زندگانى حضرت عبدالعظيم (عليه السلام )

احمد صادقى اردستانى

- ۶ -


زيارتنامه مفصل
السلام من الله ، السلام على آدم صفيه و على نوح نجيه و على ابراهيم خليله و على اسماعيل ذبيحه و على موسى كليمه و على عيسى روحه و على محمد حبيبه و على على وليه و على حسن دليله و على حسين قتيله و على على سجاده و على محمد باقر علمه و على جعفر صادق وعده و على موسى كاظم حلمه و على على رضا برضائه و على محمد مظهر جوده و على حسن شاهده على عباده و على خاتمهم و قائمهم نوره و برهانه .
ثم السلام من الله و انبيائه و ائمته على المنتخبين من آلهم و المنتخبين من ذريتهم ، ثم السلام عليك يا سيدى و مولاى و يا املى و رجائى ، يابن محمد المصطفى ، يابن على المرتضى ، يابن فاطمة الزهراء و يابن الحسن المجتبى ، و بابى انت و امى ايها الصابر الكظيم و المحدث العليم ، ايها الهادى المهدى ، الطاهر التقى ، الرضى المرضى الزكى .
السلام عليك ، ايها السيد المؤ من الوفى ، السلام عليك ياعبدالعظيم بن عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على صلوات الله و سلامه عليك و على آبائك المرحومين ، و اجدادك المظلومين ، و اشهد انك عبدت الله حتى اتيك اليقين ، و اشهد ان هذه التربة تربتك و الحرم حرمك ، و الله ناصرك و هذه شهادتى عندك و اسئل الله تعالى ان يجعلنى فى حزبك ، و لقد كنت لاجدادك المكرمين مواليا، ولاعدائهم و ظالميهم مناصبا و محاربا، و السلام عليك و رحمة الله و بركاته (121).

فصل دهم : بركت و كرامت ، براى اداى حاجت
در كوى ما، شكسته دلى ميخرند و بس   بازار خودفروشى ، از آنراه ديگر است
از آيات متعددى در قرآن كريم ، و احاديث بسيارى در كتابهاى مختلف روائى ، استفاده مى شود كه ، مرگ مرحله فنا و نيستى انسان نيست ، بلكه مرگ انتقال و تغيير كيفيتى است ، و روح همچنان زنده و باقى و برقرار خواهد ماند.
بنابراين ، وقتى روح انسان ، مخصوصا روح انسانهاى ممتاز و اولياء درگاه الهى ، زنده و جاويد باشد، بهمانگونه كه در عالم حيات ظاهرى ميتوان از آن كمك و استمداد دريافت نمود، استمداد و كمك آن ارواح پاك ، در زمان پس از مرگ نيز، چنانچه شرائط استمداد كننده مساعد باشد، كارى عادى خواهد بود!
بهمين دليل ، در احاديث و دعاهاى فراوانى موضوع دعا و توسل بوسيله اولياء الهى مورد توصيه و تصريح قرار گرفته و بوسيله پاكان و نيكان ، و همچنين بواسطه مقام بلند و تقرت معنوى آنان در پيشگاه پروردگار عالم ، مى توان توسل برقرار نمود، درخواست كمك و استمداد كرد، و گرفتاريها و حاجتهاى خود را برآورده ساخت .
آرى ، موضوع دعا و توسل ، وكارائى و نتيجه گيرى از اينگونه ارتباطات معنوى هم چيزى است كه ، غير از شواهد فراوان تاريخى كه در كتابها خوانده و از زبان مبلغين اسلامى و افراد مؤ من و سالخورده داستانهائى شنيده ايم ، گاهى خود نيز شاهد بهبود بيماريهاى سخت و شفاى دردهاى طاقت فرسا، و رفع مشكلات و گرفتاريهاى بزرگى بوده ايم ، كه افراد بدين وسيله مشكل خود را بشكل معجزه آسائى برطرف كرده اند.
