در انتظار ققنوس
(کاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)

سيد ثامر هاشم العميدى

- ۵ -


ج - پاره اى از طرق احاديث المهدى در كتب اهل سنت؛

استاد دانشگاه الاءزهر مصر سيد أحمد بن محمد بن صديق، ابو الفيض ‍ غمارى حسنى شافعى مغرب (م 1380 ه) چه نيكو حق مطلب را در كتاب وزين و تحقيقى خود ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون ادا كرده و چه شايسته حقيقتى عظيم را به خوبى تشريح كرده است. وى در اين كتاب، متواتر بودن احاديث المهدى را به گونه اى اثبات كرده است كه پيش از او هيچ كس از عهده آن بر نيامده بود. او اين كتاب را در جهت ابطال اشكالات و تضعيف هاى ابن خلدون - كه دست آويزى براى برخى معاصران ابو الفيض مانند احمد امين و فريد وجدى و امثال آنها گشته بود - نگاشته است.
شايسته است كه مرورى كوتاه داشته باشيم بر طرقى كه وى در كتاب خود آورده و به گونه اى آن را بسط داده كه گوياى قدرت علمى وى در دنبال كردن سندهاى احاديث امام المهدى در كتب اهل سنت است؛ او از طبقه صحابه آغاز كرده، سپس به تابعين و تابعين تابعين رسيده و اين جستجو را به اشخاصى منتهى ساخته است كه احاديث مزبور را از محدثان آن، حكايت كرده اند.
ابوالفيض مى گويد:
روند عادى و طبيعى حكم مى كند كه همدستى و همداستانى بر دروغ و جعل و فريب جماعتى كه به 30 تن در همه طبقات مخبران يك حديث مى رسد، محال است؛ به ويژه اين كه عدد پيش گفته نتيجه تحقيقاتى است كه تا كنون به عمل آمده است. نگارنده اخبار وارد شده در مورد مهدى موعود را از طريق جماعتى كه ذيلا اسامى آن ها خواهد آمد، به دست آورده است:
ابو سعيد خدرى، عبدالله بن مسعود، على بن ابى طالب (عليه السلام)، ام سلمة، ثوبان، عبدالله بن جزء بن حارث زبيدى، ابو هريرة، اءنس بن مالك، جابر بن عبدالله انصارى، قرة بن اءياس مزنى، ابو عباس، ام حبيبه، ابو اءمامة، عبدالله بن عمروعاص، عمار ياسر، عباس بن عبدالمطلب، حسين بن على (عليه السلام)، تميم دارى، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن عمر بن خطاب، طلحة، على هلالى، عمران بن حصين، عمروبن مرة جهنى، معاذبن جبل و مرسله شهربن حوشب؛ كه البته خبر وى مرفوعه است، نه موقوفه و مقطوعه؛ هر چند كه روايات موقوفه و مقطوعه نيز در مثل چنين بابى از قبيل مرفوعه به حساب مى آيند و چنانچه آن ها را نيز به شمار مى آورديم، عدد بزرگى را تشكيل مى داد، ليكن همين مقدار از روايات مرفوعه كفايت مى كند.(112)
اين قسمت از عبارت سيد ابوالفيض غمارى را آورديم تا مشخص شود كه آن تعداد از صحابه اى كه وى بشمار نياورده بيش از تعداد كسانى است كه ذكر نموده است. چه آنكه او 26 تن از صحابه را نام برده در حالى كه 30 تن ديگر را از قلم انداخته است كه عبارتند از: صديقه كبرى فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، ابو وائل، جابربن سمرة، جارودبن منذر عبدى، حذيفة بن اسيد، حذيفة بن يمان، حرث بن ربيع، امام حسن مجتبى سبط اكبر (عليه السلام)، زربن عبدالله، زرارة بن عبدالله، زيدبن اءرقم، زيدبن ثابت، سعد بن مالك، سلمان فارسى، سهل بن سعد ساعدى، عبدالرحمن بن سمرة، عبدالله بن اءبى اءوفى، عبدالله بن جعفر طيار، عثمان بن عفان، علاء بن بشير، علقمة بن قيس بن عبدالله، عمر بن خطاب، عوف بن مالك، مجمع بن جارية، حفصة بنت عمر و عايشة.(113) به هر حال، ابو الفيض غمارى احاديث نقل شده توسط بيش از سى تن از صحابه را با دقت و حوصله و به تفصيل پى گيرى و جمع آورى كرده و اسامى همه كسانى كه اين روايات را از ايشان نقل كرده اند و نيز تمامى محدثانى كه آن ها را در كتب حديثى خود آورده اند، به صورت كاملا دقيق مشخص ساخته است.
