گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۲۰ -


پرواز  
مرجع نامور شيعه سرانجام پس از 54 سال دانش اندوزى ، تدريس ، پژوهش ‍ و نگارش در يكى از غمبارترين روزهاى ماه رجب 1242 ق . جمع دين باوران جهان ماده را ترك گفته ، به ديار رازناك خورشيدهاى جاويدان پيوست . (1019)
سيد حسن ، فرزند گرانقدر فقيه وارسته همراه انبوه مومنان بر پيكر پدر نماز گزارد (1020) و آن جسم پاك را در حريم معصومان شهيد كاظميه ، كنار آرامگاه صاحب الدعوه المستجابه (سيد محمد رضا) به خاك سپرد. (1021)
از آفتاب فروزان سپهر مرجعيت شش فرزند به نامهاى حسين ، حسن ، محمد، جعفر، موسى و محمد جواد بر جاى مانده است .(1022)
ميرزا مسيح مجتهد متوفاى 1245 ق . 
فتواى شرف
غلامرضا گلى زواره
دوران كودكى و تحصيلات  
در سال 1193 ق . قاضى سعيد استر آبادى فرزند ملا آقا بابا صاحب فرزندى شد كه وى را ((مسيح )) نام نهاد. مسيح نوباوه در خانه اى ديده به جهان گشود كه نهر جوشان دانش و تقوا در آن جارى و سايه همت و تلاشى خستگى ناپذير در پى گسترش انديشه هاى اسلامى بر آن حاكم بود. وى تحت عنايت ويژه پدرى فاضل و تربيت مادرى مومن و پاك سرشت ، نشو و نما يافت و از اوان كودكى با نغمه توحيد آشنا شد.
از هفت سالگى تمرينهاى دينى و آموزش حكمت براى اين فرزند صالح در نظر گرفته و در همين دوران به خواندن نماز فرا خوانده شد تا اين فريضه دينى بنيانهاى عقيدتى را در روان وى سامان دهد. برنامه هاى تربيتى كه به هنگام پرورش وى دنبال مى شد موجب گرديد كه مسيح نوجوان انديشمند خويش را در چشمه ارزشها شستشو دهد و از نور معنويت بهره مند شود. وى كه از همان دوران كودكى بر اثر اين شيوه تربيتى به مكارم و فضايل علاقه مند شده بود پس از آنكه از محضر پدر فاضل و وارسته خويش ‍ خوشه هايى از خرمن دانش برچيد با ارشاد پدر به مدرسه علوم دينى زادگاهش استر آباد پا نهاد و مقدمات دروس حوزوى را با شوق زياد و استعداد شگفت آموخت . پس از آن بار سفر بست و براى تكميل آموخته هايش خانواده را به قصد قم ترك نمود و در جوار بارگاه مقدس ‍ حضرت فاطمه معصومه (س ) رحل اقامت افكند.
حوزه درسى فقيه نامدار و دانشور پرآوازه جهان تشيع ، ميرزاى قمى بسان چشمه اى جوشان اين تشنه معرفت را به سوى خويش جذب كرد و ميرزا مسيح در طول سالهاى اقامت خويش در قم از اين استوانه فقاهت در رشته هاى فقه ، اصول ، حديث ، درايه و رجال بهره برد و در اندك مدتى جزو شاگردان برجسته ميرزاى قمى قلمداد گرديد. ميرزا مسيح به استفاضه از دانش استادش اشاره كرده ، در آثار خود از او به عنوان ((استاد ما)) و القابى نظير آن ياد مى كند. (1023) ياد شده پس از پى گرفتن تحصيل در فقه تا مرز اجتهاد، تهران را به عنوان محل سكونت خويش برگزيد و به ((مجتهد تهرانى )) اشتهار يافت . (توضيح آنكه از ساير اساتيد ميرزا مسيح اطلاعى در دست نيست .)
شاگردان  
ميرزا مسيح در تهران علاوه بر آنكه در مقام مرجع تقليد و مجتهدى پرآوازه به امور شرعى و اجتماعى مردم مشغول بود از پرورش شاگردان غافل نبود و حوزه درسش پررونق بوده است . با اينهمه از زندگى شاگردانى كه در تهران محضر اين فقيه وارسته را درك كرده اند اطلاعى نداريم و متاسفانه شرح حال نگاران در اين مورد نوشته اى كه بتوان به آن استناد نمود، نياورده اند. ليكن در حوزه درسى كه با تلاش او در جوار بارگاه هشتمين فروغ امامت حضرت على بن موسى الرضا(ع ) تشكيل شد افرادى حضور داشتند كه به زندگى برخى از آنها اشاره مى شود.
1- حاج ميرزا نصرالله مشهدى (تربتى ) (متوفى 1298 ق ):
وى مراتب فقه و حكمت را در خدمت حاج سيد محمد حائرى ، حاج ميرزا مسيح و ملا هادى سبزوارى تكميل كرد. (1024) نامبرده در علوم نقلى و عقلى و نيز ادبيات عرب نامور بوده و مردم خراسان او را به عنوان مرجعيت فتاوا و احكام فقهى پذيرفته بودند. از آثارش كتاب طهارت ، كتاب بيع و حواشى متفرقه بر كتاب قوانين و كتاب فصول و جواب سئوالات فقهى را مى توان برشمرد. (1025)
2- حاج ميرزا احمد ساوجى (متوفى 1305 ق ):
نامبرده از مشاهير علما و مشايخ فقهاى عصر خويش بود و در خدمت استاد اخلاق حاج ملا احمد نراقى مولف كتاب شريف معراج السعاده پاره اى از علوم دينى را آموخت و نزد ميرزا مسيح كسب فقه و اصول را پى گرفت . (1026)
3- مولانا عبدالرحمن شيخ الاسلام (متوفى 1290 ق ):
ياد شده شيخ الاسلام مشهد و مدرس آستان مقدس رضوى بوده است كه علوم عقلى و رياضى را نزد پدرش عبدالوهاب شيخ الاسلام فرا گرفت و موقعى كه حاج ميرزا مسيح به مشهد مقدس آمد محضرش را درك كرد و فقه و اصول را نزد وى تكميل و تحصيل نمود و از آن پس خود به افاضه علوم عقلى و نقلى و نشر احكام شرعى ، اوقات مى گذرانيد.(1027)
از افتخارات بزرگى كه نصيب ميرزا مسيح مجتهد شد، اين بود كه به رغم اختلافات و فشار ناشى از سلطنت سلسله قاجار و دخالت بيگانگان در امور كشور و نيز اوضاع پريشان و آشفته آن روز، با شخصيتها و دانشوران نامدارى معاصر بود كه هر يك پرتوافشان محافل علمى بوده اند. سيد محمد باقر شفتى بيد آبادى عالم فقيه و جامع علوم نقلى و عقلى ، عالم ربانى شيخ ابراهيم كرباسى و سيد صدرالدين عاملى از جمله معاصران ميرزا مسيح اند. سيد صدر الدين عاملى ياد شده در سالى كه ميرزا مسيح رحلت كرد (سال 1263) دار فانى را وداع گفت و در همان حجره اى دفن گرديد كه ميرزا مسيح در آنجا به خاك سپرده شده است . (1028)
چشمه انديشه  
ميرزا مسيح كه انسانى وارسته ، زهد پيشه و ساده زيست بود در نخستين روزهاى ورود به تهران تنها به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع شهر اكتفا كرد و در ضمن آن به نشر احكام دين و پاسخگويى به مشكلات فقهى مردم پرداخت . وى اوضاع محرومان را مورد بررسى قرار مى داد، در حل گرفتاريهاى شيعيان از هيچ كوششى دريغ نداشت و در حد توان جامعه مسلمين را مراقبت و نظارت مى كرد و اگر در جايى خلاف يا رفتار ناروايى مى ديد و يا متوجه مى شد كه احكام اسلامى ناديده انگاشته مى شود چون تندر مى غريد و با حركتى مديرانه به مقابله و اصلاح آن مى پرداخت و از اين طريق فرهنگ جامعه را تصحيح مى نمود.
