فاطمه سلام الله عليها، دختر امام حسين عليه السلام

احمد صادقى اردستانى

- ۸ -


8- عايشه معروف به ((ام عبدالله )) دختر عبدالله بن عثمان ، مشهور به ابوبكر بن ابى قحافه و همسر رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، از بانوان سرشناس تاريخ اسلام است ، خود راوى احاديث فراوانى درباره عظمت امام على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است ، و فاطمه دخت حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) نيز از او حديث روايت نموده است .(279)
عايشه ساليانى با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) زندگى كرد، امام على (عليه السلام ) را هم خوب مى شناخت ، اما متاءسفانه پس از رحلت پيامبر عالى قدر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، او تحت تاءثير تبليغات افراد فرصت طلبى قرار گرفت ، و در سال 36 هجرى به عنوان خونخواهى ((عثمان بن عفان )) جنگ ((جمل )) را عليه على بن ابى طالب (عليه السلام ) به راه انداخت ، كه به اعتراف ((طبرى )) از هر دو سپاه ده هزار نفر(280) و به قول ((يعقوبى )) حدود سى هزار مسلمان از هر دو طرف كشته شدند!(281)
عايشه ، چهار سال بعد از بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مكه بدنيا آمد، نه سال داشت كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با وى ازدواج كرد در هفدهم ماه رمضان سال 57 يا 58 هجرى ، در سن حدود 67 سالگى در مدينه از دنيا رفت ، ((ابو هريره )) بر جنازه او نماز خواند و در قبرستان ((بقيع )) مدفون گرديد.(282)
راويان فاطمه (سلام الله عليها)
همان طور كه فاطمه دختر سيد الشهدا (عليه السلام ) به عنوان يك زن آگاه و مومن و مورد اعتماد، احاديث و معارف دينى را از پدر، جده ، عمه و برخى ديگر از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با واسطه و بى واسطه براى ديگران بازگو نموده ، افرادى هم احاديث و معارف دينى را از زبان اين بانوى بزرگ و دانشمند شنيده اند و براى ديگران بازگو نموده اند، كه وضع تعدادى از ((راويان حديث از فاطمه - (سلام الله عليها((- به طور خلاصه بدين قرار است :
1- انس بن مالك بن نضربن ضمضم بن زيد بن حرام ، از ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند، از ده سالگى براى آن حضرت خدمتگزارى مى كرد، در ((صلح حديبيه )) عمره و حج ، سفر به طائف و جنگ حنين ، در كنار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضور داشت . انس بن مالك از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، عبدالله بن رواحه ، مالك بن صعصعه ، ابوذر غفارى ، معاذبن جبل ، عبادة بن صامت ، ثابت بن قيس ، عبدالله بن عوف ، مادر خود ((ام سليم ))، از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت نقل نموده است .(283)
اما متاءسفانه اين صحابى جليل القدر و مجاهد، در عين حالى كه در ((غدير خم )) حضور داشت و شاهد تعيين مقام خلافت امام على (عليه السلام ) هم بود، پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به بهانه فراموش كردن داستان غدير، از تاءييد و حمايت على (عليه السلام ) طفره رفت ، در اواخر عمر به بيمارى پيسى صورت مبتلا شد، و در بين سالهاى 91 تا 93 هجرى از دنيا رفت ، و در كنار قصرى كه ساخته بود، به خاك سپرده شد.(284)
2- شيبة بن نعمان ، معروف به ((ابونعامه )) اهل كوفه بود و شيخ طوسى ، او را شيعه و از ياران امام زين العابدين (عليه السلام ) شمرده است .(285) او از سعيد بن جبير، موسى بن طلحه ، خالد، و فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) حديث بازگو كرده است .(286)
3- مصعب بن محمد بن عبدالرحمن ، كه والى مكه بود و او را مردى صالح و مورد اعتماد شمرده اند، او از ابو صالح ، ابى سهيل بن نافع بن مالك ، و فاطمه دخت گرامى حضرت امام حسين (عليه السلام ) حديث روايت نموده است .(287)
