در انتظار ققنوس
(کاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)

سيد ثامر هاشم العميدى

- ۱۸ -


پرسش دوم: طول عمر امام مهدى (عليه السلام)

مهم ترين شبهه اى كه منكران در اين زمينه عنوان كرده و از قرون اوليه پس از غيبت تا كنون همواره به ترويج آن همت گماشته اند، چگونگى طول عمر امام مهدى (عليه السلام) است؛ توضيح اينكه: اگر امام مهدى انسانى زنده است كه در طول يازده قرن با نسل هاى پياپى هم عصر بوده و در قيد حيات به سر برده، چگونه توانسته چنين عمر طولانى و دراز مدتى را بدست آورد؟ اساسا چگونه ممكن است پذيرفت وى از گستره شمول قوانين طبيعى و زيست شناختى موجب پيروى و ناتوانى و سرانجام مرگ بر كنار مانده است ؟(489)
مى توان اين شبهه را به صورت يك سؤال علمى كلى بدين صورت مطرح كرد: اساس آيا ممكن است كه انسانى بتواند براى قرون متمادى به زندگى مادى بپردازد؟ جهت پاسخگويى به اين شبهه، بايد نخست به شكل كلى مساءله ((امكان تداوم حيات)) را بررسى كنيم.
براى ((امكان)) سه نوع مى توان در نظر گرفت:
1. ((امكان عملى))؛ در خصوص پديده هاى ممكنى است كه عملا و بالفعل تحقق يافته اند.
2. ((امكان علمى))؛ در خصوص پديده اى كه صرفا از منظر علمى، ممكن شناخته شده است، يعنى دانش بشرى وقوع آن را محال ارزيابى نمى كند، مطرح مى گردد.
3. ((امكان منطقى))؛ اين اصطلاح در مورد امورى كه عقل آن ها را محال و غير قابل تحقق نمى شمارد، عنوان مى شود.
اكنون بحث مورد نظر خود را در قالب ((امكان منطقى)) تعقيب مى كنيم، پرسش اين است كه آيا صدها سال ادامه يافتن عمر يك انسان از جهت ((امكان منطقى)) قابل پذيرش است يا نه؟
پاسخ: آرى! قطعا قابل پذيرش است (1) و برخوردارى از عمر فوق طبيعى در دايره محالات عقليه قرار ندارد؛ هر چند كه براى ما ملموس و محسوس ‍ نيست. ولى به هر روى تاريخ دانان و وقايع نگاران متعدى، حكايات و رخ دادهايى را در اين باب به ثبت رسانده اند و برخى نشريات علمى نيز، مواردى از اين دست را گزارش كرده اند كه بدين ترتيب زمينه اى براى انكار و بعيد شمردن آن، باقى نمى ماند.
افزون بر آن كه، اين ناباورى در مورد انسان مسلمان با شنيدن سروش وحى از كلام الله مجيد، به كلى از ميان مى رود، آنجا كه درباره نوح نبى (عليه السلام) مى فرمايد:
بى ترديد ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.(490)
براى روشن تر شدن موضوع مثالى ذكر مى كنيم؛ چنانچه فردى ادعا كند كه من مى توانم بر روى آب اين نهر راه بروم و از آن عبور كنم يا بگويد: من قادرم از درون شعله هاى آتش بدون هيچ مانعى بگذرم، شايسته است كه شنوندگان، چنين ادعايى را باور نكرده و آن را نشدنى تلقى كنند، اما اگر اين فرد مدعى، در عمل نشان داد كه سخن به گزاف نگفته است و واقعا طبق ادعاى خود از روى رودى عبور كند يا از آتش بگذرد، آنگاه ناباورى و انكار مخاطبان از ميان خواهد رفت. اگر فرد دومى بيايد و چنان ادعايى را تكرار كند، واضح است كه از شدت انكار و عدم پذيرش اوليه آن عده، به شكل جدى كاسته مى شود و همين طور اگر شخص سوم و چهارمى نيز بدان ترتيب عمل كند، در هر بار ميزان انكار و تحاشى ايشان به شدت كاهش ‍ خواه يافت تا جايى كه كاملا از ميان برود.
