پيامبر (ص) در مدينه
«نقطه عطفى در بالندگى دعوت اسلامى»

على حُجّتى كرمانى

- ۱ -


پيامبر اكرم ـ ص ـ در مدينه

هجرت پيغمبر اسلام ـ ص ـ از مكه به مدينه، سرفصل بزرگى در بالندگى دعوت اسلامى و نقطه عطف برجسته اى در تاريخ اسلام محسوب مى شود. اگر اسلام طى گذشت سيزده سال در مكه (كه سه سال از اين مدت هم به صورت مخفيانه سپرى شده)، بيشتر درصدد جذب پيروان و منازعات فكرى با سران مشركان بود، اينك با ورود پيامبر ـ ص ـ و اصحابش به مدينه پايه حكومتى گذارده مى شود كه سايه پهناور آن قرار بود بر سر تمام جهانيان افكنده شود و چونان درختى بارآور، همگان از ميوه هاى طيّبه و خوشاب آن بهره مند شوند.

در اين حركت چند نكته مى تواند نظر ما را به خود معطوف سازد:

1 ـ هجرت پيامبر ـ ص ـ ، انگيزه ها و كيفيت هجرت.

2 ـ واكنش مشركان.

3 ـ اقدامات اوليه پيامبر ـ ص ـ در مدينه به منظور پى ريزى دولت كريمه اسلامى.

4 ـ موضعگيريهاى اصحاب اديان در مدينه.

5 ـ تغيير قبله.

6 ـ فراخوانى سران و اميران بلاد مجاور به اسلام.

7 ـ ابلاغ سوره برائت در مراسم حج.

8 ـ پذيرش آيين اسلام از طرف قبايل و طوايف.

* * *
فشارها و ناملايمتى هاى طاقت فرسا و روزافزون مشركان بر شخص پيامبر ـ ص ـ و پيروان آن حضرت اقتضا مى كرد تا رهبر اسلام در پى يافتن فضايى آزاد براى طرح دعوت خود و تحقق بخشيدن به آرمانهاى والاى آن باشد; فضايى كه به دور از سمپاشيهاى مخالفانش باشد و خود و يارانش بتوانند آزادانه به فرمانهاى خدا و پيامبر خويش عمل كنند و آرمانهاى قرآنى را كه به هدف ارتقاى انسانيت بر آنها نازل شده بود، جامه تحقق بپوشانند.

پيامبر ـ ص ـ پيش از هجرت به مدينه، گروهى از يارانش را به سوى حبشه روانه كرده بود و آنها على رغم تلاشهاى قريش توانسته بودند دل نجاشى را به دين خود متمايل سازند و در پناه حمايت او در آن ديار و در ميان ترسا كيشان اقامت گزينند و به آداب مسلمانى عمل كنند.

و اينك پيامبر ـ ص ـ در انتظار فرمان وحى بود تا خود نيز دست به هجرت بزند. از ديگر سو مشركان نيز كه خود متوجه گسترش آيين اسلام در شبه جزيره و بالا گرفتن ستاره بخت اين آيين بودند، درصدد يافتن راهى برآمدند تا با از ميان بردن مرد شماره يك اين دين; يعنى پيامبر ـ ص ـ براى هميشه كار اسلام و پيروان آن را يكسره سازند.

سرانجام در روز پنج شنبه 27 صفر سال 622 ميلادى، سران و اشراف قريش در «دارالندوه» براى اتخاذ تصميمى واحد در اين خصوص، گرد آمدند. هر يك از حاضران تدبيرى انديشيده بود. برخى حبس و غُل و زنجير را براى آن حضرت پيشنهاد مى كردند و گروهى ديگر اصرار مىورزيدند كه به نحوى پيامبر ـ ص ـ را از ديار خود بيرون كنند و با اين كار اُلفت و يكپارچگى سابق خود را بازگردانند و ديگر اين كه پيامبر ـ ص ـ در پايگاه جديد خويش چه مى كند كارى نداشته باشند!

