در انتظار ققنوس
(کاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)

سيد ثامر هاشم العميدى

- ۴ -


تعليقه سوم

(3) در اين خصوص سخنان ويكتور هوگو، اديب و متفكر فرانسوى، در شاهكار خود بينوايان نيز خواندنى است. او مى گويد:
مواجهه خود خواهان و بينوايان چه ملال انگيز است!... آيا هنوز هم بايد چشم سوى آسمان بالا برد؟ آيا نقطه درخشانى كه آدمى در آن تشخيص ‍ مى دهد، از همان نقطه هاست كه خاموش مى گردند؟ بسى وحشت آور است مشاهده كمال مطلوب كه اين گونه در اعماق تاريكى ها ناپديد شده و اين قدر كوچك، دور افتاده، ناديدنى، درخشان ولى محاط در همه اين تهديدات عظيم منحوس است كه ديو آسا پيرامونش هجوم كرده اند؛ با اين همه بيش از ستاره اى كه در دهان ابرهاست، در خطر نيست.(80) پيش ‍ راندن هاى عظيم دسته جمعى، امور بشرى را اداره مى كنند و در يك موضع معين به حالت منطقى، يعنى به تعادل يعنى به عدل سوقشان مى دهند، نيرويى مركب از زمين و آسمان (طبيعت و ماوراى طبيعت) از بشر حاصل مى شود و بر او حكمفرمايى مى كند. اين نيرو نشان دهنده معجزات است.... مولوى چه زيبا مى گويد:
 
مى بده اى ساقى آخر زمان   اى ربوده عقل هاى مردمان
خاكيان زين باده بر گردون زنند   اى مى تو نردبان آسمان
بشكن از زندان در و ديوار را   وارهان جان را از زندان غمان (81)

تعليقه چهارم

(4) موارد ديگرى در كتب مقدس ساير اديان وجود دارد كه به وعده الهى در مورد مهدى موعود (عجل الله تعالى فرجه الشريف) اشاره دارند، منتخبى از آن ها را با هم مرور مى كنيم:

الف - كتب مقدس يهوديان

عبارت يكم:
((... و اگر چه تاخير كند، برايش منتظر باش. زيرا البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد، بلكه جميع امت ها را نزد خويش جمع مى كند و تمامى را براى خويش فراهم مى سازد.))(82)
عبارت دوم:
((تمامى امم را به هيجان مى آورم و مرغوب همگى طوايف خواهم آمد و پُر كنم اين خانه را از جلال، امر خداى لشكرهاست.))(83)
عبارت سوم:
((در آن وقت برگردانم به قوم ها، لب پاكيزه براى خواندن همه به نام خداى و عبادت كردن ايشان به يك روش.))(84)

ب - اءناجيل نصارى

در فصل دوازدهم انجيل لوقا اين عبارت را مى بينيم:
((كمرهاى خود را بسته و چراغ هاى خود را افروخته داريد و مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى كشند... تا هر وقت بيايد و در را بكوبد، بى درنگ در را براى او باز كنيد.... زيرا در ساعتى كه گمان نمى بريد، پسر انسان مى آيد.))(85)
در فصل دوازدهم مكاشفات يوحناى لاهوتى آمده است:
((و آن مولود به منظور حفاظت قطعى از دستبرد اهريمنان، براى يك زمان و دو زمان و نصف زمان، از نظر پنهان شد.))(86)

ج - كتب مقدس زردتشتيان

جاماسب در جاماسب نامه از قول زرتشت نبى چنين حكايت مى كند:
((مردى بيرون آيد از زمين تازيان، از فرزندان هاشم، مردى بزرگ سر، بزرگ تن و بزرگ ساق و بر آيين جد خويش و با سپاه بسيار و روى به ايران نهد و آبادانى كند و زمين را داد كند.))(87)
در ادامه، اين فقره صريح و تكان دهنده را مى خوانيم:
((و از فرزندان دختر آن پيامبر كه خورشيد جهان و شام زمان نام دارد، كسى پادشاه شود در دنيا به حكم يزدان كه جانشين آخر آن پيغمبر باشد. درميان دنيا كه مكه باشد و دولت او به قيامت متصل شود.))(88)

د - كتب مقدس هندوان

در كتاب شاكمونى آمده است:
((پادشاهى و دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان كشن بزرگوار تمام شود، او كسى باشد كه بر كوه هاى شرق و غرب دنيا حكم براند و فرمان دهد... دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد و نام او ايستاده، (قائم) باشد.))(89)

