پرواز با نماز

محمد حصارى

- ۳ -


هر چه به او بگويند بهدست فراموشى نمىسپارد وهيچكس را به صفت و لقب زشت نخواند، به همسايه زيان نمىرساند و در ناگوارىهايى كه براى مردم پديد مىآيد شاد نباشد.
گام در راه نادرست نگذاشته و پا از طريق هدايت بيرون نگذارد، اگر خاموشى اختيار كند، اندوهناك نشود.
واگر شادى وجودش را احاطه كند، فرياد شادى او بلند نشود، آن لحظه كه بر اوستم نمايند بر اين ظلم و جور صبر آورد كه تا خداوند ظالم وستمگر را به كيفر خويش برساند.
نفس او از دست و زبانش به رنج نباشد.
ومردم از آزارش آسوده باشند.
اين چنين شخصى خود را براى آمرزش روز رستاخيز به زحمت انداخته وآسايش دنيا را به ديگران بخشيده است، حذر او از دوستان دنياپرست از روى بىرغبتى مىباشد.
و الفتش با خداشناسان به خوشخويى ومهربانى آلوده شده است، و پرهيز او از مردم بهدليل خودخواهى و بزرگى نيست.
ونزديكاش از راه مكر و فريب نيست.
كسى كه اين خطبه را بيان كرده است مىگويد:همين كه سخن حضرت بدين جا رسيد همام بيهوش شد و در همان بيهوشى براى ابد خاموش شد.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمود: اين را بدانيد به خدا سوگند از اين چنين پيشامدى براى او مىترسيدم و آنگاه فرمود: «اندرزهاى درست با اهلش چنين مىكند».

گفتار ششم : فراخواندن به نماز

حَىَّ عَلَى الصَّلاةبشتابيد به سوى رستگارى.
حَىَّ عَلَى الفَلاح بشتابيد به سوى نماز.
حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلبشتابيد به سوى بهترين عمل.
قَدْ قامَتِ الصَّلاة همانا نماز برپا شده است.

گفتار هفتم: شرح ذكر سبحان الله

خداوند پاك و منزه است.
خداوند از صفات بندگان پاك و منزه است يعنى نبايد صفات خداوند را همانند صفات بندگان دانست و يا صفات بندگان را به خداوند نسبت داد.
صفات خداوند دو قسم مىشود:صفات ثبوتيه يا جماليه; كه همان صفات خداوند است كه در صفحات قبل از آن بحث كرديم.
عالم قادر حى مريد مدركهم سميع است و بصير متكلم وصادقصفات سلبيه يا جلاليه; به صفاتى گفته مىشود كه در اصل صفات خداوند نيستند بلكه بايد خداوند را از آن صفات پاك و منزه بدانيم.
و به همين علت به آنها صفات سلبيه يا جلاليه گفته مىشود چون آن صفات را بايد از خداوند جدا كرد.
نه مركب بود جسم نه مرئى نه محلبىشريك است و معانى توغنى دان خالقدر زير توضيح صفات سلبيه خداوند مىآيد:1.خداوند مركب نيست.
يعنى خداوند اجزاء ندارد همانند انسانها.
ما دست داريم چون براى بلند كردن چيزى يا تكان دادن چيزى و نوشتن چيزى، به آن نيازمند هستيم.
و يا ما دندان داريم چون براى غذا خوردن به دندان نيازمنديم، جسم داريم چون براى نگاه كردن به چشم نيازمنديم، پا داريم چون براى راه رفتن به پا احتياج داريم، وهزاران جزء ديگر.
پس ما هر جزئى كه داريم به آن نيازمند هستيم.
اما خداوند همانطور كه پيشترگفتيم بىنياز است.
و كسى كه بىنياز است احتياج به اجزاء ندارد، چون احتياج داشتن به اجزاء از روى نياز است.
2. خداوند جسم نيست.
چون كسى كه جسم دارد بايد رنگ، و حجم و تغيّر داشته باشد.
ويا هر جسمى نياز به مكانى دارد، كه در آن جاى بگيرد، در صورتى كه ما گفتيم خداوند بىنياز است.
(لا تُدْرِكُهُ الأبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأبْصارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبيرُ).
«او را هيچ چشمى مشاهده نمىكند.
وحال آن كه او همه بينندگان را مشاهده مىكند.
و او لطيف و نامرئى و به همه چيز خلق آگاه است».
امام رضا (عليه السلام) فرمود:«اِنَّهُ لَيْسَ مِنّا مَنْ زَعَمَ اِنَّ اللهَ عَزَّوجَلّ جِسْمٌ وَنَحْنُ مِنهُ بُراءِ فِى الدُّنْيا وَالآخِرَة».
«كسى كه گمان مىكند خداوند جسم است از مانيست وما در دنيا و آخرت از او بيزاريم».
3.خداوند محل ندارد.
محل و مكان داشتن مخصوص جسم است پيشتر گفته شد خداوند جسم نيست; چون هر جسمى به مكان وجهات نياز دارد.
و خداوند هم الصَّمَدُ وبى نياز است.
پس محل ندارد كه به محل نيازمند باشد.
4.شريك ندارد.
در اوايل كتاب به اثبات رسيده است كه خداوند شريكى ندارد.
آيات قرآن نيز در اين باره فراوان است.
فىالمثل:(لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ اِلاّ الله لَفَسَدَتا).
اگر در آسمان و زمين غير از خداوند خدايى ديگر هم بود جهان به فساد كشيده مىشود.
(اِلهُكُمْ واحِدٌ فَلَهُ اسْلَمُوا).
«خداى شما يكى است پس همه در برابرش سر تسليم فرود آوريد».
(لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلهاً آخَر).
«با خداوند خداى ديگرى قرار مده».

