گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۱۵ -


غروب در قدر  
شيخ حر عاملى اين فرزانه روزگار سرانجام در بيست و يكم ماه رمضان 1104 در هفتاد و يك سالگى چشم از جهان فروبست و ((در زير گنبد حضرت (رضا)، كنار منبر، برادرش شيخ احمد صاحب الدرالمسلوك با هزاران نفر ديگر بر جسم مطهرش نماز گذارد و جسم مطهرش در ايوان حجره اى از حجره هاى صحن شريف امام رضا عليه السلام جنب مدرسه ميرزا جعفر به خاك سپرده شد))(670) و مرقدش در كنار حرم رضاى آل محمد واسطه بين مردم و پيشواى هشتم شيعيان گشت .
سلام بر او روزى كه در ((مشغر))، معبر نور، چشم به جهان گشود و روزى كه در ((مشهد))، قبله نور، چشم از جهان فروبست .
علامه بحرانى متوفاى 1107 ق . 
نابغه حديث
سيد مرتضى علامه مهرى
ولادت  
سخن از ستاره درخشان بحرين ، سيد هاشم بحرانى است . او فرزند سيد سليمان حسينى بحرانى و معروف به ((علامه بحرانى )) است (671) سلسله نسب او با بيست و پنج واسطه به امام موسى بن جعفر عليه السلام مى رسد. (672)
در نيمه اول قرن يازدهم در روستاى ((كتكتان )) از توابع شهر ((توبلى )) كه پايتخت علمى و سياسى بحرين در آن عصر بود، فرزندى از سله پاك رسول خدا صل الله عليه و آله به دنيا آمد. گر چه تاريخ تولد اين وجود سعادتمند به طور دقيق به دست نيامده است . بر اساس برخى از دلايل ، تاريخ تولدش ‍ را بين سالهاى 1030 تا 1040 ق . ياد كرده اند. (673)
مرواريد خليج  
كشور بخرين در كرانه جنوبى خليج فارس قرار داشته و از ديرباز به مرواريد خليج فارس مشهور بوده است . اين كشور از اولين دوران طلوع خورشيد اسلام هماره از پايگاههاى مستحكم مسلمانان بويژه شيعيان جهان بوده و در طول تاريخ ، فرزانگان ، دانشمندان و فقهاى بسيارى از آن ديار برخاسته ، خدمات بى شمارى نسبت به اسلام انجام داده اند. (674)
موقعيت ويژه بحرين در عصر علامه بحرانى از نظر سياسى و تجارى و همچنين قلوب پاك و خواجوى مردمان آن ديار و تلاشهاى فرهنگى و علمى حكومت مركزى آن يعنى ايران ، از آن خطه ، انديشمندان تواناى آن ديار را بسان درهاى گرانبها، حمايت و پشتيبانى كرده ، از محضر آنان بهره مند شوند.
از اين رو، پس از عراق و ايران ، سومين و عظيم ترين حوزه علميه شيعه در جهان اسلام ، بحرين بوده است . (675) ((توبلى )) شهر مركزى و حاكم نشين آن روز بحرين به سبب مركزيت سياسى و موقعيت علمى خود، شهرتى بسزا يافته بود. در آن ايام شيخ محمد بن ماجد بن مسعود بحرانى ، مرجعيت و رهبرى علمى و معنوى آن نواحى را به عهده داشت . (676)
كوچ پرستوها 
موقعيت ممتاز فرهنگى ، سياسى و جغرافيايى بحرين ، متجاوزان و قدرتمندان زورگو را بر آن داشت تا هر بار با تهاجم به اين خطه پر حاصل ، خسارات جانى و مالى بى شمارى به اهالى اين منطقه وارد سازند.
اين تهاجمات ، عرصه را بر علما و دانشمندان تنگ كرد به طورى كه موجب مهاجرت آنان به كشورهاى همجوار بويژه ايران و عراق گرديد. (677)
فرزندان محدث بحرانى از كسانى بودند كه در غائله سوم بحرين به ايران هجرت كرده ، به اصفهان رفتند.(678)
ميرزا عبدالله اقندى نوشته است : ((اكثر كتابهاى سيد را در اصفهان در منزل فرزندش سيد محسن ديده ام .)) (679) جاى ترديد نيست كه در اين تهاجمات و حمل و نقل ها، اى بسا آثار بسيارى از دانشمندان از جمله محدث بحرانى از بين رفته باشد.
حيات علمى سيد 
سيد بحرانى پس از چندى تحصيل در زادگاهش راهى نجف اشرف شد و از استادان آن حوزه با شكوه استفاده فراوان برد و سالها بعد با رسيدن به مقام علمى و معنوى اجتهاد، بزرگ مرجع آن حوزه گشت . گرچه سال ورودش به نجف ، به صورت دقيق مشخص نيست اما به يقين در سال 1063 ق . نزد استاد بزرگ نجف ، فخرالدين طريحى به دانش اندوزى مشغول بوده است .(680) او پس از چندى به زادگاهش بحرين بازگشت و بعد از رحلت شيخ محمد بن ماجد بحرانى عهده دار منصب مرجعيت و رهبرى دينى و علمى مردم گرديد.(681)
سيد بحرانى در دوران تحصيلات خويش از محضر استادان گرانقدرى بهره مند گشت كه برخى از آنها بدين شرح است :
1. شيخ فخرالدين طريحى نجفى (متوفى 1087 ق ) مولف كتاب ((مجمع البحرين و مطلع النيرين )).
وى از خاندانهاى بزرگ نجف اشرف بود. برخى ديگر از كتابهايش عبارت اند از ((شرح مختصر النافع )) و ((تميز المتشابه من اسماء الرجال )).
