ازژرفاي نماز

آية‏الله خامنه اي

- ۲ -


ركوع
نمازگزار پس از قرائت (1) به ركوع مى‏رود.يعنى در برابر خدا-موجودى كه ماوراى نقطه اوج انديشه انسان در آفاق خصلتهاى نيك و عظمت آفرين است-از سر تعظيم خم مى‏شود.

ركوع نمايشگر و نمودار خضوع انسان است در برابر قدرتى كه آن را فراتر از خود مى‏داند، و مسلمان چون خدا را برترين قدرتها مى‏داند در برابر او ركوع مى‏كند.و چون هيچ موجودى جز خدا را برتر و فراتر از انسانيت‏خود نمى‏داند در برابر هيچكس و هيچ چيز ديگر سر خم نمى‏كند.در همان حال كه تن خود را در برابر خدا به حالتى خاضعانه درآورده است، زبان را نيز به حمد و ستايش و بيان عظمت او مى‏گشايد.

سبحان ربى العظيم و بحمده (2)
پاك و پيراسته است‏خداوندگار بزرگ من و من او را ستايش مى‏كنم.

اين حركت كه با گفتارى هماهنگ انجام مى‏گيرد به‏نمازگزار و هم به ديگران كه اين حالت را از او مى‏بينند، بندگى او را در برابر خدا باز مى‏نمايد و چون بنده خدا، بنده غير خدا نيست آشكارا سرافرازى و آزادى او را از بردگى غير خدا اعلام مى‏كند.

سجود
پس از سربرداشتن از ركوع، در حالى كه آماده تعظيم و كرنشى متواضعانه‏تر است، به خاك مى‏افتد.

جبهه بر خاك نهادن، نشانه بالاترين حد خضوع انسان است، و نمازگزار اين حد نصاب تواضع را شايسته خدا مى‏داند، زيرا كرنش در برابر خدا، كرنش در برابر نيكى و زيبايى مطلق است و آن را در برابر هر كس يا هر چيز غير خدا حرام و ناروا مى‏شمارد، زيرا گوهر انسانيت-كه ارزنده‏ترين متاع بازار هستى است-با اين كار فرو مى‏شكند و انسان خوار و پست مى‏شود.

در همان حال كه سر بر خاك نهاده و خود را غرق در عظمت‏خدا مى‏بيند، زبانش نيز با اين حالت هماهنگى مى‏كند و با ذكرى كه مى‏گويد در حقيقت عمل خويش را تفسير مى‏كند.

سبحان ربى الاعلى و بحمده (3)
پاك و پيراسته است‏خداوندگار من كه برترين است و من ستايشگر اويم.

خداوندگار برترين، خداوندگار پيراسته و پاك، و تنها دربرابر چنين موجودى است كه سزاوار است انسان زبان به ستايش بگشايد و جبهه به خاك بسايد.

پس سجده نماز، به خاك افتادن در برابر يك موجود ناقص و ضعيف و بى‏مقدار نيست، همچون به خاك افتادن در برابر بتهاى پوشالى و قدرتهاى پوك.به خاك افتادن در برابر برترين و پاكترين و گرامى‏ترين است.

نمازگزار با اين حركت عملا فرمانبرى و اطاعت‏خود را از خداى حكيم و بصير اعلام مى‏دارد و پيش از همه اين تسليم و فرمان‏پذيرى را به خود تلقين و يادآورى مى‏كند.و چنانكه دانسته‏ايم، پذيرش همين‏«عبوديت مطلق در برابر خدا»است كه قيد و بند عبوديت هر كس و هر چيز ديگر را از آدمى برمى‏دارد و او را از اسارتها و زبونيهايى كه بر او تحميل شده است رها مى‏كند.

مهمترين اثرى كه بايد از اين دو ذكر، ذكر ركوع و سجود، انتظار داشت آن است كه به نمازگزار بياموزد كه در برابر كدام موجود بايد تسليم و خاضع و ستايشگر بود و اين به معناى نفى اين همه در برابر هرچه و هركه جز اوست.و شايد به همين موضوع اشاره مى‏كند حديثى كه از قول امام عليه السلام مى‏گويد:«نزديكترين حالات آدمى به خدا، حالت‏سجود است.» (4)

تشهد
در ركعت دوم و هم در ركعت آخر همه نمازها، پس از سر برداشتن از دو سجده، نمازگزار همچنان كه نشسته است‏سه جمله كه هر يك بازگو كننده حقايقى از دين است، بر زبان مى‏راند.اين عمل را كه با آن گفتارها همراه است‏«تشهد»مى‏نامند.