گفتار هشتم: شرح سورههاى نماز

سوره حمد به فاتحة الكتاب هم معروف است; نامهاى ديگر آن عبارت است از:حمد، شكر، دعا، امّ القرآن، امّ الكتاب، سبع المثانى، وافى، كافى، اساس، صلاة، تعليم مسأله، مناجات، تفويض، رقيه.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمبه نام خداوند بخشاينده مهربان.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:الله: يعنى خداى هر موجود، رحمن يعنى رحم كننده به تمامى مخلوقات خود.
رَحيم: يعنى رحم كننده به خصوص مؤمنين.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند:روز قيامت به بنده امر شود كه به جهنم رود، و چون به كنار جهنم برسد بگويد: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» وداخل جهنم شود، آتش جهنم هفتاد هزار سال از وى بگريزد.
روايت شده است روز قيامت چون نامه اعمال بنده را بدهند و نامه اعمال او مملو از گناه واعمال قبيح باشد چون به دست او بدهند و او هم بنابر عادتى كه در دنيا داشت بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم بگويد ونامه اعمال را باز كند، تمام آن را سفيد مىبيند و هيچ نوشتهاى به نظرش نمىرسد.
به فرشتگان مىگويد: در اينجا چيزى نوشته نشده است تا بخوانم؟!فرشتگان مىگويند كه در اين نامه تمام خطاها و سيّئات تو نوشته شده بود، و چون «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» گفتى به بركت آن تمام گناهان تو پاك شد.
اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينسپاس مخصوص خدايى است كه پروردگار جهانيان است.
حمد و ستايش مخصوص خداوند است; چون خداوند ربّ العالمين است.
امّا عدهاى براى اين كه وجود خداوند را انكار كنند مىگويند: اين جهان، خالق و صانعى ندارد.
ولى با كمى دقت در اين جهان همه چيز را بنابر يك نظم وهماهنگى مىبينيم، وا ين نظم وهماهنگى هم به طور حتم يك ناظم دارد كه آن ناظم، خداوند و خالق نظم است.
هر موجودى كه پديد آمده است حتماً بايد با يك خالق موجود شده باشد كه آن خداوند است.
به اين شعر توجه كنيد:خوشا دلى كه مدام از پى نظر نرودبه هر درش كه بخواهند بى خبر نرودطمع در آن لب شيرين نكردم اولولى چگونه مگس از پى شكر نرودآيا كسى مىتواند بگويد اين كلمات و اين خطوط خود به خود بر روى اين ورق جمع شده است؟ آيا كسى چنين حرفى را مىتواند بزند؟ آيا كسى اين سخن را مىپذيرد؟ مسلّماً خير.
همينطور است جهان هستى.
چگونه ممكن است كه اين جهان با اين نظم و هماهنگى خود به خود پديد آمده باشد.
فطرت ما نيز به وجود خدا گواهى مىدهد.
در اين باره امام صادق(عليه السلام) در پاسخ به شخصى توضيح رسايى بيان فرمودهاند:شخصى به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد اى فرزند رسول الله، خدا را به من معرفى كن; زيرا كه اهل جدل وگفتگو با من بسيار سخن گفتهاند ومرا سرگردان كردهاند.
حضرت فرمود: آيا تاكنون كشتى سوار شدهاى؟ گفت: آرى.
حضرت فرمود: برايت اتفاق افتاده كه كشتى دچار سانحه شود و در آنجا نه كشتى و نه شناگرى باشد كه تو را نجات دهد؟عرض كرد : آرى.