در ادامه تنها بر مطالب عنوان شده درباره حديث ابو سعيد خدرى - اولين صحابى كه ابوالفيض نام برده است - بسنده مى كنيم. سپس مى توان بقيه احاديث صحابه را با آن مقايسه كرد. ابوالفيض مى گويد:
((حديث ابو سعيد خدرى از طريق اين افراد به ما رسيده است: ابو نظرة و ابو الصديق ناجى و حسن بن يزيد سعدى.))
1. طريق نقل ابو نظرة از ابو سعيد خدرى؛ ابو داود و حَكَم حديث ابو سعيد خدرى را از طريق روايت عمران قطان از ابو نظرة آورده اند و مسلم در صحيح خود، اين حديث را از طريق مسلم با وصف، از امام مهدى (عليه السلام) ياد شده است، نه با اسم. (همان گونه كه در آينده بدان خواهيم پرداخت.)
2. طريق نقل ابو الصديق ناجى از ابو سعيد خدرى؛ عبدالرزاق و حاكم، روايت ابو سعيد را از طريق روايت معاوية بن قرة از ابو الصديق نقل كرده اند
و احمد و ترمذى و ابن ماجه و حاكم اين حديث را از طريق زيد العمى از ابو الصديق روايت كرده اند و احمد و حاكم آن را از طريق عوف بن اءبى جميلة اعرابى از ابوالصديق آورده اند و حاكم افزون بر آن، حديث مزبور را از طريق سليمان بن عبيد از ابو الصديق نيز نقل كرده است.
همچنين احمد و حاكم آن را از طريق مطربن طهمان، ابو هارون عبدى از ابو الصديق روايت كرده اند و نيز احمد حديث مورد نظر را از طريق خبر مطربن طهمان و علاء بن بشير مزنى و نيز روايت مطرف از ابوالصديق روايت كرده است.
3. طريق نقل حسن بن يزيد از ابو سعيد؛ طبرانى آن را در الاوسط از طريق ابو واصل عبد بن حميد از ابو الصديق ناجى از ابو سعيد خدرى آورده است.))(114)
بنابراين، چنانچه به تاريخ ابن خلدون مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه وى از بيشتر طرق اين حديث اطلاعى نداشته است. زيرا صرفا طرق معدودى را درباره حديث ابو سعيد ذكر كرده است، تا چه رسد به احاديث ديگر صحابه كه به طور كلى از آن ها بى خبر مانده است.
گفتنى است كه قدر مشترك در همه اين طرق كه به خصوص حديث ابو سعيد خدرى ختم مى شود، ((ظهور امام مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان)) است. در هر صورت، در اين نكته شكى نيست كه با ملاحظه اى احاديث مربوط به امام مهدى (عليه السلام) با تمامى طرقى كه از جميع صحابه نقل شده است، قطع به متواتر بودن بشارت حضرت ختمى مرتبت (صلى الله عليه و آله و سلم) به ظهور حضرت حجت (عليه السلام) حاصل مى گردد، بلكه اگر صرفا وجود يك طريق از هر صحابى را در نظر بگيريم، باز هم براى اعتراف به تواتر كافى خواهد بود و در گذشته نيز گفتيم كه عدد اين عده از صحابه به پنجاه نفر مى رسد.

