پرواز با نماز

محمد حصارى

- ۲ -


بسم الله الرحمن الرحيمقل هو الله احدالله الصمدلم يلد ولم يولدولم يكن له كفوا احدn سبحان الله(ذكر ركوع و سجود است)

(ذكرتشهد)

اشهد ان لااله الا اللهوحده لا شريك لهواشهد ان محمدا عبده ورسولهاللهم صل على محمد وآل محمدركعت سوم در نماز مغرب آخرين ركعت است و همانند آخرين ركعت ساير نمازهاى يوميه خوانده مىشود.
در زير ذكرهاى ركعت سوم نماز مغرب بيان مىشود.
شما مىتوانيد آن را اعراب گذارى كنيد وبه سؤالهاى مطرح شده پاسخ دهيد:n

(تسبيحات اربعه)

سبحان اللهوالحمد للهولا اله الاّ اللهوالله اكبراين ذكر چند بار بايد گفته شود؟…n

(ذكر ركوع)

سبحان الله اين ذكر چند بار بايد گفته شود؟…n

(ذكر تشهد)

اشهد ان لااله الا اللهوحده لا شريك لهواشهد ان محمداعبده ورسولهاللهم صل على محمد وآل محمداين ذكر چند مرتبه بايد گفته شود؟…n

(ذكر سلام)

السلام عليك ايها النبىورحمة الله وبركاتهالسلام عليناوعلى عباد الله الصالحينالسلام عليكم ورحمةالله وبركاته

نماز جماعت

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:يك نماز با جماعت بهتر از چهل سال نماز فرادى در خانه است.
پرسيدند آيا يك روز نماز؟ حضرت فرمود: بلكه يك نماز.
مأموم بايد به غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند، ولى اگر ركعت اول و يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد بايد حمد و سوره را بخواند.

نماز مسافر

اگر انسان از مكانى كه در آن زندگى مىكند كمتر از 10 روز مسافرت كند و رفت و برگشت او بيشتر از هشت فرسخ (تقريباً 45كيلومتر) باشد، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند; يعنى نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت بخواند.

توجه

كسى كه نمىداند نماز او شكسته است يا كامل بايد هم شكسته و هم كامل بخواند.

گفتار سوم: مبطلات نماز

1. امور زير موجب باطل شدن نماز مىشود:ـ از بين رفتن يكى از شرطهاى نماز مثلاً رعايت نكردن ترتيب ذكرها.
ـ پيش آمدن چيزى كه وضو و غسل را باطل مىكند.
ـ خوردن و آشاميدن.
ـ سخن گفتن.
ـ خنديدن.
ـ گريستن.
ـ روى از قبله برگرداندن.
ـ كم يا زياد كردن اركان نماز.
ـ بر هم زدن صورت نماز مثلاً به هوا پريدن.
ـ دستها را بر هم گذاشتن.
ـ آمين گفتن بعد ازسوره حمد.
2. بيدار نمودن افراد خانواده براى نماز صبح در صورتى جايز است كه با ادامه خواب نمازشان قضا شود.
3.تمام نمازهاى واجب بايد رو به قبله خوانده شود.
4. اذان واقامه بايد در وقت نماز گفته شود.
و اگر قبل از وقت نماز اذان واقامه گفته شود، باطل است.
5. نماز بايد از هر گونه ريا و خودنمايى دور باشد.
اگر نمازگزار تمام يا قسمتى از نماز را با ريا بخواند باطل است.
6.مردها و زنها بايد نماز ظهر وعصر را آهسته بخوانند، امّا نماز مغرب و عشا و صبح را مردها بايد بلند ولى زنها اگر نامحرم صداى آنها را نمىشنود هم مىتوانند بلند بخوانند وهم آهسته ولى اگر نامحرم بشنود بايد آهسته بخوانند.
7. در تمام حالات نماز در هنگام گفتن ذكر بايد بدن نمازگزار آرام باشد.
8. چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است عبارتند از:خاك، سنگ، گل پخته شده، گچ، چوب، چمن.
9. سزاوار نيست انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
10.
كسى كه ايستاده نماز مىخواند نمىتواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند.
11. اگر نمازگزار در بين نماز متوجه شود كه مسجد نجس است، بايد نماز خود را رها كند [حتى اگر وقت هم نباشد]و مسجد را تطهير و از نجاست پاك كند.
12. در نماز، جواب سلام واجب است، ولى بايد به لفظ «سلام» يا «سلام عليكم» اكتفا كند.