وى علاوه بر تسلط كامل بر اصول و قواعد كلى فقه و منابع دينى ، وضع موجود و حدود موضوعات و زمينه ها را مى شناخت و مقتضيات زمان و مكان از نظرش دور نبود. چنين ويژگى افزون بر خوشخويى ، صيانت نفس و تواضع وى موجب گرديد تا مومنان چون پروانه بر گردش جمع شده ، از محضرش استفاده كنند رفته رفته در پى اصرار گروهى از طالبان و شيفتگان علوم دينى حوزه درسى تشكيل داد و در اثر تقاضاى فراوان مردم رساله علميه خود را انتشار داد و بسيارى از مردم تهران و حتى ساكنان نقاط شمالى و غرب كشور ايشان را به عنوان مرجع تقليد خويش شناختند. پس ‍ از مدتى اعتبار علمى و اجتماعى ، نفوذ اخلاق و رفتارش در قلوب مردم چنان بود كه به عنوان بارزترين و ارجمندترين مجتهد تهران شناخته شد و ايشان رساله اى براى استفاده عموم مقلدان به رشت تحرير درآورد كه از لحاظ استحكام مضامين ، كاوشهاى علمى و استناد به منابع روايى و كتب فقها و محدثان گذشته در خور توجه صاحبان فضل است . البته گويا ميرزا مسيح نخست رساله اى درباره احكام فقهى نوشته و سپس آن را تغيير داده و با مسائل جديدتر تنظيم كرده است . (1029) علاوه بر رساله ياد شده ميرزا مسيح در طول مدت هفتاد سال عمر با بركت خود آثار متعددى در فقه و اصول تاليف نمود كه عبارتند از:
1. قواعد الاصوليه
2. كشف النقاب فى شرح لمعه الدمشقيه . (تصويرى از نسخه خطى آن در كتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران مضبوط است .)
3. شرح كتاب المعاطاه : كه متضمن كتاب الصلح و الاجاره و الوكاله است .
4. شرح قواعد الاحكام فى معرفه الحلال و الحرام . اين شرح در بردارنده بخش طهارت و برخى از مباحث و موضوعات فقهى است . نسخه اى از اين كتاب در نزد نواده او ميرزا عبدالله مجتهد تهرانى بوده است . (1030)
5. شرح مختصر النافع : نسخه خطى اين كتاب در 110 صفحه به صورت عكسى در كتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهدارى مى شود. مطالب آن از كتاب تجارت آغاز مى گردد.
6. رساله فى احكام النيايه و جواب الاسئله الفقهيه : اين كتاب رساله استدلالى گران سنگى است كه در خصوص احكام فقهى بحث كرده و در جواب سئوالهايى نوشته شده كه سئوال كنندگان آن مشخص نيستند.
در بخشى از اين كتاب ميرزا مسيح به ايام سخت تبعيد خود در عتبات عاليات اشاره كرده است و تاريخ بيستم شوال 1248 ق در پاسخ يكى از مسائل فقهى ديده مى شود.(1031)
7. رساله علميه ((المصباح لطريق الفلاح )): نسخه اى از اين رساله با چاپ سنگى در كتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهدارى مى شود.