علامه بحرانى و علامه مجلسى هر دو از شاگردان فخرالدين طريحى بودند.(682)
2. سيد عبدالعظيم بن عباس استر آبادى - از بزرگان علماى اخبارى بود كه به علامه بحرانى اجازه نقل روايت داد.(683)
شاگردان  
شاگردان و راويان بسيارى از سيد هاشم بحرانى اجازه نقل حديث دريافت كردند كه به برخى از آنان اشاره مى شود:
1. شيخ محمد بن حسن حر عاملى ، مولف كتاب ((وسايل الشيعه )). (684)
2. شيخ محمود بن عبدالسلام المعنى . (685)
3. شيخ عبدالله بن على بن احمد بحرانى (متوفى 1148 ه‍ق ) مولف كتاب ((الرسائل المتشتته )). (686)
4. سيد محمد بن على سيف الدين عطار بغدادى . (687)
5. شيخ على مقايى بحرانى (688)
6. شيخ حسن بحرانى . (689)
7. شيخ هيكل بن عبد على اسدى جزائرى
دومين بهار حديث  
قرن چهارم و پنجم هجرى دوران نشر و گسترش علوم و تاليف و تصنيف و آزادى نسبى علماى بزرگ شيعى بود. در اين دوران عالمان و محدثان بزرگ ، كتب اربعه شيعه (كافى ، تهذيب الاحكام ، من لايحضره الفقيه ، استبصار) را كه مانع اساسى فقه تشيع به شمار مى روند به رشته تحرير در آوردند.
پس از آن دوران ، تلاش علمى و تحقيقى در موضوع گردآورى ، تدوين و تاليف حديث رو به خاموشى نهاد تا اينكه پس از گذشت پنج قرن سكوت زمستانى ، در قرن يازدهم هجرى ، بزرگان و نوابغى از عالم تشيع به اين امر مهم همت گماشته ، با استفاده از زمينه مناسبى كه در پرتو حكومت صفويان به وجود آمده بود. تلاش فراگيرى را در اين باره پى گرفتند.(690)
پيشگامان اين تحول عظيم و پيام آوران اين بهار با صفا، بزرگانى چون علامه بحرانى بودند. علامه مجلسى با تدوين و نگارش مجموعه عظيم ((بحارالانوار)) خدمت بزرگى به اسلام كرد.
علامه سيد هاشم بحرانى نيز آستين همت بالا زد و به دور از هياهوى زمانه ، خود را به درياى بيكران علوم الهى و معارف اهل بيت افكند و با استمداد از كلام و گوهرهاى تابناك امامان معصوم ، ساحلى زيبا و پرطراوت را به رهروان طريق هدايت نشان داد.
آن محدث و مفسر بزرگ انگيزه و هدف خود را از اين كار عظيم چنين بيان مى كند:
((ديدم كتب علمى از بين مى رفت و آثار پوسيده مى گرديد، در حالى كه اين كتابها قبل از روزگار ما منابعى غنى بودند كه پس از چندى تنها علايمى از آنها بر جاى ماند و به مرور، اثرى از آن علامتها نيز باقى نماند. گويا چيزى گفته و نوشته نشده بوده است . با اينكه ستارگان علم و معرفت روشنى مى بخشيدند و كتابها و آثار آنها به طور فراوان در همه نقاط نگاشته و منتشر مى گرديد (691))).
او با اين هدف و مقصد، به اين تحول عظيم دست زد و بدين سان بار ديگر طراوت شكوفه هاى بوستان اهل بيت عليهم السلام و پيام بهار ايمان را نويد داد.
علامه بحرانى در قرن يازدهم كه مى توان آن را ((عصر احياى دوباره حديث )) نام نهاد با تمسك به حديث شريف پيامبر گرامى اسلام كه فرمود: ((ايها الناس انى تارك فيكم الثقلين ... كتاب الله و عترتى ...)) به دفاع از مرزهاى عقيدتى اسلام و تفسير آيات قرآن كريم پرداخت و براى پاسدارى و ترويج ثقل اكبر (قرآن مجيد) تفاسير متعددى به رشته تحرير در آورد.
او در دفاع از ثقل اصغر (اهل بيت ) و انتشار احاديث معصومين عليهم السلام نيز تلاشى درخور توجه و ستودنى از خود نشان داد. وى كه فقيهى گرانمايه و صاحب تاليفات بسيار ارزشمندى در فقه ، اصول ، رجال و... بود زمانى از ادامه تحقيق و تاليف در فقه منصرف شد و به يكباره توجه ويژه اى نسبت به تدوين آثار اهل بيت پيدا كرد و با تمام توان و سرعت و دقت فراوان ، به اين امر مهم پرداخت . (692)
درباره او آمده است :
((علامه بحرانى عمر شريفش را وقف جمع آورى ، تصحيح و تدوين احاديث نمود و حتى يك لحظه از جستجو براى يافتن كتب حديث و جمع آورى نسخه هاى كتب حديث و تصيح و تبويب و تنظيم احاديث براى بهتر استفاده كردن از روايات آرام نگرفت (693))).
بدين سان علامه سيد هاشم بحرانى با تلاش وصف ناپذير خويش ، ((پاسدار حريم ثقلين )) گرديد.
روش علمى و تحقيقى سيد  
علامه بحرانى در تدوين كتابهاى روايى و حديث ، از روشهاى برجسته و علمى خاصى استفاده مى كرد كه اشاره اى اجمالى به آنها ضرورى مى نمايد.
1. استفاده از روايات اهل سنت براى اثبات امامت على عليه السلام و ديگر امامان معصوم عليه السلام به گونه اى كه او حديث منزلت را از طريق يكصد سند از دانشمندان اهل سنت با ذكر نام كتاب و مدرك آنها نقل كرده است . (694)
2. استفاده از نسخه هاى متعدد و عبارات متفاوت يك حديث براى صحيح تر مشخص شدن و گويايى حديث .
3. تحقيق و تصحيح سند احاديث براى پيدا كردن روايات صحيح (695)
او در اين زمينه كتاب تهذيب شيخ طوسى را بررسى و تحقيق كرد و اغلاط بسيارى را كه در رجال و سند اخبار بود مشخص ساخت و اثر خويش را ((تنبيهات الاريب فى رجال التهذيب )) ناميد.(696)
4. دسته بندى و تبويب احاديث از ديگر كارهاى مهم و لازمى بود كه در سيره نيكوى سيد قرار داشت .
او در اين باره كتاب ((ترتيب التهذيب )) را كه مربوط به تهذيب شيخ طوسى بود به رشته تحرير درآورد و آن را به بهترين روش تدوين و دسته بندى كرد. (697)
كوششهاى جانفرساى اين محقق توانمند، عالمان و سيره نويسان بلند پايه را بر آن داشت تا همگان اعتراف كنند كه در تاريخ تشيع كسى جز علامه مجلسى (رض ) مانند او ديده نشده است (698) و بلكه در برخى موارد از جمله تحقيق در سند تصحيح آن ، امتيازاتى دارد كه در نوع خود بى نظير بوده و ايشان در اين باره از مصادرى حديث نقل كرده كه علامه مجلسى به آنها دست نيافته است . (699)
از نگاه ديگران  
با نگاهى به نظرات بزرگان درباره علامه بحرانى ، ابعادى از شخصيت وى هويدا مى شود.