در جمله اول، گواهى مى‏دهد به يگانگى خداوندگار جهان:

اشهد ان لا اله الا الله
گواهى مى‏دهم كه معبودى جز الله نيست.

و سپس اين حقيقت را بدين‏گونه تاكيد مى‏كند.

وحده
فقط او (خداوندگار جهانيان است)

و آنگاه آن را به زبانى ديگر تكرار مى‏نمايد.

لا شريك له
او را شريكى در الوهيت نيست.

هر آنكس و هر آن چيزى كه بشر را به زير يوغ عبوديت‏خود كشيده و او را فرمانبر خود ساخته باشد«اله‏»اوست.هوسها و تمايلات حيوانى، شهوات و آزمنديهاى بشرى، نظامات وقراردادهاى اجتماعى، پديدآورندگان و سردمداران آنها هر يك به نوعى انسان را به خدمت مى‏گيرند و هر يك به شكلى بر او الوهيت مى‏كنند. (5)

لا اله الا الله نفى همه اين فرمانرواييهاست.و تشهد، گواهى دادن نمازگزار ست‏بر اين نفى.يعنى نمازگزار مى‏پذيرد و به گردن مى‏گيرد كه تنها خداى يگانه است كه بر او حق فرمانروايى و الوهيت دارد و آن همه حق هيچ تحكمى را بر او ندارند.

همين كه كسى اين را پذيرفت، خود او نيز حق نخواهد داشت كه هيچ موجود ديگرى (انسانى يا حيوانى يا فرشته‏اى و جمادى يا هواها و شهوات نفس خود) را به الوهيت‏بپذيرد و تن به طاعت و عبوديت او دهد.اين سخن بدان معنى نيست كه موحد تن به هيچ تعهد اجتماعى نمى‏دهد و هيچ قانون يا حاكمى را نمى‏پذيرد.چه، بسى روشن است كه زندگى اجتماعى بنابر ماهيت‏خود ناگزير از تعهدها و فرمانبريهاست.بل بدين معنى است كه هيچ تحكمى و هيچ نظامى را كه از فرمان خدا نشات نگرفته باشد نمى‏پذيرد و تحمل نمى‏كند.در زندگى فردى و اجتماعى خود گوش‏به فرمان خداست و اى بسا كه بنا به فرمان خدا و به مقتضاى شكلى كه خدا براى اداره زندگى انسانها تعيين كرده، لازم باشد كه از كسانى اطاعت كند و به تعهداتى پايبند باشد.پس فرمانبرى و تعهد، بنابر خصلت ذاتى زندگى جمعى، از زندگى انسان موحد نيز تفكيك ناپذير است، منتها اين فرمانبرى، فرمانبرى از هوسهاى نفس سركش خود يا از خود كامگيها و خودخواهيهاى آدميانى چون خود او نيست، فرمانبرى از اراده و فرمان خداى بصير و حكيم است.زيرا اوست كه مقررات لازم الاجرا و زمامداران واجب الاطاعه را معين مى‏كند و آنان نيز فقط در چهار چوب فرمان او بر بندگان او فرمان مى‏رانند. (6)

اين دستور قرآنى ناظر به همين حقيقت است:

اطيعوا لله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (7) از خدا و پيامبر و كسانى كه در ميان شما (به گزينش و تعيين خدايى) صاحبان فرمان‏اند، فرمان بريد.

و شايد به ملاحظه همين حقيقت و به دنبال آن است كه درجمله دوم تشهد، نمازگزار چنين مى‏گويد:

و اشهد ان محمدا عبده و رسوله
و شهادت مى‏دهم كه محمد بنده و پيام‏آور اوست.

پذيرش محمد (ص) به عنوان پيام‏آور خدا، در معنا پذيرش نمايندگى و خلافت الهى اوست. يعنى راه خدا در راه محمد جستن و فرمان او را از بنده برگزيده او گرفتن.

بسيارند خداپرستانى كه در شناخت راه خداپسند به خطا رفته‏اند.معرفى و پذيرش محمد صلى الله عليه و آله به عنوان پيامبر خدا مشخص كننده و جهت دهنده تلاش و حركتى است كه انسان خداپرست‏بايد در زندگى از خود بروز دهد تا خداپرستى او ادعايى راست‏باشد.