د - صحت احاديث المهدى؛

در اين قسمت نام برخى از بزرگان اهل سنت را كه به صحت اين احاديث تصريح كرده اند، بر طبق آثارى كه از ايشان به دست آورده ايم، ذكر مى كنيم:
(گفتنى است كه هدف ما ارائه نمونه اى قابل پى جويى از نام اين افراد است، نه جمع آورى تمام اسامى ايشان و ذكر جميع آنها.) 1. امام ترمذى (م 279 ه)؛ او پيرامون سه روايت مهدويت مى نويسد: اينها احاديثى حسن و صحيح اند.(115) درباره چهارمين حديث اين باب مى گويد:
اين حديثى حسن است.(116)
2. حافظ ابو جعفر عقيلى (م 322 ه)؛ وى ضمن نقل حديث ضعيفى مى گويد:
درباره مهدى احاديث معتبرى، به طرز ديگر و به خلاف اين تعبير وارد شده است.(117)
3. حاكم نيشابورى (م 405 ه)؛ وى درباره چهار حديث در اين باب، مى گويد:
اين احاديث صحيح السند هستند، ليكن آن ها را ذكر نكرده اند.(118)
و درباره سه حديث ديگر مى گويد:
اين احاديث بر اساس شروطى كه امام بخارى و امام مسلم بيان كرده اند،(119) صحيح السند هستند، هر چند آن دو، اين سه حديث را ذكر نكرده اند.(120)
و از هشت حديث ديگر اين گونه ياد مى كند:
اين احاديث بنا بر شروط شيخين، صحيح السند هستند، هر چند آن دو، اين ها را ذكر نكرده اند.(121)
4. امام بيهقى (م 458 ه)؛ او مى گويد:
اءحاديثى كه در باب قيام مهدى وارد شده، از جهت سند صحيح و بلااشكال است.(122)
5. امام بغوى (م 510 يا 516 ه)؛ وى حديثى درباره امام مهدى (عليه السلام) در بخش احاديث صحيحه آورده است (123) و پنج حديث درباره آن حضرت در فصل احاديث حَسَن در كتاب خود مصابيح السنة نقل كرده است.(124)
6. ابن اءثير (م 606 ه)؛ او در كتاب خو النهاية ذيل ماده ((هدى)) چنين آورده است:
و حديث سنت خلفاى راشدين مهديين از همين ريشه است، و المهدى يعنى كسى كه خداوند وى را به سوى حق هدايت فرموده است و نام افراد نيز بكار گرفته شده، تا جايى كه مانند اسامى كثير الاستعمال شده است و مهدى موعود كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آمن وى را در آخر الزمان بشارت داده، نيز به همين اسم ناميده شده است.(125)
چنين سخنى تنها از فردى صادر مى شود كه به صحت، بلكه به تواتر احاديث المهدى معتقد باشد.
7. قرطبى مالكى (م 671 ه)؛ وى از كسانى است كه به متواتر بودن احاديث المهدى اعتقاد دارند و مهم اين است كه وى درباره حديث ابن ماجه در خصوص امام مهدى (عليه السلام) چنين گفته است:
سند اين حديث صحيح است.(126)
در حالى كه تصريح مى كند به اين كه حديث ((مهدى از خاندان من و از فرزندان فاطمه است)) صحيح تر از حديث محمد بن خالد جندى (127) است كه در آينده درباره اعتبار آن مناقشه خواهيم كرد.