4- ثابت بن هرمز حداد، معروف به ((ابى مقدام )) كه از ياران و راويان از امام زين العابدين (عليه السلام ) و امام باقر (عليه السلام ) بوده ، از آن دو بزرگوار، و ديگران ، و نيز از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت نقل كرده است .(288)
5- عايشه ، دختر ((طلحة بن عمارة بن عزمه )) بانويى است ، كه ((عمر رضا كحاله )) او را راوى حديث ، از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) معرفى كرده است .(289)
6- عبدالله ، فرزند حسن مثنى و فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) كه به ((عبدالله محض )) معروف است ، از مادر خود فاطمه (سلام الله عليها) حديث روايت كرده است .(290)
7- حسن مثلث فرزند ديگر حسن مثنى و فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) شخصيت علمى و ايمانى ديگرى است ، كه ((ابن حجر عسقلانى )) و ((عمر رضا كحاله )) وى را راوى حديث از مادر خود(291) و از ياران امام محمد باقر (عليه السلام ) معرفى كرده اند.(292)
8- ابراهيم غمر، فرزند ديگر حسن مثنى و فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام )، به اعتراف ((ابن حجر عسقلانى )) و ((عمر رضا كحاله )) مرد دانشمند ديگرى است ، كه از مادر خود فاطمه ، حديث روايت نموده است .(293)
9- يحيى بن ابى ليلى ، شخص ديگرى است ، كه ((عمر رضا كحاله )) وى را، راوى حديث از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) معرفى كرده است .(294)
10- محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان بن عفان ، معروف به ((محمد ديباج )) فرزند شوهر دوم فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) پس از همسر او ((حسن مثنى )) است ، كه او را مردى عالم ، مورد اعتماد، سخاوتمند و راوى احاديث فراوانى دانسته اند(295) وى از پدر خود، ابن على ، ابى زناد، نافع ، و فاطمه مادر خود حديث روايت نموده است .(296)
11- امام جعفر، را ((ابن حجر عسقلانى )) و ((عمر رضا كحاله )) نيز از بانوان راوى حديث از فاطمه دختر حسين بن على (عليه السلام ) دانسته اند، كه احتمال داده مى شود، اين زن مادر همسر ديگر حسن بوده و ((حبيبه )) نام داشته و كنيز رومى بوده است .(297)
12- حسين بن على بن الحسين (عليه السلام ) برادر زاده فاطمه ، كه مردى فاضل و پرهيزكار بوده است كه ، از فاطمه حديث روايت كرده است .(298)
روايات فاطمه (سلام الله عليها)
همان طور كه در بالا مطالعه كرديم ، فاطمه دختر دانشمند حضرت سيدالشهدا (عليه السلام )، راوى حديث بوده ، افرادى هم از وى حديث روايت كرده اند، و احاديثى را هم كه اين بانوى بزرگوار گاهى با واسطه و گاهى بدون واسطه از معصومين (عليه السلام ) بيان داشته ، در زمينه مسائل مختلف اعتقادى و اخلاقى و احكام دينى بوده است ، كه تعدادى از آنها را كه در آثار دانشمندان و نويسندگان و محدثان پر تلاش به دست آورده ايم ، مورد مطالعه قرار مى دهيم :
1- محبت على (عليه السلام )
امام زين العابدين (عليه السلام ) از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) و آن حضرت از مادر خويش فاطمه زهرا (سلام الله عليها) روايت مى كند كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شب عرفه اى به خانه ما آمد و فرمود: خداوند متعال به شما اهل بيت (عليه السلام ) مباهات مى كند، و همه شما، و به خصوص على (عليه السلام ) را مورد مغفرت و عنايت خويش قرار داده ، من هم فرستاده خدا به سوى شما هستم ، كه نه نسبت به قوم و خويش نامهربانم ، و نه مهربانى من نسبت به آنان بر اساس حساب قوم و خويشى مى باشد، بلكه اين جبرئيل است كه اكنون حضور دارد، و به من خبر مى دهد كه : سعادتمند لايق و كامل كسى است كه ، على (عليه السلام ) را در زمان حيات من نيز بعد از وفات من دوست بدارد، و محب او باشد.(299)
البته كنز العمال در دنباله حديث آورده : بدبخت ترين افراد كسانى هستند كه بغض على (عليه السلام ) را داشته باشند.