مكانهاى مكروه براى نماز

1. حمام.
2. زمين نمكزار.
3. مقابل درى كه باز است.
4. در جاده، خيابان، كوچه، اگر براى كسانى كه عبور مىكنند زحمت نباشد و اگر زحمت باشد، حرام است، ولى نماز باطل نمىشود.
5. مقابل آتش و چراغ.
6. در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد.
7. روبروى عكس ومجسمه انسان وحيوان مگر روى آن را بپوشانند.
8. در قبرستان.
9. مقابل چاه و چالهاى كه محل بول است.

فصل سوم : شرح ذكرهاى نمازهاى يوميه

براى پى بردن به اسرار نماز، لازم است كه آدمى شرح و تفسير چيزهايى را كه در نماز به زبان مىآورد، بداند از اين رو شرح مهمترين ذكرهاى نماز به عرض رسانيده مىشود:

گفتار اول : ذكر الله اكبر

اَللهُ اَكْبَرُ; خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود.
در نمازهاى روزانه تقريباً 200 مرتبه ذكر اَللهُ اَكْبَر به صورت مستحب و واجب وجود دارد.
معناى آن چنين است كه خداى تعالى ازتوصيف مبرّا است.
چون هر صفتى مخلوق خدا است و نمىتواند وصف خداى تعالى قرار گيرد.
فصل سوم: شرح ذكرهاى نمازهاى يوميّه / براى خداوند صفتى شايسته است كه همانند صفات مخلوقش نباشد.
چون تمام صفات مخلوقات عارضى است.
ولى صفات خداوند عين ذات خداوند مىباشد.
مثلاً خداوند عالم است ولى علم خداوند مثل علم انسانها نيست، چون انسانها ابتدا چيزى نمىدانسته و سپس دانا شدند امّا خداوند اين گونه نيست، بلكه علم را او آفريده.
نتيجه اين كه خداى تعالى را نمىتوان به صفات مخلوق توصيف كرد.
اگر به او عالم گفته مىشود به معنايى نيست كه درباره مخلوقات به كار مىرود.
علم در مورد خدا معنايى خاص دارد كه از حد فهم بشر بيرون است.
البته بشر مىتواند تنها به اندازه طاقت خود از آن تصورى به دست آورد.

