ازژرفاي نماز

آية‏الله خامنه اي

- ۱ -


سوره حمد

بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداى رحمان و رحيم.

به نام خداوندى كه دارنده رحمتى همگانى و بخشنده رحمتى هميشگى است.

اين جمله، سرآغاز همه سوره‏هاى قرآن، سرآغاز نماز، سرآغاز همه كارها و فعاليتهاى يك مسلمان است.يعنى شروع همه كارها فقط به نام خداست، همه چيز انسان، آغاز زندگى‏اش و تمامى جلوه‏هاى زنده بودنش به نام خداست.مسلمان به نام خدا روزش را شروع مى‏كند و به نام او بر تلاش روزانه خود نقطه پايان مى‏گذارد.با ياد او به بستر مى‏رود و با استعانت او سر از بستر برمى‏دارد و فعاليت روزانه خود را از سر مى‏گيرد و سرانجام با نام او و ياد او چشم از اين جهان برمى‏گيرد و رهسپار سراى جاويدان مى‏شود.


الحمد لله رب العالمين
ستايش و سپاس مخصوص خداست كه مدبر جهانيان و جهانهاست.

همه ستايشها و سپاسها مخصوص اوست، چون همه عظمتها از آن او و همه رحمتها از سوى اوست.او مجمع همه‏خصلتهاى ستوده است و همه نيكيها و نيكوكاريها از سرچشمه وجود اوست.پس ستايش او ستايش نيكى و نيكوكارى است و جهت دهنده به همه كوششهايى كه به هواى نيكى و نيكوكارى انجام مى‏گيرد.

هر كس در خود چيزى از خصلتها و رفتارهاى قابل ستايش مى‏بيند بايد آن را از فيض رحمت و لطف خدا بداند، زيرا خداست كه در انسان، مايه‏هاى نيكى را به كار برده و ذات و سرشت او را آماده و جويا و پذيراى نيكى و فضيلت‏ساخته و به او قدرت تصميم-كه ابزار ديگرى است در راه نيكو شدن و نيكويى كردن-بخشيده است.

اين بينش راه خودبينى و خودشگفتى را بر انسان مى‏بندد همچنان كه از بى‏مصرف گذاردن يا بيهوده مصرف كردن خصلتهاى نيك و توانهاى نيكى آفرين در وجود آدمى جلوگيرى مى‏كند.

در عبارت رب العالمين (پروردگار و مدبر جهانيان و جهانها) هم وجود عوالم و جهانهاى ديگر و هم خويشاوندى و پيوستگى اين همه باهم احساس مى‏شود.نمازگزار در مى‏يابد كه بجز اين عالم و در ماوراى نظرگاه تنگ و محدود او و پشت اين حصارى كه او براى زندگى خود فرض كرده، گيتيها و گردونها و عالمها و جهانهاى ديگر هست و خداى او خداوندگار سراسر اين پهنه عظيم است.اين احساس، تنگ نظريها و كوته‏بينيها را در او از بين مى‏برد، به او جرئت و حس تكاپو مى‏بخشد، از عبوديت‏خدا احساس غرورى در او پديد مى‏آورد و در بندگى خدا عظمت و شكوهى عجيب بدومى‏نماياند.

از سوى ديگر مى‏بيند كه همه موجودات، انسانها و حيوانات و گياهان و جمادات و آسمانها و عوالم بيشمار هستى، بندگان خدايند و رب و مدبر و پروردگار اين همه، اوست.مى‏فهمد كه خداى او تنها خداى نژاد او يا ملت او يا خداى انسانها نيست، خداى آن مورچه خرد و آن گياه ضعيف نيز هست، خداى آسمانها و كهكشانها و اخترها نيز هست. با درك اين حقيقت احساس مى‏كند كه تنها نيست، مى‏فهمد كه با تمام ذرات عالم و با تمام موجودات ريز و درشت‏خويشاوند است، با همه انسانها پيوسته و مرتبط است. همگان برادران و همسفران اويند و اين كاروان عظيم يكسره راهى يك هدف و در ركت‏به سوى يك جهت است.

اين رابطه و پيوستگى او را نسبت‏به همه موجودات مكلف و متعهد مى‏سازد.نسبت‏به انسانها تعهد هدايت و كمك، و نسبت‏به ديگر موجودات تعهد شناختن و در راه درست و مناسب با هدف آفرينششان به كار افكندن.


الرحمن الرحيم
خداى رحمان و رحيم.

رحمت عام او-به صورت نيروهاى پديدآورنده و قوانين حياتبخش و انرژيهاى ادامه دهنده-بر سر همه موجودات گسترده است و همه چيز و همه كس تا دم مرگ و نابودى از اين رحمت‏برخوردار است (رحمان) .و از سويى، رحمت اختصاصى‏اش، رحمت هدايت و اعانتش، و رحمت پاداش و عطوفتش بندگان‏شايسته و انسانهاى صالح را شامل مى‏شود. اين رحمت از همين نشاة، مانند خط روشنى در مد وجود اين موجودات ارزنده و شريف تا مرگ و از پس مرگ تا رستاخيز و تا سرمنزل نهايى وجود انسان با آنها هست (رحيم) .پس خدا بخشنده رحمتى همگانى و موقت، و رحمتى هميشگى و اختصاصى است.

ياد كردن از صفت رحمت پروردگار در ديباچه قرآن و در آغاز نماز و در آغاز هر سوره نشانه آن است كه مهر و رافت پروردگار، نمايانترين صفت او در عرصه آفرينش و وجود است و برخلاف قهر و نقمت او كه مخصوص است‏به معاندان و لجوجان و مفسدان و تبهكاران، رحمت او شامل و همه‏گستر و همه‏گير مى‏باشد (1) .


مالك يوم الدين
خدايى كه مالك و صاحب اختيار روز جزاست.

روز جزا، روز پايان و فرجام و عاقبت است.همه تلاش براى عاقبت مى‏كنند.مادى بى‏خدا و خداپرست در اين شريكند كه هر دو در راه فرجام و عاقبت‏به تكاپويند.تفاوت در اين است كه هر يك عاقبت را به نوعى فهميده‏اند.

مادى، عاقبتش ساعتى ديگر، روزى و سالى و چند سالى ديگر، پيرى و فرسودگى و سالخوردگى است، اما خداپرست ديدش‏وسيع و مد نگاهش بسى از اين دورتر است.از نظر او دنيا بسته و محدود و حصاردار نيست.جهان او وسيع و آينده‏اى نامحدود است و اين مستلزم اميدى بى‏پايان و تلاشى خستگى‏ناپذير است.كسى كه مرگ را موجب قطع اميد نداند و انتظار پاداش و نتيجه كار را با مردن از دست ندهد، مى‏تواند تا آخرين لحظه زندگى نيز با همان شور و تحرك آغاز كار به عمل و تلاش خداپسند خود ادامه دهد.

يادآورى اينكه در هنگامه رستاخيز و جزا مالك و صاحب اختيار خداست‏به نمازگزار توان جهت‏گيرى درست مى‏بخشد، به اعمال و تلاشهاى او جهت و سمت‏خدايى مى‏دهد.زندگى و همه جلوه‏هاى زنده بودنش براى خدا و در راه خدا مى‏شود، همه چيز و همه كار او در راه تكامل و تعالى بشريت-كه تنها راه خداپسند است-به كار مى‏افتد.از سوى ديگر تكيه بر پندارهاى بيهوده و اميدهاى بى‏اساس را از او باز مى‏گيرد و اميد راستين به عمل را در او تقويت مى‏كند.اگر در اين نشاة، رويه‏ها و نظامهاى غلط و منحرف كننده به سست عنصران و فرصت‏طلبان اجازه داده است كه با لاف و ريا و دروغ و فن و فريب، سامانى براى خود فراهم آورند و بى‏عمل و بى‏تلاش، پاداش عمل و تلاش را غاصبانه تصرف كنند، در آن نشاة و آن عالم كه همه كاره و سررشته‏دار همه امور، خداى دانا و عادل است دغلكارى و فريب ممكن نيست و كس را بى‏عمل مجال بهره و پاداش دست نخواهد داد.

در اينجا نيمه اول از سوره حمد كه متضمن ستايش پروردگار جهانهاو جهانيان، و ذكر برخى از مهمترين صفات خدا بود سپرى شد.نيمه دوم كه مشتمل بر اظهار عبوديت و طلب هدايت است‏به برخى از مهمترين خطوط اصلى ايدئولوژى اسلام اشاراتى رسا مى‏كند.


اياك نعبد
فقط تو را عبوديت مى‏كنيم.

يعنى همه وجود ما و تمامى مقدورات جسمى و روانى و فكرى ما در اختيار خدا و در جهت فرمان او و براى اوست.

نمازگزار با اين جمله، بند عبوديت غير خدا را از دست و پا و گردن خود مى‏گسلد، و داعيه‏هاى خداوندگارى را رد مى‏كند، مدعيان ربوبيت را-كه در طول تاريخ همواره عامل طبقه‏بندى جامعه‏ها بوده و اكثريت‏بشر را در زنجير عبوديت و استضعاف، اسير و مقيد مى‏داشته‏اند-نفى مى‏كند.خود را و همه مؤمنان به خدا را از مرز اطاعت و فرمانبرى هر كس جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى فراتر مى‏برد.خلاصه با پذيرش بندگى خدا، بندگى بندگان را به دور مى‏ريزد و از اين طريق خود را در سلك موحدان واقعى قرار مى‏دهد.

اعتراف و قبول اينكه عبوديت منحصرا بايد در برابر خدا و براى خدا باشد يكى از مهمترين اصول فكرى و عملى اسلام و همه آيين‏هاى الهى است كه از آن تعبير مى‏شود به‏«الوهيت انحصارى خدا».يعنى اينكه فقط خداست كه مى‏بايد اله (معبود) باشد و هيچكس جز خدا عبادت و عبوديت نشود.هميشه كسانى بوده‏اند كه اين حقيقت را درست نفهميده‏اند و از آن برداشتهاى غلط و محدودى كرده‏اند و از اين رو ناآگاهانه به عبوديت غير خدا دچار شده‏اند.آنان گمان برده‏اند كه‏«عبادت خدا»تنها به معناى تقديس و نيايش اوست و چون فقط درگاه خدا را نماز و-نيايش مى‏برده‏اند مطمئن مى‏شده‏اند كه جز خدا را«عبادت‏»نمى‏كنند.

آگاهى از معناى گسترده عبادت در اصطلاح قرآن و حديث‏بى‏پايگى اين پندار را روشن مى‏كند.عبادت در اصطلاح قرآن و حديث تعبيرى است از:اطاعت و تسليم و انقياد مطلق در برابر فرمان و قانون و نظامى كه از سوى هر مقام و قدرتى به انسان ارائه و بر او تحميل شود، خواه اين انقياد و اطاعت‏با حس تقديس و نيايش همراه باشد و خواه نباشد.

بنابراين، همه كسانى كه نظامها و قانونها و فرمانهاى هر قدرت غير الهى را از سر طوع و تسليم پذيرا مى‏شوند عابدان و بندگان آن نظامها و پديدآورندگان آن مى‏باشند.اگر با اين حال جايى براى مقررات الهى نيز باز گذارده و در بخشى و منطقه‏اى از زندگى فردى و اجتماعى به قانون و فرمان خدا عمل كنند«مشرك‏» (كسى كه با خدا كس ديگر را نيز عبادت مى‏كند) خواهند بود و اگر همين بخش و منطقه را نيز به خدا ندهند«كافر» (كسى كه حقيقت نمايان و درخشان وجود خدا را نديده مى‏گيرد و اعتقادا يا عملا آن را انكار مى‏كند) مى‏باشند.

با اطلاع از اين شناخت اسلامى به آسانى مى‏توان دريافت‏كه اديان الهى كه نخستين شعار دعوت خود را كلمه‏«لا اله الا الله‏» (2) (هيچ معبودى جز خدا نيست) قرار مى‏داده‏اند، چه مى‏گفته و چه مى‏خواسته و با چه و كه طرف مى‏شده‏اند.

اين حقيقت-حقيقت معناى عبادت-در مدارك اسلامى، در قرآن و حديث، چندان متواتر و روشن است كه براى تدبر كنندگان و هوشمندان جاى كمترين ترديدى باقى نمى‏گذارد.براى نمونه به ارائه دو آيه از قرآن و يك حديث از قول امام صادق عليه السلام، بسنده مى‏كنيم.

اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو.. (3)

عالمان و زاهدان كيش خود را-و نه الله را-به خداوندگارى و صاحب اختيارى پذيرفتند با آنكه موظف بودند فقط خداى يگانه را عبوديت كنند.

و الذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و انابوا الى الله لهم البشرى. (4)

و كسانى كه از عبوديت طاغوت (سلطه‏هاى غير الهى) اجتناب ورزيده به خدا بازگشتند، بشارت باد ايشان را.روى ابو بصير عن ابى عبد الله عليه السلام انه قال.انتم هم، و من اطاع جبارا فقد عبده. (5)

ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت (خطاب به شيعيان راستين زمان خود) فرمود:شما هستيد آنان كه از عبادت طاغوت سر باز زده‏اند، و هر آن كس كه ستمگرى را فرمان برد، او را عبادت كرده است.


و اياك نستعين
و فقط از تو مدد مى‏خواهيم.

از رقيبان تو و از مدعيان الوهيت، توقع هيچ‏گونه يارى و كمك نداريم.آنان به همان علت كه زير بار الوهيت‏خدا نرفته‏اند، به بندگان و پويندگان راه خدا نيز كمكى نخواهند كرد.راه خدا راه پيامبران خداست، پويشى است در جهت‏حق و عدل و برادرى و همبستگى و همزيستى ميان همه افراد بشر و ارزش دادن به انسان و نفى تبعيضها و ستمها و نابرابريها.رقيبان خدا و مدعيان خداوندگارى كه شالوده حيات ننگين و برخوردارى‏هاى غاصبانه خود را بر نابود كردن همه اين ارزشهاى اصيل نهاده‏اند، چگونه ممكن است‏بندگان خدا را يارى و مدد دهند؟آنان با بندگان خدا جنگى آشتى‏ناپذير و قهرى بى‏امان دارند.پس فقط از خدا مدد مى‏جوييم، از نيروى هوشمندى و اراده‏اى كه در ما نهاده، از ابزارها و اسبابى كه براى زنده بودن و زندگى كردن به ما داده، ازسنتها و قانونهاى طبيعى و تاريخى‏اش كه چون شناخته شوند راهگشاى انديشه و عمل مى‏توانند شد، و از همه فرآورده‏هاى قدرتش كه سپاهيان مقتدر او هستند و در خدمت‏بشرند.


اهدنا الصراط المستقيم
ما را به راه راست هدايت كن.

اگر آدمى نيازى برتر و حياتى‏تر از«هدايت‏»مى‏داشت، بى‏شك آن نياز در سوره حمد-كه ديباچه قرآن و بخش مهم نماز است-به زبان دعا، ذكر مى‏شد و از خدا درخواست مى‏شد.

از طريق هدايت الهى است كه عقل و تجربه در جريان درست و سودمند و راهگشا قرار مى‏گيرد و بدون آن است كه همين عقل و تجربه به چراغى در دست راهزنى يا تيغى در كف ديوانه‏اى بدل مى‏گردد.

راه راست همان برنامه فطرى است، برنامه‏اى كه بر اساس برآوردى صحيح از نيازها و كمبودها و امكانات و مقدورات طبيعى انسان براى او در نظر گرفته شده است. راهى است كه پيامبران خدا به روى مردم گشوده‏اند و خود اولين پويندگان و پيشاهنگان آنند.راهى است كه چون بشر در آن قرار گيرد، همچون آبى كه در بسترى هموار و مستقيم جارى باشد، خود به خود و بى‏دخالت هيچ قدرت‏نمايى و زور به سوى سرمنزل خويش كه همان درياى بى‏كران تعالى انسانى است پيش مى‏رود.برنامه‏اى است كه اگر در قالب يك‏«نظام اجتماعى‏»در زندگى انسانها پياده شود و عينيت‏يابد براى آنان رفاه و امن و آزادى و تعاون و تكافل و محبت‏و برادرى به ارمغان مى‏آورد و به همه شوربختيهاى ديرين بشريت پايان مى‏دهد.

ليكن اين راه و اين برنامه چيست؟همه كس در اين بازار آشفته مدعى است و هر گروهى، گروههاى ديگر را بر خطا مى‏داند.بايد به اشاره‏اى فراخور اين ديباچه كوتاه، راه راست از نگاه قرآن، مشخص شود.

صراط الذين انعمت عليهم
راه آنان كه مورد انعام خود قرارشان دادى.

چه كسانى مورد انعام خدا قرار گرفته‏اند و نعمت‏خدا به ايشان داده شده است؟ترديد نمى‏توان داشت كه منظور نعمت مال و مقام و عشرت مادى نيست كه برجسته‏ترين دارندگانش همواره درنده‏ترين دشمنان خدا و خلق بوده‏اند.بلكه منظور نعمتى فراتر از اين بازيچه‏هاست.نعمت، لطف و عنايت و هدايت‏خداست.نعمت‏بازشناختن ارزش واقعى خويشتن و بازيافتن خويشتن است.در جاى ديگرى از قرآن، برخورداران از اين نعمت معرفى شده‏اند.

و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين... (6)

كسانى كه از خدا و پيامبر فرمان مى‏برند در كنار كسانى‏مى‏باشند كه خدا به آنان نعمت ارزانى داشته است، يعنى پيامبران، صديقان (7) ، شهيدان و شايستگان...