2- برگشتن خورشيد
عبدالله بن حسن (عليه السلام )، از مادر خود فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت مى كند كه امام حسين (عليه السلام ) فرموده است : در حالى كه وحى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل مى شد، سر مبارك او در دامن على (عليه السلام ) قرار داشت ، و اين ارتباط الهى با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) طول كشيد. وقتى كار وحى پايان يافت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سر برداشت و فرمود: اى على ! نماز خود را خوانده بودى ؟
على (عليه السلام ) عرض كرد: نه ! اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ).
آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست به دعا برداشت كه : اى خدا! تو مى دانى كه على (عليه السلام ) در حال انجام كار تو و كار رسول تو بود، اكنون با قدرت خويش خورشيد را برگردان ، تا على (عليه السلام ) نماز خود را بخواند.
اسماء بنت عميس مى گويد: من با چشم خويش ديدم كه آفتاب غروب كرده بود، ولى در اثر دعاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز طلوع كرد، و على (عليه السلام ) نماز خود را خواند، و آن گاه آفتاب باز غروب كرد.(300)
اين روايت را ((ابن عساكر)) متولد 500 و متوفاى سال 573 هجرى در كتاب تاريخ دمشق آورده (301) و محقق اين كتاب ، محمد باقر محمودى ، طى هشت صفحه ، آن را از پيش از ده طريق از طرق روات و كتابهاى اهل سنت آورده است .(302)
3- غفلت از غدير!
فاطمه و سكينه ، دختران امام حسين (عليه السلام )، از عمه خود ((ام كلثوم )) دختر على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه ، ام كلثوم گفته : مادر فاطمه (سلام الله عليها) افرادى را مورد سرزنش و عتاب قرار داد و فرمود: آيا داستان ((غدير خم )) را فراموش كرده ايد كه ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس من مولا و پيشواى او هستم ، على (عليه السلام ) هم مولا و پيشواى اوست ؟
و آيا فراموش كرده اند كه ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خطاب به على (عليه السلام ) فرمود: اى على ! تو نسبت به من ، مثل هارون نسبت به موسى (عليه السلام ) هستى ؟(303) كه هارون برادر و جانشين موسى (عليه السلام ) بود.
4- در عيادت فاطمه (سلام الله عليها)
عبدالله بن حسن ، از مادر خود فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت كرده است : وقتى بيمارى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شدت گرفت ، گروهى از بانوان مهاجر و انصار به طور دست جمعى از آن بانوى بزرگ اسلام عيادت كردند.
آنان گفتند: اى دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حالت چطور است ؟ شب را چگونه به صبح آوردى ؟
فاطمه (سلام الله عليها) پاسخ داد: اكنون حال من چنين است ، كه از دنياى شما سخت بيزارم ، و از مردهاى شما هم بسيار تنفر دارم ، زيرا آنان را امتحان كردم ، و در آنان لياقتى نديدم ، بدين جهت از آنان نااميد شدم و آنان را بدور افكندم !
آنان چون شمشيرهاى كند و دم شكسته اى بودند، كه به خاطر بى لياقتى خود، پس از تلاش فراوان براى اسلام ، فريب خوردند و به بازى گرفته شدند، و هر كسى كه وجودش بيهوده و بى حاصل باشد، از سلاح خود براى سركوب دشمن بهره اى نخواهد برد، و به پريشانى و سرگردانى و سستى عقيده و هوسرانى و خودكامگى و انحراف مبتلا خواهد شد، و آينده تباه و تاريك و دردناكى در پيش خواهد داشت !