خلاصه در باب دعا و توسل و رفع مشكل و رسيدن به حاجت ، مطالب زيادى وجود دارد، و موضوع از نظر آيات قرآن و احاديث اهل بيت (عليه السلام ) و نيز از لحاظ تاريخى و اعتقادى ، قابل بحث و بررسى گسترده ايست ، كه براى اطلاع كامل به كتابهاى مربوطه بايد مراجعه كرد(122)، اما در اين كتاب كه از شخصيت والاى حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) سخن گفته ايم ، و مشاهده ميكنيم حرم آن بزرگوار پيوسته ماءمن و مركز توسل و اجتماع مؤ منين اهل دل است ، و مخصوصا در شبهاى جمعه ، زائرين فراوانى در پرتو مقام معنوى آنحضرت ، انوار تابناك ايمان و ارشاد دريافت ميدارند، بمنظور توجه بيشتر بمقام وى ، و كسب فيض بهتر از آن آستان ، مناسبت دارد چند نمونه ، از داستان كسانى را كه از كرامت آن بزرگوار بهره مند گرديده ، و براى درد خود شفا، و براى رفع مشكل خود راه حل پيدا كرده اند، مورد مطالعه قرار گيرد:
1 - شفاى هادى خان
مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى ، از قول مرحوم ((حاج محمد تهرانى )) (پدر مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس تهرانى ) داستانى نقل مى كند، كه مردى بنام ((هادى خان )) كه از دوستان او محسوب ميشده و در اداره راه آهن بين تهران و شهر رى كار ميكرد، به سكته مبتلا شد، و بدن او مانند يك قطعه گوشت بى حركت افتاده بود، واضافه بر اين ، سراسر بدن او يكپارچه زخم و جوش گرديده بود! اين وضعيت چند ماه طول كشيد، بطوريكه همه دوستان و بستگان از ((هادى خان )) نااميد ميشوند و او همچنان در بستر مرگ ميماند، و ديگر كسى حتى از دوستان هم بديدار و احوالپرسى او نميرود!
بارى ، بيمارى جسمى از يكطرف و كنار گذاشته شدن از سوى دوستان از طرف ديگر، ناراحتى و عذاب روحى ((هادى )) را بيشتر مى كند، و بهمين دليل دل او هم شكسته مى شود. در چنين وضعى كه وى از همه جا و همه كس قطع اميد مى كند، از بستگان خود درخواست مى كند، هر طورى شده ، بدن مجروح و نيمه جان او را به حرم حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) برسانند، اين عمل انجام مى شود، و در شب دوشنبه اى او را به حرم آنحضرت ميبرند، و شب را به نماز و عبادت و گريه و زارى و دعا و توسل ميگذراند، در همان شب حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را در خواب ميبيند كه آنحضرت بالاى سر او آمده و باو مى گويد، امشب بايد بروى و شب جمعه بيائى !
هر طورى شده ، هادى خان را با زحمت از حرم برميگردانند، و همانطور كه دستور داده شده بود، شب جمعه او را بحرم ميآورند.
شب جمعه نيز در حرم به گريه و زارى و توسل مشغول مى شود، تا اينكه به خواب ميرود، در عالم خواب حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را در حضور رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مشاهده مى كند، كه ببالين او آمده اند، و حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) از محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تقاضا مى كند، اين مرد دردمند به ما متوسل شده است ، آنگاه رسول خدا ميفرمايد: اى مرد، از جاى خود حركت كن ، تو ديگر دردى ندارى !
در چنين حالى ، هادى خان از خواب بيدار مى شود، و خود را صحيح و سالم ميبيند، و به تهران مراجعت مى كند، و سه شب مجلس جشن و چراغانى ترتيب ميدهد، و بعد با پاى خود به اداره و محل كار خود برمى گردد!
همه كارگران و حتى تعدادى كارگر مسيحى ، كه وضعيت قبلى هادى خان را به چشم خود ديده بودند، و اكنون نيز با چشم خود او را صحيح و سالم مشاهده ميكنند، اين بهبودى را نتيجه امداد دست غيبى ميشمارند. بعد از اين مرحله وى به اداره كرمانشاه (باختران فعلى ) منتقل مى شود، و مشغول بكار مى گردد، و بعد از دو سه سال از دنيا ميرود، مرحوم آيت الله حاج عباس تهرانى نيز مى گويد: اين خاطره را من به خوبى بياد دارم (123).
2 - گمشده پيدا مى شود!