گفتار دوم: ذكرهاى دال بر وحدانيت

اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللهُ; گواهى مىدهم خدايى جز خداى يكتا نيست.
لااِلهَ اِلاّ الله;خدايى جز خداى يكتا نيست.
قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ; بگو او خداى يكتاست.
وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ; خداوند، يكتاست و شريكى براى او نيست.
خداى تعالى در قرآن فرموده است :(لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ اِلاّ اللهُ لَفَسدَتا).
«اگر جز الله، معبود ديگرى مىبود آسمان و زمين به فساد مىرفتند».
اگر در آسمان و زمين غير ازخداوند يكتا، خدايى ديگر قرار داشت،تمام هستى به هم مىخورد، چون در انجام خلقت و نيز در تدبير آن با يكديگر نزاع مىكردند.
اگر ما به اين جهان توجّه كنيم مىبينيم اين جهان داراى نظم واحدى است.
نظم واحد نشانگر خداوند واحد مىباشد.
امام على (عليه السلام) در باب وحدانيت استدلال ديگرى ارائه مىدهد.
ايشان در وصيّتش به امام حسن (عليه السلام) فرمود:وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ اِنَّهُ لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لاتتك رسُلَهُ وَلرأيتَ آثار مُلْكِهِ وَسُلْطانِهِ وَلعَرَفْتَ أفعالِهِ وصِفاتِهِ وَلكِنَّهُ الله واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفْسَهُ.
بدان اى پسرم، اگر پروردگارت شريك وهمتايى داشت حتماً رسولان و پيامبران او به سوى تو مىآمدند و آثار قدرتش را مىديدى و افعال و صفاتش رامىشناختى امّا او خداوند يكتا است همانگونه كه خويش را توصيف كرده است.
اين استدلال ريشه قرآنى دارد .
خداى تعالى در قرآن فرموده است:(وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول اِلاّ نُوحِى اِلَيْهِ اِنَّهُ لااِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ).
«ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست، پس فقط مرا بپرستيد».
همه پيامبران، خود را فرستاده يك مبدأ مىدانستند و با تأييد رسالت همديگر، از آن يك مبدأ، توصيف واحدى ارائه مىدادند.
هيچ يك از پيامبران از خدايى ديگر، با اوصافى متمايز سخن نگفت.
وحال اگر واقعاً خدايى غير از خداى يكتا بود بايد پيامبرى مىفرستاد.
همانطور كه خداوند يكتا 124هزار پيامبر با معجزه وادلههاى متعدد فرستاد.
پس خداوندى غير از خداى يكتا نيست چون اگر بود حتماً براى معرفى خود پيامبرى مىفرستاد.
شايد گفته شود كه مىتواند در جهان دو خدا يا بيشتر وجود داشته باشد ونزاعى نيز در نگيرد زيرا مشورت آنان با يكديگر مىتواند از نزاع آنها جلوگيرى كند.
ولى اين فرض، درست نيست.
اگر سخن از مشورت به ميان آيد مسأله نيازمندى مطرح مىشود، زيرا كسى به مشورت تن مىدهد كه نيازمند است و به تنهايى نمىتواند به انجام كار اقدام كند.
ولى چنان كه در توضيح ذكر (اللهُ الصَّمَد) نيز خواهد آمد، خداى تعالى ازهر چيز و هر كس بىنياز است.

چند حديث

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: خداوند به حضرت موسى (عليه السلام)فرمود: اى موسى چنانچه هفت طبقه آسمانها با تمام ساكنين آنها و مجموع زمينهاى هفتگانه را در نزد من در كفهاى بگذارند وكلمه شريفه لااِلهَاِلاّاللهُ را در كفه ديگر، براستى كه اين كفّه ترجيح خواهد داشت بر كفه مقابل خود.
قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله): ثَمَنُ الجَنَّةِ لااِلهَ اِلاّ اللهُ.
«پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:«لااله الاّ الله قيمت بهشت است».
قالَ اَبُوعَبْدالله (عليه السلام): مَنْ قالَ لااِلهَ اِلاّ اللهُ مِائَةَ مَرَّة كانَ اَفْضَلُ النّاسِ ذلِكَ الْيَومَ عَمَلاً اِلاّ مَنْ زَادَ.
«امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس صد مرتبه بگويد لااِله اِلاّ الله عبادت او در آن روز از همه بالاتر است، مگر آن كس كه زيادتر بگويد.
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): خَيْرُ الْعِبادَةِ قَوْلُ لااِلهَ اِلاّ اللهُ.
«پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)فرمود: گفتن لااله الاّ الله بهترين عبادت است.

گفتار سوم: ذكرهاى مربوط به نبوت

اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله; گواهى مىدهم محمد (صلى الله عليه وآله)فرستاده خدا است.
اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ; گواهى مىدهم كه محمد (صلى الله عليه وآله)بنده و فرستاده خدا است.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ; سلام بر تو اى پيامبر رحمت و بركتهاى خدا بر تو باد.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد; خدايا بر محمد(صلى الله عليه وآله) و خاندان او درود و رحمت بفرست.

