زندگانى حضرت عبدالعظيم (عليه السلام )

احمد صادقى اردستانى

- ۷ -


محمد بن عبدالله ، و فرزند او عباس
((محمد)) امير جليل شهيد، فرزند عبدالله شهيد و جد عبدالله ابيض كسى است كه ، معتصم عباسى او را بوسيله زهر مسموم و شهيد كرد(148).
ممكن هم هست آن ((عباس )) را كه محدث قمى ، برادر محمد معرفى كرده فرزند محمد و پدر عبدالله ابيض باشد(149).
بهرحال ، ((عبدالله بن عباس )) بهمراه ((على بن محمد علوى )) صاحب زنج در بصره بوده ، و چون ((على بن محمد)) شهيد شد، عبدالله و برادر او، ((حسن بن عباس )) از آن سامان متوارى شدند، و آن طوريكه ((تاريخ قم )) نوشته ساكن قم گرديدند، در قم از ((عبدالله بن عباس )) ابوالفضل عباس ، و ابوعبدالله ملقب به ابيض ، و سه دختر بوجود آمد، از عباس ، ابوعلى احمد متولد شد، و ((ابوعبدالله ابيض )) هم به ((رى )) رفت ، و با فرزندان خود در آن مكان سكونت گرفتند(150).
((ابونصر بخارى )) گفته است : حسين بن عبدالله عباس ابيض ، در سال 319، (يعنى 1089 سال قبل از اين ) وفات نمود، و همانطور كه ((قاضى نورالله شوشترى )) هم در مجالس المؤ منين نوشته است ، در همين مقبره معروف ، نزديك مزار حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) مدفون است (151).
بنابراين ، مقبره ، و زيارتگاهى كه امروز بنام ((امامزاده عبدالله )) معروف شده ، در واقع ((حسن بن عبدالله )) است ، كه عمدتا بخاطر كنيه او كه ((ابوعبدالله )) بوده بتدريج در زبان عامه مردم شهرت به ((امامزاده عبدالله )) پيدا كرده است ، آنوقت عبدالله حسين بن عبدالله ، از نظر حسب و نسب ، با هفت پشت به امام زين العابدين (عليه السلام ) ميرسد و از نواده هاى آن معصوم است .
بارى ، آنطور كه از تاريخ استفاده مى شود، ابوعبدالله حسين بن عبدالله ، از يكطرف فرزند پدران و اجدادى است كه آنان عموما در طول زندگى خود با حاكمان ظلم و غاصبين حقوق اهل بيت (عليه السلام ) درگير بوده اند و پيوسته به اسارت و زندان دشمنان اسلام در ميآمده اند و شربت شهادت نوشيده اند و از طرف ديگر خود و بسيارى از بستگانش از مبارزينى بوده اند، كه هجرت و آوارگى در راه دين را اختيار كرده ، و در اثر ظلم و فشار و ظلم و اختناق ((بنى عباس )) متوارى شده ، و به ايران و شهر رى پناهنده شده ، و خلاصه آوارگان به خاطر اسلام و هدف مقدسى بوده اند، و به همين دليل تكريم و احترام آنان لازم خواهد بود. چنانچه بقعه مجللى را كه اهل خير و ارادتمندان به خاندان پيامبر بر مزار او ساخته اند، خود دليل روشن اين معنى است .
فصل دوازدهم : مقابر علماء و مزارهاى معروف ((شهر رى ))
در فصل پايانى اين كتاب ، مناسب خواهد بود، براى كسانيكه بزيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) و ساير مزارهاى مقدس آن سامان ميروند، از خصوصيات تعدادى از صاحبان مقابر علماء و دانشمندان خدمتگزار بفكر و فرهنگ جامعه اسلامى ، و نيز برخى ديگر از مزارهاى افراد معروفى كه به نوعى اهل خير و خدمت بوده اند، آشنا شوند، و با قرائت فاتحه و طلب افزايش رحمت الهى براى آنان ، از اهل علم و خير تجليل و تقدير بعمل آورند.
از اين جهت ، خلاصه اى از شرح زندگى ، و يا نكاتى از امتيازات علمى ، اخلاقى و خدماتى افرادى را كه ، فرصت بررسى دست داد، بدين شرح مورد مطالعه قرار مى دهيم :
1 - ابوالفتوح رازى
حسين بن على ، با لقب جمال الدين ، و معروف به ((ابوالفتوح )) از دانشمندان و علماء بزرگ اسلام است ، كه قبر او در اطاقى در صحن امامزاده حمزه و در سمت شرقى مقبره حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) قرار دارد.