داستان ديگرى را از كرامت و معنويت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) خود مطلع شده و بياد دارم ، كه از طرفى عقيده محكم و استوار متوسل شونده را، و از طرف ديگر، مقام و عظمت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را بيان مى كند.
داستان بدين شرح بود كه ، در سال 1342 شمسى قمرى ، در ((كارخانه عالى نسب )) تهران . بخاطر مسامحه راننده اى بنام ((محمد)) ورقه رسيد يك محموله تجارتى ، بوسيله صاحب فروشگاهى ناپديد مى شود، و حيثيت و آبروى آن راننده مذهبى بطور دردناكى ضربه ميبيند، و براى وى زندگى شرافتمندانه بسيار تلخ و زهرآگين مى شود. ماجراى دردناك آن راننده را، يكى از آن همشهريان اينجانب بنام ((حاجى رجب )) كه آنروز اهل حال و معنويت بود، و حتى گاهى شبهاى جمعه با پاى پياده از تهران بزيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) ميرفت ، مطلع شد، و تا جائيكه خود نيز بياد دارم ، بعد از ظهر پنجشنبه اى وى براى دعا و درخواست حاجت محمد، كه پيدا شدن رسيد محموله و اعاده حيثيت بود، بحرم حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) مشرف شد و شب را در آن مكان مقدس بيتوته نمود، و بعد از ظهر همان جمعه به تهران برگشت و به محمد نويد داد، فردا كه شنبه است ، رسيد پيدا مى شود، اما باز هم بايد به صاحب آن فروشگاه كه مظنون به ناپديد كردن رسيد است ، مراجعه شود!
صاحب فروشگاه كه مسامحه او سبب گم شدن ورقه رسيد محموله مى گردد، شب جمعه يا شنبه خوابى ميبيند كه ناچار مى شود، براى پيدا شدن رسيد جديت بيشترى بخرج دهد، و بالاخره رسيد پيدا مى شود، و محمد نيز مطلع مى گردد، اما بخاطر اينكه در ميان كارگران كارخانه عرض و آبرويش ضربه ديده بود، از دريافت برگه رسيد بطور خصوصى و پنهانى خوددارى ميكرد، و شرط تحويل آنرا در كارخانه و در حضور كارگران قرار ميدهد، كه اين كار همراه با جشن و چراغانى عملى مى شود، و ببركت و كرامت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) آب رفته بجوى باز مى گردد، و آبروى ريخته شده جمع مى شود. و محمد حاجت روا مى گردد!
فصل يازدهم : امامزاده ها و مزارهاى معروف ((شهر رى ))
در اين فصل تاريخچه كوتاه ، و خصوصيات فشرده اى ، از ساير مزارهاى معروف و مقابر متبرك و همجوار حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) را در ((شهر رى )) مورد بررسى قرار مى دهيم :
اينرا هم بايد بدانيم ، وظيفه اخلاقى و انسانى هر مسلمانى ايجاب مى كند، پاكان و نيكان و مؤ منين را مورد تكريم و تجليل قرار دهد، و رعايت اين وظيفه هم منحصر به زمان حيات افراد نيست ، بلكه نسبت به افراد شايسته و عالم و خدمتگزارى ، كه زندگى اين جهان را پشت سر گذاشته ، و در وادى ديگرى اسكان يافته اند، از باب تعظيم شعائر و زنده نگهداشتن نام و يادواره آنان ، براى آنان موجب علو درجه و افزايش غفران پروردگار، و براى زندگان سبب دريافت پاداش ، نشانه نمكشناسى و قدردانى ، و باعث تشويق براه صحيح و تقدير از خدمات نيكوكاران و خدمتگزاران جامعه مى شود.
گاهى هم براى افرادى كه امكان زيارت معصومين و ائمه اطهار را ندارند، طبق احاديث متعددى توصيه شده ، مقابر و مزارهاى اولياء و دوستان آنان را زيارت كنند، تا بدين وسيله ، هم براى زائرين اجر و ثوابى منظور گردد، و هم از اين راه ، دوستان و ياران مؤ من و پيرو پيشوايان اسلامى ، مورد تقدير و تجليل واقع شوند، بدين جهت امام رضا (عليه السلام ) فرموده است :
من لم يقدر على زيارتنا فليزر صالحى موالينا يكتب له ثواب زيارتنا(124).