8. المصباح : كتابى است به زبان عربى در خصوص مسائل فقهى كه در سال 1262 ق در تهران چاپ سنگى شده است . (1032)
قيام مردم تهران به رهبرى ميرزا مسيح  
در روزگارى كه ميرزا مسيح مشغول آگاهى بخشيدن به مردم در امور شرعى و اجتماعى بود به موجب بى كفايتى و سستى دربار و اختلاف شاهزادگان و عياشى فتحعلى شاه قاجار و نيز به سبب ويژگيهاى جغرافيايى و اقتصاد، ايران به پهنه رياست بازى جهانى كشيده شد و آلت دست توسعه طلبى ، غارت ، تجاوز و تهاجم بيگانگان گرديد. ميرزا مسيح كه نيرنگها و دسيسه هاى قواى سلطه طلب واقف بود، با بيانات افشاگرانه خويش مردم را نسبت به سياستهاى حيله گرانه متجاوزان آگاه مى ساخت و از اينكه سياستمداران قاجار در غفلت و بى خبرى و عياشى به سر مى بردند بسيار نگران بود. روسها از ضعف و نابسامانى و اختلاف شاهزادگان ايران سوءاستفاده كرده ، در تجاوزات پى در پى خود بخشهايى از ايران را به قلمرو خود افزودند و معاهده هاى ننگينى را به كشور ايران تحميل كردند. از جمله آنها معاهده ننگين تركمانچاى است كه در پنجم شعبان 1243 بين ايران و روس بسته شد و چون زنجير گرانى براى مدت تقريبا يك قرن سياست و اقتصاد ايران را خدشه دار كرد و آثار نكبت بار فرهنگى و نظامى فراوانى به بار آورد. (1033) در تحميل غرامت سنگين ناشى از جنگ با ايران ، الكساندر گريبايدوف نقش موثرى داشت . (1034) او با رفتار سراسر نخوت و پرتكبرى كه داشت ماموريت يافت كه به عنوان وزير مختار به ايران آمده ، ماده سيزدهم عهدنامه تركمنچاى را كه با اصرار خود در آن گنجانيده بود، عملى سازد. يادآور مى شود كه بر طبق اين برنامه بايد همه كسانى كه از دو سو در جنگ اسير شده اند - خواه از نبرد اخير و جنگهاى سابق - به فاصله چهار ماه باز پس گردانده شوند. (1035) گريبايدوف كه در تاريخ يكشنبه 5 رجب 1244 ق . براى استرداد اسراء و دريافت غرامت به ايران آمد مى خواست به ضرب و زور و از سر غرور و جاه طلبى هر چه سريع تر كار خود را انجام دهد به همين بهانه به تحقير و توهين مردم پرداخت و نسبت به شيعيان و علماى دينى رفتار بدى از خود بروز داد. او بدون اينكه لحظه اى در فرجام كار خويش انديشه كند با گستاخى تمام به بهانه جستجوى گرجيان و روسهاى پناهنده ، به حريم خانه هاى مسلمين تجاوز كرد و در پى تعقيب زنان گرجى برآمد، غافل از آنكه بسيارى از اين زنان در زمان آغا محمد خان قاجار به ايران آورده شده و در پى حقانيت اسلام و تشيع و موقعيت مذهبى جامعه ايران مسلمان شده و ازدواج كرده و صاحب چندين فرزند شده بودند. (1036) حاج ميرزا حسن حسينى فسايى مى نويسد:... (گريبايدوف ) اسراى گرجستان و ارمنستان را كه از زمان قديم در حرمسراى دولت ارباب شوكت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه مى نمود.(1037)
جهانگير ميرزا هم در تاريخ خود آورده است كه گريبايدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتى توام با ضرب و جرح به خانه خود برده ، شبها نگهدارى مى كرد، كه اين اعمال او در نظر اهل اسلام ناپسند آمد.(1038)
از اين بدتر آنكه زنان را در داخل سفارت وادار كردند تا از مذهب خود دست برداشته ، اسلام را ترك كنند ولى آنان كه از روى انگيزه هاى دينى و علاقه درونى ، مذهب تشيع را براى خود برگزيده بودند با اين تقاضا بشدت مخالفت ورزيدند و به وسيله ذكر دعا و خواندن قرآن آن هم با صداى بلند و به صورت جمعى تنفر خويش را از سفير و همراهان اعلام داشته ، كوشيدند فرياد استغاثه خود را به گوش علماى شهر برسانند. (1039)
حوادث اسفناكى كه از سوى گريبايدوف و همكاران وى روى داد و ضمن آن اهالى مومن تهرانى تحت فشارهاى سخت قرار گرفتند از نظر علماى ايران خصوصا مجتهد ژرف انديش و فقيه وارسته ، ميرزا مسيح تهرانى دور نبود و سكوت كارگزاران دربار قاجار نسبت به اين وقايع اسف انگيز او را بشدت عصبانى نمود و به موجب بيانات افشاگرانه او و ديگر علماى مقيم تهران ، شهر يكپارچه جوش و خروش گرديد و حميت مذهبى و تعصب دينى زمينه هاى اقتدار شايان تحسينى را به وجود آورد. مردم و روحانيان با همبستگى بى نظير، براى سوزانيدن ريشه اين تجاوز آماده شدند و علما وظيفه خود ديدند كه از شرف دينى در مقابل آن شقاوت پيشگان دفاع كنند. طبيعى بود كه مردم به سراغ مجتهدى مى روند كه پيشتر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خويش را با تجاوز و سلطه اعلام كرده بود و او كسى غير از ميرزا مسيح نبود. وى كه نمونه كاملى از مراجع عامل ، عاليقدر و زاهد بود موفق شد شكوه مذهب تشيع را به استكبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگى از رخسار مردم شكست خورده ايران بزدايد.
حامد الگار مى نويسد: مقابله اى كه بين مردم به رهبرى ميرزا مسيح و سفارت روس به وقوع پيوست حالتى از جنگ و ستيز با دربار قاجار را به همراه داشت زيرا حكومت بيش از پيش در معرض اتهام ، خيانت و همكارى با قدرتهاى بيگانه بود.(1040)
سرانجام روز حادثه فرا رسيد و مردم مسلمان تهران با هدايت علماى شيعه و فتواى ميرزا مسيح مجتهد در روز ششم شعبان 1244 ق . در مسجد جامع شهر اجتماع كردند و از اين كانون توحيد و تقوا به سوى لانه فساد گريبايدوف روانه شدند تا حكم اسلام و فتواى ميرزا مسيح را مبنى بر آزاد نمودن زنان مومن از دست سفير شقى و بدرفتار، به اجرا درآوردند. هدف ميرزا مسيح در اين ماجراى شكوهمند تنها موضوع چند زن گرجى و مشابه آن نبود بلكه مساله اصلى بقاى اسلام بود و نفى هر گونه سلطه و تجاوز. هنگامى كه گروهى از شيعيان در منزل خويش آسايش ندارند و كارگزاران قاجار هم ذليلانه به چنين آشفتگى تن داده اند براى روحانى برجسته اى چون ميرزا مسيح تكليفى بالاتر از اين قيام وجود ندارد.
جمعيتى كه به فرمان ميرزا مسيح از مسجد جامع به سوى سفارت روس ‍ حركت كرد در آغاز بيش از هزار نفر نبود ولى وقتى به در سفارت رسيدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گرديد. آنان با خشم و هيجان ، خواسته بر حق و منطقى خود را مبنى بر آزاد سازى زنان مطرح كردند اما گريبايدوف به جاى بردبارى در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسيله تيراندازى جواب آنها را بدهند. بر اثر اين تيراندازى نوجوان 14 ساله اى كه بين جمعيت بود به شهادت رسيد! مردم خشمگين جسد او را به مسجدى در آن حوالى برده ، بر سر نعشش به سوگوارى پرداختند و براى گرفتن انتقام به سوى سفارت يورش بردند و با هجوم دسته جمعى در سفارت را باز كردند و با افراد سفارت درگير شدند. بر اثر اين نبرد خونين كه در يك طرف گروهى مهاجم و مسلح و در سوى ديگر عده اى مسلمان معتقد بودند 80 نفر از مردم در راه دفاع از حق و ايستادگى در مقابل تجاوز و اجراى حكم اسلامى و عملى ساختن فتواى مجتهدى مبارز به شهادت رسيدند و 38 نفر از ساكنان سفارت كشته شدند كه در بين آنان جنازه گريبايدوف ديده مى شد.(1041)
دولت روسيه در همين ايام بر سر مساله اداره سرزمينهاى تصرف شده عثمانى در بالكان و حقوق مسيحيان يونان با قواى عثمانى در حال نبرد بود و چون در قيام مردم عليه سفارت روس تنها ((مالتسف )) دبير اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحريك آميز گريبايدوف را در دربار روس روشن كرده بود، از اين نظر مصلحت نديد در اين خصوص پافشارى نموده ، درگيرى تازه ايجاد نمايد. از همين رو بر آن شدند كه روش ملايم ترى در پيش بگيرند. البته از سوى تزار روس درخواست شده بود كه رهبر قيام (ميرزا مسيح ) دستگير و تبعيد شود كه متاسفانه دربار تصميم تبعيد ميرزا مسيح گرفت . وقتى خبر تبعيد ميرزا مسيح در تهران پيچيد بار ديگر توفانى از خشم مردم برانگيخته شد.