حضرت فرمود:آيا در آن لحظه احساس نمودى كه هم اكنون نيز قدرتى هست كه مىتواند تو را از آن ورطه هولناك نجات دهد؟گفت : آرى.
حضرت فرمود: همان صاحب قدرت خدااست كه مىتواند تو را نجات دهد.
آنجا كه نجات دهندهاى نيست وبه فرياد رسد آنجا كه فرياد رسى نيست.
اگر توجه كرده باشيد نوجوانان و جوانانى كه امتحان مشكلى داشته باشند، خود به خود متوسل به خدا مىشوند، و يا صدقه مىدهند.
اين حالت همان فطرت خداپرستى است كه در هنگامى كه دست همه بسته است انسان را متوجه خدا مىكند.
به اين نوع حالت «فطرت خداپرستى» مىگويند.
پس از اين همه صحبت پيرامون اثبات وجود خداوندى كه وجود او از روشنايى خورشيد هم روشنتر است مىفهميم اَلْحَمْد: پرستش لله: مخصوص خداوند احد يكتا است.
در خاتمه شرح (الحمد لله) چند حديث را درباره آن برگزيديم كه به عرض مىرسد:n حَدَّثَنِى اَبُو مِسْمَر عَنْ اَبِى عَبْدِ الله(عليه السلام) قال:مَنْ قالَ اِذا اَصْبَحَ اَرْبَعَ مَرّات «اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين» فَقَدْ اَدّى شُكْرَ يَومِهِ وَمَنْ قالَها اِذا اَمسى فَقَدْ اَدّى شُكْرَ لَيْلَة.
ابو مسعر از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هر كس در بامداد چهار مرتبه اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين بگويد شكر آن روز را ادا كرده باشد.
وهر كس در شامگاه آن را بگويد شكر آن شب را به جا آورده باشد.
عَنْ اَبِى عَبْدِ اللهِ(عليه السلام):اِذا كُنْتَ خَلْفَ اِمام فَفَرِغَ مِنْ قِرائِةِ الْفاتِحَة فَقُلْ اَنْتَ مِنْ خَلْفِهِاَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هرگاه نماز جماعت خواندى و امام سوره فاتحه را تمام كرد تو بگو:اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين.
عَنْ اَبِى عَبْدِاللهِ (عليه السلام): فَاِذا قَرَأتَ الْفاتِحَةَ فَفَرغْتَ مِنْ قِرائَتهاوَانْتَ فِى الصَّلاةِ فَقُلْ اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: چون قرائت سوره فاتحه را در نماز تمام كردى بگو:اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين.
اَلرَّحْمنِ الرَّحِيم[خداوند] بخشاينده ومهربان است.
يعنى خداوند بخشاينده نعمت است و آمرزنده عصيان وگناه در جهان.
اگر توجه كنيم ابتدا خداوند مىفرمايد: الحمدلله; يعنى حمد و پرستش مخصوص خداوند است.
اما خداوند چه صفتى دارد كه حمد و پرستش مخصوص او است.
آيه سوم مىآيد و صفات خداوند رابيان مىكند، ومىگويد: الرّحمن الرّحيم; يعنى آن خداوندى كه حمد و پرستش مخصوص او است هم بخشاينده وهم مهربان است.
بخشايندگى خداوند همانند علم او حد ومرزى ندارد.
يعنى نمىتوان گفت بخشايندگى خداوند مثلاً به فلان مقدار است.
اگر انسان گنهكار به صورت شرمندگى روى به طرف خدا بياورد خداوند هم از گناه اوخواهد گذشت.
اما انسان نبايد از بخشايندگى خداوند سوء استفاده كند.
وهر بار گناه كند و بگويد خوب باب توبه كه باز است.
درست است كه باب توبه بازاست، امّا اين را هم بايد بداند آثار ونشانههاى گناه در دل باقى مىماند.