1. شيخ يوسف بحرانى مى گويد:
سيد بحرانى مردى است فاضل ، محدث ، جامع و داراى تتبع زياد در اخبار، به طورى كه غير از علامه مجلسى مانند او در شيعه ديده نشده و كتابهاى متعددى تاليف نموده كه شهادت بر وسعت تتبع و اطلاع ايشان دارد...
او از پرهيزكارانى بود كه بر ملوك و سلاطين بسيار سخت مى گرفت . (700)
2. شيخ حر عاملى :
((... او مردى با طهارت و... عارف به تفسير و علوم عربيت و رجال مى باشد. (701)))
3. شيخ عباس قمى :
((سيد... ركن معتمد،... فقيه ماهر، محدث جامع ، متتبع در اخبار، صاحب مولفات كثير سودمند، كه نشان از كثرت اطلاعات ... آن جناب است . (702)))
4. سيد محسن امين :
در تتمه امل الامل آمده است كه : سيد بحرانى از كوههاى راسخ و درياهاى شگرف علم است . كسى از او - حتى علامه مجلسى - پيشى نگرفته و ديگر آمدن امثال او در آينده ، با اين قدرت تتبع و كثرت اطلاعات مشكل است . (703)
5. شيخ حسن دمستانى :
سيد بزرگوار، شجاع ثابت قدم و پيشواى پيشتاز... صاحب حافظه بسيار قوى و در حفظ خصوصا روايات به حدى رسيد كه بر همه غالب گرديد... و در اين مسابقه گوى سبقت را از پيشتازان اين ميدان - اگر چه تقديم زمانى بر او داشتند - ربود.(704)
6. شيخ محمد حرز الدين :
... او بسيار مقدس ، عابد و متقى بود و در تقوا، فراست و پرهيزكارى به مرتبه بلندى رسيد.(705)
7. آيت الله مرعشى نجفى :
... شخصيتى كه هم از جهت شهرت ملقب و مشهور به علامه و هم از حيث علم واقعا علامه مى باشد آگاه و متبحر در حديث ، نابغه در روايت ، پيشواى پيشتاز...(706)
8. شهيد مطهرى :
سيد هاشم بحرينى از محدثين و متتبعين معروف شيعه بشمار مى رود. (707)
بر قله تقوا و خدمت  
علامه بحرانى اسطوره تقوا و ضرب المثل پرهيزكارى بود. شيخ محمد حسن نجفى ، صاحب كتاب جواهر الكلام در ضمن موضوعات مربوط به عدالت و تقوا، فرزانگانى چون مقدس اردبيلى و علامه بحرانى را از چهرهاى ممتاز و استثنايى تقوا معرفى مى كند. (708)
سيد بحرانى به رغم فعاليتهاى تحقيقى و تاليف كتابهاى پرارج ، هيچ گاه از هدايت و ارشاد مردم غافل نبود و وظايفى چون قضاوت ، اجراى احكام الهى ، كوتاه كردن دست ظالمان و ديگر امور مربوط به جامعه را بخوبى به انجام رساند. (709) او با مديريت دينى خويش انسانهاى صالح را به سوى تكامل و سعادت واقعى رهنمون گشته ، هدايت گر مردم در دين و دنيايشان بود.
گنجينه بحرانى  
علامه سيد هاشم آثار ارزشمندى را در موضوعات متفاوت علوم اسلامى به يادگار نهاد و با تاليف كتابهاى متعدد، دائره المعارفى جامع و سودمند در اختيار رهروان هدايت و پژوهشگران شريعت قرار داد. اينك آثار جاويدان او را به نظاره مى نشينيم :
1. علوم قرآن
2. البرهان فى تفسير القرآن
3. اللوامع النورانيه فى اسماء على و اهل بيته القرآنيه
4. الحجه فيما نزل فى القائم الحجه
5. نورالانوار فى تفسير قرآن
6. الهادى و مصباح النادى
7. الهدايه القرآنيه الى الولايه و الاماميه
8. اصول و اعتقادات
9. حقيقه الايمان المبثوت على الجوارح و احاديث التوحيد و النبوه و الامامه
10. نهايه الاكمال فيما يتم به تقبل الاعمال
11. مصباح الانوار و انوار الابصار فى بيان معجزات نبى المختار
12. امامت
13. اثبات الوصيه
14. احتجاج المخالفين على امامه على بن ابى طالب امير المومنين عليه السلام
15. الانصاف فى الانص على الائمه الاثنى عشر من آل محمد الاشرف
16. ايضاح المسترشدين فى بيان تراجم الراجعيت الى الولايه على بن ابى طالب اميرالمومنين عليه السلام
17. بهجه النظر فى اثبات الوصايه و الامامه للائمه اثنى عشر
18. البهجه المرضيه فى اثبات الخلافه و الوصيه
19. تبصره الولى فيمن راى القائم المهدى
20. تبصره الولى فى النص الجلى اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام
21. التحفه البهيه فى اثبات الوصيه لعلى عليه السلام
22. سلاسل الحديد و تقيد اهل التوحيد
23. عمده النظر فى بيان عصمه الائمه الاثنى عشر
24. غايه المرام و حجه الخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام
25. فصل معتبر فيمن راى الامام الثانى عشر
26. كشف المهم فى طريق خبر غدير خم
27. مدينه المعاجز الائمه الاثنى عشر و دلائل الحجج على البشر
28. تفضيل الائمه صلوات الله عليهم على انبياء عدانبينا محمد صلى الله عليه و آله
29. تفضيل على عليه السلام على انبياء اوالعزم من الرسل
30. تلخيص رسالتين
31. حليه النظر فى فضل الائمه الاثنى عشر
32. الدرالنضيد فى فضائل الحسين الشهيد عليه السلام
33. فضائل على و الائمه من ولده
34. فضل الشيعه (مناقب الشيعه )
35. اللباب المستخرج من كتاب الشهاب
36. مناقب اميرالمومنين
37. التيميه و الدره الثمينه
38. معالم الزلفى فى عارف النشاه الاولى و الاخرى
39. نزهه الابرار و منار الافكار فى خلق الجنه و النار
40. تاريخ اسلام
41. حليه الابرار فى احوال محمد و آله الاطهار
42. المطاعن البكريه و المثالب العمريه من طريق العثمانيه
43. مولد القائم
44. وفاه النبى
45. وفاه الزهراء
46. سير الصحابه
47. مقتل ابى عبدالله الحسين عليه السلام
48. فقه
49. التنبيهات فى الفقه
50. حديث
51. ترتيب التهذيب
52. شرح ترتيب التهذيب
53. روضه الواعظين فى احاديث الائمه الطاهرين
54. تعريف رجال من لايحضره الفقيه
55. رجال
56. تنبيهات الاريب فى رجال التهذيب
57. التيميه فى بيان نسب التيمى
58. روضه العارفين و نزهه الراغبين
59. من روى النص على الائمه الاثنى عشر من الصحابه و التابعين
خاندان پاك  
سيد هاشم بحرانى كه از تبار هاشميان بود و ريشه در علويان داشت فرزندانى صالح و دانشمند به جامعه اسلامى تحويل داد. همسرش ، دختر شيخ على فرزند شيخ عبدالله بن شيخ حسين بن على كنيار بود.
