اسرار نماز

مولى محسن فيض كاشانى

- ۶ -


فصل اول : در مقدمات نماز
و آن بر دو نوع است واجب و مستحب آنچه واجب است طهارت ازاله نجاست ، پوشانيدن عورت مكان نماز، وقت نماز و استقبال به قبله مى باشد.
و مستحبات بسيار است مثل مسجد و اذان و اقامه و توجه به ششش ‍ تكبيرات و از براى هر يك از اينها وظايف قلبيه و اسرار خفيه است كه اطلاع بهم مى رسد به آنها، به صفاى باطن و حضور قلب .
و آنچه ذكر كرديم در اين كتاب ، نردبانى است از براى ترقى نمودن بسوى غير اينها و وسيله اى است مستقيم براى ساير دقايق عبادات .
1 - طهارت  
پس بگذران به خاطر خود كه تكليف به شستن اطراف ظاهر و بدن و پاكيزه كردن آنها، به جهت آن است كه بفهمند مردمان كه اين اعضاء نسبت به ساير اعضاء، زيادتر مباشر امور دنيا، و در كدورات دنيه آن منهمك مى باشند پس ‍ از اينجا قياس كن كه هرگاه امر به طهارت اعضاى طاهره شده باشد، پاك بودن دل كه محل و موضع نظر رحمت الهى است ضرورتر است به جد و جهد در تطهير. و بيشتر بايد آن را پاك كرد؛ و از كدورت جسمانى و خطرات شيطانى پاك گردانيده شود از براى مناجات پروردگار. چنانچه در خبر وارد شده است : المصلى يناجى ربه شخص نمازگزار، با پروردگار خود راز مى گويد در خبر ديگر آمده است ان الله لاينظر الى صوركم ولكن ينظر الى قلوبكم خداوند وقلبهاى شما ازجهت آنكه قلب ، رئيس ‍ اعظم است از براى اين جوارح ، و مخدوم همه اعضا بدن است ؛ و همه اعضاى بدن خدمه اويند. و امورى كه موجب بعد از جناب اقدس الهى است آن نيز به فرمان دل از اعضا صادر مى شود لهذا اين همه اهتمام در پاك ساختن او از نجاست محرمات و خباثت و خيالات فاسده شده است . تنظيف و تنزيه او با اعمال حسنه و نيتهاى نيكو و اجتناب از افعال رذيله ، سيئه ، بسى لازم است و در امر به تطهير اعضاى ظاهره ، تنبيه واضح است به پاكيزه گردانيدن عضوهاى باطنى ، سيما قلب كه آن مهبط فيوضات الهى و مورد تفضلات نامتناهى است
البته بايد در حين اقبال به عبادت و پرستش جناب اقدس احديت ، التفات از دنيا به قلب و حواس كرد به جهت دريافت سعادت اخروى و به اين معنى در حديث اشاره شده است كه : دنيا و آخرت به مثابه دو زن هوو است كه در عقد يك شوهر باشند، هرچند در استرضاى يكى از آنها، شوهر سعى كند، موجب آزردگى آن ديگرى مى شود و دنيا و آخرت به مثابه مشرق و مغرب است كه هرچند به يكى نزديك شوى ، از آن ديگرى دورتر مى شوى .
و در وضو ساختن امر شده است به شستن صورت ، چون توجه ظاهرى بر او است و از اين جهت امر شده است به تطهير آن از كثافت دنيا و غير آن و چون تو چه باطنى با قلب است پاك گردانيدن آن از ادناس و اخباث ، ركن اعظم طهارت باطنى است ، و بعد از آن امر شده است به شستن دست تا مرفق ، از جهت مباشرت دستها به امور دنيه دنيويه و خواهشهاى طبيعى و بعد از آن امر شده است به مسح سر، ازجهت آنكه در آن است قوه فكر و عقل و حاصل مى شود در او مرادات نفسانى ، و منشاء برانگيختن حواست است بر امور دنيويه كه مانع از توجه به آخرت است و بعد از آن امر شده است به مسح پاها از جهت آنكه آنها آلت وصول به محل مقصود دنيا مى باشند و بعد از بجا آوردن اين اعمال ، جايز است داخل شدن در عبادت ، و متوجه شدن به امور آخرت ، و فوز به سعادت .
و امر شده است در غسل به شستن جميع اعضاء، از جهت آنكه پست ترين حالات نفسانى و نااگوارترين اوقات او از جهت تعلق و تمايل نفسانى همانا حالت مجامعت مى باشد و از اين جهت است كه فرموده است رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ان تحت كل شعرة جنابة همانا زير هر موئى ، اثر جنابت پنهان مى باشد پس در آن وقت كل بدن دور شده است از مرتبه تجردات و فرو رفته است در پست ترين مرتبه لذات دنيه حيوانيه لهذا امر شده است به شستن جميع بدن در وقت غسل و غسل از اهم مطالب شرعيه است به جهت دخول در عبادات شريفه ، و اشتغال به مناجات منيفه ، و دور شدن از قبايح حيوانيه . و چون دل نصيبش ‍ در اين امر، بيشتر از جميع اعضاء بدن است اشتغال به تطهير آن از رذايل و به خاطر توجه به امورى كه مانع است او را از ادراك فضائل ، اولى است از تطهير اعضا ظاهرى در نزد عقلاء
و در تيمم امر كرده شده است به مسح اين اعضاء به خاك در حين تعذر از آب و گذاشتن بهترين اعضاء خود را به خاك در حين تعذر از آب و گذاشتن بهترين اعضا خود در به خاك ، از جهت شكستگى و فروتنى است كه برساند آن اعضاء را به خاك ؛ و بماند اثر خاك در آنها، و در آن وقت در دل بگذراند كه هرگاه پاك نگرداند نفس خود را از اخلاق رذيله سيئه ، مزين نتوان كرد او را به اخلاق جميله حسنه پس بايد بازداشت او را در مقام شكستگى و خوارى و آن سركش را تاءديب نمود به تازيانه مذلت وسر به پيش افكندن و شرمسارى شايد ببخشد او را مولاى رحيم و سيد كريم ، به شرط آنكه در آن حالت او شكسته و متواضع باشد، تا بورزد بر او بوى خوش از جانب نور لامع الهى . زيرا كه او در نزد دلهاى شكسته حاضر است . چنانچه در حديث قدسى آمده است : انا عند المنكسرة قلوبهم و المندرسة قبورهم من پيش دلهاى شكسته بندگان و قبرهاى كهنه شده ايشان هستم پس ترقى كن از اين دلائل و شواهد، به سوى آن چيزى كه سبب اقبال تو باشد به درجات عاليات و موجب تلافى و تدارك از اهمال و اغفال ، در اعمال ، گذشته باشد.