((هر كس داراى امكان و قدرت نيست كه ، ما را زيارت كند، حتما بايد دوستاران صالح ما را زيارت كند، زيرا بخاطر چنين عملى ، ثواب زيارت ما براى او مقرر مى گردد)).
بنابراين ، زيارت مؤ منين و صالحين ، غير از اينكه خود بطور مستقل داراى اجر و ثواب مى باشد، و معيار اخلاقى و انسانى آنرا ايجاب مى كند، يك وظيفه حقوقى و اخلاقى نيز براى اهل ايمان محسوب مى شود، بدين لحاظ در اين فصل ، زيارتى را كه ، در اين زمينه مناسبت دارد، و براى همه مؤ منين و صالحين ميتوان از آن استفاده نمود، مى آوريم و سپس تاريخچه كوتاهى از مقابر و مزارهاى معروف ((شهر رى )) را مورد مطالعه قرار مى دهيم :
((ابوبصير)) مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هرگاه كسى از شما، به قبرستان مسلمانان برخورد كند، اينطور آنان را زيارت و سلام بنمايد.
السلام على اهل القبور، السلام على من كان فيها من المؤ منين و المسلمين ، انتم لنا فرط ونحن لكم تبع ، وانا بكم لا حقوق ، انا لله وانا اليه راجعون . يا اهل القبور بعد سكنى القصور؟ يا اهل القبور بعد النعمة و السرور. صرتم الى القبور؟ يا اهل القبور كيف وجدتم طعم الموت ؟(125).
1 - امامزاده حمزه
در اينكه يكى از فرزندان 37 گانه حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) ((حمزه )) بوده است (126)، كمتر بخود ميتوان ترديد راه داد، اما اينكه تاريخ وفات يا شهادت ، و نيز خصوصيات ديگر زندگى آن بزرگوار، در چه زمانى ، و با چه وضعى بوده ، به مطلب و مدرك معتبرى برخورد نشده است .
اما درباره محل دفن وى مورخين شيعه ، از شخصيتى بنام ((حمزة بن موسى الكاظم )) (عليه السلام ) نام ميبرند، كه مدفن او در ((اصطخر)) شيراز است ، بعضى هم ((امامزاده حمزة )) مدفون در خيابان آذر قم را، حمزة بن موسى بن جعفر (عليه السلام ) ميشمارند(127).
در صورتيكه به احتمال زياد، مقبره ((حمزة بن موسى بن جعفر)) (عليه السلام ) را ميتوان همان مكانى دانست ، كه هم اكنون ، در جهت قبله بارگاه حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) در ((شهر رى )) واقع شده است ، زيرا روايت معروفى را كه حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) در زمان حيات خود هر روز، بزيارت قبرى ميرفت و ميفرمود: اين قبر مردى از فرزندان امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) است ، عموم محدثين و مورخين شيعه پذيرفته اند(128).
روى اين حساب باحتمال قوى ، ميتوان اين مقبره را، مدفن ((حمزه )) فرزند گرامى امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) دانست ، و از او تجليل و تكريم بعمل آورد، و نيز او را قربة الى الله هم زيارت نمود.
مرحوم ((محدث قمى )) درباره زيارت وى مينويسد: همان زيارت را كه براى حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) مى شود خواند، بغير از جمله : السلام عليك يا اباالقاسم و جمله بعد آنرا، براى امامزاده حمزه نيز قرائت كرد.
اضافه بر اين هم ، مرحوم ((حاج ملا باقر نورى مازندرانى )) براى امامزاده حمزه ، زيارتى بيان كرده ، كه بدين شرح است :
صلوات الله وسلامه و تحياته و بركاته عليك يا سيدى و مولاى و على اجدادك الهادين و آبائك المهديين بعدد ما فى علمه ، من بدو خلقه وعوده اليه .
السلام عليك يا سيد السادات ، السلام عليك يا خير من فاز بالسعادات ، ثم الصلاة و السلام عليك ممن زار مشهدك و استجار بمرقدك ، و من قدم دارك ولزم جوارك ، فطوبى للزائر و المزور، و من توسل بهما لرفع كل محذور، و اشهد ان زائرك قام عندك حتى لحق بك ، و اشهد انك عند جدك و بابك و اشهد ان الله عظم بك شعائر دينه بعد مضى قرون و سنينه .