فلسفه وجود پيامبران

فلسفه وجود پيامبران(عليهم السلام) يكى اين است كه فطرت خداجويى انسانها را بيدار كنند و آنان را به پرستش خداى تعالى فرا خوانند.
به عبارت ديگر، انسان در اثر گمراهى، فطرت خداجويى خود رابا پرستش بتها و... ارضا مىكرد.
پيامبران آمدند تا انسان را به سوى خدا هدايت كنند و به نداى فطرى انسانها پاسخى درست بدهند.
(مَا اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول اِلاّ نُوحِى اِلَيْهِ اَنَّهُ لااِلهَ اِلاّ اَنا فَاعْبُدُونِ).
«ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست پس فقط مرا بپرستيد».

آياتى پيرامون فلسفه نبوت

الف)مژده بهشت و ترساندن از عذاب جهنم(اِنّا اَرْسَلْناكَ بِالحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلا تُسأَلُ عَنْ أصحابِ الجَحِيمِ).
«اى پيغمبر ما تو را به حق فرستاديم كه مردم را به نعمت بهشت مژده و از عذاب جهنم بترسانى وتو مسئول كافران كه به راه جهنم رفتند نيستى».
(وَما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ اِلاّ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ ءامَنَ وَاَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ).
«ما پيامبران را جز براى اين كه [خوبانرا] مژده دهند و [بدان را ]بترسانند نفرستاديم پس هر كس ايمان آورد و كار شايسته كرد هرگز بر او بيمى نيست و ابداً اندوهگين نخواهد بود».
ب)حكم به عدالت كردن بين مردم(اِنّا اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الكِتابَ بِالحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللهُ وَلا تَكُنْ لِلخائِنينَ خَصِيماً).
«ما به سوى تو قرآن را به حق فرستاديم تا به آنچه خدا به وحى خود بر تو پديد آرد ميان مردم حكم كنى و نبايد به نفع خيانتكاران با (مؤمنان ) به خصومت برخيزى».
ج) تبليغ احكام الهى(ما عَلى الرَّسُولِ اِلاّ الْبَلاغ).
بر پيغمبر جز تبليغ احكام الهى وظيفهاى نيست.
د)ابلاغ وحدانيت خدا(قُلْ اِنّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى اِلَىَّ اِنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واِحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً).
«اى رسول به امت بگو كه من مانند شما بشرى هستم كه به من وحى مىشود.
كه خداى شما خداى يكتا است و هر كس به لقاى او اميدوار است، بايد عملش نيكو شود و هرگز در پرستش خدا احدى را با او شريك نگردانيد».

راه شناخت پيامبران

معجزه; كسى كه خود را به عنوان پيامبر معرفى مىكند بايد نشانهاى داشته باشد، چون انسانها نمىتوانند هر كس را بدون علت به عنوان پيامبر خدا بپذيرند.
بهترين وسيله معرفى پيامبران معجزه است، كه با آن كسانى كه به دروغ ادعاى پيامبرى مىكنند شناخته مىشوند.
معجزه كار خارقالعادهاى است كه از قدرت انسانها خارج است و هيچ كس جز پيامبر خدا و آن هم به كمك خدانمىتواند آن را انجام دهد.
پيامبر اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) براى اين كه خود را معرفى كند معجزات متعددى آورد.
گفته شده است او 4440معجزه داشته است.
و حدود 3000 معجزه آن حضرت را در كتب تاريخ ذكر كردهاند.
بزرگترين معجزه پيامبر اسلام قرآن است كه خداوند در مورد عظمت آن مىفرمايد:(وَلَوْ اَنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اَوْ قُطِّعَتْ بِه الاَرْضُ).
«و اگر كتابى بااين اعجاز و بيان كوهها را به رفتار و مردگان را به گفتار آورد و زمين را از هم بشكافد همين قرآن با عظمت است».
گفتنى است معجزه با كار مرتاضان و ساحران چند فرق دارد:1. كار مرتاضان و ساحران تمرينى است و آنها در كارى كه مىكنند استاد داشتهاند، و تنها كارى را انجام مىدهند كه در آن مورد استاد ديدهاند و تمرين كردهاند.
و در خارج از اين مورد نمىتوانند كارى انجام دهند ولى پيامبران معلم و استادى نداشتهاند و قادر به انجام هر كارى كه مردم تقاضا مىكردند در هر زمانى بودند.
2. كار ساحران ومرتاضان احتياج به ابزار معين دارد ولى معجزه پيامبران احتياج به ابزار معينى ندارد.
3. كار ساحران و مرتاضان غالباً مادى و براى جلب نظر مردم است.
ولى كار پيامبران معنوى است و تنها براى اثبات نبوتشان از آن سود مىجويند.

