اسرار نماز

مولى محسن فيض كاشانى

- ۹ -


8- تبرّى 
هشتم : تبرى است و مراد به اين ، آن است كه برى شود شخص از حول وقوه خود و نگاه نكند به خود و به چشم رضا و پاك بودن از گناه پس چون آيات وعد را بخواند و مدح صالحان را ساقط گرداند نفس خود را از درجه اعتبار و به معاينه مشاهده و ملاحظه نميد صاحبان يقين و صديقان را و اظهار شوق ملاقات ايشان كند در نفس خود و استدعا كند كه حق سبحانه و تعالى ملحق گرداند او را به ايشان .
و چون بخواند آيات غضب و ذم مقصرين را، شهادت دهد به نفس خود كه او از ايشان است و چنان داند كه او است مخاطب از راه خوف و ترس و به اين مرتبه اشاره فرموده است حضرت اميرالمؤمنين و سيد الوصيين صلوات الله عليه در خطبه اى كه در آن وصف متقيان فرموده است به قول خود كه : اذا مروا باية فيها تخويف ، اصغوا اليها مسامع قلوبهم ، و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول اذانهم پرهيزكاران چنانند كه هرگاه بگذرند به آيه اى كه در آن ذكر بيم باشد، فرا ميدهند به آن گوشهاى دل خود و چنان مى پندارند كه آواز جهم و صداى زبانه آن در بيخ گوشهاى ايشان است و هركس ببيند نفس خود را در صورت مقصران هنگام خواندن قرآن همان سبب قرب او به درگاه الهى مى باشد و هركه مشاهده كند نفس خود را به چشم رضا، پس آن كس محجوب خواهد بود از قرب درگاه الهى و اين قليل و اندكى بوده از وظايف قرائت و اسرار آن . وفقنا الله لتلقى الاسرار، و الحقنا بعباده الابرار خدا توفيق دهد ما را براى برخوردارى به اسرار قرائت قرآن و ملحق سازد ما را به بندگان نيك خود.
بارى ، چون برسى به اين مقام ، پس سجده شكر الهى بجا بياور به جهت زياد گرديدن انعام و احسان او، چنانكه خداى تعالى در كلام مجيد خود فرموده : و اذ تاءذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم ولان كفرتم ان عذابى لشديد سوره ابراهيم آيه 7 آنگاه كه اعلام كرد پروردگارتان البته چنان است كه اگر شما شكرانه كنيد، من لاجرم افزونى مى دهم شما را و هرگاه ناسپاسى كرديد، البته عذاب من سخت دردناك است و حاضر گردان در دلت انعامات الهى را كه در نزد تو است و نعمت هائى را كه ثابت مى باشد در پيش تو، و در همه احوال بگو شكرا شكرا و تا ممكن است زياد كن آن را، بدرستى كه تو هر چقدر شكر كنى ، باز مقصر مى باشى از آنچه واجب است بر تو از شكر و حمد الهى و نهايت آنچه واجب است ، آن است كه اعتراف كنى به عجز و تقصير خود نسبت به اداى حقوق شكرگزازى و استغفار كن از قليل و كثير گناهانت .
اللهم ارزقنا العمل بما كشفت لنا من الاسرار و الايات ، و زدنا فيضا و عرفانا يكون لنا سلما الى نيل تلك الدرجات ، و اوقفنا، على درك الحق بالتوفيق ، وثبت اقدامنا على مقامات الصدق و حقايق التحقيق ، بفضلك وجودك العميم ، انك انت الوهاب الكريم با پروردگارا، روزى كن ما را كه عمل كنيم به آنچه آموخته و مهيا نموده اى براى ما از اسرار و آيتهاى خود، و بيفزاى بر ما را از فيض و شناسائى خود، تا بوده باشد براى ما نردبان ترقى به سوى درجه هاى عاليه ، و مطلع و آگاه فرماى ما را به دريافت حقيقت حق ، به توفيق خود و پابرجا دار قدمهاى ما را بر روشهاى درستى و راستى ، به فضل وجود و بخشش بى پايان خود، همانا توئى بخشنده بزرگوار.
فصل سوم : منافيات نماز 
1- منافيات اقبال دل 
منافى نماز يا آن است كه مبطل نماز مى باشد، يا آن كه نقص به كمال نماز وارد مى آورد و آن منقسم مى شودبه منافيات صحت آن .
اما اول : آن چيزهايى است كه منافى توجه و اقبال دل باشد، بجناب اقدس ‍ الهى ، از قبيل : خيالات داد و ستد و سود و معاملات و دوستى و دشمنى كردن و جواب دعاوى و گفتگوى با اعادى و هرچه از اين عالم در دل بگذرانى و متوجه شوى به امور دنيا، بلكه تفكر نمودن در آنچه متعلق به امور نماز نباشد اگر چه امور اخروى نيز نبوده باشد چه آن كه همين ، از كارها و كليدهاى شيطان مى باشد از جهت آنكه در نماز فقط قصد لله بايد كرد تا مستوجب ثواب گرديد و بايد متوجه شد در هر فعلى از افعال نماز، در حين اشتغال به آن فعل ، به آدابى كه در همان فعل روايت شده است از شارع مقدس و به همين معنى اشارت شده در قول رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): انا لك من صلاتك ما اقبلت عليه جز اين نيست كه براى تو خواهد بود از نمازت ، به مقدار آنچه اقبال و روى دل داشته اى به آن .
و داخل در اين قسم است آنچه را كه فقهاء شمرده اند از مكروهات : مثل مدافعه بول و غايط و چرت زدن و آب دماغ و آب دهان انداختن و فعل عبث (مثل دست به ريش ماليدن و غير اينها). پس بدرستى كه همه اينها مشتركند در ضديت با اقبال ، به علت آنكه اينها همه منافيات خشوعند.
2- منافيات صحت نماز 
دوم : آنچه منافى صحت نماز است ، اعمالى است كه منافى اخلاص باشد، از قبيل عظيم و بزرگ دانستن شخص ، طاعت خود را، و داخل است در تحت منافى اخلاص رياء با اقسام خود. و داخل است در آن نيز عجب و ما آنچه را كه اهم همه آنها است ، ذكر مى كنيم .