السلام عليك ايها الولى الكريم وعلى زائرك و مجاورك السيد عبدالعظيم ، السلام عليك ايها العبد الصالح الناصح العالم ، السلام عليك يا اباالقاسم ، يا حمزة بن موسى الكاظم ، فاستشفع لى عند ابيك خلاصا من البلايا و الشرور، مناصا حتى يستشفع عند ربه و يستغفر لعبده المقربا لرق عن ذنبه ، و اشهد ان مشهدك خيرالمشاهد، و انى مستجير ببابك و قائد فلاتردنى يا مولاى خائبا، فاجعل يا سيدى توسلى صائبا و توسل بابيك المقتول المسموم لقضاء حاجتى ، ومهمى المكتوم ، و اقسم بالله عليك و بحق آبائك و اجدادك ان تسمع دعوتى و تستشفع بقضاء حاجتى .
اللهم صل على محمد و آله ، الذين هم شفعائى و سادتى وائمتى و قادتى و ارجوا بهم النجاة و التبرء من اعدائهم فى كل الحالات ، و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته (129).

2 و 3 - امامزاده طاهر، و مطهر
از امامزادگان ديگرى كه در قسمت شمال شرقى صحن حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) مدفونند و بقعه و بارگاه مرتبى نيز دارند، طاهر، و فرزند او ((مطهر)) مى باشد كه مادر طاهر ((زينب )) مشهور به ((جعفريه )) بوده است (130).
آنطوريكه از تاريخ بدست مى آيد، امامزاده طاهر از عالمان و عابدان بوده ، و نسب او، با هشت واسطه به امام زين العابدين (عليه السلام ) ميرسد، كه سلسله نسب او بدين ترتيب است :
طاهر فرزند محمد، محمد فرزند محمد، محمد فرزند حسن ، حسن با لقب صالح فرزند حسين ، حسين فرزند عيسى ، عيسى فرزند يحيى ، يحيى فرزند حسين ، حسين فرزند زيد، زيد فرزند على بن حسين زين العابدين (عليه السلام ) است (131).
از تحقيقى كه اينجانب درباره سلسله نسب ، و اجداد بزرگوار امامزاده طاهر بعمل آوردم ، توانستم از بررسى تاريخ ، از جد سوم وى ، يعنى حسين بن عيسى ببعد، خصوصيات و اطلاعات مفيدى بدست آوردم ، كه جهت آشنائى بيشتر شيفتگان سادات و ذريه اهل بيت (عليه السلام ) و نيز بمنظور تجليل از مقام و مجاهدتهاى طاقت فرساى آنان در راه حفظ دين و مكتب ، و نيز بدين خاطر كه پاكان و نيكان و اولياء خدا بهتر معرفى شوند، و نيز بيشتر از زندگى آنان ، درس ديندارى بياموزيم ، مطالبى را بطور خلاصه مرور ميكنيم :
حسين بن عيسى
جد سوم امامزاده طاهر، حسين بن عيسى ملقب به ((احول )) مى باشد، حسين جد على بن زيد بن الحسين است ، و على (عليه السلام ) كسى بود كه در زمان ((مهتدى بالله )) در كوفه قيام كرد، و مرد شجاع و دلاورى هم بود، اما بدليل سستى ياران خود از قيام نتيجه اى نگرفت ، و بوسيله ((شاه مكيال )) فرمانده سپاه مهتدى سركوب گرديد(132).
عيسى بن عيسى
جد چهارم امامزاده طاهر، عيسى فرزند سوم زيد بن على بن الحسين بود، كنيه او ((ابو يحيى )) و لقب ((موتم الاشبال )) يعنى ، يتيم كننده بچه شيران را داشت ، علت اينكه چنين لقبى را باو داده بودند اين بود كه ، وى شيرى را كه داراى بچه هائى بود و پيوسته سر راه افراد را ميگرفت و آنانرا آزار ميرساند كشته بود، و از آن تاريخ به بعد او را ((موتم الاشبال )) ناميدند(133).
يحيى بن حسين
جد پنجم امامزاده طاهر، يحيى فرزند حسين بن زيد على بن الحسين (عليه السلام ) است ، وى از ياران امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) بوده ، و كسى است كه ، در سال 209 هجرى در بغداد وفات كرد، و ماءمون بر جنازه او نماز خواند، و او را در بغداد بخاك سپردند(134).
