو صدائى حتى آهسته به گوش من نرسد البته ديدن آن حضرت ملاك نيست لطف آن حضرت شامل شدن به حال فرد يا افراد مهم است .
بذره گر نظرى لطف بوتراب كند   به آسمان رود و كار آفتاب كند
السلام عليك يا ابا عبد الله الحسين (عليه السلام )
به جز حسين مرا ملجاؤ پناهى نيست   درين عقيده يقين دارم اشتباهى نيست
ره نجات حسين است و دوستى حسين   به سوى حق به جز از اين طريق راهى نيست
زكوه گر چه گناهم فزون تر است ولى   به پيش عفو تو كوه گناه كاهى نيست
بغير درگه تو يا حسين در دو جهان   مرا بدرگه ديگر حواله گاهى نيست
اگر تو حكم غلامى من كنى امضا   به هيچ محكمه خوفم ز دادگاهى نيست
پايان

امام چهارم حضرت زين العايدين (عليه السلام ) است

نظر مى كنيم به زندگى حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) در زمان امامت آن بزرگوار و بعد از رحلت آن حضرت
نام آن بزرگوار على معروف به سجاد وزين العابدين پدر امام حسين مادر شهر بانو (دختر يزدگرد سوم ) آخرين پادشاه ساسانى تولد در مدينه روز تولد بنابر قولى پنجم شعبان يا 15 جمادى الاولى وقت و محل شهادت در 25 محرم سال 95 هجرى در مدينه به تحريك هشام بن عبد الملك مسموم شد سن امام زين العابدين حدود 57 يا 59 سالگى به شهادت رسيد مدينه در قبرستان بقيع مدفون مى باشد خداوند قسمت فرمايد شيخ مفيد در ارشاد مى گويد امام حسين داراى 6 فرزند بود يك على بن الحسين دوم على اكبر كاه مادرش ليلى نام داشت سوم جعفر قبل كربلا از دنيا رفت چهارم عبد الله كه در كربلا كودك بود و در آغوش پدر بر اثر اصابت تير دشمن به شهادت رسيد مادر او رباب نام داشت پنجم سكينه مادرش رباب بود ششم فاطمه كه مادرش ام اسحاق نام داشت قولى ديگر از صاحب كتاب كشف الغمه مى فرمايد امام حسين (عليه السلام ) ده فرزند داشت كه شش نفر آن ها پسر و چهار نفرشان دختر بودند پسران او عبارتند 1. على اكبر 2. على اوسط (امام سجاد (عليه السلام )) 3. على اصغر 4. محمد 5. عبد الله و جعفر (على اكبر و على اصغر و عبد الله ) اين سه تا در كربلا شهيد شدند دختران عبارتند از زينب ، سكينه ، فاطمه يك دختر ديگر كه نام او ذكر نشده است .
((كشف الغمه ، ج 2، ص 214 و سيره چهارده معصوم ، ص 376)).
امام زين العابدين فرزند حضرت امام حسين (عليه السلام ) مادرش شهر بانو روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از امام سجاد ياد كرد و فرمود هنگامى كه روز قيامت بر پاه مى شود منادى خداوند ندا مى كند كجاست زينت عبادت كنندگان .
گويى به پسرم على بن حسين در قيامت مى نگرم كه بين صف هاى مردم شاد و سربلند حركت مى كند.
((بحار، ج 45، ص 3))
در روايت دارد كه خداوند او را به عنوان سيد العابدين و زين اوليائى الماضين يادكرده است .
((سيره چهارده معصوم ، ص 377))
روايت از عبد الله مبارك مى گويد در يكى از سال ها براى انجام حج به سوى مكه مى رفتم در مسير راه كودك هفت يا هشت ساله اى را ديدم كه در كنار كاروانى به طرف مكه حركت مى كرد نزدش رفتم و سلام كردم وگفتم با همراهى چه كسى حركت يم كنى گفت با يارى خدا به نظرم آمد كه با شخص بزرگ روبرو شده ام گفتم پسرم توشه راه و مركبت كجاست گفت توشه ام تقوا و مركبم دو پاهايم مى باشد و قصدم مولايم خداست .