مرحوم ((محدث قمى )) وى را اينطور معرفى مى كند: جمال الدين ، حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى ، از مفسرين ، زبده و نمونه بوده ، و كتاب ((روض الجنان فى تفسير القرآن )) كه مطالبى دلنشين دارد، و ميتواند مورد استفاده هر فقيه و مفسر، و هر مورخ و واعظى قرار گيرد، از آثار اوست (152) ابوالفتوح ، اصالتا اهل نيشابور بوده ، و در حدود سال 480 هجرى متولد شده ، مدت زيادى در ((رى )) زندگى كرده ، و به وعظ و تبليغ مشغول بوده ، و در حدود سال 552 هجرى (153) در سن 72 سالگى ، رحلت كرده است .
اما با توجه باينكه : محدث قمى او را استاد ((اين شهر آشوب )) ميداند، و تاريخ وفات او را سال 588 هجرى ميشمارد(154) درباره تاريخ دقيق ولادت و وفات او نميتوان اظهار عقيده دقيقى نمود. بلكه آنچه مهم است ، بقول محدث قمى ، بايد او را زيارت نمود(155)، و نيز بايد از تفسير ارزشمند او كه بزبان فارسى در 13 جلد تنظيم و تصحيح شده است ، استفاده شود.
2 - ابن بابويه
ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى ، معروف به ((ابن بابويه )) و با لقب ((شيخ صدوق )) از عالمان بزرگ حديث و رجال و فقه بوده ، و عنوان ((رئيس المحدثين )) را باو داده اند(156).
وى در اثر دعاى حضرت صاحب الزمان (عليه السلام ) بدنيا آمده ، محل ولادت او ((قم )) بوده ، و در كسب معارف و علم ، حدود 221 استاد بخود ديده و از محضر آنان كسب علم و فيض كرده است (157). پدر او ((محمد بن على )) آنقدر داراى قداست و علم و مقام والاى انسانى بود، كه مورد توجه امام حسن عسگرى (عليه السلام ) واقع شده و در شاءن و عظمت وى همين بس ، كه آن امام بزرگوار، نامه اى براى وى ارسال داشت ، و در آن نوشت : اوصيك يا شيخى و معتمدى و فقيهى ، يا اباالحسن على بن الحسين القمى (158).
آرى ، در اثر دعاى امام حسن عسگرى (عليه السلام ) كه فرموده بود: و جعل من صلبك اولادا صالحين برحمته (159). شيخ صدوق بدنيا آمده است .
شيخ صدوق ، مدت 20 سال با پدر خود زندگى كرد، و از علم و دانش و زهد و تقوى و دين دارى او، درس فضيلت و انسانيت آموخت (160).
صيت شهرت و دانائى شيخ صدوق و برادر او ((حسين بن على )) در حفظ مطالب و درك معارف اسلامى ، آنچنان عالمگير شده بود، كه همگان را بشگفتى و اعجاب واميداشت ، و هر كس چنان قدرت عظيم علمى را در وى و نيز برادرش مشاهده مى كرد، ميگفت : چنين عظمتى از تو عجيب نيست ، زيرا تو بوسيله دعاى صاحب الامر (عليه السلام ) بدنيا آمده اى (161).
شيخ صدوق ، براى افزودن علم خود، و ملاقات استادان بزرگ ، از سال 339 مسافرتهاى فراوانى را آغاز نمود(162)، و به خراسان ، استرآباد، گرگان و نيشابور، مرو، سرخس ، سمرقند، بلخ ، بغداد، كوفه ، مكه ، مدينه ، و بسيارى از شهرها مسافرت نمود، و از خرمن علم اساتيد بزرگ بهره برد و تدريس كرد و سرانجام در اواخر عمر به دعوت و اصرار مردم شهر رى در آن شهر سكونت اختيار كرد(163). و از سراسر بلاد اسلامى ، عالمان و دانشمندان براى زيارت و استفاده از علم و فضيلت او بديدارش ‍ مى آمدند، و بالاخره در سال 381 هجرى ، رحلت نمود(164). و در همين مكانى كه اكنون مقبره مقدس اوست و در كنار ((شهر رى )) قرار دارد، بخاك سپرده شد، و به بركت تربت خاك او، در اطراف مقبره اش ، افراد زيادى از اهل فضل و ايمان نيز دفن گرديده اند(165) كه از جمله آنان شيخ جليل و عالم فقيه ، شيخ جعفر بن محمد على نورى رازى ، و سيد حكيم عارف ، ميرزا ابوالحسن جلوه طباطبائى اصفهانى را ميتوان نام برد(166).