گفتار چهارم: ذكر صلوات

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّدخدايا بر محمّد و آل او درود بفرستاميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: فرستادن صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) بهتر از آبى كه آتش را خاموش كند گناهان را از بين مىبرد.
و سلام بر آن حضرت بهتر است از آزاد كردن چند بنده از قيد بردگى.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه نام پيامبر برده مىشود بر آن حضرت صلوات بفرستيد زيرا هر كس يك بار بر او صلوات بفرستد هزار بار در هزار صف از فرشتگان بر وى صلوات فرستاده مىشود.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:من در قيامت نزد ميزان اعمال هستم .
هر كس كفّه گناهانش افزونتر از حسناتش باشد صلواتهايى را كه بر من فرستاده مىآورم و بر حسناتش مىافزايم تا بر گناهانش غلبه كند.
صباح بن سما گفت، امام صادق (عليه السلام) فرمود:آيا دعايى به تو بياموزم كه روى تو را از آتش جهنم حفظ كند؟ عرض كردم: آرى.
فرمود: پس از دميدن سپيده صبح صد بار بگو:اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّدخداوند روى تو را از حرارت آتش دوزخ در امان دارد.
گفتنى است منظور از «آل محمد» كه در صلوات هست، فاطمه (عليها السلام)و على (عليه السلام) و اولاد ايشان مىباشند.
در در المنثور ابن مردويه از ام سلمه روايت كرده است كه گفت:آيه (اِنّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) در خانه من نازل شد.
و در خانه هفت نفر بودند.
جبرئيل، ميكائيل، على، فاطمه، حسن، حسين و من كه دم در ايستاده بودم، عرضه داشتم يا رسول الله (صلى الله عليه وآله) آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمودند: تو عاقبت به خير از همسران پيغمبرى [اما از اهل بيت نيستى].
يا در كتاب درّ المنثور است كه ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، وا بن مدويه همگى از ام سلمه همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله)روايت كردهاند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در خانه او [ام سلمه ]عبايى يافت خيبريه روى خود كشيده بود كه فاطمه از در آمد، در حالى كه ظرفى غذا با خود آورده بود.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند: همسرت على و دو پسرانت حسن وحسين را صدا بزن، فاطمه برگشت و آنها را با خود بياورد در همان بين كه پيامبر داشت غذا مىخورد آيه نازل شد.
(اِنّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).
سپس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زيادى جامهاى كه داشت را بر سر آنان كشيد، آنگاه سر خود را از زير جامه بيرون آورد و به آسمان اشاره كرده عرضه داشت: بارالها اينها اهل بيت من و خاصگان من هستند.
پس پليدى را از ايشان ببر و تطهيرشان كن.
و اين كلام را سه مرتبه تكرار كردند.

گفتار پنجم : شرح ذكر سلام

السَّلامُ عَلَيْنا ;سلام بر ما.
وَعَلى عِبادِاللهِ الصّالِحِينَ ;و بر بندگان شايسته خدا.
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ; سلام بر شما.
وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ;و رحمت و بركات خدا بر شما باد.