آرى ، اى زنان عيادت كننده و ناراحت ! اين را بدانيد، كه خداوند هم بر اعمال و رفتار مردهاى شما سخت خشمگين است ، و آنان به عذاب و عقاب دردناك جاويدان گرفتار خواهند شد. من هم چون وضع مردان شما را چنين ديدم ، ناچار زمام كار را به عهده خود آنان واگذاشتم ، تا ننگ و عار را خود پذيرا شوند، و سزاى اعمال خود را ببينند، و از رحمت و عنايت خداوند محروم گردند.
واى به حال اين مردم ! چگونه رهبر و پيشوايى را كه از او كسى شايسته تر نبود، و او چون كوهى استوار حافظ پايگاه رسالت و خاندان نبوت و مهبط وحى الهى و هدايت خلق و داناى به مسايل دين و دنيا بود، از جايگاه خود دور ساختند؟ و از اين همه امتياز محروم گرديدند، و به خسران و زيان بزرگى مبتلا شدند؟!
راستى اين مردم ، چرا از ابوالحسن (عليه السلام ) رميدند؟ از شمشير آخته اش وحشت داشتند، يا از شجاعت و عدالتش مى ترسيدند؟ يا از فداكارى ها و تلاشهايى كه براى سركوب دشمنان اسلام نموده بود، و براى احياى دين خداوند سر از پا نمى شناخت ، و در برابر هيچ قدرت نالايقى سر تسليم فرود نمى آورد، نگران بودند؟!
به خدا سوگند، اگر زعامت امت را در اختيار على (عليه السلام ) باقى مى گذاشتيد، و او را بر خود امير و فرمانروا قرار مى داديد، هر كس را كه در برابر حق و عدالت تسليم نمى شد، به راه صواب و سداد وادار مى ساخت ، و به سرچشمه وحى و هدايت رهنمون مى گردانيد...(304)
5- مقام على (عليه السلام ) و شيعيان
محمد بن على ، امام باقر (عليه السلام ) از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) و آن بانو از پدر خود سيد الشهدا و عموى خود حسن بن على (عليه السلام ) روايت نموده ، كه آنان گفته اند: وقتى من وارد بهشت شدم درختى را مشاهده كردم ، كه به زيورها و زينتهاى فوق العاده اى آراسته بود... از جبرئيل سوال كردم : اين درخت زيباى فوق العاده متعلق به كيست ؟
جبرئيل گفت : اين درخت متعلق به پسر عموى تو، على بن ابى طالب (عليه السلام ) است . آن گاه كه خداوند متعال به بندگان خويش دستور مى دهد وارد بهشت شوند، شيعيان على (عليه السلام ) را هم وارد مى كند، تا به اين درخت برسند، آن گاه به آنان لباسهاى زيبا و گران قيمت بهشتى مى پوشانند و بر مركبهاى زيبا سوار مى گردانند، و كسى با صداى بلند اعلام مى دارد: اينان شيعيان على بن ابى طالب هستند، كه در دنيا در برابر اذيت و آزار ديگران صبر و مقاومت به خرج داده ، به وظايف دينى خود عمل نموده ، و امروز اين گونه سربلند و سرفراز مى باشند.(305)
6- مزد رسالت
عطاء بن اءبى رباح ، مى گويد: به فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) گفتم فدايت شوم ، حديثى را براى من بيان كن ، تا به وسيله آن بتوانم با افراد ناصالح بحث و استدلال كنم .
فاطمه گفت : پدر حضرت حسين (عليه السلام ) براى من بيان كرد كه ، وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مدينه آمد و مهاجران از ((مكه )) بر آن حضرت وارد شدند، ((انصار)) كه از مشكلات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مطلع شده بودند، به حضور او رسيدند. تا سهمى از دارايى خود را در اختيار او گذارند، وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از تصميم آنان با خبر شد، مدتى سر خود را به زير انداخت و سپس سر خود را بلند كرد و فرمود: من ماءمور نشده ام كه از شما كمك مالى بگيرم ، شما آزاد هستيد، بلكه من ماءمور هستم كه به شما علم و دانش و آگاهى بخشم .