3- ريا 
بدان كه وعده هاى بيم انگيز خدا در اين دو آفت ، يعنى : رياء و عجب در كتاب و سنت بسيار و زياده از اندازه حصر است ، قال الله تعالى : فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراعون سوره ماعون ، آيه 4 تا 6 واى بر نماز گزارانى كه از نماز خود غفلت مى ورزند، آن كسانى كه در نماز خود رياء مى كنند. و قال النبى (صلى الله عليه وآله ): ان النار و اهلها يعجون من اهل الرياء فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه : آتش دوزخ و كسان آن ، فرياد مى زنند از دست آدم ريا كار. پس گفتند: يا رسول الله چگونه فرياد مى زند آتش ؟ فرمود: از حرارتى كه عذاب مى كند به آن ، اهل رياء را.
از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه فرمود: المر آئى ينادى يوم القيامه باربعه اسماء يا كافر، يا فاجر، يا غادر يا خاصر، ضل سعيك ، و بطل اجرك و لا خلاق لك ، التمس الاجر ممن كنت تعمكل له يا مخادع شخص ريا كار در روز قيامت خوانده مى شود به چهار اسم : اى كافر، اى گنهكار، اى بى وفا، اى زيانكار بيهوده بود جديت تو و ناچيز شد پاداش ‍ تو، نيست بهره اى مر تو را، طلب كن بهره و پاداش خود تو را از آن كسى كه به توجه او كار مى كردى ، اى فريب دهنده .
از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: ان الله يقول انا اغنى الاغنياء عن الشرك ، من عمل عملا فاشرك فيه غيرى فنصيبى له ، فانا لا اقبل الا ما كان خالصا لى خداى تعالى مى فرمايد: من بى نيازترين بى نيازان هستم ، هر كس بكند كارى را و غير مرا شريك و انباز گرداند با من در آن كار، قسمت من نيز براى آن شريك خواهد بود، چه آنكه من قبول نمى كنم كارى را مگر آنكه تنها براى من بوده باشد.
و نيز از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: ان الجنه تكلمت ، و قالت انى حرام على كل بخيل و مرا بدرستى كه روز قيامت بهشت سخن خواهد گفت و چنين اظهار خواهد كرد كه : من حرام مى باشم بر هر آدم بخيل و رياكار.
و از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه فرمود: ان اول من يدعى يوم القيامه رجل تعلم القران ، و رجل كثير المال ، و رجل قاتل فى سبيل الله . فيقول الله عزو جل : للقارى الم اعلمك ما انزلت على رسولى ؟ فيقول بلى يا رب ، فيقول : ما عملت فيما علمت ؟ فيقول يا رب قراته فى اناء الليل و اطراف النهار. فيقول الله : كذبت و يقول الملائكه : كذبت و يقول الله تعالى : انما اردت ان يقال فلان قارى فقد قيل ذلك . و يوتى بصاحب المال ، فيقول الله تعالى : الم اوسع عليك حتى لم ادعك تحتاج الى احد، فيقول : بلى يا رب . فيقول : فماذا عملت فيما اتيتك ؟ قال : كنت اصل الرحم و اتصدق ، فيقوله الله : كذبت ، و يقول الملائكه : كذبت . و يقول الله : بل اردت ان يقال فلان جواد و قد قيل ذلك . و يوتى بالذى قتل فى سبيل الله ، فيقول الله : ما فعلت ؟ فيقول : ارت بالجهاد فى سبيلك فقاتلت حتى قتلت . فيقول الله : كذبت . و يقول الملائكه : كذبت . فيقول الله : بل اردت ان يقال فلان جرى و شجاع ، فقد قيل ذلك . ثم قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): اولئك خلق الله تسعر بهم نار جهنم :
اول كسى كه خوانده مى شود در روز قيامت ، آدمى است كه قرآن را آموخته و فرا گرفته باشد. دومى ، آدمى است كه مال فراوانى داشته باشد. سومى ، آدمى است كه جهاد كرده باشد در راه خدا تعالى .
نخست خداى تعالى به قارى قرآن مى گويد: آيا نياموختم به تو چيزى را كه فرو فرستاده بودم بر پيغمبر خودم ؟ قارى قرآن عرض مى كند: آرى پروردگار. پس مى گويد خداى تعالى : چه كردى در آنچه آموختى ؟ پس ‍ عرض مى كند آن بنده : خواندم آن را در ساعتهاى شب و طرفهاى روز. پس ‍ مى گويد خداى تعالى : دروغ مى گوئى . و مى گويند ملائكه : دروغ مى گوئى . پس مى گويد خدا به او كه : تو مى خواستى مردم بگويند كه فلانى قرائت كننده قرآن است و اين هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود صاحب مال ، خداى تعالى مى فرمايد به او: آيا من وسعت ندادم به تو، به طورى كه نگذارم تو را كه محتاج به كسى باشى ؟ عرض ‍ مى كند: آرى خداوندا. خداى تعالى مى فرمايد: پس چه كردى در آنچه من به تو دادم ؟ عرض مى كند: صله رحم كردم و صدقه دادم : خداى تعالى مى فرمايد: دروغ مى گوئى . ملائكه هم مى گويند: دروغ مى گوئى . آن وقت خداى تعالى مى فرمايد: تو مى خواستى مردم درباره تو بگويند فلانى آدم بخشنده اى مى باشد و اين هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود كسى كه در راه خدا كشته شده ، پس خدا مى فرمايد: تو چه كردى ؟ عرض مى كند: دستور جهاد داشتم ، پس جهاد كردم در راه تو، تا آنكه كشته شدم . خدا مى فرمايد: دروغ مى گوئى . ملائكه هم مى گويند: دروغ مى گوئى . آن وقت خدا مى فرمايد: تو مى خواستى مردم نسبت به تو بگويند: فلانى آدم با جرات و شجاع مى باشد. و اين هم نسبت به تو گفته شد. بعدا حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اينها كسانى هستند كه خدا آفريده است آنها را كه افروخته شود به آنها آتش جهنم .