تظاهرات وسيعى صورت گرفت و موج انسانها از معابر و خيابانها به راه افتادند و مخالفت خود را با اين برنامه اعلام كردند. مزدوران قاجاريه به جاى عملى ساختن خواسته مردم ، به حملات وحشيانه اى عليه آنان پرداخته ، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام كردند. سرانجام در هشتم صفر 1245 ق . ميرزا مسيح را به مسجد شاه (مسجد امام خمينى كنونى ) در تهران آوردند و وى را مجبور ساختند تا در انظار عمومى با مريدان و خانواده خود وداع كند، اما به دليل خشم و اعتراض اهالى تهران در آن روز موفق نشدند ميرزا مسيح را به تبعيد بفرستند و اين ماجرا چند روزى به تعويق افتاد و در روز بيستم صفر 1245 ق اين مجتهد خيرانديش شهر تهران را به مقصد عتبات عاليات ترك كرد. وى در يكى از آثار خود به ماجراهاى سخت و سراسر رنج دوران تبعيد اشاره دارد.
به سوى خدا 
بارقه معنوى بارگاه مقدس حضرت امام حسين عليه السلام و انوار ملكوتى مرقد مطهر حضرت على عليه السلام در نجف چنان آرامش و اطمينان خاطرى را براى ميرزا مسيح فراهم ساخت كه در پرتو آن توانست تحقيقات علمى خود را گسترش داده ، آثارى نيك را به انجام رساند. ولى ضعف بينايى و روى آوردن امراض و تشنجات و ناامنى حاكم بر عراق سبب شد كه وى مدتى پس از اين در بستر بيمارى افتد و سرانجام در سال 1263 هجرى دار فانى را وداع گويد و به سوى سراى باقى بشتابد.
آرى ! ميرزا مسيح مظلومانه دور از ياران سالهاى گذشته اش ، اما در كنار ديگر ياورانى آسمانى جان سپرد و فقيه بلند آوازه شيخ محمد حسن نجفى مولف كتاب جواهرالكلام و تنى چند از علماى مشهور نجف بر پيكرش نماز گزاردند و آن مرحوم را با شكوه خاصى در يكى از حجره هاى طرف بالا سر صحن حضرت اميرالمومنين عليه السلام دفن كردند.(1042)
شيخ مرتضى انصارى متوفاى 1298 ق . 
نابغه شيعه
سيد عباس رفيعى پور علوى علويجه
وى روز عيد غدير سال 1214 ق . در شهر دزفول در خانواده علم و ادب ، متولد شد، پدرش شيخ محمد امين ، نام اولين فرزندش را مرتضى انتخاب كرد.
روياى صادق  
مادر شيخ قبل از تولد وى ، شبى حضرت امام صادق عليه السلام را در عالم رويا مى بيند كه قرآنى طلاكارى شده به او داد. معبرين خوابش را و عطاى امام را به فرزندى صالح و بلندمرتبه تعبير كردند و چنين شد كه جهان تشيع مفتخر به وجود اين شخصيت گرديد كه از نسل جابر بن عبدالله انصارى ، فرزندى پا به عرصه گيتى بگذارد كه استمرار بخش خط ولايت و امامت باشد.
نياكان و پدران شيخ انصارى  
در يكى از محله هاى شهر دزفول كه نامش محله مشايخ انصار و در شمال غربى بقعه معروف ((سبز قبا)) واقع است . گروهى كه اكثر آنها فقيه و اهل علم و عمل اند زندگى مى كنند و از آنجايى كه جد بزرگ اين خاندان جابر بين عبدالله انصارى (16 - 78 ق و بعضى سال وفات وى را در 98 ق ذكر كرده اند) آنها را جابرى انصارى مى گويند. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى از مردم مدينه و از طايفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله صلى الله عليه و آله بوده است . عبدالله پدر جابر از بزرگان قبيله خزرج و از نخستين مسلمانان مدينه است و در بيعت عقبه شركت نموده و از كسانى بوده كه سوگند خوردند پس از مهاجرت پيامبر به مدينه جان و مال خود را فداى آن حضرت كنند عبدالله در غزوه بدر و احد شركت كرد و در احد از سربازانى بود كه محافظت دره نزديك به ميدان جنگ به ايشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ كه به سود مسلمانان بود بسيارى از يارانش دره را براى جمع آورى غنايم ترك نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر ديگر بر جاى ماندند و سپس كه جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قريش گرديد و در راه انجام وظيفه شهيد شدند.
جابر بن عبدالله از رسول خدا صلى الله عليه و آله 1540 حديث نقل كرده است و اولين كسى است كه قبر حضرت امام حسين عليه السلام را چهل روز پس از شهادتش زيارت كرده و در اين موقع نابينا نبوده است . در بعضى از منابع آمده است كه در زمان زيارت قبر امام حسين عليه السلام جابر نابينا بوده است .
پدر و مادر شيخ  
پدر شيخ به نام محمد امين از علماى پرهيزكار و از زمره احياگران دين مقدس اسلام بوده است و در سال 1248 ق خاكيان را بدرود گفته است . مادر شيخ دختر شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بن شيخ شمس الدين انصارى است . وى از زنان پرهيزكار عصر خود و از زنان متعبده بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترك نكرده و چون اواخر عمر نابينا شده بود شيخ مقدمات تهجد وى را فراهم مى كرد حتى آب وضويش را در موقع احتياج گرم مى كرد اين بانوى مكرمه به سال 1279 ق در نجف اشرف از دنيا رفت و شيخ در غم فقدان مادر بسيار متاثر و غمناك شد و گريه كرد.
