فاطمه سلام الله عليها، دختر امام حسين عليه السلام

احمد صادقى اردستانى

- ۷ -


ابراهيم بن حسن هم ، چون دو برادر خود: عبدالله و حسن مثلث ، به خاطر ظلم ستيزى و مبارزه بر ضد خلفاى ستمگر، به دستور منصور دوانيقى دستگير، و از مدينه به كوفه منتقل نمودند، مدت 5 سال در ((زندان هاشميان )) كوفه اه سختى زياد و تحمل شكنجه فراوان اسير بود، و سرانجام نخستين زندانى از زندانيان ((بنى هاشم )) بود، كه در همان زندان ، در ماه ربيع الاول سال 145 هجرى ، به سن 69 سالگى از دنيا چشم فرو بست .(245) اما از خود يازده فرزند به نامهاى : يعقوب ، محمداكبر، محمداصغر، اسحاق ، على ، اسماعيل ، رقيه ، خديجه ، فاطمه ، حسنه و ام اسحاق به جاى گذاشت (246) كه براى مطالعه شرح زندگى و روزگار مبارزه آنان عليه خلفاى جور و ستم ، به كتابها و منابع مربوط مى توان مراجعه نمود.
به هر حال ، فاطمه دختر شجاع و دانشمند حسين (عليه السلام ) پس از بازگشت از كربلا و اقامت در مدينه با شوهر خود ((حسن مثنى )) به زندگى ادامه مى داد، و در كانون گرم و باصفاى خانواده خود، چنين فرزندان مومن و شجاع و دلاورى را پرورش داد، كه هر كدام به نوعى ادامه دهندگان راه مبارزاتى امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) عليه راه و رسم ظالمانه خلفاى غاصب و جور بودند.
در مرگ شوهر
همان طور كه در فصل هاى قبل هم اشاره كرديم ، وليد بن عبدالملك مروان ، كه به سال 86 هجرى به خلافت رسيده بود، حسن مثنى ، شوهر نازنين فاطمه را - بدون اينكه از تاريخ ولادت او اطلاعى بدست آورده باشيم - در 35 سالگى ، به وسيله زهرى كه ارسال داشته بود، مسموم و شهيد كرد، و جسد او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند.(247)
حسن مثنى چند روز قبل از شهادت خود در خواب ديده بود: بر پيشانى او جمله قول هو الله احد، نوشته شده است ، آن گاه خواب خود را نشانه خير و سعادت خود تعبير كرد و حتى به فاطمه و ساير اعضاى خانواده خويش هم ، مژده سعادتمندى داد.(248)
فاطمه ، كه هنوز از حوادث و مصائب دردناك كربلا، چندان قلب خود را التيام نداده بود، با مرگ شوهر جوان و مهربان خود، با سوگ و ماتم تازه اى دست به گريبان گرديد و سنگينى فشار روزگار را بيشتر بر وجود خود احساس مى نمود، بدين جهت ، با چشمى اشكبار و دلى پر از غم و اندوه ، در قبرستان بقيع و بر مزار شوهر خيمه اى افراشت و مدت يكسال در آن اقامت گزيد، و در آن خيمه به عبادت و مناجات روزه دارى و سوگوارى مى پرداخت ، تا از طرفى قلب دردمند خويش را التيام بخشد، و از طرف ديگر علاقه و وفادارى خود را بيشتر به شوهر بزرگوار خود ابراز نمايد.
اما پس از گذشتن يك سال ، همين كه شب فرا رسيد، ندايى شنيد كه مى گفت : آيا آنچه را از دست داده اند، باز خواهند يافت ؟ و ديگرى در پاسخ گفت : نه ، چنين نيست ، و بايد ماءيوسانه راه بازگشت به خانه را پيش ‍ گرفت !
