نخستين معصوم پيامبر اءعظم (صلى الله عليه وآله )

جواد فاضل

- ۱۸ -


هيچ كس مجاز نيست دست به متاعى كه از آن ديگران بر زمين افتاده است ، بزند، مگر آن كس كه بخواهد اين متاع را به صاحبش بازگرداند. و هيچ كس ‍ مجاز نيست كه درختان حرم را قطع كند و هيچ كس مجاز نيست كه به صيد حرم تير اندازد و حتى مجاز نيست كه شكارهاى حرم را از لانه ها و آشيانه هايشان برماند.))
در آغاز بعثت گروهى از بت پرستان عرب بر ضد اسلام ، فعاليت هاى شديد به كار مى بردند. تا آن جا كه رسول اكرم خون اين گروه را هدر فرموده بود.
پس از فتح مكه فرصت مناسبى به دست مسلمانان افتاده بود كه انتقام خويش از اين دسته مردم فرومايه بازگيرند.
ولى تا آن جا كه از تاريخ استفاده مى شود از اين مردم ((مهدورالدم )) جز عده اى انگشت شمار كسى به قتل نرسيد؛ زيرا يكى پس از ديگرى به حضور رسول الله شرفياب شدند و كلمه اسلام بر زبان راندند و از خطر قتل معاف ماندند.
جهاد حنين
جهاد حنين هم به دنبال فتح مكه پيش آمد؛ زيرا قبايل مشرك عرب هنوز اميدوار بودند كه بتوانند ريشه اسلام را از جهان براندازند.
هوازن و ثقيف ، اين دو قبيله كه در شهر طايف به سر مى بردند خود را از قريش مجهزتر و قوى تر مى شمردند. و از ترس اين كه رسول اكرم پس از فتح مكه غافل گيرشان كند، پيش دستى كردند و به سوى نيروى اسلام حمله آوردند.
مالك بن عوف نصرى سيد قبيله هوازن با قارب بن اسود ثقفى سيد قبيله ثقيف ، ائتلاف كرد و اين دو زعيم عرب با چهار هزار مرد شمشيرزن به هواى اين كه اساس اسلام را واژگون كنند، پيش تاختند.
نيروى اسلام در اين هنگام دوازده هزار مرد مسلح و مجهز بود و اين كثرت عده كه سه برابر بر نيروى دشمن برترى داشت ، در مسلمانان كبريا و نخوتى پديد آورد و همين كبريا و نخوت موجبات شكست شان را فراهم آورد.
خالد بن وليد كه فرمانده طلايه سپاه بود، هنگامى كه مى خواست از پيچ و خم دره بگذرد با حمله ناگهانى قبيله هوازن روبه رو شد و اين حمله چنان بى وقت و رعب انگيز بود كه ستون طلايه بى هيچ مقاومت از هم پاشيد.
سربازان مسلمان كه در جنگ هاى پيشين ، هر صد نفر با هزار نفر مبارزه مى كردند و پيروز مى شدند، سخت به هول و هراس افتادند.
فرار طلايه سپاه در ستون هايى كه به دنبال مى آمدند هم اثرى ناگوار بخشيد. همه دسته جمعى پا به گريز گذاشتند تا آن جا كه سليمان بن عثمان ((جوانى كه پدرش به دست مسلمانان كشته شده بود و خودش راه مسلمانى گرفته بود)) دوباره به كيش كفر برگشته ، به سوى پيامبر عزيز حمله برد تا به قصاص خون پدر، خون پاك پيامبر را بر خاك بريزد؛ ولى آنچه مسلم بود اين است كه قتل رسول الله براى وى ميسر نبود.
به ناچار از نيروى اسلام فرار كرد و به بت پرستان عرب پيوست .
شيرازه لشكر اسلام در اين جنگ ، چنان از هم گسيخت كه بيش از چهار تن در كنار پيغمبر نماندند. اين چهار تن : نخستين على مرتضى ، دوم عباس بن عبدالمطلب ، سوم ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب و چهارم عبدالله بن مسعود انصارى بودند.
اما خداى اسلام كه همه جا دست نصرت خويش را از آسمان ها به يارى رسول خود پيش مى آورد، در اين جا هم پيش آورد و سپاه هوازن و ثقيف را پراكنده ساخت و راه طايف به روى رسول اكرم گشوده شد.