مقام آن كودكى به نظرم بزرگ تر شد گفتم از كدام خاندان عبدالمطلب گفتم از كدام طايفه فرمود بنى هاشم گفتم فرند چه كسى هستى فرمود علوى فاطمى هستم سپس از نظرم آن بزرگوار ناپديد شد تا اين كه به مكه رفتيم و پس اعمال حج به ابطع (بين منى و مكه ) بازگشتيم ناگاه در آن جا جمعى را به گرد هم ديدم به پيش رفتم تا بنگرم چه كسى در ميان آن جمع اس ناگاه آن كودك را در آنجا ديدم از حاضران پرسيدم اين كودك كيست شخصى گفت او زين العابدين (عليه السلام ) است .
((بحار، ج 46، ص 91)).

امام سجاد (عليه السلام ) در ماجراى كربلا

پس از آن كه معاويه در روز پانزده رجب سال 60 هجرى درگذشت پسرش ‍ يزيد در شام به جاى او نشست و ادعاى خلافت كرد او در نامه اى براى (وليد بن عتبه ) حاكم مدينه چنين نوشت از حسين بن على (عليه السلام ) براى من بيعت بگير و در خصوص به هيچ وجه به و مهلت نده اگر بيعت نكرد گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست .
وليد شبانه براى امام حسين (عليه السلام ) پيام فرستاد و او را طلبيد امام حسين (عليه السلام ) نزد وليد رفت و پس از گفت و گو امام (عليه السلام ) از او مهلت خواست تا فرداى آن شب پاسخ او را بدهد امام حسين حاضر به بيعت با يزيد نبود به علاوه از ماندن در مدينه احساس خطر مى كرد خطرى كه اگر رخ مى داد به صورت قيام و نهضت عميق و جهانى بر ضد حكومت يزيد به شمار نمى آمد و بر همين اساس تصميم گرفت شبانه همراه افراد خانواده و ياران از مدينه بهسوى مكه رهسپار گردد از اين رو قبل از آن كه وليد و مزدوران معاويه به تصميمى بر ضد حسين (عليه السلام ) بگيرند آن حضرت در شب 25 رجب سال 60 مدينه را به قصد مكه ترك كرد.
((لهوف سيد بن طاووس ، ص 44)).
يكى از كاروانيان امام حسين (عليه السلام ) فرزندش امام سجاد (عليه السلام ) بود سايه به سايه پدر حركت كرد امام سجاد (عليه السلام ) در اين وقت 21 سال داشت ولى در مسير راه بيمار شد و بيماريش شدت يافت به طورى كه قادر به حركت نبود در عين حال از كاروان پدر جدا شد و عذر بيمارى عقب نشينى نكرده و هم نان راه خود همراه پدر ادامه داد تا رسيدند به كربلا و از شدت بيمارى نمى توانست برخيزد. روزى امام حسين (عليه السلام ) پسرش را در بستر بيمارى سخت ديد از او پرسيد چه ميل داريد عرض كرد ميل دارم طورى باشم كه در برابر خواسته هاى خدا براى من خواسته ديگرى نداشته باشم امام حسين (عليه السلام ) فرمود: احسن آفرين تو مثل ابراهيم خليل (عليه السلام ) هستى كه جبرئيل از او پرسيد آيا حاجتى دارى او در پاسخ گفت هيچ گونه پيشنهادى به خدا ندارم بلكه او مراكفايت مى كند امام سجاد (عليه السلام ) بر اثر بيمارى شديد در كربلا هم چنان بسترى بود و نتوانست به ميدان برود.
امام حسين (عليه السلام ) در روز عاشورا به هر سو نگاه كرد يار و ياورى براى خود نديد صدا زد آيا كسى هست كه تا از حرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حمايت و دفاع كند وقتى كه بانوان حرم اين سخن را شنيدند با صداى بلند گريه كردند و از خيمه بيرون آمدند امام سجاد (عليه السلام ) به زحمت برخاسته و از خيمه بيرون آمد و شمشيرش را با سختى به دست گرفت تا به سوى ميدان برود عمه اش ام كلثوم (عليها السلام ) فرياد زد بر خيمه باز گرد.