و از جمله اسرار وارده در اين باب ، حديث مروى است از حضرت معصوم صلوات الله عليه اذا اردت الطهارة و الضوء، فتقدم ، الى الماء تقدمك الى رحمة الله ، فان الله تعالى قدجعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دليلا الى بساط خدمته وقتى كه خواستى طهارت يا وضو ساختن را قدم بردار به سوى آب ، مثل قدم برداشتن به سوى رحمت الهى چه آنكه خداوند متعال ، آب را كليد گشودن قرب و مناجات با خود قرار داده ، و آن را وسيله وارد شدن به دستگاه خدمت خود نموده ، همچنان كه رحمت الهى پاك مى گرداند بندگان را، همچنين آب پاك مى گرداند نجاسات ظاهره را، نه غير آب .
قال الله تعالى : و هوالذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته و انزلنا من السماء ماء طهورا ، سوره فرقان ، آيه 48، و جعلنا من الماء كل شى ء حى سوره انبيا آيه 30 خداى متعال كسى است كه روانه مى كند باد را در پيش باران رحمت خود (و فرموده ) ما فرد مى آوريم از آسمان آب پاك و پاك كننده را. و در سوره مباركه انبياء مى فرمايد: و قرار داده ايم ما از آب ، حيات هر چيز زنده را.
پس همچنان كه احياء نموده است به آب ، همه چيز را نعمتهاى دنيا را، به فضل و رحمت خود، احياء نموده است دلها را به طاعات . و تفكر نما در صفا و رقت و پاكيزگى و بركت آب و در لطف امتزاج او با همه چيز پس ‍ استعمال نما او را در تطهير اعضائى كه امر فرموده است حق تعالى به تطهير آنها. و به جاى آور فرايض و سنتهاى او را و امزاج كن با بندگان خدا در كمال لطف . و در اين باب ساعى باش كه دلى از تو آزرده نشود، نه آنكه مانند شيطان ، سركشى و خودپسندى كنى و تفوق جوئى بر بنى نوع خود، كه اگر تفوق تو به مال و لباس و بسيارى خدمتكاران است دانسته باش كه هريك از اينها عاريتى است و هيچكدام از اينها را دخلى در ذات تو نيست آيا با خود فكر نمى كنى كه اگر آنها را از تو انتزاع كنند، بى مال ترين مردمان خواهى بود؟ شيطان لعين كه دعواى تفوق بر آدم (عليه السلام ) نمود از جهت اين بود كه مى گفت : اصل خلقت من از آتش و آن جوهر مستعلى است و جبلت خلقت انسان از خاك و طينت او از افتادگى و پستى است چگونه من در پيش او فروتنى و مذلت اختيار كنم . داناى آشكار و نهان ؛ اين خودبينى و خودپسندى را از او نپسنديده ، او را از درجه اعلا عليين به دركه اسفل سافلين ، طرد و زجر فرموده ؛ و به خطاب رجيم و به لعنت ابدى ، او را گرفتار گرداندى و معلوم نيست كه عذر آن كسانى كه همگى از يك خاك و يك طينت و يك اصل موجود شده اند؛ در تفوق و تكبر نمودن به يكديگر چه چيز است حقا كه تمسك جستن به آن عذرهاى سريع الزوال ، غير موجه تر و بدتر از عذر شيطان است .
و در كتاب علل الشرايع ابن شاذان از حضرت امام رضا صلوات الله عليه نقل مى كند كه فرمود: انما امر بالوضوء ليكون العبد طاهرا اذا قام بين يدى الجبار عند مناجاته اياه مطيعا له فيما امره نقيا من الادناس و النجاسة مع ما فيه من ذهاب الكسل و طرد النعاس و النجاسة مع ما فيه من ذهاب الكسل و طرد النعاس ، و تزكية الفواد للقيام بين يدى الجبار، و انما اوجب على الوجه و اليدين و الراس و الرجلين لان العبد اذا قام بين يدى الجبار، فانما ينكشف من جوارحه و يظهر ما وجب فيه الوضوء و ذلك انه بوجهه يسجد و يخضع ، و بيده يساءل و يرغب و يتبتل و براءسه يستقبل فى ركوعه و سجوده و برجليه يقوم و يقعد و امر بالغسل من النجابة دون الخلاء لان الجنابة من نفس الانسان ، و هو شى ء يخرج من جميع جسده ، و الخلاء ليس من نفس الانسان انما هو غذاء يدخل من باب و يخرج من باب
خداوند دستور داده است به وضوء ساختن ، تا آن كه بنده پاك باشد در وقتى كه مى ايستد در برابر پروردگار خود هنگام مناجات با او، و تا فرمانبردار او باشد نسبت به دستورات او، و تا پاك باشد از كثافات و نجاسات علاوه بر آنكه شخص در اثر وضوء از كسالت و پينگى بيرون مى آيد و دل شخص نيز پاك مى شود جهت قيام در برابر خداى جبار. و نكته آنكه دستور داد و لازم فرمود شستن صورت و دو دست و سر و پاها را آن است كه وقتى شخص ‍ در برابر خدا مى ايستد، اين عضوهايش باز و بكار مى باشد چه آنكه به صورت خود سجده و تواضع مى كند و به دستهايش سؤ ال و طلب و درخواست مى نمايد، و با سر خود توجه مى كند به ركوع و سجود؛ و با پاهايش مى ايستد و مى نشيند و علت اينكه براى جنابت غسل ، فرموده و براى خلا رفتن غسل ، نفرموده ، به واسطه آنكه جنابت از نفس انسان سر مى زند و اثر آن از همه بدن پديد مى آيد ولى هنگام خلا رفتن چيزى از نفس ‍ و طبيعت سر نمى زند بلكه اثر همان غذايى مى باشد كه خورده است از محلى داخل شده و از محل ديگرى بيرون مى آيد.