شهر طايف هم مانند مكه ، بتكده ها و بت هاى بسيار داشت كه با دست نيروى اسلام در هم شكست و ويران شد و رسول اكرم پس از فتح طايف به مكه بازگشت .
غزوه تبوك آخرين غزوات رسول اكرم است و اين تبوك نام قلعه و چشمه اى است كه ميان ((حجر)) و ((شام )) قرار دارد.
پس از جهاد موته و شهادت جعفر بن ابى طالب ميان مردم اسلام و اعرابى كه تحت حمايت امپراطورى روم به سر مى بردند و پيرو دين مسيح بودند تا چندى آرامش برقرار بود.
از آن جايى كه جنگ موته به نفع اعراب انصارى خاتمه يافت ، قبايل شامات دوباره به فكر جنگ افتادند و براى اين كه امپراطور هراكليوس را به فتح حجاز دل گرم سازند، به دروغ برايش گزارش دادند كه رسول اكرم از جهان درگذشت و فرصت مناسبى پيش آمده كه اساس اين دين را در هم بشكنيم .
امپراطور هم به اين طمع ، دستور داد به حجاز حمله كنند و مردى از اعيان روم را كه ((باگباد)) ناميده مى شد با چهل هزار مرد مسلح از نيروى روم و قبايل لخم و جذام و توخ و غسان و عامله بسيج داد و از اين سوى رسول اكرم نيز به فرمان خداى ماءمور شد كه اراضى مقدسه شام را از چنگ مظالم و مفاسد روميان نجات بخشد، به تهيه و تجهيز سپاه پرداخت .
مسلمانان در اين جهاد، اندكى سستى و كسالت نشان داده بودند؛ اما مع هذا بسيج كردند.
لشكرى نزديك به چهل هزار سواره و پياده مسلح به رسول اكرم عرضه شد. رسول الله در برابر اين سپاه بر پاى خاست و اين خطابه را ايراد فرمود:
((به نام پروردگار متعال زبان مى گشايم و نخستين ذات مقدس وى را سپاس ‍ و ستايش مى گويم و نعماى بى انتهايش را به ياد مى آورم . همگان را دهان باشد و در هر دهانى زبانى بجنبد. زبان ها سخن گويند و سخنان با لغات گوناگون ادا شوند. ولى آن سخن كه هميشه و همه جا راست و درست است سخن خداست .
ان اصدق الحديث كتاب الله
پروردگار متعال در فرمان آسمانى خود خويشاوندان را به هم نزديك شمارد و سازمان اجتماع را بر اساس خانواده ها استوار سازد.
چه بسيار رشته بتابند كه دير يا زود از هم گسيخته شود؛ ولى آن رشته كه هرگز نگسلد و براى ابد باقى و برقرار بماند رشته تقواست . مردم پارسا و پرهيزگار به هرجا پاى بگذارند راه به مقصود خواهند يافت .
من نپندارم كه كس پرهيزگار باشد و در فروغ پرهيزگارى رشد خويش را در نيابد.
سنت ما سنت ابراهيم خليل باشد. ما به ملت وى گرويده ايم ؛ زيرا اين ملت را در پيشگاه پروردگار آسمان ها و زمين ها محبوب تر و پسنديده تر يافته ايم .
به ياد پروردگار بزرگ باشيد كه ياد وى ، قلب را روشن و مغز را تابناك بدارد.
در حكمت ها و حكومت هاى قرآن مجيد بينديشيد و از پندهاى عبرت انگيزش درس عبرت فراگيريد.
اين بلوا كه امروز دنياى ما را فروگرفته غوغا و غريو بسيار دارد و رنج و محنت فراوان آورد. اما آنان كه هم مرد و هم جوانمردند، از تلاش و تقلا خسته نشوند و در راه حق جويى از پاى ننشينند و در حق گويى سكوت روا ندارند.
خير الامور عوازمها و شر الامور محدثاتها و احسن الهدى هدى الانبياء و اشرف القتل قتل الشهداء
آن حوادث كه از همه دشوارترند، بهترين حوادث باشند و آن امور كه از همه فاسد ترند، بدعت ها و محدثات هستند.
روشن ترين راه ها، راهى است كه انبيا نشان دهند و شريف ترين مرگ ها، مرگى است كه در ميدان جهاد با خاك شرف و خون شهادت آميخته باشد.))