امام سجاد (عليه السلام ) فرمود اى عمه مرا رها كن تا در ركاب پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با دشمن بجنگم امام حسين (عليه السلام ) خالى نگردد پس با سرعت به سوى امام سجاد (عليه السلام ) فرمود پدر جان نداى تو رگ هاى قلبم را بريد و آرامش را از من برود خواستم به ميدان آيم و حانم را فدايت كنم ، امام حسين (عليه السلام ) فرمود: پسرم : بيمار هستى و جهاد بر تو واجب و روانيست تو حجت و امام بر شيعيان من هستى تو پدر امامان و سرپرست يتيمان و بيوه زنان هستى تو بايد آن ها را به مدينه برسانى و نبايد هرگز زمين از حجت و امام از نسل من خالى بماند، امام سجاد (عليه السلام ) عرض كرد پدر جان آيا من نگاه كنم و تو كشته شوى كاش زنده نبودم و جانم نثار تو مى شد سپس امام حسين (عليه السلام ) با امام سجاد (عليه السلام ) وداع كرد او را در آغوش گرفت به گردن به گردن او گذاشت و گريه سختى كرد و به اين ترتيب با او خداحافظى كرد.
((سيره چهارده معصوم ، ص 385 به نقل از معالى السبطين ، ج 2، ص ‍ 21)).

توبه كردن پير مرد بر اثر بيانات امام سجاد (عليه السلام )

هنگام ورود خاندان نبوت به شام پير مردى از مرد شام به آن ها نزديك شد و گفت سپاس خدا را كه شما را كشت و نابود ساخت و شهرها را از مردان شما آسوده كرد و امير المؤ منين يزيد رابر شما مسلط نمود امام سجاد (عليه السلام ) فرموداى پير مرد آيا قرآن خوانده اى گفت آرى امام سجادى (عليه السلام ) فرمود: آيا معنى اين آيه را فهميده اى كه خداوند مى فرمايد:
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ؛ بگواى پيامبر من براى رسالت مزدى جز دوستى با خويشان را از شما نمى خواهم . سوره شورى آيه 23.
پير مرد گفت آرى خوانده ام امام سجاد (عليه السلام ) فرمود منظور از خويشان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين آيه ما هستيم اى پير مرد آيا اين آيه را خوانده اى :
و اب ذالقربى حقه ؛ حق خويشان را ادا كن . اسراء آيه 26
امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: خويشان در اين آيه ما هستيم .
اى پير مرد آيا اين آيه را خوانده اى :
و اعلمو انما غنمتم من شى ء فان الله خمسه و للرسول ولذالقربى ؛ بدانيد از هر آن چه سود بريد يك پنجم آن مخصوص خدا و رسول و خويشان است .
سوره انفال آيه 41
آرى خوانده ام امام سجاد فرمود:اى پير مرد خويشان در اين آيه ما هستيم اى پير مرد آيا اين آيه را خوانده اى :
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا؛ همانا خداوند خواسته است كه ناپاكى را از شما خاندان بردارد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
احزاب آيه 33
آرى خوانده ام امام سجاد (عليه السلام ) فرمود اين آيه در شاءن ما نازل شده است .
در اين هنگام پير مرد در سكوت فرو رفت و از گفته جسورانه خود پشيمان شد و گفت تو را به خدا شما همانيد كه گفتيد، امام سجاد (عليه السلام ) فرمود آرى سوگند به خدا بدون ترديد ما همان خاندانيم به حق پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ما همان خويشان هستيم ، پير مرد پس از شناخت آن ها گريه كرد و از شدت ناراحتى عمامه خود را از سرگرفت و بر زمين زد و دستهايش را به سوى آسمان بلند نمود و گفت خدايا ما از دشمنان جن و انس آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيزاريم سپس به امام سجاد (عليه السلام ) عرض كرد آيا توبه ام پذيرفته است امام سجاد (عليه السلام ) فرمود آرى اگر توبه كنى خداوند توبه ات را مى پذيرد و با ما خواهى بود پير مرد گفت من توبه كردم اين خبر به يزيد رسيد فرمان داد آن پير را بكشيد جلاد يزيد او را به شهادت رساند.