2- ازاله نجاست  
و اما در ازاله نجاست نيز متذكر بايد شد به تطهير قلب از نجاست اخلاق رذيله و معايب او؛ پس به درستى كه تو را هرگاه امر كرده اند به تطهير ظاهر جلد و آن پوستى است و به تطهير لباس و آن چيزى است كه دور از تو است پس غافل مشو از تطهير دلت كه آن ذات تو و پادشاه بدن تو است پس جهد كن در تطهير آن ، به توبه و ندامت از آنچه تقصير كرده اى از وظائف عبادات و از آنچه امر كرده اند و بجا نياورده اى و از آنچه نهى فرموده اند و مرتكب شده اى و مصمم گردان عزم خود را بر ترك آن چه صادر شده از تو در زمان گذشته ، و به اينكه عود ننمائى در زمان آينده ، و طاهر گردان باطن خود را به توبه و انابه ، كه آن محل نظر معبود حقيقى است .
و به خاطر بياور از رفتن به قضاى حاجت ، نقص و احتياج خود را، به آن چيزى كه با خود دارى از نجاسات و كثافات ؛ و متذكر شو به اخباث باطنى خود؛ از صفات رذيله و تو زينت مى دهى و آرايش مى كنى ظاهرت را، به لباسهاى فاخره و پوششهاى پاكيزه در نظر مردمان و حال آنكه خداى تعالى واقف است بر خبث باطنت و بدى احوالت پس مشغول شو به اخراج نجاسات باطنى و اخلاق سيئه داخلى اندرونى خود؛ كه پيوسته در فساد مى اندازد نفس را تا به راحت و آسايش افتد ذات تو از استخراج آنها و آرام گيرد دلت به سبب بيرون كردن آنها؛ و سبك شود عقل تو از ثقل آنها چركيها و كثافتها؛ تا صلاحيت ايستادن بر بساط خدمت ، و اهليت مناجات به درگاه رب العزة را به هم رسانى و خوشحال مباش از آنچه آراسته مى نمايد نفس ، ظاهر خود را به تو با آنكه در باطن اوست از اخلاق ذميمه ، از جهت آنكه عاقبت ظاهر مى گرداند آنچه را كه پوشيده و پنهان مى دارى در باطن خود؛ و رسوا مى شوى تو در آن هنگام به آنچه پنهان كرده اى از نظر مردم . اگر چه در دنيا پنهان دارى از خلق ، و آنچه را كه مى كنى در يوم تبلى السرائر روز قيامت ظاهر و آشكار خواهد شد و پرده از روى تدليسها و تلبيسها مى افتد و عيبها برملا مى شود و آن كسانى كه عيوب نفسهاى خود را از خلق مى پوشانيده ؛ و خود را به صورت ابرار و نيكوكاران به خلق جلوه مى داده اند؛ در آن روز به فضيجت مى افتند.
پس بر تست كه جد و جهد كنى تا اطلاع بهم رسانى بر باطن خود، كه نفس ، خود را همچون طاووس مى آرايد؛ و باطنش مملو است از كدورات نفسانى ، و وساوس شيطانى . و خود را به رياء و سمعه در ميان خلق به نيكى شهرت دادن فائده اى به حال آخرت ندارد.
و قال الصادق صلوات الله عليه : سمى المستراح مستراحا، لاستراحة النفوس من اثقال النجاسات و استفراغ الكثيفات و القذر فيها حضرت صادق (عليه السلام ) فرموده : مستراح را مستراح ناميدند، زيرا كه اشخاص در آن ، استراحت و آرامش پيدا مى كنند از سنگينى نجاستها و فارغ و خلاص مى شوند از كثافتها و قذارتها كه در آن ريخته مى شود و مؤمن عبرت مى گيرد نزد مستراح به اينكه ، آنچه خالص است از جنس دنيا عاقبت چنين مى گردد؛ پس به راحت مى افتد نفسش به سبب گذشتن از حطام دنيا؛ و راحت مى يابد در نزد ترك و زهدش و فارغ مى شود از شغل او، و استنكاف مى نمايد از جمع كردن و بدست آوردن او؛ مثل استنكافى كه از بدست آوردن نجاسات و غايط و قذر مى نمايد و تفكر مى كند در نفس خود كه چگونه عزيز بود در يك حال و ذليل و خوار مى گردد در حال ديگر، و مى داند كه تمسك به قناعت و تقوى ، مورث راحت در اين است و اينكه راحت در خوار داشتن و عدم توجه به دنيا است و فارغ بودن از تمتع او، ازاله نجاسات او است از حرام و شبهه .