خانواده شيخ انصارى (ره ) 
شيخ سه همسر داشته است . اولين آنها دختر شيخ حسين انصارى - كه نخستين استادش بوده و از اين همسر يك دختر به نام بى بى فاطمه داشته است .
دومين همسر شيخ ، دختر ميرزا مرتضى مطيعى دزفولى بوده كه از وى يك دختر به نام بى بى زهرا بازمانده است سومين همسر وى اهل اصفهان يا رشت بوده كه از او يك فرزند پسر به دنيا آمده لكن قبل از تولد از دنيا رفته است .
برادران شيخ  
دو برادر، كوچكتر از شيخ در خانواده محمد امين مى زيسته است اولى به نام شيخ منصور و دومى شيخ محمد صادق . شيخ منصور در سال 1224 ق در دزفول تولد يافت تحصيلاتش را نزد برادرش شيخ مرتضى انصارى تلمذ نموده و يكى از رجال معروف اين خاندان و از بزرگان فقها و اصولين ، اديب ، حافظ قرآن مجيد، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعرى توانا بوده است . او پس از وفات برادرش شيخ انصارى در مسجد وى در نجف اشرف اقامه جماعت مى كرد و مجلس درس نيز داشته و به سال 1294 ق در سن هفتاد سالگى در آن مكان مقدس داعى حق را لبيك گفت و در باب قبله متصل به مقبره شيخ مدفون گرديده است . اثر علمى شيخ منصور كه اكثرا به صورت منظومه است از وى باقيمانده است .
شيخ محمد صادق سومين برادر شيخ مرتضى است كه در سال 1234 ق در دزفول به دنيا آمد و پس از تحصيل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گرديد و فقه و اصول را نزد برادرش شيخ انصارى فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گرديد و در سال 1298 ق در همانجا بدرود حيات گفت .
تحصيلات شيخ در ايران  
وى از دوران صباوت ، عشق تحصيل و فراگيرى معارف جاودانه و حياتبخش اسلام را داشت و با جديت بسيار تا نيمه شب به مطالعه و تاليف دروس خود همت مى گمارد.
مرتضى ادبيات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپرى كرد و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شيخ حسين انصارى (عموزاده اش ) - كه از فقهاى سپيد نام دزفول بود تلمذ نمود.
تحصيلات در عتبات  
شيخ در سال 1232 ق به همراه پدرش به عتبات - كربلا و نجف - جهت تكميل دروس و ترقى انديشه هايش رهسپار شد.
شيخ محمد امين در كربلا به محضر سيد محمد مجاهد - كه از فقهاى بزرگ شيعه در آن زمان بود و رياست حوزه كربلا را داشت رسيد. پس از معرفى خود، سيد مجاهد احوال استاد نخستين خود - شيخ حسين انصارى را كه در زمانى با هم در درس پدرش سيد على طباطبايى - صاحب رياض - حاضر مى شدند و با يكديگر دوست و همدرس بودند پرسيد. شيخ محمد امين گفت : ايشان برادرزاده من است و اكنون مشغول تدريس فقه و اصول و تربيت طلاب است . سيد مجاهد بر احترام آنها بيفزود و فرمود: به جز زيارت معصومين عليه السلام مقصود ديگرى نيز داريد؟ شيخ محمد امين پاسخ داد: فرزندم را براى استفاده از محضر مبارك آورده و به شيخ مرتضى كه در آخر مجلس نشسته بود، اشاره كرد، سيد نگاهى خاص به شيخ كرد! زيرا كمتر كسى در سنين 18 سالگى مى توانست از محضر درس استاد و فقيهى فرزانه چون او استفاده كند، لذا براى آزمايش معلومات فقهى طلبه جوان مساله اى پيش آورد و گفت : شنيده ام برادرم شيخ حسين در دزفول نماز جمعه مى خواند در حالى كه بسيارى از فقهاى شيعه اقامه نماز جمعه را در زمان غيبت ولى عصر (عج ) جائز نمى دانند. در اين موقع شيخ مرتضى دلايلى در وجوب نماز جمعه در زمان غيبت بياورد كه سيد مجاهد از تقرير دليل ها و بيان مطلب او شگفت زده شد و به شيخ محمد امين رو كرد و گفت : اين جوان نبوغ ذاتى دارد، او را به صاحب اين قبه - اشاره كرد به بارگاه امام حسين عليه السلام - بسپاريد.
شيخ محمد امين به دزفول بازگشت و فرزندش براى ادامه تحصيل در كربلا بماند.
شيخ مرتضى چهار سال از محضر دو فقيه بزرگ يعنى سيد مجاهد و شريف العلماء استفاده كرد.
در سال چهارم ، عده اى از مردم دزفول كه به زيارت كربلا آمده بودند، به وى گفتند:
پدرت شوق ديدار تو را دارد.
بازگشت به وطن  
شيخ به اتفاق همشهريانش به زادگاهش دزفول بازگشت اما بيش از يكسال نتوانست در دزفول بماند شوق تحصيل او را در سال 1237 ق بار ديگر به عتبات كشاند. وى در مجلس درس شيخ موسى فرزند شيخ جعفر كاشف الغطاء شركت كرد و پس از دو سال مجددا به دزفول بازگشت .
ازدواج شيخ  
شيخ در سن 25 سالگى با دختر اولين استاد خود - شيخ حسين - ازدواج كرد. اولين ثمره اين ازدواج پسرى بود كه پس از رفتن شيخ انصارى به مسافرت متولد و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقايد خرافى پير زنان قديم چنين طفلى بديمن خواهد بود، ماماى نادان دندانهاى طفل چند روزه را كشيد و كودك بيچاره از اين صدمه بمرد.