بدين جهت فاطمه ، در حالى كه شعر ((لبيد)) شاعر را زمزمه مى كرد: پس از گذشتن يك سال بايد وداع كنيد، و هر كس يك سال كامل گريه كند، ديگر معذور خواهد بود. همين كه سياهى شب پرده بر چهره شهر كشيد، به خدمتگزاران خود دستور داد خيمه را جمع كنند، و آن گاه شبانه با قلبى انباشته از غم و اندوه به خانه بازگشت .(249)
فصل دوازدهم : شخصيت معنوى و انسانى
اگر چه از مطالعه فصلهاى قبلى اين كتاب ، با حضور موثر فاطمه دخت ارجمند حسين (عليه السلام ) در پيكار كربلا، و ايراد خطابه عميق و آتشين و عالمانه و افشاگرانه آن بزرگوار، عليه مظالم ((بنى اميه )) در كوفه ، به آگاهى و دانايى او به معارف اسلامى و رفتار مجاهدانه او آشنا شديم ، و تا حد زيادى شخصيت معنوى و انسانى آن بانوى بزرگ را شناختيم ، در عين حال ، براى آشنايى بيشتر با فضايل و ارزشهاى بلند انسانى فاطمه ، مناسب خواهد بود فرازهاى درخشان اخلاقى و اجتماعى ديگرى از زندگى او را، مورد مطالعه قرار دهيم :
1- عبادت فوق العاده
فاطمه دختر ارجمند سيد الشهدا (عليه السلام )، چه آن روزهايى كه جوان بود و هنوز در پيكار مقدس كربلا شركت نكرده بود، و چه آن روزگارى كه از سفر دردناك و پر محنت و طاقت فرساى كربلا، به مدينه بازگشت و با سوك دردمندانه از دست دادن پدر و ساير عزيزان والا مقام و نيز داغ مرگ شوهر جوان خود ((حسن مثنى )) دست به گريبان گرديد، لحظه اى از عبادت و مناجات و راز و نياز با پروردگار عالم غفلت نمى كرد، كه چند نمونه از آن را كه تاريخ در خافظه خود محفوظ داشته ، مورد اشاره قرار مى دهيم :
الف : آن گاه كه ((حسن مثنى )) برادر زاده حضرت امام حسين (عليه السلام ) به خواستگارى يكى از دخترهاى عموى خود آمد، امام حسين (عليه السلام ) ضمن معرفى فاطمه دختر خود، به اين جهت كه او به مادرش فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نيز شباهت بيشترى داشت ، درباره مقام بلند معنوى فاطمه فرمود: اما فى الدين ، فتقوم الليل كله و تصوم النهار.(250)
اما وضع ديندارى فاطمه چنين است ، كه پيوسته نماز شب مى خواند، شب را به عبادت و مناجات با خداوند مى گذراند، و روزها را با روزه دارى و اطاعت در برابر ذات مقدس پروردگار عالم سپرى مى گرداند.
ب : محمد بن نعمان عبكرى بغدادى ، فقيه و محدث نامدار شيعى ، معروف به ((شيخ مفيد)) پس از آن كه سخن حضرت حسين (عليه السلام ) درباره عبادت فاطمه را مى آورد، اضافه مى كند: وقتى فاطمه شوهر ارجمند خود ((حسن بن حسن (عليه السلام ((- را از دست داد، بر سر قبر او خيمه اى بر پا كرد، و در آن به شب زنده دارى و روزه گرفتن مى پرداخت ، و اين كار مدت يك سال طول كشيد، تا آن كه غلامان او خيمه را برداشتند، تا فاطمه (سلام الله عليها) از رنج و غم اندكى بياسايد.(251)
ج : در منابع ديگرى آمده : زبان فاطمه پيوسته به ذكر و تسبيح خداوند گويا بود و براى ذكر و تسبيح خداوند، به ريسمانى گره هايى زده بود، آن را به صورت تسبيح معمولى در آورده بود، و با آن به ذكر و تسبيح مداوم مى پرداخت .(252)
2- سخاوت و بزرگوارى
سخاوت و بزرگوارى ، روش و منش همه اعضاى خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، و فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) نيز از خصلتهاى ارزشمند اخلاقى و انسانى را از اجداد و به خصوص پدر خود حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) به ارث برده بود.
((كميت بن زيد بن خنيس بن مخابد اسدى )) شاعر قهرمان و مجاهد شيعى ، متولد سال 60 و متوفاى سال 126 هجرت ، كه قصيده عميق و بلند ((هاشميات )) را درباره حقانيت و مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام ) سروده بود(253) بديدار فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) شرفياب شد.
كميت بن زيد اسدى ، شاعر بلند آوازه و مجاهد شيعه در زمان خلافت ((مروان بن محمد)) به جرم سرودن اشعار، در مورد ترويج آل على (عليه السلام ) و حقانيت مكتب اهل بيت (عليهم السلام ) در كوفه به شهادت رسيده است .
صاعد، خدمتگزار كميت مى گويد: به همراه ((كميت )) در مدينه به حضور فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) رسيديم ، فاطمه درباره كميت گفت : اين مرد، شاعر ما اهل بيت (عليهم السلام ) است ، آن گاه كاسه اى كه در آن شربت گوارايى بود آورد، آن را با دست خود تكان داد تا خوب مخلوط شود و به كميت داد تا بنوشد. بعد دستور داد سيصد دينار با يك اسب سوارى به او بدهند.
اما كميت در حالى كه اشك شوق در چشمش حلقه زده بود گفت : به خدا سوگند، اين ها را نمى پذيرم ، زيرا محبت و ارادت من به شما، به خاطر هدفهاى مادى و دنيايى نيست .(254)
اما فاطمه دانشمند و ادب دوست و سخاوتمند، كميت شاعر متعهد و مخلص را مورد تجليل و تكريم قرار داد.
3- حفظ آثار پيشوايان
در اين جا بايد توجه داشته باشيم ، حفظ و احترام آثار پيامبر الهى و پيشوايان دينى ، براى همه امتها از قداست بالايى برخوردار است ، آن را بسيار زياد حفظ مى كنند، حتى به آن توسل و تبرك مى جويند و گاهى در راه نگهدارى آن ، فداكارى و جانبازى هم مى نمايند.
در اخبار و احاديث اسلامى هم مى خوانيم : آثار و اشياء متعلق به پيشوايان و بزرگان مانند شمشير، پرچم ، زره ، انگشتر و كفش پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، ذوالفقار على (عليه السلام )، صحيفه فاطمه (سلام الله عليها)، انگشتر سليمان ، الواح و عصاى موسى (عليه السلام )، پيراهن يوسف (عليه السلام ) پيراهن آدم (عليه السلام ) و خلاصه اين گونه آثار به عنوان يك اعجاز و دليل حقانيت و صداقت و نيز بهره جويى از بركت و قداست آن ها محسوب مى شده ، به امامان (عليه السلام ) به ارث مى رسيده ، آن را حفظ مى كرده اند و براى آن احترام و تيمن زيادى در نظر داشتند.(255)
يك مسيحى رومى هم ، وقتى در مجلس ((يزيد بن معاويه )) نسبت به سر بريده و مقدس حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) و بازماندگان اسير آن بزرگوار، اسائه ادب و ظلم و بى احترامى مشاهده كرد و متوجه شد، آنان فرزندان و نواده هاى فاطمه (سلام الله عليها) دختر ارجمند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند، يزيد را مورد عتاب قرار داد و گفت : اف بر تو و بر دين تو! دين من كه از دين تو بهتر است ، زيرا من يكى از نواده هاى ((داوود پيغمبر - (عليه السلام ((- هستم و ميان من با آن پيامبر بزرگ چند نسل واسطه است ، اما مسيحيان براى من احترام و تجليل فراوانى به كار مى گيرند، و چون من از نواده هاى داوود (عليه السلام ) هستم ، خاك زير پايم را به عنوان تبرك بر مى دارند و از آن استفاده مى كنند، اما شما پسر دختر پيغمبر خود را، كه فقط يك نسل با او فاصله دارد مى كشيد، و فرزندان آنان را به اسارت مى گيريد؟!
اى يزيد! مطلبى از اين مهمتر بگويم : آيا داستان ((كنسيه حافر)) را شنيده اى ؟ مى دانى داستان آن از چه قرار است ؟
مسيحيان ، براى آن ((كنسيه )) احترام زيادى در نظر مى گيرند و عقيده دارند: سم مركبى كه حضرت عيسى (عليه السلام ) بر آن سوار مى شده ، در اين نقطه قرار داشته است ، و از آن تاريخ و بر اساس اين عقيده ، به اين سرزمين احترام مى گذارند، اما شما پسر دختر پيغمبر خود را مى كشيد؟ اما بايد بدانيد كه هرگز خير و سرنوشت خوبى نخواهيد داشت ... .(256)
هم اكنون نيز در جوار مسجد جامع ((دمشق )) بقه و نقطه مقدسى قرار دارد، كه اين جانب آن را زيارت كردم ، و گفته مى شود، سر مقدس ‍ حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) مدتى ، در آن جا قرار داشته است ، چنانكه بهمين مناسبت در ((مصر)) مسجد عظيم ((راس الحسين - (عليه السلام ((- ساخته شده و مورد احترام و مركز عبادت خداوند و ملجاء دردمندان و حاجتمندان است .
در نقاط مختلف ايران هم ، به بقعه ها و مراكزى برخورد كرديم ، كه عنوان ((قدمگاه )) دارد، و بسيار عقيده دارند، امام رضا (عليه السلام ) و ساير افراد خاندان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فرزندان على (عليه السلام ) و ذريه فاطمه (سلام الله عليها) بر آن نقطه توقف كرده ، يا از آن جا عبور نموده اند، و بالاخره براى آن نقطه زمين ، به عنوان يادگارى و يادبود پيشوايان دين ، تجليل و احترام در نظر مى گيرند و حتى گاهى توسل و تبرك مى جويند.
آرى ، اين معنا، كه اگر بتوان به اثرى از آثار معصومى دست پيدا كرد، و بر اعتقاد خود افزود، و نيز تبركى به دست آورد، مورد توجه مسلمانان قرن اول اسلام هم بوده است ، و افراد مختلفى در اين باره جستجوگر و پى گير بوده اند، كه داستان زير يكى از نمونه هاى چنين ارزش و عقيده اى است :
4- نگهدارى آثار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
آن طور كه تاريخ گواهى مى دهد، فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) به خاطر ايمان و دانايى و امانتدارى خود، از جمله افرادى بوده ، كه در حفظ و نگهدارى آثار متعلق به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كوشش و مهارت و دقت به خرج مى داده است .
((ابى مقدام )) كه نام اصلى او ((ثابت بن هرمز حداد)) بوده (257) مى گويد: من با پسرم ((عمرو)) از سفر حج به مدينه بر مى گشتيم ، كه در بين راه مادر ((عمرو)) (يعنى همسرم ) از دنيا رفت . وقتى به مدينه وارد شديم ، من تصميم گرفتم به ملاقات امام محمد باقر (عليه السلام ) بروم ، براى اين منظور روانه خانه آن حضرت شدم ، اما مشاهده كردم وى اسب خود را زين نموده و آماده رفتن به جايى است .
آن حضرت با ديدن من ، سوال كرد: اى ابو مقدام ! حالت چطور است ؟
گفتم حال من خوب است ، فدايت شوم .
آن حضرت فرمود: آمده اى از من براى ملاقات با عمه ام اجازه بگيرى ؟
گفتم : آرى ، چنين است ، اى مولاى من .
آن حضرت فرمود: عجله مكن تا من دنبال كار خود بروم و برگردم .
پس از بازگشت امام باقر (عليه السلام ) در حالى كه عمه او فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) در خانه آن امام بود به حضورش ‍ رسيدم .
فاطمه به من خوش آمد گفت ، متكايى براى من گذاشت تا راحت بنشينم ، آن گاه به احوال پرسى پرداخت و از حال من جويا شد.
گفتم : حال من خوب است ، اى دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جانم به قربانت . بعد سوال كردم : اى دختر رسول خدا! آيا آثارى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزد تو وجود دارد؟ تا من آن را ملاحظه كنم و بهره مند گردم ؟
فاطمه ، فرزندان خود را فراخواند، پنج نفر نزد او حضور يافتند.
فاطمه گفت : اينان گوشت و خون پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند، آن گاه ظرفى را كه در آن خمير مى كردند، و نيز يك ((ماهى تابه فلزى )) را به من نشان داد و گفت : اين ظرفى است كه پر از گوشت و ((تريد)) مى كردند و به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هديه نموده بودند.
ابو مقدام مى گويد: وقتى من اين آثار مقدس و متبرك رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مشاهده كردم ، برداشتم و به منظور تيمن و تبرك ، با دست خود آن ها را لمس نمودم .(258)
5- امانتدار ميراث امامت
دليل ديگرى كه قدرت ايمان و تعقل عظمت و جلال فاطمه دختر حضرت حسين (عليه السلام ) را بيان مى دارد، اين است كه آن حضرت ، روز عاشورا در كربلا، وصيت نامه خود را به فاطمه تحويل مى دهد، تا او نگهدارى كند و به دست امام بعد از خود برساند.
((زياد بن منذر)) معروف به ((ابى جارود)) مى گويد: امام محمد باقر (عليه السلام ) فرمود: چون هنگام شهادت حسين بن على (عليه السلام ) رسيد، دختر بزرگ خود فاطمه را نزد خود طلبيد و كتاب بهم پيچيده و وصيت نامه اى را تحويل او داد، زيرا على بن الحسين (عليه السلام ) به بيمارى معده مبتلا شده بود، حال وخيم و سختى داشت و در حال احتضار به سر مى برد، اما آن گاه كه على بن الحسين (عليه السلام ) بهبودى يافت ، فاطمه آن كتاب و وصيت نامه را تحويل او داد، و آن كتاب بدين گونه به دست ما رسيده است .
زياد بن منذر، مى گويد: اى مولاى من ! خداوند مرا قربانت گرداند، در آن كتاب چه مطالبى نوشته بود؟
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: به خدا سوگند، در آن كتاب آنچه از زمان خلقت آدم ، تا زمانى كه دنيا به پايان مى رسد و جامعه بشريت بدان احتياج داشته و دارد، بيان شده است . به خدا سوگند حتى احكام حدود و مجازات خراشى را كه كسى بر ديگرى وارد مى آورد، در آن تبيين گرديده است .(259)
به هر حال ، فاطمه فرزند حسين (عليه السلام ) است ، و از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فضايل و ارزشهاى انسانى را به ارث برده ، در كنار برادر خود زين العابدين (عليه السلام ) و برادر زاده اش امام باقر (عليه السلام ) و نيز در كنار زينب و ام كلثوم (سلام الله عليها) و ساير فرزندان اهل بيت (عليهم السلام ) پرورش يافته است .
اضافه بر اين ، مسافرتها و كورانهاى سخت زندگى او را عنصرى آبديده و آزموده گردانيده ، و به اين همه كمالات و تعالى معنوى و انسانى عروج نموده است .
بى جهت نيست ، كه ابوالقاسم ((على بن اسحاق بن خلف قحطان بغدادى )) ساكن ((كرخ )) و معروف به ((زاهى )) شاعر قهران شيعى ، در قصيده طولانى خود، درباره سيد الشهدا (عليه السلام ) عقل و بصيرت و شخصيت انسانى فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) را مورد ستايش و تمجيد قرار داده است .(260)
6- وفادارى و نمك شناسى
در كتاب زينب قهرمان دختر على (عليه السلام ) صفحه 352 تحت عنوان ((تقدير از نعمان )) داستانى را از بحار الانوار، جلد 45، صفحه 146 و تاريخ طبرى ، جلد 3، صفحه 266، درباره تقدير اهل بيت (عليهم السلام ) از نگهبانى خوب ((نعمان بن بشير انصارى )) كه از سوى ((فاطمه دختر على - (عليه السلام ((- مطرح شده بود آورده ايم .
اما همان داستان را، كه ((شيخ مومن بن حسن مومن شبلنجى )) به وسيله ابن صباغ مالكى از كتاب الفصول المهمة روايت كرده ، و صحيح تر هم به نظر مى رسد، بدين گونه مى خوانيم :
فاطمه دختر حسين (عليه السلام ) بانوى كريم و بزرگوارى بود، پس از قتل حسين (عليه السلام ) وقتى او را به همراه ساير بازماندگان كربلا، به وسيله مرد امينى از شام كه با آنان خوشرفتارى كرد، به مدينه اعزام داشتند، فاطمه به خواهر خود سكينه گفت : اين مرد با ما رفتار خوب و شايسته اى داشت ، آيا چيزى همراه دارى كه به او هديه اى بدهيم ؟
سكينه گفت : به غير از دو دستبند و دو بازوبند، چيز ديگرى نزد من نيست .
فاطمه گفت : ايرادى ندارد، همان را بده ، تا به آن مرد هديه كنيم ، آن گاه آن مقدار طلايى را كه موجود داشتند، براى آن مرد امين فرستادند.
امام مرد شامى ، آن را نپذيرفت و گفت : اگر من از خدمت هدف مادى داشتم اين مقدار طلا هم برايم كافى بود، ولى به خدا سوگند، اين را بدانيد كه ، من اين خدمت را جز براى رضايت خدا، و خويشاوندى شما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) انجام ندادم ، و بدين دليل مزد و پاداشى هم نمى پذيرم .(261)
اما بالاخره ، فاطمه دختر بزرگوار امام حسين (عليه السلام ) بدين وسيله وفادارى و نمك شناسى خود را، در برابر احسان و نيكى يك مرد امين و خدمتگزار، اظهار داشت .
اين مقام بلند و شخصيت ارجمند فاطمه دختر حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) بود، و اين عنصر مقدس ، عابد، عالم و امانتدار ميراث نبوت و امامت ، همان كسى است كه دشمنان تبهكار مزدور او را در كربلا مورد هجوم و غارت قرار دادند و با كمال قساوت قلب ((گوشواره )) از گوش او كشيدند!
آن گاه نبايد سوز دل بر آوريم و ناله سر دهيم كه :

نفرين به جماعتى ، كه سستى كردند   مسحور شدند و بت پرستى كردند
لعنت به تمام آن كسانى ، كه ز حرص   بر آل نبى دراز دستى كردند.(262)
فصل سيزدهم : شخصيت علمى و روايت احاديث
فاطمه دختر مومن و دانشمند سيد الشهدا (عليه السلام ) پس از سفر پر مخاطره كربلا - با كوله بارى از تجربه ها و خاطره هاى پر معنا، و از سوى ديگر با غم ها و اندوه هاى طاقت فرسا، به مدينه بر مى گردد.
مدينه شهر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، و از آن سرزمين ، وحى و نبوت و معارف اسلامى بسان خورشيد به ساير سرزمينهاى مسلمان نشين پرتو افشانى مى كرد، اما در مقابل به همان موازاتى كه آن شهر قداست و مركزيت داشت و افراد منافع پرست و فرصت طلبى هم يافت مى شدند، كه براى كسب مقام و موقعيت و به دست آوردن نان و آب و مال و منال ، از عنوان و قداست آن مركز عظيم سوء استفاده مى كردند و حتى به تحريف معارف دينى و اعمال اغراض ديرينه خود، كه گاهى براى احياى سنت هاى جاهلى ضد دينى صورت مى گرفت ، اقدام مى نمودند.
از جمله اين گونه سوء استفاده ها، حديث سازى و جعل مطالب ناروا و گاهى ضد دين بود، كه آن را با تهديد و تطميع افراد صورت مى دادند و متاءسفانه اين گونه مطالب را، كه اصولا با موازين اسلامى هم سازگار نبود، به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت مى دادند!
بارى ، ماجراى ((جعل حديث )) و تحريف در ارزشهاى اسلامى ، داستان دردناك و نگران كننده اى دارد، كه ((مسلم بن حجاح قشيرى نيشابورى )) متولد 206 و متوفاى سال 261 هجرى ، آن را موجب نگرانى و نكوهش قرار داده (263) و دانشمند بزرگ شيعى ، علامه شيخ عبدالحسين امينى هم ، تعداد حديث سازان حرفه اى و دروغگو را، كه مطالب ناروايى را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اصحاب و ياران و دوستداران خاندان آن حضرت ، به دروغ نسبت داده اند، با معرفى مطالب و ساير خصوصيات آنان ، به تعداد هفتصد نفر معرفى كرده است .(264)
البته اين فاجعه دينى و فرهنگى را، خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم پيش بينى كرده بود و به همين دليل فرموده است : هر كس از روى عمد مطالب ناروا و دروغى را به من نسبت دهد، جايگاه او در آتش دوزخ خواهد بود.(265)
اما همان طور كه اشاره شد، سود جويى ها و فرصت طلبى هاى افراد ناصالح ، موجب مى شده كه اين گونه مجازاتهاى سنگين را هم ناديده گرفته ، و براى دست يافتن به هدفهاى پست و بى اعتبار دنيا، هم چنان به حديث سازى و تحريف حقايق دامن زنند، كه مدارك فراوان تاريخى گواه آن است .(266)
اما در برابر اين فاجعه فرهنگى و تحريف حقايق ، خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ياران و دوستداران آنان هم ، ساكت نمى نشستند، و هر كدام به سهم خود، با توجه به اين كه به سرچشمه وحى و نبوت نزديك افراد بودند، و معارف حق را از اجداد و پدران و ياران مورد اعتماد خود مى شنيدند، براى ديگران بازگو مى كردند و بخش وسيعى از تبليغات و تحريفات مسموم و گمراه كننده غرض ورزان و فرصت طلبان را، نقش بر آب مى ساختند، و از اين ناحيه به حفظ و گسترش معارف اسلامى همت مى گماشتند.