پس در كبر را بعد از آنكه شناخت حال دنيا را به خود مى بندد و مى گريزد از گناهان ؛ مى گشايد در تواضع و مبادرت مى نمايد به اوامر و اجتناب مى كند از مناهى ، به جهت خوشنودى و رضاى الهى و طلب خوبى دار آخرت و نيكوئى قرين الهى ، و خود را مى افكند در زندان خوف و صبر؛ و باز مى ايستد از خواهشهاى نفس اماره ، تا آنكه برسد به امان الهى در دارالقرار و بچشد حلاوت طعم رضا و خوشنودى خدا را و مى داند كه در همه امور اعتماد بر او است و غير او چيزى نيست .
3- ستر عورت  
پس بدان ، معناى آن پوشانيدن عيبهاى بدن است از چشم خلق . بدرستى كه ظاهر بدنت موضع نظر خلق است ، پس چه اعتقاد دارى در عيبهاى باطنت كه اطلاع بر آنها ندارد به غير از خدائى كه او داناى آشكار و نهان است پس به خاطر آور قبايح نفس خود را و مطالبه كن از نفست پوشانيدن آنها را به توبه و پشيمانى و حياء و خوف و خشيت از خدا به حاضر ساختن قبايح در دلت ، اين فائده را مى دهد تا آنكه برانگيخته شود از ممكن خاطرت ، لشگر خوف و حياء، پس ذليل شود به سبب آن نفس تو؛ و خوار شود در زير اين خجالت دل تو. و بايست در برابر الهى مثل ايستادن بنده مجرم بدكردارى كه گريخته باشد از آقاى خود، و پشيمان شده و برگشته باشد، وسر بزير افكند از حياء و خوف الهى .
حضرت صادق صلوات الله عليه فرموده : ازين اللباس للمؤمنين لباس التقوى ، و انعمه الايمان زيوردارترين لباسها براى بندگان مؤمن ، همانا جامه پرهيزگارى است و نرمترين آنها ايمان مى باشد. و لباس ‍ التقوى ذلك خير، سوره اعراف آيه 26 و جامه پرهيزگارى بهتر مى باشد.
4- لباس ظاهرنماز گزار 
لباس ظاهر نعمتى است از خداى تعالى كه پوشيده مى شود به سبب آن عورت بنى آدم ، و اين كرامتى است از جانب خدا بر بندگان ، از ذريه آدم ، كه هيچيك از مخلوقات اين اكرام در حق ايشان نشده است و بهترين لباس تو آن است كه مشغول نگرداند تو را از بندگى خداى تعالى نه آنكه تمام اوقات خود را صرف تحصيل زينتها نمائى و به سبب آن از ذكر الهى غافل شوى و به جهت همچشمى با امثال و اقران خود، خود را به حرام و شبهه اندازى ، تا آنكه تفوق به هم رسانى به امثال به ديگران ؛ بلكه بهترين لباسها آن است كه نزديك گرداند تو را به جانب اقدس الهى به سبب شكر آن نعمت ؛ و باعث نشود خوبى لباس ، تو را به عجب و رياء و فخر نمودن و تكبر كردن .
پس به درستى كه اينها همه از آفتهاى دين است و مورث قساوت قلب است هرگاه بپوشى جامه خود را به خاطر آور پوشانيدن حق تعالى گناهان تو را از نظر خلق به رحمت خود؛ و بپوشان باطن خود را به جامه صدق ، همچنان كه پوشانيده اى ظاهر خود را به لباس ، و بايد كه باطن خود را به جامه خوف الهى و ظاهر خود را به طاعت خدا مزين گردانى ، و نظر كن به تفضل الهى كه چگونه خلق كرده است وسائل لباس را از براى پوشانيدن عيبهاى ظاهرى و گشوده است از براى تو درهاى توبه و نابت را، تا آنكه پوشيده شود به سبب توبه ، عيبهاى باطنى تو از گناهان و افعال ذميمه و اخلاق سيئه .
و هرگز سعى مكن در رسوائى مردمان هرگاه به عيب ايشان اطلاع بهم رسانى ، به جهت آنكه حق تعالى پوشيده داشته است عيبهاى مردمان را از يكديگر، و تفتيش و اصلاح كن عيبهاى نفس خود را؛ و بگذر از آنچه فايده نمى بخشد به تو از بدى مردمان ، و حذر كن از آنكه صرف و فانى شود عمر تو در سر و كار ديگران ؛ و تجارت كن به سرمايه عمر و زندگانى ، الحال در دست تو است ، پيش از آنكه از دستت بيرون رود، نعيم آخرت را، به درستى كه فراموش كردن گناهان از اعظم عقوبتهاى الهى است در دنيا؛ و كاملترين اسباب عقوبت است در آخرت و مادامى كه انسان مشغول است به طاعت خدا و شناختن عيوب نفس خود و ترك كردن چيزهايى كه عيب است در دين و شرع ؛ پس او دور است از آفتها و فرو رفته است در درياى رحمت الهى ، و هر دم مى رسد به دلش نور حكمت و معرفت الهى .
و هرگاه فراموش كند گناهان را و زينت دهد شيطان كردارهاى بد او را در نظرش ، و اعتماد كند در اصلاح امور به عقل و كاردانى خود، نه به حول و قوه الهى رستگار نمى شود هرگز، و راه فوز و فلاح در پيش نمى گيرد.
5- مكان نماز گزار 
پس به خاطر بگذران در آن مكان كه ايستاده اى در پيش پادشاه پادشاهانى ، و اراده دارى كه مناجات كنى با او و تضرع نمايى در حضرت او، و خواهش ‍ دارى كه تحصيل خوشنودى الهى نمائى ، تا نظر كند به جانب تو به عين رحمت خود، پس متوجه شو به مكانى كه صلاحيت اين كار را داشته باشد مثل مساجد شريفه و اماكن مطهره اگر ممكن باشد، والا در هر مكانى كه باشى به طاعت و عبادت الهى قيام نما كه فاينما تولوا فثم وجه الله سوره بقره آيه 115، هرطرف برگرديد، همان طرف ، وجه و روى خدا مى باشد.