موضوع طول عمر امام مهدى (عليه السلام) نيز اين گونه است، ما شاهديم كه قرآن كريم از حضرت نوح (عليه السلام) خبر مى دهد كه نهصد و پنجاه سال زيسته كه اين مقدار پيش از مبعوث شدن آن جناب است، و همچنين مى فرمايد: حضرت عيسى (عليه السلام) از دنيا نرفته، بلكه خداوند او را به نزد خويش خوانده است:
و گفته ايشان كه ما مسيح، عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم؛ حال آن كه آنان او را نكشتند و به دار آويختند ليكن امر به آنان مشتبه شد و كسانى كه درباره او اختلاف كردند، قطعا در مورد آن دچار شك شده اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروى مى كنند و يقينا او را نكشتند بلكه خدا او را به سوى خود، بالا برد و خدا توانا و حكيم است.(491)
همچنين در احاديث صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده است كه عيسى بن مريم به زمين هبوط خواهد كرد و نيز در آن دو وارد شده كه دجال موجود و زنده است.(492)
بر اين اساس، هنگامى كه روايات صحيح و شاهدان عينى به وجود مهدى خاندان نبوت از نسل فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و فرزند امام حسن عسكرى (عليه السلام) كه در سال 255 هجرى متولد گشته، كرارا اعتراف مى كنند، جز عناد و لجاجت و استكبار، راهى براى انكار باقى نمى ماند.
فخر رازى مى گويد:
برخى از پزشكان گفته اند: عمر آدمى از 120 سال نمى تواند تجاوز كند. اين آيه بر خلاف اين نظريه دلالت مى كند و عقل نيز موافق مفاد آيه است. زيرا بقاى تركيب بدن آدمى فى حد نفسه ممكن است وگرنه نمى پائيد، چه آن كه اگر علت تحقق آن، واجب الوجود باشد، دوام يافتن آن روشن خواهد بود و اگر غير واجب الوجود باشد، علت آن به واجب الوجود منتهى مى گردد كه باقى و جاودان است. پس بنابراين بقا، ذاتا ممكن است و باقى نماندنش قطعا به جهت عارض خارجى است، اما مى دانيم كه ((عارض)) ممكن العدم است وگرنه به اين مقدار باقى نمى ماند. زيرا ((عارض)) مانع آن، هر آينه واجب الوجود مى بود؛ بر اين اساس، مشخص شد كه سخن اين عده از پزشكان بر خلاف نقل و عقل است.(493)
فخر رازى بر امكان طول عمر غير عادى آدمى، چنين برهان اقامه مى كند، چنان كه موضوع طول عمر حضرت عيسى (عليه السلام) كاملا روشن است، و اين برهان مى تواند استدلالى عقلانى بر امكان طول عمر غير طبيعى امام مهدى (عليه السلام) نيز به شمار آيد. اتفاق نظر صحاح و غير آن بر فرود آمدن عيسى (عليه السلام) در آخرالزمان جهت مساعدت امام مهدى (عليه السلام) بر قتل دجال نيز مؤ يد اين دليل عقلى است.
درباره ((امكان عملى)) نيز اين پرسش مطرح است: آيا تداوم بخشيدن به حيات آدمى به ميزان فوق عادى، امروزه عملا براى ما ممكن است؟ آيا تجارب انسانى بدين سؤال پاسخ مثبت مى دهند؟
پاسخ: تجارب بشرى با به كارگيرى امكانات فعلى و در شرايط موجود، تا كنون در اين زمينه توفيقى به دست نياورده است، يعنى دانشمندان تا به حال نتوانسته اند عمر آدمى را تا دو يا سه برابر ميزان طبيعى و عادى، افزايش دهند؛ اما اين امر نمى تواند بيانگر عدم امكان بهره مندى فردى معين از عمر فوق طبيعى باشد. زيرا اين تلاش ها همگى توسط خود آدمى انجام گرفته است. در حالى كه زنه كردن و ميراندن و طول عمر بخشيدن، به دست خداوند سبحان است و دخالت كردن انسان در سرنوشت يك فرد و طولانى ساختن عمر او آن هم بر خلاف تقدير الهى، ناممكن است.