((لهوف سيد بن طاووس ، ص 176 و 178 بدون ترجمه لهوف با ترجمه ص 238 و 243)).

امام سجاد (عليه السلام ) خطاب به يزيد بن معاويه

امام سجاد (عليه السلام ) در يكى از برخوردها به يزيد چنين گفت اى پسر معاويه و اى پسر هندهمواره زمام مقام نبوت و رهبرى در دست پدران و اجداد من بود و قبل از آن كه تو به وجود آيى جدم على بن ابيطالب (عليه السلام ) در جنگ ها بدر، احد واحزاب پرچمدار پرچم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود ولى پرچم كفردر اين جنگ ها در دست پدرت و جدت بود واى بر تو اى يزيد اگر مى دانستى كه چه كرده اى و نسبت به پدر و خاندان و برادر و عموهايم چه گناه بزرگى مرتكب شده اى به سوى كوه ها فرار مى كردى و خاكستر را بستر خود قرار مى دادى و فرياد ونعره واويلا سر مى دادى فرياد از اين رو كه سر نازنين پدرم حسين (عليه السلام ) فرزند فاطمه (عليها السلام ) و فرزند على (عليه السلام ) را بر فراز دروازه شام نصب نموده اى با اين كه او امانت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ميان شماست اى يزيد رسوايى و پشيمانى فرداى قيامت بر تو بشارت باد در آن هنگام كه مردم براى حساب و كتاب قيامت به گرد هم مى آيند.
((اصول كافى ، ج 2، ص 450)).
يكى از فرازهاى برجسته زندگى امام سجاد (عليه السلام ) خطبه او در شام نزد مردم و يزيد بود كه يزيديان را رسوا كرد و پيام خون شهيدان در ديار شام به ثمر نشاد و موجب تحول عجيبى گرديد.

مسجد شام و امام سجاد (عليه السلام )

مسجد اموى شام پر از جمعيت بود در يك روايت آن روز جمعه بوده خطيب خطبه نماز جمعه مى خواند نفس المهموم ص 260 امام سجاد را روز جمعه به آن مسجد آوردند تا اين كه عظمت يزيد را بنگرد خود يزيد هم حضور داشت به خطيب مزدور خود گفت بر بالاى منبر برويد و آن چه خواستى نسبت به على (عليه السلام ) و حسين (عليه السلام ) بدگوئى كن و از ناسزاگويى به آنها كم نگذاريد خطيب بالاى منبر رفت و آن چه توان داشت در حضور مردم و امام سجاد (عليه السلام ) از امام على (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) بدگوئى كرد و معاويه و يزيد را مدح كرد.
امام سجاد (عليه السلام ) در همان پايين منبر فرياد زد واى بر تو اى سخنرانى خشنودى مخلوق را به خشم خالق خريدى پس جايگاهت را آتش دوزخ فرا گرفت . سپس امام سجاد (عليه السلام ) به يزيد فرموداى يزيد به من اجازه بده تا بالاى اين چوبها بروم (چون منبرنبود بالاى منبر بايد حرف حق زد نه باطل چون حرفهاى آن ها باطل بود لذا امام سجاد فرمود بالاى چوبها بروم نفرمود بالاى منبر) و سخنانى بگويم كه در آن خشنودى خدا باشد و براى حاضران موجب اجر و پاداش گردد يزيد قبول نكرد ولى حاضران گفتند اجازه بده او بالاى منبر برود شايد ما از او چيزى بشنويم يزيد گفت اگر او بلاى منبر رود فرود نمى آيد مگر اين كه من و دودمان ابو سفيان را به افتضاح و رسوايى بكشاند شخصى گفت اى امير مؤ منان هر چه اين شخص بگويد چندان اهميت ندارد بگذار برود سخنى بگويد يزيد به او گفت انه من اهل بيت قد زقو العلم زقا.