اما اين آرا و نظاير آنها نمى توانست براى مشركان زخم خورده، رضايتبخش باشد و پيشنهاد بهتر به نام «ابوالحكم» (ابوجهل) به ثبت رسيد كه گفت: «به نظر من بايد از هر قبيله دلاورى جوان را برگزيد و وى را شمشيرى برّان داد تا همگان ضربتى بر محمد ـ ص ـ وارد كنند و او را از پاى درآورند و بدينسان مسؤوليت خون او بر گردن تمام قبايل افتد تا بنى عبدمناف هم امكان نيابند با همه قوم خويش به روياروئى بپردازند و كين محمد ـ ص ـ را بستانند.

پيشنهاد ابوجهل مورد قبول حاضران واقع مى شود و متعاقب آن قريش دست به كار اجراى توطئه خويش مى شوند. از طرفى پيامبر ـ ص ـ نيز از طريق وحى از توطئه مشركان آگهى مى يابد و فرمان هجرت به او داده مى شود. جبرئيل او را مى فرمايد كه امشب در بسترت نخواب. رسول خدا ـ ص ـ نيز به على ـ ع ـ مى فرمايد كه تو امشب در بستر من بخواب و بُردِ مرا به خود بپيچ. آنگاه به وى اطمينان مى دهد كه از جانب مشركان به او آسيبى نمى رسد.

پيامبر ـ ص ـ پس از تعيين اميرالمؤمنين ـ ع ـ براى اين فداكارى بزرگ، آماده هجرت مى شود. بنابر آنچه ابن هشام در سيره خود آورده، آن حضرت مشتى خاك برمى گيرد و در هوا مى پراكند و آيات 1 تا 9 سوره يس را تلاوت مى كند («يس و القرآن الحكيم ... فأغشيناهم فهم لا يُبصرون.») و بدين معجزه خود را از چشم مشركان نهفته مى دارد.

به اين ترتيب يكى از شكوهمندترين مقاطع تاريخ اسلام رقم مى خورد. و با يارى خداوند و تدبير پيامبر ـ ص ـ ، اسلام فضايى گسترده تر و آماده تر براى رشد و بالندگى خود مى يابد.

به نوشته تواريخ، پيامبر ـ ص ـ هجرت خود را با ابوبكر آغاز مى كند. علاوه بر ابوبكر شخصى به نام «عبدالله بن ارقط»، به عنوان راهنما، آن حضرت را همراهى مى كرد.

يكى ديگر از عواملى كه موجب شد تا پيامبر ـ ص ـ ، على ـ ع ـ را از پس خويش در مكه بگذارد و خود رهسپار مدينه شود اين بود كه امانات مردم نزد آن حضرت بود و پيامبر ـ ص ـ وظيفه خود مى ديد كه امانتهاى مردم را به آنها بازگرداند. از اين رو على ـ ع ـ را فرمان داد تا در مكه بماند و امانات مردم را تحويل صاحبانشان دهد و سپس خود به همراه تنى چند از اعضاى خانواده خود و پيامبر ـ ص ـ به آنها ملحق شود.

از ديگر سو، مشركان كه با شمشيرهاى آخته، خانه پيامبر را تحت محاصره خويش درآورده بودند، فرصت را غنيمت شمرده دست به حمله زدند، اما در كمال تعجب على ـ ع ـ را در بستر آن حضرت ديدند و تازه پى بردند كه پيغمبر ـ ص ـ بطرزى معجزه آسا از چنگ آنها جان سالم به در برده است. لذا اقدام به بازپرسى از على ـ ع ـ كردند و آن حضرت نيز با مقاومت در برابر آنها پرسشهايشان را بى پاسخ گذاشت!