حسين بن زيد
حسين فرزند زيد، جد ششم امامزاده طاهر بود، و با كنيه ابوعبدالله و ((ابوعاتقه )) و لقب ((ذوالعبرة )) شهرت داشت ، وقتى يحيى پدر او شهيد شد، حسين هفت سال داشت و امام صادق (عليه السلام ) او را بخانه خود برد و تحت سرپرستى خود قرار داد، و او را تربيت و علم آموخت ، و دختر ((محمد بن ارقط بن عبدالله باهر)) را بازدواج او درآورد.
حسين سيدى زاهد و عابد بود، و باين خاطر كه در نماز شب از ترس خدا گريه زياد ميكرد او را ((ذوالدمعه )) و ((ذوالعبره )) يعنى كسيكه زياد گريه مى كند و بسيار اشك ميريزد، ناميدند، و بدين خاطر هم كه در آخر عمر در اثر گريه زياد چشم خود را از دست داد، و نابينا شده بود، او را ((مكفوف )) ميگفتند. حسين بن زيد، جد ششم ((امامزاده طاهر)) از نظر علم و دانش نيز مقام بلندى داشت ، و از حضرت امام صادق (عليه السلام ) و امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) رواياتى نقل كرده است (135).
((نجاشى )) گفته است : حسين بن زيد، از راويان حديث است و داراى كتابى هم بوده است (136).
حسين در سال 135 هجرى وفات كرد(137).
زيد بن على (عليه السلام )
جد هفتم امامزاده طاهر، ابوالحسين ((زيد)) فرزند امام زين العابدين (عليه السلام ) است ، زيد دختر نداشت ، اما چهار پسر بنامهاى : عيسى ، يحيى ، حسين و محمد داشت .
زيد، فرزند امام زين العابدين و برادر كوچكتر امام باقر (عليه السلام ) مردى عابد، فقيه ، پرهيزكار، سخاوتمند، و شجاع بود، كه بمنظور اجراى امر بمعروف و نهى از منكر، و انتقام خون حضرت سيدالشهداء قيام كرد.
زيد براى قيام ، با برادر خود، امام باقر (عليه السلام ) نيز مشورت نمود، اما آنحضرت بدليل سمت عهدى مردم كوفه ، و حيله هائى كه درباره على (عليه السلام ) و امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) روا داشته بودند، ويرا از قيام و خروج منع نمود، و هشدار به كشته شدن داد، اما زيد كه از اعمال ((بنى مروان )) و مخصوصا ((هشام بن عبدالملك )) بسيار ناراحت بود، بطرف كوفه و مناطق اطراف رفت ، افراد با او بيعت كردند، در برابر وى هم ((يوسف بن عمر ثقفى )) فرماندار عراق از سوى ((هشام بن عبدالملك )) با وى درگير شد و ياران زيد بغير از اندكى ، پيمان شكنى كردند و رفتند، و زيد با تعداد 500 نفر از ياران باقيمانده ، در برابر 12 هزار نفر شامى كه نيروهاى دشمن بودند، درگير شدند، تيرى به پيشانى او اصابت كرد، و همانطور كه امام باقر (عليه السلام ) پيشگوئى كرده بود، (در سال 120 هجرى و در سن 42 سالگى ) شهيد شد، و ياران او جسدش را در كف جوى آبى دفن كردند و آب را روى آن جارى ساختند، اما يوسف بوسيله جاسوسى از اين راز باخبر شد، و قبر او را شكافت ، جسد را از قبر بيرون آورد، و سر او را از تن جدا كرد، و براى هشام فرستاد، و سپس بدستور هشام جسد او را در كنار كوفه به دار كشيدند، و بدن او برهنه و عريان ، مدت چهار سال بالاى چوبه دار قرار داشت !
((ابوالفرج اصفهانى )) مينويسد: جسد زيد همچنان بالاى چوبه دار بود، تا اينكه روزگار خلافت ((وليد بن عبدالملك )) رسيد، و همينكه ((يحيى بن زيد)) قيام كرد، جسد او را از چوبه دار پايين آوردند، آنرا سوزانده و خاكستر آنرا در نهر فرات ريختند(138)!