بندگان صالح خدا

همام از ياران على (عليه السلام) به ايشان عرض كرد:اى مولاى من چنان پرهيزكاران را براى من وصف بنما كه گويى آنها را از نزديك مشاهده مىكنم.
حضرت فرمودند: اى همام! تو از خدا بترس و پرهيزكار باش كه خداوند مهربان در قرآن مىفرمايد:(اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِين اتَّقُوا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
پروردگار با پرهيزكاران ونيكوكاران است».
همام به اين پاسخ اكتفا ننمود وحضرت را سوگند داد و آنگاه حضرت اين خطبه را آغاز كرد:«متقين و پرهيزكاران گفتار آنها از روى صدق و راستى است.
آرم آنان نيز فروتنى و در لباس و زندگى خود ميانهروى را اختيار مىكنند.
از آنچه خداوند برايشان روا ندانسته چشم برمىدارند.
به سخنى كه از روى راستى و صداقت بيان مىشود و براى آنان بهرهاى بىمثال دارد گوش نمىدهند.
در شدايد و گرفتارىها صابر مىشوند زيرا رضاى خداوند را در نظر مىگيرند.
درست مانند آنهايى كه در خوشى و خرمى بسر مىبرند، اگر نبود اجل ومدتى كه خداوند براى آنها تعيين كرده از شوق ثواب و ترس عذاب به اندازه يك چشم بر هم زندن جان در بدنشان قرار نمىگرفت.
خداوند در نظر آنها بزرگ است.
و غير او در ديده آنها كوچك و يقين آنها به بهشت مانند يقين كسى است كه آن را ديده باشند و با اهل آن در خوشى بسر مىبرند.
ايمان آنان به آتش جهنم همانند ايمان شخصى است كه آن را ديده و مانند اهل آن گرفتار در عذاب آن خواهند بود.
چنين پارسايانى دلهايشان اندوهناك است و هيچكس از رفتار آنها آزار و اذيت نمىبيند.
جان آنان به عفت و پاكدامنى آلوده شده است ولحظه ناپايدار دنيا را به صبر سپرى مىكنند.
زيرا پس از آن به آسايش جاودانى واصل مىگردند اين سوداى پر منفعتى مىباشد كه خداوند بر آنها فراهم كرده است.
دنيا هر مقدار به اين چنين مؤمنانى روى كند آنها از او بيشتر دورى مىنمايند.
اگر دنيا به مشكلات وگرفتاريهاى خود اسيرشان سازد آنان به سختىهايش تن داده از بندش خلاص مىشوند به هنگام چيرگى ظلمت بر محيط زندگيشان بپا مىخيزند.
آيات قرآن را مىخوانند و با خواندن و فهميدنش از ترس عذاب آخرت اندوهناك مىگردند.
و با دواى شفابخش حكمتهاى زياد درمان درد خود را يافته و درد خويش را درمان مىكنند.
هر وقت به آيهاى برخوردند كه اميدوارى در آن باشد به آن طمع مىورزند.
و با شوق به آن نظر مىكنند.
مانند آن كه پاداشى كه آيه از آن خبر مىدهد در برابر چشم آنها است.
و آن را نگاه مىكنند.
وهرگاه به آيهاى برخورند كه در آن ترس و بيم است گوش دلشان را به آن مىگشايند.
چنانچه گويا شيون و فرياد دوزخ در بيخ گوشهايشان است.
قدشان را خم مىكنند و پيشانىها و كفها و زانوها و اطراف قدمهايشان را بر روى زمين مىگسترانند و از خداوند متعال آزادى خود را از عذاب رستاخيز درخواست مىكنند.
وچون روز شود، بردبار و دانا ونيكوكار و پرهيزكارند.
ترس ازخداوند اندامشان را لاغر كرده همانند باريكى نىها كه تراشيده مىشود.
و كسانى كه آنها را نگاه كنند فكر مىكنند كه آنها بيمارند و در صورتى كه چنين نيست.