در اين جمله با تكيه بر روى عبوديت محمد، صلى الله عليه و آله، و پيشتر آوردن كلمه‏«عبده‏»از كلمه‏«رسوله‏»گويا خواسته‏اند مهمترين ارزش اسلامى را معرفى كنند و به راستى چنين است.همه فضيلتهاى انسانى خلاصه مى‏شود در بنده واقعى و مخلص خدا بودن و آن كس كه در اين ميدان از همه پيشتر است در كفه انسانيت از همه سنگينتر است.

براى كسى كه به مفهوم بندگى خدا آشنا باشد اين سخن بى‏نياز از استدلال است.اگر بندگى خدا به معناى خضوع در برابر حكمت و بصيرت و رحمت و نيكويى و زيبايى بى‏پايان و ملازم با آزادى از بندگى نفس و بردگى غير است، كدام ارزش برتر از آن‏مى‏توان يافت؟مگر نه اينكه همه بديها و پستيها و شقاوتها و رذالتها و نامردميها و همه سياهيها و تاريكيها از بردگى انسان در برابر سركشى‏هاى نفس يا سركشى و طغيان انسانهاى مدعى زاييده مى‏شود؟و مگر نه اينكه بندگى خدا ريشه هر بندگى ديگر را مى‏سوزاند و نابود مى‏سازد؟

نكته ظريف و دقيقى كه در اين دو جمله اول تشهد هست، اين است كه:يادآورى توحيد و نبوت ضمن يك گواهى از سوى نمازگزار انجام مى‏شود و او به يگانگى خدا و عبوديت و رسالت محمد صلى الله عليه و آله، «شهادت‏»مى‏دهد.اين شهادت دادن در قيقت‏به معناى قبول همه تعهداتى است كه بر پذيرش اين دو عقيده مترتب است.گويا نمازگزار با اين گواهى مى‏خواهد بگويد كه من همه تكاليفى را كه از اين دو عقيده (توحيد و نبوت) مى‏زايد، به گردن مى‏گيرم.دانستن خشك و خالى، دانستنى كه تعهدى به دنبال نداشته باشد، باورى كه عملى به بار نياورد، از نظر اسلام داراى ارزش نيست.گواهى دادن به يك حقيقت، به منزله ايستادن بر سر آن و قبول همه تعهدها و عملهايى است كه دانستن آن حقيقت‏به بار مى‏آورد.قبول و پذيرشى كه از اعتقادى خالص و ايمانى فعال و مثبت و زاينده پديد مى‏آيد.پس تشهد نماز، در حقيقت، تجديد بيعتى است كه نمازگزار با خدا و رسول او مى‏كند.

جمله سوم تشهد يك درخواست و دعاست.

اللهم صل على محمد و آل محمد
بار خدايا، درود و رحمت فرست‏بر محمد و خاندان محمد.

محمد و خاندان پاك او (صلوات الله عليهم) نمودارهاى كامل و تمام عيار اين مكتب‏اند.نمازگزار به زبان دعا، اين نمودارها را در ياد خود زنده مى‏كند و با درود بر آنان پيوند روحى خود را با ايشان استوار مى‏سازد.

پيروان هر مكتبى اگر نمودارهاى عينى آن مكتب را در برابر خود نبينند قويا ممكن است راه را عوضى بپيمايند و گمراه شوند.همين ارائه دادن نمودارهاى عينى است كه پايدارى مكتبهاى انبيا را در مسير زمان تامين كرده است.تاريخ انديشمندان بسيارى را به ياد دارد كه براى تامين زندگى والا و سعادتمندانه انسان طرحها و نقشه‏ها پديد آورده، مدينه‏هاى فاضله ترسيم كرده، و كتابها و نوشته‏ها از خود به جا نهاده‏اند.ولى پيامبران بى‏آنكه به بحث و جدالهاى فيلسوف مابانه بپردازند، طرح خود را در عمل نشان دادند، از خود و از نخستين گرويدگان به خود، انسانهاى طراز نوين ساختند و بر دوش آنان پايه‏هاى نظام مطلوب خود را استوار كردند.و چنين بود كه مكتب پيامبران زنده ماند و از طرح نقشه آن انديشمندان و فيلسوفان جز نقشى بر صفحه كتاب باقى نماند.