در آن حال جبرئيل نازل شد و گفت : اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! خداوند سخن قوم تو و تقاضاى آنان را شنيد، و تكليفى را بر آنان واجب كرد، بگو: مزد رسالت از شما نمى خواهم ، بلكه مودت و محبت مرا در حق خويشانم داشته باشيد.(306)
افراد با شنيدن اين سخن ، از نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيرون رفتند و مى گفتند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خواهد تا آسمان ها و زمين برقرار است ، همه چيز و همه كس را در برابر ((فرزندان عبدالمطلب )) تسليم كند!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وقتى از سخن آنان مطلع شد، سراغ على بن ابى طالب (عليه السلام ) فرستاد، و پيغام داد آن حضرت مردم را به مسجد دعوت كن ، و بر بالاى منبر قرار گرفته اعلام كند: اى مردم ! هر كس مزد كارگزارى را كم گذارد، جايگاه خويش را آتش دوزخ قرار داده است ، هر كس خود را به غير ((موالى خويش )) منسوب گرداند، جاى خود را در دوزخ قرار داده است ، و هر كس ((والدين )) خود را ترك نمايد، جايگاه خويش را در آتش دوزخ قرار داده است .
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: با شنيدن اين سخنان ، يكى از افراد برخاست و گفت : اى ابوالحسن ! منظور از اين جملات چيست ؟
على (عليه السلام ) فرمود: خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن داناترند. آن گاه على (عليه السلام ) نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بازگشت و داستان پيام رسانى خويش و سوال آن مردم را گزارش داد، اما رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سه مرتبه فرمود: واى به حال ((قريش )) كه منظور تو را نفهميدند، اكنون نزد آنان رفته و اعلام كن : آن ((كار گزارى )) كه خداوند ((مودت )) او را اثبات كرده ، من هستم پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و من ((مولاى مومنان )) هستيم ، و نيز پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و من ((پدران اهل ايمان )) مى باشيم .
سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از خانه بيرون آمد، و با صداى بلند فرياد زد: از جماعت قريش ، و مهاجران ، و انصار! وقتى آنان جمع شدند، فرمود: ايها الناس ! ان عليا اءولكم ايمانا بالله ، و اءقومكم باءمرالله ، و اءوفاكم بعهدالله ، و اءعلمكم بالقضية ، و اءقسمكم بالسوية ، و ارحمكم بالرعية ، و اءفضلكم عند الله مزية .
اى مردم ! على (عليه السلام ) اول كسى است كه ، از ميان شما به خداوند ايمان آورد، على (عليه السلام ) استوارترين شما در برابر فرمان خدا، با وفاترين شخص به پيمان الهى ، داناترين فرد به احكام دين ، عادل ترين انسان ها در تقسيم سهم ها، مهربان ترين كس نسبت به مردم ، و پر فضيلت ترين و ممتازترين اهل ايمان ، در پيشگاه خدا مى باشد... .
اى مردم ! من براى على (عليه السلام ) و شيعيان او، رحمت و غفران مى طلبم ، و از پروردگارم خواستم كه ، امت را بعد از من ، به پيروى على (عليه السلام ) استوار و ثابت قدم بدارد... .(307)
7- بانوى برگزيده
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) از پدر خود، و او از مادر خويش ‍ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) روايت مى كند كه ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لكل نبى عصبه ينتمون اليه ، و ان فاطمة عصبتى الى تنتيى .(308)
هر پيامبرى از قوم و خويشان خود شخص ممتاز و برگزيده دارد كه به او منسوب هستند، از ميان قوم و خويشان منسوب به من هم ، فاطمه (سلام الله عليها) بانوى ممتاز و برگزيده است .