فرزندان او عبارتند بودند از:
1. سيد عيسى - او عالمى پرهيزكار و نويسنده اى پژوهشگر بود. شرحى بر كتاب ((زبده الاصول )) شيخ بهايى نوشته است . كتاب ((نهايه الاكمال فيما به تقبل الاعمال )) را كه اثر پدر بزرگوارش بود به رشته تحرير درآورده است . (710)
2. سيد محسن - او بظاهر فرزند بزرگ سيد و دانشورى پرهيزكار بود.(711)
3. سيد محمد جواد - گرچه از شرح زندگى اش اطلاعى در دست نيست ، آقا بزرگ تهرانى ، با عبارتى مقام علمى او را بيان مى كند. وى نوشته است كتاب ((زبده الاصول )) شيخ بهايى از سوى سيد محمد جواد شرح شده است . (712)
4. سيد على - او نيز همچون ديگر برادرانش از دانشمندان برجسته بوده است . (713)
علامه بحرانى داراى سه برادر به نامهاى سيد كاظم ، سيد جعفر و سيد احمد بوده است . (714)
سيد محمد جواد فرزند سيد على از نوادگان او و فاضلى توانا بود و پس از مدتى اقامت در اصفهان ، براى تبليغ اسلام به سوى فارس رفته ، مدتى در شهر ((خنج (715))) كه در آن روزگار اهميت تجارى فوق العاده اى داشت سكونت كرد.
سيد محمد جواد پس از احداث مسجدى در آن شهر، از سوى ساكنان آنجا كه اهل سنت بودند، مورد تهديد قرار گرفت و بر اين اساس شبانگاه به سوى روستاى ((اسير)) حركت كرد. سالها در ميان آنها با عزت زيست .
آقا سيد محمد جواد تا پايان عمر در آنجا به سر برد تا اينكه دعوت حق را لبيك گفت : مقبره او امروزه زيارتگاه معروفى است (716) پس از وى فرزندانش به شهر ((مهر)) (717) كه خاستگاه سادات و علما بود مهاجرت كردند.
عروج ملكوتى  
سال 1107 ق . بحرين در اضطراب بود. اضطراب هجران يكى از ستارگان فروزان جهان تشيع . ناگهان سفير غم خبر رحلت عالم ربانى سيد هاشم بحرانى را به گوش ساكنان آن ديار رساند. او در روستاى نعيم جان سپرد و روحش با احترام و تجليل به روستاى ((توبلى )) منتقل گشت و در مقبره ماثنى ، در جوار مسجد معروف آن سامان به خاك سپرده شد. مقبره اش ‍ اينك زيارتگاه خداجويان بحرين است .
علامه محمد باقر مجلسى متوفاى 1111 ق . 
مردى از فردا
حسن ابراهيم زاده
تولد:  
((علامه (محمد باقر) مجلسى به سال 1037 هجرى مساوى با عدد ابجدى جمله ((جامع كتاب بحار الانوار)) چشم به جهان گشود.)) (718)
پدرش مولا محمد تقى مجلسى از شاگردان بزرگ شيخ بهايى و در علوم اسلامى از سرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت . وى داراى تاليفات بسيارى از جمله ((احياء الاحاديث فى شرح تهذيب الحديث )) است . ((مادرش دختر صدر الدين محمد عاشورى )) (719) است كه خود از پرورش ‍ يافتگان خاندان علم و فضيلت بود.
در دامان زهد  
در خاندانى رشد و نمو كرد كه از نيمه قرن پنجم هجرى به تشيع در ميان مردم مشهور بودند و بسيارى از افراد اين خانواده در قرن دهم و يازدهم از دانشمندان معروف زمان به شمار مى رفتند.)) (720) پدر بزرگش ((ملا مقصود)) از دانشمندان با تقوا و از مروجين مذهب تشيع بود. وى به خاطر كلام زيبا و اشعار دلنشين و رفتار و گفتار نيكو در محافل و مجالس به ((مجلسى )) لقب يافته بود و خاندان عاليقدر آنان نيز بدين نام شهرت يافته بودند.)) (721)
به دنبال نور 
درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز كرد. (722) نبوغ سرشار او به حدى بود ((كه در چهارده سالگى از فيلسوف بزرگ اسلام ملاصدرا اجازه روايت گرفت .)) (723) و سپس در حضور استادانى چون علامه حسن على شوشترى ، امير محمد مومن استر آبادى ، ميرزاى جزايرى ، شيخ حر عاملى ، ملا محسن استر آبادى ، ملا محسن فيض كاشانى ، ملا صالح مازندرانى ، زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر يك خوشه ها چيد ((و در اين كوشش خستگى ناپذير پاى درس بيش از بيست و يك استاد نشست .)) (724) و از افكار و عقايد و انديشه هاى مختلف آنان بهره جست .
وى در اندك زمانى بر دانشهاى صرف و نحو، معانى و بيان ، لغت و رياضى ، تاريخ و فلسفه حديث و رجال ، درايه و اصول و فقه و كلام احاطه كامل پيدا كرد.