استادان شيخ انصارى  
شيخ از محضر اساتيد بزرگوارى همچون شيخ حسين انصارى دزفولى ، شريف العلماء مازندرانى ، شيخ موسى كاشف الغطاء، سيد محمد مجاهد، شيخ على كاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقى تلمذ نمود و غير از فرزانگان فوق الذكر شيخ نزد هيچ كس ديگر تلمذ نكرده است . (1043)
شيخ حسين انصارى (متوفاى 1253 ق )
وى از رجال نامى در خاندان انصارى در عصر خود بوده و در دزفول مجلس ‍ درسى داشته و مرجعيت در فتوا و فيصله امور شرعيه در آن زمان به وى منتهى گشت و شيخ قسمتى از دروس مقدماتى را نزد او فرا گرفت ، شيخ حسين بعد از سال 1253 در دزفول بدرود حيات گفته است . (1044)
شريف العلماء (متوفاى 1245 ق )
ملا محمد يا محمد شريف فرزند حسنعلى آملى مازندرانى دو مجلس درس ‍ داشته ، يكى براى مبتدئين و ديگرى براى آنانى كه در فضل و كمال به مرتبه اجتهاد رسيده بودند. وى در سال 1245 ق در كربلا دار فانى را وداع گفت .(1045)
شيخ موسى كاشف الغطاء (متوفاى 1241 ق )
شيخ على كاشف الغطاء (متوفاى 1254 ق )
هر دو از فرزندان شيخ جعفر كبير - معروف به كاشف الغطاء هستند كه نسبت آنها به مالك اشتر مى رسد. (1046)
سيد محمد مجاهد (متوفاى 1242 ق )
وى از فرزندان على ((صاحب رياض )) است . سيد مجاهد شاگردان بسيارى تربيت كرد كه از جمله آنها شيخ انصارى بوده كه چهار سال نزد وى تلمذ نموده و در مجلس درسش در كربلا حاضر مى شد. (1047)
نراقى (متولد 1185 و متوفاى 1245 ق )
حاج ملا احمد نراقى فرزند ملا مهدى نراقى است . نراقى به دانش و فضل شيخ انصارى اعتماد و اطمينان كامل داشته تا جايى كه گفته است :
((در سفرهاى مختلفه كه رفته ام زياده بر پنجاه تن مجتهد مسلم را ديده ام . ولى هيچ كدام آنان اين جوان نبودند.))
بدين سبب مقدم شيخ را گرامى داشت و بعد از حركت از كاشان ، ملا احمد نراقى فرمود:
((استفاده اى كه من از وى بردم بيش از بهره اى بود كه او از من برد.))
ملا احمد نراقى به مرض وبا درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت على عليه السلام دفن گرديد. (1048)
شاگردان شيخ  
مكتب علمى شيخ انصارى - در اواسط قرن سيزدهم تا اوايل قرن چهاردهم - پرورش دهنده دانشوران و انديشمندان معروف شيعه است ، علماء و دانشمندانى كه شمار آنها را از 500 نفر تا 3000 نفر در كتب رجالى و تاريخى ثبت كرده اند. در كتاب زندگانى و شخصيت شيخ انصارى كه توسط كنگره جهانى بزرگداشت دويستمين سالگرد تولد شيخ انصارى (ره ) انتشار يافته است نام 316 نفر را ذكر كرده كه بعضى از مشاهير از شاگردان شيخ به شرح ذيل آمده است :
1. شيخ ابراهيم آل صادق (1221 - 1284 يا 1288 ق )
2. سيد محمد ابراهيم بهبهانى (- 1300 ق )
3. شيخ ابراهيم خوئينى (- 1300 ق )
4. ميرزا محمد حسن شيرازى (1230 - 1355 ق )
5. حاج ميرزا ابراهيم خوئى (1247 - 1325 ق )
6. آخوند خراسانى (1329 ق )
7. ميرزا ابراهيم علوى سبزوارى (1316 ق )
8. سيد جمال الدين اسد آبادى (1254 - 1314 ق )
9. شيخ ابراهيم قفطان (- 1279 ق )
10. ميرزا حبيب الله رشتى (1234 - 1312 ق )
11. شيخ مولا ابراهيم قمى (- 1308 ق )
12. ملا حسينعلى همدانى (1239 - 1311 ق )
13. سيد ابو تراب قزوينى (معروف به سكاكى ) (-1303 ق )
14. ميرزا محمد آشتيانى (1248 - 1319 ق )
15. سيد ميرزا ابوالحسن رضوى (1311 ق )
16. سيد ميرزا ابوالحسن سبزوارى (-1313 ق )
17. شيخ ابوالقاسم انصارى دزفولى (-1280 ق )
18. سيد ابوالقاسم خوانسارى (1280 ق )
تاليفات شيخ انصارى  
آثار قلمى اين فقيه فرزانه - كه به دست مبارك خود و با خطى زيبا پيرامون موضوعات مختلف تاليف شده است و بعضى از آنها در زمان حيات شيخ در چند نوبت به قطع رحلى چاپ سنگى شده اند به شرح ذيل است :
1. كتاب رسائل : اين كتاب در علم اصول فقه است و به دليل محتوايى تازه و بديع به فرائد الاصول معروف شده است و در 400 صفحه به قطع رحلى چاپ سنگى و منتشر شده است .
2. كتاب المكاسب اين اثر در خصوص مسائل كسب و تجارت است . مطالب اين كتاب علمى و استدلالى با تحقيقات و پژوهش ميدانى و جامع در رد و ابرام نظرات دانشوران و فقها گذشته است و هر دو اثر فوق از كتب درسى رايج در حوزه هاى علميه تشيع است .
3. كتاب الصلاه اين اثر گرانسنگ - كه در مورد مسائل نماز است به صورت علمى و بسيار دقيق و مستدل بحث كرده است . اين كتاب 437 صفحه اى به قطع رحلى در سال 1305 ق چاپ سنگى و منتشر شده است .
4. كتاب الطهاره اين كتاب در 548 صفحه به قطع رحلى در سال 1317 ق چاپ سنگى و منتشر شده است .
اوضاع ايران در عصر شيخ انصارى  
تولد، رشد جسمى و تحصيلى شيخ در زمان سلطنت فتحعلى شاه - 1212 تا 1250 ق - بوده است . ايران در دوره پادشاهان قاجار، گرفتار دو دشمن نيرومند گرديده در شمال روسيه تزارى و در جنوب انگلستان استعمارگر، خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعليشاه غوغا كرد و علماى تهران جنگ با كفار روسيه را تصويب كردند و حكم جهاد و تجهيز سپاه صادر شد.
جنگ دوره اول قريب دهسال طول كشيد و پس از جنگ و گريزهاى متعدد با وساطت سفير انگليس ، پيمان صلح ميان ايران و روسيه فراهم آمد و در سال 1228 ق در محلى بنام گلستان ، عهدنامه صلح به امضاء رسيد. (1049)
فقهاى شيعه در ميدان جنگ  
سيد محمد مجاهد متوفاى 1242 ق كه از فقهاى بزرگ شيعه در عراق بود و از نخستين استادان شيخ انصارى است به ايران آمد و به قفقاز رفت و به تشجيع جنگجويان پرداخت و به اين سبب ملقب به مجاهد گرديد يعنى كسى كه با كفار جهاد كرده است .