وبه آنها تهمت ديوانگى و جنون مىزنند.
آنها عاقل هستندو به آن روز بزرگ [آخرت]فكر مىكنند.
و پيوسته در فكر آن گرفتار هستند نه اندكى كردار نيك باعث خشنودى آنها شود و نه زيادى آن را بىنهايت عظيم دانند.
به همين جهت پيوسته خود رابه كوتاهى اعمال نيكوو عيادت متهم مىكنند.
و از كردار خود مىترسند كه مبادا مقبول درگاه خداوند قرار نگيرند وهر وقت يكى از آنان به پاكى ناميده شود از اين نشانه بيمناك شده و در مقام تواضع به خود مىگويند:من خود را بهتر از ديگران مىشناسم و آفريدگار مرا بهتر ازخود مىشناسد.
بارالها! آينده را بر من مگير و مرا برتر از آنچه مىپندارند بگردان، وگناهان مرا كه نمىدانند ببخش نشانه يكى از پرهيزكاران است كه تو مىبينى در امر دين توانا است و در نرمى و خوشخويى دور انديش و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردبارى دانا و در توانگرى ميانهرو و در بندگى و عبادت فروتن است.
و در فقر ونيازمندى آراسته، در سختى شكيبا، حلال را جويا، و در هدايت و رستگارى دلشاد و از طمع و آز دور است.
با كارهاى شايستهاى كه بجا مىآورند ترسان است ، در شب همت او صرف سپاسگزارى است و در بامداد ارادهاش ذكر و ياد خدا مىباشد.
شب را بسر مىبرد در حالى كه از غفلت خود هراسان است.
وروز از احسان ومهربانى خدا شادمان است.
اگر نفس در آنچه كه مايل نيست با او سركشى كند خواهش آن را در آنچه دوست مىدارد انجام ندهد.
روشنى چشم او در چيزى است كه جاودان است.
و بىرغبتيش در چيزى كه باقى نمىماند، بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار مىآميزد او را نگاه مىكنى كه آرزويش اندك وخطا و لغزشش بىمقدار، دل و جانش خاضع وخاشع و نفسش به اندك قانع ، خوراك او لقمهاى نان، زندگيش آسان، دين وآيين او از گناه در امان شهوت وخواهشهاى نامشروع اومرده، خشم و غضبش فرو نشسته است.
انسانها به پاكى و نيكى او اميدوارند و از اذيت و آزار او در امان مىباشند اگر ميان مردم به غفلت و بىخبرى معروف باشد، در حقيقت به حقايق دانا است.
با آنهايى كه بيدار دلند همنشين و دانايان او را به عفت و بىاطلاعى متهم نخواهند ساخت.
اگر شخصى به اوستم كند از سر صدق ديده ازخطايش برمىگيرد.
ستمگر را مىبخشد و به آن كس كه از خوبى محرومش نمايد احسان مىكند.
چنان سرشار ازمهر وعاطفه است كه هر شخصى از او رنجيده خاطر شود و تركش كند، صميمانه به سوى او مىرود.
رشته گسسته را باز هم پيوند مىزند، دل و زبان او از دشنام و سخن زشت به دور خواهد بود.
و با گفتار راست نيك آشنا است هرگز گرد كردار نكوهيده قدمى بر ندارد و اعمال پسنديده از دست و زبانش آشكار است.
نيكى به او روى خواهد كرد.
وزشتى به او پشت مىكند.
در گرداب وناراحتى و گرفتارىها صبور و بردبار و در ميان شادى و خرمى سپاسگزار است.
بر دشمن خود ستم نمىكند و در حقّ دوستان خويش ظلم وجور و گناه روا نمىدارد.
قبل از آن كه از او گواه طلب كنند به حق كه در نظرش مىباشد گواهى دهد و بدان اعتراف كند.