چون خداى تعالى گردانيده است اين مواضع شريفه را مكان اجابت دعا؛ و محل وصول به رحمت خود و معدن رضا و مغفرت ؛ مثل در خانه پادشاهان كه وسيله مى گردانند آن را از براى دخول و قضاى حوائج خود؛ پس داخل شو به حضرت ملك الملوك با سكينه و وقار، در حالتى كه مراقبت و رعايت كنده باشى خشوع و انكسار را، و مسئلت نمايى از پروردگار خود كه بگرداند تو را از جمله بندگان خالص خود، و ملحق سازد تو را به گذشتگان از صلحاء و عباد و مخلصان خود؛ و ملاحظه كن با خود كه گويا الحال در حضور خداى عزوجل بر صراط مى گذرى و باش متردد مابين خوف و رجاء و رد و قبول ، و خاشع دار دلت را؛ و خاضع گردان جسمت را، تا لياقت و اهليت فيضان انوار رحمت الهى را به هم رسانى وفراگيرد تو را به دست عاطفت ، و رعايت نمايد تو را به عين عنايت .
چنانچه از حضرت صادق صلوات الله عليه منقول است : اذا بلغت باب المسجد، فاعلم انك قصدت ملكا عظيما لايطا بساطه الا المطهرون ، ولايؤ ذن لمجالسته الا الصديقون ، وهب القدوم الى بساط خدمته هيبة الملك فانك على خطر عظيم ان غفلت هر وقت رسيدى به در مسجد، بدان كه به پيشگاه پادشاه بزرگى مى خواهى مشرف شوى ، پادشاهى كه قدم در دستگاه او نمى گذارند مگر پاك دلان ، و رخصت مجالست نمى دهد مگر به صديقان ، و بترس از قدم گذاردن در دستگاه او، مثل ترسيدن از قدم گذراندن در دستگاه پادشاه ، چه آنكه اگر غفلت كنى بر خطر بزرگى خواهى بود.
و بدان كه خداى تعالى قادر است بر آنكه اگر خواهد، به عدل با تو سلوك كند، و اگر خواهد به فضل و كرم ؛ پس اگر مى كند اندكى از طاعت تو را؛ و عطا مى فرمايد آن قليل را ثواب كثير؛ و اگر مطالبه نمايد از تو و به استحقاق جزا دهد و صدق و اخلاص در عمل تو نبيند؛ عدل فرموده با تو، پس منع مى نمايد تو را از درگاه رحمت خود و رد مى كند طاعت تو را اگر چه بسيار باشد و او فعال لما يريد است هر كارى را بخواهد مى كند.
پس اعتراف كن به عجز و قصور خود، و اظهار كن فقر و احتياج خود را در حضرت او، بدرستى كه تو، متوجه شده اى به عبادت و مؤانست با او سبحانه و خالى گردان دلت را از هرچه مشغول و محجوب كند تو را از پروردگار تو، از جهت آنكه آن حضرت قبول نمى فرمايد از اعمال تو، مگر آنچه را خالصتر و پاكيزه تر باشد پس اگر بچشى حلاوت مناجات الهى را، و دريابى لذت راز گفتن با آن حضرت را، سيراب مى گرداند تو را از كاءس ‍ رحمت و كرامتش و اين معنى از حسن اقبال و اجابت دعاى تو خواهد بود، و اگر چنين حالى دست بدهد، بدان كه صلاحيت خدمت بهم رسانده اى پس داخل شو در آن حضرت به اميدوارى تمام ، كه اذن داده اند تو را به دخول در ماءمن امن و اما پس توقف كن مثل توقف مضطر و درمانده اى كه بريده شده باشد راههاى حيله او، و كوتاه شده باشد آرزوهاى او، و رسيده باشد اجل او و چون ملاحظه فرمايد از دل تو، صدق التجاء به جانب اقدس ‍ خود را هر آينه رو مى فرمايد به جانب تو، به عين عطوفت و رحمت خود. وفقك الله تعالى و ايانا لما يحب و يرضى ، فانه كريم يحب الكرامة لعبادة المضطرين اليه قال الله تعالى : امن يجيب المضطر اذا دعاء سوره نمل ، آيه 62.
6- وقت نماز 
به ياد آور در حين دخول وقت ، كه اين آن زمانى است كه مقرر فرموده است حق تعالى كه قيام نهائى در آن وقت به خدمت ، و بالمشافهه رو در رو متكلم شوى با آن حضرت و لياقت راز گفتن را به هم رسانى و امتثال فرمان نمائى و به وفور طاعت او مستحضر شوى و بايد كه ظاهر شود در حين دخول وقت ، در روى تو، اثر خوشحالى و بهجت از جهت آنكه وقت اذن دخول و سبب قرب و وسيله فوز تو رسيده پس مهيا شو از براى طهارت و نظارت و بپوش لباسى را كه صلاحيت و لياقت مناجات با قاضى الحاجات داشته باشد يعنى : از ممر حلال بهم رسانيده باشى ، و خالى باشد از نجاسات و كثافات و مهياى دخول به حضور شو، چنانكه مهيا مى شوند غلامان و ملازمان پادشاهان دنيا و هرگاه طلب نمايد پادشاه يكى از ايشان را، به جهت مكالمه و مخاطبه خود، او داخل مى شود به حضرت پادشاه ، در حالتى كه متردد است ميان خوف و رجاء، كه آيا مكالمات او مستحسن پادشاه مى افتد و درباره او احسان و انعامى مبذول مى دارد يا آنكه سوء ادبى از او به عمل مى آيد كه موجب حرمان خدمت يا مورد تنبيه و سياسيت شود.