وقتى شيخ صدوق وفات يافت براستى ضايعه اى بوجود آمد، مردم ((شهر رى )) و اطراف بازارها و كسب و كار خود را تعطيل كردند، و همگان در مراسم تشييع جنازه و كفن و دفن او شركت نمودند(167). بقعه مبارك شيخ صدوق كنار شهر رى نزديك ((باغ طغرل )) قرار دارد، آن باغ را ((ناصرالدين شاه )) تاءسيس نموده ، و ((طغرل بيك سلجوقى )) قبلا آن را از چشمه ((پنج على )) سيراب ميكرد و پرورش ميداد، و به اين جهت به آن باغ ، طغرل بيك گفته اند(168).
كتابهاى شيخ صدوق
آنطوريكه نوشته اند، شيخ صدوق ، در زمينه هاى عقائد، احكام ، تاريخ حديث و اخلاق اسلامى سيصد جلد كتاب و رساله تاءليف نموده (169)، كه نام معروفترين كتابهاى او بدين شرح است : توحيد، اعتقادات ، من لايحضره الفقيه ، عيون اخبار الرضا (عليه السلام )، علل الشرايع ، اكمال الدين و اتمام النعمه ، معانى الاخبار، خصال ، ثواب الاعمال ، عقاب الاعمال ، مصادقة الاخوان ، صفات الشيعه و فضائل الشيعه .
اين كتابها عموما چاپ شده و در دسترس همه مى باشد.
تبرك و توسل
اضافه بر اينكه ((شيخ صدوق )) بخاطر علم و تقوى و احياى معارف اسلام و دعاى پدر امام زمان (عليه السلام ) بمقام بلندى از شرافت و فضيلت دست يافته است ، و از اولياء الهى گرديده ، و در زندگى براى مؤ منين نور هدايت بوده ، پس از وفات نيز تربت و بارگاه او، براى مؤ منين و عقيده مندان فراوانى ، وسيله توسل ، و دريافت كرامت ، و حاجت گرديده ، و ملجاء و پناهگاه بوده است .
درباره كرامت آن بزرگوار نوشته اند، يكسال در اثر بارندگى زياد، مقبره اش خراب شد، و همينكه آن مكان را جهت بازسازى ، حفارى ميكردند، به سرداب او برخورد كردند، و جسد مقدس او را در حاليكه 857 سال از وفاتش گذشته بود تر و تازه يافتند، تا جائيكه هنوز رنگ حناى ناخن و محاسن او محسوس بود! اين خبر در همه جا شايع شد و بگوش فتحعلى شاه قاجار رسيد، اما او اين معنى را باور نكرد، تا اينكه افرادى را براى رسيدگى باين موضوع اعزام كرد، و پس از آنكه حقيقت براى او كشف شد، دستور داد، در سال 1338 يعنى در قرن 13 هجرى ، بقعه مبارك شيخ صدوق را تعمير و تجديد ساختمان كردند(170).
بنابراين ، فقيه و محدث بزرگوارى كه بوسيله دعاى پدر صاحب الزمان (عليه السلام ) تولد يافته و عمر پربركت خود را در راه تقوى و جهاد علمى سپرى ساخته بود، در شهر رى برحمت جاويد الهى پيوست ، و در همين مكانى كه امروز بقعه و بارگاه او قرار دارد، مدفون گرديد، و جا دارد، بقول مرحوم محدث قمى : از تعظيم و زيارت او غفلت نشود(171).
3 و 4 - طييب و حاج اسماعيل رضائى
از جمله مزارهائى كه در جوار حرم حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) در ((باغچه طوطى )) قرار دارد، مزار مرحوم طيب حاج رضايى و حاج اسماعيل رضائى است ، كه آنان كشته راه انقلاب اسلامى مى باشند.