همانند پارچهاى كه جوهر روى آن بريزد اگر چه آن جوهر پس از شستن پاك مىشود ولى مقدارى از آثار جوهر باقى مىماند.
و اگر بار ديگر همان پارچه جوهرى شود دوباره شسته شود جوهر پاك مىشود ولى باز مقدارى لكه باقى مىماند.
و هر چه بيشتر جوهر بر روى پارچه بريزد شست و شو بيشتر تكرار شود پارچه لكه بيشترى به خود مىگيرد.
دل ما هم همانند پارچه است; اگر چه با توبه پاك مىشود، ولى لكهاى از گناه پس از پاك شدن بر روى آن باقى مىماند.
و هرچه بيشتر انسان توبه را بشكند لكههاى گناه در دل بيشتر مىشود.
پس بهتر است بااولين توبه ديگر گناهى نكنيم كه لكه گناه در دل به جا بماند.
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِصاحب روز جزا است.
يكى از صفات خداوند «مالك يوم الدين» است.
يعنى حمد مخصوص خدايى است كه علاوه بر آن كه بخشاينده و مهربان است «مالك يوم الدين» هم هست.
يعنى خدايى كه خداوند روز جزا است وجميع بندگان را در آن روز به جزاى كردارشان مىرساند.
او مطيع را ثواب و پاداش مىدهد و گنهكار را عذاب مىكند.
درباره روز قيامت، براى كسب آگاهى بيشتر، سوره واقعه را با ترجمه، ذكر مىكنيم.
اميد كه مطالعه آن مفيد افتد:بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم;به نام خداوند بخشاينده ومهربان.
اِذا وَقَعَتِ الواقِعَة; هنگامى كه آن واقعه بزرگ واقع شد.
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة; كه در وقوعش هيچ دروغى نيست.
خافِضَةٌ رافِعَة; قومى را خوار و قومى را رفيع مىكند.
اِذا رُجَّتِ الاَرْضُ رَجّاً; آنگاه كه زمين به شدت به حركت و لرزه درآيد.
وَبُسَّتِ الجِبالُ بَسّاً;و كوهها سخت متلاشى شود.
فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً; و مانند ذرات گرد در هوا پراكنده گردد.
وَكُنْتُمْ اَزْواجاً ثَلاثَة; شما خلايق بر سه دسته مختلف شويد.
فَأصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أصْحابُ الْمَيْمَنَة; گروهى راستان اصحاب يمين باشيد.
وَأصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أصْحابُ الْمَشْئَمَةِ; گروهى ناراستان اصحاب شومى و شقاوتند كه چقدر روزگارشان سخت است.
وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ* اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ; طايفه سوم آنهايى هستند كه در ايمان سبقت گرفتند.
آنها مقربان درگاهند.
فِى جَنّاتِ النَّعِيم; در باغهاى پر نعمت بهشت جاى دارند.
ثُلَّةٌ مِنَ الأوّلِينَ; آنها جمعى از امم پيشينيان هستند.
وَقَلِيلٌ مِنَ الآخرين;و عدّهكمى از آيندگان هستند.
عَلى سُرُر مَوصُوفَ;اينها در تختهاى به هم پيوسته قرار دارند.
مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلين;روبهروى هم تكيه مىزنند.
يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ; پسرانى زيبا به خدمتشان مىپردازند.
بِأكْواب وَأبارِيقَ وَكَأس مِنْ مَعين;با كوزهها و ظرفها وجامهاى پر از شراب ناب.
لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَلا ينزِفُون; شرابى كه نه سردرد مىآورد ونه عقلشان را از بين مىبرد.
وَفاكِهَة مِمّا يَتَخَيَّرُون;بخورندازهر ميوهاى كه بخواهند.
وَلَحْمِ طَيْر مِمّا يَشْتَهُون;و از گوشت مرغ و پرندهها هر كدام كه ميل داشته باشند.
وَحُورٌ عِين; وهمسرانى كه حورالعين دارند.
كَأمْثالِ اللُّؤلُؤ الْمَكْنُون; همچون مرواريد در صدف پنهان.
جَزاءً بِما كانُوا يَعْلَمُونَ; همه اينها پاداش عملشان است.
لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَلا تَأْثِيماً;در بهشت سخن بيهوده و تهمت وگناه نمىشنوند.
اِلاّ قِيلاً سَلاماً سَلاماً;هر چه هست سلام وسخن خوب است.
وَأصْحابُ الْيَمِينِ ما أصْحابُ الْيَمين;اصحاب يمين آنها وصفى ناگفتن دارد.
فِى سِدْر مَخْضُود;در سايه درختان سدر پر ميوه و بى خار.
وَطَلْح مَنْضُود;و درختان پر برگ سايهدار.
وَظلٍّ مَمْدُود;همه در سايه بلند درختان .
وَماء مَسْكُوب;و در طرف نهر آبهاى روان زلال.
وَفاكِهَة كَثِيرَة;ميوههاى زياد.
لا مَقْطُوعَة وَلامَمْنُوعَة; كه هرگز قطع وممنوع نمىشود.
وَفُرُش مَرْفُوعَة;وفرشهاى پر بها.
انّا أنْشَاْناهُنَّ اِنْشاءً; ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم.
فَجَعَلناهُنْ ابكاراً; و همه را دوشيزه قرار داديم.
عُرُباً أتْراباً;زنانى كه تنها به همسرشان عشق مىورزند و خوش زبان و فصيح و همسن و سالند.
لأصحاب الْيَمين;اين نعمتهامخصوص اصحاب يمين است.
ثُلَّةٌ مِنَ الأوّلين;وجمعى از پيشينيان.
وَثُلَّةٌ مِنَ الآخِرِين; وجمعى از امت رسول آخر زمان هستند.
وَأصْحابُ الشِّمالِ ما أصْحابُ الشمال;واصحاب شمال چه كسانى هستند.
فِى سَمُوم وَحَمِيم;آنها در عذاب باد سموم و آب گرم باشند.
وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُوم;در سايهاى از دود سياه قرار دارند.
لا بارِد وَلا كَرِيم; كه نه سرد شود ونه خوش نسيم گردد.
انّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِين;به دليل اين كه از پيش عياشى و طغيان مىكردند.
وَكانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الحِنْثِ الْعَظِيم;بر گناهان بزرگ اصرار داشتند.
لَمَجْمُوعُونَ اِلى مِيقاتِ يَوم مَعْلُوم;وهمه در وعدهگاه روز معين محشر جمع مىگردند.
ثُمَّ اِنَّكُمْ أيُّهَا الضّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ;آنگاه شما اى گمراهان منكر قيامت.
لآكِلُونَ مِنْ شَجَر مِنْ زَقُّوم;از درختى اززقوم خواهيد خورد.
فَمالِئُونَ مِنْهَا البُطُون;وشكمها را از آن پر خواهيد ساخت.
فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَميم;و آنگاه از آب جوشان و متعفن خواهيد نوشيد.
فَشارِبُونَ شُرْبَ الهِيم;همانند شتران تشنه آب مىآشامند.
هذا نُزُلُهُمْ يَوم الدِّين;اينها مقام و سراى كافران در روز قيامت است.
در خاتمه شرح (مالك يوم الدين) مناسب است كه منزلهاى آدمى، از مرگ تا بهشت يا جهنم را با تكيه بر روايات دينى برشمريم، تا مالكيت خداوند بر جهان ديگر، توضيح روشنترى بيابد.