وقتى خبر شهادت زيد، به امام صادق (عليه السلام ) رسيد، آنحضرت بسيار غمناك شد، و از دارائى خود هزار دينار اختصاص داد، تا ميان بازماندگان كسانيكه در ركاب زيد شهيد شده بودند، تقسيم كنند، كه از جمله آنان عائله عبدالله زبير، برادر ((فضيل بن زبير)) بودند، و بهر كدام چهار دينار رسيد(139).
اين بود تاريخچه خلاصه اى از آباء و اجداد امامزاده ((طاهرين محمد)) كه بدين ترتيب تاريخچه آباء و اجداد ((مطهرين طاهر)) فرزند او نيز كه در نزديكى وى مدفون است روشن گرديد، اما از خصوصيات زندگى و ساير مسائل و عللى كه سبب هجرت آنان به ايران گرديده ، و نيز از نحوه فعاليت و آثار ديگر شخصيت آن بزرگواران ، اطلاع بيشترى بدست نيآمد، ولى در هر صورت ، آنان از ذريه مهاجر خاندان پيامبر ميباشند، و احترام و تجليل از آنان هم ، وظيفه اخلاقى و لازمى خواهد بود.
4 - امامزاده ابوعبدالله ، حسين بن عبدالله
ابوعبدالله حسين بن عبدالله بن عباس بن محمد بن عبدالله شهيد، ابن حسن افطس بن على اصغر بن على بن حسين بن ابيطالب است ، كه نسب وى با پنج پشت ، به امام زين العابدين (عليه السلام ) منتهى مى گردد(140).
امام چهارم زين العابدين (عليه السلام ) جمعا 15 فرزند دختر و پسر داشت ، كه كوچكترين پسرهاى او ((على اصغر)) بود(141) و آن حضرت اين فرزند را بنام برادر خود، ((على بن الحسين )) كه در كربلا شهيد شد، نامگذارى كرده بود(142).
على اصغر، فرزندى داشت بنام : حسن افطس كه وى به همراه محمد بن عبدالله بن حسن نفس زكيه ، در جريان ((فخ ))، قيام كرد، پرچم سفيدى حمل ميكرد، و دو شمشير همراه داشت ، و در شجاعت و دلاورى كمتر كسى به مقام او ميرسد، علت اينكه او را ((افطس )) مى ناميدند اين بود كه ، وى قد و قامت بلندى داشت ، و حتى در جريان فخ ، محمد بن عبدالله وصيت كرده بود، چنانكه او در جبهه جنگ شهيد شود، حسن جانشين او و فرمانده ارتش گردد(143).
اما وقتى محمد و بسيارى از ياران او شهيد شدند، حسن نيز مانند بقيه افراد شكست خورده متوارى شد، و از آن پس بطور مخفيانه زندگى مى كرد(144).
حسن افطس فرزندانى داشت ، كه از جمله آنان ((عبدالله )) و مادر عبدالله ((زينب )) دختر موسى بن عمر بن على بن الحسين (عليه السلام ) بود، از وقتيكه برمكيان عبدالله را كشتند، از آن پس وى ، عبدالله شهيد نام گرفت (145).
داستان شهادت عبدالله
هارون الرشيد، عبدالله را دستگير كرد، و او را تحويل ((جعفر بن يحيى )) برمكى داد، تا او را زندانى كند، جعفر در زندان به عبدالله ظلم و ستم فراوانى كرد، تا جائيكه عبدالله بخاطر ظلم و فشارى كه بر وى وارد ميشد، ناچار شد نامه شكايت آميزى به هارون الرشيد بنويسد، تا شايد در زندان براى او آسايش و وسعتى فراهم گردد، اما وقتى آن نامه هم تاءثيرى نكرد، عبدالله ناچار شد، در حضور ((جعفر بن يحيى )) به هارون الرشيد نفرين كند، و همين كار سبب شد در يك شب عيد نوروز، جعفر گردن عبدالله را بزند، و سر بريده را بعنوان هديه نوروزى براى هارون الرشيد فرستاد(146).
بارى ، عبدالله بدين ترتيب شهيد شد، و قبر وى هم در بغداد، در ((سوق الطعام )) قرار دارد(147).