اين دو تن در سحرگاه 11 آبان ماه سال 1342 شمسى ، در حاليكه قيام 15 خرداد همان سال در قم و تهران ، و در ورامين اوج ميگرفت و حدود 15 هزار شهيد بجاى گذاشت ، آنان نيز بدست ماءموران جلاد رژيم شاه به جوخه اعدام سپرده شدند، و در طلوع انقلاب شكوهمند اسلامى ايران ، جان خود را در اين راه فدا نمودند.
علت كشته شدن آنان و مخصوصا ((طيب )) را اينطور مذاكره كردند كه شاه براى تحريف مسير حركت مردمى 15 خرداد، از قالبه دين و اسلاميت ، بسيار ميكوشيد كه نهضت را بصورت يك آشوب هرج و مرج طلبانه ، و بر اساس اغراض و هدفهاى مادى جلوه دهد! براى اين منظور ((طيب )) را دستگير و روانه زندان مى كند، و شرط آزادى او را اين موضوع قرار ميدهد كه وى اعتراف كند، براى ايجاد درگيرى و تظاهرات و بوجود آوردن بلوا و كودتا، از مرجع تقليد (امام خمينى ) پولى دريافت داشته ، و اقدام به اغتشاش نموده است !
اما، طيب كه از قبل نيز بصورت راه اندازيهاى هيئت عزادارى و دسته جات سينه زنى ، ارادت خود را به ساحت مقدس حضرت حسين بن على (عليه السلام ) ساليان زيادى نشان داده بود، و ميتوانست براى نجات جان خود، به اتهام ناروائى اعتراف كند، چنين ننگى را بدامن خود نپسنديد و بر سر دو راهى زندگى و مرگ ، مرگ جوانمردانه و شرافتمندانه را انتخاب كرد، و در جهت رسوائى شاه و تقويت حركت مردمى انقلاب 15 خرداد 42 جان خود را فدا نمود.
((همان روزها بمناسبت كشته شدن طيب و حاج اسماعيل رضائى ، روحانى جوانى مابين نماز جماعت مغرب و عشاء در مدرسه فيضيه قم ، بپاخاست ، و بروح بزرگ آنان درود فرستاد. و از نمازگزاران درخواست نمود، براى آنان طلب مغفرت كنند و نماز ((ليلة الدفن )) بخوانند(172))).
قبل از ظهر فرداى آنروز نيز بمانسبت كشته شدن طيب و حاج اسماعيل ، در مدرسه فيضيه به طور پراكنده و در برابر چشم جاسوسان مخفى رژيم شاه ، روحانيون جوان ، مراسمى بپا داشتند و به سخنرانى و سوگوارى پرداختند، و از كشته شدن آنان به خاطر نهضت و مبارزه تجليل به عمل آوردند، و شرائط كار ((طيب )) را در سخنرانيها با وضعيت ((حر بن زيد رياحى )) مقايسه مى كردند.
بمناسبت كشته شدن ((طيب )) قطعات شعرى نيز سروده شده ، و قطعه اى از آن در اختيار اين جانب نيز موجود بود، كه به خاطر جابجائيهاى اسناد و مدارك در رژيم شاه و ناامنى حاكم بر آن زمان ، اكنون كه از آن تاريخ تاكنون 24 سال ميگذرد، نويسنده نتوانست در آرشيو كتابخانه خود همه قطعه شعر را پيدا كرده ، و منعكس كند، اما دو بيت از آن قطعه شعر مفصل را كه به ياد دارم ، چنين است :
طيبا، طيبك الله روانت به جنان   چون توئى كشته راه حق و مرد ايمان
دشمنت كشت ولى روح تو افسرده نگشت   آرى ، آنروح كه پژمرده نشد روح خداست
بنابراين ، احترام و تجليل و طلب غفران الهى و گراميداشت ياد آنانكه در راه عقيده و شرافت انسانى خود، جوانمردانه راه مرگ شرافتمندانه را انتخاب كرده اند، و نيز ياد همه شهيدان 15 خرداد سال 42 را، از باب قدردانى و قدرشناسى و نمك شناسى ميبايست گرامى داشت .
در روزهائيكه اينجانب تصحيح اوراق چاپى اين كتاب را انجام ميدادم ، روزنامه اعلام كرد: در ((مسجد ارك )) تهران ، مراسم بزرگداشت بيست و پنجمين سالگرد شهادت طيب حاج رضائى و حاج اسماعيل رضائى ، برگزار شد، و در اين مراسم ، سالروز شهادت حماسه آفرينان يوم الله پانزده خرداد 42 شهيد طيب حاج رضائى ، و شهيد حاج اسماعيل رضائى ، با حضور نماينده آيت الله العظمى منتظرى و جمعى از مسئولين و مقامات مملكتى ، روحانيون ، بازاريان و اقشار مختلف مردم برگزار گرديد، و يكى از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ، از مجاهدت آن دو شهيد و ساير شهداء پانزده خرداد سال 1342، طى سخنان مبسوطى تجليل به عمل آورد(173).