آدمى تا بهشت يا جهنم پنج منزل دارد كه عبارتند از :
مرگ.
قبر.
برزخ.
قيامت.
بهشت و جهنم.

مرگ

حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) درهنگام وفات جوانى بر بالين او حاضر شد، و به او فرمود: بگو «لااله الاّ الله» آن جوان نتوانست بگويد.
پيامبر هر چه تكرار كرد آن جوان نتوانست بگويد.
سپس پيامبر به زنى كه در آنجا ايستاده بود گفت:آيا اين جوان مادر دارد؟او گفت : بلى، من مادر او هستم.
حضرت فرمود: آيا تو از آن راضى هستى؟ گفت : نه، و الان شش سال است كه با او صحبت نمىكنم.
حضرت فرمود: اگر مىشود از او راضى شو! او گفت: رَضِىَ اللهُ عنه بِرضاكَ يا رَسُولَ الله: خدايا به رضايت تو از او خوشحال و راضى شدم.
چون مادرش رضايت خود را از فرزندش به زبان آورد، پيامبر به آن جوان فرمود: بگو «لاالهالاّالله» آن جوان گفت .
حضرت به آن جوان گفت: چه مىبينى؟ گفت: مرد سياه و زشتى رامىبينم كه لباس چرك و بوى گنديده وبد مىدهد نزد من آمده و گلو و راه نفس مرا گرفته است.
پيامبر به آن جوان فرمود: بگو:«يا مَنْ يَقْبَلُ اليَسِيرَوَيَعْفُو عَنِ الْكَثِير اِقْبِلْ مِنّى الْيَسِير وَاعْفُ عَنِّى الْكَثِيرَ اِنَّكَ أنْتَ الْغَفُورُ الرَّحيم».
اى كسى كه عبادت و عمل كم را مىپذيرد و از معصيت زياد مىگذرد! اطاعت كم مرا بپذير و از گناه زيادم درگذار و همانا تو آمرزنده و مهربانى.
آن جوان اين كلمات را گفت.
آن گاه حضرت به او فرمود: نگاه كن چه مىبينى؟ گفت:مردى سفيد رنگ، نيكو صورت و خوشبو با لباسهاى خوب نزد من آمده و آن مرد سياه و زشت پشت كرده است و مىخواهد برود.
حضرت فرمود: اين كلمات را دوباره بگو و آن جوان بازهم گفت.
حضرت فرمود: چه مىبينى؟ گفت: ديگر آن مرد سياه را نمىبينم و آن شخص سفيد نزد من آمده است پس آن جوان در آن حال وفات كرد.

قبر

; هر روز قبر در معرفى خود مىگويد:أنَا بَيْتُ الغُرْبَةِ ، أنَا بَيْتُ الوَحْشَة، أنَا بَيْتُ الدُّودِ.
منم خانه غربت، منم خانه وحشت، منم خانه كرم.
وقتى انسان از دنيا مىرود، دو فرشته به نامهاى نكير ومنكر به سراغ او مىآيند و با طرح سؤالاتى به بازجويى مىپردازند.
و در حقيقت اين نخستين دادگاه انسان بعد از مرگ است.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند:اِنَّ الْقَبْرَ أوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ فَاِنْ نَجامِنْهُ فَما بَعْدَهُ أيْسَرَ مِنْهُ، وَاِنْ لَمْ يَنْج مِنهُ فَما بَعْدَهُ لَيْسَ أقَلَّ مِنْهُ.
قبر نخستين منزل از منازل آخرت است.
اگر انسان در اين منزل نجات يافت، راه نجات درمنزلهاى بعدى آسانتر است.
واگر از اين منزل نجات نيافت منزلهاى بعدى، كمتر و سهلتر از آن نيست.

برزخ

; «برزخ» از اول مرگ تا بر پا شدن قيامت را مىگويند.
(وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ).
«از پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته مىشوند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند: شخصى نزد من آمد و گفت: برخيز، برخواستم و با او به جايى رفتيم، در آنجا دو نفر يكى ايستاده و يكى نشسته ديدم، آن شخص ايستاده، يك انبر آهنى بزرگى در دست داشت و به دهان آن شخص نشسته مىگذاشت، و دو طرف دهان او را با انبر مىگرفت و مىكشيد.
به طورى كه به هر طرف مىكشيد، آن شخص نشسته به همان طرف، خم مىشد.
من از آن شخص كه مرا صدا زد و مرا از جاى خود بلند كرد پرسيدم: اين صحنه چيست؟ گفت: اين شخص نشسته، در دنيا دروغگو بود.
و بىتوبه از دنيا رفت و اكنون در اين عالم [برزخ] تا فرا رسيدن قيامت، همواره اين گونه عذاب مىشود.

قيامت

حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود:هر كه نمامى و سخنچينى كند مابين دو نفر، خداوند مسلط كند بر او در قبرش آتشى كه بسوزاند او راتا روز قيامت.
پس چون از قبر خود بيرون آيد مسلط فرمايد خداوند بر او مار سياه بزرگى كه گوشت او رابه دندان بكند تا داخل جهنم شود.
همو (صلى الله عليه وآله) فرمود:هر كه به نامحرم نگاه كند خداوند در روز قيامت اورا به گونهاى محشور مىكند كه با ميخهاى آهنى، دوخته شده است، تا وقتى كه خداوند حكم فرمايد بين مردم، پس امر شود كه او را ببرند و به آتش بيندازند.
در كتاب عين اليقين روايت شده:كسى كه شراب مىخورد محشور مىشود در روز قيامت در حالى كه كوزهاى در گردنش است.
و ظرفى در دستش و بويش گنديدهتر است از هر مردارى كه بر روى زمين است، وهر كه از كنار او مىگذرد اورا لعنت مىكند.