فصلاول: سيماى موعود در آينه ثقلين
منجى موعود در قرآن

ناگفته پيداست كه ((قرآن كريم)) و ((سنت نبوى)) دو شجره طوباى بر آمده از يك ريشه مبارك اند و هر دو متعلق به يك قانونگذارند و بى ترديد قرآن مجيدت اعتقاد مسلمانان به ايده ظهور مهدى را - كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) متواتر است - با مجموعه اى از آيات شريفه تاييد كرده است؛ آياتى كه بسيارى از مفسران آن ها را بر امام مهدى (عليه السلام) تطبيق كرده اند كه ظهورش در آخر الزمان، نويد داده شده است. هرگاه مطلبى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) متواتر گردد، ناگزير بايد پذيرفت كه قرآن حكيم آن را يكسره مسكوت نگذارده، هر چند عقول ما آن را به سادگى در نيابد. زيرا خداوند متعال در وصف قرآن مى فرمايد:
و ما بر تو اين كتاب را فرستاديم تا حقيقت هر چيز را روشن كند.(90)
بنابراين، استخراج اين عقيده از آيات مباركه بر عهده كسى است كه حقايق قرآنى را با فهمى در خور آن، درك كند و ترديدى نيست كه بنا بر نص ‍ حديث شريف ثقلين كه نزد همه مسلمانان متواتر است، ((اهل البيت)) همتا و كفو قرآنند. از اين رو، بايد آياتى را كه ايشان بر ظهور مهدى (عليه السلام) حمل كرده اند، دليل قرآنى ايده مهدويت به شمار آريم. (1)
در اين زمينه احاديث فراوانى از حضرات ائمه (عليهم السلام) نقل شده كه آيات بسيارى را بر حضرت مهدى (عليه السلام) تطبيق فرموده اند؛ البته در نوشتار حاضر بخشى از اين احاديث را ذكر مى كنيم كه مورد تاييد نصوص ‍ روايى و تفسيرى مذاهب اهل سنت نيز باشند.