آرى! خداوند سبحان اسباب تداوم بخش حيات ديرزيان را تا زمان فرا رسيدن اءجل آنان فراهم مى سازد و نقش علم در اين ميان، تنها كشف و شناخت آن اسباب است، نه بيشتر. چون ابداع اسباب انسانى جديد در توان آدمى و در تيررس دانش بشرى نيست و اين اسباب تنها به دست حضرت مسبب الاءسباب است.
همچنين درباره مفهوم ((امكان علمى)) اين سؤال مطرح است: آيا از نظر علمى، طول عمر فوق طبيعى آدميان، پديده امكان پذير است؟ در پاسخ بايد گفت:
اولا - جواب علم به اين سؤال مثبت است، شواهد و ارقام زيادى بر اين مهم، صحه مى گذارند كه به چند نمونه از آن ها اشاره مى كنيم:
1. تجارب و شواهد علمى در باب امكان پذير بودن عمر طولانى و فوق طبيعى داشتن انسان، رو به ازدياد است و اين نمونه ها براى نقض قانون ((پيرى))، قاطع و جدى مى نمايند. در مجله مصرى المقتطف، جزء دوم از مجلد 59، كه به تاريخ آگوست 1921 ميلادى مطابق با 26 ذى القعدة الحرام سال 1339 هجرى، منتشر گشته است، در صفحه 26 تحت عنوان ((جاودانگى انسان بر روى كره زمين)) مطلبى بدين صورت آمده است:
استاد ريموند بول (يكى از اساتيد دانشگاه جونز هبكينس امريكا) مى گويد: از خلال نتايج برخى آزمايش هاى علمى، چنين بر مى آيد كه اجزاى جسم انسان از امكان و قابليت خاصى براى زنده ماندن دراز مدت برخوردارند. بر اين اساس، كاملا ممكن است كه عمر آدمى تا يكصد سال به درازا بيانجامد و اگر مانعى در كار نباشد، گاه تا هزار سال نيز، امكان ادامه حيات وجود دارد.
همين مجله در شماره سوم از سال 59 خود، در صفحه 239 مى نويسد:
دانشمندان مى گويند: تداوم حيات آدمى تا هزاران سال، امرى كاملا امكان پذير است، مشروط بر اين كه مانعى بر روند طبيعى حيات او، تحميل نشود كه ريسمان زندگى وى را از هم بگسلد و اين سخن ايشان، صرف يك حدس و گمان نيست، بلكه دست آوردى علمى است كه توسط آزمايش و تجربه نيز تاءييد شده است. (2)
اين مقدار در تاييد امكان عملى حيات دراز مدت كه دانشمندان سعى در اثبات آن دارند، كافى به نظر مى رسد.
2. كتابى اخيرا تحت عنوان حقايقى شگفت تر از خيال توسط ((مؤ سسة الايمان)) در بيروت و ((دارالرشيد)) در دمشق انتشار يافته است، در صفحه 24 از جلد اول آن چنين مى خوانيم:
بيريرا در سال 1955 در سرزمين مادر زادى خود ((مونتريا)) به سن 166 سالگى از دنيا رفت و تمام آشنايان وى و نيز دفاتر ثبت شهردارى ، بر مدت عمر او شهادت دادند. بيريرا به روشنى توانست حادثه ((كاراجينا)) - كه به سال 1815 ميلادى رخ داده بود - به ياد آورد! در پايان عمر خود، وى را به ((نيويورك)) انتقال دادند و عده اى از پزشكان متخصص او را معاينه كردند و فشار خون او را چون فشار خون طبيعى يك مرد جوان و نبض وى را عادى و قلبش را در كمال صحت يافتند و در عين حال اعتراف كردند كه او مرد كهنسالى است كه بيش از 150 سال از عمرش مى گذرد.
و در صفحه 23 نيز ذكر شده كه توماس بار، 152 سال زيسته است.