اين شخص (يعنى امام سجاد (عليه السلام )) از خاندانى است كه علم و كمال را به تمام وجود به كام خود آورده اند (يعنى اگر برود بالاى منبر چيزى براى ما باقى نمى گذارد) خلاصه مردم همواره از يزيد تقاضا مى كردند كه اجازه دهد تا اين كه ناگزير يزيد اجازه داد و امام (عليه السلام ) پس از حمد و ثنا فرمود:
يها الناس اعطينا ستا وفضلنا بسبع اعطينا العلم و الحلم و السماحه و الشجاعه و المحبه فى قلوب المؤ منين و فضلنا بان منا النبى المختار محمدا و منا الصديق ومنا الطيار و منا اسد لله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى انباءته بحسبى و نسبى .
اى مردم به ما شش چيز داده شد و به هفت چيز ما بر ديگران برترى داده شديم اما آن شش به ما علم حلم جوانمردى (بخشش ) فصاحت شجاعت و دوستى در دل مؤ منان داده شد.
و اما آن هفت چيز كه ما به آن برترى داده شديم عبارت است از اين كه پيامبر برگزيده حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ما است و صديق (يعنى على بن ابيطالب اول كسى كه به او ايمان آورد) از ما است .
جعفر طيار از ماست شير خدا و شير رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضرت حمزه از ما است و از ما است دو سبط پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين امت (حسن و حسين ) هر كس كه مرا شناخت كه شناخت و هر كس كه نشناخت او را به حسب و نسبم خبر مى دهد.
ايها الناس انا ابن مكه و منى انا بن زمزم وصفا انا بن من حمل الركن باطراف الرداء انا بن خير من ائتزر وارتدى انا بن خير من انتقل و احتفى انا بن خير من طاف و سعى انا بن خير من حج وليى من بلغ به الى سدره المنتهى انا بن من دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى انا بن من صلى بملائكه السماء انا بن من اوحى الجليل اليه ما اوحى انا بن محمد المصطفى .
اى مردم من پسر مكه و منى هستم من فرزند زمزم و صفا هستم من پسر آن كسى هستم كه حجر الاسود را در يمان عبادى خود نهاد و به جاى خود گذاشت من پسر بهترين انسان ها هستم كه لباس احرام پوشيد من پسر بهترين انسان ها هستم كه كفش پوشيد و پا برهنه شد من پسر بهترين انسان ها هستم كه طواف كرد و سعى صفا و مرو نمود من پسر بهترين كسى هستم كه حج را به جا آورد و لبيك گفت من پسر آن كسى هستم كه از مكه به مسجد اقصى سير داده شد من پسر آن كسى هستم كه (در شب معراج ) به سدره المنتهى رسيدمن پسر آن كسى هستم كه آن قدر به خدا نزديك ونزديك تر گرديد تا آن كه فاطمه او (با قرب مخصوص ) خدا به اندازه دو كمان يا نزديك تر بود من پسر آن كسى هستم كه فرشتگان آسمان به او اقتدا كرد و نماز خواندند من پسر آن كسى هستم كه خداى بزرگ به او وحى كرد آن چه را كه وحى كرد من پسر محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) برگزيده خدا هستم .
ترجمه بقيه خطبه امام سجاد (عليه السلام )
من فرزند على مرتضى (عليه السلام ) هستم من پسر كسى هستم كه سران مشركين را كوبيد تا گفتند معبودى جز خداى يكتا نيست .
من پسر كسى هستم كه در پيشاپيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با دو شمشير با دشمن مى چنگيد و با دو نيزه نبرد مى كرد و دوبار هجرت كرد من پسر كسى هستم كه دوبار بيعت كرد و در جنگ بدر و حنين با دشمن جنگيد و به اندازه يك چشم به هم زدن كافر نشد.
من پسر صالح مؤ منان و وارث پيامبران و نابود كننده ملحدان و پيشواى مسلمانان و مايه روشنى چشم مجاهدان و زينت پرستش كنندگان خدا و سرور مناجات كنندگان بسيار گريه كننده گان درگاه خدا و با استقامت ترين استقامت كنندگان و بهترين برخاستگان براى عبادت از آل ياسين هستم .