از حضرت صادق (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: اياك و الرياء، فانه من عمل لغير الله ، كله الله الى من عمل له سخت مواظب باش ‍ ريا نكنى ، چه آنكه هر كس كارى بكند براى غير خداى تعالى ، خدا او را واگذار مى كند به آن كسى كه برايش عمل كرده است .
از آن حضرت صلوات الله عليه درباره تفسير اين آيه شريفه : فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا سوره كهف آيه 110 هركس كه اميدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را لاجرم بايد كار شايسته بكند و بايد انباز و شريك نياورد براى پروردگار خود در عبادت او، هيچ كس را روايت شده كه فرمود: الرجل يعمل شيئا من الثواب لايطلب به وجه الله ، انما يطلب تزكية النفس يشتهى ان يسمع به الناس فهدا الذى اشرك بعبادة ربه اتفاق مى افتد كه مردى كار خيرى مى كند و حال آن كه درخواست رضايت خدا را ندارد، جز اين نيست كه در خواست تزكيه نفس خود را دارد، به طورى كه مى خواهد مردم ذكر خير آن را بشنوند، پس اين شخص هم انباز آورده براى پروردگار خود در عبادت او.
پس حضرت فرمود: ما من عبد اسرخيرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهر الله له خيرا، و ما من عبد اسر شرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهرالله له شرا هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار خيرى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنكه خداى تعالى ظاهر و آشكار مى كند اثر آن كار خير را، و هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار زشتى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنكه خداى تعالى آشكار مى كند اثر آن كار زشت را.
قال الله تعالى : و يوم حنين اذا اعجبتكم كثرتمك فلم تغن عنكم و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين سوره توبه آيه 25 ياد كنيد روز جنگ حنين را كه زيادتى تعداد شما، شما را به شگفت آورده بود و اين زيادتى لشگر، بى نياز نكرد از شما چيزى را، و با همه زيادى تعدادتان زمين براى شما با همه فراخيش ، تنگ شد و ناچار با ترس و لرز عقب نشينى كرديد و خداى تعالى اين معنا را از روى توبيخ و انكار فرموده است تا حقيقت ما شاء الله ، لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم بر همگان آشكار گردد.
و قال الله تعالى : الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره كهف آيه 104 زشتكاران كسانى هستند كه ضايع و تباه شده است سعى و كوشش آنها در زندگانى دنيا، به خاطر تبهكارى و ايشان گمان مى كنند كار نيك مى كنند و ذكر اين آيه نيز راجع است به عجب و خوش آمد به اعمال خود.
و پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: ثلاث مهلكات : شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه سه چيز است كه از مهلكات مى باشد: بخلى كه صاحبش پيروى از آن كند ديگر خواهش نفسى كه شخص دنبال كند آن را ديگر خوش آمدن شخص از خود.
و فرمود حضرت صادق (عليه السلام ): من دخله العجب هلك دل هر كس را كه عجب و خوش آيند از خود داخل شود، هلاك و ناچيز خواهد شد.
و نيز از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت شده است : العجب له درجات : منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا عجب مراتبى دارد از آن جمله است كه زنيت داده شود باى شخص ، بد عملى او، به طورى كه آن عمل بد خود را، عمل نيك بپندارد و خوش آيد او را و گمان كند كه كار نيك مى كند.
باز آن حضرت (عليه السلام ) مروى است كه فرمود: اتى عالم عابدا، فقال له كيف صلاتك ؟ فقال مثلى يسئل عن صلاته ! و انا منذ كذا و كذا ابكى قال كيف بكاؤ ك ؟ قال ابكى حتى يجرى دموعى فقال له العالم : فان ضحكك و انت خائف خير من بكائك و انت مبدل ؟ ان المدل لا يصعد من علمه شيى ء روزى آدم دانشمندى آمد نزد شخص پارسائى به او گفت : چطور است نماز تو؟ شخص پارسا گفت : آيا از نماز آدمى مثل من سؤ ال مى شود! من چنان كسى هستم كه چقدر در نماز گريه مى كنم . شخص ‍ دانشمند گفت : چگونه است گريه تو؟ گفت به اندازه اى است كه جارى مى گردد اشك من . پس دانشمند گفت : اگر بخندى و بيمناك باشى ، بهتر است از اينكه گريه كنى و ناز كننده باشى ؟ بطورى كه ناز كننده راضى از خود، هيچ عملى از او پذيرفته نگردد.
و از يكى از صادقين (عليهماالسلام ) روايت شده كه : دخل المسجد رجلان ، احدهما عابد و الاخر فاسق ، فخرجنا من المسجد و الفاسق ، صديق و العابد فاسق و ذلك انه يدخل العابد مدلا بعبادته فيدل بها فيكون فكرته فى ذلك ، و يكون فكرة الفاسق فى التندم على فسقه ، و يستغفرالله عزوجل مما الفاسق من الذنوب اتفاق مى افتد كه دو مرد كه يكى از آنها عابد و ديگرى فاسق ، باشد داخل مسجد بشوند و در وقت بيرون رفتن آن مرد عابد فاسق بشود و مرد فاسق پارسا بگردد، به واسطه آنكه آن شخص ‍ پارسا، ناز و ادلال مى كند به عبادت خود و همواره فكرش در نيكوئى كار خود مى باشد و شخص فاسق فكرش در بدحالى كه و پشيمانى از كارهاى زشت خود است و همواره از خطاى خويش بدرگاه خداى عزيز و بزرگوار استغفار ميكند.
و حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمود: قال الله لداوود (عليه السلام ): يا داود بشر المذنبين و انذر الصديقين ، قال كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين ؟ قال : يا داوود بشر المنذرين اين اقبل التوبة و اعفو عن الذنوب و انذر الصديقيبن الايعجبوا باعمالهم فانه ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك فرمود خداى تعالى به حضرت داود، (عليه السلام ) كه : اى داود، بشارت و خبر خير بده به گنهكاران ، و خبر بيم بده به نيكوكاران عرض كرد: خدايا چگونه خبر خير به گنهكاران بدهم و خبر بيم به نيكوكاران ؟ خداى تعالى فرمود: خبر بده به گهنكاران كه من ، توبه و بازگشت آنها را قبول مى كنم و از گناهان درمى گذرم و خبر بده نيكوكاران را كه از كارهاى خود خشنود نشنوند و به كرده خويش عجب نكنند، همانا هر بنده اى كه عجب كند به كار نيك خود، البته هلاك و تباه خواهد شد.
بدان كه رياء بر دو قسم است : رياء محض و رياء مخلوط.
رياء محض آن است كه اراده كند شخص به عملش نفع دنيا را، و آن اعم است از آنكه برسد به سبب آن رياء به حرام ، يا برسد به مباح ، يا از راه آنكه مردم به او از روى نقص نگاه نكنند و او را از مردمان خاص بشمارند.
رياء مخلوط آن است كه قصدش همين باشد و تقرب الهى را نيز خواهد.
اين دو قسم رياء هر دو مفسد عمل است بلكه رياء اول ساقط است از درجه اعتبار، و رياء دوم شرك است مر خداى را در عبادت ، چنانچه سابقا گذشت كه خداى تعالى وامى گذارد او را حواله ميكند اجر آن عبادت را، به شريك او و مى فرمايد مزد خود را از او بخواه و آن شرك خفى است . چنانچه اشاره كرده است رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به اينكه : شرك در ميان امت او زياد و فراوان خواهد بود و نيست مقصود ما در اينجا بحث از فعل فى نفسه باطل است و عارض نمى شود بر قلوب عارفان ، بلكه سخن ما در اينجا در عبادتى است كه ابتداء خالصا لوجه الله بجا آورد و اراده غير خدا را نكند، پس عارض شود او را در آن چيزى كه منافى اخلاص ‍ است بر وجهى كه شايبه لطيفى است كه بايد آگاهانيد آن را در اين مقام و آن بر چند وجه است بعضى از آنها جلى است و بعضى خفى .
يكى از آنها آن است كه عقد نماز مى بندد از روى اخلاص محض و طاعت را بجا مى آورد از روى توجه به جناب اقدس الهى و دلش خالى است از آنكه كسى او را ببيند، پس به حسب اتفاق كسى نگاه كند بر افعال او و شيطان وسوسه كند كه زياد كن نمازت را تا ببيند آن نگاه كننده به تو از روى توقير و احترام و حقير نشمارد تو را و غيبت نكند تو را، پس خاشع مى شود جوارح او و ساكن مى گردد اعضاى او و نيكو مى گزارد نمازش را، و اين ريائى است ظاهر كه عارض مى شود بر انسان و خالى نيست فى الجمله از آميزش با قرب و منافات با اخلاص .
دوم : آنكه خود شخص فهميده باشد اينگونه آفت را و مواظب احتراز و خوددارى از آن شخص باشد، پس گرديده باشد، طورى كه پيروى شيطان را نكند و ملتفت او نيز نشود و همواره نماز خود را به جاى بياورد، ولى ناگاه شيطانى عارض او مى شود و به او الهام مى كند در معرض خير، و مى گويد كه : تو متبوع و مقتداى مردمى و منظور نظرهائى و آنچه تو مى كنى مردم پيروى مى نمايند، پس از براى تو است ثواب اعمال ايشان ، بر وجهى كه اگر عمل نيك كنند، براى تو خواهد بود ثواب آن ، و اگر بد كردند براى تو است وزر آن . پس نيكو كن عملت را، بسا باشد كه اقتداء كنند به كار خير تو مردم در خشوع و حسن عبادت ، پس مى باشى ، شريك آن كسى كه اقتداء كرده است به تو وهمچنين مى كشد به آن حديث مشهور من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من يعمل بها الى يوم القيامة هركس قرار دهد كار خيرى را، لاجرم براى او خواهد بود پاداش خود، و پاداش هر كسى كه به آن كار خير عمل كند تا روز رستخيز.
و بايد دانست كه اينگونه كيد شيطان بزرگتر از كيد اول او است و باريكتر و خطرناكتر مى باشد و گاه باشدكه فريب دهد به اين كيد آن كسى را كه به كيد اول فريف او را نخورده ، و اين نيز عين رياء، و مبطل اخلاص است پس به درستى كه او اگر مى بيند خشوع و حسن عبادت را بر وجهى كه راضى نمى شود از براى غير خود تركش را، پس چگونه مى پسندد در خودش اين را در خلوت و ممكن نيست كه باشد نفس غير او عزيزترند از نفس خودش ، پس اين عين تلبيس است ، بلكه آن كس كه اقتداء مى كند به او، راست مى شود و روشن مى گردد دلش و نور از انوار به غير او مى رسد و تنها براى آن جلوگيرى ثواب مى باشد وليكن كار خود او محض نفاق و تلبيس بوده است . بلكه روز قيامت حساب آن تلبيس را از او مى طلبند و عقاب مى كنند او را بر اظهارش در حالى كه متصف نيست به آن ، صفت اگر چه اقتداء كننده به آن پاداش خواهد برد.
سوم : باريكتر و دقيق تر است از كيد پيشتر و آن چنان است كه متنبه شود بنده و بداند كه اعمال در ظاهر مردم ، محض ريا است و بداند كه اخلاص ‍ آن است كه بوده باشد نمازش در خلوت ، مثل نماز در ملاء، و حيا كند از نفس و از پروردگارش از اينكه خشوع كند در برابر خلق ، خشوعى زياده بر عادت خود پس درآورد نفس خود را در خلوت و نيكو بگزارد نمازش را بر وجهى كه ظاهر و پنهانش يكى باشد، و اين نيز از رياى غامض است از جهت آنكه حسن نمازش در خلوت از جهت حسن نمازى است كه در برابر مردم مى كند، پس التفات خاطر او به خلق ، خواه در ظاهر و خواه در باطن از روى ريا است .