بدان كه رحمت او عميم و فضل او قديم است و اخذ و استدراج و مهلت دادن او، حق و ثابت است و راندن او از درگاه قرب خود در حين صدور و ذنوب و تقصيرات لازم مى گردد. پس مستقيم باش در ميان خوف و رجاء و لازم گردان بر خو خضوع و مذلت و انكسار را از جهت آنكه حق تعالى با كسانى است كه متصف باشند به اين صفات .
و بگذران به خاطر خود كه اگر پادشاهى از پادشاهان دنيا، خدمت خاصى به تو رجوع نمايد كه در حضور او، آن عمل را در وقت معينى بجا آورى ، آيا چگونه به اشتياق و خواهش تمام به آن خدمت قيام مى نمائى و از روى خوف و رجاء به حضور او مى آئى ، و به اخلاص تمام به آن خدمت مرجوعه ، قيام مى نمائى با وجود آن كه ميدانى كه حق تعالى در حين بجا آوردن نماز، به تو ناظر است و به سرائر قلب تو اطلاع دارد و اخلاص و خضوع و خشوع تو را مى بيند.
هيچ پروا نمى كنى ، و در ميان نماز، مرغ خيالت به هر طرفى پرواز مى كند؛ حتى آنكه نمى دانى كه چند ركعت نماز بجا آورده اى و حق تعالى مى فرمايد: فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون سوره ماعون آيه 4 و 5، واى بر آن نمازگزارانى كه از نماز خود غفلت و سهو مى ورزند و به اين قاذورات و خبائث دنيا فريفته شده و دست از نعمت باقى برميدارند.
اى نفس ! واى بر تو، مگر اميد رجوع به حضرت عزت ندارى ، يا عذر مقبول دارى ، پس عجز و شكستگى پيشه كن تا رشته كار از دست بيرون نشده است كه او سبحانه تعالى در نزد دلهاى شكسته و سينه هاى خسته است و حضرت حق سبحانه و تعالى : مبتدء بالنعمة قبل استحقاقها مى باشد، يعنى : ابتدا كننده و پيش دستى كننده است به نعمت دادن ، پيش از آنكه بنده مستحق آن بگردد اولا خلعت خلقت بر تو پوشانيده بدون سابقه خدمتى از براى مطيع و عاصى ، روزى مقدر كرده است ، و اعمال حسنه را به اضعاف آن ، ثواب مقرر فرموده و وعده نيكوئى داده و حق تعالى صادق الوعد است و در پنج وقت معين ، خدمتى به تو مقرر فرموده است ، كه آن خدمت را به عمل آورى .
و پيغمبر ما (صلى الله عليه وآله ) را مبعوث ساخته كه احكام الهى را به خلق برساند و همه را به صراط مستقيم هدايت و به موعظه حسنه دلالت نمايد. تو مجموع آن ها را نسيا منسيا انگاشته ، و تمام اوقات خود را صرف تحصيل دنيا و زخارف فانيه آن مى نمائى ، و از روزى كه ميزان عدل برپا مى نمايند، و از پادشاه و گدا، مثقال حبه اى از خير و شر را حساب مى طلبند، غفلت مى كنى . چنانچه حق ، سبحانه تعالى مى فرمايد: و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها و كفى بناحاسبين سوره انبياء، آيه 47 مى گذاريم ميزانهاى عدالت را در روز قيامت ، لاجرم هيچكس به چيزى ستم ديده نمى شود، و چنانچه يك عمل به سنگينى دانه خردل باشد، ما آن را حاضر مى نمائيم و بسيم ما براى حساب كردن .
اگر تحصيل مال از وجه حلال كرده باشى ، از تو حساب آن را مى خواهند، و اگر از حرام بهم رسانيده اى ، بر آن عقاب مى نمايند، و همچنين اگر زياده برقدر كفاف ، از روى حرص و آرزوهاى ديگر آن را جمع كرده باشى ، و به قفل بخصل و امساك ، مضبوط نموده و بر سر آن بلرزى ، و حق واجب الهى را به حيله ، به تاءخير اندازى ، و به مردمان به سود دهى ، و گوئى كه مال نزد من نيست ، و حول بر آن نگذشته و زكاة بر آن واجب نيست .
حق تعالى مى فرمايد: و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين ، سوره انفال ، آيه 30، ايشان حيله مى كنند، و خدا هم حيله مى كند، و حيله خدا بالاتر از همه حيله كنندگان است .
حضرت جبار، قوم بنى اسرائيل را، كه در گرفتن ماهى حيله مى كردند، به صورت بوزينه و خوك مسخ كرد، فاعتبروا يا اولى الابصار .
بارى اگر اكتفاء نمايى به آن رزقى كه از روز ازل براى هر يك مخلوقات مقدر شده ، چقدر بجا است و آن به سعى سعى كنندگان زياد نمى شود، و به كسالت كاهلان كم نمى گردد پس صبر كن تا از حلال بهم رسد. زيرا چون شتاب كنى و از حرام تحصيل نمائى ، از روزى حلال تو، تقاص آن را مى نمايد و تو، به عقاب آن حرام مبتلا مى شوى تو به همه آنچه مى شنوى و مى دانى اعتقاد دارى ، ليكن به فريب شيطان و نفش اماره خلاف آنها را به عمل مى آورى .