پس نمازگزار در اين جمله از خدا درخواست مى‏كند كه او را به راه پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان هدايت كند و اين خطى روشن است در تاريخ.راهى است نمايان، با هدفى معين، و با پويندگانى معروف و معلوم.

در برابر آن خط ديگرى هست كه آن نيز مشخص و داراى رهروانى شناخته شده است.با يادآورى آن راه و پويندگانش نمازگزار به خود نهيب مى‏زند كه در آن گام ننهد و به آن سمت كشانيده نشود و اين را در ادامه دعاى پيشين چنين بيان مى‏كند.

غير المغضوب عليهم
نه راه كسانى كه مورد خشم[تو]واقع شده‏اند.

چه كسانى مورد خشم خدايند؟آنان كه در جهت مقابل راه خدا، به راهى ديگر گام نهاده‏اند و انبوه خلق بى‏خبر و بى‏اراده و سست عنصر يا باخبر و با اراده ولى ست‏بسته و اسير را نيز با خود بدان سو كشانيده‏اند.كسانى كه در طول تاريخ سررشته كار و بار انسانها را به قهر و جبروت يا به رنگ و فريب در دست گرفته‏اند واز آنان موجوداتى بى‏اختيار و آلت فعل و دنباله‏رو (مستضعف) ساخته‏اند.كسانى كه از راه تحميق انسانها و تحميل بر آنها، مجال عشرتهاى پليد و رذيلانه خود را فراهم آورده‏اند.به بيان ديگر آن كسانى مورد خشم خدايند كه راه باطل را، نه از سر جهالت و بى‏خبرى، بل از روى عناد و خودپرستى و خودكامگى پيموده‏اند.

در واقعيت تاريخ، اين گروه را طبقات عاليه و قدرتمندان دنيوى-كه همواره هدفهاى دينى بر فلسفه وجود آنان خط بطلان مى‏كشيده و اولين قدم متعرضانه را به سوى ايشان برمى‏داشته است-تشكيل مى‏داده‏اند.بجز اين دو گروه-گروه هدايت‏يافتگان و گروه غضب‏شدگان-دسته سومى نيز هست كه راه آن نيز در نهايت‏به همان نقطه‏اى مى‏رسد كه راه مغضوبان ختم مى‏شود. (8) جمله بعد به اين دسته از مردم اشاره مى‏كند:


و لا الضالين
و نه راه گمشدگان و گمراهان.

آنان كه از سر بى‏خبرى و ناآگاهى، و به تبعيت از پيشوايان گمراه‏ساز، در راهى غير از راه خدا و حقيقت روانه شده‏اند و حال آنكه گمان مى‏كردند در راه درست و راست گام مى‏زنند، اما به درستى كه در بيراهه‏اى خطرناك و به سوى عاقبتى تلخ قدم‏برمى‏داشته‏اند.

اين گروه را نيز در تاريخ به وضوح مى‏توان ديد:همه كسانى كه در نظامهاى جاهلى، چشم بسته و سر بزير، دنباله‏رو خواست و اراده آن پيشوايان بوده‏اند و به سود آنان مناديان حق و عدل و پيام‏آوران آيين خدا را تخطئه كرده‏اند و حتى گاه رو در روى آنان ايستاده‏اند، و حتى يك لحظه نيز به خود اجازه نداده‏اند كه در اين موضع نابخردانه تجديد نظرى كنند.

اين موضع را از اين نظر نابخردانه مى‏ناميم كه يكسر به سود طبقات بالا و به زيان خود اين گمرهان است.و به عكس، دعوت پيامبران كه ريشه‏كن ساز حيثيت و هستى گروه مغضوبان مى‏باشد طبعا به سود طبقات محروم و مستضعف و از جمله همين تحميق شدگان گمراه است.

نمازگزار با يادآورى و تذكار اين دو روش و منش (روش مغضوبان و گمراهان) در خود، حالت‏حساسيت و دقت و مراقبتى نسبت‏به راهى كه بايد پيمود و موضعى كه در برابر صلاى نجاتبخش پيامبران بايد گرفت پديد مى‏آورد.و آن گاه اگر در سلوك زندگى خود نشانه‏اى از رشد و راهيابى ديد بار ديگر به شكرانه نعمت‏بزرگ، زبان به شكر و ستايش خدا مى‏گشايد و مى‏گويد:الحمد لله رب العالمين (9)

و بدين‏گونه بخش مهمى از نماز را به پايان مى‏برد.

اين سرآغاز قرآن بود كه خوانده شد (فاتحه الكتاب) .

ديباچه قرآن-مانند ديباچه هر كتابى-نشاندهنده طرحى كلى از مجموعه معارف اين كتاب است.همان‏طور كه نماز، خلاصه‏اى و تصوير كوچكى است از اسلام و بسيارى از جوانب و نقاط برجسته ايدئولوژى اسلام، كه به اشاره‏اى در آن بازگو شده است. فاتحه الكتاب نيز فهرست گونه‏اى است از نقاط برجسته و خطوط اصلى معارف قرآن و مشتمل است‏بر خلاصه‏اى از راهنماييهاى مهم آن.بدين قرار:

جهانيان و جهانها، واحدى پيوسته‏اند و يكسره از آن خدا:رب العالمين،

همه چيز و همه كس مورد مهر و عطوفت‏خداست و مؤمنان مورد رحمت و لطف ويژه اويند: الرحمن الرحيم،

زندگى انسان پس از اين جهان همچنان متداوم و مستمر است و حاكميت مطلق در آن نشاة از آن خداست:مالك يوم الدين، انسان بايد از بند عبوديت غير خدا برهد و در سايه تدبير خدا، با ويژگيهاى انسانى و در راه انسانيت، آزادانه و با اختيار زيست كند:اياك نعبدو،

بايد برنامه سعادت آفرين راه راست زندگى را از خدا بخواهد و بستاند:اهدنا الصراط المستقيم،

بايد جبهه دشمنان و دوستان و موضع هر كدام و انگيزه‏هايشان را بشناسد و در برابر هر جبهه موضع فراخور ايمان خويش انتخاب كند:صراط الذين.