تذكر لازم
در پايان چاپ اول اين كتاب ، صرفا بر اساس يادداشتى از آيت الله حاج شيخ محمد صادق تهرانى ، فهرستى از نام تعدادى از عالمان مدفون در جوار حضرت عبدالعظيم آمده بود، اما براى چاپ دوم ، كه تصميم به آوردن زيارتنامه هاى مستقل حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) و امام زاده حمزه و امام زاده طاهر و مطهر گرفته شد، شرحى از زندگانى آن عالمان و افزودن شرح زندگى تعداد ديگرى از عالمان و دانشمندان خدمتگزار - كه حق خدمت به گردن همه دارند - با استناد به سنگ نوشته ها و منابع ديگر تاريخى اضافه گرديد، با اين وصف ، چاپ جديد اين كتاب با رفع نقص جابجائى صفحه بنديهاى ص 109 - 107 اصلاح گرديده و اكنون به مطالعه خلاصه زندگى تعدادى از عالمان و نويسندگان و محققان مدفون در آستانه سيدالكريم و ((شهر رى ))، بر اساس ‍ ترتيب تاريخ ولادت آنان مى پردازيم :
5 - حاج مولا على كنى
عالم بزرگ و مجتهد عاليمقام ، حاج مولا على كنى ، به سال 1220 هجرى قمرى ، در ((كن )) دو فرسنگى تهران كه امروز به تهران وصل شده است ، بدنيا آمد.
حاج مولا على ، خود مى گويد: من از كودكى علاقه زيادى به آموختن علم داشتم ، بدين جهت پيش معلمى رفتم و علوم مقدماتى فارسى را در مدت كمى فرا گرفتم ، اما موانعى مرا از ادامه تحصيل باز مى داشت ، ولى من علوم ادبى و عربى را بسيار دوست مى داشتم ، بدين خاطر در حالى كه حدود بيست ساله شده بودم ، تصميم جدى گرفتم به درس خود ادامه بدهم ، از اين جهت دعا و ثناى الهى زياد انجام دادم و از خداوند خواستم به من توفيق خواندن علوم دينى را عنايت فرمايد، تا اينكه با شفاعت و بركات اهل بيت (عليه السلام ) به نجف اشرف راه يافتم و در آنجا به خواندن دروس دينى پرداختم .
بارى ، در آن حوزه بزرگ به خواندن فقه و اصول و ساير علوم دينى ادامه دادم ، تا آنجا كه به توانائى تاءليف و تصنيف مسائل مهم ((علم اصول )) دست يافتم ، و كتابهاى : اوامر و نواهى ، و مفاهيم ، و استصحاب را بطور جداگانه نوشتم .
در سال 1244، بيمارى ((وبا)) آمد و سراسر ممالك و مخصوصا عراق را فرا گرفت و مانع درس و تحصيل شد، بدين جهت من هم مانند سايرين براى فرار از ((وبا)) به اين شهر و آن شهر مى رفتم ، تا اينكه بيمارى ((وبا)) آرام گرفت و من براى ادامه درس به ((نجف )) برگشتم و به نوشتن مباحث ((فقهى )) پرداختم ، ولى به خاطر نداشتن كتاب و مدارك لازم براى اين كار و گرفتارى به فقر شديد، هر چيزى پيدا مى كردم مطالب خود را روى آن مى نوشتم تا اينكه كتابهاى : 1 - طهارت . 2 - صلاة . 3 - بيع . 4 - قضاء در 2 جلد. 5 - و كتاب شهادات ، به درخواست طلاب مشتاق بوجود آمد.
آن گاه در سال 1263 هجرى قمرى براى زيادت امام رضا (عليه السلام ) كه هزاران سلام و صلوات نثار او و پدرانش باد، و نيز ديدار با قوم و خويشان روانه ايران شدم (174).