آفتابى بر منبر  
مجلسى كه در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدريس اشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت .)) (725) در پاى درس او بيش از هزار طلبه مى نشستند و از نور علم و معرفت دلهاى خود را جلا مى دادند. سيد نعمت الله جزايرى كه نامى ترين شاگرد اوست ، مى گويد:
((با آنكه در سن جوانى به سر مى برد چنان در علوم تتبع كرده بود كه احدى از علماى زمانش به آن نرسيده بودند.)) (726) ((هنگامى كه در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مى كرد هيچ كس فصيح تر و خوش كلام تر از او نديدم . حديثى كه شب مطالعه مى كردم چون صبح از او مى شنيدم چنان بيان مى كرد كه گويى هرگز آن را نشنيده ام .)) (727) تواضع و بزرگمنشى او چنان بود كه بسيارى از بزرگان حوزه براى نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان گاهى به پاى درس ايشان حاضر مى شدند. ((شيخ محمد فاضل - با اينكه مجلس درس و مباحثه داشت - به حوزه درس علامه حاضر مى شد و عملا به طلاب درس تواضع مى آموخت و علامه نيز در مقابل به شاگردانش اظهار مى داشت استفاده او از من كمتر از استفاده من از اوست بلكه استفاده من از او بيشتر است .)) (728)
شخصيتهاى ذيل برخى از شاگردان فرهيخته علامه مى باشند كه از مكتبش ‍ توشه برچيده و از او اجازه نقل روايت اخذ كردند:
1. مولى ابراهيم جيلانى
2. مولى محمد ابراهيم بواناتى
3. ميرزا ابراهيم حسينى نيشابورى
4. ابوالبركات بن محمد اسماعيل خادم مشهدى
5. مولى ابوالبقاء
6. ابواشرف اصفهانى
7. مولى محمد باقر جزى
8. ملا محمد باقر لاهيجى
9. شيخ بهاء الدين كاشى
10. مولى محمد تقى رازى
11. ميرزا محمد تقى الماسى
12. مولى حبيب الله نصرآبادى
13. ملا حسين تفرشى
14. محمد رضا اردبيلى
15. محمد طاهر اصفهانى
16. عبدالحسين مازندرانى
17. سيد عزيزالله جزائرى
18. ملا محمد كاظم شوشترى
19. شيخ بهاء الدين محمد جيلى
20. مولى محمود طبسى
21. محمد يوسف قزوينى و... (729)
در ميان شاگردان ، نكته سنجى و تيز بينى و كوشش خستگى ناپذير ((سيد نعمت الله جزايرى )) كه به تازگى به همراه دوستش به حوزه درس او راه يافته بود و در فقر و تنگدستى بسر مى برد نظر او را به خود جلب كرد، بطوريكه ضمن قرار دادن حقوق ماهيانه براى دوستش او را به خانه اش برد و مدت چهار سال در كنار خود جايش داد)) (730) سيد را چنان پرورش داد كه از او عالمى بزرگ و مجتهدى توانا ساخت و ((چون ميرزا تقى دولت آبادى در محله جماله مدرسه اى بنا نهاد و او را به عنوان مدرس آنجا تعيين كرد.)) (731)
سيد در سايه استاد چنان به تحصيل علم و معرفت پرداخت كه در اخلاق و رفتار و بيان مطالب علمى ، آينه استاد به حساب مى آمد. وى در مسائل مختلف چنان سخن به ميان مى آورد كه گويى ((مجلسى )) سخن مى گويد.
((او همچون علامه ، مسلكى متعادل داشت و هميشه پيرو دليل و حقيقت بود خواه مطابق با اصولى ها باشد و خواه مساعد با اخباريها.)) (732)
بسوى نور  
علامه در مسير احياى علوم اهل بيت عليه السلام راه استادش فيض را در پيش گرفت و با رها كردن علوم عقلى با كوله بارى از تعبد به سوى نورى كه از قله بلند روايات و احاديث مى تابيد شتافت و در اولين قدم ((كتب اربعه )) را به صحنه درس و بحث كشاند. ((ضمن نگاشتن شرح بر اصول كافى و تهذيب ، از شرح ((من لايحضره الفقيه )) كه پدرش بر آن شرحى نگاشته بود، خوددارى كرد و يكى از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار (733) تشويق نمود.)) (734) وى طلاب را كه مدتها از روايات و احاديث جدا بودند به مطالعه و تحقيق در روايات تشويق كرد و براى حفظ و نگهدارى كتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحويل دادن آنها به نسل فردا بدون هيچ گونه كم و كاستى و تحريف اعلام كرد. ((اگر هر يك از طلاب كتب اربعه را بنويسد، به دريافت يك اجازه از او نايل خواهند شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن كتب اربعه پرداختند و نسخه ها را نزد علامه مى بردند و او با خط خود در پشت نسخه هاى آنها اجازه آنان را مى نوشت .)) (735)
علامه با خود مى انديشيد كه تدريس كتب اربعه و توجه به بعضى از ديگر كتابها چون ((ارشاد مفيد))، ((قواعد علامه )) و ((صحيفه سجاديه )) تنها اين كتاب را از خطر نابودى نجات خواهد داد اما براى كتب ديگر چه بايد كرد؟ انديشه درباره هزاران كتاب شيعه كه در كوره هاى حمام يغماگران و فرهنگ كشان به خاكستر تبديل شده بود و نيز صدها نسخه كوچك و بزرگ روايات كه از حوادث روزگار مصون مانده يا در كنج صندوقخانه ها پنهان شده بود و يا آنها را به نقاط دور دست دنيا كشيده بودند او را آزار مى داد. از سوى ديگر تعصب خشك اهل سنت در نابودى ذخيره هاى گرانبهاى تشيع و احتمال سقوط دولت صفويه به دست دو قدرت بزرگ شرق و غرب اهل تسنن و نفوذ قدرتمندانه صوفيان در دربار و جامعه و نقشه هاى آنان براى تحريف بسيارى از روايات ، بى توجهى طلاب به كتب روايات و احاديث بيش از پيش آثار اهل بيت را در معرض خطر و نابودى قرار داده بود. از اين رو تلاش همه جانبه اى براى به دست آوردن آثار تشيع آغاز كرد به گونه اى كه او در اين تلاش وسيع دويست اصل (و منبع مكتوب ) از اصول چهارصدگانه معتبر شيعه را به دست آورد و نفيس ترين كتابخانه تشيع را گرد آورد. حتى در زمانى كه به علامه خبر دادند كه نسخه كتاب ((مدينه العلم )) در يكى از كتابخانه هاى يمن به چشم خورده است علامه اين مطلب را با شاه در ميان گذاشت . شاه سفيرانى را با هداياى فراوان و گرانبها نزد پادشاه يمن روانه آن كشور كرد و از او كتاب ((مدينه العلم )) را درخواست نمود اما هيچ گاه آن كتاب به دلايل نامعلوم به دست علامه نرسيد. (736) علامه در ادامه كارهاى فكرى - فرهنگى خود بسيارى از كتب گذشتگان را كه علما در مسائل گوناگون نگاشته بودند احيا كرد و طلاب را به نسخه بردارى از آنها تشويق و ترغيب نمود و كتابهايى كه غبار غربت آنها را فرا گرفته و كسى آن را نمى شناخت و مطالعه نمى كرد با دستخط مباركش در زير آن مى نوشت كه اين كتاب غريب مانده و كسى آن را نمى خواند.)) (737)
محراب بحار 
علامه مجلسى با خود چنين انديشيد كه بايد گهرهاى گرانبهاى اهل بيت را كه از اطراف و اكناف جمع كرده است در قالب محرابى زيبا به نام ((بحار الانوار)) بگنجاند تا به تنها طلاب بلكه تمام شيعيان در اين محراب به سوى قبله دلها يعنى كلام اهل بيت به نماز عشق بايستند و بدين وسيله راه چاه و درست را از نادرست تشخيص دهند تا هر زمان هر مكتبى درباره هر مطلبى كلامى را از اهل بيت خواست شيعيان با انگشت اشاره محراب زيباى ((بحار)) را نشانه روند. از اين رو دست به كارى عظيم زد و شروع به نگارش ‍ اين دائره المعارف بزرگ تشيع كرد.