8- سرور زنان جهان
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام )، از عايشه روايت كرده ، كه وى گفته است : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
يا فاطمة ! اءما ترضين اءن تكون سيدة نساء العالمين ؟.(309)
اى فاطمه ! آيا خرسند نيستى كه ، سيد و سرور زنان جهانيان هستى ؟
9- فرزندان فاطمه (سلام الله عليها)
شيبه بن نعمامه ، از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت كرده ، و او از جده خود حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بازگو نموده ، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است : همه فرزندان و نوادگان مادرى ، به قوم و قبيله پدرى خود منسوبند و از آنها ارث مى برند، مگر فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) دختر من ، كه آنها به من منسوب هستند، و شخصيت انسانى خود را از من به ارث مى برند.(310)
10- خشم و رضاى فاطمه (سلام الله عليها)
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) از پدر خويش ، و او از پدر خود على (عليه السلام ) روايت كرده ، و آن حضرت از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بازگو نموده كه فرمود:
يا فاطمة ! ان الله ليغضب لغضبك ، و يرضى لرضاك .(311)
اى فاطمه ! به يقين خداوند متعال ، از خشم و ناراحتى تو خشمناك مى شود، و از رضايت و خوشحالى تو، خرسند مى گردد.
11- همنشين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
محمد بن عبدالله بن عمروبن عثمان ، معروف به ((محمد ديباج )) فرزند فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) از مادر خود روايت مى كند، و آن بانو از جده خود فاطمه زهرا (سلام الله عليها) روايت كرده ، كه فاطمه (سلام الله عليها) گفته است : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمود: اءنت اول اءهلى لحوقا بى ، و اءنت رفيقتى فى الجنة .(312)
تو اولين شخص از اعضاى خانواده من هستى ، كه به من ملحق مى شوى ، و در بهشت هم با من رفيق و همنشين خواهى بود.
12- ارزش حب آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) از عمه خود زينب دختر على (عليه السلام ) و او از مادر خويش فاطمه زهرا (سلام الله عليها) روايت كرده است ، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اءلا من مات على حب آل محمد، مات شهيدا.(313)
اين را بدانيد كه ، هر كس با حب آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) - و با آثار وضعى كه آن در پى دارد - بميرد، شهيد از دنيا رفته است .
13- ترغيب به آموزش معارف
عبدالله بن حسن مى گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) پيوسته به من دستور مى داد كه ، به حضور دائى خود امام زين العابدين (عليه السلام ) برسم ، و از محضر آن بزرگوار بهره مند گردم . در هر جلسه اى كه به حضور آن حضرت مى رسيدم ، با بهره مندى از خير و صلاح فراوان بر مى خاستم ، زيرا با مشاهده خوف و خشيت او از خداوند، خوف و خشيتى از خداوند در دل من پديدار مى گشت ، يا از خرمن علم و دانش گسترده آن حضرت استفاده مى كردم .(314)
14- ولادت امام حسين (عليه السلام )
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام )، از اسماء دختر ابوبكر، و او از صفيه دختر عبدالمطلب روايت مى كند: وقتى حسين (عليه السلام ) از دامن مادر خود فاطمه زهرا (سلام الله عليها) ولادت يافت ، من پرستارى او را بر عهده داشتم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وقتى از ولادت كودك با خبر گرديد، فرمود: عمه جان ! فرزندم را نزد من بياور.
گفتم : اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )! كودك را هنوز پاك و تميز نكرده ام .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يا عمة ! اءنت تنظفيه ؟ ان الله تبارك و تعالى قد نظفه و طهره .(315)
عمه جان ! تو مى خواهى حسين (عليه السلام ) را پاك و تميز كنى ؟ مگر نمى دانى كه خداوند متعال او را پاك و پاكيزه گردانيده است ؟
15- در آغوش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام )، از اسماء دختر ابوبكر، و او از صفيه دختر عبدالمطلب و عمه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت مى كند: وقتى حسين (عليه السلام ) از دامن مادر متولد گرديد، او را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بردم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) زبان خويش را در دهان حسين (عليه السلام ) گذاشت ، و حسين به مكيدن زبان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرداخت ، به طورى كه من گمان كردن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شير يا عسل به حسين (عليه السلام ) مى خوراند!