1. آيه سى و سوم سوره مباركه توبه؛

از باب زمينه سازى براى فهم بهتر آيه شريفه، لازم است مقدمه كوتاهى را بيان كنيم. هدف دشمنان اسلام، اعم از اهل كتاب و منافقان و مشركان و همدستان ايشان خاموش كردن نور خداست، همان گونه كه قرآن كريم مى فرمايد:
مى خواهند نور خدا را به دَمِ دهان خود خاموش سازند و خداوند چيزى جز اكمال نور خود را بر نمى تابد، هر چند كافران را خوش نيايد.
كلام شگفت الهى بيانگر اين است كه مَثَل اين گروه مانند شخصى است كه مى خواهد به وسيله نَفَس و دَم دهان خود، نور بزرگ و رخشنده اى را كه در آفاق آسمان گسترده است، خاموش سازد، با آن كه مشيت خداوند سبحان بر آن تعلق گرفته كه اين نور را به نهايت درخشندگى و پرتو افشانى برساند.
اين تمثيل نهايت حقارت و خوارى آنان، و ضعف و سستى حيله و تدبير ايشان را مى رساند. زيرا دم دهان كه تنها مى تواند نور ضعيفى مانند نور فانوس را خاموش كند، هرگز نمى تواند نور عظيم و مشعشع الام را بى فروغ سازد. و اين تصوير، از شگفتى هاى تعابير قرآنى و ظريف ترين توصيفات الهى است. چون مشتمل بر تشبيهى كاملا فنى و زيبا و در اوج فصاحت است كه در غير قرآن نظيرى براى آن يافت نمى شود.
سپس قرآن كريم اين گونه ادامه مى دهد: اراده الهى - بر خلاف ميل دشمنان - بر پديدار گشتن كامل اين دين مقدس استقرار يافته است. از اين رو مى فرمايد:
اوست خدايى كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه آيين ها برترى بخشد، هر چند كه مشركان را خوش نيايد.(91)
و بديهى است كه مقصود از ((الدين الحق))، اسلام است. زيرا خداوند مى فرمايد:
و هر كس دين ديگرى غير از اسلام را اختيار كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود.(92)
مفاد جمله ليظهره على الدين كله يارى رسانى خدا به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و برترى بخشيدن دين او بر تمامى اديان است و مرجع ضمير در ((ليظهره)) به اعتقاد بيشترين و معروف ترين مفسران، ((دين حق)) است، به گونه اى كه همين برداشت را متبادر از آيه دانسته اند.
اين، نويد بزرگى است كه خداوند متعال، بدين وسيله رسول خود را به يارى دينش و اعتلاى كلمه اش وعده داده است. اين بشارت، با تاكيد بر اين حقيقت توام گشته كه ارده دشمنان دين مبنى بر خاموش ساختن نور اسلام، هرگز بر مشيت قاهره الهى كه به پيروز ساختن دين خود بر ساير آيين ها تعلق گرفته، چيره نخواهد شد، هر چند مشركان را ناخشنود سازد.
مقصود از ((اظهار)) در آيه شريفه، همان ((غلبه و استيلا)) است. در اين زمينه فخر رازى مى گويد: چيرگى چيزى بر غير خود، گاهى به وسيله دليل و حجت انجام مى گيرد و گاهى به واسطه كثرت و انبوهى صورت مى پذيرد و گاهى نيز از طريق غلبه و استيلا حاصل مى شود؛ از سويى، روشن است كه خداوند سبحان چيرگى اسلام بر تمامى اديان را نويد داده است و نويد دادن، فقط در ارتباط با امرى غير حاصل و تحقق يافتن آن در آينده، معنا مى يابد. از سوى ديگر، چيرگى و برترى اين دين بر ساير اديان از راه استدلال و احتجاج صورت پذيرفته است. بنابراين، تعيين مى يابد كه ((ظهور)) و ((چيرگى)) بر اديان ديگر به معناى سوم تفسير شود.(93)
بر خواننده محترم پوشيده نيست كه چيرگى دين مبين اسلام بر ساير اديان، از راه نيروى قهريه و استيلاى سياسى و نظامى در عصر نبى معظم (صلى الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد و بهترين دليل براى اين سخن جزيه اى بود كه اهل كتاب ((با دست خود و در حالت تسليم و ذلت)) به حكومت اسلامى مى پرداختند. بديهى است كه آن نصرت الهى و چيرگى مسلمانان، با قدرت و شوكت و ابهت يافتن اسلام در تناسب بود.
اما واقعيت امروز امت اسلام اين گونه نيست، كسانى كه ديروز به ما جزيه مى دادند، امروز بر مقدسات ما مسلط گشته اند. دشمن ما را محاصره كرده و در دل سرزمين خودمان، مورد هجوم واقع شده ايم و تمامى اين ها افزون بر فعاليتى چشمگير تبليغاتى اهل كتاب است.
اما واقعيت امروز امت اسلام اين گونه نيست، كسانى كه ديروز به ما جزيه مى دادند، امروز بر مقدسات ما مسلط گشته اند. دشمن ما را محاصره كرده و در دل سرزمين خودمان، مورد هجوم واقع شده ايم و تمامى اين ها افزون بر فعاليت چشمگير تبليغاتى اهل كتاب است.
ما به حق معتقد بوده و هستيم كه قرآن كريم فرا زمانى است و حقايق آن هم امروز و هم فردا صحيح و صادق اند. آيا مى توان ادعا كرد كه معناى سيطره اسلام بر ساير اديان كه قرآن فرموده با واقعيت و موقعيت امروزين اسلام - كه نزديك است به وسيله سازمان ها و سياست ها و برنامه هاى مسلمانان از ميان برود - همخوانى دارد؟ آيا حقيقتا آن نويد شورانگيز بر وضعيت كنونى جهان اسلام صدق مى كند؟ يا اين كه ما صرفا با عده به ظاهر مسلمان رو به رو هستيم كه خود را به نوعى به اسلام عزيز منسوب كرده اند و سخت متشتت و پراكنده اند؟
افزون بر اين، از قتادة نيز نقل شده كه در ذيل آيه كريمه ليظهره على الدين كله چنين گفته است:
آن عبارت است از اديان شش گانه: ايمان آورندگان، يهوديان، صائبان، نصرانيان، مجوسيان و مشركان؛ همه اين اديان در دين اسلام داخل مى شوند، ولى اسلام در هى يك از آن ها داخل نمى شود، بى ترديد مشيت و قضاى الهى بر آن چه كه حكم فرموده و فرو فرستاده، تعلق گرفته است؛ يعنى دين خود را بر تمام اديان پيروز خواهد كرد، هر چند كه مشركان را ناخوش آيد.(94)
همچنين ابن جزّى مى نويسد:
اظهار اسلام يعنى بلند پايه ترين و قوى ترين اديان قرار دادن آن، تا جايى كه شرق و غرب عالم را فراگيرد.(95)
و همين معنا براى ((اظهار)) از ابو هريرة نيز نقل شده است، چنان كه جمعى از مفسران بدان تصريح كرده اند.(96)
در الدر المنثور نيز مى خوانيم:
سعيد ابن منصور، ابن المنذر و بيهقى در سنن خود، از جناب جابر نقل كرده اند كه درباره آيه كريمه: ليظهره على الدين كله چنين گفته است: ((اين وعده محقق نمى گردد تا اين كه هيچ يهودى و نصرانى و صاحب شريعتى باقى نماند، مگر آن كه به شريعت اسلام گرويده باشد.))(97)
مقداد بن الاءسود نيز مى گويد كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين شنيدم:
بر روى زمين هيچ خانه گلين يا خيمه پشمينى باقى نمى ماند، مگر اين كه قانون اسلام در آن داخل مى شود؛ يا با حفظ عزت و احترام اهل آن يا با ذلت و خوارى ايشان. يا آنان را عزت مى بخشد، پس خداوند آنان را از اهل خود قرار مى دهد و عزيزشان مى گرداند، يا آنان را مطيع مى سازد، پس به حكم او گردن مى نهند.(98)
از اين رو، از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه اين آيه شريفه، نويد دهنده ظهور مهدى (عليه السلام) در آخرالزمان است. او - با تاييد و نصرت الهى - دين جدش را بر ساير اديان غالب مى سازد، تا جايى كه بر روى زمين هيچ مشركى باقى نماند. اين سخن سُدى (99) نيز مى باشد، قرطبى در ذيل آيه شريفه مى گويد:
و اين امر هنگام ظهور مهدى رخ مى دهد، آنگاه هيچ كس باقى نمى ماند مگر اين كه به اسلام گرويده است.(100)