علامه در مقدمه بحارالانوار چنين مى نگارد.
((در آغاز كار به مطالعه كتابهاى معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به كتابهاى ديگرى كه در طى اعصار گذشته به علل مختلف علل مختلف متروك و مهجور مانده بود رو آوردم . هر جا كه نسخه حديثى بود سراغ گرفتم و به هر قيمتى كه ممكن شد بهره بردارى مى كردم . شرق و غرب را جويا گشتم تا نسخه هاى بسيار گردآورى نمودم . در اين مهم دينى جماعتى از برادران مذهبى مرا يارى نمودند و به شهرها و قصبه ها و بلاد دور كشيدند تا به فضل الهى مصادر لازم را بدست آوردند... بعد از تصحيح و تنقيح كتابها بر محتواى آنها واقف شدم نظم و ترتيب كتابها را نامناسب ديدم و دسته بندى احاديث را در فصلها و ابواب متنوع راهگشاى محققان و پژوهشگران نيافتم . از اين رو به ترتيب فهرستى همت گماشتم كه از هر جهت جالب و مفيد باشد. در سال 1070 هجرى اين فهرست را ناتمام رها كردم و از فهرست بندى ساير كتابها دست كشيدم كه اقبال عمومى را مطلوب نديدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع ديدم ...
ترسيدم كه در روزگارى بعد از من باز هم نسخه هاى تكثير شده من در طاق نسيان متروك و مهجور شود و با مصيبتى از ستم غارتگران زحمات مرا در تهيه نسخه ها بر باد دهد، لذا راه خود را عوض كردم - از خدا يارى طلبيدم - و به كتاب بحار الانوار پرداختم .
... در اين كتاب پربار قريب 3000 باب طى 48 كتاب علمى خواهيد يافت كه شامل هزاران حديث است ، شما در اين كتاب براى اولين بار با نام برخى از كتابها آشنا مى شويد كه سابقه علمى ندارد و طرح آن كاملا تازه است .
پس اى برادران دينى كه ولايت امامان را در دل و ثناى آنان را بر زبان داريد به سوى اين خوان نعمت بشتابيد و با اعتراف و يقين كتاب مرا دست به دست ببريد و با اعتماد كامل به آن چنگ بزنيد و از آنان نباشيد كه آنچه را در دل ندارند بر زبان مى آورند)). (738)
اما فرصت كم و مشاغل زياد او مانع از آن شد كه به تصحيح روايات بپردازد. به همين علت در مقدمه چنين نگاشت : ((در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهى مساعدت نمايد شرح كاملى متضمن بر بسيارى از مقاصدى كه در مصنفات ساير علما باشد بر آن ((بحار الانوار)) بنويسيم و براى استفاده خردمندان ، قلم را به قدر كافى پيرامون آن به گردش در آوردم .)) (739)
علامه مجلسى قدرت تصحيح روايات و احاديث را بخوبى دارا بود همان گونه كه اين قدرت و ژرف نگرى خود را در مراه العقول به نمايش گذارده است .
حضرت امام خمينى (ره ) درباره بحار الانوار مى فرمايد: ((بحار خزانه همه اخبارى است كه به پيشوايان اسلام نسبت داده شده ، چه درست باشد و يا نادرست ، در آن كتابهايى هست كه خود صاحب بحار آنها را درست نمى داند و او نخواسته كتاب علمى بنويسد تا كسى اشكال كند كه چرا اين كتابها را فراهم كردى !)) (740)
تاليفات  
علامه ((با توجه به نياز فرهنگى مردم زمان خود دست به تاليف كتابهاى گوناگون مى زد. زمانى احساس مى كرد مردم به علم نجوم نيازمندند، پس ‍ كتاب ((اختيارات )) را مى نوشت و چون احساس مى كرد جامعه به سوى جدا شدن از خدا سوق داده مى شود كتابى در تهذيب اخلاق چون ((عين الحياه )) را مى نگاشت .)) (741) ((آثارش فارسى او به سود دين و دنياى مردم بود و زمينه هدايت مردم را فراهم مى ساخت . كمتر خانه اى از شيعيان بود كه از كتابهاى وى در آن يافت نمى شد و مورد بهره ورى قرار نمى گرفت .)) (742)
((كتابهاى او چنان بود كه عرب و فارس ، جاهل و عارف ، مردان و زنان و حتى كودكان هم از آنها استفاده مى كردند.)) (743)
علامه مجلسى بغير از دائره المعارف بزرگ تشيع ، ((بحار الانوار)) كتبى به قرار زير نگاشته است :
1. مراه العقول فى شرح اخبار الرسول در شرح اصول كافى
2. ملاذ الاخبار فى شرح التهذيب
3. شرح اربعين
4. الوجيزه فى الرجال
5. الفوائد الطريقه فى شرح الصحيفه السجاديه
6. رساله الاوزان
7. المسائل الهنديه
8. رساله اعتقادات (750 سطر است و در يك شب نگاشته شده است .)