اما كسانى كه كور از مادر بزادند؛ يعنى ديده عقلشان هرگز گشوده نشده ، كوركورانه طومار زندگى را به هم پيچيده و راه رشد و رسم رشادت نشناسند و عمرى را در ضلالت و تباهى به سر آورند.
كورترين كورها كسى است كه پس از هدايت به گمراهى درافتد و سودمندترين كردارها كردارى است كه به ديگران سود بخشد.
در ميان هدايت ها آن هدايت از همه پسنديده تر است كه بتواند بشر را به دنبال خويش بكشاند و آسان تر به سرمنزل مقصودشان برساند و بدترين كورى ها كورى قلب است .
دست راست هميشه از دست چپ شريف تر است و كم كافى از زياد نارسا پسنديده تر است .
آن كسان كه عمرى در لهو و لعب تباه كنند و چون لحظه واپس فرارسد، لب به توبت و انابت گشايند، قومى مسخره باشند و تباهكارانى كه به روز قيامت از تباهكارى هاى خود پشيمان گردند، ندامتى بيهوده برند.
در ميان مردم كسانى باشند كه به روزهاى جمعه از عبادت در جماعت سرباز زنند و خداوند متعال را با كسالت و بطالت ياد كنند.
هيچ خطايى از خطاى زبان خطرناك تر نيست و مردم دروغ گو مردمى ، مخوف و خايف باشند.
آن نفس كه فطرتش توانگر است ، همواره با توانگرى مقرون است و آن جان سعادتمند كه پرهيزگار است . توشه اى پايان ناپذير با خويش ذخيره دارد.
آغاز حكمت مخافت خداست و گرانبهاترين گوهرى كه در قلب پرورش ‍ مى يابد، گوهر يقين است .
ترديد و تشويش نتيجه كفر است و در مصيبت ها، نوحه سرودن يادگار منحوسى است كه از دوران جاهليت به جاى مانده است .
آتش كينه همچون آتش جهنم سوزان است و جز دوزخ جايى ندارد و مستى هم جز عذاب الهى كيفرى نگيرد. شعر(63) از شيطان است و شراب مايه گناه است . زنان (بدكار) دام اهريمنند كه به هواى اسارت مردان بر زمين گسترده شده اند و جوانى جلوه اى از جلوه هاى جنون است .
منحوس ترين پيشه ها پيشه اى است كه سودش از ربا تاءمين مى شود و ناگوارترين خوردنى ها مال يتيم است .
خوشبخت ، كسى است كه از ديگران پند و عبرت گيرد و بدبخت ، آن كس ‍ باشد كه در رحم مادر رقم شقاوت بر پيشانيش رسم شود.
آنچه خواهد آمد هر چند دور باشد باز هم نزديك است .
برادر مؤ من خود را سرزنش مدهيد و با برادر مؤ من خويش قتال نكنيد، دروغ نگوييد و به غيبت ديگران لب ميالاييد.
مال مسلمانان را همچون خونش بر خويش حرام بشماريد و همواره به خداوند متعال توكل بداريد؛ زيرا هر كس به وى توكل جويد پناهى مطمئن يافته است و هر كس با تلخى صبر بسازد از حلاوت ظفر، كام جان شيرين خواهد كرد.
از خطاى زيردستان خويش چشم بپوشيد تا خداى شما از خطاى شما نيز بگذرد.
آنان كه بر مصيبت صبر كنند از پروردگار خود عوض مطلوب خواهند يافت و آن كسان كه همى كوشند تا خويشتن را در چشم ديگران بزرگ بنمايانند و بانگ عظمت و قدرت خود را به گوش ديگران رسانند، خداوند توانا در چشم مردم ، زشتشان جلوه خواهد داد و صداى ننگ و رسواييشان را به گوش مردم خواهد رسانيد.
روزه داران از پيشگاه الهى پاداش فراوان برند و گناهكاران از پروردگار خود كيفر ببينند.
اللهم اغفر لامتى . اللهم اغفرلى و لامتى . استغفرالله لى و لكم .