آن كسى كه با خارج شدگان از دين جنگيد و با بيعت شكنان و ياغيان نبرد كرد و با دشمنان ناصبى جهاد نمود من پسر كسى هستم كه سرافرازترين فرد قريش و نخستين مؤ من و تصديق كننده خدا و رسولش و پيشتاز پيش گامان و كوبنده متجاوزان و نبود كننده مشركان و تيرى از تيرهاى خدا بر منافقان و زبان شناخت عابدان و حامى دين خدا و ولى امر خدا و باغ حكمت الهى و مخزن علم خداست آن كس كه جوانمرد بخشنده زيبا هوشمند پاك از سرزمين حجاز مرضى خدا پيشگام پيشواى بلند همت صابر بسيار روزه گيرنده تهذيب شده بسيار عبادت كننده قطع كنند پشت هاى مشركان و پراكنده كننده حزب هاى كافر از همگان پر جراءت تر و قوى دلير و با صلابت تر و خلل ناپذير در برابر كافران شير دلاور آن كس كه در جنگ ها هنگام به هم خوردن نيزه ها و نزديك شدن پيشتازان جنگ كافران را مانند خرد كردن سنگ آسيا خرد مى كرد و مى كوبيد.
درهم كوبنده كه خار و خاشاك را زير و رو مى كرد و دشمنان را در هم يم ريخت آن كس كه شير حجاز و يكه سواراز عراق سر داد مكه مدينه خيف منى عقبه بدر و احد بود آن كس كه يكه تاز بيعت و هجرت و آقاى عرب و پهلوان جنگ و وارث مشعر و عرفات و پدر دو نبيره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حسن و حسين (عليهم السلام ) بود و اين شخص جدم على بن ابيطالب (عليه السلام ) است پس از شناساندن جد بزرگوارش ‍ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جد ارجمندش على (عليه السلام ) به معرفى پدرش امام حسين (عليه السلام ) پرداخت و چنين بيان كرد: من فرزند فاطمه زهرايم من فرزند خديجه كبرايم من فرزند كسى هستم كه از روى ظلم كشته شد من پسر كسى هستم كه سرش از قفا بريده شد من پسر تشنه كامى هستم كه بالب تشنه به شهادت رسيد من پسر كسى هستم كه پيكرش در زمين كربلا افتاده من پسر كسى هستم كه عمامه و عبايش ‍ ربوده شد امام سجاد (عليه السلام ) هم چنان گفت و گفت مردم زار زار گريه مى كردند و صداى گريه و ناله بلند شد يزيد ترسيد كه فتنه و آشوب به پا شود به مؤ ذن فرمان داد اذان را گفت وقتى كه الله اكبر امام سجاد فرمود خدا بزرگ است و هيچ چيز بزرگ تر از خدا نيست امام سجاد (عليه السلام ) شهادت داد بر اين كه مو و پوست و گوشت و خونم به يكتايى خدا گواهى دهد.
وقتى كه مؤ ذن نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را برد امام سجاد (عليه السلام ) فرمود تو را به حق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ساكت باش تا من سختى بگويم سپس از بالاى منبر متوجه يزيد شد و فرمود يا يزيد محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جد من است يا جد تو اگر مى گويى جد تو است دروغ مى گويى و كفر مى ورزد و اگر اعتقاد دارى كه او جد من است پس چرا عترت و خاندان او را كشتى و چرا پدرم را كشتى و حرم او و مرا اسير كردى ؟
اين سخن را گفت و دست به گريبان بود دو جامه خود را چاك زد و گريه كرد سپس صداى شيوه و گريه از مجلس برخاست آن گه فرمود به خدا سوگند در جهان جز من كسى نيست كه جدش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد پس چرا اين شخص پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد.
((بحار، جلد 45، ص 137 و نفس المهموم ، ص 260)).