از ديگر فقهاى شيعه ملا احمد نراقى متوفاى 1245 ق است كه از علماى مشهور كاشان و از اساتيد معروف شيخ انصارى است ، وى كفن پوش با سپاه ايران در ميدان جنگ حاضر شد ولى متاسفانه عباس ميرزا نايب السلطنه براى جلب حمايت روس از سلطنت آينده اش كوشش خود را در جنگ به كار نگرفت و سرانجام جهادگران در جنگ عليه روس موفق نبودند.
و پس از خاتمه جنگ ايران و روس فتحعلى شاه از ملا محمد تقى برنمانى كه همراه سيد محمد مجاهد به ميدان جنگ آمده بود پرسيد چرا جهاد توفيق نيافت ؟! وى پاسخ داد به سبب عدم خلوص نيت عباس ميرزا.
سلطه انگلستان در ايران  
آنجايى كه دولت استعمار انگليستان مستعمره بزرگ و پرفايده خود يعنى هندوستان را در معرض خطر جدى دولت روس مى ديد به اين فكر افتاد كه كشورهاى هم جوار هند مانند ايران و افغانستان را تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و راه رسيدن به خليج فارس و درياى آزاد را براى روسيه سد كند. بدين منظور در سال 1223 ق سفير خود را با هداياى فراوانى به ايران فرستاد. سفير انگليس با فتحعلى شاه ملاقات كرد و نامه هاى پادشاه انگليس را با يك قطعه الماس درشت تقديم كرد و مقاصد دولت متبوع خود را راجع به قرارداد (به اصطلاح ) دوستى با ايران بوسيله مترجم ابلاغ داشت و تعهداتى فيمابين آنها منعقد و امضاء گرديد.
اوضاع اجتماعى ايران در زمان شيخ انصارى  
قرن سيزدهم ، قرن شكوفايى و رشد تشيع در ايران بود، بيشتر مردم شيعه دوازده امامى بودند و از علماى دين در تمام شئون اجتماعى خود پيروى مى كردند، مردم در تربيت فرزندان خود كوشا بودند و به اجراى تكاليف مذهبى و دستورهاى دينى اهتمام مى ورزيدند. پدران و مادران فرزندان خود را از سنين پنج سالگى براى آشنا شدن فرائض دينى - به مسجد مى بردند.
اكثر مردم در اين زمان از دانش و سواد بهره اى نداشتند. شاهزادگان و ثروتمندان معلم سرخانه براى فرزندان خود داشتند، تعداد كمى از فرزندان طبقه متوسط از سنين هفت سالگى در مكتبخانه - كه در بيشتر نقاط ايران بر پا بود و به دست روحانيون و ملايان اداره مى شد - به خواندن و نوشتن مى پرداختند.
اوضاع علمى ايران در زمان شيخ انصارى  
قرن سيزدهم مصادف با قرن نوزدهم ميلادى و ظهور علوم و پيشرفت صنايع جديد در اروپا بود اما مسلمين عموما و ايرانيها خصوصا از اين علوم و صنايع جديد بى بهره بودند.
از جمله علومى كه در اين قرن پيشرفت چشمگير و شايسته اى داشت فقه و اصول بود كه توسط دانشوران صاحب نامى مانند شيخ جعفر كاشف الغطاء متوفاى 1228 ق و سيد على طباطبايى (صاحب رياض ) متوفاى 1231 ق و فرزندش سيد محمد مجاهد متوفاى 1242 ق كتابهاى معتبرى به روش ‍ استدلالى و با استفاده از قواعد اصول در احكام شرع - فقه - تاليف شد.
مراكز علمى فعال در زمان شيخ انصارى :  
الف : حوزه علميه كربلا  
اين حوزه در قرن سيزدهم اعتبار علمى بسيار يافت و اين تكامل حوزه علميه كربلا مرهون زحمات علامه وحيد بهبهانى بود كه توسط شاگردش ‍ سيد على طباطبايى استمرار پيدا كرد و سيد محمد مجاهد فرزند سيد على طباطبايى اين حوزه را رونق بيشترى بخشيد
ب : حوزه علمى نجف  
اين مركز علمى ، قرنها محل تدريس علوم اسلامى و فقه شيعه بوده است . در قرن سيزدهم شيخ جعفر نجفى مشهور به كاشف الغطاء كه از شاگردان مشهور وحيد بهبهانى بود در نجف به تدريس فقه استدلالى پرداخت و اين مركز علوم اسلامى را فعال تر نمود. پس از شيخ جعفر فرزندانش شيخ موسى متوفاى 1249 ق و شيخ على متوفاى 1254 ق كه از فقهاى نامدار شيعه بوده اند، حوزه علمى نجف را اداره مى كردند اين دو فقيه بزرگوار استادان شيخ مرتضى انصارى بوده اند.
ج : حوزه علمى كاشان  
اين حوزه به كوشش ملا مهدى نراقى در اواخر قرن دوازدهم بوجود آمد و حدود يك قرن فعال بوده است . ملا مهدى نراقى از شاگردان وحيد بهبهانى بوده است و پس از فوت او فرزندش ملا احمد نراقى متوفاى 1245 ق حوزه علمى كاشان را رونق بخشيد. ملا احمد از استادان مشهور شيخ انصارى است .
د : حوزه علمى اصفهان  
اين حوزه در اوايل قرن يازدهم بوجود آمد با توجه به احترام خاص شاهان صفوى نسبت به فقها و علماى شيعه و هجرت علماى شيعه از سرزمينهاى اسلامى مانند لبنان و عراق به ايران و اقامت در اصفهان و تدريس علوم مختلف در اين شهر عالم پرور، اين حوزه به دويست سال دوام داشت و تا نيمه قرن سيزدهم زمان حجه الاسلام شفتى متوفاى 1260 ق رونقى كامل داشت ، شيخ انصارى قريب يك ماه مهمان سيد شفتى بوده است .
مرجعيت شيخ انصارى  
عصر زندگى شيخ مصادف بود با مرجعيت عامه آيه الله شيخ موسى كاشف الغطاء تا سال 1256 ق و بعد از مرحوم شيخ موسى زعامت دينى به برادرش آيه الله شيخ حسن كاشف الغطاء تا سال 1262 ق و بعد از رحلت ايشان مرجعيت عامه به آيه الله شيخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.