در آن حال ، حسين نوزاد، به لباس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادرار كرد، اما رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيشانى حسين (عليه السلام ) را بوسيد، او را در آغوش فشرد، و در حاليكه گريه مى كرد، سه مرتبه فرمود: فرزندم ! خدا لعنت كند مردمى كه تو را خواهند كشت ؟
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: بقية اءلفئة الباغية ، من بنى امية لعنهم الله .(316)
بازماندگان گروه تجاوزگر از ((بنى اميه )) كه خداوند آنان را لعنت كند.
16- نگرانى خديجه (سلام الله عليها)
فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) از پدر خود روايت مى كند، كه آن حضرت فرموده است : وقتى ((قاسم )) كودك كوچك رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت ، خديجه همسر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مادر كودك گفت : اى رسول خدا! شير خوردن اين كودك به هدر رفت ، اى كاش خداوند او را زنده مى گذاشت ، تا دوران شير خوارگى او كامل شود!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: نگران نباش ، دوران شير خوارگى او در بهشت تكميل مى شود.
خديجه گفت : اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اگر اين معنا را مى دانستم ، درد فراق او بر من آسان مى گشت .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اگر ميل دارى از خداوند متعال درخواست كنم ، تا صداى او را به گوش تو برساند؟
خديجه گفت : اين كار لازم نيست ، بلكه من گفتار خدا و رسول او را تصديق مى كنم و بدان ايمان دارم .(317)
17- دعاى ورود به مسجد
عبدالله بن حسن ، از مادر خود دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت كرده ، كه آن بانوى ارجمند، از جده خود فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بازگو نموده ، كه پيوسته روش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين بود، كه هر گاه داخل مسجد مى شد، مى گفت : بسم الله ، و الحمدلله ، و صلى الله على رسول الله ... .
و ادامه مى داد: خدايا! مرا مورد مغفرت و رحمت خود قرار بده ، درهاى رحمت خويش را به روى من بازگردان . و آن گاه هم كه از مسجد بيرون مى آمد، چنين دعايى را مى گفت : بسم الله ، اللهم صل على محمد، و اغفر ذنوبى ، و افتح لى ابواب فضلك .(318)
18- دعاى بعد از نماز ظهر
درباره دعاى بعد از ((نماز ظهر)) عبدالله بن حسن ، از مادر خود فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام )، از پدر خود روايت كرده ، و بر اين اساس امام رضا (عليه السلام ) فرموده است : وقتى نماز ظهر را به پايان رساندى ، دست خود را بلند كن و بگو: اللهم انى اءتقرب اليك بجودك و كرمك ، و اءتقرب اليك بمحمد عبدك و رسولك ، و اتقرب اليك بملائكتك و انبيائك و رسلك ، و اءسئلك اءن تصلى على محمد و آل محمد، و اءسئلك اءن تقيل عثرتى ، و تستر عورتى ، و تغفر ذنوبى ، و تقضى حاجتى ، و لا تعذبنى بقبيح فعالى ، فان جودك و عفوك يسعنى .(319)
19- خواب فاطمه (سلام الله عليها)
عبدالله بن حسن مى گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) براى من بازگو كرد: من رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديدم و آن حضرت به من فرمود: دخترم ! كفه ميزان عمل خود را سبك مگردان ، بلكه با خواندن آية الكرسى آن را سنگين و پر وزن كن ، زيرا اگر كسى از خاندان من آية الكرسى را بخواند، آسمانها و زمين از رفتار آنان بر فرشتگان مباهات مى كنند، و آنان را با تسبيح و تهلى و تقديس و ستايش همراهى و تقديس مى كنند، و آن گاه از همه فرشتگان درخواست مى كنند، براى آمرزش فرزندان و افراد خاندان من ، درخواست رحمت و مغفرت كنند.(320)
20- شهادت فرزندان
گروهى از فرزندان و نوادگان على (عليه السلام ) به سال 145 هجرى ، عليه خلفاى ((بنى عباس )) قيام كردند، تعدادى از آنان به زندان افتادند، و تعدادى هم در زندان ها و جاهاى ديگر به شهادت رسيدند.