اما اخلاص آن است كه در ظاهر و باطن ، خواه در نظر خلق و خواه در نظر بهائم يكى باشد و نفسش به هيچ بيننده اى ملتفت و متوجه نباشد، مگر به حضرتى كه داناى همه غيبها است پس صاحب اين حال راضى نمى شود نفسش به فرقى در ميان اين دو نماز، و حيا مى كند از نفس خود كه بوده باشد از جمله مرائيان . و اين شخص گمان مى كند كه به مساوى كردن نماز در خلاء و ملاء، از رياء خلاص شده است هيهات ! بلكه ترك رياء آن است كه به هيچ وجه متوجه و ملتفت نشود به خلق ، خواه در ملاء و خواه در ملاء و اين از كيدهاى مخفيه شيطان است و به اين مرتبه اشاره فرموده است حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ): لايكمل ايمان العبد حتى يكون الناس عنده بمنزلة الاباعر ايمان شخص ، كامل و تمام نمى شود تا آن كه مردم نزد او به منزله شترها باشند، به طوريكه در عبادت خود، هيچ اعتنايى به ايشان نداشته باشد.
چهارم : باريكتر و مخفى تر است از آن ها، و آنچنان ست كه نظر مى كند به سوى مردم و حال آنكه او در نماز است پس عاجز است شيطان از آنكه بگويد او را كه از جهت ايشان خشوع كن و مى داند كه اگر اين را بگويد او نمى شنود، پس شيطان مى گويد كه : تفكر كن در عظمت خدا و جلالت شاءن او و در اينكه او واقف است بر سرائر تو، لاجرم حيا كن از اينكه نظر كند خداى تعالى به دل تو، در حالتى كه تو غافل باشى از او، پس دلش را جمع ميكند و حاضر مى گرداند و جوارحش را به كار مى دارد، و گمان مى كند كه اين عين اخلاص است ، بلكه اين عين مكر و خدعه شيطان است از آنكه اگر از حقيقت خشوع مى بود او را نسبت به جلال و عظمت الهى هر آينه در دلش اين معنا هنگام خلوت نيز بايست بگذرد، و بايد نباشد مخصوص به حال او در حضور خلق ، بلكه در حال خلوت مى بايست به خاطر بياورد اخلاص را ، و بايد نبوده باشد اين به خاطر گذراندن در حضور مردم و علامت امن از اين افت آن است كه بوده باشد اين معنا در دل او و الفت داشته باشد با جناب اقدس الهى در خلوت ، همچنان كه الفت دارد با او در ميان مردم ، و نبوده باشد حضور ديگران سبب توجه قلب و حضور اين معنا در دل او، همچنان كه در حضور بهائم هيچيك از اينها، شخص را به خاطر خطور نمى كند. پس بايد هميشه چنان باشد كه در نظرش توجه به خدا تفاوت نداشته باشد، خواه در خلوت و خواه در حضور پس مادامى كه در خاطرش مشاهده انسان با مشاهده بهائم تفاوت داشته باشد، لاجرم دور خواهد بود از صفاى اخلاص و مكدر است باطنش به شرك خفى . و اينگونه شرك ، مخفى تر است در دل بنى آدم از جنبش پاى مورچه سياه كه در شب تاريك بر روى سنگ سخت برود، همچنان كه در حديث وارد شده است .
و سالم نمى ماند از شر شيطان مگر كسى كه باريك بين باشد ديده است سعادت و هدايت يافته باشد به توفيق خداى متعال والا شيطان از ملازمت هر عبادت كننده اى غافل نمى شود هيچ لحظه اى ، تا آنكه بيندازد مردمان را در مهالك در هر حركتى از حركات ، حتى در سرمه به چشم كردن و ناخن چيدن و بوى خوش به كار بردن در روز جمعه و در پوشيدن جامه پاكيزه . با وجود آنكه اينها از سنتهائى است كه در اوقات مخصوصه به فعل بايد درآورد، ليكن نفس را در اينها حظ و بهره خفى مى باشد از جهت ربط نظر خلق به آنها، پس داخل مى كند شيطان در هر يك از آنها علتى كه متيقظ نمى شود به آن ها مگر عالمان ربانى . لذا از اين جهت است كه گفته اند: دو ركعت نماز از شخص عالم ، افضل و اشرف است از عبادت يكساله شخص ‍ جاهل ، و اراده كرده اند به آن عالم ، عالم صاحب بصيرت و بينائى را نسبت به دقيقهاى آفات عبادت ، تا آنكه تخلص و رهائى جويد از آنها نه هر عالمى .
بدرستى كه مداخل و راههاى ورود شيطان بر بسيارى از علماء بيشتر از مداخل و راه ورود بر جهلاء مى باشد.
پنجم : آن است كه تمام مى كند عبادت را به اخلاص محض و نيت صالح ، ليكن عارض مى شود بر نفسش بعد از فراغ از عبادت كه اظهار كند تا حاصل شود از براى او بعضى از اغراض دنيا و اين نيز از فريبهاى شيطان است نسبت به او و به خيال آوردن و دمدمه اينكه تمام گردانيده است اخلاص را و نوشته شده است در ديوان مخلصان ، پس ضرر نمى رساند به او آنچه در خاطر او، مى گذرد، وليكن اين نيز با عبادت و اخلاص در آن ، مناسبتى ندارد و اگر اينگونه اخطار پيش از عمل باشد ضررش بيشتر خواهد بود و فى الجمله اين نيز مانند عجبى است كه بعد از عمل خيرى عارض و طارى مى شود و داخل مى گرداند صاحبش را در زمره كسانى كه حق تعالى فرموده : قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره آيه 103 و 104 بگو اى پيغمبر به مردم كه : آيا خبر بدهيم از كسانى كه بدترين مردم هستند از جهت پيشه و كردار، همانا آن ها كسانى هستند كه باطل است روش آنها در زندگانى خود و ايشان مى پندارند كه كارشان نيكو مى باشد.
و روايت شده است كه مردى گفت به پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كه : روزه گرفتم من همه اوقات عمرم را يا رسول الله ، پيغمبر اكرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نه روزها را روزه داشته اى و نه روزها چيزى خورده اى كنايه از آنكه : نه به ثواب روزه رسيده اى و نه به خوشى خوراك گذرانده اى .