بهشت يا جهنم

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:خداوند تعالى هيچ كس را خلق نفرموده است مگر آن كه منزلى در بهشت و منزلى در جهنم برايش قرار داده پس چون اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم بروند، كسى فرياد زند وبگويد اى اهل بهشت نگاه به سوى جهنم كنيد.
آنها هم نگاه مىكنند وحالت جهنّميان را به آنها نشان مىدهند.
تا اينكه به آنها بفهمانند اگر معصيت الهى مىكرديد داخل اين منازل مىشديد.
پس آنها چنان خوشحال شوند كه اگر در بهشت مرگ بود مىمردند كه از چنين عذابى نجات يافتهاند.
سپس كسى فرياد زند اى اهل جهنم! به بالا نگاه كنيد.
و چون نگاه كنند حالات مؤمنان را در بهشت ونعمتهاى آنها را ببينند و به آنها مىگويند: اگر فرمان خداوند را اطاعت مىكرديد، همانند مؤمنان به بهشت مىرفتيد، و آنها آنقدر ناراحت مىشوند كه اگر در جهنم مرگ بود از ناراحتى مىمردند.
اِيّاكَ نَعْبُدُوَاِيّاكَ نَسْتَعِينُ
تنها تو را مىپرستم و تنها ازتو يارى مىخواهم.
نماز گزار در آيههاى قبل مىگويد:
الحمد لله :
حمدو پرستش مخصوص خداوند است.
و در چند آيه بعد مىگويد:
اِيّاكَ نَعْبُدُوَاِيّاكَ نَسْتَعِينُ :
تنها تو را مىپرستم وا ز تو يارى مىخواهم.
يعنى همانطور كه حمد مخصوص خدا است پس من هم تنها خدا را مىپرستم و تنها از خدا يارى مىخواهم.
ابوطلحه روايت كرده است كه من با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بودم در بعضى از غزوات چون جنگ سخت مىشد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سر برمىداشت و مىگفت: يا مالِكِ يَومِ الدِّينِ اِيّاكَ نَعْبُدُوَاِيّاكَ نَسْتَعِينُوسرهاى دشمنان را مىديدم كه مىافتد بر روى زمين وكسى را نمىديدم كه شمشير بزند.
چون جنگ تمام شد، از پيامبر جريان را پرسيدم و پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند:فرشتگان گردن آنها را مىزدند وشما نمىديديد.
روايت شده كه هرگاه بر بنده مؤمن كارى سخت واقع شود، و او اين كلمات شريفه را بگويد آن كار بر او آسان شود.
نكته ديگر درباره پرستش خدا و يارى خواستن از او، توسل به امامان (عليهم السلام)است .
به عبارت ديگر، اياك نستعين يعنى اين كه تنها از تو يارى مىخواهم.
پس چرا در بعضى از مواقع متوسل به امامان (عليهم السلام)مىشويم؟پاسخ آن كه متوسل شدن به امامان (عليهم السلام) با آيه قرآن هيچ منافاتى ندارد; زيرا توسل به امامان (عليهم السلام)به اين علت است كه ما خود را درنزد خداوند گنهكار مىدانيم و براى خود در نزد خداوند آبرويى نمىيابيم.
از اين رو آنها را واسطه قرار مىدهيم تا خداوند به خاطر آبرويى كه آنها دارند، مشكل ما را حل كند.
پس اگر بيشتر توجه كنيم ما از خداوند يارى خواستيم منتهى با واسطه قرار دادن كسانى كه از ما بهتر هستند.
مانند اين كه ما از كسى مىخواهيم پولى بگيريم و او ما را نمىشناسد.
و ما به شخصى كه هم ما را مىشناسد، وهم او را مىگوييم كه واسطهبين ما شود تا بتوانيم از آن شخص پولى به عنوان قرض بگيريم .