نمازگزار براى محمد و آل محمد كه زبده‏ترين نمودارها و تبلورهاى اين مكتب‏اند، صميمانه دعا مى‏كند.بر آنان كه يك عمر به شكل اين مكتب زندگى كرده و انسان طراز اسلام را به تاريخ نشان داده‏اند، درود مى‏فرستد و از خدا براى آنان درخواست‏درود و رحمت مى‏كند و پيوند روحى خود را با آنان كه مى‏تواند همچون جاذبه‏اى نيرومند او را به راه خود و به هدفى كه در تكاپوى آن بوده‏اند بكشاند مستحكمتر و عميقتر مى‏سازد.

صلوات بر محمد و آل محمد، مجسم كننده چهره افراد زبده و دستچين اسلام است و با مجسم كردن و در منظر آوردن اين چهره‏ها مسلمان مى‏تواند هميشه راهى را كه بايد بپيمايد بشناسد و آماده حركت در آن شود.

سلام
بدرود نماز، مشتمل بر سه درود (سلام) است.و البته باز همراه ياد خدا و نام او. (8) پس نماز با نام خدا شروع مى‏شود و با نام خدا پايان مى‏گيرد و ميان اين سرآغاز و پايان نيز يكسره نام خدا و ياد اوست.اگر در جمله و ذكرى از پيامبر يا خاندان او نام برده مى‏شود آن نيز همراه ياد خدا و به صورت استمداد از لطف و رحمت اوست.

جمله اول، درودى است از نمازگزار بر پيامبر خدا و طلب رحمتى از خدا بر آن بنده برگزيده:

السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته
درود بر تو اى پيامبر، و حمت‏خدا و بركات او بر تو باد.

پيامبر، بنيانگذار اسلام يعنى سلسله جنبان تلاش و حركتى است كه اكنون نمازگزار خويشتن را دست‏به كار آن مى‏بيند.غريو توحيد را او بركشيد كه با طنين آن جهانى را زير و رو كرد و شالوده زندگى شايسته انسان را براى هميشه زمان ريخت.او بود كه خطوط اصلى چهره انسان طراز اسلامى را و جامعه‏اى را كه مى‏تواندپرورشگاه چنين انسانى باشد، ترسيم كرد.و اكنون نمازگزار همان شعار را با نماز خود و با درسها و رهنمودهاى ضمنى آن در زندگى و در فضاى زمان خود منعكس مى‏كند و گامى به سوى آن جامعه برين و تكوين آن انسان والا برمى‏دارد.پس بى‏مورد نيست اگر در پايان اين عمل، پيامبر و پيشواى خود را كه وى را بدين راه افكنده و در آن راهبرش بوده است، به سلامى ياد كند و با اين زبان حضور خود را در كنار او و در راه او اعلام نمايد.

در جمله دوم، نمازگزار بر خود، بر همسنگرانش و بر همه بندگان شايسته خدا درود مى‏فرستد.

السلام علينا و على عباد الله الصالحين
درود بر ما و بر بندگان شايسته خدا.

و بدين گونه، ياد بندگان شايسته خدا را در ذهن خود بيدار مى‏سازد و وجود و حضور آنان را مايه دلگرمى خود مى‏دارد.

در دنيايى كه مظاهر گناه:پستيها و زشتيها، دنائتها و ددمنشيها، ستمها و ستم‏پذيريها، آلودگيها و ناپاكيها همه جا را فراگرفته و همه كس را در خود فرو برده است، در محيطى كه به چشم انسان هوشمند و هوشيار همه چيز خبر از افلاس و ورشكستگى انسانيت مى‏دهد و زرق و برقها در نظرش رنگ و جلايى ساختگى بر روى ابتذالها و فرسودگيها مى‏نمايد.در جهانى كه داعيه‏هاى حق طلبى و دادگرى نمى‏تواند فضاحت‏خودخواهيها و جاه‏طلبيها را بپوشاند و جاى خالى على و حسين و صادق (عليهم السلام) را باهياهوى عوام‏فريب معاويه و يزيد و منصور پنهان بدارد، و مختصر، در روزگارى كه اخلاف شايسته شيطان جاى مردان صالح خدا را گرفته‏اند، آيا مى‏توان به نيكى و صلاح، به چشم يك واقعيت نگريست و بودن آن را انتظار داشت؟ آيا مى‏توان جز گناه و آلودگى، جز ناكامى و حق‏كشى انتظار ديگرى از آدميزادگان داشت؟بايد اعتراف كرد كه اگر هم بتوان، به آسانى نمى‏توان.