روايت كرده اند از ابن مسعود كه او شنيد از مردى كهم مى گفت : خواندم ديشب سورة البقرة را ابن مسعود را پاسخ گفت : همين بود نصيب او. يعنى : همين گفتن پاداش عمل او بود و ديگر اجرى بر عملش مترتب نمى شود.
و اگر چنانچه باقى باشد بر اخلاص خود و منظور تو از اين اظهار، ريا نباشد، همانا كم گردانيدى به سبب اين اظهار، از ثواب عمل خود، شصت و نه جزء از جمله هفتاد جزء پاداش عمل خود را بنابر آن حديثى كه از حضرات ائمه (عليهم السلام ) برترى عمل خيرى كه در خفاء بجا آورده شود، نسبت به پاداش عملى كه در آشكارا بجا آورده شود، هفتاد برابر مى باشد.
و از حضرت صادق (عليه السلام ) مروى است كه فرمود: من عمل حسنة سرا كتب له سرا، فان اقربها محيت و كتبت جهرا فاذا اقربها ثانية محيت و كتبت رياءا هر كه كار شايسته اى بكند در خفاء و درونى ، نوشته مى شود براى او ثواب عمل مخفى و اگر اظهار كند آن را، آن عمل محو مى گردد و نوشته مى شود براى او ثواب عمل آشكار، و اگر در مرتبه دوم اظهار كند آن را، محو مى گردد و نوشته مى شود مانند عمل شخص ‍ رياكار.
بدان اى زاهد كه اين عجب كلمه شوم و مصيبت عظيمى است كه به سبب آن برطرف مى شود نصيب تو و ضايع مى گردد سعى تو وعمل تو، و با وجود برطرف شدن عمل ، سالم نمى مانى از وبال گناه آن ، به درستى كه آدم رياكار سالم نمى ماند. چنانچه قبلا دانستى از وعيدهاى بيم انگيزى كه در باب رياء داده شده است .
اينها كه ذكر شد در وقتى است كه غرض صحيح در افشاى آن عمل نباشد، اما در صورتى كه شخص ، غرض اخروى داشته باشد در افشاى آن عمل ، مثل آنكه اراده كند به اين اظهار كه سامع نيز نشاطى بهم رساند و رغبت كند به اعمال خير، برقائل آن حرجى نخواهد بود، به شرط آنكه اين وثوق را بر نفس خود داشته باشد كه از اين اظهار، نفس او را نشاطى بهم نرسد، والا مخفى داشتن آن خيلى بهتر است .
روايت كرده است محمد بن مسلم از حضرت صلوات الله عليه كه : لاباءس ان تحدث اخاك اذا رجوت ان تنفعه و تحثه باكى نيست بر اينكه اظهار عمل كنى پيش برادر ايمانى ات ، در وقتى كه اميدوار باشى به آن اظهار، كه نفعى برسانى به آن و او را وادار كنى به آن كار خير و هرگاه بپرسند از تو كسى كه آيا برخواستى ديشب به نماز يا روزه بودى امروز؟ (اگر شب را برخاسته اى و روز را روزه داشته اى مگو نه ، بلكه بگو بلى بخواست خدا روزه بودم يا به نماز برخواستم و انكار مكن ، زيرا انكار آن كذب و دروغ است و از اينجا است كه وارد شده افضليت صدقه جهرى ، تا آنكه مردم پيروى كنند و اجهار به نماز شب ، يعنى : بلند خواندن قرائت در آن ، به اين خاطر است كه آگاه شوند مردم آن خانه و ديگران و پيروى كنند با او، وليكن همه اينها موضع خطر است .
و واجب است احتراز و احتراس و هشيار و بيدار بودن و مراعات حال قلب نمودن زيرا كه در اظهار عمل ، مظنه رياء و مخاطره شيطان مى باشد، چه آنكه در اخفاء عمل نيز شيطان را مدخلهائى مى باشد.
از جمله خدعه هاى شياطين : يكى آن است كه امر مى كند اين كس را به ترك عمل ، از ترس آنكه مبادا به رياء منجر شود و اين از جمله خدعه هاى شيطان است چه آنكه در ترك عمل ، غرض اصلى شيطان به عمل مى آيد، از جهت آنكه غرض اصلى او ترك عمل است لذا از اين جهت قصد رياء را به خاطر تو مى اندازد، و چون نتواند مشغول و منصرف و بى رغبت گرداند تو را از عمل ، ناچار با تو چنين مى كند پس هرگاه تو ترك كنى عمل را پس به تحقيق كه حاصل ساخته اى غرض اصلى شيطان را و او را راحت ساخته اى مثل كسى كه آقايش به او گندمى بدهد و به او دستور بدهد كه پاك كن آن را و خاك آن را جدا كن و او اصلا پاك نكند و بگويد: ترسيدم مبادا خوب پاك نكنم و اصل عمل را ترك كند و اين است غرض اصلى ابليس و نهايت مقصد او پس به تحقيق حاصل كرده اى تو آرزوى او را و به راحت انداخته اى او را در افساد عمل خود، و جز اين نيست كه راه خلاصى تو آن است كه جهد كنى در خالص گردانيدن عمل خود به دواهاى نافعه و تحصيل مراد مولاى خود، چنانچه حق تعالى فرموده است : ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير سوره فاطر، آيه 6 بدرستى كه شيطان دشمن شما مى باشد لاجرم شما هم او را دشمن خود بدانيد براى اينكه تمام هم و غم شيطان اين است كه بخواند و دلالت كند ياران خود را، تا از اصحاب آتش ‍ سوزان جهنم باشند.