افزون بر اين ها، سجستانى نيز در كتاب خود المعمرون نام بسيارى از افراد ديگرى را ذكر كرده كه سن برخى از 500 سال نيز فراتر رفته است. (3)
3. آزمايش ها و تحقيقات پزشكان درباره پيرى و علل مرگ، گفت و گوها و موفقيت هاى هر چند محدود آنان در راه تداوم بخشيدن به حيات آدمى و ازدياد عمر متوسط او، مى تواند دليلى بر اصل امكان اين پديده به شمار آيد، وگرنه اين تلاش هاى طاقت فرساى اطبا، همگى بيهوده و غير عقلايى خواهد بود.
در پرتو اين حقايق، هيچ دليل منطقى و عقل پسندى براى انكار و ناباورى نسبت به حيات امام مهدى (عليه السلام) باى نمى ماند و تنها يك احتمال وجود دارد كه برخوردارى از طول عمر فوق طبيعى، عملا و بالعيان در وجود مبارك امام مهدى (عليه السلام) تحقق يافته باشد و بدين ترتيب وجود شريف حضرت بر ((علم)) پيشى گرفته است. بر اين اساس، ((امكان علمى)) به ((امكان عملى)) تبديل شده، پيش از اينكه علم بتواند به سطح توانايى عملى برسد و اين، مطلبى است كه توجيه عقلى و منطقى براى انكار آن وجود ندارد. زيرا نظير قضيه فردى است كه پيش از دانش پزشكى، بر كشف داروى سرطان توفيق يابد كه چنين سبقت هايى در بستر تفكر اسلامى، بارها رخ داده است.
آرى! اين قرآن كريم است كه به حقايق علمى بسيارى درباره جهان طبيعت و انسان اشاره كرده است، آنگاه علوم تجربى معاصر پس از قرن ها گاهى به پرده بردارى از چهره آن نايل مى شوند. و اساسا چرا راه دور برويم، در حالى كه كتاب آسمانى آخرين دين توحيدى؛ يعنى قرآن مجيد در پيش روى ما با ذكر طول عمر حضرت نوح (عليه السلام)، به امكان عملى آن تصريح مى ورزد.(494)
همچنين احاديث نبوى به وجود افرادى مانند خضر نبى (عليه السلام)، عيسى (عليه السلام) و دجال كه در طول قرون متمادى زنده بوده اند (طبق روايت جساسة كه مسلم آن را در صحيح خود آورده است) تصريح مى ورزد.
اكنون سؤال اين است كه از چه روى بايد به وجود اين قبيل اشخاصى كه نقشى در آينده اسلام ندارند - به جز حضرت عيسى (عليه السلام) كه طبق احاديث زيادى مددكار امام مهدى (عليه السلام) و فرمانده سپاه وى خواهد بود - ايمان و اعتقاد داشته باشيم و از طرف ديگر، منكر حيات امام مهدى (عليه السلام) شويم كه داراى بزرگترين نقش و رسالت در آينده اسلام و جهان است و دنيا را به خواست خدا، از عدل و داد پر خواهد ساخت و عيسى (عليه السلام) باز خواهد گشت تا پشت سر وى نماز بخواند؟!(495)
ثانيا - اگر ((قانون پيرى)) را قانونى تخلف ناپذير و از مسلمات علمى به شمار آورده و بيش از عمر طبيعى زيستن آدمى را مخالف قوانين طبيعى استقرايى و تجربى بدانيم، آنگاه مسئله درباره عمر شريف امام مهدى (عليه السلام)، از سنخ ((معجزه)) خواهد بود كه داراى نظايرى در تاريخ دينى ماست.
از طرفى اين قضيه، براى فرد مسلمانى كه ايده ها و اعتقادات خود را از قرآن كريم و سنت شريف دريافت مى كند، نمى تواند به دور از باور و غير قابل قبول باشد زيرا وى قوانين طبيعى مستحكم تر و تخلف ناپذيرترى را مى يابد كه طبق منطق وحى، در مواردى به اذن و مشيت الهى تعطيل شده اند؛ همان گونه كه درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) و به آتش افكنده شدن او و عنايت خداوند در نجات يابى معجزه وار وى مى فرمايد:
ما گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش.(496)
و امثال اين معجزه از انبيا و كرامات اوليا، امروزه در پرتو داده هاى نوين علمى و دست آوردهاى عظيم و فن آورى پيشرفته و پيچيده كنونى، به يقين در چارچوب مفهوم دينى خود بهتر فهميده مى شوند.