سوره
پس از پايان اين نيايش آموزنده و پر محتوا، نمازگزار بايد يك سوره كامل از قرآن را تلاوت كند.

اين كار، بخشى از قرآن را كه وى آزادانه و به دلخواه انتخاب كرده، در ياد او زنده مى‏كند، يعنى فصل ديگرى از معارف اسلامى را پيش روى او مى‏گشايد.

فريضه تلاوت قرآن در نماز-چنانكه امام على بن موسى عليه السلام در حديثى به فضل بن شاذان فرموده است-قرآن را از متروك شدن و نافهميده ماندن به در مى‏آورد در خاطره‏ها و ذهنها حاضر مى‏سازد. (10)

در اين گفتار، ما به ترجمه سوره توحيد-كه به طور معمول در نمازها تلاوت مى‏شود-بسنده مى‏كنيم.




بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداى رحمان و رحيم.

قل
بگو. (اى پيامبر) خود بدان و به ديگران نيز، همچون پيامى بايسته، برسان كه:

هو الله احد
اوست‏خداى يكتا. (11)

مانند خدايانى كه عقايد تحريف شده اديان معرفى مى‏كنند شريك و رقيب و هماورد ندارد. پس صحنه آفرينش ميدان تنازع و پيكار خدايان نيست.بلكه همه سنتها و قوانين عالم ناشى از يك اراده و يك قدرت است و به همين دليل است كه در جهان آفرينش نظم و هماهنگى و يكنواختى برقرار است و قوانين و تحولات و حركات طبيعى عالم همه به يك سو و در يك جهت در عمل و حركت‏اند.و در اين ميان فقط انسان است كه چون از«اراده‏»و«اختيار»و قدرت تصميمگيرى برخوردارش ساخته‏اند، مى‏تواند از اين نظم كلى سرپيچى نمايد و چون سازى ناهماهنگ، نغمه‏اى جدا بنوازد.و نيز مى‏تواند يكسره بر طبق اين قوانين، زندگى خود را بسازد.

الله الصمد
خدا از همه رو بى‏نياز است (از همه چيز و همه كس) .

يعنى خدايى كه من در برابر او به كرنش و تعظيم و ستايش برخاسته‏ام، همچون خدايان پندارى نيست كه پديد آمدنش، ادامه حياتش، و توان بودن و زيستنش به كمك و مراقبت و رعايت كسى نيازمند باشد.آن چنان خدايى شايسته تكريم و تعظيم انسان‏نيست، زيرا كه خود موجودى است در طراز انسان يا فروتر از آن.انسان، اين موجود عظيم و ژرف، تعظيم و ستايش و عبوديتش فقط در برابر قدرتى مى‏سزد كه به هيچ وجودى و هيچ عنصرى كمترين نيازى نداشته باشد و بودن و قدرتمند بودن و هميشه بودنش از ذات او مايه گرفته باشد.

لم يلد
نزاده و فرزند نياورده است.

آن نيست كه در پندارها و خرافه‏هاى اديان تحريف شده و عقايد شرك‏آميز، معرفى مى‏كنند. خداى پندارى مسيحيان و مشركان نيست كه فرزند يا فرزندانى داشته باشد.او آفريننده و پديدآورنده همه چيز و همه كس است و نه پدر آنان.و همه آنان كه در آسمانها و در زمين زندگى مى‏كنند، بندگان اويند و نه فرزندان او.

و همين نسبت‏«بندگى و ربوبيت‏»ميان انسان و خداست كه بندگان واقعى خدا را از بندگى هر چيز و هر كس بجز خدا باز مى‏دارد، زيرا بنده دو ارباب نمى‏توان بود.

آنان كه خدا را پدر مهربان خلايق و انسانها را فرزندان او پنداشته‏اند و نسبت‏«بندگى و ربوبيت‏»ميان خدا و خلق را شايسته انسان و مقام او و كرامت او ندانسته‏اند در حقيقت راه را براى بندگى غير خدا گشوده‏اند و خود در عمل، بنده بسيارى از اربابان بى‏مروت دنيا و آلت دست‏برده‏گيريها و برده‏پروريها شدند.

و لم يولد
و خود زاييده نشده است.

او پديده‏اى نيست كه روزى نبوده و روز ديگرى قدم به جهان هستى نهاده باشد.نه زاييده كسى است و نه زاييده انديشه‏اى يا پندارى و نه زاييده نظامى و طبقه‏اى و شكلى از شكلهاى زندگى بشر.او ارجمندترين و والاترين واقعيتهاست.واقعيتى لا يزال است. همواره بوده و همواره خواهد بود.

و لم يكن له كفوا احد
و او را انباز و همتا و هماوردى نبوده و نيست.

به كسى نمى‏توان همانندش كرد، و كسى را نمى‏توان در طراز و همپايه او دانست. نمى‏توان منطقه نفوذ و قلمرو فرمان او را-كه سراسر جهان هستى است-ميان او و كس ديگرى تقسيم كرد.بخشى از جهان يا از صحنه زندگى انسان را از او دانست و بخشى را به كسان ديگر، به خداوندگاران جاندار و بيجان يا به مدعيان الوهيت و قدرت، واگذار نمود.

اين سوره، چنانكه از نامگذارى آن پيداست، به راستى سوره توحيد است.ايده توحيد كه در سراسر قرآن و در صدها آيه به لحنها و بيانهاى گوناگون بازگو شده، در اين سوره به صورتى فشرده و با عباراتى ناظر به عقايد خرافى و شرك‏آميز رايج آن روزگار و با صراحتى كه نفى كننده هر داعيه الوهيتى مى‏تواند بود، براى آخرين بار ايراد شده است.