8. ابن تيمية (م 728 ه)؛ او مى گويد:
احاديثى كه وى - يعنى علامه حلى (ره) - براى اثبات قيام مهدى به آنها استناد مى كند، احاديث صحيحى هستند.(128)
9. حافظ ذهبى (م 748 ه)؛ وى در قبال احاديث حاكى از امام مهدى (عليه السلام) كه حاكم در مستدرك صحيح شمرده است، سكوت كرده و در اين ميان به ((صحت)) دو حديث نيز تصريح ورزيده است.(129) گفتنى است كه اشكال هاى ذهبى بر صحت خصوص برخى از احاديث باب فضايل، و سكوتش در قبال بقيه احاديثى كه حاكم صحيح شمرده، بيانگر موافقت او با اين قضاوت حاكم است.
10. كنجى شافعى (م 658 ه)؛ او درباره حديثى كه ترمذى در سنن خود آورده و صحيح شمرده، مى گويد:
اين حديث، صحيح است.
درباره حديث ديگرى نيز به همين شكل اظهار نظر كرده است (130) و درباره حديث ((مهدى از من است و پيشانى او فراخ و بى موى است))، مى نويسد:
اين حديث ثابت بوده، صحيح و حسن است.(131)
و درباره حديث ((مهدى حق و از فرزندان فاطمه است)) نيز به همان صورت قضاوت مى كند كه:
اين، حديث حسن و صحيحى است.(132)
11. حافظ ابن قيم (م 751 ه)؛ وى پس از ذكر پاره اى احاديث مربوط به امام مهدى (عليه السلام)، به ((حُسن)) برخى احاديث و ((صحت )) برخى ديگر اعتراف مى كند(133) و همچنان كه خواهد آمد، وى از معتقدان به تواتر اين احاديث است.
12. ابن كثير (م 774 ه)؛ او در خصوص سند حديثى درباره امام مهدى (عليه السلام) مى گويد:
اين، اسناد قوى و صحيحى است.(134)
سپس حديثى از ابن ماجه نقل كرده، مى افزايد:
اين حديث حسن است و به صورت هاى متفاوتى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است.(135)
13. تفتازانى (م 793 ه)؛ وى درباره قيام امام مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان مى گويد:
در اين باب اخبار صحيحى وارد شده است.(136)
14. نورالدين هيثمى (م 807 ه)؛ وى دسته اى از احاديث حاكى از امام مهدى (عليه السلام) را نقل كرده و به صحت و وثاقت راويان آن ها اعتراف كرده است. براى نمونه درباره يكى از اين روايات، چنين مى گويد:
اين روايت را ترمذى و غير او همراه با اختصار زياد آورده اند و احمد با سندهاى متعدد آن را نقل كرده و ابويعلى به اختصار فراوان از آن ياد كرده است و رجال آن دو ثقه هستند.(137)
درباره دومين حديث مى گويد:
طبرانى آن را در كتاب الاءوسط نقل كرده است و رجال اين حديث قابل اعتماد و حديث شان صحيح است.(138)
و سومين حديث را چنين مى ستايد:
رجال آن همگى ثقه اند.(139)
در مورد چهارمين حديث نيز مى گويد:
بزار آن را روايت كرده است و رجالش قابل اعتمادند.(140)
و از پنجمين روايت چنين ياد مى كند:
طبرانى آن را در الاءوسط نقل كرده و رجال آن جملگى ثقه اند.(141)
15. سيوطى (م 911 ه)؛ وى براى برخى از احاديث مربوط به امام مهدى (عليه السلام) علامت ((صح))(142) - يعنى صحيح است - قرار داده و براى برخى ديگر علامت ((ح))(143) - يعنى حسن است - در نظر گرفته است.
16. شوكانى (م 1250 ه)؛ قنوجى در الاذاعة از وى قول به صحت احاديث المهدى و متواتر بودن آنها را نقل كرده است. پيش از اين نيز گذشت كه وى رساله اى در متواتر بودن اين احاديث نگاشته است.
17. ناصر الدين البانى؛ وى در رساله اى كه به نام حول المهدى نوشته، اين گونه اظهار نظر مى كند:
بايد دانست كه در زمينه قيام مهدى احاديث صحيحى وارد شده است كه بخش چشمگيرى از آن ها داراى سندهاى صحيح و معتبرند.