9. رساله فى الشكوك
تاليفات فارسى علامه عبارتند از:
1. حق اليقين
2. عين الحياه
3. حليه المتقين
4. حيوه القلوب
5. مشكوه الانوار
6. جلاء العيون
7. زاد المعاد
8. تحفه الزائر
9. مقياس المصابيح
10. ربيع الاساييع
11. رساله در شكوك
12. رساله ديات
13. رساله در اوقات
14. رساله در جفر
15. رساله در بهشت و دوزخ
16. رساله اختيارات ايام
17. ترجمه عهدنامه اميرالمومنين (ع ) به مالك اشتر
18. مشكوه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا
19. شرح هاى دعاى جوشن كبير
20. رساله در رجعت
21. رساله در آداب نماز
22. رساله در زكوه و بيش از 30 رساله ديگر در مسائل مختلف و ترجمه دعاها و كتابهايى مختصر در عقايد و احكام .
سفر با سلاح قلم  
علامه هيچگاه در سفر، قلم - اين سلاح حوزوى - را از خود جدا نمى ساخت و همواره آن را چون دل خويش صيقل مى داد و با آن به راز و نياز مى پرداخت ((علامه جلد بيست و دوم بحار الانوار را در نجف اشرف بعد از مراجعت از سفر حج تاليف نمود)) (744) و ((در مراجعت از سفر خراسان در بين راه ترجمه خطبه امام رضا(ع ) و رساله و جيزه رجب را نگاشت .)) (745)
هنگام سفرهاى علامه طلاب فرصت را غنيمت مى شمردند و با او همراه مى شدند تا در فضايى ساده و دوستانه سعادت واقعى را در كلام او جستجو كنند ((مير محمد خاتون آبادى مى گويد: من در اول كودكى در تحصيل حكمت و معقول حريص بودم و تمام اوقات عمر خود را در آن مصروف مى داشتم تا آنكه در راه حج به صحبت علامه مولى محمد باقر مجلسى مشرف گرديدم و با ارتباط نزديك يافتم و از نور علم و هدايتش رهبرى شدم و به تحصيل و تتبع در كتب فقه و حديث و علوم مشغول شدم و مدت چهل سال بقيه عمرم را از فيوضات او بهره مند شدم .)) (746)
((در روزهايى كه علامه در مشهد مقدس براى زيارت مشرف بود جمعى انبوه از علما، فضلا و طلاب جهت استفاده از علوم مجلسى چهل حديث (اربعون حديث ) را در اين ايام نوشت )). هنگامى كه علامه شرح اربعين را به اتمام رساند يكى از فضلاى اهل سنت بعد از ديدن كتاب از راه انصاف و محبت گفت : ما گمان مى كرديم پايه علمى علامه مجلسى منحصر به ترجمه كتاب از عربى به فارسى است تا اينكه كتاب ((اسماء و العالم )) بحار و ((شرح اربعين )) او را ديدم ، دانستم كه علامه مجلسى دانايى است كه مافوق او در علم منصور نمى باشد.)) (747)
مردى از فردا 
علامه مجلسى قهرمان عرصه سياست است اما به موجب كينه ورزى و عناد مستشرقان و روشنفكران غربزده همچنان مظلوم تاريخ سياست است . ((علامه پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزوارى در سال 1090 هجرى به منصب شيخ الاسلامى دست يافت .)) (748) و در اين مسند خدمات بسيارى را در مقوله هاى گوناگون سياسى و اجتماعى به ايران و تشيع نمود. بزرگترين كار علامه مجلسى در صحنه سياست كه به نفع تشيع و مكتب آن ختم شد مبارزه با صوفيان بود. علامه مجلسى در دواير دولتى و همچنين نظامهاى مختلف ادارى از قدرت آنها كاست او در خصوص اين گروه كه فقط در اصفهان بيست و يك تكيه و خانقاه و زاويه داشتند، در رساله اعتقادات مى نويسد: ((اينك من به طور اجمال براى شما مى نويسم و بيان مى كنم چيزهايى را كه براى خودم از اصول مذهب به وسيله اخبار كثيره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشويد و به خدعه ها و فريب ها و غرورهاى صوفيه فريب داده نشويد و حجت خدا را بر شما تمام مى كنم .))(749)
علامه علاوه بر مبارزه با صوفيان با كشيشان دربار، بيگانگان ، نمايندگان موسسات و شركتهاى غربى به مبارزه با بت پرستان پرداخت . ((روزى به علامه مجلسى خبر دادند كه بت پرستان در شهر اصفهان در خانه اى بتى قرار داده اند و براى نيايش و پرستش آن بت به آن خانه مى روند. علامه بعد از تحقيق و آگاه شدن از محل بت فتواى خراب كردن آن را صادر كرد.)) (750)
پس از مرگ شاه سليمان درباريان و خواجه سرايان ، حسين ميرزا (سلطان حسين ) را كه مورد علاقه مريم بيگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.
((شاه در وقت تاج گذارى به صوفيان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشير را به كمر او ببندد و علامه مجلسى را پيش خواند و درخواست كرد كه اين تشريفات را او انجام دهد.)) (751)
علامه مجلسى در تالار آينه اين مراسم را انجام داد. ((شاه رو به علامه كرد و گفت : به ازاى اين خدمت چه تقاضايى دارى و چه پاداشى مى طلبى ؟)) (752)
علامه كه ((شاه جوانى را مى ديد كه حتى در وقت تكيه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن به اسب نبود.)) (753)
جوان تر و ساده انديش تر از آن مى دانست كه بتواند كشتى اين سرزمين را به ساحل برساند از اين رو از شاه چيزى را خواست كه در ذهن هيچ يك از حاضران حتى علماى آن زمان نقش نبسته بود. چيزى را گفت كه عظمت روح بلند و ديدگاه وسيع سياسى او را نشان داد. وى بر سه نكته تاكيد ورزيد. سه نكته اى كه ملتهاى بزرگ با آرمانهاى متعالى را به زانو در مى آورد و در غبار ذلت و خوارى را بر چمشان مى نشاند:
((فساد، تفرقه و بى تفاوتى نسل جوان )) ! پس ((رو به شاه كرد و گفت : تقاضا دارم شاه فرمانى صادر كند و نوشيدن مسكرات ، جنگ ميان تفرقه ها، همچنين كبوتربازى را نهى فرمايد. شاه با رضايت خاطر پذيرفت و فورى فرمانى را به همان مضمون صادر كرد.)) (754)
((علامه همچنين او را ترغيب كرد كه فرمانى ديگر براى طرد صوفيان از شهر امضا كند.)) (755)
اين پيروزى بزرگى براى علامه مجلسى و نجات ايران در آن وضعيت حساس بود كه در غرب عثمانيها، در شرق ازبكها، در جنوب شرقى گوركانى ها و در شمال روسها و در جنوب شركتهاى هلندى و هند شرقى چشم طمع به آن دوخته بودند.