اكنون ما با اكتشافات و اختراعاتى روبرو هستيم كه اگر در اعصار پيشين، از آن ها سخن به ميان مى آمد، آن را شديدا انكار مى كرديم، در حالى كه اكنون آن ها در پيش روى ماست و آنها را به كار مى گيريم، براى مثال درباره ((تلويزيون)) اين نكته قابل توجه است كه در روايات باب ((ملاحم)) (فتنه ها و حادثه ها) آمده است: ((در آخرالزمان فردى كه در مشرق به سر مى برد، شخص مستقر در مغرب را مى بيند و كلام وى را مى شنود.)) چه بسا برخى چنين امرى را به نوعى نامعقول تلقى مى كردند، با آن كه امروزه ما به راءى العين آن را مى بينيم و بدان شهادت مى دهيم.
بر اين اساس، معتقديم: انكار و عدم پذيرش يك پديده به صرف عدم وجود نمونه و نظير محسوس براى آن، به لحاظ منطقى و علمى كاملا نادرست است و امروزه شواهد گويايى براى تاييد اين سخن در دست است. مانند روايات موجود در ميراث فرهنگى ما كه از قرن ها پيش، تحقق يافتن اختراعات علمى جديد را خبر داده اند، همچنين احاديثى كه از معجزه ظهور امام مهدى (عليه السلام) ياد كرده اند، به شكلى كه جزئيات عنوان شده در آن ها، با دست آوردهاى تمدن معاصر كاملا انطباق دارد.
مثلا از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده است:
هنگامى كه قائم ما ظهور كند، خداوند سبحان شعاع ديد و شنوايى شيعيان ما را توسعه مى دهد، به گونه اى كه ميان ايشان و قائم، به مقدار يك ((بريد)) هم فاصله نمى ماند، كلام او را مى شنوند و وى را در همان مكان خودش مشاهده مى كنند.(497) (4)

پرسش سوم: چرا بايد به اين غيبت طولانى معتقد باشيم؟

منكران ((مهدويت)) مى گويند: چرا بايد بر خارق العاده شمردن عمر امام مهدى (عليه السلام) تا اين حد اصرار بورزيم كه به ناچار قوانين طبيعى را تعطيل كنيم و آن را يك معجزه معرفى نماييم؟ و چرا اين فرض را نمى پذيريم كه ممكن است رهبرى بشريت در عصر موعود به عهده شخصى گذارده شود كه در همان زمان متولد گردد و در شرايط و اوضاع ويژه همان عصر زندگى كند تا هنگامى كه براى به انجام رساندن ماءموريت اصلاحى و رسالت الهى خود، قيام كند؟
به نظر مى رسد پس از آگاهى يافتن از مطالب پيش گفته، پاسخ اين سؤال براى مخاطب ما روشن است. (5) خداوند سبحان اشخاص بسيارى را در اين دنيا و نيز عوالم ديگر، براى مدت به مراتب طولانى تر از عمر امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، زنده نگاه داشته است و اين مشيت الهى بر اساس حكمت ها و اسرارى شكل گرفته كه ما تنها به برخى از آنها واقفيم، اما در هر صورت آنها را به شكل يقينى باور داريم؛ اكنون چه اشكالى دارد كه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) نيز يكى از ايشان بوده و قضيه مهدويت هم از اين سنخ باشد. زيرا ما مسلمانان معتقديم كه خداوند متعال كار لغو و عمل بيهوده انجام نمى دهد و نيز به امور غيبى بسيارى ايمان داريم كه براهين استوار عقلى و نقلى بر اثبات آن ها اقامه شده است و در اين صورت، ندانستن حكمت و ملحت اين قبيل امور غيبى، در صحت و بايستگى باور داشت اين ايده ها خدشه اى وارد نمى سازد و در مورد احكام شرعى و فروع فقهى و عبادات نيز، امر بدين گونه است؛ چه بسا سرّ يك حكم دينى يا هدف از تشريع يك قانون الهى بر ما پوشيده است، ليكن در عين حال بدان متعبد و پاى بنديم و اين تعبد را در اديان ديگر، حتى قوانين بشرى و مقررات اعتبارى و قراردادى نيز مشاهده مى كنيم.