افزون بر اين كه البانى از كسانى است كه به تواتر اخبار اين باب تصريح ورزيده اند.(144)
به اين مقدار از اعترافات علما بسنده مى كنيم؛ اما گفتنى است كه نگارنده در برخى آثار خود، شماره اين گونه اعترافات انديشمندان را به بيش از 60 مورد رسانده است.(145)

ه‍ تصريح دانشمندان به تواتر احاديث المهدى؛

علماى علم درايه و عده اى از كسانى كه در امر تدريس يا تحقيق علوم حديث از تخصص برخوردارند، به متواتر بودن احاديث المهدى وارد شده در كتب اهل سنت - مانند صحاح و مسانيد - تصريح كرده اند، اما از آنجا كه عده اين افراد زياد است، ما در ادامه به ذكر نام معدودى از ايشان اكتفا مى كنيم:
1. بربهارى حنبلى (م 329 ه)؛ شيخ محمود تويجرى به نقل از كتاب شرح السنة بربهارى مى نويسد:
((ايمان به نزول عيسى بن مريم (عليه السلام)، او از آسمان فرود مى آيد... و پشت سر قيام كننده اى از اهل بيت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز مى گذارد.(146)
روشن است كه ((ايمان به معناى ((اعتقاد)) است كه به وسيله خبر واحد ثابت نمى شود. (پس لازمه آن وجود اخبار متواتر در اين باب است)
2. محمد بن حسين آبرى شافعى (م 363 ه) وى در كتاب خود مناقب الشافعى چنين مى گويد:
اخبار بشارت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به آمدن مهدى و اين كه او از اهل البيت بوده و داراى 70 سال خواهد بود و سرانجام پهنه زمين را از عدل و داد آكنده خواهد ساخت و به همراه وى، عيسى (عليه السلام) نيز ظهور خواهد كرد و در قتل دجال به وى يارى خواهد رساند، به جهت كثرت مخبران و راويان به حد تواتر رسيده است.
اين سخن را قرطبى مالكى در ص 701 التذكرة و المزى در تهذيب الكمال ج 25 ص 146 ش 5181 در ضمن شرح حال محمد بن خالد جندى و ابن قيم در المنار المنيف ص 142 ش 327 و غير ايشان از آبرى نقل كرده اند.
3. قرطبى مالكى (م 761 ه) وى سخن پيش گفته آبرى را نقل كرده و با صحيح شمردن احاديث مذكور در كتاب او، مهر تاييد بر سخنان وى نهاده است. قرطبى در اين قضاوت خود، به اين سخن امام حافظ حاكم نيشابورى استناد كرده است:
احاديث صحيح و صريحى از رسول خدا وارد شده است كه بر قيام مردى از خاندان نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از فرزندان فاطمه به نام مهدى دلالت دارند.(147)
همچنين قرطبى در تفسير آيه 33 سوره توبه آورده است:
اخبار صحيح وارد در اين باب كه مهدى از خاندان رس /ول خداست، به حد تواتر رسيده است.(148)
4. حافظ جمال الدين المزى (م 742 ه)؛ او به سخن پيش گفته آبرى در متواتر بودن احاديث المهدى (عليه السلام) استدلال كرده است و هيچ اشكالى بر آن وارد نساخته، بلكه آن را مسلم انگاشته است.(149)
5. ابن قيم (م 751 ه)؛ او نيز سخن آبرى را بدين شكل تاييد كرده كه احاديث مربوط به امام مهدى (عليه السلام) را به چهار دسته تقسيم كرده است: احاديث صحيح، احاديث حسن، احاديث غريب و احاديث موضوع،(150) و بيان كرده كه مجموعه دو دسته اول به جهت كثرت و انتشار، متواترند.