و بعضى ديگر از فريبهاى شيطان آن است كه دستور مى دهد و امر مى كند شخص را به ترك عمل خير نه از اين جهت ، بلكه به خيال آنكه مبادا مردم او را بگويند رياكار است پس عصيان خدا كنند به سبب اين خيال خود، و اين نيز با ما قبلش ، رياء خفى است و از مكائد و مصائد شيطان است از جهت آنكه ترك كردن عملى از خوف مردم ، عين رياء مى باشد، و اگر شخص ‍ تعريف و مدح ايشان را دوست نمى داشت و خوف مذمت ايشان را نمى داشت براى او چه فرق مى كرد، بگويند او رياكار است يا بگويند كه او مخلص است و چه فرق مى كند ميان آنكه ترك كند عمل را از خوف آنكه بگويند او مرائى است يا آنكه گويند او اين اعمال را خوب بجا آورده بلكه ترك بدتر مى باشد و در اين ترك عمل ، با وجود اين همه بد مظنگى نسبت به مسلمان نيز هست و آن روا نيست و نيست از حق مسلمانان كه اين گمان را به ايشان برند پس چگونه طمع دارى كه خلاص شوى از مكر شيطان به واسطه ترك عمل خير، در صورتى كه نسبت به بندگان خدا گمان بد برده اى ، و به تحقيق اطاعت كرده اى شيطان را در اين ترك عمل ، لاجرم او هنوز (يعنى : در حالت ترك عمل هم ) دست از تو برنداشته است ، بلكه به تو مى گويد كه حالا مردم مى گويند تو ترك كرده اى عمل را از جهت آنكه بگويند تو از مخلصهائى ، خواهش شهرت ندارى .
و همچنين امثال اينها كه همه از بازيهائى است كه با تو مى كند شيطان ، و خلاصى تو از اينها به آن است كه لازم سازى به دلت ، معرفت آن را بر دل خود، با آنكه اسمترار به عمل نيز داشته باشى ، و پروا نداشته باشى از هيچكس و ناخوش داشته باشى رياء را بر دل خود، و ملازم دارى بر دل خود حياء الهى را كه مبادا بخواند تو را نفست كه تبديل كنى حمد خدا را به حمد مخلوقين و حال آنكه خداى تعالى ، مطلع است بر دل تو، و اگر فرضا خلق مطلع باشند بر دل تو و تو مدح ايشان را نكنى ، هر آينه غضب خواهند كرد به تو؛ و اگر قادر باشى بر آنكه زياد كنى عمل خود را از جهت حياء كردن از پروردگارت و از جهت عقوبت بر نفس خود، البته اين كار را بكن .
و از جمله مكائد و مصائد شيطان اين است كه مى گويد ترك كن عمل را، تاگمان نبرند مردمان به تو خيز را و شهرت پيدا نكنى با آن ، تا آنكه دوست ترين بندگان خدا باشى ، چه آنكه دوست ترين بندگان در نزد خدا متقيان مخفى اند كه هرگاه ديده ميشوند شناخته نشوند. پس اگر معروف شوى در ميان مردمان به عبادت تو را نصيبى از اين صفت نخواهد بود و البته اين نيز از مكائد شيطان و دامهاى او مى باشد، چه آنكه آنچه بر تو لازم مى باشد آن است كه رعايت كنى قلب و درون خود را و اصلاح نمائى خود را پنهانى و چگونه مى توانى مخفى كنى بر مردمان ، هرگاه تو صالح باشى و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد: عليك اخفائه و على اظهاره بر تو است مخفى داشتن آن عمل و بر من است آشكار كردن آن .
و نيز معصوم (عليه السلام ) فرموده : من اصلح سريرته ، اصلح الله علانيته هر كه درون خود را پاك و شايسته كند خداى تعالى ظاهر او را پاك و شايسته مى فرمايد و نيز بر تو باد كه مغرور عمل نكند تو را شيطان ، به طورى كه بگويد هرگاه ترك عمل نمى كنى پس بپوشان و مخفى دار عمل خود را به درستى كه خداى تعالى زود باشد كه ظاهر كند اثر عملت را، و اگر ظاهر كنى ممكن است به رياء مبتلا شوى ، اين خود عين تلبيس و رياء مى باشد از جهت آن كه پوشانيدن تو عمل را به واسطه آن كه خدا ظاهر نمايد، عين ريا و عمل كردن براى مردمان مى باشد، و هرگاه عمل تو فقط براى رضاى خداى تعالى باشد، چه نقصان و ضررى دارد براى تو اظهار كردن آن يا مخفى داشتن آن ، اگر نباشد منظور تو غير از رضاى خدا. و هرگاه دانستى اين را پس حذر كن از اينكه مبادا دقائق اخلاص و صعوبت آن ، حمل كند تو را بر كسالت و با زمانى از طاعت و نيز حذر كن از اينكه مبادا در اثر آنچه در خود مى يابى از سرور و خوشحالى به طاعت و زيادتى فرح به واسطه اطلاع مردمان به عبادت تو، از عبادت دور و كسل بمانى ، بلكه بر تو باد بر زياد كردن طاعت و بجا آوردن عبادت ، و جهد كن در قطع ماده فساد و مسدود كردن رهگذرهاى شيطان ، و ترك عمل مكن .
خوشحال شدن به طاعت
اما سرور و خوشحال شدن به طاعت بر دو قسم است : قسمى از آن محمود و نيكو است و قسمى مذموم مى باشد.
آنچه محبوب مى باشد آن است كه بوده باشد قصد و داعيه تو، اخفاى طاعت و اخلاص عمل تو براى خدا باشد، و نباشى از آن كسانى كه عمل خود را بسيار مى دانند و ضمنا مسرور باشى از اين جهت كه خدا تو را توفيق داده بر عمل كردن ، و بيرون آورده است تو را از ميان دسته باطلان و بيهوده كاران .
ولى مرسان خوشحالى را به سرحد عجب ، و اگر مردم اطلاع بهم رسانيدند از طرف تو نباشد.
اگر در اين صورت خوشحال شوى به واسطه اطلاع ايشان ، نظر به آنكه حق تعالى ايشان را مطلع گردانيده است به افعال نيك تو از كرم و فضل خود، تا عزيز و مكرم باشى ، در ميان مردم ، البته اين خوشحالى پسنديده و محمود خواهد بود.