اما در اين ميان رشته خيانت از دست خواجه سرايان و درباريان كه به دنبال عيش و نوش و راحت طلبى بودند بيرون آمد و با توطئه مريم بيگم (عمه شاه ) شاه را به دامان ميخوارگى و لذت جويى سوق دادند و عملا قدرت را از علامه مجلسى گرفتند و كشور رو به ضعف نهاد، نكته مهمى كه در سياست علامه مجلسى در دربار به چشم مى خورد اين است كه در زمان علامه مجلسى هيچ برخوردى بين ايران و همسايگان اهل تسنن ايران از سوى شيعيان تعدى نشد و ايران در كمال آرامش به سر برد. اما هنگامى كه علامه مجلسى در 27 رمضان 1111 ق چشم از جهان فرو بست شمارش ‍ معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد و ((در همان سال ولايت قندهار سقوط كرد.)) (756)
پيكر پاك علامه مجلسى در كنار مسجد جامع اصفهان و جنب مدفن پدر فرزانه اش مولى محمد تقى مجلسى به خاك سپرده شد و زيارتگاه شيعيان جهان شد.
سيد نعمت الله جزايرى متوفاى 1112 ق . 
الگوى تلاش
عباس عبيرى
تولد  
((صباغيه )) يكى از جزاير پيرامون بصره ، در حدود 1050 ق . (757) شاهد تولد نوزادى بود كه خانه سيد عبدالله را در شادمانى فرو برد. سيد عبدالله كه از نوادگان امام كاظم عليه السلام به شمار مى آمد (758) فرزند دلبند خويش را نعمت الله ناميد و در نخستين فرصت به مكتب سپرد.
در مسير تحصيل  
نعمت الله روزهاى كودكى را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گيرى از دانشوران صباغيه ، شط بنى اسد، حويزه و بصره به يازده سالگى رسيد. در اين هنگام همراه برادرش سيد نجم الدين رهسپار شيراز شد و به يارى شيخ جعفر بحرانى در مدرسه منصور به اقامت گزيد. (759) تهيدستى بسيار نعمت الله ، سرانجام وى را از انزواى ويژه روزگار آغازين درس بيرون آورده ، به نسخه بردارى از كتابها، تصحيح نسخه ها و حاشيه نويسى كشاند. (760) فرزند سيد عبدالله گاه تا بامداد كار مى كرد، درس مى خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ويژه بامدادى سر بر كتاب نهاده ، لحظه اى مى آراميد. آنگاه تا نيمروز تدريس مى كرد و پس از نماز ظهر به درس يكى از استادان مى شتافت . (761) او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنين نگاشته است :
... وقتى اذان ظهر بر مى خاست به درس مى شتافتم ... البته بيشتر وقتها نمى توانستم نان تهيه كنم ، بنابراين تا شامگاه گرسنه مى ماندم . اغلب هنگامى كه شب فرا مى رسيد به اندازه اى در انديشه درس فرو مى رفته بودم نمى دانستم در روز چيزى خورده ام يا نه ! پس از مدتى فكر مى كردم و در مى يافتم كه چيزى نخورده ام ...(762)
تلاش سيد تابستان و زمستان نمى شناخت . براى او همه فصلها فصل درس ‍ بود. آنچه فرزند سخت كوش صباغيه درباره يكى از زمستانهاى شيراز نگاشته ، درستى اين گفتار را نشان مى دهد:
من درسى داشتم كه حاشيه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم . سرماى هوا و بسيارى تلاش باعث مى شد كه خون از دستم جارى شود!... سه سال روزگارم بدين سان گذشت . (763)
ناگفته پيداست كه كار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراين نوجوان بين النهرين گاه چنان در تهيدستى فرو مى رفت كه حتى توان خريد لقمه نانى را نداشت . در چنين موقعيت دشوارى چراغ حجره اش به سبب بى روغنى خاموش مى ماند و سيد نعمت الله را در اندوهى جانكاه فرو مى برد. او براى تحمل گرسنگى توان بسيار داشت ولى هرگز نمى توانست به دليل نادارى درس شامگاهى را ترك كند. بنابراين به مهتاب ، خانه دوستان يا مسجد جامع پناه مى برد. (764)
شيراز با همه دشواريها، جاذبه هايى نيز داشت . جاذبه هايى كه ثروتمندان و تهيدستان به يك اندازه از آن بهره مند مى شدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پر گل و چشمه هاى زلال را بايد در شمار اين جاذبه هاى طبيعى جاى داد. زيباييهايى كه گاه نوجوان صباغيه را به بيرون شهر و اقامت يك هفته اى در گلستانها (765) كشانده ، بر نشاط و اشتياقش مى افزود.
سرانجام پيامهاى پيوسته پدر، نعمت الله را به سمت صباغيه رهسپار ساخت . پدر و مادر، كه براى ديدار فرزند روز شمارى مى كردند براى آنكه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج بر پا داشتند و پيوند سيد نعمت الله با دختر عمويش را جشن گرفتند.
بيست روز پس از ازدواج در حالى كه سيد انديشه شيراز را - دست كم براى مدتى - از خود دور ساخته بود، زيارت يكى از دانشوران جزاير و گفتار ارزنده وى اشتياق مدرسه را در دل او بيدار ساخت . به گونه اى كه در همان محفل تصميم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بيرون آمد بى آنكه كسى را آگاه سازد رهسپار شيراز شد. (766) ولى اين بار اقامت در مدرسه منصوريه ديرى نپاييد. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد (767) و اندكى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش كشيد. (768) سيد نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شيراز: شيخ جعفر بحرانى (متوفاى 1091 ق .) ابراهيم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقى الدين شيرازى ، سيد هشام بن حسين احسابى ، (769) شيخ صالح بن عبد الكريم كزكزانى (متوفاى 1098 ق .) (770) راه اصفهان را پيش گرفت .

 

next page

fehrest page

back page