6. ابن حجر عسقلانى (م 852 ه)؛ وى ضمن نقل قول به تواتر از ديگران (151) اين گونه آن را تاييد مى كند:
نماز گزاردن عيسى (عليه السلام) در پشت سر مردى از اين امت در آخر الزمان و نزديك به قيامت بر اين قول حق صحه مى گذارد كه زمين هيچگاه از حجت خدا خالى نخواهد شد.(152)
7. شمس الدين سخاوى (902 ه)؛ عده اى از علما، سخاوى را از تصريح كنندگان به تواتر احاديث المهدى به شمار آورده اند، مانند علامه شيخ محمد عربى فاسى در كتاب خود المقاصد و ابو زيد عبدالرحمن بن عبدالقادر فاسى در مبهج القاصد؛ همان گونه كه ابوالفيض غمارى از آن دو نقل كرده است (153) و همچنين ابو عبدالله محمد بن جعفر كتانى (م 1345 ه) در النظم المتناثر من الحديث المتواتر ص 226، سخاوى را معتقد به تواتر دانسته است.
8. سيوطى (م 911 ه)؛ بنابر نقل غمارى، سيوطى در كتاب مفصل خود الفوائد المتكاثرة فى الاءحاديث المتواترة و نيز در كتاب مختصر خود الاءزهار المتناثرة و همچنين در ساير كتابهايش به متواتر بودن احاديث المهدى تصريح كرده است.(154)
9. ابن حجر هيتمى (م 974 ه)؛ وى كه مولف كتاب معروف كنز العمال است، به دفاعى برهانى و استدلالى از عقيده مهدويت همت گماشته است.
10. متقى هندى (م 975 ه)؛ وى كه مولف كتاب معروف كنز العمال است، به دفاعى برهانى و استدلالى از عقيده مهدويت همت گماشته است.
شايد بتوان گفت: مهمترين مطلبى كه در اين كتاب آمده است، فتاواى چهارگانه صادره در حق فرد منكر اعتقاد به ظهور امام مهدى (عليه السلام) است كه از چهار تن از علماى مذاهب اربعه از اهل مكه نقل شده؛ يعنى فتواى ابن حجر هيتمى شافعى، فتواى شيخ احمد ابو السروربن صباحنفى، فتواى شيخ محمد بن محمد خطايى مالكى و فتواى شيخ يحيى بن محمد حنبلى. مبنى بر اين كه فرد منكر اعتقاد به ظهور، بايد مجازات شود و تصريح كرده اند كه واجب است چنين شخصى را بزنند و او را تحقير كنند تا ادب شود و به حق روى آورد و در غير اين صورت، واجب القتل و مهدور الدم است.(155) هر كس به فتاواى ايشان مراجعه كند، براى او يقين حاصل مى شود كه آن ها بر متواتر بودن احاديث المهدى اتفاق نظر دارند.
11. محمد رسول برزنجى (م 1103 ه)؛ وى اين گونه به متواتر بودن احاديث المهدى تصريح مى كند:
احاديثى كه بر وجود مهدى (عليه السلام) و قيام او در آخر الزمان و از خاندان رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و فرزند فاطمه بودن وى دلالت دارند، به حد تواتر رسيده اند و جايى براى انكار آنها وجود ندارد.(156)
12. شيخ محمد بن قسام بن محمد جسوس (م 1182 ه)؛ كتانى در تصريح وى به تواتر اين احاديث را نقل كرده است.(157)
13. ابوالعلاء عراقى فاسى (م 1183 ه)؛ او داراى تاليفى درباره موضوع مهدويت است و كتانى تصريح وى به تواتر احاديث اين باب را نقل كرده است.(158)
14. شيخ سفارينى حنبلى (م 1188 ه)؛ قنوجى مى نويسد:
سفارينى در كتاب خود به نام اللوائح قول به تواتر احاديث المهدى را اختيار كرده است.(159)
15. شيخ محمد بن على صبان (م 1206 ه)؛ وى قول به تواتر را از صواعق ابن حجر نقل و بر آن استدلال كرده و اشكالى بر آن وارد نساخته است كه اين، نشانگر رضايت وى بدين قول است.(160)
16. شوكانى (م 1250 ه)؛ به نظر مى رسد براى اثبات موافقت وى با تواتر اين احاديث، مرورى بر كتاب معروفش التوضيح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال و المسيح ما را از هر چيز ديگر مستغنى سازد.