و سرور مذموم آن است كه شاد شوى به واسطه بسيار كردن طاعت و عبادت و اعتماد داشته باشى بر آن به جهت مطلع شدن مردم ، تا قدر و منزلت تو در نزد ايشان زياد گردد و مدح كنند تو را و به قضاى حوائج تو قيام نمايند و با تو، به اكرام ملاقات كنند وامثال اينها، كه رياء محض و باطل كننده اعمال مى باشد و آن ناشى است از محبت دنيا و فراموشى از نسيان نعمتهاى بى حد پروردگار در آخرت و در حقيقت آنچه نزد خداى تعالى مى باشد، البته بهتر است از دنيا و مافيها و در قرآن است كه جزا داده مى شوند بندگان متقى و محسن در روز قيامت از حور و قصور بيرون از حساب ، به اندازه اى كه در حديث قدسى آمده : ما لا عين رات ولاخطر على قلب بشر آن چيزهايى كه نه چشمى آن را ديده است و نه به دل كسى خطور نموده . نسئل الله من فضله ان لايعاملنا بعدله ، بل يسامحنا بعفوه ، و يستر زلاتنا بصفحه ، انه جواد كريم درخواست مى كنيم از فضل خداى تعالى كه با ما با عدالت خود رفتار نكند، بلكه مسامحه بفرمايد به عفو و مغفرت خود و بپوشاند لغزشهاى ما را به گذشت و آمرزش خود، همانا او بخشنده بزرگوار است .
4- عجب  
اما عجب ، همانا آن بزرگ شمردن عمل است و خوشحال بون از آن ، به طورى كه ببيند، عمل كننده ، نفس خود را خارج از تقصير و اين از اعظم مهلكات است ، بلكه عمل شخص را از كفه حسنات به كفه سيئات مى آورد و از اعلى درجات به اسفل دركات مى اندازد. چنانچه از اخبار سابق معلوم گرديد، و از اين روست كه حضرت عيسى على نبينا (عليه السلام ) فرمود: يا معشر الحواريين : كم من سراج قد اطفاته الريح ، و كم من عابد افسده العجب اى گروه حواريين : چه بسا چراغهاى نورانى روشن ، كه به بادى خاموش شده است ، و چه بسا عبادت كننده كه در اثر عجب و خوش آيند از عمل خود، اجر خود را فاسد و ناچيز كرده است .
سعيدبن ابى خلف از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: عليك بالجد و لاتخرجن نفسك من حد التقصير فى عبادة الله ، فان الله تعالى لايعبد حق عبادته بر تو باد به كوشش كردن و بيرون مدان خودت را از درجه تقصير در عبادت خدا، چه آنكه خداى تعالى هرگز حق عبادت خود را، عبادت نمى شود. يعنى : هيچكس ‍ نمى تواند كه عبادت كند خدا را حق عبادت او. و منشاء عجب كردن همانا غفلت است از عيوب افعال و اعمال خود و از آفت عبادات . و از جمله نعمتهاى الهى همانا قدرت دادن او است بندگان خود را براى انجام عبادت و مسخر گرداندن او است اعضاء و جوارح شخص را براى اداء طاعات و از اين قبيل .
پس نظر كن به نماز خود كه اكنون مرتكب شده اى كه آن ستون دين و اول چيزى است كه در روز قيامت به آن نظر مى كنند، به نحوى كه اگر مردود باشد، باقى اعمال شخص مردود خواهد بود، پس تاءمل كن و ببين از روى آن چه ما از احاديث صحيحه نقل كرديم ، آيا مى توانى و اثق شوى از خودت ؟ و همچنين قياس كن سائر اعمال و عبادات خود را پس از براى هر يك از وظايف و اعمال ، دستورات و حدودى است كه نمى رسيم به آنها قيام نمائيم از غفلتى كه داريم ، با وجود آنكه اگر نماز قبول نشود، آن اعمال نيز پذيرفته نخواهد بود.
و فرمود حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ): اعلموا عبادالله ، ان المؤمن لايصبح و لايمسى الا و نفسه ظنون عنده ، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسابقين قبلكم و الماظين امامكم ، قرضوا من الدنيا تقويض الراحل و طوؤ ها طى المنازل بدانيد اى بندگان خدا، كه بنده خوب خدا صبح نمى كند و شب نمى كند، مگر آنكه بد گمان مى باشد به نفس خودش ، لاجرم پيوسته عيب مى كند نفس خود را و از آن زيادتى مى طلبد، پس باشيد مانند پيشينيان خود و گذشتگان ، به طورى كه خيمه برداريد از دنيا، مثل خيمه بركندن شخص مسافر و درگذريد از دنيا؛ مثل درگذشتن از منزلها.
پس چگونه مى تواند انسان عجب كند به كرده خود، يا چگونه او را رسد كه نفس خود را از قيام كنندگان به حقوق عبوديت و وظائف خدمت الهى بشمارد، و اگر به واسطه خوف استيلاى غفلت نباشد، تنها نظر افكندن مؤمن به نفس خود و سرور او نيست به عبادت خود، نقصانى به او وارد نمى ساخت ، به طورى كه انسان حمد كند خدا را بر توفيقى كه داده شده است بر او به عبادت و طلب زيادتى كند از فضل خدا و مسئلت نمايد استكبال آن را، پس به تحقيق كه فرموده است حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ): من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن او را كار زشت او، همانا او بنده مؤمن مى باشد. و نيز آن حضرت (عليه السلام ) فرموده : ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم ، فان عمل خيرا حمدالله و استزاده ، و ان عمل شرا استغفرالله نيست از ما آن كسيكه در هر روز با نفس خود حسابى نداشته باشد، به طورى كه اگر كار نيك كرده است سپاس كند خدا را و از او زيادتى بخواهد، و اگر كار ناشايسته داشته ، استغفار كند از خداى تعالى .
پس اين بود آنچه مقتضى حال بود از تحقيق ذكر منافيات كه به رشته تحرير درآمد با رعايت اختصار، تا موافق مقصود ما بوده باشد، پس به درستى كه ذكر پاره اى از منافيات در اينجا بالعرض بود و الله الموفق .