خلاصه خطبه امام سجاد (عليه السلام ) و حضرت زينب در شام موجب شد كه وضع شام دگروگون گرديد و يزيد دستور داد سرهاى شهدا را جمع كنند و محترمانه به قصر بياورند.
او اظهار پشيمانى مى كرد و همه گناهان را به ابن زياد نسبت مى داد و او را لعنت مى كرد.
((نفس المهموم ، ص 262)).
يزيد پس از عذر خواهى به امام سجاد (عليه السلام ) عرض كرد آماده ام كه سه حاجت تو را روا كنم امام سجاد (عليه السلام ) فرمود 1. مى خواهم سر مقدس پدرم را زيارت كنم 2. آن چه از ما غارت شده آن ها را به ما بازگردان ، زيرا در ميان آن ها پارچه دست بافت و روسرى و گردنبند حضرت زهرا (عليها السلام ) وجود دارد 3. اگر تصميم كشتن مرا داريمردى را تعيين كن تا اهل بيت من را به حرم جدمان (مدينه ) برساند.
يزيد پيشنهاد اولرا در كرد پيشنهاد دوم را پذيرفت و در مورد پيشنهاد سوم آن حضرت را بخشيد.
((نفس المهموم ، ص 268))

سرگذشت حضرت سجاد (عليه السلام ) بعد از عاشورا

امام سجاد (عليه السلام ) و حضرت زينب (عليها السلام ) از همان آغاز در فكر تاءسيس سنت عزادارى بودند نخستين مجالسى كه به اين عنوان تشكيل شد در شام پايتخت يزيد بود پس از آن كه تصميم گرفت از سخت گيرى دست بر دارد حضرت زينب (عليها السلام ) براى يزيد پيام فرستاد تا اجازه دهد براى مصائب برادرش امام حسين (عليه السلام ) مجالس ‍ عزادارى به پاكند.
يزيد قبول كرد امام سجاد (عليه السلام ) و همراهان هفت روز در دار الحجاره شام مجالس عزادارى برقرار نمودند احساسات مردم به قدرى تحريك شد كه نزديك بود به كاخ يزيد هجوم ببرند و او را بكشند مروان كه در شام بود احساس خطر كرد و به يزيد گفت صلاح نيست امام سجاد (عليه السلام ) در شام بماند زودتر آن ها را به مدينه بازگردان .
يزيد آن ها را پس از هفت روز عزادارى به سوى مدينه حركت داد نخست به سوى كربلا رفتند سه روز عزادارى كردند جابر بن عبد الله انصارى در آن حضور داشت و در اين سه روز عده اى از بنى هاشم و اهل كوفه اجتماع نمودند و عزادارى نمودند بعد از آن در مدينه ادامه يافت كه امروز در سراسر جهان تشيع به عنوان يك سنت بزرگ در سطح وسع اجرا مى شود.
گونه اى از عزادارى امام سجاد (عليه السلام ) چنين بود كه به جابر خطاب كرد و گفت اى جابر سوگند به خدا در هيمن جا مردان ما كشته شدند و نوجوانان ما سر بريده شدند و زنان ما اسير گشتند و خيمه هاى ما به آتش ‍ كشيده شد.
((مقتل الحسين مقوم ، ص 455)).
امام سجاد (عليه السلام ) و همراهان به سوى مدينه حركت كردند وقتى كه به نزديك مدينه رسيدند (بشير از طرف امام سجاد (عليه السلام ) زودتر وارد مدينه شد) و ورود اهل بيت (عليهم السلام ) و امام سجاد (عليه السلام ) را به مردم خبر داد همه مردم مدينه و زنان به استقبال آن ها شتافتند فرياد گريه بيابان را پر كرده بود.
امام سجاد (عليه السلام ) به ايراد خطبه پرداخت پس از حمد و ثنا فرمود: سوگند به خدا اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جاى آن وصيت ها و سفارش هاى احترام به كشتن ما امر مى كرد دشمنان بيش تر از آن ستم هايى كه با ما نمودند نمى كردند ما همه اين مصائب و حوادث را به حساب خدا مى گذاريم و او انتقام گيرنده است .
((لهوف سيد بن طاووس ، ص 268)).