هرچند اين فقير، (مترجم ) نيز به اين كردارها مبتلايم ، ليكن چاره اى بجز گفتن ندارم ، شايد يك نيك بختى و سعادتمندى را نظر التفات بر اين گفتار بى كردار بيفتد و متعظ گردد، و حضرت اكرم الاكرمين و ارحم الراحمين اين سيه كار تبه روزگار را به آن وسيله بيامرزد.

شنيدم كه در روز اميد و بيم
بدان را به نيكان ببخشد كريم

و بايد دانست كه كمانداران قضاء، تيرهاى تقدير در برابر هر نفسى كشيده و ايستاده اند و منتظر فرمانند، كه چون در رسيد، شست را گشاد دهند و هرگز تير ايشان خطا نمى شود به هدف ديگر واقع نمى گردد و لحظه اى در فرمان الهى تاءخير نمى نمايند چنانچه مى فرمايد: لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون سوره تحريم ، آيه 6 فرشتگان پروردگار، نافرمانى نمى كنند خداى متعال را نسبت به آنچه به ايشان دستور فرموده ، بلكه همواره آنچه به ايشان دستور داده شود، بجا مى آورند.
و بعدا گفتن : يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله سوره زمر آيه 56 اى واحسرتا بر آنچه تقصير كردم نسبت به فرمان خدا، فائده اى نمى بخشد، بلكه در جواب تو مى گويند لاتعتذروا اليوم عذر نياوريد در امروز.
مالى كه آن قسمت ديگران است به جد و جهد هرچه تمامتر در تحصيل آن سعى مى كنى و مشقت بر خود قرار مى دهى و بر عيال واجب النفقه ، بلكه برخود نيز تنگ مى گيرى و حال آنكه كسانى را كه آن مال قسمت آنهاست نمى دانى و نمى شناسى و علم ندارى كه آيا آن نصيب و ارثى كه وارثان تو از تو يا ديگران مى گيرند، اصلا ايشان را نيز در آن بهره و نصيبى مى باشد يا نه پس خدمت بى مواجب و خزانه دارى مفت مى كنى و اگر به نظر تحقيق نگاه كنى ! نه خير دنيا در آن منظور تو است و نه خير آخرت ، الا رضا جوئى شيطان لعين و آن ملعون ، مانند راكب بر تو سوار، و عنان نفس تو را بدست خود گرفته است و بر تو مستولى شده ، وتو را زبون خود ساخته ، به هر طرف كه خواهد و اراده نمايد، بدان طرف مى شتابى ، و اگر هزار پند و موعظه بگويند، مى شنوى همه آنها را وليكن يكى از آنها در دلت اثر نمى كند، و حال آنكه در روز قيامت ، كه از هول آن روز، ملائكه مقرب ، و انبياى مرسل بر خود مى لرزند و متزلزل و مضطرب مى شوند، مى پرسند كه اين همه طغيان و عصيان كه از شما صادر شد در مدت زندگانى شما، مگر در دنيا چه مقدار بوديد؟ يعنى : آيا مدت مديدى در دنيا، بوديد؟ برابر اين مقدار عذاب و نكال براى شما باشد.
چنانچه حق تعالى خبر مى دهد كه فرشتگان از آن جماعت مى پرسند: قال كم لبثتم فى الارض عدد سنين سوره مؤمنون ايه 112 گويند: چقدر درنگ نموديد در روى زمين از روى حساب سال ؟ ايشان از شدت عذاب كه از خود خبر ندارند، مى گويند: قالوا لبثنا يوما او بعض يوم فاسئل العادين سوره مؤمنون آيه 113 درنگ كرديم يك روز يا پاره اى از يك روز، پس بپرس از حساب دانندگان يعنى : از كاتبان اعمال ما كه شمارندگان اعمال ما بودند زيرا ما از شدت عذاب از خود خبر نداريم .
چنانچه حق تعالى خبر مى دهد از هول روز قيامت و شدت عذاب آن بر اهل معاصى و طغيان كه : وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شديد سوره حج آيه 2 مى بينى مردم را در حالت مستى ، در صورتى كه واقعا مست نيستند، بلكه شكنجه خدا بسيار سخت مى باشد.
و اين همه غفلت و طغيان به جهت دو روزه زندگى دنيا بوده كه اگر به نظر عبرت در آن بينى ، اولش به آخرش پيوسته ، و ابتداء آن متصل است به انتهايش و آدمى را براى كارى به دنيا فرستاده اند؛ و بازگشت همه به سوى اوست سبحانه و آفرينش انسانى و ارزانى داشتن نطق و عقل به او، از جهت عبث و بازيچه نيست ، همچنان كه حق تعالى مى فرمايد: افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون سوره مؤمنون آيه 115 آيا چنين مى پنداريد كه ما شما را بيهود و بازيچه خلق نموديم و تصور مى كنيد كه شما به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد؟ پس ، از جمله كسانى مباشيد كه حق تعالى خبر مى دهد از احوال آن جماعت كه : ان الذين لايرجون لقائنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمانوا بها والذين هم عن اياتنا غافلون اولئك ماويهم النار بما كانوا يكسبون سوره يونس آيه 7 و 8 براستى آن كسانى كه اميدوار نيستند ملاقات با ما را و بس خوشنودند به زندگانى ناچيز دنيا، و آرامش پيدا كرده اند به آن ، همچنين كسانى كه از آيات ما غافلند و اعراض مى كنند، همانا جايگاه ايشان در دوزخ مى باشد، به واسطه كارهايى كه ايشان مى كردند.