پيغمبر و همراهانش نخست در غارى در كوه ثور (كوهى كه در جنوب مكه واقع است) مأوا گزيدند. ابوبكر نيز به عبدالله پسرش فرمان داده بود كه گوش به سخنان مردم دهد واخبار مكه را هر شب به آگاهى آنها برساند. همچنين اسما دختر ابوبكر نيز شبانه براى آنها آب و غذا مى برد.

اقامت در غار ثور، سه شب و سه روز به درازا انجاميد. و صبح روز چهارم اول ربيع الأول سال يكم هجرى، آنها از غار به قصد عزيمت به مدينه بيرون آمدند. بنابر قول اسما كسى نمى دانست كه آن حضرت و همراهانش روى به كجا دارند؟ قريش كه از هجرت پيامبر ـ ص ـ مطلع شده و جستجوهاى اوليه آنها بى ثمر واقع شده بود، صد شتر جايزه براى كسى كه پيامبر را بيابد، تعيين كرد.

پيامبر ـ ص ـ و همراهانش به راهنمايى «عبدالله بن ارقط» با عبور از واديها و باديه ها، در روز دوشنبه هشتم ربيع الأول ـ على الأصح ـ ظهر هنگام به قبا رسيدند.

از طرفى مردم مدينه كه خبر هجرت پيامبر اكرم ـ ص ـ را دريافت كرده بودند، هر روز پس از اقامه نماز صبح از خانه هاى خود به سمت بيرون شهر خارج مى شدند و انتظار قدوم مبارك آن حضرت را مى كشيدند و چون گرما شدت مى يافت به خانه هاى خود برمى گشتند.

رسول خدا ـ ص ـ در قبا اتراق كرد و روز جمعه نوزدهم ماه ربيع الأول سال نخست هجرى عزم حركت به مدينه فرمود. از مهم ترين وقايع دوران اقامت پيغمبر ـ ص ـ در قبا، يكى ساختن اولين مسجد در اسلام در آن ناحيه و ديگرى اقامه نخستين نماز جمعه در آنجا بوده است.

طبرى، مدت اقامت پيامبر ـ ص ـ را در قبا 14 روز مى داند. و درباره مسجد قبا گويد: اين مسجد نخستين مسجدى است كه در اسلام بنا شد. (تاريخ طبرى، ج2، ص95 ) خطبه اى كه پيغمبر ـ ص ـ در اوّلين نماز جمعه اسلام ايراد فرموده چنين بوده است:

«خدا را سپاس مى گزارم و او را مى ستايم و از او مدد مى جويم و از او آمرزش مى طلبم و هدايت را خواستارم، و به او ايمان مى آورم و ناسپاسى اش نمى كنم و با آنان كه ناسپاسى اش كنند ستيز مىورزم.

يكتايى و بى انبازى خدا را شهادت مى دهم و اقرار به بندگى و رسالت محمد ـ ص ـ دارم; كسى كه خداوند او را با هدايت و نور وحى و موعظت در زمانى كه پيامبر نبود و دانش كاستى گرفت و مردم به گمراهى اسير آمدند و به قيامت نزديك شدند و با مرگ همنفس گشتند، به رسالت برگزيد.

و هر كه خدا و پيغمبرش را فرمان برد، ره يافته و آن كه او را نافرمانى كند روى از حق برتافته و در گمراهى، برون از حد تاخته.

شما را به تقواى خدا سفارش مى كنم كه اين بهترين سفارش مسلمانى به يك مسلمان ديگر است; بر اين كه او را به آخرت انديشى ترغيب كند و به تقواى خدا فرمانش دهد. پس برحذر باشيد از آنچه خدا شما را از خودش برحذر داشته، و برتر از اين هيچ نصيحتى و بالاتر از اين هيچ موعظتى نيست، و هشداريد كه تقواى خدا خشم خدا را جلوگير مى شود و از عقوبت او در امان مى دارد، و تقواى خدا صورتها را نورانى و سپيد مى كند و خدا را خشنود مى دارد و منزلت شما را مى افزايد.»