17. مومن بن حسن بن مومن شبلنجى (م 1291 ه)؛ وى ضمن تصريح به تواتر احاديث مزبور، تاكيد فراوانى دارد كه امام مهدى (عليه السلام)، از خاندان رسول و اهل البيت است.(161)
18. احمد زينى دحلان، مفتى شافعيه (م 1304 ه)؛ او احاديث المهدى را به كثرت ستوده و مى گويد:
كثرت و تعدد روات اين احاديث، به تقويت و تاييد برخى از اين روايات توسط برخى ديگر از آن ها مى انجامد، تا جايى كه براى انسان يقين حاصل مى شود.(162)
روشن است كه اخبار، هنگامى مفيد يقين خواهند بود كه متواتر باشند.
19. سيد محمد صديق حسن قنوجى بخارى (م 1307 ه)؛ وى درباره احاديث مورد نظر چنين مى گويد:
احاديثى كه درباره امام مهدى (عليه السلام) به ما رسيده، على رغم اختلاف روايات، به قدرى زياد است كه به حد تواتر مى رسد.(163)
20. ابو عبدالله محمد بن جعفر كتانى مالكى (م 1345 ه)؛ وى ضمن نقل قول به تواتر از برخى، چنين مى گويد:
اخبار وارد در باب مهدى منتظر متواتراند.(164)
غير از اين 20 تن، افراد ديگرى هستند (4) كه اين مجال اندك گنجايش ذكر نام و كلامشان را ندارد. نگارنده در جاى ديگرى اسامى آنان را از قرن سوم هجرى تا عصر حاضر ثبت كرده است.(165)
در پايان، ذكر سخن مهمى از استاد بديع الزمان سعيد نورسى كه از علماى به نام اهل سنت در ابتداى قرن چهاردهم هجرى است، شايسته مى نمايد. وى مى گويد:
در هيچ جاى دنيا، افرادى قابل اعتماد، نجيب و شريف نمى توان يافت كه به پايه شرافت و فضيلت اهل البيت برسند و در هيچ نقطه اى از عالم، عده اى هم راءى و همدل و همراه نمى توان سراغ گرفت كه چونان خاندان آل عبا، يكرنگ و يكدل و يكصدا باشند و در هيچ يك از اقطار عالم، محفلى و جمعى به نورانيت و درخشندگى حريم مطهر اهل بيت رسول خدا نمى توان يافت.
آرى! أهل البيت از روح حقيقت قرآنى تغذيه شده اند و از سرچشمه زلال وحى شير نوشيده اند و از پرتو ايمان و قداست شريعت اسلامى، منور گشته اند، تا آنگاه كه به قله كمالات آسمانى عروج كرده اند و شجره طيبه آنان به بار نشسته و صدها مجاهد نستوه و هزاران رهبر روحانى و معنوى براى هدايت و راهبرى امت به جهان بشريت تقديم داشته اند. پس قطعا با قيام پيشواى بزرگ خود، مهدى كبير، عدالت را به جامعه اسلامى، هديه خواهند كرد. آنگاه حقانيت وى با احياى شريعت محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم) و حقيقت قرآنى و سنت نبوى و تطبيق آن ها بر مسايل جارى و اجرا كردن آن ها، به اثبات خواهد رسيد و چنين چيزى نه تنها ضرورى است، بلكه بسيار معقول است و مقتضاى قوانين حيات اجتماعى جوامع انسانى نيز غير از اين نمى تواند باشد.(166)