6 - كتاب ديگر علامه مولا على كنى ، كه با كوله بار سنگينى از فقه و اصول و حديث و تفسير به تهران آمده بود ((تحقيق الدلائل )) در ((شرح تلخيص مسائل )) است ، كه علامه سترگ ، حاج آقا بزرگ تهرانى آن را مورد تمجيد و تعريف قرار داده و مى گويد: كتاب طهارت و صلاة مولا على كنى به چاپ نرسيده ، اما بقيه كتابهاى او در سال 1304 هجرى ، بصورت يك جلد ضخيم به چاپ رسيده ، و طبق نظريه علمائى كه ما ديده ايم ، مطالب آن از مطالب كتاب ((جواهر الكلام )) دقيقتر و عميقتر است (175).
7 - توضيح المقال ، كتاب ديگر علامه كنى است ، كه در مورد علم درايه و رجال نوشته شده ، اين كتاب از يك مقدمه و سه باب و يك خاتمه تشكيل يافته و دوباره همراه كتاب ((رجال ابو على )) كه چاپ دوم آن سال 1302 صورت گرفته ، به چاپ رسيده است .
اين عالم ربانى در كتاب ((توضيح المقال )) شرح زندگى 59 تن از عالمان دين را آورده ، كه با شرح زندگى خود او، آنان به 60 تن مى رسند(176)...
مرحوم حاج مولا على كنى ، همانطور كه خوانديم داراى مقام بلند علمى بوده ، كتابها و تاءليفهاى علمى عميقى نوشته ، از شاگردان وارسته عالم بزرگ شيعه ((محمد حسن نجفى )) صاحب كتاب عميق 43 جلدى ((جواهرالكلام )) بوده و چنانكه مطالعه كرديم ، بعضى از آثار علمى او از كتاب ((جواهرالكلام )) هم دقيقتر و عميقتر مى باشد، اما نكته بسيار مهم در زندگى اين عالم ، جنبه هاى معنوى و عرفانى او بوده است ، تا جائيكه ((محدث قمى )) مى نويسد:
اين عالم بزرگ مادامى كه در تهران ساكن شد، مرجع عموم و پناهگاه مردم و احياگر حوزه هاى علمى و مذهب شيعه گرديده بود(177).
سرانجام اين عالم ربانى صبح پنجشنبه بيست و هفتم محرم 1306 هجرى قمرى به سن 86 سالگى در تهران از جهان چشم فروبست ، بدن او را تا ((شهر رى )) روى دست مى بردند، تشييع جنازه با شكوه و پرعظمتى از او به عمل آمد، و اول ماه صفر، يعنى پس از سه روز تجليل و تكريم ، جسد او را در مسجد عتيق كه بين حرم حضرت عبدالعظيم و امام زاده حمزه قرار دارد، به خاك سپردند(178) و در سراسر شهرهاى ايران ، به احترام او مجالس و محافل سوگوارى و عزادارى تشكيل گرديد، و هم اكنون نيز مرقد اين عالم ربانى مورد زيارت و احترام و تبرك و كرامت براى اهل ايمان واقع مى شود(179).
6 - ميرزا ابوالقاسم كلانتر
ميرزا ابوالقاسم كلانتر تهرانى ، فرزند حاج محمد على بن حاج هادى نورى ، سوم ربيع الثانى سال 1236 هجرى در تهران به دنيا آمد. او عالمى فاضل ، محققى دقيق ، فقيهى بلند مقام و اصولى عميقى بود، و از شاگردان نمونه و ممتاز علامه بزرگ ((شيخ مرتضى انصارى )) محسوب مى گرديد.
ميرزا ابوالقاسم ، مدتى را كه در نجف اشرف اقامت داشت و در حوزه درسى ((شيخ انصارى )) حضور مى يافت ، مطالب درس استاد خود را يادداشت مى كرد، آن را تنظيم مى نمود و نظريه هاى علمى خود را هم به آن مى افزود، و آن را تحت عنوان ((تقريرات در اصول )) به رشته تحرير درآورد.
از عجايب روزگار اين است ، كه اين عالم بزرگ به سال 1292 هجرى قمرى ، در 56 سالگى ، در همان سوم ربيع الثانى ، كه ولادت يافته بود، در شهر رى از جهان فروبست و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى (عليه السلام ) در صحن امام زاده حمزه و در مقبره ((شيخ ابوالفتوح رازى )) به خاك سپرده شد(180).