2. آيه شريفه پنجاه و يكم از سوره مباركه سباء؛

((و اى كاش مى ديدى هنگامى را كه كافران وحشت زده اند، آنجا راه گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمده اند.))
طبرى از حذيفة بن يمان نقل كرده كه اين آيه شريفه، درباره سپاهى است كه زمين، آنها را در خود فرو خواهد برد و ما در آينده مطالبى را متذكر خواهيم شد كه به روشنى دلالت مى كند كه اين واقعه با وجد رواياتش كه در كتب صحاج و مسانيد معتبر مضبوط است، هنوز رخ نداده است و از ((اءشراط الساعة)) محسوب مى شود كه همگان معتقدند همزمان با ظهور مهدى (عليه السلام) رخ خواهد داد.(101)
اين سخن طبرى را قرطبى در التذكرة به صورت مرسل از حذيفة بن يمان نقل كرده است و ابو حيان در تفسير خود و مقدسى شافعى در عقدالدرر و سيوطى در الحاوى للفتاوى بدان تصريح كرده اند و زمخشرى در كشاف از ابن عباس حكايت كرده است.(102) علامه طبرسى (ره) مى گويد:
و اين روايت را ثعلبى در تفسير خود آورده است و اصحاب ما يعنى شيعه مانند آن را از امام صادق و امام باقر عليهما السلام در ميان احاديث مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) نقل كرده اند.(103)