درباره شهادت گروهى از فرزندان امام حسن مجتبى (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) اين وضع را از قبل خبر داده بودند،(321) كه بدين صورت در تاريخ و حديث آمده است :
امام جعفر صادق (عليه السلام ) مى گويد: پدرم امام محمد باقر (عليه السلام ) از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) روايت كرده ، كه آن حضرت به دختر خويش فاطمه فرموده : يقتل منك اءويصاب منك نفر بشط الفرات ماسبقهم الاولون ، ولايدركهم الاخرون ، و انه لم يبق من ولدها غيرهم .(322)
گروهى از اعضاى خانواده (بنى حسن ) نزديك (شط فرات ) كشته يا گرفتار مصايب مى گردند، كه كسى از گذشتگان و آيندگان ، به مقام و منزلت آنان دست نخواهد يافت ، و كسى هم از فرزندان فاطمه جز آنها باقى نخواهند ماند.
21- مدفن هفت شهيد
وقتى نوادگان على (عليه السلام ) در زندان ((منصور دوانيقى )) گرفتار بودند، يكى از آنان به نام على بن ابراهيم ، فرزند محمد بن حسن بن محمد بن عبيدالله بن حسين على بن الحسين (عليه السلام )، كه از زندان ((منصور)) رهايى يافته بود، روايت كرده : وقتى ما در زندان گرفتار بوديم ، على بن حسن بن حسن بن حسن بن على (عليه السلام ) گفت : خدايا! اگر اين گرفتارى ما به خاطر خشمى است كه تو بر ما گرفته اى ، پس آن را سخت تر گردان ، تا بدين وسيله (گناهان ما ريخته شود و) تو از ما خوشنود شوى .
عبدالله بن حسن ، وقتى اين سخن را شنيد گفت : خدا تو را مورد رحمت خويش قرار دهد، اين چه سخنى است كه به زبان جارى مى كنى ؟ من از مادرم فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) شنيدم ، كه از پدر خويش ، و آن حضرت از مادر خود فاطمه زهرا (سلام الله عليها) روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمود: يدفن من ولدى سبعة بشاطى الفرات ، لم يسبقهم اءلاولون ، و لم يدركهم الاخرون .
هفت نفر از فرزندان من ، نزديك ((شط فرات )) به خاك سپرده مى شوند كه ، كسى از گذشتگان و آيندگان ، به مقام بلند آنان دست نخواهد يافت .
على بن ابراهيم مى گويد: من وقتى اين سخن را از عبدالله بن حسن شنيدم ، به او گفتم : ما كه الان هشت نفر هستيم كه در زندان و در آستانه مرگ قرار داريم .
عبدالله گفت : حديث را همانطور كه شنيدم . بازگو كردم ، اما وقتى در زندان را براى آزادى ما باز كردند، مشاهده كردند هفت نفر شهيد شده اند، ولى من هنوز رمقى در تن داشتم ، آن گاه مقدارى آب در گلويم ريختند و به حال آمدم ، و بدين ترتيب به عنوان نفر هشتم ، از زندان جان سالم به در بردم .(323)
22- نعمت بيمارى
عبدالله بن حسن ، از مادر خود فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) و آن حضرت از مادر خود فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و آن بانوى بزرگ از پدر خويش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت مى كند، كه فرمود: اذا مرض اءلعبد اءوحى الله الى ملائكته ، اءن ارفعوا عن عبدى اءلقلم مادام فى وثاقى ، فانى اءنا حبسته حتى اءقبضته ، اءو اءخلى سبيله .(324)