پروردگارا! امت مرا بيامرز. پروردگارا! مرا و امت مرا بيامرز. از درگاه الهى براى خويش و به خاطر شما آمرزش مى جويم ))
رسول اكرم در اين جنگ ، على را با خود به ميدان نبرد. على در اين واقعه به جاى پيامبر گرامى در مدينه به حل و فصل امور مسلمانان برگزيده شده بود.
اين سفر آخرين سفرى بود كه رسول الله به جنگ مى رفت . وى على را در آخرين سفر جنگى خويش به خلافت مدينه گذاشت ، باشد كه مردم تكليف خود را در سفر ابدى او بدانند و على را جانشين بر حق وى بشناسند.
على دل تنگ بود؛ اما رسول اكرم از وى تسلى فرمود و حكمت الهى را در اين كردار به خاطرش آورد.
على مرتضى در مدينه ماند و رسول اكرم به سوى تبوك عزيمت فرمود؛ اما وقتى به عرض امپراطور هراكليوس رسيد كه گزارش اعراب شام با حقيقت مقرون نبود و علاوه شد كه اكنون رسول اكرم با نيروى مجهز خود به اين سوى عزيمت فرموده ، از كرده خويش پشيمان شد.
بى درنگ دستور داد كه پاى صلح به پيش گذارند و اين غايله را بى جنگ و جدال فروبنشانند.
در اين سفر فرماندار ((دومة الجندل )) كه ((اكيدر)) ناميده مى شد، با دست خالد بن وليد به اسارت درآمد و اراضى ((دومة الجندل )) تحت تصرف نيروى اسلام قرار گرفت و رسول اكرم پيشنهاد هراكليوس را قبول فرمود و از تبوك به مدينه بازگشت .
فصل دوازدهم : حجة الوداع
رسول اكرم پس از هجرت سه بار به زيارت كعبه عزيمت فرمود؛ ولى در اين سه بار بيش از دوبار به اداى مناسك حج دست نيافت .
زيرا در نخستين سفر، مشركان قريش بنا به معاهده ((حديبيه )) نگذاشتند موكب پيامبر به مكه برسد.
البته در فتح مكه رسول الله خانه خدا را طواف فرمود؛ ولى چون آن موسم موسم حج نبود، نمى توان از آن سفر به عنوان سفر حج ياد كرد.
به سال دهم هجرت رسول اكرم تصميم گرفت كه در موسم حج به سوى مكه عزيمت فرمايد و در اين هنگام شهر مكه ، شهرى از شهرستان هاى اسلام بود و ((عتاب بن اسيد)) از طرف پيامبر بر مكه حكومت مى كرد.
كاروانى كه به نام ايفاى مراسم حج از مدينه حركت مى كرد، كاروان سالارى همچون محمد بن عبدالله رسول الله با خود داشت و مسلم است كه يك چنين كاروان بسيار عظيم و بسيار شكوهمند خواهد بود.
گفته مى شود كه در اين سفر صد و بيست و چهار هزار مرد و زن در ركاب پيامبر به سوى مكه روى آورده بودند.
فرياد:
لبيك ، اللهم لبيك . لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد و النعمة و الملك لك لا شريك لك لبيك . لبيك اله الحق
از گلوى صد و بيست و چهار هزار انسان مسلمان در و دشت را به لرزه در آورده بود.
((پروردگارا! تو را اجابت مى كنم . به نداى تو جواب مى دهم .
دعوت تو را مى پذيرم . تو پروردگار بى همتايى . ستايش و انعام آن ذات اقدس تو است . پادشاهى سزاوار تو است . اى خداى بى همتا. اى حقيقت حق . تو را اجابت مى كنم . به دعوت تو پاسخ قبول مى گويم .))
اين كاروان از مدينه به سوى مكه روى نهاد و با همين شكوه و حشمت ، شهر مكه را از عظمت اسلام لبريز ساخت .
مكه اى كه تا چند سال پيش بتكده اعراب بود، در سال دهم هجرت همچون قرص خورشيد در فروغ توحيد و فضيلت مى درخشيد.
ديگر از بت ها و بتكده ها نشانى نبود. همه جا سخن از لا اله الا الله و محمد رسول الله بود.
در خانه كعبه ، ديگر ((عزى )) و ((هبل )) تكيه به ديوار نداشتند.
ديگر خانه كعبه ، مقدس ترين خانه هاى جهان با شنيع ترين آلودگى هاى اجتماعى بشر آلايشى نداشت .