چنانكه گفته شد پيامبر ـ ص ـ پگاه روز جمعه نوزدهم ماه ربيع الاول سال نخست هجرى از قبا به مدينه رفت.

يكى از دل انگيزترين گوشه هاى حركت هجرت به مدينه، كيفيت انتخاب مسكن آن حضرت در آن ديار است. نوشته اند كه چون آن حضرت به همراه يارانش وارد مدينه شد، سران طايفه «بنى سالم بن عوف» به استقبال آن حضرت شتافته عرضه داشتند: پيش ما بمان كه ما با افراد و سلاح خود از حمايت شما فروگذار نمى كنيم. ليكن پيامبر به آنها فرمود: راه شتر را باز گذاريد كه او خود مأمور به انتخاب است (خَلّوا سبيلها فانّها مأمورةٌ) .

از هر محله كه عبور مى كرد، اشراف و بزرگان آن محله همين تقاضا را از وى مى كردند و هر يك سعى داشتند تا پيامبر ـ ص ـ را در بين خود مأوا دهند و اين افتخار بزرگ را نصيب خود سازند، امّا پيغمبر ـ ص ـ به همه همان جواب نخست را تكرار مى كند.

مردم با شوق و التهاب منتظر بودند كه شتر در كجا زانو به زمين مى نهد. سينه ها مى تپيد و چشم ها در چشمخانه قرار نداشت ... عاقبت شتر در زمينى متعلق به دو پسر بچه يتيم از «بنى مالك بن النّجار» كه تحت قيموميت «معاذ بن عفراء» بودند، زانو بر زمين نهاد.

اما شتر باز برخاست و چند گامى رفت و مجدداً به همان جا برگشت و زانو بر زمين زده بدين سان هجرت پيامبر ـ ص ـ على رغم ميل كافران و مشركان، با توفيق تمام به انجام رسيد و از آن تاريخ شهر يثرب را «مدينة النبى» و بعدها «مدينه» خواندند.

پس از آن كه شتر منزلگاه پيامبر را مشخص كرد، «ابوايوب انصارى»، بار سفر رسول خدا ـ ص ـ را به خانه خويش برد و پيامبر هم به باروبنه خويش ملحق گرديد و در خانه «ابوايوب» مأوا گزيد. گويند آن حضرت، از صاحبان آن زمين جويا شد و «معاذ بن عفراء» پاسخ داد: اين زمين از آن سهل و سهيل پسران عمرو هستند كه تحت سرپرستى من به سر مى برند و من مى توانم رضايت آنها را جلب كرده، زمين را از آنها بستانم تا شما مسجد خود را بسازيد.

پيامبر ـ ص ـ با اندك اثاث زندگى خويش، در طبقه تحتانى خانه ابوايوب سكونت داشت تا روزى كه مسجد و خانه هاى زنانش آماده گرديد. ابوايوب از اين كه رسول خدا ـ ص ـ در طبقه پايين و خودش در طبقه بالا زندگى مى كرد، ناراحت بود لذا به حضرت پيشنهاد كرد كه طبقه بالا را براى سكونت خويش بگيرد اما پيامبر ـ ص ـ با فروتنى و تواضع به او فرمود: «براى ما و ميهمانان ما همين راحت تر است كه در طبقه پايين ساكن باشيم.»

ساخت مسجد نبوى با شور و اشتياق مسلمانان آغاز گرديد. حضرت نيز همراه و همدوش اصحاب خود به آنها كمك مى كرد. اصحاب همچنين براى دادن روحيه به يكديگر و ايجاد فضايى صميمى تر سرودها و اشعارى مى خواندند; يكى از آنها مى سرود:

لئن قعدنا والنبىّ يعملُ لذاك منّا العملُ المُضلَّلُ

«اگر ما بنشينيم در حالى كه پيغمبر ـ ص ـ كار مى كند، كار ما بسى گمراهانه خواهد بود.»