لاجرم بكوشيد تا آنكه از نظر الهى بازنمانده ، و داخل راندگان و فراموش ‍ شدگان نشويد، همچنان كه مى فرمايد: فنذر الذين لايرجون لقائنا فى طغيانهم يعمهون سوره يونس آيه 11 بخود وامى گذاريم كسانى را كه در دنيا اميدوار نبودند ملاقات با ما را، بطورى كه ايشان در سركشى خود حيران بمانند. حق ، سبحانه و تعالى همه شيعيان و محبان حضرت اميرالمؤمنين و اولاد امجاد آن حضرت صلوات الله عليه و عليهم را از شر شيطان هاى جن و انس ، در حفظ و امان خود نگاهدارد، و به صراط مستقيم هدايت و به طريق انيق عبوديت و عبادت ، راهنمائى نمايد انه جواد كريم و فضله على البريا شامل عميم
مصنف مى فرمايد كه : در حين دخول وقت ، مهيا گردان خود را از جهت مخاطبه و مكالمه با آن حضرت ، مستعد خطاب معظم باش كه آن وقت اذن به دخول ، و هنگام فوز به درجات عليه است و امر شده به نمازى كه آن ستون دين و بهترين اعمال اهل يقين است و همچنين امر شده به سجود كه آن بهترين و نزديك ترين عبادات به خدا چنانچه حق تعالى مى فرمايد: و اسجد و اقترب سجده كن و نزديكى جوى به من كه خلعت دائمى و ثابت و باقى است و از عيوب خالى است و اندراس و زوال به آن راه نمى يابد.
پادشاهان دنيا عاجزند از نفع رسانيدن به تو، بدون خواست خدا، و بر تقدير نويد وقوع وثوق و اعتماد به وفاء و دوام او نيست و روايت شده كه چون نزديك مى شد وقت نماز سخت مى شد شوق حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) و اضطراب بهم مى رسانيد و مى فرمود به بلال مؤذن خود: الرحنا يا بلال راحت گردان ما را اى بلال .
پس در دل خود درآور، بهجت و سرور، به جهت رخصت دخول در حرم كبرياء و حضور، بعد از آن مستعشر به خوف و خشيت الهى بعد از اين سرور يعنى : در حين ايستادن در پيش روى آن حضرت زيرا تو آلوده اى به كدورتهاى نفسانى و علايق دنيوى و عوارض بدنى ، بدرستى كه به خاطر آوردن خوف الهى ، شعار كاملان و دثار مخلصان است همچنان كه غفلت علامت مردودى و محجوبى است چنانكه دانستى از اخبار گذشته و به خاطر بياور عظمت و جلال جناب الهى و نقصان و حقارت قدر خود را و به تحقيق كه روايت كرده اند از بعضى زوجات مطهرات آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) كه آن حضرت با ماها در مكالمه و مخاطبه بود و ما نيز با آن حضرت در گفتگو بوديم ، چون داخل مى شد وقت نماز، گويا كه نمى شناخت آن حضرت ما را و نمى شناختيم ما او را، از راه مشغول شدن او به نماز و ذكر الهى و ترك همه چيزها.
همچنين وقتى كه داخل مى شد وقت نماز متزلزل و مضطرب مى شد احوال حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه پس مردم سؤ ال مى كردند كه آيا چه مى شود شما را؟ آن حضرت مى فرمود كه : آمد وقت اداء امانتى كه حق تعالى عرض كرد آن را به آسمانها و زمينها، پس ايشان ابا كردند و ترسيدند از حمل آن .
و چون حضرت على بن الحسين صلوات الله عليهما مى خواست وضو بسازد زرد مى شد رنگ مباركش . پس مى پرسيدند از آن حضرت كه چه مى شود شما را در وقت وضو ساختن ؟ مى فرمود كه : چه مى دانيد شما كه من در پيش روى چه كسى بايد بايستم و در چه حضرتى در مقام عرض نياز درمى آيم و هريك از اين اخبار، دلالت دارد بر آنكه حاضر گردانى در دل خود، عظمت الهى و التفات به جانب اقدس او را در حال عبادت و انقطاع از ماسواى الله و چون بشنوى آواز مؤذن را بخاطر بياور نداى روز قيامت را، و مسارعت كن به ظاهر و باطن خود را اجابت آن ، بدرستى كه كسانى كه مسارعت مى نمايند بر اجابت اين ندا، ايشان را ندا مى كنند در روز عرض ‍ اكبر با لطف و خوشى پس عرض كن اين ندا را بر دلت اگر چنانچه بيابى دل خود را پر از فرح و بشارت و مستعد رغبت و شتافتن به سوى نماز آن وقت بدان كه مى رسد تو را نداى بشارت و رستگارى در روزى كه حق تعالى حكم به حق مى فرمايد در ميان بندگان خود.
و ملاحظه كن فصول اذان را كه چگونه ابتداء كرده شده در آن (به اسم خدا) و باز به او ختم مى شود و بدان كه حق تعالى اول و آخر و ظاهر و باطن است و عادت فرما دل خود را به تعظيم و تمجيد الهى نزد شنيدن تكبير و حقير و خوار بشمار دنيا را و آنچه در آن است ، تا كاذب نباشى در تكبير گفتن و دور گردان از خاطر خود هر معبودى را كه غير او است به شنيدن تهليل ، و حاضر گردان در دلت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) را و با ادب بايست نزد ذكر آن حضرت و گواهى ده براى او به رسالت از روى اخلاص ، و صلوات بفرست بر او و بر آل او، و سعى نما به دل و بدن خود، به سوى نماز و به سوى آنچه رستگارى تو در آن است و به آنچه بهترين و افضل اعمال تو است ، و تجديد كن بعد از آن عهد خود را به تكبير و تعظيم الهى ، و ختم كن به ذكر خدا، چنانچه افتتاح كردى به اسم خدا و بدان كه مبداء تو از او است و رجوع تو به سوى او است ، و اعتماد كن به حول و قوه الهى ، و برى شو از حول و قوه خود و ديگران ، بدرستى كه نيست حولى و قوه اى مگر به خداى على عظيم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .