اسوه هاي نظامي صدر اسلام

محمد عباسي

- ۵ -


هـاشـم مرقال ، از شيعيان مخلص و وفادار اميرمؤ منان (ع ) بود. پيوسته در ركاب آن حضرت از حريم حق دفاع مى كرد. در نبردهاى يرموك ، قادسيه و جلولا شركت مؤ ثر داشت . در حكومت علوى ، بـا شمشير و زبان ، دشمنان حكومت امام (ع ) را نابود كرد و فريب خوردگان را بيدار ساخت . او بـا بـرخـوردارى از بـصـيـرت و مـعـرفت عميق نسبت به امام (ع ) در نبرد با ناكثين و قاسطين لحـظـه اى تـرديـد به خود راه نداد. وجود او در سپاه علوى ، معاويه را سخت غمگين كرد. كسى از سـران شـام تـوان مـصـاف با او را نداشت . از ويژگى هاى فكرى هاشم ، نابودى همه دشمنان بود كه تا آخرين لحظات شهادتش آن را فراموش نكرد.
جـاريـه ، سـحـابـى پيامبر(ص ) از سرداران بصير و نيرومند سپاه علوى بود كه پس از رحلت پـيـامـبـر(ص ) از راه حـق مـنـحـرف نـشـد. او از يـاران صـديـق امـيـرمـؤ مـنان و امام حسين (ع ) بود. سـال هـا در بـصـره بـه تـبـليـغ ديـن همت گماشت . او در حكومت علوى به ميدان سياست آمد و به دليل لياقت و رشادت ، مورد اعتماد امام (ع ) بود. جاريه در نبرد با ناكثين و قاسطين و مارقين از سـرداران سـپـاه عـلوى بـود و نـقـش بـسـزايـى در سـركـوبـى شـورش هـاى عوامل معاويه داشت .
پرسش
1 ـ نقش هاشم در نبرد با ناكثين را توضيح دهيد.
2 ـ ماهيت پليد معاويه را از نظر هاشم مرقال توضيح دهيد.
3 ـ چرا معاويه از وجود هاشم مرقال در سپاه علوى غمگين بود؟
4 ـ هاشم مرقال در لحظه شهادت ، چه پيامى را براى اميرمؤ منان فرستاد؟
5 ـ ويژگى هاى برجسته جارية بن قدامه را نام ببريد.
6 ـ تجاوز بُسر چگونه به دست جاريه سركوب شد؟
قيس بن سعد، صعصعة بن صوحان
قيس بن سعد
قـيـس كـمـالات بـيـشـمـارى را از مـكتب نبوى كسب كرد و به بركت آن توانست از خواص و پيروان مـخـلص امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) و امـام حـسـن (ع ) بـاشد، از مهم ترين آن ارزشها، مى توان به موارد ذيل اشاره كرد :
فـراگـيـرى عـلم و دانش از محضر پيامبر اكرم (ص ) در سفر و حضر تا بدانجا كه علامه امينى (ره ) در اين باره مى نويسد :
(شـك نـيـسـت كـه پيامبر(ص ) در طول مدت خدمتگزارى قيس ، معالم دين را به او تعليم مى داد و قيس نيز فرصت را غنيمت مى شمرد و اظهار شوق مى كرد...)(299)
قـيـس بـه بـركـت عـلوم نـبـوى ، از دوسـتـداران مـخـلص اهل بيت : بود و تا آخر عمر
لحـظـه اى در مـحبت آنان كوتاهى نكرد. او در عبادت پروردگار، به مرتبه بلندى از اخلاص و تـوجه رسيده بود كه به جز (او) نمى انديشيد. قيس در دفاع از حق لحظه اى درنگ نكرد و از دسـتـورات غـيـرعـادلانـه پـيـروى نـنـمود او در كنار اين ارزش ها، لحظه اى از انفاق و دستگيرى مـحـرومـان غـفلت نداشت . سردار سپاه علوى از عقل سرشار و تدبير بلندى برخوردار بود و از سـياستمداران عرب شمرده مى شد. او سخنورى توانا بود كه در افشاى ماهيت پليد دشمنان ، از شمشير بيان بخوبى استفاده مى كرد. در مسؤ وليت پذيرى نمونه بود و سخت ترين ماءموريت ها را پذيرفته و بخوبى انجام وظيفه مى كرد.
قيس در حكومت نبوى (ص )
يكى از القاب قيس ، (سيّاف النبى (ص ))است يعنى (شمشير زن پيامبر(ص )) از اين
رو، مسؤ وليت هاى مهم نظامى و حكومتى به او واگذار شد كه عبارتند از :
1 ـ رئيس پليس در اجراى دستورهاى امنيتى و انتظامى پيامبر(ص ) در مدينه .
2 ـ شركت در جنگ هاى پيامبر(ص ) و پرچمدار انصار در بعضى از آنها.(300)
3 ـ فـرمـانـدهـى چـهـارصـد نـفر از مسلمانان در هنگام عزيمت به سوى قبيله صُداء كه ساكن يمن بودند.(301)
4 ـ مسؤ ول جمع آورى زكات .(302)
5 ـ مسؤ ول رسيدگى به متخلّفان از جيش اسامه .(303)
قيس در حكومت علوى :
سردار سپاه علوى ، مهم ترين دوران عمرش را در حكومت امام على (ع ) گذراند. او
در نبرد با دشمنان ، دلاورى هاى بى نظيرى ابراز كرد كه در اين درس با برخى آنها آشنا مى شويم .
1 ـ اسـتـانـدارى مصر: در ماه صفر سال 36هجرى ، امام (ع ) قيس را به استاندارى مصر منصوب كـرد و بـه او رهنمودهاى لازم را ارائه فرمود و به او پيشنهاد كرد تا لشكرى همراه خودش به مصر ببرد. قيس عرض كرد :
(اى امـيرمؤ منان ! من نيروها را در خدمت شما مى گذارم تا در مواقع لزوم آماده باشند و از خدا مى خواهم طبق رهنمود شما عمل كنم .)(304)
قيس با چند نفر از افراد خانواده اش روانه مصر شد. بصيرت و زيركى سردار علوى
مـوجـب شـد كـه طرحهاى مختلف معاويه در تطميع قيس بى نتيجه ماند. اگر چه پخش شايعات و جـعـل اكـاذيـب مـوجـب شـد كه امام (ع ) مصلحت را در فراخوانى قيس از مصر دانسته و محمد بن ابى بكر را به جاى او منصوب كند.(305)
در اين شرايط بحرانى ، اخلاص و وفادارى قيس نسبت به اميرمؤ منان (ع ) موجب شد كه كمترين تـرديـدى در حـمايت از آن حضرت به خود راه ندهد. در حالى كه كم نبودند مخالفان اميرمؤ منان (ع ) كه او را تحريك به مخالفت مى كردند و نيز در مقايسه با سردار بزرگى مانند محمد بن ابـى بـكـر كه از عزل خود دلگير شد، شخصيت والا و عظمت روحى قيس هر چه بيشتر آشكار مى گردد.
2 ـ نـبـرد بـا نـاكثين : قيس با فراخوانى امام (ع ) جهت شركت در جنگ ، به امام پيوست و يكى از فـرمـانـدهـان سـپـاه عـلوى بـود كـه نقش مؤ ثرى در دعوت كوفيان به ميدان جنگ داشت . منذر بن جـارود در گزارش مراسم سان و رژه نيروها هنگام ورود اميرمؤ منان به بصره ، قيس را اينگونه توصيف مى كند :
(... سپس سوارى بر اسبى سرخ مو عبور كرد كه داراى لباس و كلاه سفيد و عمامه زرد رنگى بـود. كـمـانـى بر شانه داشت و شمشيرى آويخته بود و پاهايش به زمين كشيده و هزار نفر به دنبال او در حركت بودند. او قيس بن سعد بود...)(306)
3 ـ نـبـرد بـا قـاسـطـين : اميرمؤ منان (ع )! درباره نبرد با قاسطين از سرداران سپاه نظرخواهى كرد. قيس عرض كرد:
(اى امـيـرمـؤ مـنـان ! مـا را شـتـابـان بـر سـر دشـمـن فـرود آور و لحـظـه اى درنـگ مفرما!)(307)
قيس با سمت فرماندهى پياده نظام نيروهاى بصره ، همگام با ساير سرداران ،
يـورش هـاى سـهـمـگـيـنـى بـه نـيـروهـاى معاويه مى برد. معاويه براى رهايى از حملات آنان ، فـرمـانـدهـانـش را فـراخواند و گفت : تعدادى از ياران على ، مرا اندوهگين و نگران كرده اند كه عـبـارتند از : سعيد بن قيس ، اشتر، مرقال ، عدى و قيس بن سعد. كوتاهى شما در نبرد با آنان مرا شرمسار كرده است .
سپس براى هر يك ماءموريتى تعيين كرد و نبرد با قيس را به بُسر بن ارطات واگذار كرد.
در اين نبرد، رشادت هاى سردار سپاه علوى موجب شكست شاميان و غمگينى معاويه گشت .
معاويه براى رهايى خود، اقدام به شيطنت كرد و به منظور تضعيف روحيه و تحقير انصار، دست به اقداماتى زد. قيس انصار را براى مقابله فراخواند و گفت :
(سـخـنـان معاويه را شنيده ايد؟! به خدا قسم ! اگر امروز او را خشمگين كرده ايد، پيش از اين و نيز در صدر اسلام و عصر جاهليت هم او را تحت فشار قرار داده ايد. از نظر معاويه گناه بزرگ شما يارى دين خداست . پس در يارى دين ، امروز چنان تلاش كنيد كه گذشته ها را فراموش كند و فردا چنان بكوشيد كه امروز را فراموش كند، آگاه باشيد كه شما زير پرچمى مى جنگيد كه جـبـرئيـل در طـرف راسـت و مـيـكـائيـل در طـرف چـپ آن مـى جـنگيدند. در حالى كه آنان زير پرچم ابوجهل و احزاب بودند.)
سپس قيس طى اشعارى معاويه را به نبرد تن به تن فراخواند. معاويه از سخنان قيس
غضبناك شد و به عمرو عاص گفت :
(سخنور انصار، قيس بن سعد، با سخنانش فردا ما را نابود مى كند.)(308)
با پيشروى سواره نظام شاميان ، قيس به گمان حضور معاويه ، به آنان حمله برد و دو
نـفـر را كـه خـود را شـبـيه معاويه كرده بودند، كشت . سپس اشعارى سرود كه معاويه از شنيدن آنـها، به شدت ناراحت شد. معاويه بناچار به شاميان پيام داد كه از بدگويى خوددارى كنند و دستور داد تا به قيس هم سفارش كنند كه او نيز شعر نگويد.
مـقـابـله بـا جـنـگ روانـى ، مـوجب شد بصيرت و صلابت ايمانى قيس هر چه بيشتر آشكار شود . اميرمؤ منان (ع ) از قيس ستايش كرد و او را به رياست انصار منصوب نمود.(309)
4 ـ نـبـرد بـا مـارقـيـن : پـس از جـريـان حكميت ، امام (ع ) قيس را به استاندارى آذربايجان اعزام كـرد.پـس از مـدتـى امام (ع ) دوباره تصميم به جنگ با معاويه گرفت لذا طى نامه اى ، قيس و نيروهايش را به كوفه فراخواند و به او نوشت :
(... من بزودى در اول ماه براى جنگ با سركشان آماده خواهم شد ان شاء الله و تاءخيرم فقط به خاطر پيوستن توست ...)(310)
با اوج گيرى شرارت خوارج ، امام به پيشنهاد ياران ، به سوى نهروان حركت كرد. در
ايـن نـبـرد، امـام (ع )، قـيـس را به فرماندهى مقدمه سپاه منصوب كرد.(311) علاوه بر ايـنـهـا او در انـهـدام نـيـروهـاى مـارقـيـن ، فـرمـانـدهـى گـروه هـفـتـصـد نـفـرى اهل مدينه را نيز بر عهده داشت .
قيس در عصر امام حسن (ع )
پس از شهادت اميرمومنان (ع )، قيس اولين فردى بود كه با امام حسن (ع ) بيعت كرد.
امـام (ع ) بـراى نبرد با معاويه آماده مى شد و عبيدالله بن عباس را به فرماندهى و قيس را به عنوان معاون اول مقدمه سپاه به استعداد دوازده هزار نفر برگزيد.(312)
مـعـاويه در يك اقدام شيطنت آميز، عبيدالله را اغفال كرد و او بهمراه هشت هزار نفر به معاويه ملحق شـد. سـپـاهـيـان كـه از خـيـانت فرمانده باخبر شدند، به قيس روى آوردند و نماز جماعت را با او خواندند. قيس رو به سپاهيان گفت :
(اى مـردم ! كـار زشتى كه اين مرد ترسو و بزدل كرد، شما را ناراحت نكند. عبيدالله كسى است كـه وقـتـى استاندار يمن بود، با يورش بُسر بن ارطات ، از آنجا گريخت و فرزندان خود را برجاى گذاشت تا كشته شدند. امروز هم چنان كرد كه ديديد.)
سپاهيان با شنيدن اين سخنان به هيجان آمدند و يكصدا گفتند :
(سپاس خداوند را كه او را از ميان برد. اكنون ما را به جنگ با دشمن حركت ده !)
شاميان به فرماندهى بُسر ، به استعداد بيست هزار نفر، با قيس و سپاهيانش درگير شدند.
مـعـاويـه بـا مـشـاهـده سـرسـخـتـى قـيـس ، تـلاش هـاى فـراوانـى كـرد كـه قـيـس را تـطـمـيـع و اغـفـال كند. نامه هايى كه براى او نوشت ، با پاسخ ‌هاى كوبنده قيس مواجه شد به گونه اى كه به توصيه عمروعاص ، معاويه از دادن پاسخ خوددارى كرد. زيرا قيس ‍ در پاسخ به نامه دوم معاويه نوشته بود :
(تـو! بـت و فـرزنـد بـتـى از بـت هاى جاهليتى كه به اجبار و ترس اسلام آوردى و اكنون به اخـتـيـار از آن خـارج شـده اى !... تـو هـمـيـشـه مـحـارب بـا خـدا و رسول بوده اى و حزبى از احزاب شرك هستى ...)(313)
پس از تحميل صلح به امام حسن (ع )، قيس در دوران خفقان معاويه ، همواره از
ولايـت امام على (ع ) و اهل بيت : دفاع مى كرد و در چندين مرحله با معاويه به احتجاج پرداخت و او و پـدرش ابـوسـفـيـان را نـكـوهـش كـرد.(314) سـرانـجـام سـردار سـپـاه عـلوى در سال 59 يا 60 هجرى دار فانى را وداع گفت .(315)
صعصعة بن صوحان
يـكى ديگر از اسوه هاى نظامى و برگزيدگان ياران امام على (ع ) صعصعة بن صوحان عبدى است . در اين بخش ، به ذكر كمالات انسانى و نقش او در حكومت علوى مى پردازيم .
كمالات صعصعه
وى از مـعـدود يـاران امـام عـلى (ع ) اسـت كـه تـوانـسـت فضايل بسيارى را از مكتب آن
حـضـرت كـسـب كـنـد. اگـر چـه او بـه عـلّت خـردسـالى نـتـوانست به زيارت پيامبر اكرم (ص ) نايل شود.(316) ولى با شناخت طريق حق و پيروى از اميرمؤ منان على (ع ) از شيفتگان و يـاران بـرجـسـتـه آن حـضـرت گـرديـد. بـه گـونـه اى كـه امـام ، در تجليل از صعصعه ، ضمن ارائه ملاك و معيارى به او فرمود :
خدا تو را رحمت كند؛ زيرا تو فردى كم خرج و پرمنفعت هستى .(317)
از ويژگى هاى بارز صعصعه ، توانايى او در بلاغت و سخنورى است . او در مقام دفاع
از حـق و افشاى ماهيت دشمنان ، با توانايى خاصى سخن مى گفت و دشمن را وادار به سكوت مى كرد. اميرمؤ منان در توصيف او فرمود :
هذاَ الْخَطيبُ الْشَحْشَح .(318)
اين سخنور زبردست و ماهر است .
عـلاوه بـر ايـن ، صـعـصـعـه در دفـاع از حـق و افـشـاى باطل از حاضرجواب ترين مردم بود.(319)
او از مـحـبـان عـارف و خـالص اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص ) بـود. وى بـا آگـاهـى از گـفـت گـوى عقيل با معاويه ، طى نامه اى به او نوشت :
(شـمـا اهـل بـيـت كـليـد دنـيـاو آخـرتيد... بدان كه استوانه سياه و ظلمانى [معاويه ]، تكيه گاه كسانى است كه دين خدا را ترك گفته اند...)(320)
صـعـصـعه از بزرگان قبيله خويش و مردى عاقل ، متدين ، با فضيلت (321) و ثقه و از اصحاب
بـلنـد مـرتـبه اميرمؤ منان (ع ) بود.(322) او در كوفه همگام با همرزمان برجسته اى همچون : مالك اشتر، كميل و عمروبن حمق با انحرافات واليان حكومت عثمان به مبارزه برخاست و بـه دسـتـور عثمان به شام و حمص تبعيد شد.(323) او در تبعيدگاه نيز لحظه اى از مبارزه غافل نشد تا در نهايت براى قتل عثمان به شورشيان مصرى پيوست .(324)
صعصعه در حكومت علوى
معرفت صعصعه نسبت به مقام اميرمؤ منان (ع ) در حدّى بود كه استقرار حكومت
علوى ، ديدگاه او را نسبت به آن حضرت تغيير نداد. از اين رو، به امام عرض ‍ كرد:
(اى اميرمؤ منان ! به خدا سوگند ! خلافت از شما زينت گرفته است نه آنكه خلافت
زيـنـتـى بـراى شما باشد. شما مقام خلافت را بالا بردى . نه آنكه خلافت بر مقام شما افزوده باشد.)(325)
اين سردار سپاه اسلام ، نقش فعالى در مبارزه با مخالفان استقرار حكومت علوى
داشت كه به اختصار به آنها مى پردازيم .
1 ـ صعصعه در نبرد با ناكثين : او پيك و فرستاده ويژه امام على (ع ) به سوى طلحه ، زبير و عـايـشـه بـود. او پـس از رسـانـدن پيام امام و ارزيابى عهدشكنان ، نتايج ماءموريت خود را خدمت حضرت ارائه كرد.
(اى اميرمؤ منان ! افرادى را ديدم كه جز جنگ با شما قصد ديگرى ندارند.)
امام (ع ) فرمود : (خدا يار و ياور ماست .)(326)
در اين نبرد، دو تن از برادرانش به نام هاى : زيد و سيحان به شهادت رسيدند. ابتدا پرچمدار سـپاه علوى ، زيد بود كه با شهادتش سيحان پرچمدار شد و پس از شهادت او صعصعه پرچم سپاه را در دست فشرد.(327)
2 ـ مـشـاور امـيـرمـؤ مـنـان (ع ): پـس از سـركوب عهدشكنان ، امام (ع ) درباره نبرد با معاويه با بـزرگـان عـرب و سـرداران سـپـاه خـود مشورت كرد. صعصعه پس از بيان ديدگاهش نسبت به گمراهى معاويه ، پيشنهاد كرد كه ضمن نامه اى به بيعت دعوت شود و اگر بيعت نكرد تا مرز شهادت با او جهاد كنيد. امام (ع ) پس از نوشتن سرلوحه نامه ، از او خواست تا حرف هايش را در آن بـنـويـسـد و آن را بـه مـعـاويـه بـرساند. صعصعه پس از ورود به كاخ معاويه ، با عنوان (امـيـرالمـؤ مـنـيـن ) از امـام (ع ) يـاد كـرد! اطـرافـيان او را به شدت زير مشت و لگد گرفتند. معاويه با اطلاع از ورود او گفت :
(اين مرد يكى از تيرهاى على و از سخنگويان بزرگ عرب است .)
سپس معاويه با اعتراف به سخنورى او، در حالى كه خشمگين بود، او را از كاخ بيرون
كرد و به اطرافيان گفت :
(مردان بايد اين چنين باشند!)(328)
3 ـ صعصعه در نبرد با قاسطين : اميرمؤ منان (ع ) ماءموريت هاى مهمى به صعصعه
سپرد از جمله :
پـيـك امـام (ع ) بـه سـوى مـعـاويـه در جـريـان بستن آب ،(329) فرماندهى يك لشكر سواره نظام (330) فرماندهى قبيله بنى عبدالقيس كوفه .(331)
4 ـ صـعـصـعـه در نـبـرد بـا مـارقـيـن : امـام (ع ) مـاءمـوريـت هـاى مـهـم ذيـل را بـه صـعـصـعـه سـپـرد: پـيـك امـام (ع ) به سوى خوارج و دعوت آنان به دورى از جنگ و پـيـروى از حـق ،(332) مـاءمـوريت تهيه گزارش از آخرين وضعيت مارقين كه در نتيجه واقـع بـيـنـانـه بـودن آن و اقـدام امـام (ع )، تـعـداد شـش هـزار نـفر از خوارج به سوى امام (ع ) بـازگـشتند.(333) صعصعه با اذن امام به موعظه خوارج پرداخت . امّا با بى ثمرى نصيحت آنان درگيرى آغاز شد. سردار سپاه علوى به كمك ابوايوب انصارى ، توانست با كشتن رهـبـر خـوارج ، عـبـدالله ابـن وهـب راسـبـى ، سـر او را جـدا كـرده و نـزد امـام (ع ) بياورد.(334)
صعصعه پس از شهادت امام على (ع )
پس از شهادت امام (ع ) صعصعه بر تربت آن حضرت ايستاد. دستى بر قلب گذاشت
و با دست ديگر خاك بر سر خويش مى ريخت و طى سخنانى نهايت تاءثير و ارادت خود را نسبت به امام (ع ) ابراز كرد. آنگاه به شدت گريست و حاضران با او گريستند.(335)
بـنـى امـيـه به سركردگى معاويه ، پيوسته خصومت خود را نسبت به ياران امام (ع ) را از جمله صعصعه آشكار مى كردند.
بـارهـا از او خـواسـتـنـد كـه بـر مـنـبـر امـام را لعـن كـنـد ولى او مـانـنـد كـوهـى اسـتـوار در مقابل خواسته آنان مى ايستاد و هر بار كه بر منبر مى رفت از مردم مى خواست تا معاويه را لعن كنند.(336)
صعصعه شجاعانه در برابر سخنان معاويه مى ايستاد و به او پاسخ مى داد. روزى در پايان سخنانش به معاويه گفت : (ما چگونه ترا عاقل بدانيم در حالى كه يك زن بر تو غلبه كرده است ؟ [مقصود، فاخته زن معاويه كه براو مسلط بود.](337)
صـعـصـعـه هـمـانـنـد بـسـيـارى از يـاران امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) بـه دسـتـور مـعـاويـه زنـدانـى شد+++.++(338) و سرانجام مغيره حاكم كوفه ، صعصعه را به دستور معاويه به بحرين [يا جزيره ابن كامان ] تبعيد كرد و در همان جزيره رحلت كرد.(339)
خلاصه درس
قـيـس بن سعد از اصحاب برجسته پيامبر(ص ) و ياران خالص اميرمؤ منان (ع ) و امام مجتبى (ع ) بـود. او كـمـالات بـسـيـارى را در مـكـتـب نبوى (ص ) كسب نمود ودر راه دفاع از آرمان هاى دينى و مبارزه با دشمنان نظام نبوى تلاش فراوانى كرد تا جايى كه به (سياف النبى (ص )) لقب يافت . قيس در حكومت علوى لحظه اى در دفاع از ولايت و نبرد با دشمن دچار ترديد نشد. او مسؤ وليت هاى مهمى را پذيرفت و نقش مؤ ثرى در افشاى ماهيت دشمن و تشجيع نيروها و خنثى سازى عمليات روانى معاويه داشت . از اين رو، باعث عصبانيت شديد معاويه شده بود. قيس اولين فردى است كه با امام حسن (ع ) بيعت كرد و تا آخر عمر به آن حضرت وفادار ماند.
صعصعة بن صوحان ، از ياران برجسته و خالص اميرمؤ منان (ع )بود كه كمالات بسيارى را در مـكتب امامت كسب كرد و همراه با ساير ياران خالص امام (ع ) به مخالفت با دستگاه عثمان پرداخت و به دستور او تبعيد شد. صعصعه در جنگ هاى حكومت علوى ، نقش مؤ ثرى داشت و در سركوبى ناكثين مشاور امام (ع ) بود. پس از شهادت امام على (ع )، پيوسته مورد خشم و غضب معاويه بود و به دستور او زندانى شد و عاقبت در تبعيد رحلت كرد.
پرسش
1 ـ آنچه از صفات ارزشى قيس مى دانيد، بنويسيد.
2 ـ سياف النبى به چه كسى گويند ؟ مسؤ وليت هاى نظامى او را بنويسيد.
3 ـ جريان مقابله قيس با جنگ روانى معاويه و آثار آن را توضيح دهيد.
4 ـ كمالات برجسته صعصعه را توضيح دهيد.
5 ـ مسؤ وليت هاى مهم نظامى صعصعه را بنويسيد.
سعيد بن قيس ، شريح بن هانى ، زياد بن نضر
سعيد بن قيس
يكى ديگر از تربيت يافتگان مكتب اميرمؤ منان (ع ) سعيد بن قيس است كه ارزش هاى برجسته اى او را زينت بخشيده بود. او در زهد و عبادت ، به مقامات بلندى رسيده بود. دلاورى و قهرمانى او در ركـاب امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) بـى نظير بود. از اين جهت ، سعيد و قبيله فداكارش بنام هَمْدان ، از مـوقـعـيـت بـسـزايى در حكومت علوى برخوردار بودند. مديريت و فرماندهى و عشق و ايمان او به امـيـرمـؤ منان (ع ) به او شخصيت ممتازى بخشيده بود. سعيد شيفته امام (ع ) بود و در صحنه هاى دشـوار نـبرد، لحظه اى در يارى امام (ع ) درنگ نمى كرد. از اين رو، به فدايى اميرمؤ منان (ع ) شهرت يافت .
سعيد و قبيله اش همواره از محبت هاى امام (ع ) بهره مند بودند امام (ع ) فرمود :
فرماندهى هَمْدان به دست اوست كه زيور حقيقت است . سعيد حامى حق است .
آرى ! بزرگوارى چون او شايسته است كه حق را حمايت كند.
سعيد در زمان خلفا همواره حامى حق بود. در زمان خليفه دوم او با اجازه امام (ع )،
هـمـراه مـسـلمـانـان بـه نـهـاونـد رفـت و در فـتـح بـزرگ نـهـاونـد شـركـت فعال داشت . در زمان عثمان نيز استاندار رى بود كه تا مرگ عثمان ادامه داشت .(340)
سعيد در حكومت علوى
سعيد با برخوردارى از كمالاتى چون : آگاهى نسبت به جريانات و قهرمانى در
اجـراى فـرمـان هـا و ايثار در دفاع از ارزش ها، توانست به خوبى از حكومت نوپاى علوى حمايت كـنـد. او در اطـاعت از اميرمؤ منان (ع ) لحظه اى ترديد به خود راه نداد و در مسوؤ ليت هاى مختلف با تمام قدرت با فتنه جويان جنگيد.
نـبـرد بـا نـاكـثـين : در اين جنگ ، سعيد فرمانده سواره نظام هَمْدان بود كه از يگان هاى تحت امر عـمـاريـاسـر بـه شمار مى آمد. و در محور چپ سپاه اميرمؤ منان (ع ) پيكار مى كرد. سعيد از اينكه امـيـرمـؤ منان (ع ) را در فرماندهى كل قوا مشاهده مى كرد، احساس غرور مى نمود و با شجاعت بى نظيرى به دشمن حمله مى كرد. در اوج نبرد با ناكثين ، چشمش به امام (ع ) افتاد و گفت :
(... بـه وصـىّ پـيـامـبر(ص ) بگوييد قحطان (يكى از قبيله هاى قدرتمند دشمن ) را كه براى جـنـگ آمـده بـه هـمـاوردى بـخواند. زيرا هَمْدانيان حامى امام هستند واو را كفايت كنند. هَمْدانيان همگى فرزندان جنگ و مردان راه هستند....)(341)
آنگاه با همرزمانش به دشمن يورش بردند و ضربات سنگينى بر آنان وارد ساختند.
امام (ع ) با خرسندى از دلاورى آنان فرمود:
اگـر تـعـدادشـان بـه هـزار نـفـر مـى رسـيـد، خـداونـد آنـگـونـه كـه شـايـسـتـه است ،عبادت مى شد....(342)
2 ـ نبرد با قاسطين : پس از انتصاب سعيد بن قيس به فرماندهى هَمْدانيان و حِمْيَريان
و بـركـنـارى اشـعث بن قيس از فرماندهى طايفه كنده و ربيعه توسط امام (ع )(343) اختلافاتى در برخى قبيله ها به وجود آمد و موجب اعتراض آنان به تصميم امام (ع ) شد.
سـعـيـد بـا تـيـزبـيـنـى و قـاطـعـيت در برابر معترضان ايستاد واز انتصاب شايسته فرماندهى پشتيبانى كرد.(344)
پـيـش از آغـاز نبرد، امام على (ع ) در خطابه اى ، سپاهيان را به نبرد تشويق كرد. سعيد نيز در جمع نيروهايش برخاست و گفت :
... بـرمازيبنده نيست كه از جنگ فرار كنيم . خداوند به ما نعمتى را ارزانى داشته است كه توان شـكـرش را نداريم ... چگونه با بينشى عالى و اطمينان قلبى با آن نجنگيم در حالى كه پسر عم پيامبر(ص ) فرماندهى ما را به عهده دارد؟ ... معاويه كيست ؟
اسـيـرى آزاد شـده كـه پـدرش نـيـز چـنـيـن بـود. عـده اى از اراذل و اوبـاش را فـريـب داد و داغ نـنـگ بـر پيشانى آنان زده و آنان را به جنگ ما آورده است تا يـكـسـره بـه جـهـنـم روانه شوند... پس تقواى الهى را در تلاش ، هشيارى ، راستى و پايدارى پيشه كنيد كه خداوند با صابران است ...(345)
در مراحل حساس جنگ ، هَمْدانيان پيروزى هاى بزرگى آفريدند. و نبرد به شدت
ادامه يافت به طورى كه نماز سپاهيان فقط تكبير بود و سرانجام جناح چپ سپاه بر جناح راست شاميان پيروز شد و با فرارسيدن شب آتش جنگ فرونشست . امام (ع ) شب را در ميان افراد طايفه (ربيعه ) به سر برد. معاويه با اطلاع از آن ، فرمان داد تعداد چهارهزار و سيصد نفر سواره نـظـام و پـيـاده ، موسوم به (سبزپوشان ) از پشت سر به سپاه امام (ع ) شبيخون بزنند. امّا هَمْدانيان كه با تدبير فرماندهى خود سعيد، از هوشيارى
خوبى برخوردار بودند، تا صبح به نگهبانى پرداختند و دشمن را در اجراى عملياتشان
ناكام گذاشتند.(346)
حضور سرداران الهى ، همچون سعيد بن قيس در سپاه امام على (ع ) باعث آشفتگى روحى و غمگينى مـعـاويه بود. از اين رو، در جمع فرماندهانش اين موضوع را ابراز كرد و از آنان خواست تا به نـبـرد آنـان بـپـردازند. آنگاه بُسر جنايتكار را براى نبرد با سعيد تعيين كرد و براى تشويق گفت : (من خودم [نيز] به جنگ سعيد مى روم ) صبح روز بعد معاويه با همه نيروهايش به ميدان آمد و با سعيد و هَمْدانيان به نبرد پرداخت . جنگ با برترى هَمْدانيان تا شب ادامه يافت و معاويه با استفاده از تاريكى ، از صحنه فرار كرد.(347)
عـمـرو بـن حـصـين ، مجرى طرح ترور اميرمؤ منان بود. او در اجراى طرح ترور ، توانست خود را بـه پـشـت سـر امـام بـرسـانـد. سعيد كه حركات او را زير نظر داشت ، پيش از هر گونه اقدام عمرو، به او حمله كرد و در حال رجز خوانى ، او را به هلاكت رساند.(348)
مـعاويه با شنيدن آن ، آتش انتقام در دلش شعله ور شد و براى ضربه زدن به هَمْدانيان مصمّم تـر شد. اميرمؤ منان (ع ) نيز براى تاءمين نيروهايش به آنان آماده باش داد و آنان را از توطئه مـعاويه با خبر ساخت . در اين عمليات ، هَمْدانيان با دلاورى به دشمن تاختند و تا شب هنگام آنان را تا نزديكى چادر معاويه وادار به عقب نشينى كردند . معاويه از اين شكست به شدت عصبانى بود و مى گفت : چه شكست سختى از هَمْدان خورديم !
سردار سپاه امام على (ع ) به حضور فرمانده خود رسيد و گزارش عمليات را ارائه كرد. امام (ع ) در تقدير از آنان فرمود :
اى هَمْدانيان ! شما سپر و زره آهنين من هستيد. با بازوان پرتوان شماست كه در جنگ ها پيروز مى شـوم . و تـو اى سـعيد! چشم منى كه با آن مى نگرم . بازوى پرتوان منى كه با آن مى جنگم . هميشه در هر كارى بر شجاعت و دلاورى تو اعتماد مى كنم .
هَمْدانيان ! شما نيزه من هستيد.
سعيد مراتب آمادگى و فرمانبردارى خود و نيروهايش را اعلام كرد. امام (ع ) دوباره با
اشعارى آنان را ستود :
اگر دربان بهشت من بودم ، به هَمْدانيان مى گفتم : به سلامت وارد شويد.(349)
نبرد با قاسطين ، پس از حدود چهارماه با خيانت و فريب خاتمه يافت ولى سعيد و
نيروهايش همچنان در حمايت از رهبرى اميرمؤ منان (ع ) استوار ماندند.(350)
3 ـ نـبـرد بـا مـارقين : پس از اعلام نتيجه حكميت ، اميرمؤ منان (ع ) آماده نبرد با معاويه شد. سعيد اولين فرمانده اى بود كه اعلام آمادگى كرد.(351)
سـپاه عظيمى آماده نبرد شد كه با توجه به شورش خوارج ، امام (ع ) سپاه را براى سركوبى آنـان بـه سـوى نـهـروان هـدايت كرد. سعيد در سمت فرماندهى هَمْدانيان در جناح راست سپاه قرار گرفت و با جناح چپ خوارج به فرماندهى شريح ابن اوفى درگير شد.(352)
نـيـروهـاى سعيد، با دلاورى و رشادت ، عدّه زيادى از خوارج را به هلاكت رساندند. بطورى كه شـريـح بـه ديـوارى پـنـاه بـرده بـود. و از آنـجـا نـيـروهـايش را هدايت مى كرد. هَمْدانيان در يك درگيرى خونين ، او را يافته و به هلاكت رساندند.(353)
سعيد در عصر امام حسن (ع )
پس از شهادت اميرمؤ منان (ع ) ، سعيد از مسير حق منحرف نشد و با امام حسن (ع )
بيعت كرد و در جمع فرماندهان آن حضرت قرار گرفت . امام (ع ) پس از سخنرانى و بسيج مردم براى جهاد با معاويه ، گروه پيشرو و مقدمه سپاه را به استعداد دوازده هزار نفر به فرماندهى عبيد الله بن عباس اعزام كرد. امام (ع ) به او فرمود :
(... در مسائل نظامى با قيس بن سعيد و سعيد بن قيس مشورت كن ... فرماندهى سپاه پس از تو با قيس و سپس با سعيد است .)
آنگاه كه برخى از مردم گمراه از صلح با خبر شدند، به امام (ع ) حمله كردند. در آن
شرايط حساس ، امام (ع ) طايفه هَمْدان و ربيعه را احضار كرد. آنان با آگاهى از شرايط، امام (ع ) را هـمـچـون نـگـيـنـى در بـر گـرفـتـند و در برابر حملات گمراهان او را حفاظت كردند. سعيد فـرمـانـده هـَمْدانيان ، همه جا را زير نظر داشت و سخت مراقب جان امام حسن (ع ) بود. پس از انعقاد صلح ، معاويه ده نفر از ياران امام على (ع ) را نام برد و گفت :
(ايـنـان هـيـچ گـونـه امـنـيـتـى نـدارنـد. از جـمـله : سـعـيد بن قيس ، قيس بن سعد و عمرو بن حمق ...)(354)
اندكى پس از امضاى صلح نامه ، سردارى كه سال ها در ركاب اميرمؤ منان (ع ) حماسه
آفـريـد و دشـمـنـان اسـلام را به هلاكت رساند و از امام (ع ) به خوبى دفاع كرد و موجب خشم و غضب معاويه بود، به ديار باقى شتافت .
شريح بن هانى
از سرداران سپاه علوى ، شريح بن هانى حارثى است كه در حماسه آفرينى و شجاعت ، پيشتاز و بـنـام بـود. او در نبرد با قاسطين و مارقين در ركاب اميرمؤ منان (ع ) جنگيد و در دفاع از آرمان هـاى حـكـومـت عـلوى ، كـمـتـريـن تـرديـدى بـخـود راه نـداد. او از يـاران نـزديـك و خـواص امـام (ع )(355) و راوى حد+++يث ++(356) بود.
شريح در حكومت علوى
1 ـ نبرد با ناكثين : پيش از آغاز جنگ ، على رغم مخالفت هاى ابوموسى اشعرى ،
شـريـح بـراى مـردم كـوفـه سـخـنـرانـى كـرد و آنـان را بـه سـوى امـام عـلى (ع ) فـرا خـوانـد.(357) امـام (ع ) فـرمـانـدهـى پـيـاده نـظـام قـبـيـله مـذحـج را بـه شـريـح سپرد.(358) و در جناح چپ سپاه به فرماندهى عمار ياسر به نبرد با ناكثين پرداخت .(359)
2 ـ نـبـرد با قاسطين : شريح از سوى اميرمؤ منان (ع ) به همراه زياد بن نضر، به فرماندهى دوازده هـزار نـفـر براى نبرد با قاسطين اعزام شد كه شرح آن در زندگى زياد بن نضر خواهد آمد.
هـمـچـنـيـن ، پـس از تـحـميل حكميت ، امام (ع ) شريح را به فرماندهى چهارصد نفر برگزيد تا ابوموسى اشعرى را تا دومة الجندل همراهى كنند.(360) سخنان شريح با ابوموسى و درگيرى اش با عمروعاص ،(361) پس از اعلام نتيجه حكميت ، از نكات مهمى است كه نشانه كياست و شجاعت و وفادارى او به حكومت علوى است .
3 ـ نـبرد با مارقين : در اين نبرد، شريح به فرماندهى هفتصد نفر ماءموريت يافت تا ابومريم سعدى تميمى و خوارج همراه وى را سركوب كند. با ناتوانى شريح ، اميرمؤ منان (ع ) خود به سـوى خـوارج شتافت و پس از اتمام حجت ، آنان را شكست داد.(362) سرانجام ، شريح در سـال 79 ه‍ . ق . در نـبـرد بـا اقـوام ترك سيستان ، پس از عمرى دفاع از اسلام وولايت ، به شـهـادت رسيد. او در حالى به شهادت رسيد كه در سنّ پيرى به مسلمانان ندا مى داد : (يا اَهْلَ الاِْسْلامِ ! مَنْ اَرادَ الشَّهادَةَ فَاِلَىَّ)(363)
زياد بن نضر