3. آيه شريفه شصت و يكم از سوره مباركه زخرف؛

((بى ترديد، آن نشانه اى براى فهم زمان موعود است؛ پس زنهار در آن ترديد مكن، و از من پيروى كنيد؛ اين است راه راست.))
بغوى، زمخشرى، فخر رازى، قرطبى، نسفى، خازن، تاج الدين حنفى، ابو حيان، ابن كثير، ابوالسعود در تفاسير خود تصريح كرده اند كه آيه شريفه درباره بازگشت حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) در آخر الزمان نازل شده است،(104) و مجاهد نيز - كه از بزرگان تابعان و مشاهير ايشان در فتن تفسير قرآن است - آن را به بازگشت عيسى (عليه السلام) تفسير كرده است (105) و سيوطى نيز بدين نكته اشاره كرده است كه آن چه احمد بن حنبل و طبرانى و ابن مردويه و فريابى و سعيد بن منصور و عبدبن حميد به طرق متعدد از ابن عباس نقل كرده اند، درباره بازگشت عيسى (عليه السلام) در آخرالزمان است.(106)
كنجى شافعى نيز گفته است:
مقاتل بن سليمان و پيروان وى در ميان مفران، در تفسير آيه: و انه لعلم للساعة گفته اند: او مهدى است كه در آخر الزمان خواهد آمد و پس از خروج وى قيامت و نشانه هاى آن فرا خواهد رسيد.(107)
دقيقا همين تصريح را از ابن حجر هيتمى، شبلنجى شافعى، سفارينى حنبلى، قندوزى حنفى و شيخ صبان مشاهده مى كنيم.(108)
گفتنى است كه ميان دسته اول و اين گروه اختلافى وجود ندارد. زيرا - همان گونه كه در دو صحيح بخارى و مسلم و نيز ساير كتب حديث آمده - بازگشت عيسى (عليه السلام) مقارن با ظهور مهدى (عليه السلام) خواهد بود و ما در فصل سوم بدان خواهيم پرداخت و مؤ يد آن، سخنان صريح برخى از ايشان در اين خصوص است.
ثعلبى نيز در تفسير اين آيه شريفه از ابن عباس و ابو هريرة و قتادة و مالك بن دينار و ضحاك نقل كرده كه آيه در مورد بازگشت عيسى بن مريم (عليه السلام) نازل شده است و در عين حال، به وجود امام مهدى (عليه السلام) هنگام بازگشت عيسى (عليه السلام) و نماز خواندن وى پشت سر آن حضرت تصريح كرده اند.

4. آيات شريفه پانزدهم و شانزدهم سوره مباركه تكوير؛

((سوگند به ستارگان بازگشت كننده اى كه گردشگرند و پنهان شونده.))
در روايتى از امام باقر (عليه السلام) آمده است: ((پيشوا و امامى خواهد آمد كه در سال 260 پنهان خواهد گشت، سپس چون شهابى در شب تار خواهد درخشيد؛ پس چنانچه زمان وى را دريابى، چشمان تو روشن خواهد شد.))(109 )
ناگفته پيداست كه اين حديث بخشى از آينده نگرى هاى اعجازآميزى است كه اهل البيت (عليهم السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) - يعنى همان كسى كه اين خبر را از وحى الهى دريافت كرده است - آموخته اند.
ما به همين مقدار از آيات قرآن كريم كه در رابطه با امام مهدى (عليه السلام) وارد شده است، بسنده مى كنيم (2) و يادآور مى شويم كه شيخ قندوزى حنفى بسيارى از آياتى را كه اهل البيت (عليهم السلام) درباره با امام مهدى (عليه السلام) و ظهور حضرتش در آخر الزمان تفسير كرده اند، گرد آورده است.(110)

تاءملى در احاديث المهدى

تاملى زودگذر در احاديث مربوط به امام مهدى (عليه السلام) در كتب مسلمانان كافى است تا به متواتر بودن آن ها از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يقين حاصل شود، به شكلى كه كوچك ترين ترديدى باقى نماند؛ اما از آنجا كه گردآورى همه احاديث پر شمارى كه درباره امام مهدى (عليه السلام) وارد شده، در حوصله اين بحث نمى گنجد، به ذكر پاره اى از مطالب كه بر قطعيت صدور اين احاديث از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دلالت دارند، بسنده مى كنيم:

الف - راويان احاديث المهدى؛

اين سخن گزافه گويى نيست كه هيچ محدثى از محدثان مسلمان نيست، مگر آن كه بعضى از احاديث نويد دهنده ظهور امام مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان را روايت كرده است و در اين زمينه كتب زيادى نيز نگاشته شده است.(111)