همچنين باهم مى سرودند:

لا عيش الاّ عيش الآخرة اللّهمّ ارحمِ الانصار والمهاجرة

«زندگى اى جز زندگى آخرت نيست، خدايا! انصار و مهاجران را رحمت فرما.»

ورسول خدا ـ ص ـ نيز در پاسخ اين بيت سرود:

لا عيش الاّ عيش الآخرة اللّهمّ ارحمِ المهاجرين والأنصار

«زندگى اى جز زندگى آخرت نيست، خدايا! مهاجران و انصار را رحمت بفرما.»

در بحبوحه همين حركت بود كه يكى از تعيين كننده ترين مظاهر و رخدادهاى پيچيده در تاريخ اسلام، به ظهور رسيد. برخى از اصحاب در حين ساختن مسجد، «عمار بن ياسر» را با گذاردن خشتهاى سنگين بر دوش و دستش گرانبار كرده بودند. عمار كه توانش رفته بود، چون به پيامبر ـ ص ـ رسيد عرضه داشت: «اى پيامبر! مرا كشتند، بيش از آنچه خود مى برند بر من بار مى كنند.»

ام سلمه، همسر پيامبر ـ ص ـ گويد: رسول خدا را ديدم كه گيسوان افتاده عمار را بدست خويش مى افشاند و مى گفت:

««ويحَ ابن سميّة، ليسوا بالّذين يقتلونك، انّما تقتلك الفئة الباغية.»

«افسوس بر پسر سميه، اينان كسانى نيستند كه تو را مى كشند بلكه گروه بيدادگر تو را به قتل مى رسانند.»

صحّت پيشگويى پيامبر ـ ص ـ چندين سال بعد، در جنگ صفين به اثبات رسيد و شهادت او به دست معاويه، حقانيت سپاه امام على ـ ع ـ را بر همه ثابت كرد.

پس از آن كه مسجد پيامبر ـ ص ـ و خانه هاى همسرانش مهيا گرديد، آن حضرت خانه ابوايوب را به قصد رفتن به خانه خويش ترك كرد.

از اين پس، تلاشها و كوششهاى پيامبر ـ ص ـ ويژگى متمايزى به خود گرفت. هر اندازه كه آن حضرت در مكه در سر راه دعوت خويش با موانع و عوائق فراوانى روبرو بود، اينجا با ميدانى فراخ و امكاناتى مهيّا و دلهايى مطيع و گوشهايى شنوا روبرو بود. پيامبر ـ ص ـ نيز با عنايت به اين فضاى تازه، دست به اقداماتى زد كه هر كدام در پيشبرد دعوت اسلام نقش بسزايى داشتند. اين اقدامات را مى توان در بندهاى زير خلاصه كرد:

ـ نحوه اذان براى اقامه نماز.

ـ ايجاد روابط دوستانه ميان خود و يهود در مدينه به قصد همزيستى مسالمت آميز.

ـ ايجاد روابط دوستانه ميان خود و قبايل عرب مجاور با مدينه. حكمت اين حركت دو چيز بود; يكى برقرارى امنيت براى مسلمانان داخل مدينه و ديگر زمينه سازى براى ورود اسلام در آن قبائل.

ـ روانه ساختن نمايندگان و سفيرانش به دربارهاى شاهان و اميران براى دعوتشان به اسلام. اين حركت ابتكارى پيامبر ـ ص ـ را، از نظر عظمت و قدرت تأثير آن، فقط مى توان با بزرگى حركت هجرت برابر دانست.

ـ استقبال پيامبر ـ ص ـ از وفود (و هيأتهايى) كه به خدمتش مى رسيدند تا مستقيماً به دست حضرت مسلمان شوند. پيامبر ـ ص ـ نيز پس از آن كه هر گروهى مسلمان مى شدند يك يا تنى چند از قرّاء و معلّمان اصحاب خود را با آنها روانه مى كرد تا آداب آيين تازه و تفسير برخى آيات قرآن را به آنها بياموزد.