اين سوره از سويى به مسلمانان و به همه جهانيان خدايى‏را كه از نظر اسلام، شايسته پرستش و ستايش است معرفى مى‏كند:خدايى كه يكتا نباشد.خدايى كه شبيه او را صدها و هزارها در ميان خلق عالم بتوان يافت‏شايسته ربوبيت و الوهيت نيست. قدرتمندى و قدرتى كه براى بودن و ادامه يافتن خود به كمك موجود ديگرى نيازمند باشد، نمى‏تواند و نمى‏بايد بر بشر تحميل شود.آن كس كه در برابر خدايان پوشالى و نيازمند و پديد آمده و قابل زوال به كرنش و تعظيم برمى‏خيزد پا بر سر كرامت انسانى خويش مى‏گذارد و خود را و انسانيت را به قهقرا مى‏كشاند.اين جنبه مثبت‏سوره توحيد است كه نشانه‏ها و مميزات معبود و خداوندگار انسان را ارائه مى‏دهد و پوشالى بودن خداوندگاران تاريخ را به اثبات مى‏رساند.

و از سوى ديگر به خدا پرستان و پذيرندگان اسلام هشدار مى‏دهد كه درباره ذات و صفات خدا خود را به كنجكاويهاى عقلى كه شبهه‏خيز و وسوسه‏انگيز است آلوده نسازند. خدا را به كوته‏سخنى-كه مدعيان ياوه را از مقام قدس ربوبيت‏بتواند راند-بخوانند و ياد كنند و به جاى غرق شدن در فلسفه بافيها و ذهنيتها، به تعهدهايى كه از عقيده به توحيد برمى‏خيزد بينديشند.

بنابر حديثى كه از امام على بن الحسين عليه السلام رسيده است، خداى متعال مى‏دانست كه در آينده تاريخ، مردمى كنجكاو خواهند آمد و بدين علت‏سوره توحيد و آياتى از سوره حديد-تا آيه عليم بذات الصدور-را نازل ساخت تا حدود مجاز براى بررسى در ذات و صفات خدا را مشخص كند.پس هر كه به ماوراى‏اين حدود بپردازد خود را به هلاكت افكنده است. (12)

گويا سوره قل هو الله...به نمازگزار مى‏گويد:خدا قدرتى است‏يكتا و والا و برترين، ذاتا مستغنى و بى‏نياز، نزاييده و زاده نشده، بى‏همانند و بى‏همال و، همين و بس. دانايى و بينايى و حكمت و ديگر صفات خداوند تا آنجا كه دانستن و شناختن آن براى مسلمان لازم است و در شكل بندى زندگى و عروج روح او مؤثر تواند بود در آيات ديگرى از قرآن باز گفته شده است.بيش از اين در ذات خدا و چگونگى صفات او غور مكن، معرفت‏بيشتر را در عمل به دست‏خواهى آورد.در پى آن مباش كه با بحث و تعمق ذهنى به معرفت‏بيشتر دست‏يابى.در پى آن باش كه معرفت را از راه ايجاد صفا و روحانيت در باطن روح و از راه عمل كردن به لوازم توحيد كسب كنى.

...و چنين بودند پيامبران و صديقان، بندگان راستين خدا و موحدان صادق و عارف.

تسبيحات اربعه
پيش از آنكه به ترجمه ذكر ركوع و سجود بپردازيم، جملاتى را كه در ركعتهاى سوم و چهارم نماز، در حال ايستاده بايد تكرار كرد توضيح مى‏دهيم.اين جملات، چهار«ذكر»اند و گوياى چهار حقيقت درباره خداوند:

سبحان الله
پاك و منزه است‏خدا،

و الحمد لله
و ستايش و سپاس مخصوص خداست،

و لا اله الا الله
و معبودى بجز خدا نيست،

و الله اكبر
و خدا بزرگترين است.

دانستن اين چهار خصوصيت در شكل گرفتن يك تلقى درست و كامل از توحيد داراى تاثيرى عميق است.زيرا هر يك از اين چهار خصوصيت‏يك بدنه و يك نما از عقيده توحيد را نشان مى‏دهد.

تكرار اين جملات فقط بدان خاطر نيست كه بر معرفت ذهنى انسان و آگاهى و اطلاع او افزوده شود بلكه دانستن صفات و خصوصيات خدا و تكرار ذكر خدا، بزرگترين فايده‏اش بايد اين باشد كه در انسان حركتى و مسئوليتى پديد آورد و وظيفه و تكليفى فراخور آن حقيقتى كه بدان معرفت‏يافته بر دوش او بگذارد.

به طور كلى عقايد اسلامى بايد در خارج از ذهن و در صحنه زندگى منشا عمل و حركت‏باشند، زيرا اين عقايد صرفا از جنبه ذهنى و مجردشان نيست كه داراى اعتبارند بلكه بيشتر به اين دليل كه ناظر به زندگى انسانها و نقشبند زندگى و عمل فرد و جامعه‏اند، در اسلام معتبر شناخته مى‏شوند.درست است كه هر عقيده اسلامى در معنا شناخت‏يك واقعيت است ولى تنها آن عقايدى در اسلام حتمى و لازم الاعتقاد شمرده شده‏اند كه در صورت قبول و گرويدن بدان تعهدى براى انسان به وجود آيد و وظيفه و تكليفى جديد بر دوش او نهاده شود.

عقيده به وجود خدا از اين گونه است.اعتقاد به بودن و نبودن خدا، هر كدام، شكلى مخصوص براى زندگى و عمل به وجود مى‏آورد.فردى يا جامعه‏اى كه به راستى معتقد به وجود خداست‏به نوعى و شكلى زندگى مى‏كند و فرد و جامعه‏اى كه اين حقيقت را منكر است‏به نوع و شكل ديگرى.اگر انسان معتقد شد كه او و جهان را قدرتى با اراده و از روى شعور و حكمت آفريده است، ناگزير معتقد مى‏شود كه اين آفرينش براى مقصودى و داراى‏«جهت‏»و«غايتى‏»است و مى‏پذيرد كه او در رسيدن به اين مقصد و غايت داراى نقشى و متحمل مسئوليتى است.و همين احساس تعهد و مسئوليت است كه او را به كار و تلاش و پويش و تحمل بارهاى سنگين وادار مى‏كند و، او از همه، احساس رضايت و خرسندى مى‏كند.