1. علما و محدثان اهل سنت

كسانى كه احاديث مربوط به امام مهدى (عليه السلام) را در كتب خود آورده اند يا از پيشينيان خود - به جهت احتجاج بدان احاديث - نقل كرده اند، به مقدارى كه ما بدان دست يافتيم، عبارتند از: (3)
ابن سعد صاحب الطبقات الكبرى (م 230 ه)، ابن اءبى شيبه (م 235 ه)، احمد بن حنبل (م 241 ه)، بخارى (م 256 ه) - كه امام مهدى را با وصف و بدون اسم ذكر كرده است و مسلم (م 261 ه)، نيز مانند او عمل كرده است كه ما در فصل سوم بدان خواهيم پرداخت - ابوبكر اسكافى (م 260 ه)، ابن ماجه (م 273 ه)، ابو داود (م 275 ه)، ابن قتيبه دينورى (م 276 ه)، ترمذى (م 279 ه)، بزاز (م 292 ه)، ابويعلى موصلى (م 307 ه)، طبرى (م 310 ه)، عقيلى (م 322 ه)، نعيم بن حماد (م 328 ه)، و پيشواى حنبليان بربهارى (م 329 ه)، در كتاب خود شرح السنة، ابن حبان بستى (م 354 ه)، مقدسى (م 355 ه)، حاكم نيشابورى (م 405 ه)، ابو نعيم اصفهانى (م 363 ه)، دارقطنى (م 385 ه)، خطابى (م 388 ه)، حاكم نيشابورى (م 405 ه)، ابو نعيم اصفهانى (م 43 ه)، ابو عمرو دانى (م 444 ه)، بيهقى (م 458 ه)، خطيب بغدادى (م 463 ه)، ابن عبدالبر مالكى (م 463 ه)، ديلمى (م 509 ه)، بغوى (م 510 يا 516 ه)، قاضى عياض (م 544 ه)، خوارزمى حنفى (م 568 ه)، ابن عساكر (م 571 ه)، ابن جوزى (م 597 ه)، ابن اءثير جزرى (م 606 ه)، ابن عربى (م 638 ه)، محمد بن طلحه شافعى (م 652 ه)، علامه نوه ابن جوزى (م 654 ه)، ابن اءبى الحديد معتزلى حنفى (م 655 ه)، منذرى (م 656 ه)، كنجى شافعى (م 658 ه)، قرطبى مالكى (م 671 ه)، ابن خلكان (م 681 ه)، محب الدين طبرى (م 694 ه)، علامه ابن منظور (م 711 ه) در ماده هَدِىَ از لسان العرب، ابن تيميه (م 728 ه)، جوينى شافعى (م 730 ه)، علاء الدين بن بلبان (م 739 ه)، ولى الدين تبريزى (م بعد از سنه 741 ه)، مزى (739 ه)، ذهبى (م 748 ه )، ابن وردى (م 749 ه)، زرندى حنفى (م 750 ه)، ابن قيم جوزيه (م 751 ه)، ابن كثير (م 774 ه) سعد الدين تفتازانى (م 793 ه)، نورالدين هيثمى (م 807 ه)، ابن خلدون مغربى (م 808 ه) - كسى كه چهار روايت از احاديث نقل شده درباره مهدى (عليه السلام) را صحيح و معتبر دانسته، على رغم قضاوت و موضع گيرى معروفش در اين باب كه در فصل سوم بدان بيشتر خواهيم پرداخت - شيخ محمد جزرى دمشقى شافعى (م 833 ه)، ابوبكر بوصيرى (م 840 ه)، ابن حجر عسقلانى (م 852 ه)، سخاوى (م 902 ه)، سيوطى (م 911 ه)، شعرانى (م 973 ه)، ابن حجر هيتمى (974 ه)، متقى هندى (م 975 ه)...
تا برسد به متاخران، مانند: شيخ مرعى حنبلى (م 1033 ه)، محمد رسول برزنجى (م 1103 ه)، زرقانى (م 1122 ه)، محمد بن قاسم فقيه مالكى (م 1182 ه)، اءبى العلاء عراقى مغربى (م 1183 ه)، سفارينى حنبلى (م 1188 ه)، زبيدى حنفى (م 1205 ه) در كتاب خود تاج العروس ماده (هدى )، شيخ صبان (م 1206 ه)، محمد امين سويدى (م 1246 ه)، شوكانى (م 1250 ه)، مومن شبلنجى (م 1291 ه)، احمد زينى دحلان فقيه و محدث شافعى (م 1304 ه)، سيد محمد صديق قنوجى بخارى (م 1307 ه) شهاب الدين حلوانى شافعى (م 1308 ه) ابوالبركات آلوسى حنفى (م 1317 ه)، ابو الطيب محمد شمس الحق عظيم آبادى (م 1329 ه)، كتانى مالكى (1345 ه)، مباركفورى (م 1353 ه) شيخ منصور على ناصف (م پس از 1371 ه )، شيخ محمد خضر حسين مصرى (1377 ه)، ابى الفيض غمارى شافعى (م 1380 ه)، فقيه منصف و مفتى ((نجد)) شيخ محمد بن عبد العزيز مانع (م 1385 ه)، شيخ محمد فؤ اد عبد الباقى (م 1388 ه)، ابوالاءعلى مودودى و ناصر الدين اءلبانى و غير ايشان از معاصران و اگر بزرگان مفسران از اهل سنت را - چنانكه به نام برخى از ايشان اشاره شد - به اين افراد بيافزاييم، مى توان حدس زد كه ميزان توافق بر روايت احاديث المهدى (عليه السلام) و احتجاج بدان ها تا چه پايه بوده است.