در اين ميان ، از فاطمه دخت آگاه و دانشمند حسين بن على (عليه السلام ) - كه آن روزها بيش از سى سال داشته - مى توان نام برد، كه پس از بازگشت به ((مدينه )) و اقامت در آن سرزمين مقدس ، در عين تحمل داغ مرگ عزيزان و پرداختن به عبادت ((محفل درس و بحث تشكيل مى دهد، فقه و حديث بيان مى دارد، راه موعظه و هدايت مردم را پيش مى گيرد، و به عنوان يك مرجع دينى ، احكام اسلامى را آموزش ‍ مى دهد، خانه او مركز مراجعه مردم مى شود، و حتى پس از شهادت شوهر خود، تا مدتى براى اداى اين رسالت ، از ازدواج و انتخاب همسر جديد هم خوددارى مى نمايد)).(267)
آرى ، فاطمه دختر سيد الشهدا (عليه السلام ) در روزگارى كه در مدينه اقامت گزيده ، به عنوان يك زن مومن و دانشمند، كه ميراث دار حسين (عليه السلام ) و امامت است ، از طرفى راوى احاديث دينى از ديگران مى گردد، و مقام متعالى روايت حديث و معارف دينى را به خود اختصاص مى دهد، و از طرف ديگر او احاديثى را به ديگران منتقل مى كند، تا آنان احاديث و معارف اسلامى را به گوش ديگران برسانند و آن را گسترش دهند.
ناگفته نماند كه ، مقام علمى فاطمه تا آنجا بوده كه ، امام باقر (عليه السلام ) هم با آن بانوى دانشمند درباره ((صدقات رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ((- مذاكره و گفت وگو مى كرده است .(268)
روايت حديث
درباره مقام علمى و عنوان مهم روايت حديث فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) عمر رضا كحاله (269) و احمد بن على بن محمد، معروف به ((ابن حجر عسقلانى )) مورخ و دانشمند مشهور مصرى ، متولد 773 و متوفاى سال 852 هجرى ، مى نويسند:
فاطمه دختر حسين بن على بن ابى طالب هاشمى مدنى ، از جده خود فاطمه زهرا (سلام الله عليها) با واسطه ، و از پدر خود حسين (عليه السلام )، از برادرش زين العابدين (عليه السلام )، از عمه خود زينب كبرى (سلام الله عليها)، از بلال موذن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، از عبدالله بن عباس ، از اسماء دختر عميس و از عايشه دختر عبدالله ، روايت بازگو نموده است .(270)
اين شخصيت ها، كه مرجع اخذ حديث و بيان معارف دينى بوده اند، عموما از نظر عالمان دينى و حديث شناس ، هر كدام داراى مقام بلند علمى بوده ، و مقام ايمان و وثاقت آنان مورد ستايش و اعتماد قرار گرفته و به همين دليل پيرامون آنان ، كه مرجع حديث فاطمه دخت والاگهر حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) بوده اند، اندكى توضيح مى دهيم :
1- فاطمه زهرا (سلام الله عليها) دختر گرامى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، همسر على بن ابى طالب (عليه السلام ) و مادر امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) خود بانوى معصوم و دانشمند و راوى حديث مورد اعتماد بوده ، پرورش يافته مكتب مكتب وحى و نبوت است ، كه روز جمعه بيستم جمادى الثانى ، پنج سال پس از بعثت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مكه از دامن خديجه كبرى (سلام الله عليها) چشم به جهان گشود، و هفتاد و پنج روز پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت ، حدود 18 سالگى در مدينه چشم از جهان فرو بست ، و در قبرستان ((بقيع )) به آغوش خاك آرميد.(271)
2- حسين بن على (عليه السلام ) پدر فاطمه سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدينه ، از دامن فاطمه زهرا (سلام الله عليها) چشم به جهان گشوده ، و روز دهم محرم سال 61 هجرى ، به 57 سالگى در راه دفاع از اسلام و مبارزه با خلافت غاصب امويان ، در بيابان كربلا شربت شهادت نوشيد، و در همان سرزمين مدفون گرديد.(272)
3- زين العابدين (عليه السلام ) سيد سجاد، امام چهارم ما، و برادر فاطمه در نيمه جمادى الاول سال 38 هجرى در مدينه از دامن ((شهربانو)) بانوى ايرانى به دنيا آمد، پس از 34 سال امامت ، به وسيله ((وليدبن عبدالملك مروان )) مسموم گرديد و 25 محرم سال 95 هجرى در 57 سالگى شهيد شد، و در قبرستان ((بقيع )) مدينه ، در جوار مرقد عموى خود، امام حسن بن على (عليه السلام ) به خاك آرميد.(273)
4- زينب كبرى (سلام الله عليها) دختر بزرگ امام على (عليه السلام ) بانوى قهرمان و دانشمند ديگرى است ، كه فاطمه دخت سيد الشهدا (عليه السلام ) از او حديث روايت كرده است .
زينب (سلام الله عليها) پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرت ، در مدينه از دامن فاطمه زهرا (سلام الله عليها) چشم به دنيا گشود، و پس از گذراندن يك زندگى 57 ساله پر ماجرا و آميخته با مبارزه و جهاد به همراه برادر خود حسين بن على (عليه السلام )، سرانجام چهاردهم ماه رجب سال 62 هجرت ، در ((مصر)) يا ((مدينه )) زندگى را بدرود گفت ، و در مصر يا قبرستان ((بقيع )) مدينه ، به آغوش خاك آرميد.(274)
5- بلال بن رباح ، معروف به ابو عبدالله ، صحابى مخلص و موذن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، كه در مكه از مادرى به نام ((حمامه )) اهل حبشه چشم به دنيا گشود، در همه جا همراه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، در جنگهاى : بدر، احد، خندق و همه جنگهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضور داشت ، پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خاطر به رسميت نشناختن خلفاى موجود، براى هيچ يك اذان نگفت ، بدين جهت او را به ((شام )) تبعيد كردند و فقط وقتى براى زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ((مدينه )) آمد، يكبار به در خواست حضرت فاطمه (سلام الله عليها) اذان ناتمامى گفت و به شام بازگشت و سرانجام در سال هيجدهم يا بيستم هجرى ، در 63 سالگى بر اثر بيمارى طاعون از دنيا رفت و در ((باب الصغير)) دمشق به خاك خفت .(275)
6- عبدالله فرزند عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف مكى هاشمى ، پسر عموى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امام على (عليه السلام )، از روزگارى كه مسلمانان در ((شعب ابوطالب )) در محاصره دشمنان كافر قرار داشتند، از مادرى به نام ((لبابه كبرى )) متولد شد، آن گاه كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رحلت كرد، عبدالله سيزده ساله بود، اما در اثر استعداد سرشار و كوشش فراوان ، در شعر و علم فقه و تفسير قرآن ، به مقام بلندى دست يافت ، تا جايى كه او را ((قلم امت )) و ((درياى علم )) مى ناميدند. ((ليث بن سليم )) گفته است : من هفتاد نفر از اصحاب پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مشاهده كردم ، كه هرگاه درباره يك مسئله مهم دينى اختلاف نظر پيدا مى كردند، براى حل آن به ((عبدالله بن عباس )) مراجعه مى نمودند.(276)
عبدالله ، از ياران مخلص و مطيع امام على (عليه السلام ) محسوب مى شد، در كنار آن حضرت در جنگ ((جمل )) شركت داشت ، و در ((جنگ صفين )) هم از فرماندهان على (عليه السلام ) به حساب مى آمد. افراد زيادى از عبدالله حديث روايت كرده اند، كه فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام ) هم از آن جمله مى باشد.
عبدالله ، بين سالهاى 70 - 68 هجرى به سن حدود 83 سالگى در ((طائف )) از دنيا رفت ، محمد بن حنفيه فرزند امام على (عليه السلام ) بر او نماز خواند، و در همان ((طائف )) مدفون گرديد.(277)
7- اسماء دختر عميس ، بانوى دانشمند و مجاهدى بود كه فاطمه دختر سيد الشهدا (عليه السلام ) از او حديث روايت نموده است .
اسماء از بانوان آگاه و ممتازى است ، كه در اوايل بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه ((ارقم )) كه مركز فعاليت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، به حضور آن حضرت رسيد و به اسلام ايمان آورد. او به همراه شوهر خود ((جعفر بن ابى طالب )) برادر امام على (عليه السلام ) در اثر آزار دشمنان اسلام ، به خاطر حفظ ايمان و عقيده خود، به همراه تعداد ديگرى از مسلمانان از مكه به ((حبشه )) هجرت كرد، مدت سيزده سال در آن سرزمين اقامت اجبارى گزيد و در سال ششم هجرت به مدينه منتقل شد. شوهر اسماء ((جعفر بن ابى طالب )) در جنگ ((موته )) شهيد شد، بعد او به ازدواج عبدالله ، معروف به ((ابوبكر)) در آمد و سپس با امام على (عليه السلام ) ازدواج كرد، و فرزندى زاييد كه ((يحيى )) ناميده شد.
اسماء علم و دانش فراوانى داشت ، حدود شصت حديث از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده ، و رجال شناسان او را بانوى مومن و مورد اعتماد شمرده اند، وى خدمتگزار و محرم اسرار حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بوده و به خاندان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خدمات زيادى نموده است .(278)