همچنين است عقيده به معاد، نبوت، امامت و...كه هركدام مسئوليتها و تكاليفى را بر دوش معتقد مى‏نهد و مجموعا راه و برنامه و خط مشى كلى زندگى او را مشخص و ممتاز مى‏سازد.

اگر مشاهده مى‏شود كه در واقعيت‏خارجى، آنان كه خود را معتقد به اين اصول فكرى مى‏دانند با آنان كه از آنها بى‏اطلاع و بدانها بى‏اعتقادند، يكسان و يكرنگ زندگى مى‏كنند، اين بر اثر نداشتن آگاهى درست‏يا ريشه‏دار نبودن ايمان و قبول آنان است.

در مواقع حساس و در نقطه عطفهاى زندگى است كه صف معتقدان واقعى از مقلدان ناآگاه و فرصت‏طلب جدا مى‏شود.

اكنون با اين نگرش، برمى‏گرديم به مفاد و محتواى اين چهار ذكر:

سبحان الله
خدا پيراسته و پاك است.از داشتن شريك، از ظلم، از مخلوق بودن، از انجام كارى بر خلاف حكمت و مصلحت، از همه نقايص و كمبودها و پليديهايى كه در موجودات هست و از همه صفاتى كه لازمه مخلوق بودن و«ممكن‏»بودن است.

با گفتن اين جمله و يادآورى اين خصوصيت‏براى خدا نمازگزار مى‏فهمد و به ياد مى‏آورد كه در مقابل چه موجودى و چه ذات قابل ستايشى به كرنش و تعظيم برخاسته است.احساس مى‏كند تعظيم و تواضع او در برابر نيكى و كمال مطلق است.آيا كسى از اينكه به پاكى و نيكى و زيبايى مطلق احترام بگذارد احساس حقارت مى‏كند؟نماز اسلام چنين چيزى است.تواضع وتعظيمى است در برابر اقيانوس بيكرانه‏اى از خوبيها و كمالها و جمالها، تعظيمى نيست كه انسان را سرشكسته كند و از كرامت و عزت انسانى او بكاهد، ستايشى نيست كه آدمى را حقير و خوار سازد.مگر انسان چيزى جز«درك كننده زيبايى و كمال و جوينده آن‏»است؟پس طبيعى است كه در برابر كمال مطلق به خاك افتد و ذاتى را كه دارنده آن است‏با تمام وجود خود پرستش و ستايش كند.اين پرستيدن و ستودن او را به راه كمال و نيكى و زيبايى مى‏كشاند و حركت زندگى او را در اين جهت و در اين سو قرار مى‏دهد.

آنان كه نماز و عبادت اسلام را مايه خوارى و سرشكستگى انسان دانسته و آن را با ستايش قدرتهاى مادى مقايسه كرده‏اند اين نكته ظريف را نديده و ندانسته‏اند كه: ستايش و بزرگداشت نيكى و پاكى، خود از نيرومندترين انگيزه‏هاى نيكى و پاكى است.

و اين نكته‏اى است كه ذكر سبحان الله، يادآور پاكى و نزاهت‏خدا، به ما مى‏آموزد.

و الحمد لله
بشر در سراسر تاريخ پر ملال زندگى‏اش همواره به خاطر برخورداريهاى گوناگون، به خاطر گرفتن امتيازهاى كوچك و بزرگ، به خاطر چند روزى بيشتر زيستن و حتى در موارد بسيار، به خاطر نان بخور و نميرش در برابر كسانى كه در خلقت‏با او برابر بوده و هيچ مايه اصيلى را از او بيشتر و سرشارتر نداشته‏اند زبان به‏ستايش و سپاس مى‏گشوده و تن و جان خود را تسليم صاحب نعمتان مى‏كرده است.چون نعمت را متعلق به نعمت‏خوارگان مى‏دانسته، در طلب نعمت‏بردگى صاحب نعمت را پذيرا مى‏شده است، بردگى تن يا بردگى روح و فكر را.

به يادآوردن اينكه‏«همه سپاسها و ستايشها از آن خداست‏»مى‏فهماند كه نعمتها نيز همه از آن خداست.پس هيچ كس به حقيقت مالك چيزى نيست تا از آن راه بتواند، و حق داشته باشد، كسى را اسير و مطيع و بنده خويش سازد.به روحهاى ضعيف و دلهاى مسحور و چشمهاى فريفته نعمت نيز مى‏آموزد كه رحمت و بخشش ناچيز صاحبدولتان و اربابان عالم را به چيزى نگيرند، از آنان ندانند، در برابر آن تن به بردگى ندهند، محروميت از آن را تحمل نكنند و دارنده و محتكر آن را غاصب و متجاوز بدانند.

و لا اله الا الله
اين، شعار اسلام است كه يكسره نمودارى است از جهان بينى و ايدئولوژى اين مكتب. در اين شعار يك‏«نفى‏»وجود دارد و يك‏«اثبات‏».

نخست، همه قدرتهاى طاغوتى و غير خدايى را نفى مى‏كند.خود را از يوغ بردگى هر نيروى اهريمنى نجات مى‏دهد.هر دست و بازويى را كه به شكلى او را به راهى مى‏كشاند قطع مى‏كند.هر قدرتمندى جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى و هر انگيزه‏اى جزانگيزه‏هاى خداپسند را به دور مى‏ريزد و با اين نفى پرشكوه خود را از همه زبونيها و ذلتها و اسارتها و بندها و بندگيها مى‏رهاند.و آن گاه فرمان و اراده خدا را-كه فقط در قالب يك‏«نظام الهى‏»يعنى يك جامعه اسلامى به معناى واقعى قابل لمس و قابل پياده شدن است-بر وجود خويش فرمانروا مى‏سازد و بندگى خدا را كه با هيچ بندگى ديگرى سازگار نيست مى‏پذيرد.

بندگى خدا يعنى سامان زندگى را طبق فرمان حكيمانه خدا تدارك ديدن و در نظام الهى كه خطوط اصلى آن طبق دستور خدا ترسيم شده باشد، زيستن.يا با همه قدرت و تلاش ممكن در جهت ايجاد چنين نظامى و چنان سامانى حركت كردن.

نظامهاى ديگر، نظامهايى كه بر شالوده يك تفكر بشرى بنا شده است، به اين دليل كه از جهالت و بى‏اطلاعى و كج‏انديشى و احيانا غرض‏ورزى خالى نيست، نمى‏تواند بشر را كامياب سازد و او را به كمال مطلوب انسانى‏اش برساند.

فقط جامعه و نظام الهى است كه چون از حكمت و رحمت‏خدا سرچشمه گرفته و با آگاهى از نيازهاى انسان و از آنچه مى‏تواند برآورنده اين نيازها باشد طرح‏ريزى شده مى‏تواند محيط مساعد و مناسبى باشد براى رشد اين نهالى كه نامش‏«انسان‏»است.

دشمن نظامهاى ديگر نيستيم، دلسوز آنهاييم.اين سخن انبيا است و انبياى خدا، پدران دلسوز بشرند.به سازندگان و طراحان خانه‏هايى كه بشر مى‏بايد در آن زيست كند، يعنى به‏پديدآورندگان و بانيان نظامهاى اجتماعى، مى‏آموزند و پند مى‏دهند كه:بشر جز در نظام الهى و توحيدى كامروا نبوده و نخواهد بود.تاريخ ثابت كرده است و ديده‏ايم و مى‏بينيم كه در نظامهاى غير خدايى انسانيت چه مى‏كشد و انسانها چگونه مسخ شده و به چه روزى دچار گشته‏اند.

و الله اكبر
پس از آن نفى‏ها، يك انسان عادى كه هنوز با واقعيتهاى جاهلى دست‏به گريبان است، احساس غربت و وحشت مى‏كند و خود را تنها مى‏يابد.او از طرفى در مد نگاه خود همه بنيانهايى را كه تا اين لحظه استوار به نظر مى‏رسيد در حال فرو ريختن مشاهده مى‏كند ولى از طرفى جاهليت، به سطبرى يك كوه، خود را به او نشان مى‏دهد و به رخ او مى‏كشد.همان چيزهايى كه او آنها را نفى كرده است، بودن خود را به چشم او و در معرض تماشاى او در مى‏آورند و او را به هراس مى‏افكنند.درست در همين لحظه است كه او مى‏گويد:الله اكبر-خدا بزرگتر است:از همه چيز، از همه كس، از همه قدرتها و قدرتمنديهايشان و، از آنكه بتوان او را به وصف آورد.طراح سنتها و قانونهاى تكوينى جهان، چه در طبيعت و چه در تاريخ، اوست.پس پيروزى نهايى كه در گرو سازگارى با اين قوانين و سنتهاست، تنها در پايبندى به فرمان او ميسر است و بندگان و فرمانبران او تنها جبهه پيروزمند در كشمكش تاريخى بشريت‏اند.

و محمد-صلى الله عليه و آله-اين حقيقت را خوب مى‏دانست و با همه وجودش به آن ايمان داشت و آن را لمس مى‏كرد.از آن رو يك تنه در برابر همه گمراهان مكه، بل در برابر همه جهان، ايستاد.و چنانكه از انسان برجسته‏اى در حد او گمان مى‏رود چندان پايدارى كرد كه كاروان گمراه بشر را از دنباله روى ذلتبار قدرتهاى طاغوتى رها ساخت و در مسير فطرى كه مسير تكامل است، به راه انداخت.

كسى كه در برابر قدرتگونه‏هاى بشرى خود را كوچك و ضعيف و بى‏اراده مى‏يابد، اگر بفهمد و بداند كه برترين قدرتها خداست دلش اطمينان و آرامش مى‏يابد و در باطنش نيرويى بيسابقه شعله مى‏كشد، و همين است كه او را برترين و نيرومندترين مى‏سازد.

اين بود خلاصه‏اى از مفاد و محتواى چهار جمله‏اى كه در ركعتهاى سوم و چهارم نماز در حال ايستاده تكرار مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها:
1.و رحمتى وسعت كل شئ.سوره اعراف، آيه 156 يا من سبقت رحمته غضبه (دعاى ماثور) .
2.رجوع شود به سوره اعراف، آيات 59 تا 158 و سوره هود، آيات 50 تا 84 كه از زبان چند تن از پيامبران بزرگ در طليعه دعوتشان اين شعار نقل شده است.
3.سوره برائت، آيه 31
4.سوره زمر، آيه 18
5.تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 481.ذيل آيه 18، سوره زمر
6.سوره نساء، آيه 69.
7.كسانى كه در عمل ادعاى ايمان خود را به اثبات رسانيده و خدا و پيامبر را عملا تصديق كرده‏اند.
8.اين موضوع در چندين آيه از قرآن، با لحنى بس پر معنا به مناسبتهاى گوناگون ذكر شده است.از جمله:
سوره شعراء، آيات 91-102 سوره ص، آيات 58-61 سوره ابراهيم، آيات 21-22 سوره غافر، آيات 47-48.
9.گفتن اين جمله در پايان سوره حمد مستحب است.
10.متن حديث در دومين پانوشت همين كتاب ذكر شده است.
11.يا«خدا يكتاست‏».بنابر اينكه ضمير هو براى شان و حديث‏باشد.
12.ان الله عز و جل علم انه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون، فانزل الله تعالى:قل هو الله احد و الايات من سوره الحديد الى قوله:عليم بذات الصدور، فمن رام وراء ذلك فقد هلك-نور الثقلين، ج 5، ص 706، به نقل از اصول كافى.