فرزند اديب و دانشمند او ((ميرزا ابوالفضل )) براى پدر اينگونه مرثيه سروده است :
زندگى دنيا و آمال و آرزوهاى دراز آن را رها كن ، زيرا به خداوند هيچكس ‍ براى هميشه زنده نخواهد ماند.
حوادث روزگار چون كمانى ، شخصيت بزرگوارى را رها كرد، كه هم پاكيزه بود و هم اصالت خانوادگى داشت .
او علامه اين جهان و يكى از افراد انسانها بود، اما ديگر چه كسى سنگر علم و دانش او را پر خواهد كرد؟!
اى پدر! به جوار حضرت عبدالعظيم شتافتى ، و به آرزوى ديرينه خود دست يافتى (181).
7 - ميرزا ابوالحسن جلوه
حكيم بزرگ الهى ، سيد ابوالحسن جلوه ، فرزند سيد محمد طباطبائى پزشك ماهر زواره اى ، در ذيقعده سال 1238 هجرى قمرى ، در ((احمد آباد)) ايالت ((گجرات هندوستان )) بدنيا آمد.
حكيم جلوه ، در شرح زندگى خود مى نويسد: مدت اقامت پدرم در ((سند)) و هندوستان سى و شش سال بود، وقتى من به اصفهان وارد شدم ، هفت ساله بودم ، چهارده ساله بودم كه پدرم به سال 1252 هجرى ، كه به سال ((وبائى )) موسوم بود، در حالى كه پيش از هفتاد سال داشت ، وفات كرد و در جوار مزار پدر خود ((ميرزا محمد صادق )) در قبرستان ((زواره )) به خاك سپرده شد(182).
اين عالم ربانى در چهارده سالگى پدر خود را از دست مى دهد، و با درد يتيمى دست به گريبان مى گردد، اما در همان سن و سال با توجه به اينكه از نظر خانوادگى جد اعلاى او هم ((ميرزا رفيعا نائينى )) عالم بزرگ دينى بوده ، وطن خود را ترك مى كند و براى كسب علم و دانش ، در مدرسه ((كاسه گران )) اصفهان اقامت مى نمايد.
حكيم سيد ابوالحسن جلوه ، كه با وجود فقر و تنگدستى و نداشتن پدر، به حوزه علمى اصفهان رفته بود، با تمام هوشيارى و جديت همت خود را به كار مى گيرد، دوره هاى مقدماتى علوم عربى و ادبى را مى گذراند و براى آموختن دوره هاى فقه و اصول و حكمت ، در حوزه هاى درسى عالمان وارسته اى چون : ميرزا حسن حكيم ، ميرزا حسن فرزند ملا على نورى حكيم ، و آخوند ملا عبدالجواد تونى خراسانى شركت مى جويد و مراحل علمى حكمت و عرفان و الهيات را پشت سر مى گذارد.
اين عالم حكيم در سال 1273 هجرى ، در حالى كه 35 سال داشت و به مراحل علمى بلندى دست يافته بود، اصفهان را ترك مى گويد و در مدرسه علميه ((دارالشفاى )) تهران ، كه مقابل درب ((مسجد شاه )) قرار داشت و بعد بخاطر توسعه خيابان بوذرجمهرى (15 خرداد) تخريب شده ، ساكن مى گردد، و به تحقيق و تدريس و پرورش ‍ طلاب و فضلاى آن حوزه علمى مى پردازد.
مدت اقامت حكيم جلوه در تهران چهل و يك سال طول مى كشد، و او به خاطر فقر و تنگدستى ، يا به جهت شوق و علاقه زياد به علم و دانش و معنويت و يا ناراحتى محلى ، همسرى انتخاب نمى كند و به طور مجرد تا آخر عمر زندگى مى كند، اما در پرتو اخلاق و روحانيت خويش و در شعاع علم و دانش خود، فرزندان علمى و روحانى متعددى ، كه هر كدام از آنان ستارگان درخشان آسمان علم و فضيلت بوده اند، از خود به يادگار مى گذارد، كه شمار آنان به ده ها نفر مى رسد.
آثار علم و نوشته هاى حكيم ابوالحسن جلوه هم فراوان است ، او خود مى گويد: كتاب مستقلى ننوشتم ، اما بر كتابهاى بوعلى سينا و سيد صدرالدين شيرازى ، كه آنرا تدريس مى كرده ، و نيز ساير آثار علمى و عرفانى شرح و توضيحاتى نوشته ، كه عمده ترين آنها بدين قرار است :