ـ انتشار اخبار مربوط به پيامبر ـ ص ـ و آيين نو ميان مردم.

ـ غزوات آن حضرت نيز به نوبه خود سهم بسزايى در نشر آيين جديد داشت. در اين غزوات، حضرت رسول ـ ص ـ مطابق اوامر قرآن به يكدست قرآن و به دست ديگر سلاح برمى گرفت و به رويارويى مخالفان و مشركان مى رفت.

افزون بر آنچه كه در بندهاى بالا ذكر گرديد، برخى امور ديگر نظير سخنرانيهاى آن حضرت و همچنين ايجاد مؤاخات (برادرى) ميان مسلمانان، آن هم در مقرّ جديد آن حضرت در نشر و گسترش اسلام بهره شايانى داشت.

بنابر نقل طبرى (تاريخ طبرى، ج2، ص136 ) خطبه اى كه پيامبر ـ ص ـ در قبا ايراد فرمود، نخستين خطبه آن حضرت بود، امّا اوّلين سخنرانى پيامبر اكرم ـ ص ـ پس از ورود به مدينه، بدين مضمون است:

«اى مردم! براى فرداى قيامت خود چيزى پيش فرستيد، مى دانيد كه خداوند شما را در بازار قيامت خواهد خواند و گلّه بى چوپان شما را فرا مى خواند در حالى كه او را هيچ مترجمى نيست و حاجبى نباشد كه جلو او را سد كند، سپس پروردگارش بدو فرمايد: مگر فرستاده ام به سوى تو نيامد و تو را آگاه نساخت؟ مگر تو را مال و ثروت نداده بودم و بر تو افضال نكرده بودم؟ پس تو براى خود چه كار كردى؟

آنگاه او به راست و چپ نظر مى اندازد و چيزى نمى بيند، سپس روبروى خود را مى نگرد و غير دوزخ نمى بيند. بنابر اين هر كه مى تواند ولو با بخشيدن پاره اى خرما خود را از آتش دوزخ دور بدارد، حتماً دست به كار شود. و هر كه نتوانست از گفتن سخنى نيك دريغ ندارد كه به ازاى هر حسنه ده حسنه همانند آن به شما داده مى شود تا هفتصد برابر. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.»

خطبه دوّم پيامبر ـ ص ـ در مدينه نيز چنين بوده است:

«حمد و سپاس از آنِ خداست، او را مى ستايم و از او مدد مى جويم، از بديهاى خود و كردارهاى زشت به خداوند پناه مى بريم. هر كه را خدا هدايت كرد او را گمراه كننده اى نيست و هر كه را گمراه فرمود براى او رهنمايى نيست. و به يكتايى خداى بى انباز گواهى مى دهم. بهترين سخن، (آيات) كتاب خداى تبارك و تعالى است. رستگار شد آن كه خدا در دلش قرآن را بياراست و پس از كفر ورزيدنش به نعمت اسلام برخوردارش ساخت و خداوند اين قرآن را بر سخن مردم ترجيح داد و برگزيد، كه قرآن بهترين حديث و بليغ ترين است. آنچه خدا دوست دارد، دوست بداريد و از بُنِ جان به خدا مهر بورزيد و از كلام و ذكر خدا ملول نگرديد و دستهاتان را از آن دور نداريد.

بدانيد از هر آنچه خداوند مى آفريند فقط قرآن است كه برمى گزيندش و خداوند آن را بهترين اعمالش ناميده و آن را از بندگانش برگزيده و سخنى نيك است و در آن همه حلال و حرامها براى مردم به شرح آمده است.

پس خدا را بپرستيد و به او شرك نورزيد و از او پروا كنيد، چنانكه او را سزد و با كردار نيك خود، آنچه را كه به دهانهاتان مى گوييد جامه راستى بپوشانيد و به روح خدا در ميان خويش محبت ورزيد و بدانيد كه خداوند خشم مى گيرد اگر پيمانش شكسته گردد. والسلام عليكم.»