بر اين اساس اگر ادله اى كه در فصل هاى گذشته بر ضرورت ايمان داشتن به امام مهدى (عليه السلام) (با توجه به اوصاف خاص حضرت و فرزند امام حسن عسكرى (عليه السلام) بودن ايشان و تولد يافتن وى و عده دارى منصب امامت پس از پدر بزرگوار خويش در سن پنج سالگى و زنده بودن آن حضرت و برخوردارى ايشان از طول عمر فوق طبيعى) اقامه كرديم دليل هاى معتبر و صحيحى باشند، نتيجه اش لزوم پذيرش و ايمان آوردن به غيبت طولانى آن حضرت است، مصالح و حكمت هاى آن را درك كنيم يا نه، هر چند قدرت فهم برخى از آنها را داريم و با دانش ناقص و خرد محدود خويش مى توانيم بخش كوچكى از اسرار اين حقيقت سترگ را تصور كنيم.
از اين رو لازم است مسلمانانى كه به اعجاز طول عمر امام مهدى (عليه السلام) و فوايد و بركات وجود شريف ايشان در حال غيبت، ايمان ندارند، در عقيده خود تجديد نظر كنند و در پرتو روشنگرى ادله فراوان عقلى، بناى اعتقاد خويش را بازسازى كنند.
بنابراين فرض دوم پذيرفتنى نيست. زيرا ادله معتبر شرعى، خالى ماندن زمين از حجت خدا را، هر چند براى يك لحظه، محال و غير ممكن شمردند. پس، جز اعتقاد به استمرار حيات امام مهدى (عليه السلام) از بدو تولد تا كنون راهى نداريم، گر چه به هيچ يك از مصالح و حكمت هاى اين امر (كه اتفاقا در كتب مبسوط علمى بدان ها اشاره شده است) واقف نباشيم.

پرسش چهارم: چگونه مى توان از امام غايب بهره جست؟

آخرين پرسشى كه در اين باب، اذهان را به خود مشغول مى سازد، اين است: با آن كه امام مهدى (عليه السلام) در ميان امت نيست و از انظار مردم مخفى است، پس وجود ايشان چه سودى به حال جامعه اسلامى و مسلمانان دارد؟ (6)
پاسخ: يك محقق ژرف نگر و بافراست، اولين نكته اى كه بايد در جهت ابهام زدايى از اين مسئله مورد توجه قرار دهد، تصريح احاديث معتبر به ناگهانى واقع شدن ظهور امام مهدى (عليه السلام) است كه به يك باره و بدون تعيين زمان مشخصى رخ خواهد داد، و اثر ناگهانى واقع شدن قيام امام (عليه السلام) اين است كه هر نسلى از امت اسلامى، در هر عصرى از اعصار، چشم نگران ظهور دفعى پيشواى موعود خود هستند. و خود اين حالت، منشاء فوايد و خيراتى براى امت اسلامى است كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. حالت انتظار، هر مومنى را به سوى پايدارى و مقاومت در امر دين دارى و تقيد به دستورات شرعى و دورى از ظلم به ديگران و غصب حقوق آنان فرا مى خواند. زيرا در حكومتى كه - پس از قيام ناگهانى امام (عليه السلام) - به دست ايشان برپا مى شود، حق مظلوم از ظالم ستانده خواهد شد و قسط و عدل به همه جا گسترش خواهد يافت و بساط ظلم و جور از پهنه گيتى برچيده خواهد گرديد. و نبايد پنداشت كه شريعت اسلام و قانون قرآنى آن، ظلم و تجاوز را ممنوع ساخته است و اين براى مقصود ما كافى است زيرا دستيابى امت به احساس وجود حكومتى مقتدر در جامعه، عامل بازدارنده نيرومندى محسوب مى شود كه جلوى ارتكاب جرايم را سد مى كند. در حديث صحيح نيز وارد شده است كه خداوند امورى را به وسيله سلطان منع مى كند كه با قرآن منع نمى كند.(498)
2. حالت انتظار، افراد امت اسلامى را به سوى يك وضعيت آماده باش ‍ هميشگى براى پيوستن به سپاه امام مهدى (عليه السلام) و كسب آمادگى كامل جهت جانبازى و فداكارى در راه تثبيت تسلط كامل امام (عليه السلام) بر اوضاع و گسترش قلمرو حكومت وى در اقطار كره زمين، فرا مى خواند و اين حالت روحيه تعاون و انسجام و به هم فشردگى مومنان را بيشتر مى كند. از آن روى كه اينان مى خواهند سپاهيان امام موعود مهدى منتظر (عليه السلام) باشند.
3. اين غيبت، فرد معتقد را براى ايفاى نقش خود و انجام رسالت خويش ‍ آماده مى سازد، به ويژه در حوزه امر به معروف و نهى از منكر. بدين سان، امت همواره مراقب و آماده خواهد بود. زيرا انصار امام نمى توانند خود را فقط به انتظار كشيدن دلخوش سازند و در زمينه امر به معروف و نهى از منكر اقدامى نكنند و با اين حال، هدف سترگ برپايى دولت بزرگ اسلامى و فراهم ساختن پايه هاى آن تا تحقق يافتن ظهور امام مهدى (عليه السلام) را دنبال كنند.
4. امتى كه با اعتقاد به مهدى موجود و زنده و ياريگر مومنان و خوار كننده ظالمان و كافران زندگى مى كند همواره در خود احساس عزت و سربلندى مى كند. و در مقابل دشمنان دين خدا سر فرود نمى آورد و در برابر گردنكشى و قدرت مادى آنان خود را خوار و زبون نمى يابد. زيرا او در هر ساعت، ظهور ظفر آفرين امام را انتظار مى كشد و در نتيجه هرگز به ذلت و خوارى تن نمى دهد و قدرت متكبران را حقير و ناچيز مى شمارد و تمام عِده و عُده آنان را بى اهميت تلقى مى كند. چنين نگرش و روحيه اى، انگيزه بسيار نيرومندى براى مقاومت و پايدارى و فداكارى ايجاد مى كند و دشمنان خدا و اسلام را به هراس مى افكند؛ بلكه اساسا همين نكته است كه علت وحشت و احساس نا امنى هميشگى آنان را تشكيل مى دهد. از اين روى، در طول تاريخ سعى كرده اند كه عقيده مهدويت را تضعيف كنند و قلم هاى مزدورى را به استخدام در آورند تا درباره اين ايده سازنده، ابهام آفرينى و ترديد افكنى كنند، هم چنانكه به همين منظور، هماره در صدد فرقه سازى در ميان صفوف امت اسلامى بوده اند تا با شكل گرفتن جريان هاى انحرافى و فاسد، و ترويج افكار و عقايد مسموم، امت را از اعتقاد به ايده هاى ناب و حيات بخش اسلامى دور سازند، همان گونه كه در مورد جريان هاى ((بابيت))، ((بهائيت))، ((قاديانيت)) و ((وهابيت)) شاهد آن هستيم.
افزون بر فوايد پيش گفته، اعتقاد به ظهور امام مهدى (عليه السلام) در آخرالزمان آثار مهم و ارزنده ديگرى را نيز در بر دارد كه بدان ها اشاره مى شود:
الف - تقويت و تحكيم اعتقاد فرد مومن به عدل الهى.
ب - دلگرمى جامعه اسلامى به راءفت و توجه خاص خداوند سبحان به امت مرحومه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و باور اين حقيقت كه خالق رحيم، اين امت را به حال خود رها نساخته تا بر اثر مشاهده شدت گسستگى و كثرت انحراف انسان ها از دين، در دام ياءس گرفتار نشوند و شكار سرخوردگى و نا اميدى نگردند.