2. علما و محدثان شيعه

شايد بتوان گفت: بر شمردن اسامى بزرگان و محدثان و مفسران شيعه كه احاديثى درباره امام مهدى (عليه السلام) نقل كرده اند، خيلى بايسته نمى نمايد؛ زيرا ايمان مطلق به ظهور حضرت در نزد ايشان از اصول اعتقادى تشيع به شمار مى آيد. بر اين اساس، نامى از ايشان به ميان نمى آوريم.

ب - راويان احاديث المهدى از صحابه؛

صحابه اى كه احاديث المهدى را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده اند يا كسانى كه احاديث شان متوقف بر صحابه است - كه در نتيجه رواياتشان حكم روايات مرفوعه نقل شده از رسول خدا را مى يابد. چون در غير اين صورت بايد به اجتهاد شخصى خود عمل كرده باشند و آن در مثل چنين قضيه اى غير قابل تصور است - بسيارند و چنانچه روايت كردن چنين احاديثى از يك دهم ايشان اثبات شود، تواتر اين احاديث بدون شك ثابت خواهد شد - آن هم تنها طبق آن چه در منابع اهل سنت آمده است - و ايشان عبارتند از:
فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) (م 11 ه)، معاذبن جبل (م 18 ه)، قتادة بن نعمان (م 23 ه)، عمربن خطاب (م 23 ه) ابوذر غفارى (م 32 ه)، عباس بن عبدالمطلب (م 32 ه)، عبدالرحمن بن عوف (م 32 ه)، عثمان بن عفان (م 35 ه)، سلمان فارسى (م 36 ه)، طلحة بن عبدالله (م 36 ه)، حذيفة بن يمان (م 36 ه)، عمار بن ياسر (شهادت: 37 ه)، امام على (عليه السلام) (شهادت 40 ه)، زيدبن ثابت (م 45 ه)، تميم دارى (م 50 ه)، امام حسن بن على عليهما السلام (شهادت 50 ه)، عبدالرحمن بن سمرة (م 50 ه)، مجمع بن جارية (م 50 ه)، عمران بن حصين (م 52 ه)، ابو ايوب انصارى (م 52 ه،) ثوبان غلام رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) (م 54 ه)، عايشه (م 58 ه)، ابو هريرة (م 59 ه)، امام حسين (عليه السلام) نوه شهيد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در سال 61 ه‍ به شهادت رسيد، علقمة بن قيس بن عبدالله (م 62 ه)، ام سلمة (م 62 ه)، عبدالله بن عمر (م 65 ه )، عبدالله بن عمر و عاص (م 65 ه)، عبدالله بن عباس (م 68 ه)، زيد بن اءرقم (م 68 ه)، عوف بن مالك (م 73 ه)، ابو سعيد خدرى (م 74 ه)، جابربن سمرة (م 74 ه)، جابر بن عبدالله انصارى (م 78 ه)، عبدالله بن جعفر طيار (م 80 ه)، اءبو اءمامة باهلى (م 81 ه)، بشربن منذر بن جارود (م 83 ه)، - درباره او اختلاف وجود دارد و برخى گفته اند راوى جد وى جارودبن عمرو (م 20 ه)، است - عبدالله بن حارث بن جزء زيبدى (م 86 ه)، سهل بن سعد ساعدى (م 91 ه)، اءنس ابن مالك (م 93 ه)، ابوالطفيل (م 100 ه‍ و برخى تاريخ ديگرى ذكر كرده اند) و غير ايشان كه تاريخ وفات مشخصى بر ايشان نيافتيم، مانند ام حبيبة، ابو جحاف، ابو سلمى چوپان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)، اءبوليلى، اءبو وائل، حذيفة بن اسيد، حرث بن ربيع، اءبو قتادة انصارى، زربن عبدالله، زرارة بن عبدالله، عبدالله بن اءبى اءوفى، علاء بن بشير مزنى، على هلالى، قرة بن اءياس و عمرو بن مرة جهنى.