سلام بر بندگان شايسته خدا، در چنين شرايطى، به مدد دل افسرده و نوميد مى‏شتابد. گويى سروشى است كه در دل تاريكيها، خبر از حضور روشنى و سپيدى مى‏دهد.نمازگزار را به وجود ياران و همسنگرانى نويد مى‏بخشد.به او مى‏گويد:تنها نيستى.در دل اين كوير خشك، جوانه‏اى ثمربخش و ديرپاى مى‏توان يافت.همچنان كه در هميشه تاريخ، اجتماعات منحرف و تباه، زادگاه اراده‏هاى نيرومند و انسانهاى برجسته‏اى بوده است كه در نهايت‏بانيان جهان نو و شالوده ريزان زندگى نوينى گشته‏اند.اكنون نيز طبق سنت‏خدا در تاريخ، همان نيروهاى نور و نيكى‏آفرين در بطن اين جهان تاريك و پليد به تلاش و كوشش‏اند.آرى صالحان، آنان كه به گونه‏اى شايسته و سزاوار خدا را عبوديت مى‏كنند و فرمان مى‏برند، در صف روياروى طاغوتيان ايستاده‏اند.

كه هستند اين بندگان شايسته و كجايند؟و آيا نبايد از آنان درس آموخت و با آنان گام برداشت؟چرا.هنگامى كه نمازگزار خود را در كنار اين شايستگان قرار مى‏دهد و بر خود و بر آنان در يك جمله درود مى‏فرستد (سلام بر ما و بر بندگان شايسته‏خدا) ، پرتويى از غرور و سربلندى و اطمينان بر دل او فرو مى‏تابد.مى‏كوشد به راستى در رديف و در كنار آنان قرار گيرد و از اينكه نتواند پا به پاى آنان گام بردارد احساس شرم مى‏كند و اين به او تعهد و تكليفى تازه مى‏بخشد.

بندگان شايسته چگونه‏اند و شايستگى به چيست؟شايستگى تنها به نماز خواندن نيست، شايسته آن است كه از عهده تكاليف سنگين الهى برآيد و چنان عمل كند كه نام بنده خدا بر او ناساز و نامتناسب نباشد، درست مثل دانش‏آموز شايسته در يك كلاس درس.

و سرانجام در سومين جمله، نمازگزار خطاب به همين بندگان شايسته (خطاب به فرشتگان (9) يا خطاب به نمازگزاران) مى‏گويد:

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
سلام بر شما و رحمت و بركات خدا بر شما.

و بدين‏گونه بار ديگر، صلاح و شايستگى (يا فرشته‏خويى يا پيوند با ديگر نمازگزاران) را به ياد مى‏آورد و مخاطبان گرامى خود را به دعاى خير ياد مى‏كند و نماز را به پايان مى‏برد.

پى‏نوشت‏ها:
1.منظور خواندنيها و گفتنى‏هايى است كه در حال ايستاده گفته مى‏شود.حمد و سوره در ركعت اول و دوم، و تسبيحات اربعه يا فقط سوره حمد در ركعت‏سوم و چهارم.
2.به جاى اين ذكر مى‏توان گفت:سبحان الله سبحان الله سبحان الله.

3.به جاى اين ذكر مى‏توان گفت:سبحان الله سبحان الله سبحان الله.
4.اقرب ما يكون العبد الى الله و هو ساجد.سفينة البحار، ج 1، ماده سجد.

5.توجه شود به آياتى از قبيل:افرايت من اتخذ الهه هويه...سوره جاثيه، آيه 23
و...ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا...، پس از اين جمله:اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله سوره توبه، آيه 31
و قال فرعون يا ايها الملاما علمت لكم من اله غيرى...سوره قصص، آيه 38 و رواياتى از قبيل:الهتهم بطونهم.
6.دقت در آيات و رواياتى از قبيل:
من يطع الرسول فقد اطاع الله.سوره نساء، آيه 80
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.سوره مائده، آيه 55
انظروا الى من كان منكم قد روى حديثنا و نظر...
العلماء امناء الله فى خلقه...
مى‏تواند نمايشگر حدود تقريبى اين حقيقت‏باشد.
7.سوره نساء، آيه 59.

8.از اين سه مى‏توان فقط سومين را گفت.آن دوى ديگر، مستحب است.
9.و گويا به عنوان درسى در جهت فرشته‏خويى.