وقتى كه رسول الله با اين ازدحام عجيب به ((باب بنى شيبه )) رسيد، خانه كعبه پديدار شد. رو به آسمان ها كرد و گفت :
اللهم زد هذالبيت تعظيما و تشريفا و تكريما و مهابة و زد من عظمته ممن حجه و اعتمره و تشريفا و تكريما.
((خداوندا! بر عظمت و كرامت و ابهت اين خانه بيفزاى
خداوندا! هر چه بر تعداد حج گزاران افزوده مى شود، شرافت و احترام اين خانه را نيز افزون ساز))
ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار(64)
رسول اكرم به روز يك شنبه سوم ماه ذى الحجه به مكه نزول اجلال فرمود و تا روز پنج شنبه هشتم ذى الحجه در مكه اقامت داشت ، در روز پنج شنبه به هنگام زوال خورشيد غسل كرد و به منا رفت و نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا را در منا گزاشت و شب را هم در منا به روز رسانيد و روز جمعه كه روز عرفه بود با انبوه عظيمى از قريش و قبايل ديگر از منا به عرفات رفت و در صحراى عرفات اين خطابه را ايراد فرمود:
((همه نعمت از او رسد و همه نيكى ها و نيكويى ها بدو بازگردد. از شر نفس ‍ خويش به خدا پناه مى بريم ؛ زيرا هرچه مى انديشيم دشمنى از خويشتن بى باك تر و بى رحم تر نمى شناسيم .
از گناهان خويش به خدا پناه مى آوريم و هم از ذات اقدس وى مغفرت و مرحمت مى جوييم .
آن را كه خدا هدايت فرمايد، هرگز كس نتواند گمراه كند و آن كس كه از نعمت هدايت الهى محروم بماند با هيچ راهنمايى به سر منزل مقصود نخواهد رسيد.
و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله
به يگانگى پروردگار خود گواهى مى دهم و عبوديت و رسالت خويش را هم تصديق مى دارم .
نخستين وصيت من به شما اى بندگان خداى ! وصيت به تقوى و پارسايى است .
من شما را به سوى نيكوكارى دعوت مى كنم . من شما را به سوى خيرات و فضايل مى رانم . از من بشنويد، از من بپذيريد، فرصت امروز را غنيمت شماريد؛ زيرا گمان ندارم كه در سال ديگر بتوانيد مرا در اين مقام بيابيد.
اى بنى آدم ! من قانون ربا را كه در مكاسب جاهليت برقرار بود منسوخ ساخته ام و من بيش از همه چيز ربايى را كه عباس بن عبدالمطلب در معاملات مقرر مى داشته ابطال كرده ام .
رباخوار در مذهب من ناستوده و گناهكار است . هر چند عموى من عباس ‍ ابن عبدالمطلب باشد.
هر چه خون ، كه در جاهليت به خاك ريخت ، همه را در زير پاى خود پايمال ساخته ام ، هر چند آن خون ، خون حارث بن ربيعة بن عبدالمطلب باشد.
نظامات و مقررات جاهليت يك جا در مذهب من منسوخ است ، مگر پرده دارى خانه كعبه و سقايت حجاج كه همچنان در دين اسلام محترم خواهد ماند.
آن كس كه ديگرى را به عمد از ميان بردارد قصاصش قتل است و اگر عمل قتل عمدا صورت نگيرد، خون بهاى مقتول صد شتر نر خواهد بود.
اى بنى آدم ! اهريمن ناپاك بسيار آرزومند بود كه معبود شما باشد؛ اما به اين آرزو دست نيافت ، ولى چون خويشتن را در ميان آدم مطاع يافت ، شادمان شد و به همين عنوان رضا داد و قناعت كرد. اين شما هستيد كه بايد از اطاعت وى سرباز زنيد و دشمن خويش را مطاع خويش نشماريد.
اى بنى آدم ! شمار ماه ها به دوازده ماه در مذهب من قرار يافته و در اين دوازده ماه چهار ماه حرام باشد.
از اين چهار ماه ، سه ماه متوالى ذى القعده و ذى الحجه و محرم است و آن يك ماه كه فرد افتاده نامش رجب است . رجبى كه ميان جمادى و شعبان قرار دارد.