در سال 1266 ق آيه الله شيخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حياتش در جمع علماء بزرگان شيعه - كه براى تعيين تكليف مرجعيت و زعامت دينى به حضورش رسيده بودند - پرسيد: بقيه علما محترم كجا هستند؟ عرض رسيد كه علما حوزه همگى در خدمت شما هستند، نگاهى ديگر همراه با تبسمى نمود و فرمود: آرى هستند اما عالمى در اين شهر (نجف ) است كه در جمع نيست .
مجددا به عرض رسيد كه خير آقا همگى خدمت شما هستند. آنگاه فرمود: پس ملا مرتضى كجاست ؟ عده اى به جستجوى وى پرداختند. پس از مدتى او را در حرم امير المومنين عليه السلام يافتند كه مشغول دعا جهت بهبودى و سلامتى صاحب جواهر بود. جريان را به عرض شيخ انصارى رسانده و به حضور صاحب جواهر رسيدند، صاحب جواهر نفس عميقى كشيد و رو به حضار نمود و فرمود: ((هذا مرجعكم من بعدى )) اين مرجع شما بعد از من است و آنگاه رو به شيخ انصارى نمود و فرمود: ((قلل من احتياطك فان الشريعه سمحه سهله )) اى شيخ تو هم از احتياط خود كم كن چه دين اسلام سهل و آسان است . (1050)
چگونگى تدريس شيخ انصارى  
از كارها گفته هاى شيخ معلوم است كه در طول عمر با بركتش همه سعى و كوشش در راه تحصيل ، تدريس و تاليف آثار علمى بوده است . از برادرش ‍ شيخ منصور نقل شده كه : شيخ حتى در سفر براى وى درس مى گفت و او تقريرات شيخ را مى نوشت . حاج ملا نصرالله تراب در لمعات البيان مى نويسد:
در سفر مكه همراه شيخ استاد بوديم ، ما و همه حجاج دو ماه در محلى به نام عنيزه به جهت ترس از غارت اعراب باديه نشين توقف نموديم ، شيخ عصرها براى ما از كتاب ((هدايه ، المسترشدين )) درس مى گفت و از جمله حاضرين در درس شيخ محمد باقر فرزند مولف كتاب مذكور بود.
شيخ انصارى بعد از نمازهاى يوميه به جاى تعقيبات نماز مطالب درس و اشعار الفيه - كتابى است در علم نحو شامل هزار بيت شعر است . مى خواند. وقتى از وى سوال شد كه شما با اين همه مقام علمى ، درسهاى دوره نوجوانى را تكرار مى كنى ؟!
در جواب فرمود: بله مى خوانم و تكرار مى كنم با فراموشم نشود.
بيان شيخ انصارى در تدريس  
شيخ در موقع تدريس خارج فقه و اصول در توضيح مطالب علمى ، چنان خوش بيان بوده و با استدلال ، آراء ابتكارى خود را پيرامون مبانى اصولى و فقهى تقرير مى نموده كه همه انديشوران را مجذوب و شيفته خود مى كرده است .
نمونه اى از بيانات علمى و استدلال شيخ
استاد شهيد مرتضى مطهرى در كتاب عدل الهى ، ص 348 از چگونگى بيانات علمى و استدلالى شيخ به هنگام تدريس جريانى به شرح ذيل نقل مى كند:
((سيد حسن كوهكمرى كه از فضلاى عصر شيخ بوده و خود مجلس درسى داشته است ، يك روز در محل درس خود، پيش از آمدن شاگردان حاضر شد، ديد در يك گوشه مسجد، شيخ ژوليده اى با چند شاگرد نشسته و تدريس مى كند، سيد حسين سخنان او را گوش داد و احساس كرد كه اين شيخ بسيار محققانه بحث مى كند، روز ديگر راغب شد، زودتر بيايد و به سخنان شيخ گوش كند، آمد و گوش كرد و به اعتماد روز پيش افزون شد كه اين شيخ از خودش فاضل تر است ... و اگر شاگردانش به جاى درس او به درس اين شيخ حاضر شوند بهره بيشترى خواهند برد.
روز ديگر كه شاگردان او آمدند گفت ، رفقا اين شيخ كه در آن كناره با چند شاگرد نشسته از من براى تدريس شايسته تر است و خود من نيز از او استفاده مى كنم ، همه با هم به درس او برويم ... از آن روز سيد حسين و شاگردانش در مجلس شيخ حاضر شدند. اين شيخ همان است كه بعدها نام شيخ مرتضى انصارى معروف شد و استاد متاخرين لقب يافت .
شيخ در بروجرد و اصفهان  
شيخ انصارى به سال 1240 ق به قصد زيارت مرقد مطهر على بن موسى الرضا عليه السلام از دزفول حركت كرد وى به هنگام ترك زادگاهش فرموده است : ((آنچه را از علماى عراق كه بايد ببينم ديده ام و مايلم در اين سفر اگر از علماى ساكن ايران شخصيتهايى يافت شود كه ممكن باشد مورد استفاده قرار گيرند، آنها را نيز ملاقات كرده و از ايشان بهره مند گردم .))
شيخ به اتفاق برادرش (شيخ منصور) رضايت مادرشان را جلب كردند و راهى سفر شدند آنها مدت يك ماه در بروجرد ماندند و سپس راهى اصفهان شدند.
شيخ در اصفهان وارد كاروانسرايى شد و منزلى گرفت . در آن زمان زياست مطلقه و زعامت دينى اصفهان در دست باكفايت حجه الاسلام شفتى - بنيانگذار مسجد سيد اصفهان - بود. شيخ در يكى از روزها اشكالى را براى شاگردان طرح نموده و منتظر جوابى از آنان بود، شيخ كه در پايين مجلس ‍ نشسته بود جواب آن را به يكى از نزديكانش بيان كرده و از مجلس خارج گرديد. آن طلبه نيز جواب را خدمت استاد بازگو كرده استاد فرمود:
اين جواب از تو نيست يا حجه بن الحسن عليه السلام به تو تلقين نموده و يا شيخ مرتضى نجفى ، آن دانش پژوه بالاخره حقيقت را گفت .
سيد بالافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند تا سرانجام شيخ و برادرش را در كاروانسرا يافتند و به منزل سيد بردند، سيد اصرار كرد كه شيخ انصارى در اصفهان بماند، ولى شيخ به داشتن پدر و مادر دزفول اعتذار جست و گفت :
((اگر خيال ماندن و توقفى در ايران داشتم ، اصفهان را ترجيح خواهم داد و پس از چند روز توقف اين شهر را ترك كرد.

 

next page

fehrest page

back page