ج - برخوردارى از اجر و ثواب در قبال اين انتظار، چه آن كه در خبر صحيح از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است:
فرد منتظر امر ما مانند شخصى است كه در راه خدا، ميان خون خود غوطه ور گردد.(499)
د - التزام عملى به فرمان الهى؛ خداوند سبحان در قرآن كريم به نقل از وصيت حضرت ابراهيم (عليه السلام) به فرزندان خود، چنين مى فرمايد:
اى فرزندان من! خداوند براى شما اين دين را برگزيد، پس نبايد جز مسلمان بميريد.(500) و پيش از اين گذشت كه ((هر كس بميرد و امام عصر خود را - كه در زمان ما حضرت حجت بن الحسن المهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است - نشناسد، با مرگ جاهلى از دنيا رفته است.))
بر اساس همه آن چه تا كنون گفتيم، معناى ((تهى نماندن زمين از حجت خداى متعال)) روشن مى شود.
در پايان نوشتار حاضر به جاست به اين نكته مهم اشاره كنيم كه دست هاى وحدت شكن و نفاق پرور استعمار هنوز هم به طور مستمر و مجدانه در ميان اقشار مختلف مسلمانان به جست و جو مى پردازند تا شايد در ميان ايشان، افراد بى ريشه اى را به دام انداخته و با انواع تطميع ها، شخصيت متزلزل آن ها را تسخير كنند و با اعطاى عناوين علمى دروغينى كه سخت فريفته آن شده اند، از اين افراد مركب رام و سربه راهى جهت اجراى اغراض شوم خويش بسازند و تريبونى براى القاى مطالب مسموم خود از خلال مجلات و كنفرانس هاى غير اسلامى و مغير با اصول مترقى اسلام، ايجاد كنند. و البته بر آورده سازى اين آرزوى خود را به دست هيچ مسلمانى عملى نمى يابند، مگر كسانى كه از راه روشن حق منحرف گشته باشند و خود را چون طفل نادانى به آغوش پرستار ديوسيرتى بيافكنند و او، از آن ها بازيچه و مترسكى براى اهداف پليد خود بسازد، همچنان كه امروز شاهد اهتمام و عنايت خاص غرب به سلمان رشدى و امثال وى هستيم، تا شايد از اين راه بتوانند با تيرهاى زهرآگين خود، فكر نابالغ برخى مسلمانان سست عنصر را نشانه بگيرند.
بر اين اساس، هشدار دادن نسبت به اين ترفند ناجوانمردانه، يك تكليف شرعى است و آگاه سازى مسلمانان از اهداف شوم و خطرات اين نقشه ها، نيز حفاظت آنان در دژ مستحكم ايمان ناب دينى و مثلث ((قرآن - سنت - اهل البيت))، واجب است.
سخن ما در اين نوشتار درباره مهدويت، كه در حقيقت همان پيام اسلام ناب است، بايد در جهت عمل به همين وظيفه دينى ارزيابى شود.
در ضمن اين پژوهش مشروح، روشن شد كه اعتقاد به ظهور امام مهدى (عليه السلام) در آخرالزمان، يكى از لوازم قطعى اعتماد به صدق پيام جاويدان اسلام است و عدم پذيرش آن، در حقيقت تكذيب بيان روشن اسلام را كه از وقوع آن خبر داده، در پى دارد.
برداشت ما اين است كه در اين كتاب (كه اهتمام ويژه اى نسبت به سلاست و روانى نحوه بيان و اتقان و استحكام اءدله، مبذول داشته است) مطالب ارزشمند و نكات مغتنمى بيان شده است كه آن را از ساير آثار، ممتاز مى سازد چرا كه طى آن به نياز فكرى روشنفكر متعهد مسلمان نسبت به جايگاه امام منتظر و مهدى موعود (عليه السلام) در چارچوب انديشه اسلامى، پاسخى شايسته ارايه شده است.