اى بنى آدم ! از زنان بر مردان و مردان بر زنان در مذهب من حقى مسلم و معين دارند كه بايد خواه و ناخواه اين حق را رعايت كنند.
تكليف زنان اين است كه جز شوهر خويش كس را به خويشتن راه ندهند. جز با رضاى شوهر خود در خانه اش را به روى كس نگشايد. دامن به فحشاء و فجور نيالايند. و اگر چنين كنند ابتدا از معاشرت شوهر محروم خواهند ماند و بعد از محبت وى بى بهره خواهند شد و بعد پيمان همسريشان پايمال خواهد بود.
و در برابر اين تكليف ، تكليف شما كه مرد هستيد و شوهر هستيد، انجام وظايف يك مرد زن دار است .
مرد زن دار مكلف است كه خوراك و پوشاك همسر خويش را به مقتضاى محيط تاءمين سازد.
زن موظف است كه شخصيت خود را در شخصيت شوهر خويش محو بشمارد و شما كه مرد هستيد، وظيفه داريد زن خويش را امانت خدا بشماريد و اين امانت گرانمايه را عزيز و گرامى بداريد.
اى مردم ! من مسلمانان را به نام اسلام با پيوند برادرى به هم بسته ام و روا نمى دارم كه هيچ برادر جز با رضاى برادر خويش دست به مال وى دراز كند.
زنهار پس از مرگ من به خوى جاهليت بازنگرديد و كفر را به جاى اسلام ننشانيد. به روى هم شمشير مكشيد. من شما را گمراه و سرگردان نخواهم گذاشت . من در ميان شما يادگارى نهادم كه اگر گوش به فرمانش بداريد هرگز از صراط مستقيم انحراف نخواهيد گرفت . آن يادگار مقدس كه تا روز رستاخيز بر شما حكومت مطلق دارد كتاب كريم خداست .
اى بنى آدم ! خداى شما يگانه و پدر شما يكى است . همه را آفريدگار جهان آفريده و همگان از آدم به وجود آمده ايد و گل آدم هم از خاك سرشته شده بود.
همه خاكيد و همه به پروردگار پاك باز خواهيد گشت .
تنها آن كس در ميان شما محترم و مكرم است كه پارسا باشد. هر كسى پارساتر در پيشگاه الهى عزيزتر و گرامى تر است .
اى آنان كه در اين سرزمين سخنان مرا مى شنويد، به مردمى كه حضور ندارند ابلاغ كنيد. بايد ملت اسلام بداند كه هيچ كس در مال خويش ، بيش ‍ از يك ثلث نتواند وصيت كند. زيرا آنچه را كه بر جاى مى گذارد به وارث وى خواهد رسيد.
هيچ كس به عنوان زنا حق ندارد فرزند ديگران را فرزند خويش بشمارد؛ زيرا فرزند از آن خانواده است و نصيب زناكار سنگ رجم مى باشد.
آن فرومايه كه دوست مى دارد از خانواده خويش بگسلد و با مردى زناكار بپيوندد همواره ملعون و مطرود خواهد بود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
رسول اكرم به روز چهارشنبه چهاردهم ماه ذى الحجه براى آخرين بار خانه مقدس كعبه را طواف فرمود و با كعبه وداع گفت و سپس دستور داد كه از مكه رخت به سوى مدينه كشند.
و به همين جهت اين حج را حجة الوداع نامند. رسول الله نيز در خطابه غراى خويش به اين نكته غم انگيز اشارت داده است كه فرمود:
لعلى لا القاكم بعد عامى هذا
گمان دارم پس از امسال ، ديگر شما را ديدار نكنم .
اين گمان نبود، اين يك پيش گويى عميقى بود كه ريشه از وحى و الهام مى گرفت .
رسول اكرم به اعتبار همين اطلاع با خانه كعبه به نام وداع طواف كرد و به روز چهاردهم ماه رو به سوى مدينه نهاد.
ارباب نظر احساس مى كردند كه رسول اكرم محرمانه نگران است . چنين مى نمايد كه رازى ناراحت كننده در سينه دارد و ناگزير است اين راز را فاش ‍ سازد؛ اما از مقتضيات محيط مطمئن نيست .
اين سفر، سفر وداع است . بايد تكليف تبليغ در اين سفر به حد كمال رسد. بايد گفتنى ها هر چه هست گفته شود. بايد ملت مسلمان آنچه را شايسته شنيدن است بشنود. مع هذا محيط مساعد و مناسب نيست .
در منزل ((كراع عميم )) كه از اراضى ((عسفان )) به شمار مى رود. اين آيت شريفه به رسول اكرم وحى شد.
فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك و ضائق به صدرك (65)
((شايد از آنچه بر سينه تو وحى مى شود، پاره اى را ناگفته مى گذارى و همچون راز مگو را در خاطر خويش نگاه مى دارى و به همين جهت سينه خويش را سنگين مى سازى ))
و در اراضى ((غدير جحفه )) كه به ((غدير خم )) معروف است اين آيه فرود آمد:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين (66)
((راز ما بازگوى و از گفتار هرزه مردم در انديشه مباش . پروردگار تو وجود عزيزت را از آلايش تهمت ها و آسيب فرومايگان ايمن خواهد داشت . تبهكاران از فروغ هدايت بى بهره خواهند ماند.))
در آن نيمه روز، در آن گرم گاه آتشناك ، در فروغ سوزان آفتاب حجاز كه مرغ هوا و ماهى دريا را كباب مى كرد؛ در كنار آن غدير بى آب ، بر روى آن شن هاى تفتيده و داغ شده ، جهاز شتران را بر بالاى هم چيدند و به صورت منبرى درآوردند. در اين هنگام نيم ساعت به زوال خورشيد مانده بود.
رسول اكرم بر يك چنين منبر ايستاد و اين خطابه غرا را كه غراترين خطبه هاى اوست ، پيش جمعيتى نزديك به صد و هفتاد هزار نفر ايراد فرمود:
الحمد الله ، ستايش ويژه اوست كه بلند است ، بزرگ است ، بى همتا و بى نياز است . بر عالى ترين درجات وجود مقام گرفته و يكتا مانده و با پست ترين مظاهر وجود نزديك شده و آشنايى كرده است . اين جا و آن جا همه جا را از فروغ جمال خويش روشن ساخته و با دل ها و جان ها همدم و همراز است .
او در لامكان بر مكان ها و ممكنات احاطه كرده و در اعماق دره ها و درياها و اوج افلاك و آسمان ها فرمان حكومت رانده است . لوح چيست ؟ قلم كدام است ؟ آنچه او مى داند نه بر سينه وسيع لوح نگاشته آمده و نه از زبان بريده قلم شنيده مى شود. خيمه لاجوردگون سپهر را بى ستون برافراشت و كره تيره گون زمين را در فضاى بى پايان بياويخت .
نه دستى ببينيد كه طاق فلك بر هوا بدارد و نه تكيه گاهى يابيد كه سنگينى در و دشت و كوه و دريا را از خطر سقوط ايمن سازد.
خويشتن به تنهايى برافرازنده سماوات و خويشتن به يگانگى نگهدارنده زمين است .
آنچه را بر سينه خاك و در سايه افلاك تماشا كنيد، همه در پيشگاه عالى الوهيت ، پيشانى تسليم و تعظيم بر خاك گذارند.
قهر جميع الخلق بقدرته و برهانه
هميشه پسنديده و همواره نيكوست ؛ زيرا پديد آورنده نيكويى ها و خداوند خيرات و فضايل جز او كس نيست .
هر آن جان پاك كه خوشخوى و خوشبخت باشد، بدو باز گردد و آنان كه سياه دل و تباهكارند از نعمت قرب وى بى بهره مانند.
به چشم ها بنگرد و اسرار پنهان را در محرم خانه دل ها ببيند؛
اما نه ديدهاى را تاب ديدن او باشد و نه خاطرى كه بتواند جمال جميل او را در لوح حساس خويش ترسيم كند.
كريم است ، حليم است ، در عين توانايى گذرنده و در برابر معاصى و زلات آمرزنده و بخشاينده است .
دست تواناى او به حمايت ناتوانان پيش همى آيد و درياى متلاطم رحمت او به خاطر گناهكاران به موج و تلاطم همى افتد.
ناشايست بسيار بيند و ناشايست كار، بسيار بشناسد اما هرگز پرده خطاپوش ‍ از اسرار خطاكاران بركنار نكشد.
لم تخف عليه المكنونات و لا اشتبهت عليه الخفيات